▫️ آبانهایی دیگر؟
نوشتهی: جلیل شکری
15 نوامبر 2020
🔸 یک سال از قیام آبان گذشت و به نظر میرسد بار دیگر ناباوریهایی همچون خوره روان ما را آزار میدهد:
– چطور در حالی که امکان برافتادن حاکمیت با سلسله اعتراضاتی با شدت و حدت آبان وجود داشت، به یکباره در بُنبستی سیاسی فرو رفتیم؟!
– آیا اینبار کروناست که بناست همچون جنگ ۸ ساله برای نظام در حُکم «نعمت»، میانجیگر سرکوب و خاموشی سیاسی به سود سیستم باشد؟!
– چطور میتوان به خیزشهای مردمیِ ناشی از خشم و نارضایتی بابت بحران اقتصادی حاکم بر معیشت امیدی بست اگر که توان برخورد قهرآمیز حاکمیت در حد آبان باشد و این تودههای معترض را در ماتم و عزا فرو برد؟
🔸 سوألاتی از این دست را بهوفور میتوان در محافل و حوزهی عمومی از زبان هر بهستوه آمدهای از وضع موجود شنید. بسیار خوب؛ اگر نخواهیم همچون مسخ شدهای در بُهت و حیرتِ این پرسشها فرو رویم، باید بکوشیم تا از خلال مواجههای تاریخی مبتنی بر چینشی منطقی، چگونگی واقعشدن در شرایط حاضر را تحلیل کنیم. چنین مواجههای ضمن آشکارساختن محدودیتهای پراتیکِ انتقادی-انقلابی واقعا موجود و همچنین درز و تَرَکهای وضعیت، استعدادهای بالفعل نشدهی نیروهای مبارز علیه این وضعیت را همچون روزنههای لازم برای عبور از بُنبست سیاسی حاضر، نشان میدهد.
🔸 این سوأل مهمی ست که آیا اگر کرونا سربرنمیآورد، شاهد آبانهای دیگری در این فاصلهی یکساله بودیم که هرچه بیشتر پایههای نظام را سُست میکردند؟ اهمیت این پرسش، و پاسخ به آن از آن روست که بتوانیم در تحلیلِ چرایی بنبست سیاسی حاضر، تأثیر عامل سرکوب حاکمیت و کرونا را با سنجش دقیقتر وارد واکاویمان کنیم تا ارزیابی تأثیر بحرانهای درونی انواع و اقسام گروههای معترضان گم نشود. پس از شکست سیاسی تلاشهایی در غلبه بر وضع سلطهگرانهی موجود، معمولا این امکان وجود دارد که تحلیلها در دو صف قرار بگیرند:
– تأکید بر نقش رادیکالیسم ناکافی جنبش در شکست مبارزه.
– تأکید بر نقش شدت سرکوب از سوی حاکمیت و عواملی بیرونی چون جنگ، بیماری و به اصطلاح حوادث طبیعی در پیروز نشدن نبرد.
برای نیفتادن به دام این دوگانهانگاری و فرورفتن در بُهت و حیرت یا افسردگی، باید عمق تحلیلیِ گزارهی معروفِ «بهسر آمدن عمر کهنه و ناتوانی نو از سربرآوردن» را دریافت...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1PS
#جلیل_شکری #خیزش_آبان #مبارزه_طبقاتی #کرونا #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: جلیل شکری
15 نوامبر 2020
🔸 یک سال از قیام آبان گذشت و به نظر میرسد بار دیگر ناباوریهایی همچون خوره روان ما را آزار میدهد:
– چطور در حالی که امکان برافتادن حاکمیت با سلسله اعتراضاتی با شدت و حدت آبان وجود داشت، به یکباره در بُنبستی سیاسی فرو رفتیم؟!
– آیا اینبار کروناست که بناست همچون جنگ ۸ ساله برای نظام در حُکم «نعمت»، میانجیگر سرکوب و خاموشی سیاسی به سود سیستم باشد؟!
– چطور میتوان به خیزشهای مردمیِ ناشی از خشم و نارضایتی بابت بحران اقتصادی حاکم بر معیشت امیدی بست اگر که توان برخورد قهرآمیز حاکمیت در حد آبان باشد و این تودههای معترض را در ماتم و عزا فرو برد؟
🔸 سوألاتی از این دست را بهوفور میتوان در محافل و حوزهی عمومی از زبان هر بهستوه آمدهای از وضع موجود شنید. بسیار خوب؛ اگر نخواهیم همچون مسخ شدهای در بُهت و حیرتِ این پرسشها فرو رویم، باید بکوشیم تا از خلال مواجههای تاریخی مبتنی بر چینشی منطقی، چگونگی واقعشدن در شرایط حاضر را تحلیل کنیم. چنین مواجههای ضمن آشکارساختن محدودیتهای پراتیکِ انتقادی-انقلابی واقعا موجود و همچنین درز و تَرَکهای وضعیت، استعدادهای بالفعل نشدهی نیروهای مبارز علیه این وضعیت را همچون روزنههای لازم برای عبور از بُنبست سیاسی حاضر، نشان میدهد.
🔸 این سوأل مهمی ست که آیا اگر کرونا سربرنمیآورد، شاهد آبانهای دیگری در این فاصلهی یکساله بودیم که هرچه بیشتر پایههای نظام را سُست میکردند؟ اهمیت این پرسش، و پاسخ به آن از آن روست که بتوانیم در تحلیلِ چرایی بنبست سیاسی حاضر، تأثیر عامل سرکوب حاکمیت و کرونا را با سنجش دقیقتر وارد واکاویمان کنیم تا ارزیابی تأثیر بحرانهای درونی انواع و اقسام گروههای معترضان گم نشود. پس از شکست سیاسی تلاشهایی در غلبه بر وضع سلطهگرانهی موجود، معمولا این امکان وجود دارد که تحلیلها در دو صف قرار بگیرند:
– تأکید بر نقش رادیکالیسم ناکافی جنبش در شکست مبارزه.
– تأکید بر نقش شدت سرکوب از سوی حاکمیت و عواملی بیرونی چون جنگ، بیماری و به اصطلاح حوادث طبیعی در پیروز نشدن نبرد.
برای نیفتادن به دام این دوگانهانگاری و فرورفتن در بُهت و حیرت یا افسردگی، باید عمق تحلیلیِ گزارهی معروفِ «بهسر آمدن عمر کهنه و ناتوانی نو از سربرآوردن» را دریافت...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1PS
#جلیل_شکری #خیزش_آبان #مبارزه_طبقاتی #کرونا #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
آبانهایی دیگر؟
نوشتهی: جلیل شکری این سوأل مهمی ست که آیا اگر کرونا سربرنمیآورد، شاهد آبانهای دیگری در این فاصلهی یکساله بودیم که هرچه بیشتر پایههای نظام را سُست میکردند؟ اهمیت این پرسش، و پاسخ به آن از آن…
▫️ نبرد پنهان برای هژمونی
▫️ بررسی تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب
نوشتهی: تارا بهروزیان
18 نوامبر 2020
🔸 با گسترش بحران مشروعیت و تعمیق بحران اقتصادی جمهوری اسلامی و در خلاء سازماندهی و بدیلهای مترقی، در ماههای گذشته شاهد تشدید تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب و حامیان آنان برای نوعی کسب هژمونی در فضای اجتماعی و سیاسی ایران بودهایم. اگرچه این تلاشها در حال حاضر صرفاً جنبهی رسانهای دارند، و واقعیتیابی آنها در فضای اجتماعی ایران با اما و اگرهای فراوانی روبهروست، اما بالقوهگیهای هر دوی این جریانها برای برساختن گفتمانی تازه که بخشهایی از جامعهی ایران را با خود همراه کند، ضرورت بررسی و واکاوی رویکردها، روشها و نقاط قوت و ضعف آنان را بیشتر میکند. این دو جریان که به موازات یکدیگر در تلاشند با تقویت گفتمان ایدئولوژیک خود در جهت حفظ یا گسترش پایگاه اجتماعیشان، هرچه بیشتر همدلی و همراهیِ (دستکم بخشی از) لایههای جامعهی ایران را به دست آورند، به لحاظ ماهیت و سابقهی تاریخی با یکدیگر تفاوت دارند، امری که در وهلهی نخست نزدیکی و همسویی آنان را دشوار میکند؛ با این حال در وضعیت کنونی – بهرغم آنکه در نگاه اول ممکن است عجیب به نظر برسد – این دو جریان در نقاط مشترکی به هم میرسند.
🔸 پیشتر در مقالهی دیگری با عنوان «تقابل امکانها» کوشیدم با ارائهی یک ارزیابی مقدماتی از ظرفیت و توان جریانها و نیروهای سیاسی موجود در سپهر سیاسی ایران و پایگاه اجتماعی و طبقاتی هر کدام و نسبتشان با طبقات معترض، به این پرسش بپردازم که در وضعیت موجود تا چه میزان امکان جهشی کیفی در آگاهی مردم در مسیر مبارزه با جمهوری اسلامی و نظام سرمایهداری مسلط بر ایران وجود دارد. در نوشتهی پیشرو میکوشم بر تلاش دو جریان فوق (سلطنتطلبان و اصلاحطلبان) برای کسب برتری در فضای سیاسی چندپاره و نامنسجم جامعهی ایران تمرکز کنم و به بررسی توان و شگردهای هر کدام برای جهتدهی افکار عمومی به سمت منافع سیاسی و اجتماعیِ مطلوب این دو جریان، فصلمشترکها و نقاط افتراق آنان، و بهویژه سویههای راستگرایی افراطی و ارتجاع پنهان و آشکار جاری در بستر این گفتمان تازه بپردازم. در پایان به این پرسش باز خواهم گشت که این گفتمانسازیها تا چه حد از امکان نهادین شدن اجتماعی در جامعهی بحرانزدهی ایران و تاثیرگذاری بر تحولات سیاسی و اجتماعی آیندهی کشور برخوردارند.
🔸 ذکر این نکته ضروری است که اگرچه نباید با ناامیدی از شکلگیری هرگونه بدیل مترقی، دربارهی توان و ظرفیت این دو جریان اغراق کرد و مرعوب هوچیگری رسانهای آنان شد، اما به گمان من نقش مخرب این جریانها در تضعیف آگاهی خودجوش و نوپای جامعهی ایران، هشدار دربارهی تاثیرات و سمتوسوی آنان را ضروری میسازد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Q5
#تارا_بهروزیان #هژمونی #پوپولیسم #ایدئولوژی
#اصلاحطلبان #سلطنتطلبان
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بررسی تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب
نوشتهی: تارا بهروزیان
18 نوامبر 2020
🔸 با گسترش بحران مشروعیت و تعمیق بحران اقتصادی جمهوری اسلامی و در خلاء سازماندهی و بدیلهای مترقی، در ماههای گذشته شاهد تشدید تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب و حامیان آنان برای نوعی کسب هژمونی در فضای اجتماعی و سیاسی ایران بودهایم. اگرچه این تلاشها در حال حاضر صرفاً جنبهی رسانهای دارند، و واقعیتیابی آنها در فضای اجتماعی ایران با اما و اگرهای فراوانی روبهروست، اما بالقوهگیهای هر دوی این جریانها برای برساختن گفتمانی تازه که بخشهایی از جامعهی ایران را با خود همراه کند، ضرورت بررسی و واکاوی رویکردها، روشها و نقاط قوت و ضعف آنان را بیشتر میکند. این دو جریان که به موازات یکدیگر در تلاشند با تقویت گفتمان ایدئولوژیک خود در جهت حفظ یا گسترش پایگاه اجتماعیشان، هرچه بیشتر همدلی و همراهیِ (دستکم بخشی از) لایههای جامعهی ایران را به دست آورند، به لحاظ ماهیت و سابقهی تاریخی با یکدیگر تفاوت دارند، امری که در وهلهی نخست نزدیکی و همسویی آنان را دشوار میکند؛ با این حال در وضعیت کنونی – بهرغم آنکه در نگاه اول ممکن است عجیب به نظر برسد – این دو جریان در نقاط مشترکی به هم میرسند.
🔸 پیشتر در مقالهی دیگری با عنوان «تقابل امکانها» کوشیدم با ارائهی یک ارزیابی مقدماتی از ظرفیت و توان جریانها و نیروهای سیاسی موجود در سپهر سیاسی ایران و پایگاه اجتماعی و طبقاتی هر کدام و نسبتشان با طبقات معترض، به این پرسش بپردازم که در وضعیت موجود تا چه میزان امکان جهشی کیفی در آگاهی مردم در مسیر مبارزه با جمهوری اسلامی و نظام سرمایهداری مسلط بر ایران وجود دارد. در نوشتهی پیشرو میکوشم بر تلاش دو جریان فوق (سلطنتطلبان و اصلاحطلبان) برای کسب برتری در فضای سیاسی چندپاره و نامنسجم جامعهی ایران تمرکز کنم و به بررسی توان و شگردهای هر کدام برای جهتدهی افکار عمومی به سمت منافع سیاسی و اجتماعیِ مطلوب این دو جریان، فصلمشترکها و نقاط افتراق آنان، و بهویژه سویههای راستگرایی افراطی و ارتجاع پنهان و آشکار جاری در بستر این گفتمان تازه بپردازم. در پایان به این پرسش باز خواهم گشت که این گفتمانسازیها تا چه حد از امکان نهادین شدن اجتماعی در جامعهی بحرانزدهی ایران و تاثیرگذاری بر تحولات سیاسی و اجتماعی آیندهی کشور برخوردارند.
🔸 ذکر این نکته ضروری است که اگرچه نباید با ناامیدی از شکلگیری هرگونه بدیل مترقی، دربارهی توان و ظرفیت این دو جریان اغراق کرد و مرعوب هوچیگری رسانهای آنان شد، اما به گمان من نقش مخرب این جریانها در تضعیف آگاهی خودجوش و نوپای جامعهی ایران، هشدار دربارهی تاثیرات و سمتوسوی آنان را ضروری میسازد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Q5
#تارا_بهروزیان #هژمونی #پوپولیسم #ایدئولوژی
#اصلاحطلبان #سلطنتطلبان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نبرد پنهان برای هژمونی
بررسی تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب نوشتهی: تارا بهروزیان سلطنتطلبان با ایدهآلسازی از رژیم پیش از انقلاب تصویری جادویی از سرزمینی ارائه میدهند که با هدایت پادشاهی مقتدر و دوراندیش و …
📚 نظریههای ارزش اضافی
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 4)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
22 نوامبر 2020
در این بخش میخوانیم:
[فصل سوم]
پ) آ. اسمیت
▪️ [1 ـ دو تعین ارزش نزد اسمیت]
▪️ [2 ـ تئوری عام ارزش اضافی نزد اسمیت.
سود، رانتِ زمین و بهره بهمثابه کسریهایی از محصول کارِ کارگر]
📚 گزیدههایی از متن:
🔸 از آنجا که آ. اسمیت کاملاً بهدرستی از کالا و مبادلهی کالایی عزیمت میکند، یعنی از شرایطی سرآغازین که تولیدکنندگان فقط بهمثابه صاحب کالا، در مقام فروشندهی کالا و خریدار کالا در برابر یکدیگر ظاهر میشوند، کشف میکند (یا چنین بهنظرش میآید) که در مبادلهی بین سرمایه و کارمزدی، همانا کارِ شیئیتیافته و کار زنده، قانون عام همهنگام فسخ میشود و کالاها (زیرا کار نیز مادام که خرید و فروش میشود، کالاست) به نسبت مقدار کاری مبادله نمیشوند که بازنمایانندهی آناند. به همین دلیل به این نتیجه میرسد که، بهمحض آنکه شرایط کار در شکل مالکیت زمین و سرمایه رو در روی کارگر مزدی قرار گیرند، زمان کار دیگر سنجهی درونماندگاری نیست که ارزش مبادلهایِ کالاها را تنظیم میکند. برعکس، همانگونه که ریکاردو بهدرستی یادآوری کرده است، او میبایست به وارونه به این نتیجه میرسید که اصطلاحاتی مانند «کمیت کار» و «ارزشِ کار» دیگر یکی و همان نیستند، یعنی ارزش نسبی کالاها، هرچند بهواسطهی زمان کارِ گنجیده در آنها، اما نه بهواسطهی ارزشِ کار تنظیم میشود، زیرا اصطلاح اخیر ‹یا «ارزشِ کار»› فقط مادامی درست بود که با اصطلاح نخست ‹یا «کمیت کار»› یکی و همان باقی میماند. اینکه تبدیل این ارزش یا ارزشِ کار به سنجهی ارزش، به همان معنایی که زمان کار یا خودِ کار سنجهی ارزشها یا عنصر ارزشآفرین است، حتی زمانیکه کارگر محصول خویش یا ارزش محصولِ خویش را تصرف میکرد، فینفسه خطا و سخنی سخیف میبود، نکتهای است که در ادامهی بحث و بنا به اقتضاء از سوی مالتوس طرح و مستدل خواهد شد.
🔸 از سوی دیگر شگفتآور است که اسمیت درنیافت که تردید و تأملش تا چه اندازه اندک به قانونی مربوط است که مبادلهی بین کالاها را تنظیم میکند. تناسبی که بهموجب آن تولیدکنندگان کالای الف یا کالای ب، محصولات الف و ب، یا بهعبارت دقیقتر، ارزششان را بین خود تقسیم میکنند، کوچکترین خللی در این امر پدید نمیآورد که کالاهای الف و ب به تناسب زمانِ کارِ گنجیده در آنها با یکدیگر مبادله شوند. اگر سهمی از الف نصیب مالک زمین شود، سهمی نصیب یک سرمایهدار و سهم سومی نصیب کارگر، این تقسیم به هر تناسبی باشد، در این واقعیت چیزی را تغییر نمیدهد که خودِ الف بنا بر ارزشش با ب مبادله شود. نسبت زمان کاری که در کالاهای الف و ب گنجیده است، از اینکه زمان کار گنجیده در الف و ب به تصرف اشخاص گوناگونی درآید، بههیچ روی خدشه برنمیدارد. «آنگاه که مبادلهی بین لباس و پارچه تحقق یافته است، تولیدکنندگان لباس همان سهمی از پارچه را در اختیار خواهند داشت که با سهم پیشینشان در لباس برابر است.» این همان استدلالی است که پسینتر ریکاردوییها علیه آ. اسمیت اقامه خواهند کرد.
🔸 اسمیت یکبار دیگر کل دیدگاهش را جمعبندی میکند و نخست آنجا روشن میشود که او تا چه اندازه اندک تلاش دارد اثبات کند که ارزشی که کارگر بر محصول میافزاید (پس از کسر برجهای تولید، ارزش مواد خام و ابزار کار) دیگر بهواسطهی زمانِ کارِ گنجیده در محصول تعیین نمیشود، زیرا کارگر کل این ارزش را به تصرف خویش درنمیآورد، بلکه باید آن را با سرمایهدار و مالک زمین تقسیم کند؛ ارزش یا محصول را. شیوهای که بنا بر آن ارزش یک کالا بین تولیدکنندگان این کالا تقسیم میشود، طبعاً کوچکترین تغییری در سرشت ارزش و نسبت ارزشی میان کالاها نمیدهد.
🔹 متن کامل بخش چهارم از ترجمه نظریههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Qs
#نظریههای_ارزش_اضافی #نظریهی_ارزش
#مارکس #کمال_خسروی #اسمیت
🔹همچنین برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2020/11/gesamt-mehrwert-theorie.1-4.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 4)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
22 نوامبر 2020
در این بخش میخوانیم:
[فصل سوم]
پ) آ. اسمیت
▪️ [1 ـ دو تعین ارزش نزد اسمیت]
▪️ [2 ـ تئوری عام ارزش اضافی نزد اسمیت.
سود، رانتِ زمین و بهره بهمثابه کسریهایی از محصول کارِ کارگر]
📚 گزیدههایی از متن:
🔸 از آنجا که آ. اسمیت کاملاً بهدرستی از کالا و مبادلهی کالایی عزیمت میکند، یعنی از شرایطی سرآغازین که تولیدکنندگان فقط بهمثابه صاحب کالا، در مقام فروشندهی کالا و خریدار کالا در برابر یکدیگر ظاهر میشوند، کشف میکند (یا چنین بهنظرش میآید) که در مبادلهی بین سرمایه و کارمزدی، همانا کارِ شیئیتیافته و کار زنده، قانون عام همهنگام فسخ میشود و کالاها (زیرا کار نیز مادام که خرید و فروش میشود، کالاست) به نسبت مقدار کاری مبادله نمیشوند که بازنمایانندهی آناند. به همین دلیل به این نتیجه میرسد که، بهمحض آنکه شرایط کار در شکل مالکیت زمین و سرمایه رو در روی کارگر مزدی قرار گیرند، زمان کار دیگر سنجهی درونماندگاری نیست که ارزش مبادلهایِ کالاها را تنظیم میکند. برعکس، همانگونه که ریکاردو بهدرستی یادآوری کرده است، او میبایست به وارونه به این نتیجه میرسید که اصطلاحاتی مانند «کمیت کار» و «ارزشِ کار» دیگر یکی و همان نیستند، یعنی ارزش نسبی کالاها، هرچند بهواسطهی زمان کارِ گنجیده در آنها، اما نه بهواسطهی ارزشِ کار تنظیم میشود، زیرا اصطلاح اخیر ‹یا «ارزشِ کار»› فقط مادامی درست بود که با اصطلاح نخست ‹یا «کمیت کار»› یکی و همان باقی میماند. اینکه تبدیل این ارزش یا ارزشِ کار به سنجهی ارزش، به همان معنایی که زمان کار یا خودِ کار سنجهی ارزشها یا عنصر ارزشآفرین است، حتی زمانیکه کارگر محصول خویش یا ارزش محصولِ خویش را تصرف میکرد، فینفسه خطا و سخنی سخیف میبود، نکتهای است که در ادامهی بحث و بنا به اقتضاء از سوی مالتوس طرح و مستدل خواهد شد.
🔸 از سوی دیگر شگفتآور است که اسمیت درنیافت که تردید و تأملش تا چه اندازه اندک به قانونی مربوط است که مبادلهی بین کالاها را تنظیم میکند. تناسبی که بهموجب آن تولیدکنندگان کالای الف یا کالای ب، محصولات الف و ب، یا بهعبارت دقیقتر، ارزششان را بین خود تقسیم میکنند، کوچکترین خللی در این امر پدید نمیآورد که کالاهای الف و ب به تناسب زمانِ کارِ گنجیده در آنها با یکدیگر مبادله شوند. اگر سهمی از الف نصیب مالک زمین شود، سهمی نصیب یک سرمایهدار و سهم سومی نصیب کارگر، این تقسیم به هر تناسبی باشد، در این واقعیت چیزی را تغییر نمیدهد که خودِ الف بنا بر ارزشش با ب مبادله شود. نسبت زمان کاری که در کالاهای الف و ب گنجیده است، از اینکه زمان کار گنجیده در الف و ب به تصرف اشخاص گوناگونی درآید، بههیچ روی خدشه برنمیدارد. «آنگاه که مبادلهی بین لباس و پارچه تحقق یافته است، تولیدکنندگان لباس همان سهمی از پارچه را در اختیار خواهند داشت که با سهم پیشینشان در لباس برابر است.» این همان استدلالی است که پسینتر ریکاردوییها علیه آ. اسمیت اقامه خواهند کرد.
🔸 اسمیت یکبار دیگر کل دیدگاهش را جمعبندی میکند و نخست آنجا روشن میشود که او تا چه اندازه اندک تلاش دارد اثبات کند که ارزشی که کارگر بر محصول میافزاید (پس از کسر برجهای تولید، ارزش مواد خام و ابزار کار) دیگر بهواسطهی زمانِ کارِ گنجیده در محصول تعیین نمیشود، زیرا کارگر کل این ارزش را به تصرف خویش درنمیآورد، بلکه باید آن را با سرمایهدار و مالک زمین تقسیم کند؛ ارزش یا محصول را. شیوهای که بنا بر آن ارزش یک کالا بین تولیدکنندگان این کالا تقسیم میشود، طبعاً کوچکترین تغییری در سرشت ارزش و نسبت ارزشی میان کالاها نمیدهد.
🔹 متن کامل بخش چهارم از ترجمه نظریههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Qs
#نظریههای_ارزش_اضافی #نظریهی_ارزش
#مارکس #کمال_خسروی #اسمیت
🔹همچنین برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2020/11/gesamt-mehrwert-theorie.1-4.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظریههای ارزش اضافی
آدام اسمیت (یک) نوشتهی: کارل مارکس ترجمهی: کمال خسروی من در نخستین بخش این نوشته، بههنگام واکاوی کالا ثابت کردم که چگونه آ. اسمیت در تعریف ارزش مبادلهای دچار تزلزل است و بهویژه تعیین ارزش کالا…
▫️ نامهای از انگلس به مارکس
▫️ بهمناسبت 28 نوامبر- دویستمین سالگرد زادروز انگلس
ترجمهی: کمال خسروی
27 نوامبر 2020
🔸 تو، صدایت از جای گرم درمیآید. در جای نرم و گرم دراز کشیدهای، داری با مناسبات زمینداری در روسیه، بهخصوص رانت زمین بهطور کلی، کلنجار میروی و هیچ چیز نه مزاحمت میشود و نه کارت را قطع میکند، درحالیکه من باید روی نیمکتی خشک و سفت بنشینم، شرابِ سرد سر بکشم، صدبار کارم را قطع کنم و پنبهی این دورینگِ ملالآور را بزنم. در این فاصله بهنظرم میرسد چارهی دیگری جز تندادن به مناقشهای قلمی [با دورینگ]، که البته آخر و عاقبتش معلوم نیست، وجود ندارد؛ بعلاوه ستایشنامهی دوست گرامی جناب موست دربارهی «درسهای فلسفه»ی دورینگ به من نشان داده است، حمله را باید از کجا شروع کنم. این کتاب را هم باید در بررسیهایم وارد کنم، چون در بسیاری از نکات کلیدی، جنبهها و پایههای سست استدلالهایی را که در کتاب «اقتصاد» [دورینگ] بهکار رفتهاند، بهتر برملا میکند. البته از آنچه علیالقاعده فلسفه نامیده میشود، یعنی منطق صوری، دیالکتیک، متافیزیک و از این قبیل، ابداً چیزی در آن نیست؛ از قرار بیشتر معرفتشناسیِ عامی را معرفی میکند که در آن، طبیعت، تاریخ، جامعه، دولت، حقوق و غیره، ظاهراً در پیوستار درونیشان بررسی شدهاند. مثلاً، دوباره بخش کاملی دارد که در آن جامعهی آینده، یا باصطلاح جامعهی «آزادِ» آینده، با چند صفحه دربارهی اقتصاد، توصیف شده است؛ حتی شامل تعیین و تعریف برنامهی درسیِ مدارس ابتدایی و متوسطه در آینده. خلاصه مقدار مفصلی بدیهیات پیش پا افتاده در شکلی باز هم سطحیتر از کتاب اقتصاد [دورینگ]؛ با این دو کتاب رویهمرفته میتوان حرفهای این مردک را از این لحاظ نیز افشا کرد. در مورد رویکرد حضرات اجل به تاریخ ــ چون [به زعم آنها] هر رویکردی تا پیش از دورینگ، مسلماً بُنجُل بوده است ــ کتاب کذایی این ارجحیت را دارد که به روایت از آن میتوان عبارات نخراشیدهاش را نقل کرد. خلاصه حالا این را هم در دستورِ کار دارم. برنامهام حاضر و آماده است. در آغاز کار، کاملاً واقعنگرانه و ظاهراً جدی به این اباطیل میپردازم، سپس، هرچه اثبات چرندبودن آنها از یکسو و بداهت عوامانهشان از سوی دیگر بیشتر و بیشتر میشود، زبان نوشته نیز تند و تیزتر میشود و آخر کار رگبار تگرگ بر سرش میبارد. این شیوه، هم بهانهی «بیرمقیِ» [انتقاد] را از دست موست و شرکا میگیرد و هم پوستی از سر دورینگ میکَنَد. این آقایان باید ببینند که ما برای برآمدن از عهدهی چنین مردمانی، فقط یک روش و منش نداریم...
🔹متن کامل این نامه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1QK
#مارکس #انگلس #دیالکتیک #آنتی_دورینگ
#کمال_خسروی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بهمناسبت 28 نوامبر- دویستمین سالگرد زادروز انگلس
ترجمهی: کمال خسروی
27 نوامبر 2020
🔸 تو، صدایت از جای گرم درمیآید. در جای نرم و گرم دراز کشیدهای، داری با مناسبات زمینداری در روسیه، بهخصوص رانت زمین بهطور کلی، کلنجار میروی و هیچ چیز نه مزاحمت میشود و نه کارت را قطع میکند، درحالیکه من باید روی نیمکتی خشک و سفت بنشینم، شرابِ سرد سر بکشم، صدبار کارم را قطع کنم و پنبهی این دورینگِ ملالآور را بزنم. در این فاصله بهنظرم میرسد چارهی دیگری جز تندادن به مناقشهای قلمی [با دورینگ]، که البته آخر و عاقبتش معلوم نیست، وجود ندارد؛ بعلاوه ستایشنامهی دوست گرامی جناب موست دربارهی «درسهای فلسفه»ی دورینگ به من نشان داده است، حمله را باید از کجا شروع کنم. این کتاب را هم باید در بررسیهایم وارد کنم، چون در بسیاری از نکات کلیدی، جنبهها و پایههای سست استدلالهایی را که در کتاب «اقتصاد» [دورینگ] بهکار رفتهاند، بهتر برملا میکند. البته از آنچه علیالقاعده فلسفه نامیده میشود، یعنی منطق صوری، دیالکتیک، متافیزیک و از این قبیل، ابداً چیزی در آن نیست؛ از قرار بیشتر معرفتشناسیِ عامی را معرفی میکند که در آن، طبیعت، تاریخ، جامعه، دولت، حقوق و غیره، ظاهراً در پیوستار درونیشان بررسی شدهاند. مثلاً، دوباره بخش کاملی دارد که در آن جامعهی آینده، یا باصطلاح جامعهی «آزادِ» آینده، با چند صفحه دربارهی اقتصاد، توصیف شده است؛ حتی شامل تعیین و تعریف برنامهی درسیِ مدارس ابتدایی و متوسطه در آینده. خلاصه مقدار مفصلی بدیهیات پیش پا افتاده در شکلی باز هم سطحیتر از کتاب اقتصاد [دورینگ]؛ با این دو کتاب رویهمرفته میتوان حرفهای این مردک را از این لحاظ نیز افشا کرد. در مورد رویکرد حضرات اجل به تاریخ ــ چون [به زعم آنها] هر رویکردی تا پیش از دورینگ، مسلماً بُنجُل بوده است ــ کتاب کذایی این ارجحیت را دارد که به روایت از آن میتوان عبارات نخراشیدهاش را نقل کرد. خلاصه حالا این را هم در دستورِ کار دارم. برنامهام حاضر و آماده است. در آغاز کار، کاملاً واقعنگرانه و ظاهراً جدی به این اباطیل میپردازم، سپس، هرچه اثبات چرندبودن آنها از یکسو و بداهت عوامانهشان از سوی دیگر بیشتر و بیشتر میشود، زبان نوشته نیز تند و تیزتر میشود و آخر کار رگبار تگرگ بر سرش میبارد. این شیوه، هم بهانهی «بیرمقیِ» [انتقاد] را از دست موست و شرکا میگیرد و هم پوستی از سر دورینگ میکَنَد. این آقایان باید ببینند که ما برای برآمدن از عهدهی چنین مردمانی، فقط یک روش و منش نداریم...
🔹متن کامل این نامه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1QK
#مارکس #انگلس #دیالکتیک #آنتی_دورینگ
#کمال_خسروی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نامهای از انگلس به مارکس
بهمناسبت دویستمین سالگرد زادروز انگلس نوشتهی: فریدریش انگلس ترجمهی: کمال خسروی در مورد بررسی دورینگ، دانش ذخیرهام دربارهی تاریخ باستان و مطالعاتم در علوم طبیعی کمک بزرگی هستند و موضوع را از بس…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ دهکدهی زنان: ژنوار
▫️ برگرفته از: وبسایت کمون انترناسیونالیست
ترجمهی: سروناز احمدی
30 نوامبر 2020
متن پیشرو جنبههای مختلفی از کار و زندگی در یک دهکدهی زنان در شمال سوریه به نام ژنوار را توصیف کرده است. فضاهایی از این دست اغلب جهت احیای خودباوری زنان بنا میشوند، بهویژه زنانی که نوعی تروما مانند جنگ را تجربه کردهاند. این امر عموماً از طریق درهم شکستن کلیشهای صورت میگیرد که بنا به آنْ زنان در نظام پدرسالاری نمیتوانند فعالیتهای معینی را انجام بدهند، با اینکه زنان در نظام مادرسالاری در مدتزمانی طولانی ثابت کردهاند که در این حوزههای فعالیت سرآمد بودهاند. بر همین اساس ژنوار فضای طرد مردان نیست، بلکه بهوجود آوردن فرصتی برای زنان است تا بدون زنجیرهای وابستگی نظام پدرسالار بتوانند یک زندگی جمعی را اداره کنند. به عبارتی دیگر آنچه این زنان طرد میکنند نظام پدرسالار در تمامی ابعاد آن است، نه مردان. شاید بتوان گفت در ژنوار شکلی از کمون مادرسالار بازسازی شده است که در مقابل افسانهی فرودستی ازلی زنان میایستد و به همین جهت هم میتواند الهامبخش باشد و هم به زنان در بازپسگیری قدرتشان یاری رساند. نباید فراموش کرد که ژنوار بخشی از چشماندازی بزرگتر است که این زنان و همسنگرانشان برای آن مبارزه میکنند. زنان ژنوار برای دستیابی به آرمان زندگی اشتراکیِ آزاد در جهانی برابر صرفا به حفظ دهکدهشان در جهانی نابرابر بسنده نمیکنند و همچنین آگاهند که در پیوند با مبارزه علیه دیگر نظامهای سلطه قرار دارند. آشنایی با این طرحها و نقد و بررسی هرچه بیشترشان میتواند گامی باشد در راستای توسعهی بدیلی برای ساختارهای پدرسالار فعلی که موجب انقیادند.
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1QZ
#روژاوا #ژنوار #پدرسالاری #زنان_مبارز
#سروناز_احمدی
🖋@naghd_com
▫️ دهکدهی زنان: ژنوار
▫️ برگرفته از: وبسایت کمون انترناسیونالیست
ترجمهی: سروناز احمدی
30 نوامبر 2020
متن پیشرو جنبههای مختلفی از کار و زندگی در یک دهکدهی زنان در شمال سوریه به نام ژنوار را توصیف کرده است. فضاهایی از این دست اغلب جهت احیای خودباوری زنان بنا میشوند، بهویژه زنانی که نوعی تروما مانند جنگ را تجربه کردهاند. این امر عموماً از طریق درهم شکستن کلیشهای صورت میگیرد که بنا به آنْ زنان در نظام پدرسالاری نمیتوانند فعالیتهای معینی را انجام بدهند، با اینکه زنان در نظام مادرسالاری در مدتزمانی طولانی ثابت کردهاند که در این حوزههای فعالیت سرآمد بودهاند. بر همین اساس ژنوار فضای طرد مردان نیست، بلکه بهوجود آوردن فرصتی برای زنان است تا بدون زنجیرهای وابستگی نظام پدرسالار بتوانند یک زندگی جمعی را اداره کنند. به عبارتی دیگر آنچه این زنان طرد میکنند نظام پدرسالار در تمامی ابعاد آن است، نه مردان. شاید بتوان گفت در ژنوار شکلی از کمون مادرسالار بازسازی شده است که در مقابل افسانهی فرودستی ازلی زنان میایستد و به همین جهت هم میتواند الهامبخش باشد و هم به زنان در بازپسگیری قدرتشان یاری رساند. نباید فراموش کرد که ژنوار بخشی از چشماندازی بزرگتر است که این زنان و همسنگرانشان برای آن مبارزه میکنند. زنان ژنوار برای دستیابی به آرمان زندگی اشتراکیِ آزاد در جهانی برابر صرفا به حفظ دهکدهشان در جهانی نابرابر بسنده نمیکنند و همچنین آگاهند که در پیوند با مبارزه علیه دیگر نظامهای سلطه قرار دارند. آشنایی با این طرحها و نقد و بررسی هرچه بیشترشان میتواند گامی باشد در راستای توسعهی بدیلی برای ساختارهای پدرسالار فعلی که موجب انقیادند.
🔹متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1QZ
#روژاوا #ژنوار #پدرسالاری #زنان_مبارز
#سروناز_احمدی
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دهکدهی زنان: ژنوار
برگرفته از: وبسایت کمون انترناسیونالیست ترجمهی: سروناز احمدی برخلاف بخش عمدهی دانشی که از نهادهای علمی غرب سر برمیآورد، ژنولوژی از جامعه جدا نیست و دانش و حقایق را در پیوند با مناسبات زندگی اخلا…
▫️ یوتوپیا و مسیحاباوری
▫️ بلوخ، بنیامین و معنای امر بالقوه
نوشتهی: دانیل بنسعید
ترجمهی: بهرام صفایی
4 ذسامبر 2020
🔸 بهنظر میآید مجموعهی آثار ارنست بلوخ و والتر بنیامین از مسیرهایی موازی هدف مشترکی را آماج خود قرار دادهاند. هر دو نوید رهایی آینده را با رستگاری گذشتهی سرکوبشده درمیآمیزند. هر دو شبهههایی یکسان در باب پیروزیها دارند و به یک اندازه خود را وامدار شکستخوردگان میدانند.
🔸 ما به شیوهای پویا با تاریخ در تعاملایم. و به این شیوه دیگران به زندگی بازمیگردند و دگرگون میشوند؛ مردگان جان میگیرند؛ از طریق ما مقرر است کنشهای آنان بار دیگر از سر گرفته شود. مونتسر دید که تلاشاش با شقاوت در هم شکسته شد، اما دلخواستش به سه دورنمای پهناور راه گشود. هنگامی که او را مرد عمل میدانیم، امر حاضر و امر مطلق را از طریق او درمییابیم، فراتر و بالاتر از تجربهی زیستهی شتابزده، اما هنوز با همان توان و قدرت. مونتسر پیش از هر چیز دیگری تاریخ به معنای ژرف کلمه است: خودش و کارش، و هرآنچه شایستهی بازگویی است وظیفهای را بر دوش ما میگذارند، تا به ما الهام ببخشند، تا همواره از پروژهی مداوم ما حمایت کنند.
🔸 این قطعه از پیشگفتار بلوخ به کتابش به نام توماس مونتسر پژواک تزهایی در باب فلسفهی تاریخ بنیامین است: «فقط مورخی از موهبت دمیدن بر اخگرِ امید به گذشته بهرهمند است که از عمق جان پذیرفته باشد اگر دشمن پیروز شود حتی مردگان در امان نیستند. و این دشمن هرگز از پیروزی دست نمیکشد.». رزمندهی پیکار برای رهایی نیازمند احساس کینه است و «روح [ضروری] فداکاری … به جای نقش خیالِ نوادگان رهایییافته از انگارهی نیاکانِ در بند نیرو میگیرد.»
🔸 از یوتوپیا ــ مفهومی اساسی در آثار بلوخ ــ نشانی در نوشتههای بنیامین نیست، و شمایل مسیحا جای آن را گرفته است. آیا این فقط نوعی جایگزینی واژهشناختی است؟ قطع به یقین خیر: در اینجا خاطرنشان خواهیم کرد که پسزمینهی این دو مضمون تفاوتی اساسی دارند.
🔸 روح یوتوپیا اثر بلوخ نخست در 1918 منتشر و در 1923 بازچاپ شد، همان سالی که تاریخ و آگاهی طبقاتیِ لوکاچ برای نخستین بار منتشر شد. اصل امید به سالهای 1954ـ1959 بازمیگردد. این دو کتاب مهم ارجاعاتی مستقیم به تجربههای آسیبزای دو جنگ جهانی و نیز دورههای کنش انقلابی ناکامِ متعاقب آنها در خود دارند.
🔸 در مقابل، متنهای اصلی والتر بنیامین پیرامون تاریخ و مسیحاباوری (پارک مرکزی، پروژهی پاساژها، تزها) واکنشهایی هستند به شکست مضاعف انقلاب بهدست نازیسم و استالینیسم. این آثار پیش از اعلامورود رسمی فاجعه نوشته شدهاند و حکم این پا و آن پا کردن برای غلبه بر ژرفترین درماندگیها را دارند. از این واکاوی ساده، بسیار ساده میتوان نتیجه گرفت که مسیحای بنیامین فقط نفی (وارونهی) یوتوپیای روزگار بحران و یأس است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Rf
#دانیل_بنسعید #بهرام_صفایی
#والتر_بنیامین #یوتوپیا #بلوخ #بتوارگی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بلوخ، بنیامین و معنای امر بالقوه
نوشتهی: دانیل بنسعید
ترجمهی: بهرام صفایی
4 ذسامبر 2020
🔸 بهنظر میآید مجموعهی آثار ارنست بلوخ و والتر بنیامین از مسیرهایی موازی هدف مشترکی را آماج خود قرار دادهاند. هر دو نوید رهایی آینده را با رستگاری گذشتهی سرکوبشده درمیآمیزند. هر دو شبهههایی یکسان در باب پیروزیها دارند و به یک اندازه خود را وامدار شکستخوردگان میدانند.
🔸 ما به شیوهای پویا با تاریخ در تعاملایم. و به این شیوه دیگران به زندگی بازمیگردند و دگرگون میشوند؛ مردگان جان میگیرند؛ از طریق ما مقرر است کنشهای آنان بار دیگر از سر گرفته شود. مونتسر دید که تلاشاش با شقاوت در هم شکسته شد، اما دلخواستش به سه دورنمای پهناور راه گشود. هنگامی که او را مرد عمل میدانیم، امر حاضر و امر مطلق را از طریق او درمییابیم، فراتر و بالاتر از تجربهی زیستهی شتابزده، اما هنوز با همان توان و قدرت. مونتسر پیش از هر چیز دیگری تاریخ به معنای ژرف کلمه است: خودش و کارش، و هرآنچه شایستهی بازگویی است وظیفهای را بر دوش ما میگذارند، تا به ما الهام ببخشند، تا همواره از پروژهی مداوم ما حمایت کنند.
🔸 این قطعه از پیشگفتار بلوخ به کتابش به نام توماس مونتسر پژواک تزهایی در باب فلسفهی تاریخ بنیامین است: «فقط مورخی از موهبت دمیدن بر اخگرِ امید به گذشته بهرهمند است که از عمق جان پذیرفته باشد اگر دشمن پیروز شود حتی مردگان در امان نیستند. و این دشمن هرگز از پیروزی دست نمیکشد.». رزمندهی پیکار برای رهایی نیازمند احساس کینه است و «روح [ضروری] فداکاری … به جای نقش خیالِ نوادگان رهایییافته از انگارهی نیاکانِ در بند نیرو میگیرد.»
🔸 از یوتوپیا ــ مفهومی اساسی در آثار بلوخ ــ نشانی در نوشتههای بنیامین نیست، و شمایل مسیحا جای آن را گرفته است. آیا این فقط نوعی جایگزینی واژهشناختی است؟ قطع به یقین خیر: در اینجا خاطرنشان خواهیم کرد که پسزمینهی این دو مضمون تفاوتی اساسی دارند.
🔸 روح یوتوپیا اثر بلوخ نخست در 1918 منتشر و در 1923 بازچاپ شد، همان سالی که تاریخ و آگاهی طبقاتیِ لوکاچ برای نخستین بار منتشر شد. اصل امید به سالهای 1954ـ1959 بازمیگردد. این دو کتاب مهم ارجاعاتی مستقیم به تجربههای آسیبزای دو جنگ جهانی و نیز دورههای کنش انقلابی ناکامِ متعاقب آنها در خود دارند.
🔸 در مقابل، متنهای اصلی والتر بنیامین پیرامون تاریخ و مسیحاباوری (پارک مرکزی، پروژهی پاساژها، تزها) واکنشهایی هستند به شکست مضاعف انقلاب بهدست نازیسم و استالینیسم. این آثار پیش از اعلامورود رسمی فاجعه نوشته شدهاند و حکم این پا و آن پا کردن برای غلبه بر ژرفترین درماندگیها را دارند. از این واکاوی ساده، بسیار ساده میتوان نتیجه گرفت که مسیحای بنیامین فقط نفی (وارونهی) یوتوپیای روزگار بحران و یأس است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Rf
#دانیل_بنسعید #بهرام_صفایی
#والتر_بنیامین #یوتوپیا #بلوخ #بتوارگی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
یوتوپیا و مسیحاباوری
بلوخ، بنیامین و معنای امر بالقوه نوشتهی: دانیل بنسعید ترجمهی: بهرام صفایی تجربههای تاریخی بازتعریف یوتوپیا را، که با تحولات فکری دههی 1930 ــ بهویژه نقش روانکاوی ــ شاخوبرگ گرفته بود، الزامی…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ سه پایهی جریان صنفی
نوشتهی: کیان محمدی
۶ دسامبر ۲۰۲۰
🔸 روی کار آمدن دولت امنیتی موسوم به «اعتدال» به ریاست حسن روحانی از سال 1392 و پیگیری مجدانهی سیاستهای سرمایهداری نئولیبرالِ در جریان از ابتدای انقلاب، در کنار دو عامل «اُفت انرژی گفتمانهای متأثر از جنبش سبز» و «بار دیگر تبدیل شدن انجمنهای اسلامی به بازوی دانشجویی جریان اصلاحطلب در درون دانشگاهها»، فضایی را رقم زد که بدنهی دانشجوییای که نه میتوانست حرفها و دغدغههایش را در هیأت گفتمان اصلاحطلبی و انجمنهای اسلامی پی بگیرد و نه در هیأت گفتمان اصولگرایی و اُرگانهایی چون بسیج دانشجویی، جامعهی اسلامی یا انجمن اسلامی دانشجویان مستقل، آرام آرام سعی کرد خود را در هیأت یک «جریان» برای مقابلهبهمثل با این وضعیت آماده کند.
🔸 از بین موارد برشمرده، پیگیری مجدانهی سیاستهای نئولیبرالی از سال 1392 در شکل دادن جریان دانشجویی چپ دههی 1390 مؤثرتر بود. تأثیرات این سیاستها در قالب مواردی چون افزایش قیمت غذا، کاهش سنوات تحصیلی، افزایش شهریهها، خصوصیسازی خوابگاهها و به طور کلی پولی شدن بسیاری از خدماتِ حوزهی آموزش عالی که مطابق با قانون میبایست رایگان در اختیار دانشجویان قرار میگرفت، زمینههای نارضایتی جدیای را در بدنهی دانشگاه بهبار آورد.
🔸 فعالین صنفی از دههی ۹۰ به این سو به عنوان یک بال مستقل در جریان صنفی اعلام وجود کردند و همواره در به حرکت درآوردن فعاليت جریانی (تجمع، بیانیهی فراگیر، تسخیر شوراهای صنفی و عقب راندن دوگانهی انجمن/بسیج) نقشی مؤثر ایفا کردند. برگزاری آکسیونهای مختلف دانشجویی، ارتباط با بدنهی دانشجویان بهمنظور حفظ و ایجاد دغدغهمندی صنفی، تلاش برای همکاری با شوراهای صنفی، احیای کانونها و انجمنهای علمی، انتشار نشریات دانشجویی و … از جمله فعاليتهایی است که فعالین صنفی به آنها مشغول بودهاند. اما مهمترین نقشی که برای فعالین قابل تعریف است، یکی تلاش برای غنیسازی گفتمان جریان صنفی به اعتبار شعار «صنفی، سیاسی است» میباشد و دیگری مراقبت از این شعار در عمل، به نحوی که نه صنفی مُتورم شود و نه سیاسی شدن بیمیانجی آن ببالد.
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Rp
#شانزده_آذر #جنبش_دانشجویی #جریان_صنفی
#روز_دانشجو #شورا
🖋@naghd_com
▫️ سه پایهی جریان صنفی
نوشتهی: کیان محمدی
۶ دسامبر ۲۰۲۰
🔸 روی کار آمدن دولت امنیتی موسوم به «اعتدال» به ریاست حسن روحانی از سال 1392 و پیگیری مجدانهی سیاستهای سرمایهداری نئولیبرالِ در جریان از ابتدای انقلاب، در کنار دو عامل «اُفت انرژی گفتمانهای متأثر از جنبش سبز» و «بار دیگر تبدیل شدن انجمنهای اسلامی به بازوی دانشجویی جریان اصلاحطلب در درون دانشگاهها»، فضایی را رقم زد که بدنهی دانشجوییای که نه میتوانست حرفها و دغدغههایش را در هیأت گفتمان اصلاحطلبی و انجمنهای اسلامی پی بگیرد و نه در هیأت گفتمان اصولگرایی و اُرگانهایی چون بسیج دانشجویی، جامعهی اسلامی یا انجمن اسلامی دانشجویان مستقل، آرام آرام سعی کرد خود را در هیأت یک «جریان» برای مقابلهبهمثل با این وضعیت آماده کند.
🔸 از بین موارد برشمرده، پیگیری مجدانهی سیاستهای نئولیبرالی از سال 1392 در شکل دادن جریان دانشجویی چپ دههی 1390 مؤثرتر بود. تأثیرات این سیاستها در قالب مواردی چون افزایش قیمت غذا، کاهش سنوات تحصیلی، افزایش شهریهها، خصوصیسازی خوابگاهها و به طور کلی پولی شدن بسیاری از خدماتِ حوزهی آموزش عالی که مطابق با قانون میبایست رایگان در اختیار دانشجویان قرار میگرفت، زمینههای نارضایتی جدیای را در بدنهی دانشگاه بهبار آورد.
🔸 فعالین صنفی از دههی ۹۰ به این سو به عنوان یک بال مستقل در جریان صنفی اعلام وجود کردند و همواره در به حرکت درآوردن فعاليت جریانی (تجمع، بیانیهی فراگیر، تسخیر شوراهای صنفی و عقب راندن دوگانهی انجمن/بسیج) نقشی مؤثر ایفا کردند. برگزاری آکسیونهای مختلف دانشجویی، ارتباط با بدنهی دانشجویان بهمنظور حفظ و ایجاد دغدغهمندی صنفی، تلاش برای همکاری با شوراهای صنفی، احیای کانونها و انجمنهای علمی، انتشار نشریات دانشجویی و … از جمله فعاليتهایی است که فعالین صنفی به آنها مشغول بودهاند. اما مهمترین نقشی که برای فعالین قابل تعریف است، یکی تلاش برای غنیسازی گفتمان جریان صنفی به اعتبار شعار «صنفی، سیاسی است» میباشد و دیگری مراقبت از این شعار در عمل، به نحوی که نه صنفی مُتورم شود و نه سیاسی شدن بیمیانجی آن ببالد.
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Rp
#شانزده_آذر #جنبش_دانشجویی #جریان_صنفی
#روز_دانشجو #شورا
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سه پایهی جریان صنفی
نوشتهی: کیان محمدی در ادامه جریان صنفی با پیوند زدن سرنوشت خود از خلال همین میانجی به جریانات فعال کارگری و معلمان از یکسو و جنبش زنان و اقوام از سوی دیگر، بانی همسرنوشتی طبقاتی-رهاییبخشانهای …
▫️ کالای «نیروی کار»
▫️ پالایش گفتمان نقد – یادداشت ششم
کمال خسروی
8 دسامبر 2020
🔸 مقولهی «نیروی کار» در دستگاه مفهومی نظریهی ارزش مارکس تعریفی دقیق و معین و نقشی کلیدی دارد. بر اساس تعریف این مقوله میتوان نظریهی ارزش مارکس را از «علم اقتصاد» یا گفتمان ایدئولوژیک بورژوایی و از همهی دستگاههای مفهومیِ دیگری که پیش و پس از مارکس داعیهی طرح نظریهای برای ساز و کار تولید و بازتولید سرمایهدارانه را داشتهاند و دارند، متمایز کرد. هرچند تعریف دقیق و تعیین جایگاه این مقوله در نظریهی ارزش مارکس بهخودیِخود کار چندان دشواری نیست، اما شاخصکردن آن در گفتمان غالب و رایج باصطلاح «اقتصادی» و علوم اجتماعی/تاریخی و گشودن راهی برای برجستهکردن و شناساندن آن، با دو سد بزرگ روبروست: نخست عامیت گریزناپذیرِ این اصطلاح و گسترهی وسیعِ معناییاش؛ و دوم قدرت انکارناپذیر ایدئولوژی بورژوایی و گفتمان باصطلاح «علمی» با اتکا به عظیمترین نهادهای آکادمیک در غالبنگهداشتنِ درک و دریافتی غیرمارکسی. عامل نخست، یعنی حوزهی شمول گریزناپذیر این اصطلاح، یکی از بهترین و مؤثرترین جنگافزارها در زرادخانهی ایدئولوژی بورژوایی است، زیرا هر اندازه این اصطلاح نادقیقتر و «انعطافپذیرتر» باشد، غالبکردن معنایی غیرمارکسی بر اذهان پژوهندگان و پژوهشگران آسانتر است؛ و هر اندازه باصطلاح «اقتصاددانان» و استادان و دانشوران این حوزه از علم ــ چه با گرایشهایی محافظهکارانه و خدمتگزارانه به آستانِ نظم حاکم و چه با امیال باصطلاح رادیکال و نواندیشانه ــ در استفاده از این اصطلاح خواسته یا ناخواسته تسلیم گفتمان بورژوایی شوند، ایدئولوژی بورژوایی شاهدان بیشتری را برای کارکرد ایدئولوژیک علم یدک خواهد کشید. دلیجان ایدئولوژی بورژوایی را همیشه استران ابتری نمیکشند که تازیانهی سورچی را پاداش رسالت خود تفسیر میکنند.
🔸 اصطلاح «نیروی کار» در نظریهی ارزش مارکس کوچکترین ربطی به این استفادهی عام، نامتمایز، مبهم و بههمریخته از آن ندارد، بلکه اولاً: بهدقت و صراحت بر تمایز بین سه مقولهی «عامل کار»، «توانایی کار» و «کار» استوار است و ثانیاً فقط مقولهی «توانایی کار» است که بنا بر شروط مشخص و بسیار دقیق و تعریفشدهای، بهمثابه کالای «نیروی کار» وارد دستگاه مفهومی نظریهی ارزش مارکسی میشود. نیروی کار، توانایی انجام فعالیتی معین است؛ نه خودِ دستگاه و ارگانیسمی است که از این توانایی برخوردار است و نه خودِ آن فعالیت. آنچه سرمایه یا سرمایهدار میخرد، توانایی کار برای مصرف این توانایی و بکاربستنِ حاصل آن، یعنی کار است. سرمایه یا سرمایهدار، عامل یا حامل کار، یعنی انسان، را نمیخرد. همهی عبارتپردازیهای نادقیق و گاه رمانتیکی که از تعابیر تولید و بازتولید «نیروی کار» استفاده میکنند و منظورشان، خودِ انسانِ کارکن است، در معنای اکید و دقیق نظریه، کوچکترین ربطی به نظریهی ارزش مارکس ندارند.
🔸 ایدئولوژی بورژوایی، «علم اقتصاد» سرمایهداری و گفتمان رسانهایِ مشروعیتبخشنده به مناسبات تولید و بازتولید سرمایهدارانهی زندگی اجتماعی، اصطلاح «نیروی کار» را آگاهانه و عامدانه و اغلب به عمد عوامانه در معنایی مهآلود و فراتاریخی بهکار میبرد و با تکیه بر دستگاه عریض و طویل نهادهای ایدئولوژیکش، تدقیق این مقوله و تأکید بر دقت، تشخص و تاریخیت آن در دستگاه مفهومیِ نظریهی مارکس را به «راستآئینی» و «تعصب» متهم میکند...
🔹متن کاملِ بخش ششم از سلسله یادداشتهای «پالایش گفتمان نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1RN
#کمال_خسروی #مارکس
#نیروی_کار #فدریچی #لبوویتز #نگری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پالایش گفتمان نقد – یادداشت ششم
کمال خسروی
8 دسامبر 2020
🔸 مقولهی «نیروی کار» در دستگاه مفهومی نظریهی ارزش مارکس تعریفی دقیق و معین و نقشی کلیدی دارد. بر اساس تعریف این مقوله میتوان نظریهی ارزش مارکس را از «علم اقتصاد» یا گفتمان ایدئولوژیک بورژوایی و از همهی دستگاههای مفهومیِ دیگری که پیش و پس از مارکس داعیهی طرح نظریهای برای ساز و کار تولید و بازتولید سرمایهدارانه را داشتهاند و دارند، متمایز کرد. هرچند تعریف دقیق و تعیین جایگاه این مقوله در نظریهی ارزش مارکس بهخودیِخود کار چندان دشواری نیست، اما شاخصکردن آن در گفتمان غالب و رایج باصطلاح «اقتصادی» و علوم اجتماعی/تاریخی و گشودن راهی برای برجستهکردن و شناساندن آن، با دو سد بزرگ روبروست: نخست عامیت گریزناپذیرِ این اصطلاح و گسترهی وسیعِ معناییاش؛ و دوم قدرت انکارناپذیر ایدئولوژی بورژوایی و گفتمان باصطلاح «علمی» با اتکا به عظیمترین نهادهای آکادمیک در غالبنگهداشتنِ درک و دریافتی غیرمارکسی. عامل نخست، یعنی حوزهی شمول گریزناپذیر این اصطلاح، یکی از بهترین و مؤثرترین جنگافزارها در زرادخانهی ایدئولوژی بورژوایی است، زیرا هر اندازه این اصطلاح نادقیقتر و «انعطافپذیرتر» باشد، غالبکردن معنایی غیرمارکسی بر اذهان پژوهندگان و پژوهشگران آسانتر است؛ و هر اندازه باصطلاح «اقتصاددانان» و استادان و دانشوران این حوزه از علم ــ چه با گرایشهایی محافظهکارانه و خدمتگزارانه به آستانِ نظم حاکم و چه با امیال باصطلاح رادیکال و نواندیشانه ــ در استفاده از این اصطلاح خواسته یا ناخواسته تسلیم گفتمان بورژوایی شوند، ایدئولوژی بورژوایی شاهدان بیشتری را برای کارکرد ایدئولوژیک علم یدک خواهد کشید. دلیجان ایدئولوژی بورژوایی را همیشه استران ابتری نمیکشند که تازیانهی سورچی را پاداش رسالت خود تفسیر میکنند.
🔸 اصطلاح «نیروی کار» در نظریهی ارزش مارکس کوچکترین ربطی به این استفادهی عام، نامتمایز، مبهم و بههمریخته از آن ندارد، بلکه اولاً: بهدقت و صراحت بر تمایز بین سه مقولهی «عامل کار»، «توانایی کار» و «کار» استوار است و ثانیاً فقط مقولهی «توانایی کار» است که بنا بر شروط مشخص و بسیار دقیق و تعریفشدهای، بهمثابه کالای «نیروی کار» وارد دستگاه مفهومی نظریهی ارزش مارکسی میشود. نیروی کار، توانایی انجام فعالیتی معین است؛ نه خودِ دستگاه و ارگانیسمی است که از این توانایی برخوردار است و نه خودِ آن فعالیت. آنچه سرمایه یا سرمایهدار میخرد، توانایی کار برای مصرف این توانایی و بکاربستنِ حاصل آن، یعنی کار است. سرمایه یا سرمایهدار، عامل یا حامل کار، یعنی انسان، را نمیخرد. همهی عبارتپردازیهای نادقیق و گاه رمانتیکی که از تعابیر تولید و بازتولید «نیروی کار» استفاده میکنند و منظورشان، خودِ انسانِ کارکن است، در معنای اکید و دقیق نظریه، کوچکترین ربطی به نظریهی ارزش مارکس ندارند.
🔸 ایدئولوژی بورژوایی، «علم اقتصاد» سرمایهداری و گفتمان رسانهایِ مشروعیتبخشنده به مناسبات تولید و بازتولید سرمایهدارانهی زندگی اجتماعی، اصطلاح «نیروی کار» را آگاهانه و عامدانه و اغلب به عمد عوامانه در معنایی مهآلود و فراتاریخی بهکار میبرد و با تکیه بر دستگاه عریض و طویل نهادهای ایدئولوژیکش، تدقیق این مقوله و تأکید بر دقت، تشخص و تاریخیت آن در دستگاه مفهومیِ نظریهی مارکس را به «راستآئینی» و «تعصب» متهم میکند...
🔹متن کاملِ بخش ششم از سلسله یادداشتهای «پالایش گفتمان نقد» را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1RN
#کمال_خسروی #مارکس
#نیروی_کار #فدریچی #لبوویتز #نگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کالای «نیروی کار»
پالایش گفتمان نقد – یادداشت ششم نوشتهی: کمال خسروی عدالتی که قرار است بر میزان مزد حاکم باشد، از بیرون و بهمثابه اصلی اخلاقی وارد نظریه نمیشود، بلکه براساس نظریه قابل استنتاج و استدلال است. این …
📝 سلسله نوشتارهای «پالایش گفتمان نقد» را در لینکهای زیر بخوانید:
👇🏼👇🏼
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 1- نقد اقتصاد سیاسی
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 2- «انباشت اولیه»
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 3- کالا شدن یا کالایی شدن
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 4- سرمایه: رابطهای اجتماعی؟
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 5- انباشت سرمایه و نقش دولت
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 6- کالای «نیروی کار»
🖋@naghd_com
👇🏼👇🏼
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 1- نقد اقتصاد سیاسی
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 2- «انباشت اولیه»
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 3- کالا شدن یا کالایی شدن
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 4- سرمایه: رابطهای اجتماعی؟
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 5- انباشت سرمایه و نقش دولت
▪️پالایش گفتمان نقد- بخش 6- کالای «نیروی کار»
🖋@naghd_com
▫️ سازمانهای مردمی در کمون پاریس
نوشتهی: یوجین شولکیند
ترجمهی: دلشاد عبادی
12 دسامبر 2020
🔸 مورخان از زمان شکست کمون پاریس در هفتهی خونین ماه می 1871، تفسیرهای عمیقاً متفاوتی از سرشت سیاسی و اجتماعی کمون ارائه دادهاند. بااینحال، بهرغم گسترهی متنوع رویکردها به این مسئله، گرایش عمومی در بررسی کمون همواره به بررسی مدارک و شواهد مرتبط با اقدامات رسمی و بیانیهها، صورتجلسههای نشستهای کمون، روزنامههای پُرتیراژ و روایتهای بهجا مانده از شخصیتهای اصلی کمون محدود بوده است. از سوی دیگر، یا فعالیت گستردهی سازمانهای مردمی را نادیده گرفتهاند یا بهشکلی سطحی به آن پرداختهاند.
🔸 هدف این مقاله جلبِ توجه نسبت به ماهیت عمیقاً فعالانه و تأثیرگذارِ جنبش مردمی کموناردهاست. فعالیتهای مردمی آن شایستگی را دارد که در بحث دربارهی ماهیتِ اجتماعی و اقتصادی کمون جایگاه بس مهمتری را به خود اختصاص دهد، چراکه تأسیس کمون و دفاع از آنْ عمدتاً نتیجهی همین شورواشتیاق مردمی بود که با محاصرهی پاریس از سوی نیروهای پروس در زمستان بعد از آن آغاز شد.
🔸 این مقاله منحصراً به فعالیت مردمیِ کموناردها در پاریس میپردازد، اما همزمان با این وقایع، تظاهرات و نمودهای مردمی روحیهی هواداری از کمون در دیگر شهرهایی که خیزشهای کمونی مشابهی را تجربه کردند یا سایر مراکزِ صنعتیِ سراسر فرانسه نیز بسطوگسترش یافت. پژوهشهای بیشتر در آرشیوهای محلی دربارهی فعالیت بخشهایی از بینالملل اول، روزنامهها، اتحادیهها و باشگاهها، به تصحیح این برداشت رایج اما غلط کمک میکند که کمون را «خیزشی» منحصر به پاریس قلمداد میکند.
🔸 همزمان با افزایش دشواریهای برخاسته از محاصرهی نیروهای پروس در میان مردم شهر، باشگاهها به تریبونی برای بیان نارضایتی از دولت موقت بدل شدند. مشکلات اقتصادی، بهویژه در میان کارگران، به موضوع رایج بحثها بدل شد و به گسترشِ تفکرات برابریطلبانه و سوسیالیستی کمک کرد. همزمان با گسترش این باور که دولت موقت در حال خیانت به ملت بود، این اعتقاد نیز تقویت شد که فقط یک «کمون» میتواند پیرامون خطمشی جنگ تمامعیار بهشکلی مؤثر به سازماندهی مجددِ دفاع بپردازد.
🔸 آشکارا میتوان شاهد بود که الهامبخشِ رهبریِ گروهِ پرنفوذِ اتحادیهی زنان برای دفاع از پاریس و کمک به زخمیان برخی اهداف سوسیالیستی بوده است. پوسترها، مصوبات و صورتجلساتِ این اتحادیه حاکی از وجود حمایت مردمی چشمگیری است، از جمله دخالت تعداد زیادی از زنان در تبلیغات سازمان و فعالیتهای مربوط به دفاع مدنی.
🔸 هرچند به دست دادنِ برآوردی دقیق از تمایلات سوسیالیستی دشوار است، ارزیابیهای رایجی نیز که معمولاً بر بررسی روزنامههای مهم، خاطرات و اسناد رسمی کمون متکیاند مشخصاً از منظر توضیحِ سازمانهای مردمی نابسندهاند. همچنین کمیتِ اعلامیههای آشکارا سوسیالیستی را نیز نمیتوان بهخودیخود مبنایی بسنده درنظر گرفت، هرچند بدونشک نمونههای چنین اعلامیههایی کم هم نبودند. بهنظر میرسد عموماً باشگاهها و انجمنها به خوبی دریافته بودند که بدون وجود امنیت نظامی اقدام به اصلاحاتِ اقتصادی پایهای ممکن نیست. در نتیجه، اغلب مباحث بیش از آنکه به برنامهریزیهای اجتماعی و اقتصادیِ متعدد بپردازند، به بهبود اقدامات دفاعی نظامی مربوط میشدند. اما موکول کردن این دست برنامهریزیهای اجتماعی و اقتصادی به اولویت ثانویه در مباحث، به معنای فقدان تفکر سوسیالیستی نبود؛ درواقع آگاهی از اهداف غایی سوسیالیستی و مسائل بلافصل مربوط به دفاع نظامی مانعالجمع نبودند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1S7
#یوجین_شولکیند #دلشاد_عبادی
#کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #بدیل_سوسیالیستی #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: یوجین شولکیند
ترجمهی: دلشاد عبادی
12 دسامبر 2020
🔸 مورخان از زمان شکست کمون پاریس در هفتهی خونین ماه می 1871، تفسیرهای عمیقاً متفاوتی از سرشت سیاسی و اجتماعی کمون ارائه دادهاند. بااینحال، بهرغم گسترهی متنوع رویکردها به این مسئله، گرایش عمومی در بررسی کمون همواره به بررسی مدارک و شواهد مرتبط با اقدامات رسمی و بیانیهها، صورتجلسههای نشستهای کمون، روزنامههای پُرتیراژ و روایتهای بهجا مانده از شخصیتهای اصلی کمون محدود بوده است. از سوی دیگر، یا فعالیت گستردهی سازمانهای مردمی را نادیده گرفتهاند یا بهشکلی سطحی به آن پرداختهاند.
🔸 هدف این مقاله جلبِ توجه نسبت به ماهیت عمیقاً فعالانه و تأثیرگذارِ جنبش مردمی کموناردهاست. فعالیتهای مردمی آن شایستگی را دارد که در بحث دربارهی ماهیتِ اجتماعی و اقتصادی کمون جایگاه بس مهمتری را به خود اختصاص دهد، چراکه تأسیس کمون و دفاع از آنْ عمدتاً نتیجهی همین شورواشتیاق مردمی بود که با محاصرهی پاریس از سوی نیروهای پروس در زمستان بعد از آن آغاز شد.
🔸 این مقاله منحصراً به فعالیت مردمیِ کموناردها در پاریس میپردازد، اما همزمان با این وقایع، تظاهرات و نمودهای مردمی روحیهی هواداری از کمون در دیگر شهرهایی که خیزشهای کمونی مشابهی را تجربه کردند یا سایر مراکزِ صنعتیِ سراسر فرانسه نیز بسطوگسترش یافت. پژوهشهای بیشتر در آرشیوهای محلی دربارهی فعالیت بخشهایی از بینالملل اول، روزنامهها، اتحادیهها و باشگاهها، به تصحیح این برداشت رایج اما غلط کمک میکند که کمون را «خیزشی» منحصر به پاریس قلمداد میکند.
🔸 همزمان با افزایش دشواریهای برخاسته از محاصرهی نیروهای پروس در میان مردم شهر، باشگاهها به تریبونی برای بیان نارضایتی از دولت موقت بدل شدند. مشکلات اقتصادی، بهویژه در میان کارگران، به موضوع رایج بحثها بدل شد و به گسترشِ تفکرات برابریطلبانه و سوسیالیستی کمک کرد. همزمان با گسترش این باور که دولت موقت در حال خیانت به ملت بود، این اعتقاد نیز تقویت شد که فقط یک «کمون» میتواند پیرامون خطمشی جنگ تمامعیار بهشکلی مؤثر به سازماندهی مجددِ دفاع بپردازد.
🔸 آشکارا میتوان شاهد بود که الهامبخشِ رهبریِ گروهِ پرنفوذِ اتحادیهی زنان برای دفاع از پاریس و کمک به زخمیان برخی اهداف سوسیالیستی بوده است. پوسترها، مصوبات و صورتجلساتِ این اتحادیه حاکی از وجود حمایت مردمی چشمگیری است، از جمله دخالت تعداد زیادی از زنان در تبلیغات سازمان و فعالیتهای مربوط به دفاع مدنی.
🔸 هرچند به دست دادنِ برآوردی دقیق از تمایلات سوسیالیستی دشوار است، ارزیابیهای رایجی نیز که معمولاً بر بررسی روزنامههای مهم، خاطرات و اسناد رسمی کمون متکیاند مشخصاً از منظر توضیحِ سازمانهای مردمی نابسندهاند. همچنین کمیتِ اعلامیههای آشکارا سوسیالیستی را نیز نمیتوان بهخودیخود مبنایی بسنده درنظر گرفت، هرچند بدونشک نمونههای چنین اعلامیههایی کم هم نبودند. بهنظر میرسد عموماً باشگاهها و انجمنها به خوبی دریافته بودند که بدون وجود امنیت نظامی اقدام به اصلاحاتِ اقتصادی پایهای ممکن نیست. در نتیجه، اغلب مباحث بیش از آنکه به برنامهریزیهای اجتماعی و اقتصادیِ متعدد بپردازند، به بهبود اقدامات دفاعی نظامی مربوط میشدند. اما موکول کردن این دست برنامهریزیهای اجتماعی و اقتصادی به اولویت ثانویه در مباحث، به معنای فقدان تفکر سوسیالیستی نبود؛ درواقع آگاهی از اهداف غایی سوسیالیستی و مسائل بلافصل مربوط به دفاع نظامی مانعالجمع نبودند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1S7
#یوجین_شولکیند #دلشاد_عبادی
#کمون_پاریس #جامعهی_بدیل #بدیل_سوسیالیستی #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سازمانهای مردمی در کمون پاریس
نوشتهی: یوجین شولکیند ترجمهی: دلشاد عبادی یکی از موارد مشخصاً قابلتوجه، حمایت اتحادیههای کارگری از فعالیت کمیسیون کار، صنعت و تجارت بود. این مسئله بهطور مشخص در رابطه با فرمان کمون و فراخوان ب…
▫️ با طبقه یا بدون طبقه
▫️ واگشایی تفسیر ژانوسی مارکس از تعاونیهای کارگری
نوشتهی: مینسون جی
ترجمهی: تارا بهروزیان
16 دسامبر 2020
🔸 این مقاله برای روشن ساختن دیدگاههای متضاد جریانهای گوناگون مارکسیستی در خصوص مزایا و معایب تعاونیهای کارگری، بر واکاویِ ژانوسی خود مارکس از تعاونیهای کارگری تمرکز میکند. مارکس به ظرفیتهای بالقوه رادیکال تعاونیهای کارگری که به معنای واقعی کلمه سازمان یافته بودند و جهتگیری سیاسی داشتند، باور عمیقی داشت، اما بهشدت منتقد گرایش تعاونیها به محدودکردن افقهای سیاسیشان و جدا افتادن از جنبشهای کارگری گستردهتر بود. اگرچه اندیشمندان سنت مارکسیستی، تعاونیهای کارگری را مادامیکه به مثابهی محافل منزویِ «سرمایهداران جمعی» درون نظام سرمایهداری موجود عمل میکنند به باد انتقاد میگیرند، خود مارکس در جنبش تعاونی پتانسیل مهمی میدید تا آن جا که آن را بخشی از کارزار وسیعتر تغییر اجتماعی میدانست.
🔸 مارکس معتقد بود که تعاونیها میتوانند مسیر نظامی بدیل از تولیدکنندگان آزاد و برابر را نشان دهند و برانگیزانندهی تصورات رادیکال میان حامیانشان باشند، اما فقط تا حدی که فعالان این تعاونیها ضرورت سازماندهی مبتنی بر آگاهی طبقاتی و در مقیاس گستردهی صنعتی را به رسمیت بشناسند. در نهایت، مارکس اولویت چندانی برای ترویج نوع خاصی از سازمان کارگری که بیش از دیگر انواع سازماندهی، هدایتگر ما به سوی دگرگونی باشد (برای مثال تعاونیهای کارگری یا اتحادیههای کار) قائل نبود. در عوض او بیشتر بر اهمیت آگاهی طبقاتی درون سازماندهی کارگری، و بر تکامل و توسعهی آگاهی طبقاتی رادیکالشده در میان کارگران تاکید داشت، خواه از طریق گسترش اتحادیههای کار، خواه تعاونیهای کارگری یا هرگونه نهادی دیگر برای توانمندسازی کارگران. به عقیدهی مارکس، ماهیتِ تمرکزِ نهاد ِکارگری بر ایجاد و حفظ آگاهی طبقاتی استوار است که به قدرتمندترین وجه ممکن به شکلگیری گرایشهای رادیکال یا پسگرای شکلهای محلی اکتیویسم کارگری میانجامد، و نه ماهیت خود نهاد کارگری (یعنی تعاونی یا اتحادیه).
🔸 مشکل دیدگاههای دوگانهی مارکس دربارهی تعاونیها را میتوان را با توجه به تفاوت میان تعاونیهای کارگری به مثابهی یک شکل سازمانی، و تعاونیهای کارگری به مثابهی عامل تسریع و تقویت بسیج آگاهی طبقاتی کارگران، برطرف کرد... اگرچه مارکس بارها روح همیارانهی سوسیالیسم آرمانشهری در سنت اوئن/ پرودون را ستوده است، نتیجهگیری سختگیرانهی او این بود که این دست تعاونیگرایی، که فاقد بسیج سیاسی جمعی است، نه هرگز قادر خواهد بود قدرت واقعی را از چنگ سرمایهداران یا دولت درآورد و نه هرگز میتواند به «دگرگونی جامعهی سوسیالیستی» دست یابد. از نظر مارکس، در نهایت مهم آن است که هر نهاد خاص کارگری تا چه میزان به ورای اهداف اقتصادیِ منفعتمحور فردگرایانه خویش مینگرد و در جستوجوی دگرگونی اجتماعی/اقتصادی، آگاهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی را پرورش میدهد. مارکس و انگلس هر دو، سازماندهی کارگری را به عنوان «مهمترین سلاح در مبارزهی سیاسی طبقات»، بهشمار میآوردند، اما معتقد نبودند که همهی انواع سازماندهی کارگری میتوانند به طور خودکار به عنوان عوامل موثر تغییر اجتماعی عمل کنند.
🔸 «طبقه» محصول کنشهای مشخص است – یک نیروی تاریخی بالقوه که با «ایجاد انگیزه» پدید میآید و «فقط در سطح سازماندهی و کنش تحقق پیدا میکند». برداشت کاملاً مارکسیستی از ظرفیت تعاونیهای کارگری با این بینش آغاز میشود و ابتکارهای تعاونیهای خاص را از این دریچه به تفسیر میکشد که آیا این تعاونی سبب ترویج یا تعمیق درک کارگران از موقعیت و قدرت طبقاتیشان شده است یا نه...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1T7
#مینسون_جی #تارا_بهروزیان
#تعاونی_کارگری #تعاونی_تولیدی #جامعهی_بدیل
#طبقه #جنبش_کارگری
#دموکراسی #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ واگشایی تفسیر ژانوسی مارکس از تعاونیهای کارگری
نوشتهی: مینسون جی
ترجمهی: تارا بهروزیان
16 دسامبر 2020
🔸 این مقاله برای روشن ساختن دیدگاههای متضاد جریانهای گوناگون مارکسیستی در خصوص مزایا و معایب تعاونیهای کارگری، بر واکاویِ ژانوسی خود مارکس از تعاونیهای کارگری تمرکز میکند. مارکس به ظرفیتهای بالقوه رادیکال تعاونیهای کارگری که به معنای واقعی کلمه سازمان یافته بودند و جهتگیری سیاسی داشتند، باور عمیقی داشت، اما بهشدت منتقد گرایش تعاونیها به محدودکردن افقهای سیاسیشان و جدا افتادن از جنبشهای کارگری گستردهتر بود. اگرچه اندیشمندان سنت مارکسیستی، تعاونیهای کارگری را مادامیکه به مثابهی محافل منزویِ «سرمایهداران جمعی» درون نظام سرمایهداری موجود عمل میکنند به باد انتقاد میگیرند، خود مارکس در جنبش تعاونی پتانسیل مهمی میدید تا آن جا که آن را بخشی از کارزار وسیعتر تغییر اجتماعی میدانست.
🔸 مارکس معتقد بود که تعاونیها میتوانند مسیر نظامی بدیل از تولیدکنندگان آزاد و برابر را نشان دهند و برانگیزانندهی تصورات رادیکال میان حامیانشان باشند، اما فقط تا حدی که فعالان این تعاونیها ضرورت سازماندهی مبتنی بر آگاهی طبقاتی و در مقیاس گستردهی صنعتی را به رسمیت بشناسند. در نهایت، مارکس اولویت چندانی برای ترویج نوع خاصی از سازمان کارگری که بیش از دیگر انواع سازماندهی، هدایتگر ما به سوی دگرگونی باشد (برای مثال تعاونیهای کارگری یا اتحادیههای کار) قائل نبود. در عوض او بیشتر بر اهمیت آگاهی طبقاتی درون سازماندهی کارگری، و بر تکامل و توسعهی آگاهی طبقاتی رادیکالشده در میان کارگران تاکید داشت، خواه از طریق گسترش اتحادیههای کار، خواه تعاونیهای کارگری یا هرگونه نهادی دیگر برای توانمندسازی کارگران. به عقیدهی مارکس، ماهیتِ تمرکزِ نهاد ِکارگری بر ایجاد و حفظ آگاهی طبقاتی استوار است که به قدرتمندترین وجه ممکن به شکلگیری گرایشهای رادیکال یا پسگرای شکلهای محلی اکتیویسم کارگری میانجامد، و نه ماهیت خود نهاد کارگری (یعنی تعاونی یا اتحادیه).
🔸 مشکل دیدگاههای دوگانهی مارکس دربارهی تعاونیها را میتوان را با توجه به تفاوت میان تعاونیهای کارگری به مثابهی یک شکل سازمانی، و تعاونیهای کارگری به مثابهی عامل تسریع و تقویت بسیج آگاهی طبقاتی کارگران، برطرف کرد... اگرچه مارکس بارها روح همیارانهی سوسیالیسم آرمانشهری در سنت اوئن/ پرودون را ستوده است، نتیجهگیری سختگیرانهی او این بود که این دست تعاونیگرایی، که فاقد بسیج سیاسی جمعی است، نه هرگز قادر خواهد بود قدرت واقعی را از چنگ سرمایهداران یا دولت درآورد و نه هرگز میتواند به «دگرگونی جامعهی سوسیالیستی» دست یابد. از نظر مارکس، در نهایت مهم آن است که هر نهاد خاص کارگری تا چه میزان به ورای اهداف اقتصادیِ منفعتمحور فردگرایانه خویش مینگرد و در جستوجوی دگرگونی اجتماعی/اقتصادی، آگاهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی را پرورش میدهد. مارکس و انگلس هر دو، سازماندهی کارگری را به عنوان «مهمترین سلاح در مبارزهی سیاسی طبقات»، بهشمار میآوردند، اما معتقد نبودند که همهی انواع سازماندهی کارگری میتوانند به طور خودکار به عنوان عوامل موثر تغییر اجتماعی عمل کنند.
🔸 «طبقه» محصول کنشهای مشخص است – یک نیروی تاریخی بالقوه که با «ایجاد انگیزه» پدید میآید و «فقط در سطح سازماندهی و کنش تحقق پیدا میکند». برداشت کاملاً مارکسیستی از ظرفیت تعاونیهای کارگری با این بینش آغاز میشود و ابتکارهای تعاونیهای خاص را از این دریچه به تفسیر میکشد که آیا این تعاونی سبب ترویج یا تعمیق درک کارگران از موقعیت و قدرت طبقاتیشان شده است یا نه...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1T7
#مینسون_جی #تارا_بهروزیان
#تعاونی_کارگری #تعاونی_تولیدی #جامعهی_بدیل
#طبقه #جنبش_کارگری
#دموکراسی #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
با طبقه یا بدون طبقه
واگشایی تفسیر ژانوسی مارکس از تعاونیهای کارگری نوشتهی: مینسون جی ترجمهی: تارا بهروزیان این مقاله برای روشن ساختن دیدگاههای متضاد جریانهای گوناگون مارکسیستی در خصوص مزایا و معایب تعاونیهای کار…
Alternative-Society-Vol.1-NAGHD.pdf
5.5 MB
📚 «کتاب نقد»:
جامعهی بدیل – جلد یکم
نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز، بیگمان شالودهی چشماندازی رو به سوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بهلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکن بودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد.
سایت «نقد» طی ماههای گذشته زنجیرهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل منتشر کرده است که اینک به صورت مجموعهای مستقل در قالب کتابی در دو مجلد گردآوری شدهاند.
اکنون مجلد نخست این کتاب در این فایل پیدیاف و نیز در لینک زیر در دسترس علاقهمندان قرار دارد:
👇🏽👇🏽👇🏽
http://naghd.info/Alternative-Society-Vol.1-NAGHD.pdf
#کتاب_نقد
🖋@naghd_com
جامعهی بدیل – جلد یکم
نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز، بیگمان شالودهی چشماندازی رو به سوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بهلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکن بودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد.
سایت «نقد» طی ماههای گذشته زنجیرهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل منتشر کرده است که اینک به صورت مجموعهای مستقل در قالب کتابی در دو مجلد گردآوری شدهاند.
اکنون مجلد نخست این کتاب در این فایل پیدیاف و نیز در لینک زیر در دسترس علاقهمندان قرار دارد:
👇🏽👇🏽👇🏽
http://naghd.info/Alternative-Society-Vol.1-NAGHD.pdf
#کتاب_نقد
🖋@naghd_com
▫️ در نقد بخوانید:
کتابِ «جامعهی بدیل» - جلد یکم
📚 با آثاری از:
دیوید اَدِم، مهمت اوفوک توتان، برتل اولمن، پل بِرکِت، کوستاس پاپیآنو، لئو پانیچ، نوربِرت ترِنکلِه، تنر چم، کمال خسروی، درن روسو، دِرِک سایر، کارل کُرش، مصطفی کایااوغلو، ال کمپل، نورمن گراس، مارک مالهالند، دیوید میلر، مایکل هاینریش، پیتر هیودیس
📚 مترجمان:
تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، کمال خسروی، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، حسن مرتضوی، منصور موسوی، سهراب نیکزاد
👇🏽
http://naghd.info/Alternative-Society-Vol.1-NAGHD.pdf
#کتاب_نقد
#جامعهی_بدیل
🖋@naghd_com
کتابِ «جامعهی بدیل» - جلد یکم
📚 با آثاری از:
دیوید اَدِم، مهمت اوفوک توتان، برتل اولمن، پل بِرکِت، کوستاس پاپیآنو، لئو پانیچ، نوربِرت ترِنکلِه، تنر چم، کمال خسروی، درن روسو، دِرِک سایر، کارل کُرش، مصطفی کایااوغلو، ال کمپل، نورمن گراس، مارک مالهالند، دیوید میلر، مایکل هاینریش، پیتر هیودیس
📚 مترجمان:
تارا بهروزیان، کاووس بهزادی، کمال خسروی، بهرام صفایی، دلشاد عبادی، حسن مرتضوی، منصور موسوی، سهراب نیکزاد
👇🏽
http://naghd.info/Alternative-Society-Vol.1-NAGHD.pdf
#کتاب_نقد
#جامعهی_بدیل
🖋@naghd_com
📚 نظریههای ارزش اضافی
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 5)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
20 دسامبر 2020
در این بخش میخوانیم:
3 ـ کشف تولید ارزش اضافی در همهی سپهرهای کار اجتماعی از سوی اسمیت
4 ـ کژفهمی تأثیر قانون ارزش بههنگام مبادله بین سرمایه و کارمزد نزد اسمیت
5 ـ درهمریختگیِ ارزش اضافی و سود ـ عنصر یاوهسرایانه در نظریهی اسمیت
6 ـ درک نادرست اسمیت از سود، رانت و دستمزد در مقام سرچشمههای ارزش
7 ـ درک دوچهرهی اسمیت از رابطهی ارزش و درآمد.
دیدگاهش پیرامون «قیمت طبیعی» بهمثابه حاصلجمع دستمزد، سود و رانت
8 ـ خطای آ. اسمیت در تجزیهی کل ارزش محصول اجتماعی به درآمد‹ها› - تناقضهای دیدگاه او پیرامون درآمد ناخالص و خالص
📚 گزیدههایی از متن:
🔸 این شایستگی بزرگ آ. اسمیت است که درست در نخستین فصلهای کتاب اول ...، جاییکه از مبادلهی کالایی ساده و قانون ارزشش به مبادله بین کار شیئیتیافته و کار زنده، مبادله بین سرمایه و کارِ مزدی، به بررسی سود و رانتِ زمین بهطور عام و در یک کلام به خاستگاه ارزش اضافی گذار میکند، این احساس را بهدست میدهد که در اینجا گسستی صورت میگیرد ــ و میانجی قضیه هرچه باشد، میانجیای که خودِ او آنرا نمیفهمد ــ در ماحصل امر، قانون ‹مبادلهی همارزها› عملاً نقض میشود و کارِ بیشتر در اِزای کارِ کمتر (از منظر کارگر) و کارِ کمتر در اِزای کارِ بیشتر (از منظر سرمایهدار) با یکدیگر مبادله میشوند؛ و اینکه او تأکید میکند و عملاً برآشفته است از اینکه با انباشت سرمایه و مالکیت زمین ــ یعنی با استقلالیابیِ شرایط کار در برابر خودِ کار ــ چرخشی تازه (و از چشمانداز ماحصل امر، چرخشی در عمل) و وارونگیای ظاهری در قانون ارزش و بدلشدنش به ضدِ خود روی میدهد؛
🔸 همچنین، این نیرومندیِ نظریِ اوست که این تناقض را درمییابد و بر آن تأکید میکند، کمااینکه این سستی و کاستی نظریِ اوست که قانون عام، حتی برای مبادلهی کالایی صِرف، او را برآشفته و پریشان میکند و بصیرتش را ندارد که ببیند چگونه این تناقض از آنجا پدیدار میشود که تواناییِ کار خودْ به کالا بدل شده است و مشخصهی این کالای ویژه چنین است که ارزش مصرفیاش، که هیچ ربطی به ارزش مبادلهایاش ندارد، خودْ انرژیای آفرینندهی ارزش مبادلهای است. ریکاردو از این لحاظ بر آ. اسمیت تقدم دارد که این تناقضات ظاهری و از منظر ماحصل امر، واقعی، او را دچار سرگشتگی نمیکنند. او از این لحاظ از آ. اسمیت عقبتر است که حتی به ذهنش خطور نمیکند که اساساً معضلی موجود است و بنابراین پویش ویژهای که قانون ارزشها در تشکیل سرمایه پیش میگیرد، در هیچ لحظهای نه کنجکاوش میکند و نه دلمشغولش. اینرا که چگونه آنچه نزد آ. اسمیت نبوغآمیز است نزد مالتوس و علیه موضع ریکاردویی به گرایشی ارتجاعی بدل میشود، پس از این خواهیم دید.
🔸 بههنگام پژوهش پیرامون قیمت طبیعی دستمزد، در حقیقت ــ دستکم گاه به گاه ــ به تعین درست ارزش کالا پناه میبرد. به وارونه، در فصلی که به نرخ طبیعی یا قیمت طبیعی سود میپردازد، جاییکه باید به پرسش اصلی پاسخی داده شود، در تکرار بدیهیات و همانگوییهای گنگ و بیمعنا، گم و سرگردان میشود. ‹از دید او› در اساس و در حقیقت، این ارزش کالاست که کارمزد و سود و رانت زمین را تعیین میکند، اما او (به اغوای فرانمود تجربی و تصورات متعارف) راهِ بازگشت را پیشه میکند و میخواهد قیمت طبیعی کالاها را از طریق باهم جمعکردنِ قیمتِ کارمزد، سود و رانت زمین محاسبه و تعیین کند. شایستگی ریکاردوست که بر این آشفتهفکری نقطهی پایانی میگذارد.
🔹 متن کامل بخش پنجم از ترجمه نظریههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1TL
#نظریههای_ارزش_اضافی #نظریهی_ارزش
#مارکس #کمال_خسروی #اسمیت
🔹همچنین برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2020/12/gesamt-mehrwert-theorie.1-5.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
دستنوشتههای 1863-1861
(ترجمهی فارسی – پارهی 5)
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمهی: کمال خسروی
20 دسامبر 2020
در این بخش میخوانیم:
3 ـ کشف تولید ارزش اضافی در همهی سپهرهای کار اجتماعی از سوی اسمیت
4 ـ کژفهمی تأثیر قانون ارزش بههنگام مبادله بین سرمایه و کارمزد نزد اسمیت
5 ـ درهمریختگیِ ارزش اضافی و سود ـ عنصر یاوهسرایانه در نظریهی اسمیت
6 ـ درک نادرست اسمیت از سود، رانت و دستمزد در مقام سرچشمههای ارزش
7 ـ درک دوچهرهی اسمیت از رابطهی ارزش و درآمد.
دیدگاهش پیرامون «قیمت طبیعی» بهمثابه حاصلجمع دستمزد، سود و رانت
8 ـ خطای آ. اسمیت در تجزیهی کل ارزش محصول اجتماعی به درآمد‹ها› - تناقضهای دیدگاه او پیرامون درآمد ناخالص و خالص
📚 گزیدههایی از متن:
🔸 این شایستگی بزرگ آ. اسمیت است که درست در نخستین فصلهای کتاب اول ...، جاییکه از مبادلهی کالایی ساده و قانون ارزشش به مبادله بین کار شیئیتیافته و کار زنده، مبادله بین سرمایه و کارِ مزدی، به بررسی سود و رانتِ زمین بهطور عام و در یک کلام به خاستگاه ارزش اضافی گذار میکند، این احساس را بهدست میدهد که در اینجا گسستی صورت میگیرد ــ و میانجی قضیه هرچه باشد، میانجیای که خودِ او آنرا نمیفهمد ــ در ماحصل امر، قانون ‹مبادلهی همارزها› عملاً نقض میشود و کارِ بیشتر در اِزای کارِ کمتر (از منظر کارگر) و کارِ کمتر در اِزای کارِ بیشتر (از منظر سرمایهدار) با یکدیگر مبادله میشوند؛ و اینکه او تأکید میکند و عملاً برآشفته است از اینکه با انباشت سرمایه و مالکیت زمین ــ یعنی با استقلالیابیِ شرایط کار در برابر خودِ کار ــ چرخشی تازه (و از چشمانداز ماحصل امر، چرخشی در عمل) و وارونگیای ظاهری در قانون ارزش و بدلشدنش به ضدِ خود روی میدهد؛
🔸 همچنین، این نیرومندیِ نظریِ اوست که این تناقض را درمییابد و بر آن تأکید میکند، کمااینکه این سستی و کاستی نظریِ اوست که قانون عام، حتی برای مبادلهی کالایی صِرف، او را برآشفته و پریشان میکند و بصیرتش را ندارد که ببیند چگونه این تناقض از آنجا پدیدار میشود که تواناییِ کار خودْ به کالا بدل شده است و مشخصهی این کالای ویژه چنین است که ارزش مصرفیاش، که هیچ ربطی به ارزش مبادلهایاش ندارد، خودْ انرژیای آفرینندهی ارزش مبادلهای است. ریکاردو از این لحاظ بر آ. اسمیت تقدم دارد که این تناقضات ظاهری و از منظر ماحصل امر، واقعی، او را دچار سرگشتگی نمیکنند. او از این لحاظ از آ. اسمیت عقبتر است که حتی به ذهنش خطور نمیکند که اساساً معضلی موجود است و بنابراین پویش ویژهای که قانون ارزشها در تشکیل سرمایه پیش میگیرد، در هیچ لحظهای نه کنجکاوش میکند و نه دلمشغولش. اینرا که چگونه آنچه نزد آ. اسمیت نبوغآمیز است نزد مالتوس و علیه موضع ریکاردویی به گرایشی ارتجاعی بدل میشود، پس از این خواهیم دید.
🔸 بههنگام پژوهش پیرامون قیمت طبیعی دستمزد، در حقیقت ــ دستکم گاه به گاه ــ به تعین درست ارزش کالا پناه میبرد. به وارونه، در فصلی که به نرخ طبیعی یا قیمت طبیعی سود میپردازد، جاییکه باید به پرسش اصلی پاسخی داده شود، در تکرار بدیهیات و همانگوییهای گنگ و بیمعنا، گم و سرگردان میشود. ‹از دید او› در اساس و در حقیقت، این ارزش کالاست که کارمزد و سود و رانت زمین را تعیین میکند، اما او (به اغوای فرانمود تجربی و تصورات متعارف) راهِ بازگشت را پیشه میکند و میخواهد قیمت طبیعی کالاها را از طریق باهم جمعکردنِ قیمتِ کارمزد، سود و رانت زمین محاسبه و تعیین کند. شایستگی ریکاردوست که بر این آشفتهفکری نقطهی پایانی میگذارد.
🔹 متن کامل بخش پنجم از ترجمه نظریههای ارزش اضافی را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1TL
#نظریههای_ارزش_اضافی #نظریهی_ارزش
#مارکس #کمال_خسروی #اسمیت
🔹همچنین برای مجموع ترجمه تا اینجا، به لینک زیر مراجعه کنید:
https://naghdcom.files.wordpress.com/2020/12/gesamt-mehrwert-theorie.1-5.pdf
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظریههای ارزش اضافی
فصل سوم: آدام اسمیت (دو) نوشتهی: کارل مارکس ترجمهی: کمال خسروی کارمزد یا همارزی که بهوسیلهی آن سرمایهدار حق تصاحب موقتِ تواناییِ کار را میخرد، در شکل بیمیانجیاش کالا نیست، بلکه کالای دگردی…
▪️«در هر ملاحظه دربارهی شکلهای نهادین سوسیالیسم آینده میبایست از دو مخاطرهی جدی اجتناب کرد. نخستین خطری که نه فقط در اندیشههای آرمانشهری سنتی بلکه به باور من در بسیاری از آثار حوزهی خودمدیریتی سوسیالیستی شاهد آن هستیم، ترسیم مدلهای سوسیالیسم دموکراتیک، یعنی برنامههای کلی آینده، بدون توجه به فرایند انقلابیای است که باعث ظهور آنها و شکلدهندهی عناصر ماندگار آنها در یک دورهی انتقالی خواهد بود. به ما میگویند انسانها تغییر میکنند، نهادها تغییر میکنند و روابط میان آنها نیز تغییر میکند، اما به ندرت به ما میگویند که چگونه این امر رخ میدهد و بنابراین، این مسئله را نادیده میگیرند که این فرایند تغییر چه محدودیتهایی را بر مدلهای انتزاعی، ولو مفصل آنان، تحمیل خواهد کرد. خطر دوم در گرایشی نهفته است که انقلاب را از زاویهی خلق تصویری از ماتریکس اجتماعی و سیاسی پساانقلابی میبیند یعنی دیدگاهی که معتقد است انسانها و نهادهایشان در فرایند ساخت این انقلاب تغییر نمیکنند. این رویکردی بدبینانه و رایج به مسئلهی سوسیالیسم است که برای مثال میتوان آن را در کولاکوفسکی دید...»
لئو پانیچ - «دولت و آیندهی سوسیالیسم»
👇🏽
https://wp.me/p9vUft-1iy
🖋@naghd_com
لئو پانیچ - «دولت و آیندهی سوسیالیسم»
👇🏽
https://wp.me/p9vUft-1iy
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
▪️ لئو پانیچ نظریهپرداز برجستهی مارکسیست درگذشت.
🖋@naghd_com
🖋@naghd_com
✊🏽 در حمایت از مبارزهی کارگران هفت تپه
«آنچه خصلت انتقالی مالکیت جمعی و ادارهی شورایی را تأمین میکند، تجربهی زیستهی شیوهی تصرف واقعی و ادارهی شوراییِ آن است که بهلحاظ ذهنی و عینی، انتقال به تولید همبسته را آسانتر میکند. در اینجا گذار از مالکیت خصوصی جمعی به مالکیت اجتماعی، فقط تغییری در شکل حقوقی است و در تصرف واقعی و موجود تغییری ایجاد نمیکند. نوعِ ویژهی این مالکیت نیز، با مختصاتی مانند غیرقابلِ واگذاری و غیرموروثیبودنِ آن، سد کوتاهتری برای عبور به مالکیت اجتماعی یا فقدان مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است. نکتهی بسیار تعیینکننده، مبارزه با تأثیر ایدئولوژیهای گوناگون (مذهبی، ملی، سنتی و ماقبل بورژوایی) و بهویژه ایدئولوژی بورژوایی است. دوام و موفقیت چنین بنگاهی، و از آنجا تأثیرش بر محیط پیرامون، فقط منوط به مبارزه با موانع قانونی و الزامات عینیِ مناسبات سرمایهدارانه نیست، بلکه وابسته به حضور نهادینِ آگاهیِ انتقادی در رویکرد به همهی عوامل و سازوکارِ بنگاه نیز هست. در مقایسه با شکلهای دیگرِ بنگاه اقتصادی، "مالکیت جمعی و ادارهی شورایی" مناسبترین شکل برای زایش، پایگیری، پذیرش و نهادینشدنِ آگاهیِ انتقادی تحت شرایط سرمایهداری است.»
از مقالهی مالکیت جمعی و ادارهی شورایی
👇🏽
https://wp.me/p9vUft-1Eq
#خلع_ید_یک_کلام_والسلام
#هفت_تپه
🖋@naghd_com
«آنچه خصلت انتقالی مالکیت جمعی و ادارهی شورایی را تأمین میکند، تجربهی زیستهی شیوهی تصرف واقعی و ادارهی شوراییِ آن است که بهلحاظ ذهنی و عینی، انتقال به تولید همبسته را آسانتر میکند. در اینجا گذار از مالکیت خصوصی جمعی به مالکیت اجتماعی، فقط تغییری در شکل حقوقی است و در تصرف واقعی و موجود تغییری ایجاد نمیکند. نوعِ ویژهی این مالکیت نیز، با مختصاتی مانند غیرقابلِ واگذاری و غیرموروثیبودنِ آن، سد کوتاهتری برای عبور به مالکیت اجتماعی یا فقدان مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است. نکتهی بسیار تعیینکننده، مبارزه با تأثیر ایدئولوژیهای گوناگون (مذهبی، ملی، سنتی و ماقبل بورژوایی) و بهویژه ایدئولوژی بورژوایی است. دوام و موفقیت چنین بنگاهی، و از آنجا تأثیرش بر محیط پیرامون، فقط منوط به مبارزه با موانع قانونی و الزامات عینیِ مناسبات سرمایهدارانه نیست، بلکه وابسته به حضور نهادینِ آگاهیِ انتقادی در رویکرد به همهی عوامل و سازوکارِ بنگاه نیز هست. در مقایسه با شکلهای دیگرِ بنگاه اقتصادی، "مالکیت جمعی و ادارهی شورایی" مناسبترین شکل برای زایش، پایگیری، پذیرش و نهادینشدنِ آگاهیِ انتقادی تحت شرایط سرمایهداری است.»
از مقالهی مالکیت جمعی و ادارهی شورایی
👇🏽
https://wp.me/p9vUft-1Eq
#خلع_ید_یک_کلام_والسلام
#هفت_تپه
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مالکیت جمعی، ادارهی شورایی
نوشتهی: کمال خسروی بنگاه در اختیار و تصرف همهی کارکنان است. سازمانِ ادارهی بنگاه، شورایی است. بالاترین و تنها مرجع تصمیمگیری دربارهی سیاستهای جاری و آتیِ بنگاه، شورای عمومیِ کارکنان است که مر…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ در دفاع از استقلال چپ انقلابی
▫️نکاتی دربارهی ضرورت مرزبندی با دشمن
نوشتهی: علی مسیو
25 دسامبر 2020
🔸 چندی پیش گفتگو یا مناظرهای برگزار شد بین دو تن از نمایندگان جریان عدالتخواهی و یکی از فعالین چپ رادیکال. انتخاب سیاسی رفیقی که در چنین مناظرهای مشارکت نمود موضوع مهم و قابل تاملی را پیش روی ما قرار میدهد که همانا نسبت بین نیروهای چپ رادیکال با جریاناتیست که در سالهای اخیر با نشانها و دعاوی چپ در زمین دیگری سر برآوردهاند. پس، در این نوشتار میکوشیم از نقد رویداد جزئی یادشده فراتر رفته و به موقعیت عامی بپردازیم که بهواسطهی پیشروی بیوقفهي دشمن در برابر ما قرار گرفته و «مواجهه» با این جریانات را ناگزیر میسازد. با این دغدغه، متن حاضر تلاشیست مقدماتی برای روشنیانداختن بر خاستگاه دولتیِ پیدایش جریانات «عدالتخواهی» و «چپ محور مقاومت»؛ و درعین حال، دعوتیست از نیروهای چپ رادیکال برای جدیگرفتن این «پدیده»ی نوظهور و مواجههی اصولی با آن. روشی که این نوشتار انتقادی را بر آن بنا میکنیم، رجوع به خط سیر تاریخی «خلق» این پدیده و ضرورتهای مادی پیدایش و رشد آن در پویش خاص نهاد دولت در ایران است.
🔸 نظام حاکم بر ایران مانند هر حکومتی، ارگانیزمی خودآگاه است. رویاروییهای مستمر آن با نیروهای ناهمسازِ درون جامعه از روند تثبیت ضدانقلاب تا امروز، و نیز درگیریهای متعدد و زدوبندهای ناپایدار آن با عوامل و قدرتهای خارجی موجب شدهاند که روند حیات سیاسی این نظام با شکنندگی دایمی همراه باشد. از نتایج مهم این روند طولانیِ مبارزه برای بقاء، یکی آن بوده که ثقل خودآگاهیِ شدتیافتهی نظام بیش از هر چیزی بر خنثیسازیِ خطرات تهدیدکنندهی هستی دولت معطوف شده است: تهدیدات داخلی و خارجی؛ در عین اینکه خود این خطرات و تهدیدات با نوع سیاستهای کلان دولت و پیامدهای درونی و بیرونی آنها در هر مرحله از حیات چهلسالهی آن پیوند داشتهاند و درنتیجه ماهیت و تجلیهای ثابتی نداشتهاند.
🔸 پیدایش جریان عدالتخواهی و چپ محور مقاومت تجلیهای مجزای دو سویهی عدالتخواهی و استکبارستیزی در گفتمان برساختهي شبهچپ دولتی بودند. اولی وظیفه داشت/دارد مخالفت جامعه با پیامدهای اقتصادی و اجتماعی نولیبرالیسم (بهطور عام: تشدید شکاف طبقاتی) را در خود ادغام کند و مانع از آن گردد که اعتراضات معیشتیِ فزایندهی کارگران و تهیدستان، سمتوسویی رادیکال بگیرد و به ایجاد جنبش کارگری منسجم و مستقل بیانجامد. دومی وظیفه داشت/دارد رویکرد خارجی تهاجمی جمهوری اسلامی (در منطقه) و تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای را مترقی جلوه دهد و امکان پیوندیابی اعتراضات تودهها و پیامدهای عام سرکوب با گفتمان چپ انقلابی را مسدود سازد. در حیطهي استراتژی دفاعی دولت، هر دو رویکرد این وظیفه و کارکرد را دنبال میکنند که مسیر پیوستن اقشار ناراضی – خصوصا در بین لایههای جوانتر جامعه – به گفتمان چپ انقلابی را مسدود سازند، اما نه بهشیوهي زمختِ سابقِ ممنوعسازی گفتار چپ، بلکه ازطریق ارائهي بدیل بیخطر و حتی «مفید»ی از آن. اما مساله صرفاً به دفع خطر مربوط نمیشود؛ چون با تداوم این شیوهي دفاعی و در دنبالهي آن، عناصر لازم برای تدارک تهاجم فراهم میگردند. هر دو رویکرد بر پایهی درکی ناسیونالیستی و دولتمحور از چپ بنا شدهاند و بهشکلهای مختلف – درنهایت – به ایدهی ناسیونالیستی دولت مقتدر «ایران»، فراتر از تحولات و آمدوشد کارگزاران دولتی و ضعفها و کاستیهای موجود و غیره، خدمت میکنند...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1UY
#چپ_انقلابی #امپریالیسم #جنبش_کارگری #جنبش_دانشجویی
#سازمانیابی #علی_مسیو
🖋@naghd_com
▫️ در دفاع از استقلال چپ انقلابی
▫️نکاتی دربارهی ضرورت مرزبندی با دشمن
نوشتهی: علی مسیو
25 دسامبر 2020
🔸 چندی پیش گفتگو یا مناظرهای برگزار شد بین دو تن از نمایندگان جریان عدالتخواهی و یکی از فعالین چپ رادیکال. انتخاب سیاسی رفیقی که در چنین مناظرهای مشارکت نمود موضوع مهم و قابل تاملی را پیش روی ما قرار میدهد که همانا نسبت بین نیروهای چپ رادیکال با جریاناتیست که در سالهای اخیر با نشانها و دعاوی چپ در زمین دیگری سر برآوردهاند. پس، در این نوشتار میکوشیم از نقد رویداد جزئی یادشده فراتر رفته و به موقعیت عامی بپردازیم که بهواسطهی پیشروی بیوقفهي دشمن در برابر ما قرار گرفته و «مواجهه» با این جریانات را ناگزیر میسازد. با این دغدغه، متن حاضر تلاشیست مقدماتی برای روشنیانداختن بر خاستگاه دولتیِ پیدایش جریانات «عدالتخواهی» و «چپ محور مقاومت»؛ و درعین حال، دعوتیست از نیروهای چپ رادیکال برای جدیگرفتن این «پدیده»ی نوظهور و مواجههی اصولی با آن. روشی که این نوشتار انتقادی را بر آن بنا میکنیم، رجوع به خط سیر تاریخی «خلق» این پدیده و ضرورتهای مادی پیدایش و رشد آن در پویش خاص نهاد دولت در ایران است.
🔸 نظام حاکم بر ایران مانند هر حکومتی، ارگانیزمی خودآگاه است. رویاروییهای مستمر آن با نیروهای ناهمسازِ درون جامعه از روند تثبیت ضدانقلاب تا امروز، و نیز درگیریهای متعدد و زدوبندهای ناپایدار آن با عوامل و قدرتهای خارجی موجب شدهاند که روند حیات سیاسی این نظام با شکنندگی دایمی همراه باشد. از نتایج مهم این روند طولانیِ مبارزه برای بقاء، یکی آن بوده که ثقل خودآگاهیِ شدتیافتهی نظام بیش از هر چیزی بر خنثیسازیِ خطرات تهدیدکنندهی هستی دولت معطوف شده است: تهدیدات داخلی و خارجی؛ در عین اینکه خود این خطرات و تهدیدات با نوع سیاستهای کلان دولت و پیامدهای درونی و بیرونی آنها در هر مرحله از حیات چهلسالهی آن پیوند داشتهاند و درنتیجه ماهیت و تجلیهای ثابتی نداشتهاند.
🔸 پیدایش جریان عدالتخواهی و چپ محور مقاومت تجلیهای مجزای دو سویهی عدالتخواهی و استکبارستیزی در گفتمان برساختهي شبهچپ دولتی بودند. اولی وظیفه داشت/دارد مخالفت جامعه با پیامدهای اقتصادی و اجتماعی نولیبرالیسم (بهطور عام: تشدید شکاف طبقاتی) را در خود ادغام کند و مانع از آن گردد که اعتراضات معیشتیِ فزایندهی کارگران و تهیدستان، سمتوسویی رادیکال بگیرد و به ایجاد جنبش کارگری منسجم و مستقل بیانجامد. دومی وظیفه داشت/دارد رویکرد خارجی تهاجمی جمهوری اسلامی (در منطقه) و تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای را مترقی جلوه دهد و امکان پیوندیابی اعتراضات تودهها و پیامدهای عام سرکوب با گفتمان چپ انقلابی را مسدود سازد. در حیطهي استراتژی دفاعی دولت، هر دو رویکرد این وظیفه و کارکرد را دنبال میکنند که مسیر پیوستن اقشار ناراضی – خصوصا در بین لایههای جوانتر جامعه – به گفتمان چپ انقلابی را مسدود سازند، اما نه بهشیوهي زمختِ سابقِ ممنوعسازی گفتار چپ، بلکه ازطریق ارائهي بدیل بیخطر و حتی «مفید»ی از آن. اما مساله صرفاً به دفع خطر مربوط نمیشود؛ چون با تداوم این شیوهي دفاعی و در دنبالهي آن، عناصر لازم برای تدارک تهاجم فراهم میگردند. هر دو رویکرد بر پایهی درکی ناسیونالیستی و دولتمحور از چپ بنا شدهاند و بهشکلهای مختلف – درنهایت – به ایدهی ناسیونالیستی دولت مقتدر «ایران»، فراتر از تحولات و آمدوشد کارگزاران دولتی و ضعفها و کاستیهای موجود و غیره، خدمت میکنند...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1UY
#چپ_انقلابی #امپریالیسم #جنبش_کارگری #جنبش_دانشجویی
#سازمانیابی #علی_مسیو
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در دفاع از استقلال چپ انقلابی
نکاتی دربارهی ضرورت مرزبندی با دشمن نوشتهی: علی مسیو پیدایش جریان عدالتخواهی و چپ محور مقاومت تجلیهای مجزای دو سویهی عدالتخواهی و استکبارستیزی در گفتمان برساختهي شبهچپ دولتی بودند. اولی وظی…
▫️ در دفاع آشکار از مبارزهی کارگران هفت تپه
کارگران مبارز هفت تپه همزمان در چندین و چند جبهه میجنگند: با دستها و با سفرههایی خالی و فقط با تکیه بر همتی بلند: ستیز با سرکوب سیاسی عریان، با ستم شریرانهی سرمایه و سرمایهداران، با اتهامها و تحریکها و تهدیدها، با سپاه عظیم رسانهها و جارچیان سرمایه و حکومت سرمایه، با ریزهخواران انگل صفتی که به پشتوانهی پشتیبانی افسارداران و افسارکشانشان ساحت مفاهیم «عدالت» و «مقاومت» را آلوده می کنند، با انواع ایدئولوژیهای بهناگزیر موجود در هر جنبش اجتماعی و در جنبش کارگری، با فقدان نهادها و گفتمانهای استوار و قدرتمند مبارزهی طبقاتی ضد سرمایهدارانه، با شارلاتانهای ولگردی که در بازار مکارهی دنیای مجازی بنام اقتصاددان و با دروغ و شعبده، تیشه بر ریشهی مشروعیت خواستهای کارگران مینهند و با دهها دشمن آشکار و نهان دیگر.
تا آنجا که میتوانیم و به هر شیوه که میتوانیم، نظراً و عملاً، از این جنبش مبارز و پیشرو دفاع و پشتیبانی کنیم و به آن یاری برسانیم.
#هفت_تپه #جنبش_کارگری
🖋@naghd_com
کارگران مبارز هفت تپه همزمان در چندین و چند جبهه میجنگند: با دستها و با سفرههایی خالی و فقط با تکیه بر همتی بلند: ستیز با سرکوب سیاسی عریان، با ستم شریرانهی سرمایه و سرمایهداران، با اتهامها و تحریکها و تهدیدها، با سپاه عظیم رسانهها و جارچیان سرمایه و حکومت سرمایه، با ریزهخواران انگل صفتی که به پشتوانهی پشتیبانی افسارداران و افسارکشانشان ساحت مفاهیم «عدالت» و «مقاومت» را آلوده می کنند، با انواع ایدئولوژیهای بهناگزیر موجود در هر جنبش اجتماعی و در جنبش کارگری، با فقدان نهادها و گفتمانهای استوار و قدرتمند مبارزهی طبقاتی ضد سرمایهدارانه، با شارلاتانهای ولگردی که در بازار مکارهی دنیای مجازی بنام اقتصاددان و با دروغ و شعبده، تیشه بر ریشهی مشروعیت خواستهای کارگران مینهند و با دهها دشمن آشکار و نهان دیگر.
تا آنجا که میتوانیم و به هر شیوه که میتوانیم، نظراً و عملاً، از این جنبش مبارز و پیشرو دفاع و پشتیبانی کنیم و به آن یاری برسانیم.
#هفت_تپه #جنبش_کارگری
🖋@naghd_com
▫️ مارکس و صورتبندیهای پیشاسرمایهداری
نوشتهی: اریک جی. هابسبام
ترجمهی: حسن مرتضوی
۲۹ دسامبر ۲۰۲۰
🔸 گروندریسه به آن دستهی بزرگ از دستنوشتههای مارکس و انگلس تعلق دارد که هرگز در طول عمر مؤلفانش منتشر نشدند و فقط پس از 1930 برای پژوهشی رضایتبخش در دسترس قرار گرفتهاند... گروندریسه به دوران بالیدگی کامل او تعلق دارد. این دستنوشتهها حاصل یک دهه مطالعهی متمرکز او در انگلستان و به وضوح بازنمود مرحلهای هستند از اندیشهاش که مقدم بر نوشتن پیشنویس سرمایه در سالهای نخستین دههی 1860 بهشمار میآید؛ به عبارت دیگر، این دستنوشتهها، چنانکه گفتیم، اثری مقدماتی هستند. بنابراین، گروندریسه واپسین نوشتههای اصلی مارکس بالیده است که به دست خوانندگان رسیده.
🔸بیاعتنایی به این دستنوشتهها در چنین اوضاع و احوالی بسیار عجیب است. این امر به ویژه در خصوص بخشهایی صادق است که با عنوان «شکلهایی از {تولید} که بر تولید سرمایهداری مقدماند» نوشته شدهاند و مارکس در آنها میکوشد با معضل تکامل تاریخی پیشاسرمایهداری دستوپنجه نرم کند.
🔸 همانطور که مارکس به لاسال نوشت، گروندریسه «تکنگاریهایی است که در دورههای بسیار متفاوت برای روشنکردن خودم نوشته شدهاند نه برای انتشار.» برای فهم این تکنگاریها نه تنها باید آشنایی سادهای با اسلوب اندیشهی مارکس ــ یعنی کل تکامل فکریاش و نیز هگلیانیسم ــ داشت، اما علاوهبراین با نوعی کوتاهنویسی که برای خود نوشته شدهاند که گاهی نفوذناپذیرند، آن هم در شکل یادداشتهایی خام که با گفتارهایی با خود قطع شدهاند، گفتارهایی که هر قدر هم برای مارکس ممکن است روشن بوده باشند، اغلب برای ما مبهم هستند. هر کسی که تلاش کرده است تا این دستنوشتهها را ترجمه کند، یا حتی مطالعه یا تفسیر کند، میداند که گاهی کاملاً غیرممکن است معنای برخی قطعات رازآمیز را فراتر از تمامی شکهای منطقی تشخیص دهد.
🔸اغلب خوانندگان به یک جنبهی اصلی علاقهمند میشوند: بحث مارکس دربارهی اعصار توسعهی تاریخی که پیشزمینهی فهرست کوتاه پیشگفتار به پیرامون نقد اقتصاد سیاسی است. این موضوع فینفسه پیچیده است و مستلزم آن است که ما چیزی درباره رشد اندیشهورزی مارکس و انگلس دربارهی تاریخ و تکامل تاریخی، و سرنوشت دورهبندیها یا تقسیمات تاریخی اصلی در بحثهای مارکسیستی بعدی بدانیم.
🔸 حتی اگر کاملاً آگاه باشیم که مارکس را نباید براساس رشتهبندی آکادمیک زمانهمان بخشبخش کنیم، باز هم شاید درک وحدت اندیشهی او دشوار باشد، تا حدی به این دلیل که تلاش محض برای ارائهی نظاممند و قابلفهم باعث میشود که جنبههای متفاوت اندیشهی او به جای اینکه همزمان بحث شود یکی پس از دیگری بررسی شود، و تا حدی به این دلیل که کار پژوهش و درستیسنجی در مرحلهی معینی باعث میشود همان رویکرد قبلی را پیش بگیریم. این یکی از دلایلی است که توضیح میدهد چرا برخی از نوشتههای انگلس، که شرح روشنی از موضوع خود ارائه میدهند، این برداشت را میدهند که تا حدی دست به سادهسازی بیش از حد یا رقیقکردن غلظت اندیشهی مارکس زده است...
🔹متن کامل این مقاله که یکی از مقالات مهم برای فهم نظریهی ماتریالیسم تاریخی مارکس است را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1UH
#هابسباوم #حسن_مرتضوی
#مارکس #گروندریسه #ماتریالیسم تاریخی
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: اریک جی. هابسبام
ترجمهی: حسن مرتضوی
۲۹ دسامبر ۲۰۲۰
🔸 گروندریسه به آن دستهی بزرگ از دستنوشتههای مارکس و انگلس تعلق دارد که هرگز در طول عمر مؤلفانش منتشر نشدند و فقط پس از 1930 برای پژوهشی رضایتبخش در دسترس قرار گرفتهاند... گروندریسه به دوران بالیدگی کامل او تعلق دارد. این دستنوشتهها حاصل یک دهه مطالعهی متمرکز او در انگلستان و به وضوح بازنمود مرحلهای هستند از اندیشهاش که مقدم بر نوشتن پیشنویس سرمایه در سالهای نخستین دههی 1860 بهشمار میآید؛ به عبارت دیگر، این دستنوشتهها، چنانکه گفتیم، اثری مقدماتی هستند. بنابراین، گروندریسه واپسین نوشتههای اصلی مارکس بالیده است که به دست خوانندگان رسیده.
🔸بیاعتنایی به این دستنوشتهها در چنین اوضاع و احوالی بسیار عجیب است. این امر به ویژه در خصوص بخشهایی صادق است که با عنوان «شکلهایی از {تولید} که بر تولید سرمایهداری مقدماند» نوشته شدهاند و مارکس در آنها میکوشد با معضل تکامل تاریخی پیشاسرمایهداری دستوپنجه نرم کند.
🔸 همانطور که مارکس به لاسال نوشت، گروندریسه «تکنگاریهایی است که در دورههای بسیار متفاوت برای روشنکردن خودم نوشته شدهاند نه برای انتشار.» برای فهم این تکنگاریها نه تنها باید آشنایی سادهای با اسلوب اندیشهی مارکس ــ یعنی کل تکامل فکریاش و نیز هگلیانیسم ــ داشت، اما علاوهبراین با نوعی کوتاهنویسی که برای خود نوشته شدهاند که گاهی نفوذناپذیرند، آن هم در شکل یادداشتهایی خام که با گفتارهایی با خود قطع شدهاند، گفتارهایی که هر قدر هم برای مارکس ممکن است روشن بوده باشند، اغلب برای ما مبهم هستند. هر کسی که تلاش کرده است تا این دستنوشتهها را ترجمه کند، یا حتی مطالعه یا تفسیر کند، میداند که گاهی کاملاً غیرممکن است معنای برخی قطعات رازآمیز را فراتر از تمامی شکهای منطقی تشخیص دهد.
🔸اغلب خوانندگان به یک جنبهی اصلی علاقهمند میشوند: بحث مارکس دربارهی اعصار توسعهی تاریخی که پیشزمینهی فهرست کوتاه پیشگفتار به پیرامون نقد اقتصاد سیاسی است. این موضوع فینفسه پیچیده است و مستلزم آن است که ما چیزی درباره رشد اندیشهورزی مارکس و انگلس دربارهی تاریخ و تکامل تاریخی، و سرنوشت دورهبندیها یا تقسیمات تاریخی اصلی در بحثهای مارکسیستی بعدی بدانیم.
🔸 حتی اگر کاملاً آگاه باشیم که مارکس را نباید براساس رشتهبندی آکادمیک زمانهمان بخشبخش کنیم، باز هم شاید درک وحدت اندیشهی او دشوار باشد، تا حدی به این دلیل که تلاش محض برای ارائهی نظاممند و قابلفهم باعث میشود که جنبههای متفاوت اندیشهی او به جای اینکه همزمان بحث شود یکی پس از دیگری بررسی شود، و تا حدی به این دلیل که کار پژوهش و درستیسنجی در مرحلهی معینی باعث میشود همان رویکرد قبلی را پیش بگیریم. این یکی از دلایلی است که توضیح میدهد چرا برخی از نوشتههای انگلس، که شرح روشنی از موضوع خود ارائه میدهند، این برداشت را میدهند که تا حدی دست به سادهسازی بیش از حد یا رقیقکردن غلظت اندیشهی مارکس زده است...
🔹متن کامل این مقاله که یکی از مقالات مهم برای فهم نظریهی ماتریالیسم تاریخی مارکس است را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1UH
#هابسباوم #حسن_مرتضوی
#مارکس #گروندریسه #ماتریالیسم تاریخی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکس و صورتبندیهای پیشاسرمایهداری
نوشتهی: اریک جی. هابسبام ترجمهی: حسن مرتضوی مارکس چهار مرحلهی تحلیلی، گرچه به لحاظ ترتیب زمانی، در این تکامل از هم متمایز میکند. نخستین مرحلهی مالکیت اشتراکی است همانند نظام شرقی و، نظام اسلاو…
▫️ جدالی دوباره بر سر یک نام: «نئولیبرالیسم»
▫️مسئله چیست؟
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
۲ ژانویه ۲۰۲۱
🔸 انتشار بیانیهی «جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی» بحثی را دوباره به جریان انداخت که سال پیش همین حوالی، پس از آکسیون دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت روز شانزدهم آذر، به راه افتاده بود: «نئولیبرالیسم» و اینکه آیا این مفهوم برای موقعیت خاص ایران در دورهی جمهوری اسلامی کاربست و معنا دارد یا نه. در برابرِ دانشجویانی که سال گذشته بنری در اعلام همبستگی با مبارزات مردم شیلی، فرانسه و لبنان بلند کرده بودند، و نیز در برابرِ نویسندگان بیانیهی اخیر، عدهای اعتراض میکنند که «نئولیبرالیسم» نهتنها مفهومی کارا برای توضیح حاکمیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشهی انبوهی ستم سیاسی و جنسیتی و دینی را پنهان میکند و به همین دلیل، نیروهای حاکمیتی بهسادگی میتوانند آن را بُز بلاگردان گناهان جمهوری اسلامی کنند.
🔸 این نوشتارِ مختصر قصد روشنکردن مفهوم «نئولیبرالیسم» را ندارد. همچنین نمیخواهد از کاربستپذیری یا کاربستناپذیری این مفهوم بر ایران معاصر دفاع کند. این نوشتار میکوشد «نئولیبرالیسم» را به آنسان که هم نویسندگان بیانیه و هم معترضان به بیانیه به کارش میبندند مسئلهدار کند. گیومههای همراهیکنندهی مفهوم و اشتقاقهایش از همین تردیدِ مستمر حکایت دارند. پرسش اصلی نوشتار این است: اصلاً آن مسئلهای که «نئولیبرالیسم» یا هر نام دیگری از این دست قرار است پاسخش باشد چیست؟ موضوع نوشتار، به خودی خود، نقد بیانیه یا مخالفانش نیست، بیانیه و بحثهای پیرامونش صرفاً میانجیِ طرح پیشنهادهایی هرچند بسیار کلّی و مقدماتی و نپخته برای بحثهای آینده دربارهی رژیم انباشت در ایران پس از انقلاب است.
🔸در پایان این نوشتار، سه پیشنهاد کلّی طرح میکنم که میتوانند در مفهومپردازی رژیم انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی آغازگاه تحلیلیِ متفاوتی نسبت به دو رویکرد بالا بهدست دهند: نخست اینکه تغییرات رژیمهای انباشت را باید در گسترهای جهانی لحاظ کرد و نه صرفاً در سطحی ملّی؛ دوم اینکه رژیم انباشت حاکم در جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷ زاده شده است، نه در ۱۳۶۸؛ و سوم، طرحی بسیار خام از رژیم انباشت پسا-انقلابی در ایران، بهویژه از این جهت که میتواند آغازگاه طرح بدیلی باشد در برابر برخی کارهای باب روز ایرانپژوهان مقیم غرب، مثل کتابچهی راهنمای کیوان هریس برای گردشگران خارجی، یا یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Vk
#عباس_شهرابی_فراهانی #نئولیبرالیسم
#انباشت #طبقه_کارگر #نیروی_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️مسئله چیست؟
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
۲ ژانویه ۲۰۲۱
🔸 انتشار بیانیهی «جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی» بحثی را دوباره به جریان انداخت که سال پیش همین حوالی، پس از آکسیون دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت روز شانزدهم آذر، به راه افتاده بود: «نئولیبرالیسم» و اینکه آیا این مفهوم برای موقعیت خاص ایران در دورهی جمهوری اسلامی کاربست و معنا دارد یا نه. در برابرِ دانشجویانی که سال گذشته بنری در اعلام همبستگی با مبارزات مردم شیلی، فرانسه و لبنان بلند کرده بودند، و نیز در برابرِ نویسندگان بیانیهی اخیر، عدهای اعتراض میکنند که «نئولیبرالیسم» نهتنها مفهومی کارا برای توضیح حاکمیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشهی انبوهی ستم سیاسی و جنسیتی و دینی را پنهان میکند و به همین دلیل، نیروهای حاکمیتی بهسادگی میتوانند آن را بُز بلاگردان گناهان جمهوری اسلامی کنند.
🔸 این نوشتارِ مختصر قصد روشنکردن مفهوم «نئولیبرالیسم» را ندارد. همچنین نمیخواهد از کاربستپذیری یا کاربستناپذیری این مفهوم بر ایران معاصر دفاع کند. این نوشتار میکوشد «نئولیبرالیسم» را به آنسان که هم نویسندگان بیانیه و هم معترضان به بیانیه به کارش میبندند مسئلهدار کند. گیومههای همراهیکنندهی مفهوم و اشتقاقهایش از همین تردیدِ مستمر حکایت دارند. پرسش اصلی نوشتار این است: اصلاً آن مسئلهای که «نئولیبرالیسم» یا هر نام دیگری از این دست قرار است پاسخش باشد چیست؟ موضوع نوشتار، به خودی خود، نقد بیانیه یا مخالفانش نیست، بیانیه و بحثهای پیرامونش صرفاً میانجیِ طرح پیشنهادهایی هرچند بسیار کلّی و مقدماتی و نپخته برای بحثهای آینده دربارهی رژیم انباشت در ایران پس از انقلاب است.
🔸در پایان این نوشتار، سه پیشنهاد کلّی طرح میکنم که میتوانند در مفهومپردازی رژیم انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی آغازگاه تحلیلیِ متفاوتی نسبت به دو رویکرد بالا بهدست دهند: نخست اینکه تغییرات رژیمهای انباشت را باید در گسترهای جهانی لحاظ کرد و نه صرفاً در سطحی ملّی؛ دوم اینکه رژیم انباشت حاکم در جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷ زاده شده است، نه در ۱۳۶۸؛ و سوم، طرحی بسیار خام از رژیم انباشت پسا-انقلابی در ایران، بهویژه از این جهت که میتواند آغازگاه طرح بدیلی باشد در برابر برخی کارهای باب روز ایرانپژوهان مقیم غرب، مثل کتابچهی راهنمای کیوان هریس برای گردشگران خارجی، یا یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Vk
#عباس_شهرابی_فراهانی #نئولیبرالیسم
#انباشت #طبقه_کارگر #نیروی_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جدالی دوباره بر سر یک نام: «نئولیبرالیسم»
مسئله چیست؟ نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی «نئولیبرالیسم» اگر چنانکه هست صورتبندی شود، یعنی همچون یک رژیم خاص انباشت سرمایه، توقف یا تغییرش را دیگر نمیتوان در قالب یک مطالبه بیان کرد. پایان «نئول…