▫️ کرونا، بحران و پایان نئولیبرالیسم
نوشتهی: آلفردو سادفیلو
ترجمهی: محمد غزنویان
23 مه 2020
🔸 ناگاه، خود را در جهانی دیگرگونه مییابیم؛ خیابانهای خالی و فروشگاههای تعطیل، آسمانی که بهطرز نامتعارفی صاف است و شمار مردگانی که بالا میرود. چیزی بیسابقه در مقابل چشمانمان رخ مینماید.
از همهجا خبرهایی نگرانکننده از اوضاع اقتصادی بهگوش میرسد: پاندمی کوویدـ۱۹ حادترین و عمیقترین انقباض اقتصادی در تاریخ سرمایهداری را رقم زده است. در مانیفست کمونیست آمده است: «هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و هوا میرود»؛ اکنون جهانیسازی است که واژگون شده: زنجیرهی گستردهی عرضه که پیشتر یگانه راه «عقلانی» سازماندهیِ تولید بود، درهم شکسته و مقررات سفت و سخت مرزی بازگشته است؛ داد و ستد عمیقاً کاهش یافته و سفرهای بینالمللی بهشدت محدود شدهاند، طی چند روز دهها میلیون کارگر بیکار شده و میلیونها کسبوکار کارکنان، مشتریان، کارپردازان و منابع اعتباری خود را از دست دادهاند.
برخی اقتصادها انتظار دارند که انقباض در تولید ناخالص داخلی دو برابر شود و صف طویلی از بخشهای گوناگون برای دریافت کمکهای دولتی تشکیل شوند. فقط در بریتانیا بانکها، خطوط راهآهن، خطوط هوایی، فرودگاهها، بخش گردشگری، خیریهها، بخش سرگرمی و دانشگاهها در آستانهی ورشکستگی هستند، بگذریم از کارگران جاکنشده و خویشفرمایان (به شکل صوری) که دار و ندارشان را در پیِ شوک اقتصادی از دست دادهاند و آثار آن هنوز آنطور که باید کاملاً احساس نمیشود.
🔸 برخی حکومتها در پاسخ بهاین شوک، در اجرای نسخههای سیاست اقتصادی تجدیدنظر کردند، اما این سیاست کفایت نخواهد کرد، چراکه ما با یک فروپاشی اقتصادی جامع روبرو هستیم که بزرگتر خواهد شد و عملیات نجات، سختتر از هر زمان دیگری خواهد بود. بانکهای مرکزی به شکلی بیسابقه تزریق پول به شرکتهای بزرگ را آغاز کردهاند: آنها اساساً تحویلدهندهی پول به کمپانیهای برگزیده هستند. (حتی گاهی این پولها بهسرعت بهعنوان سود سهام واگذار شد). دولتها برای پنهان کردن سیمای کریه بیلیونرها، فرارهای مالیاتی، گدایی یارانه از همان بازاری که پیشتر مالیاتش را نداده بودند، وعده کردهاند که از مالیات کارگران محافظت کنند اما ترجیحاً از طریق حمایت از کارفرمایانشان! حکومت در ایالات متحد قصد دارد مبلغی ناچیز به همهی خانوارها ارسال کند تا اعانههای سرسامآوری را که پیشکش سرمایه میشود پنهان سازد؛ اعانههایی که با رقم بیسابقهی دو تریلیون دلار آمریکا آغاز شد و تا زمان استمرار وضعیت فعلی (تعطیلی) و به تبع آن صدمهپذیر بودن سودها، افزایش پلهکانی خواهد یافت تا اینکه زمان انتخابات ریاست جمهوری فرا برسد.
🔸 میتوانیم بر آنچه چپ میتواند و باید پای بفشارد، متمرکز شویم. اول باید درس بگیریم. بحران سرمایهداری و افتضاح سلامت غرب در مسابقه با واکنشهای متفاوت در شرق، نشان داده است که سیاست نئولیبرالیسمِ هار قادر به حلوفصل پایهایترین وظایف حکومتی نیست؛ حفاظت از زیستن و تامین وسایل زندگی. پاندمی همچنین حامل نشانههایی از انتقال قدرت از غرب به شرق است. اینچیزیست که میبینیم و نمیتوان فراموش کرد که دولتهای لایق و متمرکز، حال کمتر یا بیشتر دموکراتیک (بر حسب تجربه میتوان تائید کرد که رژیم سیاسی و صلاحیت سیاسی را نباید یکی گرفت) و صنعت پیشرفته بنیان اصلی زندگی مردم نیست چراکه هنگامی که سیستم درست کار نمیکند، مرزها بسته و دوستیها ناپدید میشوند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1rU
#آلفردو_سادفیلو #محمد_زنویان
#نئولیبرالیسم #کرونا #بحران #ریاضت_اقتصادی
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: آلفردو سادفیلو
ترجمهی: محمد غزنویان
23 مه 2020
🔸 ناگاه، خود را در جهانی دیگرگونه مییابیم؛ خیابانهای خالی و فروشگاههای تعطیل، آسمانی که بهطرز نامتعارفی صاف است و شمار مردگانی که بالا میرود. چیزی بیسابقه در مقابل چشمانمان رخ مینماید.
از همهجا خبرهایی نگرانکننده از اوضاع اقتصادی بهگوش میرسد: پاندمی کوویدـ۱۹ حادترین و عمیقترین انقباض اقتصادی در تاریخ سرمایهداری را رقم زده است. در مانیفست کمونیست آمده است: «هر آنچه سخت و استوار است، دود میشود و هوا میرود»؛ اکنون جهانیسازی است که واژگون شده: زنجیرهی گستردهی عرضه که پیشتر یگانه راه «عقلانی» سازماندهیِ تولید بود، درهم شکسته و مقررات سفت و سخت مرزی بازگشته است؛ داد و ستد عمیقاً کاهش یافته و سفرهای بینالمللی بهشدت محدود شدهاند، طی چند روز دهها میلیون کارگر بیکار شده و میلیونها کسبوکار کارکنان، مشتریان، کارپردازان و منابع اعتباری خود را از دست دادهاند.
برخی اقتصادها انتظار دارند که انقباض در تولید ناخالص داخلی دو برابر شود و صف طویلی از بخشهای گوناگون برای دریافت کمکهای دولتی تشکیل شوند. فقط در بریتانیا بانکها، خطوط راهآهن، خطوط هوایی، فرودگاهها، بخش گردشگری، خیریهها، بخش سرگرمی و دانشگاهها در آستانهی ورشکستگی هستند، بگذریم از کارگران جاکنشده و خویشفرمایان (به شکل صوری) که دار و ندارشان را در پیِ شوک اقتصادی از دست دادهاند و آثار آن هنوز آنطور که باید کاملاً احساس نمیشود.
🔸 برخی حکومتها در پاسخ بهاین شوک، در اجرای نسخههای سیاست اقتصادی تجدیدنظر کردند، اما این سیاست کفایت نخواهد کرد، چراکه ما با یک فروپاشی اقتصادی جامع روبرو هستیم که بزرگتر خواهد شد و عملیات نجات، سختتر از هر زمان دیگری خواهد بود. بانکهای مرکزی به شکلی بیسابقه تزریق پول به شرکتهای بزرگ را آغاز کردهاند: آنها اساساً تحویلدهندهی پول به کمپانیهای برگزیده هستند. (حتی گاهی این پولها بهسرعت بهعنوان سود سهام واگذار شد). دولتها برای پنهان کردن سیمای کریه بیلیونرها، فرارهای مالیاتی، گدایی یارانه از همان بازاری که پیشتر مالیاتش را نداده بودند، وعده کردهاند که از مالیات کارگران محافظت کنند اما ترجیحاً از طریق حمایت از کارفرمایانشان! حکومت در ایالات متحد قصد دارد مبلغی ناچیز به همهی خانوارها ارسال کند تا اعانههای سرسامآوری را که پیشکش سرمایه میشود پنهان سازد؛ اعانههایی که با رقم بیسابقهی دو تریلیون دلار آمریکا آغاز شد و تا زمان استمرار وضعیت فعلی (تعطیلی) و به تبع آن صدمهپذیر بودن سودها، افزایش پلهکانی خواهد یافت تا اینکه زمان انتخابات ریاست جمهوری فرا برسد.
🔸 میتوانیم بر آنچه چپ میتواند و باید پای بفشارد، متمرکز شویم. اول باید درس بگیریم. بحران سرمایهداری و افتضاح سلامت غرب در مسابقه با واکنشهای متفاوت در شرق، نشان داده است که سیاست نئولیبرالیسمِ هار قادر به حلوفصل پایهایترین وظایف حکومتی نیست؛ حفاظت از زیستن و تامین وسایل زندگی. پاندمی همچنین حامل نشانههایی از انتقال قدرت از غرب به شرق است. اینچیزیست که میبینیم و نمیتوان فراموش کرد که دولتهای لایق و متمرکز، حال کمتر یا بیشتر دموکراتیک (بر حسب تجربه میتوان تائید کرد که رژیم سیاسی و صلاحیت سیاسی را نباید یکی گرفت) و صنعت پیشرفته بنیان اصلی زندگی مردم نیست چراکه هنگامی که سیستم درست کار نمیکند، مرزها بسته و دوستیها ناپدید میشوند.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1rU
#آلفردو_سادفیلو #محمد_زنویان
#نئولیبرالیسم #کرونا #بحران #ریاضت_اقتصادی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کرونا، بحران و پایان نئولیبرالیسم
نوشتهی: آلفردو سادفیلو ترجمهی: محمد غزنویان آثار اجتماعی این پاندمی بهسرعت ظاهر شد، برای مثال، از رهگذرِ بهنمایشگذاشتنِ تفاوت تواناییهای گروههای اجتماعی در حفاظت از خویش. بهطور خلاصه، ابرث…
▫️ مارکس یا انبوهه؟
نوشتهی: جوزف چونارا
ترجمهی: آزاده ریاحی
25 مه 2020
🔸 امپراتوری، نخستین اثر مشترک مایکل هارت و تونی نگری، تاثیر قدرتمندی بر جنبش ضدسرمایهداری، بهویژه بر بخشهایی که خود را آتونومیست مینامند، بر جای نهاده است،. آنها در این اثر استدلال میکنند که سرمایهداری به مرحلهی تاریخی جدیدی وارد شده که طی آن حاکمیت دولت ـ ملت در برابر جهانیشدن در حال زوال است. یک شکل جدید و جهانی حاکمیت یا امپراتوری، مرکب از سلسلهای سازمانهای ملی و فراملی که تحت منطق حاکمیت واحدی متحد شدهاند، بهجای دولت ـ ملتها قدعلم کرده است. شرکتهای چندملیتی و نهادهای جهانی نظیر صندوق بینالمللی پول یا سازمان تجارت جهانی در کنار دولت ـ ملتها این نظام را رهبری میکنند. امپراتوری بر مرزهای ثابت یا مراکز کشوری قدرت استوار نیست. در عوض قدرت «در همه جا و هیچ جا» حضور دارد. نگری و هارت استدلال میکنند که همراه این روند، شکل جدیدی از تولید مبتنی بر «کارغیرمادی» به شکل مسلط در میآید. کار غیرمادی، بهجای تولید اشیاء، «خدمت، یا یک محصول فرهنگی یا معرفتی یا ارتباطی» تولید میکند. چنین کاری محدود به محل کار نیست، همانگونه که سرمایه نیز در سراسر کرهی ارض گسترش یافته است، این شکل از کار نیز در سرتاسر جامعه پراکنده و پخش میشود و قدرت خلاقهی ما را جذب میکند: «با بیرون رفتن کار از چهاردیواری کارخانه… پرولتاریا در طول روز در همه جا و به شکل کاملاً متفاوت و عمومی تولید میکند.» این پرولتاریای جدید شامل تمام کسانی است که تابع حاکمیت امپراتوری قرار دارند، و نه فقط کارگران مزدبگیری که سرمایه مستقیماً به کار میگمارد.
🔸 توصیف هارت و نگری از امپراتوری برای هر کسی که از افراطیترین روایت جهانیشدن دفاع میکند، بدون آن که در موعظهها و نتایج ارتجاعی آن سهیم باشد، جذاب است. اما ادعای اصلی کتاب این است که یک ضدقدرت در مقابل امپراتوری ظهور میکند. این ضدقدرت ــ انبوهه ــ مجموعهای از افراد متمایزند که مشترکاً عمل میکنند.
🔸 هارت و نگری استدلال میکنند که نقاط اشتراک بین اعضای مختلف انبوهه به آنها اجازه میدهد تا همانگونه که در تولیدِ «همکاری، ارتباطات، شکلهای زندگی و مناسبات اجتماعی» کنار هم قرار میگیرند، به طرز خودانگیختهای به نتایج سیاسی نیز برسند. کتاب با ارائهی نوع نتایجی که انبوهه ممکن است به آن برسد به پایان میرسد: «دموکراسی امروزه شکل کنارهگرفتن، دورشدن و خروج از حاکمیت را گرفته است». این گفته بازتاب اندیشه آتونومیستها در جنبش ضدسرمایهداری است که میخواهند فضایی عاری از حکومت سرمایه به وجود آورند.
🔸 استدلالهای نیرومندی بر ضد این نظر وجود دارد، حکمرانان ما به سختی اجازه میدهند که دنیایی دموکراتیک عاری از کنترل و نفوذ آنها بهوجود آید. و حتی اگر چنین کاری ممکن باشد، مستلزم کنارگذاشتن ظرفیت عظیم تولیدی است که کار ما خلق میکند. هارت و نگری علاقهای به این استدلالها ندارند. آنها میگویند هنگامی که هوش گروهی انبوهه به نتایج آنان برسد، انبوهه امپراتوری را ترک خواهد کرد که به سقوط بیدرنگ آن میانجامد و «خشونت دفاعیِ» اندکی از خود بروز میدهد. انبوهه با آزادی از امپراتوری، به نیروهای مولد سرمایهداری نیاز ندارد، زیرا کارغیرمادی آنهاست که حیات اجتماعی را بهوجود میآورد. به نظر میرسد که این دیدگاه به شکل خطرناکی خوشبینانه است و جنبش ضدسرمایهداری را با چالشهایی روبرو میکند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sa
#جوزف_چونارا #آزاده_ریاحی
#مارکس #نگری #هارت #انبوهه
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: جوزف چونارا
ترجمهی: آزاده ریاحی
25 مه 2020
🔸 امپراتوری، نخستین اثر مشترک مایکل هارت و تونی نگری، تاثیر قدرتمندی بر جنبش ضدسرمایهداری، بهویژه بر بخشهایی که خود را آتونومیست مینامند، بر جای نهاده است،. آنها در این اثر استدلال میکنند که سرمایهداری به مرحلهی تاریخی جدیدی وارد شده که طی آن حاکمیت دولت ـ ملت در برابر جهانیشدن در حال زوال است. یک شکل جدید و جهانی حاکمیت یا امپراتوری، مرکب از سلسلهای سازمانهای ملی و فراملی که تحت منطق حاکمیت واحدی متحد شدهاند، بهجای دولت ـ ملتها قدعلم کرده است. شرکتهای چندملیتی و نهادهای جهانی نظیر صندوق بینالمللی پول یا سازمان تجارت جهانی در کنار دولت ـ ملتها این نظام را رهبری میکنند. امپراتوری بر مرزهای ثابت یا مراکز کشوری قدرت استوار نیست. در عوض قدرت «در همه جا و هیچ جا» حضور دارد. نگری و هارت استدلال میکنند که همراه این روند، شکل جدیدی از تولید مبتنی بر «کارغیرمادی» به شکل مسلط در میآید. کار غیرمادی، بهجای تولید اشیاء، «خدمت، یا یک محصول فرهنگی یا معرفتی یا ارتباطی» تولید میکند. چنین کاری محدود به محل کار نیست، همانگونه که سرمایه نیز در سراسر کرهی ارض گسترش یافته است، این شکل از کار نیز در سرتاسر جامعه پراکنده و پخش میشود و قدرت خلاقهی ما را جذب میکند: «با بیرون رفتن کار از چهاردیواری کارخانه… پرولتاریا در طول روز در همه جا و به شکل کاملاً متفاوت و عمومی تولید میکند.» این پرولتاریای جدید شامل تمام کسانی است که تابع حاکمیت امپراتوری قرار دارند، و نه فقط کارگران مزدبگیری که سرمایه مستقیماً به کار میگمارد.
🔸 توصیف هارت و نگری از امپراتوری برای هر کسی که از افراطیترین روایت جهانیشدن دفاع میکند، بدون آن که در موعظهها و نتایج ارتجاعی آن سهیم باشد، جذاب است. اما ادعای اصلی کتاب این است که یک ضدقدرت در مقابل امپراتوری ظهور میکند. این ضدقدرت ــ انبوهه ــ مجموعهای از افراد متمایزند که مشترکاً عمل میکنند.
🔸 هارت و نگری استدلال میکنند که نقاط اشتراک بین اعضای مختلف انبوهه به آنها اجازه میدهد تا همانگونه که در تولیدِ «همکاری، ارتباطات، شکلهای زندگی و مناسبات اجتماعی» کنار هم قرار میگیرند، به طرز خودانگیختهای به نتایج سیاسی نیز برسند. کتاب با ارائهی نوع نتایجی که انبوهه ممکن است به آن برسد به پایان میرسد: «دموکراسی امروزه شکل کنارهگرفتن، دورشدن و خروج از حاکمیت را گرفته است». این گفته بازتاب اندیشه آتونومیستها در جنبش ضدسرمایهداری است که میخواهند فضایی عاری از حکومت سرمایه به وجود آورند.
🔸 استدلالهای نیرومندی بر ضد این نظر وجود دارد، حکمرانان ما به سختی اجازه میدهند که دنیایی دموکراتیک عاری از کنترل و نفوذ آنها بهوجود آید. و حتی اگر چنین کاری ممکن باشد، مستلزم کنارگذاشتن ظرفیت عظیم تولیدی است که کار ما خلق میکند. هارت و نگری علاقهای به این استدلالها ندارند. آنها میگویند هنگامی که هوش گروهی انبوهه به نتایج آنان برسد، انبوهه امپراتوری را ترک خواهد کرد که به سقوط بیدرنگ آن میانجامد و «خشونت دفاعیِ» اندکی از خود بروز میدهد. انبوهه با آزادی از امپراتوری، به نیروهای مولد سرمایهداری نیاز ندارد، زیرا کارغیرمادی آنهاست که حیات اجتماعی را بهوجود میآورد. به نظر میرسد که این دیدگاه به شکل خطرناکی خوشبینانه است و جنبش ضدسرمایهداری را با چالشهایی روبرو میکند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sa
#جوزف_چونارا #آزاده_ریاحی
#مارکس #نگری #هارت #انبوهه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکس یا انبوهه؟
نوشتهی: جوزف چونارا ترجمهی: آزاده ریاحی هارت و نگری ادعا نمیکنند که تعداد طبقه کارگر صنعتی کاهش یافته است، اما ادعا میکنند که «کار صنعتی در دهههای پایانی قرن بیستم هژمونی خود را از دست داده و …
▫️ رنسانس ضامنهای بقای سیستم
نوشتهی: دانیل نوبولد
ترجمهی: سیاوش محمودی
27 مه 2020
🔸 بحران کرونا به ما نشان میدهد که چگونه باید جامعهی خود را به گونهای دیگر سامان دهیم.
مفهوم «ضروری برای سیستم» [یا: ضامن بقای سیستم] در حال حاضر رنسانس قابل توجهی را تجربه میکند. در پی بحران اقتصادی سال 2008، این مفهوم در ارتباط با نجات مالی بانکها توسط دولتها بهکار برده شد. بانکها بهظاهر مسبب بروز این بحران بهحساب میآمدند و برآشفتگی عمومی بسیار بالا بود. اصطلاح «بانکهای دارای وضعیت اضطراری»، اصطلاح پوچ سال 2008 نامیده شد. دولت فدرال وقت در آلمان کل یک شاخه اقتصادی را «ضروری برای سیستم» اعلام کرد و بنا بر آن، پایه و اساس برای این حمایت مالی را ایجاد کرد. و واقعا: اگر بحرانِ آنزمان، بهعنوان بحران واسطهی پولی فهمیده شود، ارزیابی نقشآفرینان اصلی این واسطه بهعنوان ضرورت سیستم کاملاً بهجا خواهد بود. این یکی از تناقضات درونی «اقتصاد ما» است که به آنچه ما را بهسمت بحران سوق میدهد گره خوردهایم، همانطور که معتاد به مواد مخدر به آمپولی وابسته است که او را به نابودی میکشد.
🔸 پس چه چیزی برای سیستم ضروری است؟
همان زمان برای خیلیها نیز کم کم روشن شد که پشت این درک از «ضروری برای سیستم» کاسهای زیر نیم کاسه است. با اینحال، در آنزمان اعتراضات نه بر علیه منطق [ذاتی] سیستم که بحران از درونش سر برآورده بود، بلکه تنها در مقابل سرمایه مالیِ ظاهراً «بد طینت» بود که با اقتصاد واقعی ظاهراً «خوش طینت» تقابل داشت. برای روشنشدن موضوع: اینجا موضوع دو روی یک سکه است. هردو به یکدیگر وابسته هستند و نمیتوان یکی را بدون دیگری تصور کرد.
امروز میبینیم که طیف وسیعی از شاخههای اقتصادی بهعنوان «ضروری برای سیستم» طبقهبندی میشوند. از جمله بانکها، اما بیشتر آنها بخشهایی هستند که خدمات و محصولاتشان مستقیما نشان میدهد که چرا ما برای ادامه زندگیِ (بقا) خود بدان نیاز مبرم داریم: تامین آب و انرژی، تغذیه، بهداشت، سلامت، مراقبت و نگهداری، حمل و نقل و ترافیک، رسانهها و اینترنت و غیره...
🔸 دنیایی که در آن بتوانیم نه تنها در امنیت زندگی کنیم، بلکه حتی یک زندگی خوبی هم داشته باشیم، باید بتواند بدون آن چیزی تحقق پذیرد که من از آن بهعنوان «هستی [اقتصادی]» نام بردم. رابطهی اجتماعی باید در راستای نیاز انسانها و الزامات مادیایکه این نیازها را برآورده کند، جهتگیری کند، نه دیگر برای ارزشافزاییِ حداکثرِ سرمایه. هرچند این پاندمی امروزه حساسیت ما را برای شناخت فعالیتها و محصولاتی که واقعا ضروریاند بالا برده است، اما ما قادر نیستیم همهی فعالیتهایی را که امروز سکوت و سکونشان بهتر از حضورشان میبود، به آمرزش سکوت و سکون ابدی بسپاریم. ما به این پی بردیم که چه چیزی ضرورت است. اکنون به سیستمی یا بهتر بگوییم: پیوندهایی برای زندگی نیاز داریم که با این ضرورت همخوانی دارد. تا به این طریق بتوانیم بیتردید از «ضروری برای سیستم» صحبت کنیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1so
#دانیل_نوبولد #سیاوش_محمودی
#کرونا #بحران #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: دانیل نوبولد
ترجمهی: سیاوش محمودی
27 مه 2020
🔸 بحران کرونا به ما نشان میدهد که چگونه باید جامعهی خود را به گونهای دیگر سامان دهیم.
مفهوم «ضروری برای سیستم» [یا: ضامن بقای سیستم] در حال حاضر رنسانس قابل توجهی را تجربه میکند. در پی بحران اقتصادی سال 2008، این مفهوم در ارتباط با نجات مالی بانکها توسط دولتها بهکار برده شد. بانکها بهظاهر مسبب بروز این بحران بهحساب میآمدند و برآشفتگی عمومی بسیار بالا بود. اصطلاح «بانکهای دارای وضعیت اضطراری»، اصطلاح پوچ سال 2008 نامیده شد. دولت فدرال وقت در آلمان کل یک شاخه اقتصادی را «ضروری برای سیستم» اعلام کرد و بنا بر آن، پایه و اساس برای این حمایت مالی را ایجاد کرد. و واقعا: اگر بحرانِ آنزمان، بهعنوان بحران واسطهی پولی فهمیده شود، ارزیابی نقشآفرینان اصلی این واسطه بهعنوان ضرورت سیستم کاملاً بهجا خواهد بود. این یکی از تناقضات درونی «اقتصاد ما» است که به آنچه ما را بهسمت بحران سوق میدهد گره خوردهایم، همانطور که معتاد به مواد مخدر به آمپولی وابسته است که او را به نابودی میکشد.
🔸 پس چه چیزی برای سیستم ضروری است؟
همان زمان برای خیلیها نیز کم کم روشن شد که پشت این درک از «ضروری برای سیستم» کاسهای زیر نیم کاسه است. با اینحال، در آنزمان اعتراضات نه بر علیه منطق [ذاتی] سیستم که بحران از درونش سر برآورده بود، بلکه تنها در مقابل سرمایه مالیِ ظاهراً «بد طینت» بود که با اقتصاد واقعی ظاهراً «خوش طینت» تقابل داشت. برای روشنشدن موضوع: اینجا موضوع دو روی یک سکه است. هردو به یکدیگر وابسته هستند و نمیتوان یکی را بدون دیگری تصور کرد.
امروز میبینیم که طیف وسیعی از شاخههای اقتصادی بهعنوان «ضروری برای سیستم» طبقهبندی میشوند. از جمله بانکها، اما بیشتر آنها بخشهایی هستند که خدمات و محصولاتشان مستقیما نشان میدهد که چرا ما برای ادامه زندگیِ (بقا) خود بدان نیاز مبرم داریم: تامین آب و انرژی، تغذیه، بهداشت، سلامت، مراقبت و نگهداری، حمل و نقل و ترافیک، رسانهها و اینترنت و غیره...
🔸 دنیایی که در آن بتوانیم نه تنها در امنیت زندگی کنیم، بلکه حتی یک زندگی خوبی هم داشته باشیم، باید بتواند بدون آن چیزی تحقق پذیرد که من از آن بهعنوان «هستی [اقتصادی]» نام بردم. رابطهی اجتماعی باید در راستای نیاز انسانها و الزامات مادیایکه این نیازها را برآورده کند، جهتگیری کند، نه دیگر برای ارزشافزاییِ حداکثرِ سرمایه. هرچند این پاندمی امروزه حساسیت ما را برای شناخت فعالیتها و محصولاتی که واقعا ضروریاند بالا برده است، اما ما قادر نیستیم همهی فعالیتهایی را که امروز سکوت و سکونشان بهتر از حضورشان میبود، به آمرزش سکوت و سکون ابدی بسپاریم. ما به این پی بردیم که چه چیزی ضرورت است. اکنون به سیستمی یا بهتر بگوییم: پیوندهایی برای زندگی نیاز داریم که با این ضرورت همخوانی دارد. تا به این طریق بتوانیم بیتردید از «ضروری برای سیستم» صحبت کنیم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1so
#دانیل_نوبولد #سیاوش_محمودی
#کرونا #بحران #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
رنسانس ضامنهای بقای سیستم
نوشتهی: دانیل نوبولد ترجمهی: سیاوش محمودی پاندمی کوید 19 در درجه اول تهدیدی برای سلامتی است، اما بحرانی اقتصادی و اجتماعی را هم با خود بههمراه میآورد. این سه وجه وجودی، تنگاتنگ در هم تنیده شده…
▫️ دیکتاتوری، پرولتاریا، سوسیالیسم
▫️ «تولیدکنندگان همبسته»
نوشتهی: کوستاس پاپیآنو
ترجمهی: تارا بهروزیان
29 می 2020
🔸 «مابین جامعهی سرمایهداری و کمونیستی، دورهی گذار انقلابی از اولی به دومی قرار دارد. منطبق با این دوره، دورهای از گذار سیاسی نیز وجود دارد که در آن دولت نمیتواند چیزی غیر از دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا باشد.»
از روزی که مارکس برای نخستین بار از «دیکتاتوری پرولتاریا» سخن گفت، آب و مرکبهای بسیاری بر کاغذ، و البته خونهای بسیاری نیز، جاری شده است. از یک منظر، این مسئله به هیچوجه شگفتآور نیست. از ترکیب عنوان حاکمان رومی (در عصر «بردهداری!») با نام طبقهای که مارکسیسمْ ماموریتِ پایاندادن به «پیشاتاریخ» و آغازیدن تاریخ حقیقی بشریت را به آن واگذار کرده است، چه انتظار دیگری میتوان داشت؟ علاوهبراین، همانطور که مارکس نیز ممکن بود بگوید، ایدههای مغشوش هنگامیکه کنترل تودهها را بهدست گیرند، به جنون بدل میشوند.
منظور مارکس از این اصطلاح [دیکتاتوری پرولتاریا] چه بود که به طرزی «دیالکتیکی» آکنده از یادمانهای باستانی و لرزههای آیندهگرایانه است؟ برای پاسخ به این سوال باید شماری از موضوعات پذیرفته را به باد پرسش گرفت.
🔸 مارکس که میگفت خود را «مارکسیست» نمیداند، به این بهاصطلاح پیروانش که نظریهی او را به یک «گذرنامهی جهانروا» بدل کرده بودند، جز به دیدهی تحقیر نمینگریست. انگلس نیز هرگز از نکوهش کشیشمنشی «مارکسیست»های آمریکایی و روسی دست برنداشت که «آموزهی وارداتی»شان را «تنها اصل اعتقادی برای رستگاری» میپنداشتند و از نوشتههای مارکس چنان نقلقول میکردند که گویی «اصولی از متون انجیل عهد جدید هستند». نیازی به گفتن نیست که این تصور هرگز به ذهن مارکس و انگلس خطور نمیکرد فرضیههایشان بهمثابه حقایق بیچونوچرا تحمیل شوند یا مایهی دردسر «رویزیونیستها» و گمراهان باشند... نزد آنان «ارتدوکسی» تنها یک معنا داشت، و آن معنایی منفی بود. از این روست که مارکس و انگلس پیوسته در جدلشان علیه باکونین این اتهام را مطرح میکنند که او خواهان تحمیل یک «آموزهی رسمی و ارتدوکس» است و باکونین را به سبب جزماندیشی از نوع جزمیت نچایف و فرو کردن آن در ذهن شاگردانش مورد نکوهش قرار میدادند.
🔸 در آثار مارکس هیچجا کوچکترین نشانی از نظریهی جعلی استالین مبنی بر اینکه هر طبقه را فقط یک حزب واحد باید نمایندگی کند نمییابیم. «کمونیستها»یی که مانیفست کمونیست از آنان سخن میگوید «حزب جداگانهای در برابر سایر احزاب کارگری نیستند.» «آنان منافعی جدا و مجزا از منافع کلیت پرولتاریا ندارند. آنان اصول خاصی را مسلم نمیپندارند که بر اساس آنها جنبش پرولتری را شکل دهند و به قالب درآورند.» هدف نخست آنان: «تشکیل پرولتاریا بهمثابه یک طبقه»، «تسخیر دموکراسی»، «تسخیر قدرت سیاسی به دست پرولتاریا» و «سرنگون ساختن سلطهی بورژوایی»، صراحتاً «همان اهدافی است که همهی احزاب کارگری در پی آن هستند» (مارکس از چارتیستها در انگلستان و رفرمیستهای ارضی در ایالات متحده نام میبرد). اما هدف نهایی آنان محو طبقات و برپایی انجمنی است که در آن دیگر هیچ قدرت سیاسی به معنای خاص کلمه وجود نخواهد داشت»، این هدف به هیچوجه با تسلط حزب واحد مطابقت ندارد، حزب واحدی که لنینیسم بهعنوان اقدامی گذرا تحمیل کرد و مائوئیسم خواهان ابقای آن «برای ده نسل و شاید بیشتر است.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sF
#کوستاس_پاپیآنو #تارا_بهروزیان #جامعهی_بدیل
#دمکراسی #دیکتاتوری_پرولتاریا #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ «تولیدکنندگان همبسته»
نوشتهی: کوستاس پاپیآنو
ترجمهی: تارا بهروزیان
29 می 2020
🔸 «مابین جامعهی سرمایهداری و کمونیستی، دورهی گذار انقلابی از اولی به دومی قرار دارد. منطبق با این دوره، دورهای از گذار سیاسی نیز وجود دارد که در آن دولت نمیتواند چیزی غیر از دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا باشد.»
از روزی که مارکس برای نخستین بار از «دیکتاتوری پرولتاریا» سخن گفت، آب و مرکبهای بسیاری بر کاغذ، و البته خونهای بسیاری نیز، جاری شده است. از یک منظر، این مسئله به هیچوجه شگفتآور نیست. از ترکیب عنوان حاکمان رومی (در عصر «بردهداری!») با نام طبقهای که مارکسیسمْ ماموریتِ پایاندادن به «پیشاتاریخ» و آغازیدن تاریخ حقیقی بشریت را به آن واگذار کرده است، چه انتظار دیگری میتوان داشت؟ علاوهبراین، همانطور که مارکس نیز ممکن بود بگوید، ایدههای مغشوش هنگامیکه کنترل تودهها را بهدست گیرند، به جنون بدل میشوند.
منظور مارکس از این اصطلاح [دیکتاتوری پرولتاریا] چه بود که به طرزی «دیالکتیکی» آکنده از یادمانهای باستانی و لرزههای آیندهگرایانه است؟ برای پاسخ به این سوال باید شماری از موضوعات پذیرفته را به باد پرسش گرفت.
🔸 مارکس که میگفت خود را «مارکسیست» نمیداند، به این بهاصطلاح پیروانش که نظریهی او را به یک «گذرنامهی جهانروا» بدل کرده بودند، جز به دیدهی تحقیر نمینگریست. انگلس نیز هرگز از نکوهش کشیشمنشی «مارکسیست»های آمریکایی و روسی دست برنداشت که «آموزهی وارداتی»شان را «تنها اصل اعتقادی برای رستگاری» میپنداشتند و از نوشتههای مارکس چنان نقلقول میکردند که گویی «اصولی از متون انجیل عهد جدید هستند». نیازی به گفتن نیست که این تصور هرگز به ذهن مارکس و انگلس خطور نمیکرد فرضیههایشان بهمثابه حقایق بیچونوچرا تحمیل شوند یا مایهی دردسر «رویزیونیستها» و گمراهان باشند... نزد آنان «ارتدوکسی» تنها یک معنا داشت، و آن معنایی منفی بود. از این روست که مارکس و انگلس پیوسته در جدلشان علیه باکونین این اتهام را مطرح میکنند که او خواهان تحمیل یک «آموزهی رسمی و ارتدوکس» است و باکونین را به سبب جزماندیشی از نوع جزمیت نچایف و فرو کردن آن در ذهن شاگردانش مورد نکوهش قرار میدادند.
🔸 در آثار مارکس هیچجا کوچکترین نشانی از نظریهی جعلی استالین مبنی بر اینکه هر طبقه را فقط یک حزب واحد باید نمایندگی کند نمییابیم. «کمونیستها»یی که مانیفست کمونیست از آنان سخن میگوید «حزب جداگانهای در برابر سایر احزاب کارگری نیستند.» «آنان منافعی جدا و مجزا از منافع کلیت پرولتاریا ندارند. آنان اصول خاصی را مسلم نمیپندارند که بر اساس آنها جنبش پرولتری را شکل دهند و به قالب درآورند.» هدف نخست آنان: «تشکیل پرولتاریا بهمثابه یک طبقه»، «تسخیر دموکراسی»، «تسخیر قدرت سیاسی به دست پرولتاریا» و «سرنگون ساختن سلطهی بورژوایی»، صراحتاً «همان اهدافی است که همهی احزاب کارگری در پی آن هستند» (مارکس از چارتیستها در انگلستان و رفرمیستهای ارضی در ایالات متحده نام میبرد). اما هدف نهایی آنان محو طبقات و برپایی انجمنی است که در آن دیگر هیچ قدرت سیاسی به معنای خاص کلمه وجود نخواهد داشت»، این هدف به هیچوجه با تسلط حزب واحد مطابقت ندارد، حزب واحدی که لنینیسم بهعنوان اقدامی گذرا تحمیل کرد و مائوئیسم خواهان ابقای آن «برای ده نسل و شاید بیشتر است.»
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sF
#کوستاس_پاپیآنو #تارا_بهروزیان #جامعهی_بدیل
#دمکراسی #دیکتاتوری_پرولتاریا #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دیکتاتوری، پرولتاریا، سوسیالیسم
«تولیدکنندگان همبسته» نوشتهی: کوستاس پاپیآنو ترجمهی: تارا بهروزیان به نظر مارکس همانندی عمیقی میان بیگانگی سیاسی و اقتصادی وجود دارد؛ همان غصب ناگزیر و رازآمیزگری عینیای که سرمایه بهواسطهی آن…
▫️ باید مردم را سیاسی کرد
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست
یحیی مرادی
یکم ژوئن 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش چهارم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست (Türkiye Komünist Emek Partisi/Leninist) یا TKEP/L، یکی از احزاب چپ ترکیه است که برای پشتیبانی از جنبش روژاوا در شمال سوریه فعالیت میکند. ریشهی نظری و پراتیک این حزب به سازمانی باز میگردد که دنیز گزمیش و رفقایشان با نام ارتش آزادیبخش خلق ترکیه (THKO) بنا نهادند. گفتوگوی پیشِ رو با یوسف، یکی از فرماندهان این حزب صورت گرفته است. (ی.م.)
بخشهایی از متن مصاحبه:
🔸 ما معتقد نیستیم که پس از استالین، شوروی سوسیالیستی نبود. ما میگوییم شوروی تا پایان سوسیالیستی بود. مشکلاتی که شوروی داشت، دقیقاً مشکلات و مسائل سوسیالیسم است. شوروی یک تجربهی بزرگ سوسیالیسم محسوب میشود. ما ایدههای مائو مبنی بر اینکه شوروی سوسیالامپریالیسم است، یا اینکه شوروی پس از استالین سوسیالیستی نبود را غیرعلمی میدانیم. مارکسیسم یک شکل علمی اندیشه است. کسی که معتقد است سوسیالیسم بعد از یک شخص دیگر وجود ندارد، فقط عدم آگاهی خود و بیدانشیاش از روش اندیشهورزی مارکسیستی یا ماتریالیسم دیالکتیکی را عیان میکند. اما از سوی دیگر بههیچوجه معتقد نیستیم که شوروی ایدئال بود. هر ارزیابیای از شوروی باید در متنِ تاریخ شوروی انجام شود، یعنی از لنین تا گورباچف...
🔸 مسئلهی بوروکراسی بعد از انقلاب، مسئلهای جدی است و تنها به روژاوا یا حزب بلشویک محدود نمیشود. اگر واقعاً با بوروکراسی مواجه شدیم در هرکجا، باید شدیداً آن را نقد و به شکلی دیگر حل کنیم. من هم موافقم که بوروکراسی مسئلهای بسیار مهم است و تجربهی سوسیالیسم هم تأیید میکند که گاهی به چشم اسفندیار جنبش بدل میشود. راهحل ابتدایی برای آن روشن است: «باید مردم را سیاسی کرد». این راهی بسیار طولانی است، اما یک حزب کمونیست باید برای آن پاسخی بیابد. بوروکراسی مسئلهای بزرگ در تمام تجارب سوسیالیستی است. ما باید آن را در پلتفورمها به بحث بگذاریم. برخی میگویند باید اقتدار مرکزیت را تضعیف کرد. مشکل چنین روشی این است که با تضعیف اقتدار مرکزی، تشکیلات با مشکلات امنیتی مواجه میشود. برخی دیگر معتقدند که باید نیروهای محلی را قدرت بخشیم. ما باید تمام این مسائل را ارزیابی کنیم و نتایج آن باید بررسی شود.
🔸 بیطرفی نسبت به آنچه محور مقاومت خوانده میشود و حتی جانبداری و حمایت از آن، مسئلهای جدید نیست. در داخل ترکیه بخشهایی به این بلوک قدرت بهمثابه جریانی سوسیالیستی نگاه میکنند. مسئله اینجاست که آیا میتوان با نیروهای مذهبی وارد ائتلاف و پیمان سیاسی شد یا نه؟ در دههی 90 میلادی چنین بحثهایی در زندانهای ترکیه بهراه افتاده بود. آن روزها بهتازگی اخبار هولناک کشتار مبارزان چپگرای ایرانی توسط رژیم، به ما رسیده بود. برخی از مائوئیستها معتقد بودند که برای مقابله با فاشیسم و ارتش که عمدتاً سکولار هستند، میتوان با نیروهای مذهبی همکاری کرد. ما و برخی از رفقای گروههای دیگر چنین باوری نداشتیم. استدلال ما این بود که چپ ایران دقیقاً در نتیجهی همکاری با نیروهای مذهبی، به قعر دخمههای تاریخ رفت...
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sZ
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #کمونیسم_کارگری #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست
یحیی مرادی
یکم ژوئن 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش چهارم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست (Türkiye Komünist Emek Partisi/Leninist) یا TKEP/L، یکی از احزاب چپ ترکیه است که برای پشتیبانی از جنبش روژاوا در شمال سوریه فعالیت میکند. ریشهی نظری و پراتیک این حزب به سازمانی باز میگردد که دنیز گزمیش و رفقایشان با نام ارتش آزادیبخش خلق ترکیه (THKO) بنا نهادند. گفتوگوی پیشِ رو با یوسف، یکی از فرماندهان این حزب صورت گرفته است. (ی.م.)
بخشهایی از متن مصاحبه:
🔸 ما معتقد نیستیم که پس از استالین، شوروی سوسیالیستی نبود. ما میگوییم شوروی تا پایان سوسیالیستی بود. مشکلاتی که شوروی داشت، دقیقاً مشکلات و مسائل سوسیالیسم است. شوروی یک تجربهی بزرگ سوسیالیسم محسوب میشود. ما ایدههای مائو مبنی بر اینکه شوروی سوسیالامپریالیسم است، یا اینکه شوروی پس از استالین سوسیالیستی نبود را غیرعلمی میدانیم. مارکسیسم یک شکل علمی اندیشه است. کسی که معتقد است سوسیالیسم بعد از یک شخص دیگر وجود ندارد، فقط عدم آگاهی خود و بیدانشیاش از روش اندیشهورزی مارکسیستی یا ماتریالیسم دیالکتیکی را عیان میکند. اما از سوی دیگر بههیچوجه معتقد نیستیم که شوروی ایدئال بود. هر ارزیابیای از شوروی باید در متنِ تاریخ شوروی انجام شود، یعنی از لنین تا گورباچف...
🔸 مسئلهی بوروکراسی بعد از انقلاب، مسئلهای جدی است و تنها به روژاوا یا حزب بلشویک محدود نمیشود. اگر واقعاً با بوروکراسی مواجه شدیم در هرکجا، باید شدیداً آن را نقد و به شکلی دیگر حل کنیم. من هم موافقم که بوروکراسی مسئلهای بسیار مهم است و تجربهی سوسیالیسم هم تأیید میکند که گاهی به چشم اسفندیار جنبش بدل میشود. راهحل ابتدایی برای آن روشن است: «باید مردم را سیاسی کرد». این راهی بسیار طولانی است، اما یک حزب کمونیست باید برای آن پاسخی بیابد. بوروکراسی مسئلهای بزرگ در تمام تجارب سوسیالیستی است. ما باید آن را در پلتفورمها به بحث بگذاریم. برخی میگویند باید اقتدار مرکزیت را تضعیف کرد. مشکل چنین روشی این است که با تضعیف اقتدار مرکزی، تشکیلات با مشکلات امنیتی مواجه میشود. برخی دیگر معتقدند که باید نیروهای محلی را قدرت بخشیم. ما باید تمام این مسائل را ارزیابی کنیم و نتایج آن باید بررسی شود.
🔸 بیطرفی نسبت به آنچه محور مقاومت خوانده میشود و حتی جانبداری و حمایت از آن، مسئلهای جدید نیست. در داخل ترکیه بخشهایی به این بلوک قدرت بهمثابه جریانی سوسیالیستی نگاه میکنند. مسئله اینجاست که آیا میتوان با نیروهای مذهبی وارد ائتلاف و پیمان سیاسی شد یا نه؟ در دههی 90 میلادی چنین بحثهایی در زندانهای ترکیه بهراه افتاده بود. آن روزها بهتازگی اخبار هولناک کشتار مبارزان چپگرای ایرانی توسط رژیم، به ما رسیده بود. برخی از مائوئیستها معتقد بودند که برای مقابله با فاشیسم و ارتش که عمدتاً سکولار هستند، میتوان با نیروهای مذهبی همکاری کرد. ما و برخی از رفقای گروههای دیگر چنین باوری نداشتیم. استدلال ما این بود که چپ ایران دقیقاً در نتیجهی همکاری با نیروهای مذهبی، به قعر دخمههای تاریخ رفت...
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1sZ
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #کمونیسم_کارگری #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
باید مردم را سیاسی کرد
جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با TKEP/L نوشتهی: یحیی مرادی از نظر «ارتش آزادیبخش خلق ترکیه ـ وحدت در مبارزه» پس از کودتا، فاشیسم در باکور و ترکیه شکل دولتی پیدا کرد و ساختار دولت فاشیستی شد. بنابر…
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ درنگی بر ضرورت واژگونی
▫️ ازدواج و خانواده
نوشتهی: آرش سیفی
3 ژوئن 2020
🔸 همانگونه که طبیعی جلوهدادن چیزی همچون اقتصاد و در نظر گرفتن وجود آن بهعنوان قوانین طبیعی و بدیهی، راه هر کوششی را برای برآشفتن و دگرگونیِ تابوها و قوانینِ آن سد میکند، هنجارها و سازمانهای اجتماعیِ ظاهراً طبیعی، ما را از بازاندیشی انتقادی درمورد شیوه و معنای زندگیمان بازداشتهاند. هنجارها، که واجد نوعی زمانمندی و موقتیبودن هستند، اینبار اما همچون حقایق ابدی-ازلی و بهمثابه پیشانگارهها و سنتها، ما را برای گردننهادن به هر شکلی از نظم اجتماعیِ مستقر آماده میکنند. به زبان فرهنگ و با ابزارهای نهفته در آن، به ما گفتهاند که بهعنوان یک انسان به معنای هنجارین آن، وقتی مشروع میشویم که در امر ازدواج و خانواده مشارکت کنیم. بدینسان، تحت تأثیر حامیان قسم خوردهی شیوههای مشروعِ زیست، ازدواج و تشکیل خانواده به اسطورههایی معاف از بازنگری تبدیل شدهاند، که ناچاریم خود را با آنها سازگار کنیم؛ در غیر اینصورت، ترس از «انحراف اجتماعی» ما را در موقعیت «فهم ناپذیری» قرار خواهد داد.
🔸 خانواده شالودهی ستم بر آنهاست که جنسیت یا گرایش جنسیشان با هنجار دگرجنسخواهیِ موجود در خانواده انطباق ندارد. بنیانِ خانواده، یا آنگونه که محافظهکارها به ما میگویند، پایههای این دژ مستحکم «تمدن و ثبات اجتماعی»، از ستم بر بدنهای نامشروع، غیرواقعی و نامفهوم ساخته شده است. بدنهایی که نتوانستهاند رابطهای ذاتی و پیوسته میان جنس (sex)، جنسیت (gender) و تمایلجنسی (sexuality) برقرار کنند. ماتریکس فرهنگیای که «خانواده» را در مرکز خود قرار میدهد، نیازمند آن است که انواعی از «هویتها» نتوانند موجودیت یابند چرا که هویت جنسیشان قابل فهم نمیگردد؛ همان هویتهایی که در آن جنسیت از جنس پیروی نمیکند و کنشهای میل از جنس و جنسیت، هر دو. این پیروی، امری سیاسیست که به نهادینهشدن توسط قوانین فرهنگی و تنظیم تمایل جنسی در ساحت اجتماعی نیازمند است. همنوا با باتلر، بر این باورم که وظیفهی ما، افشای محدودیتهای «ماتریکس فهمپذیری» و ایجاد ماتریکسهایی واژگونکننده متشکل از بینظمی و آشفتگی جنسیتی است.
🔸 گرفتاریهای ما فقط به کشورهای پیرامونی، همچون ایران، و بهطور کلی به «جنوبِ جهانی» خلاصه نمیشود. حتی در پیشرفتهترین جوامع، احساس مسئولیت نسبت به خانه و فرزندان همچنان بهشدت متوجهِ زنان است. تبعات این امر در عرصهی عمومی وقتی قابل فهمتر میشود که بدانیم بیشتر شغلها و مسئولیتهای مراقبتی در بیشتر کشورها بهطور قابل مشاهدهای به زنان سپرده میشود. ما با یک رابطهی علت و معلولی دوطرفه روبرو هستیم: از یک سو، شیوهی فهمِ ارتباطگیری جامعهپسند و ازدواج، و خودِ وجود عرصهی خانواده و تعریف آن، حاصل تصمیمات عرصهی عمومی است که به شکلی رسمی یا غیررسمی در مجالس قانونگذاری، دستگاه بوروکراسی دولتی، با همدستیِ دادگاهها، ادارهها و رسانهها گرفته شده است. از سوی دیگر، کنشها و نگرشهای خانوادگی، بر روابط قدرت در عرصهی عمومی کارگر هستند. فراموش نکنیم که شخصیت آنها که عرصهی سیاست مستقر را تشکیل میدهند، از رأی دهندگان تا قانونگذاران، در محیط خانه و روابط خویشاوندی، شکل میگیرد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1tm
#آرش_سیفی #خانواده #جنسیت #پدرسالاری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ درنگی بر ضرورت واژگونی
▫️ ازدواج و خانواده
نوشتهی: آرش سیفی
3 ژوئن 2020
🔸 همانگونه که طبیعی جلوهدادن چیزی همچون اقتصاد و در نظر گرفتن وجود آن بهعنوان قوانین طبیعی و بدیهی، راه هر کوششی را برای برآشفتن و دگرگونیِ تابوها و قوانینِ آن سد میکند، هنجارها و سازمانهای اجتماعیِ ظاهراً طبیعی، ما را از بازاندیشی انتقادی درمورد شیوه و معنای زندگیمان بازداشتهاند. هنجارها، که واجد نوعی زمانمندی و موقتیبودن هستند، اینبار اما همچون حقایق ابدی-ازلی و بهمثابه پیشانگارهها و سنتها، ما را برای گردننهادن به هر شکلی از نظم اجتماعیِ مستقر آماده میکنند. به زبان فرهنگ و با ابزارهای نهفته در آن، به ما گفتهاند که بهعنوان یک انسان به معنای هنجارین آن، وقتی مشروع میشویم که در امر ازدواج و خانواده مشارکت کنیم. بدینسان، تحت تأثیر حامیان قسم خوردهی شیوههای مشروعِ زیست، ازدواج و تشکیل خانواده به اسطورههایی معاف از بازنگری تبدیل شدهاند، که ناچاریم خود را با آنها سازگار کنیم؛ در غیر اینصورت، ترس از «انحراف اجتماعی» ما را در موقعیت «فهم ناپذیری» قرار خواهد داد.
🔸 خانواده شالودهی ستم بر آنهاست که جنسیت یا گرایش جنسیشان با هنجار دگرجنسخواهیِ موجود در خانواده انطباق ندارد. بنیانِ خانواده، یا آنگونه که محافظهکارها به ما میگویند، پایههای این دژ مستحکم «تمدن و ثبات اجتماعی»، از ستم بر بدنهای نامشروع، غیرواقعی و نامفهوم ساخته شده است. بدنهایی که نتوانستهاند رابطهای ذاتی و پیوسته میان جنس (sex)، جنسیت (gender) و تمایلجنسی (sexuality) برقرار کنند. ماتریکس فرهنگیای که «خانواده» را در مرکز خود قرار میدهد، نیازمند آن است که انواعی از «هویتها» نتوانند موجودیت یابند چرا که هویت جنسیشان قابل فهم نمیگردد؛ همان هویتهایی که در آن جنسیت از جنس پیروی نمیکند و کنشهای میل از جنس و جنسیت، هر دو. این پیروی، امری سیاسیست که به نهادینهشدن توسط قوانین فرهنگی و تنظیم تمایل جنسی در ساحت اجتماعی نیازمند است. همنوا با باتلر، بر این باورم که وظیفهی ما، افشای محدودیتهای «ماتریکس فهمپذیری» و ایجاد ماتریکسهایی واژگونکننده متشکل از بینظمی و آشفتگی جنسیتی است.
🔸 گرفتاریهای ما فقط به کشورهای پیرامونی، همچون ایران، و بهطور کلی به «جنوبِ جهانی» خلاصه نمیشود. حتی در پیشرفتهترین جوامع، احساس مسئولیت نسبت به خانه و فرزندان همچنان بهشدت متوجهِ زنان است. تبعات این امر در عرصهی عمومی وقتی قابل فهمتر میشود که بدانیم بیشتر شغلها و مسئولیتهای مراقبتی در بیشتر کشورها بهطور قابل مشاهدهای به زنان سپرده میشود. ما با یک رابطهی علت و معلولی دوطرفه روبرو هستیم: از یک سو، شیوهی فهمِ ارتباطگیری جامعهپسند و ازدواج، و خودِ وجود عرصهی خانواده و تعریف آن، حاصل تصمیمات عرصهی عمومی است که به شکلی رسمی یا غیررسمی در مجالس قانونگذاری، دستگاه بوروکراسی دولتی، با همدستیِ دادگاهها، ادارهها و رسانهها گرفته شده است. از سوی دیگر، کنشها و نگرشهای خانوادگی، بر روابط قدرت در عرصهی عمومی کارگر هستند. فراموش نکنیم که شخصیت آنها که عرصهی سیاست مستقر را تشکیل میدهند، از رأی دهندگان تا قانونگذاران، در محیط خانه و روابط خویشاوندی، شکل میگیرد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1tm
#آرش_سیفی #خانواده #جنسیت #پدرسالاری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
درنگی بر ضرورت واژگونی
ازدواج و خانواده نوشتهی: آرش سیفی اجازه دهید در زمینهی این مقدمات، این پرسش بنیادین اما قدیمی را تکرار کنم: چگونه میتوانیم تمام امکانات خود را در دست گیریم و آنچه «ممکن» است را محقق کنیم؟ شاید …
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ همهگیریِ ویروس کرونا بهمثابه بحران تمدن
نوشتهی: کامران نیری
ترجمهی: رضا شادمان
3 ژوئن 2020
🔸 در این مقاله استدلال میکنم که همهگیریِ ویروس کرونا را باید تجلی بحرانِ تمدن سرمایهداریِ صنعتیِ انسانمحور [anthropocentric] دانست. در بخش اول طرحی به دست خواهم داد از تفاوت بنیادین این رویکرد با رویکردِ سوسیالیستها از جمله سوسیالیستهای زیستبومگرا که بحرانهای زیستبومی و محیطزیستی را به «سرمایهداری» نسبت میدهند، و نیز با رویکرد زیستبومگراها (سبزها) که این بحرانها را به جامعهی صنعتی نسبت میدهند.
🔸 در دومین بخش، با تمرکز بر جریانهای سوسیالیستیِ زیستبومگرای متأثر از مارکس، به این بحث میپردازم که درک ماتریالیستیِ غالباً پذیرفتهشده از تاریخ به چه ترتیبی مبتنی بر انسانشناسیِ فلسفی مارکس است، همان انسانشناسی فلسفیای که مارکسیستها بهرغم دانشِ علمیِ انباشتهشده در خلال بیش از یک سده در رابطه با اینکه ما کیستیم و از کجا آمدهایم، کماکان تا به امروز اصرار به حفظ آن دارند.
🔸 در بخش سوم، طرحی از یک نظریهی زیستبومگرای سرشت انسانی، و در همین راستا، جامعه و تاریخ، ارائه خواهم داد که هم با اشاراتِ خود مارکس و انگلس همخوان است و هم با پیشرفتهای دانش، بهویژه در زمینهی باستانشناسی و انسانشناسی از میانههای سدهی بیستم به بعد.
🔸 در بخش چهارم، بحث را با طرحی از آنچه سوسیالیسمِ زیستبوممحور [Ecocentric Socialism] مینامم جمعبندی خواهم کرد تا خاطرنشان سازم، بشریت بهمنظور حل بحران نظاممند، میبایست به ورای تمدن سرمایهداریِ صنعتیِ انسانمحور گذر کند و از رهگذرِ فرایند بیگانگیزدایی از طبیعت و نیز، زوالِ نظاممندِ تمامی مناسباتِ سلطه و کنترل در جامعه، در جهت یک جامعهی سوسیالیستی بسیار کوچکتر حرکت کند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1tD
#کامران_نیری #رضا_شادمان
#کرونا #گسست_متابولیک #بحران #زیستبوم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ همهگیریِ ویروس کرونا بهمثابه بحران تمدن
نوشتهی: کامران نیری
ترجمهی: رضا شادمان
3 ژوئن 2020
🔸 در این مقاله استدلال میکنم که همهگیریِ ویروس کرونا را باید تجلی بحرانِ تمدن سرمایهداریِ صنعتیِ انسانمحور [anthropocentric] دانست. در بخش اول طرحی به دست خواهم داد از تفاوت بنیادین این رویکرد با رویکردِ سوسیالیستها از جمله سوسیالیستهای زیستبومگرا که بحرانهای زیستبومی و محیطزیستی را به «سرمایهداری» نسبت میدهند، و نیز با رویکرد زیستبومگراها (سبزها) که این بحرانها را به جامعهی صنعتی نسبت میدهند.
🔸 در دومین بخش، با تمرکز بر جریانهای سوسیالیستیِ زیستبومگرای متأثر از مارکس، به این بحث میپردازم که درک ماتریالیستیِ غالباً پذیرفتهشده از تاریخ به چه ترتیبی مبتنی بر انسانشناسیِ فلسفی مارکس است، همان انسانشناسی فلسفیای که مارکسیستها بهرغم دانشِ علمیِ انباشتهشده در خلال بیش از یک سده در رابطه با اینکه ما کیستیم و از کجا آمدهایم، کماکان تا به امروز اصرار به حفظ آن دارند.
🔸 در بخش سوم، طرحی از یک نظریهی زیستبومگرای سرشت انسانی، و در همین راستا، جامعه و تاریخ، ارائه خواهم داد که هم با اشاراتِ خود مارکس و انگلس همخوان است و هم با پیشرفتهای دانش، بهویژه در زمینهی باستانشناسی و انسانشناسی از میانههای سدهی بیستم به بعد.
🔸 در بخش چهارم، بحث را با طرحی از آنچه سوسیالیسمِ زیستبوممحور [Ecocentric Socialism] مینامم جمعبندی خواهم کرد تا خاطرنشان سازم، بشریت بهمنظور حل بحران نظاممند، میبایست به ورای تمدن سرمایهداریِ صنعتیِ انسانمحور گذر کند و از رهگذرِ فرایند بیگانگیزدایی از طبیعت و نیز، زوالِ نظاممندِ تمامی مناسباتِ سلطه و کنترل در جامعه، در جهت یک جامعهی سوسیالیستی بسیار کوچکتر حرکت کند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1tD
#کامران_نیری #رضا_شادمان
#کرونا #گسست_متابولیک #بحران #زیستبوم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
همهگیریِ ویروس کرونا بهمثابه بحران تمدن
نوشتهی: کامران نیری ترجمهی: رضا شادمان در هنگام ظهور ویروسِ کرونای SARS-CoV-2، گسترش این بیماری بهواسطهی تراکم افزایشیابندهی جمعیت و جابهجاییهای انسانی تسهیل شد. والاس در بحث خود در رابطه ب…
این خشم ناپدید نخواهد شد.
خشم قشر فرودست و عمدتا سیاهپوست از آنرو هدفمندی چنین اندکی دارد و با قهری چنین عظیم منفجر میشود که به سختی از نمایندگی سیاسی قابل اعتنایی برخوردار است. علت استیصال بسیار گسترده و خشم فروخوردهی ناشی از آن، فقط نژادپرستی و خشونت پلیس نیست، بلکه لایهبندی اجتماعی/اقتصادی جامعه است. این بافت اجتماعی/اقتصادی بطور فزاینده لایهی آکادمیسینهای سفید و لایهی کارگران تهیدست چند قومیتی را تولید میکند.
(از مقالهی «خشم ناپدید نخواهد شد»، نوشتهی: «یورگ ویمالاسنا»، در هفتهنامهی آلمانی «دی تسایت»، 2 ژوئن 2020)
#ICantBreathe
✊🏾✊🏾✊🏾
🖋@naghd_com
خشم قشر فرودست و عمدتا سیاهپوست از آنرو هدفمندی چنین اندکی دارد و با قهری چنین عظیم منفجر میشود که به سختی از نمایندگی سیاسی قابل اعتنایی برخوردار است. علت استیصال بسیار گسترده و خشم فروخوردهی ناشی از آن، فقط نژادپرستی و خشونت پلیس نیست، بلکه لایهبندی اجتماعی/اقتصادی جامعه است. این بافت اجتماعی/اقتصادی بطور فزاینده لایهی آکادمیسینهای سفید و لایهی کارگران تهیدست چند قومیتی را تولید میکند.
(از مقالهی «خشم ناپدید نخواهد شد»، نوشتهی: «یورگ ویمالاسنا»، در هفتهنامهی آلمانی «دی تسایت»، 2 ژوئن 2020)
#ICantBreathe
✊🏾✊🏾✊🏾
🖋@naghd_com
▫️ واژهی انعطافپذیر طبقه
نوشتهی: ارنست لوهوف
ترجمهی: مژده ارسی
6 ژوئن 2020
🔸 نه تنها طبقهی کارگر، بلکه خودِ مفهومِ طبقه نیز ــ پیوسته و وابسته به خودِ طبقه ــ تاریخی طولانی با تحولاتی ژرفپو را پشتِ سر گذاشته است. این تاریخ با کارل مارکس آغاز شده است. تصور او از طبقه وحدتِ دو وجهِ وجودیِ کاملاً متفاوت است. از یکسو مفهوم طبقه در تئوری رهاییبخشِ وی نقش کلیدی بازی میکند؛ طبقه کارگر در تز اصلی او، بهویژه آنگونه که در نوشتههای آغازین صورتبندی شده بود، به سرنگونی مناسبات سرمایه و مبارزه برای رهایی از هر نوع ظلم و ستم فراخوانده میشود. از سوی دیگر، مفهوم طبقه، بخش جداییناپذیر نقد اقتصاد سیاسیِ اوست. در آنجا سه طبقه اصلی جامعه بورژوایی، سرمایهداران، رانتخوارانِ زمین و کارگرانِ مزدبگیر، بهعنوان «شخصیتیابی انسانیِ مقولههای اقتصادی» عمل میکنند. در نتیجه بین ایندو وجه وجودی تنشی وجود دارد؛ در جاییکه ماركسِ نظریهپرداز، رهاییِ طبقه كارگر را قدرتی میدانست كه از مناسبات سرمایه فراتر میرود، [مارکسِ] اقتصاد سیاسیدان، منافع طبقاتی را بهعنوان امری كاملاً درونماندگار و ذاتیِ مناسبات سرمایه تلقی میکرد. طبقه کارگر بهعنوان شخصیتیابی کالای نیروی کار، تنها به فروش کالای خود با شرایط مطلوب یعنی رسیدن به دستمزدِ بالا و محدودکردن ساعات کار علاقه دارد.
🔸 مارکس، این وجوهِ وجودیِ واگرا [و متضاد] در مفهوم طبقه از دید خود را، با این نظریه درآمیخت که طبقه کارگر نهایتاً نمیتواند وضعیت خود را در چارچوب جامعهی سرمایهداری بهبود بخشد. درست همین صاحبان کالای اساسیِ سیستم سرمایهداری، [یعنی] نیروی کارِ آفرینندهی ارزش اضافی، بهطور سیستماتیک از نعمتهای آن محروم میمانند و این امر آنها را به تبلور انسانِ نافی نظم سرمایهداری و به نیروی پیشبرندهی آزادی جهانی بدل میسازد.
🔸 با توجه به فلاکت پرولتاریای قرن نوزدهمی، این دیدگاه احتمالاً قابل قبول بهنظر میرسید. اما از طنزِ روزگار، همین جنبش کارگری بود که در ابتدا زیر پرچم مارکسیسم جنگید و دقیقاً همان چیزهای ظاهراً دستنیافتنی را [در چارچوب سرمایهداری] بهدست آورد. در مبارزات سخت و طاقتفرسا که چندین دهه ادامه داشت، فروشندگان نیروی کار توانستند خود را بهعنوان سوژهی ذینفعِ آزاد و دارای حقوقِ برابر بهکرسی بنشانند و لقمهای از خوان سرمایهداری را برای خود تضمین کنند. بنابراین منافع طبقاتی به آن چیزی تقلیل یافت که همیشه مورد نظر اقتصادسیاسی بود: علاقهای پیشپاافتاده به پول، که بههیچوجه فراتر از جامعه سرمایهداری نمیرود. به این ترتیب تعبیر همدلانهی مارکس از مفهوم طبقه، به وارونه، همچون دریافتی نظرورزانه و متکی بر فلسفهی تاریخ از آب درآمد...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1tX
#ارنست_لوهوف #مژده_ارسی #مبارزه_طبقاتی #جنبش_اجتماعی #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: ارنست لوهوف
ترجمهی: مژده ارسی
6 ژوئن 2020
🔸 نه تنها طبقهی کارگر، بلکه خودِ مفهومِ طبقه نیز ــ پیوسته و وابسته به خودِ طبقه ــ تاریخی طولانی با تحولاتی ژرفپو را پشتِ سر گذاشته است. این تاریخ با کارل مارکس آغاز شده است. تصور او از طبقه وحدتِ دو وجهِ وجودیِ کاملاً متفاوت است. از یکسو مفهوم طبقه در تئوری رهاییبخشِ وی نقش کلیدی بازی میکند؛ طبقه کارگر در تز اصلی او، بهویژه آنگونه که در نوشتههای آغازین صورتبندی شده بود، به سرنگونی مناسبات سرمایه و مبارزه برای رهایی از هر نوع ظلم و ستم فراخوانده میشود. از سوی دیگر، مفهوم طبقه، بخش جداییناپذیر نقد اقتصاد سیاسیِ اوست. در آنجا سه طبقه اصلی جامعه بورژوایی، سرمایهداران، رانتخوارانِ زمین و کارگرانِ مزدبگیر، بهعنوان «شخصیتیابی انسانیِ مقولههای اقتصادی» عمل میکنند. در نتیجه بین ایندو وجه وجودی تنشی وجود دارد؛ در جاییکه ماركسِ نظریهپرداز، رهاییِ طبقه كارگر را قدرتی میدانست كه از مناسبات سرمایه فراتر میرود، [مارکسِ] اقتصاد سیاسیدان، منافع طبقاتی را بهعنوان امری كاملاً درونماندگار و ذاتیِ مناسبات سرمایه تلقی میکرد. طبقه کارگر بهعنوان شخصیتیابی کالای نیروی کار، تنها به فروش کالای خود با شرایط مطلوب یعنی رسیدن به دستمزدِ بالا و محدودکردن ساعات کار علاقه دارد.
🔸 مارکس، این وجوهِ وجودیِ واگرا [و متضاد] در مفهوم طبقه از دید خود را، با این نظریه درآمیخت که طبقه کارگر نهایتاً نمیتواند وضعیت خود را در چارچوب جامعهی سرمایهداری بهبود بخشد. درست همین صاحبان کالای اساسیِ سیستم سرمایهداری، [یعنی] نیروی کارِ آفرینندهی ارزش اضافی، بهطور سیستماتیک از نعمتهای آن محروم میمانند و این امر آنها را به تبلور انسانِ نافی نظم سرمایهداری و به نیروی پیشبرندهی آزادی جهانی بدل میسازد.
🔸 با توجه به فلاکت پرولتاریای قرن نوزدهمی، این دیدگاه احتمالاً قابل قبول بهنظر میرسید. اما از طنزِ روزگار، همین جنبش کارگری بود که در ابتدا زیر پرچم مارکسیسم جنگید و دقیقاً همان چیزهای ظاهراً دستنیافتنی را [در چارچوب سرمایهداری] بهدست آورد. در مبارزات سخت و طاقتفرسا که چندین دهه ادامه داشت، فروشندگان نیروی کار توانستند خود را بهعنوان سوژهی ذینفعِ آزاد و دارای حقوقِ برابر بهکرسی بنشانند و لقمهای از خوان سرمایهداری را برای خود تضمین کنند. بنابراین منافع طبقاتی به آن چیزی تقلیل یافت که همیشه مورد نظر اقتصادسیاسی بود: علاقهای پیشپاافتاده به پول، که بههیچوجه فراتر از جامعه سرمایهداری نمیرود. به این ترتیب تعبیر همدلانهی مارکس از مفهوم طبقه، به وارونه، همچون دریافتی نظرورزانه و متکی بر فلسفهی تاریخ از آب درآمد...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1tX
#ارنست_لوهوف #مژده_ارسی #مبارزه_طبقاتی #جنبش_اجتماعی #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
واژهی انعطافپذیر طبقه
نوشتهی: ارنست لوهوف ترجمهی: مژده ارسی نه تنها طبقهی کارگر، بلکه خودِ مفهومِ طبقه نیز ــ پیوسته و وابسته به خودِ طبقه ــ تاریخی طولانی با تحولاتی ژرفپو را پشتِ سر گذاشته است. این تاریخ با کارل م…
▫️ ذات، پدیدار، فرانمود
▫️ دیالکتیک انتقادی ـ فصل سوم*
نوشتهی: کمال خسروی
8 ژوئن 2020
🔸 آیا در جامعهی امروزی در سراسر جهان، نزد کمابیش همهی اعضای جامعه، از دارا و ندار تا سرمایهدار و کارگر و بیکار و هنرمند و دانشمند تا هر فرد دیگر در هر جایگاه و مقامی، ادعا و تصوری «عاقلانهتر»، «واقعبینانهتر» و بنابراین «بدیهیتر» از این وجود دارد که: اکثریت قریب به اتفاق جامعه برای تأمین معاش خود درآمدی دارد، و این درآمد، سرچشمه و خاستگاه مشروعی؟ یکی کار میکند و مزدش را میگیرد؛ دیگری سرمایهای دارد و سودش را میبرد، چه از راه تولید محصولات، چه در تجارت و چه با وامدادن و دریافت بهره؛ و سومی زمینی دارد و از راه پولِ رهن و اجارهاش روزگار میگذراند. «عاقلانه»بودنِ این تصور و ادعا، «بداهت»ش و انطباق بیچون و چرایش با زندگی روزمرهی انسانِ امروزه چنان است که اعتبارش نه تنها برای امروز، بلکه بهناگزیر برای همهی گذشتهی زندگی انسان و قطعاً آیندهاش نیز صادق بهنظر میرسد. چراکه نه؟ از قرار، این «طبیعت»، و «سرشتِ» نوع بشر است. اگر چون و چرایی هست، در تنظیم عادلانهی تخصیص درآمدهاست و در تلاش برای تحقق شرایطی است که این عدالت در آن رعایت شده باشد: ثروتمندان باید خیّر و نیکوکار باشند، کارگران و تهیدستان باید بخت و امکان عروج به قشرها و طبقات دیگر را داشته باشند، عایقهای بین قشرها و طبقاتِ اجتماعی باید عبورپذیر باشند، دستمزدِ کارِ شرافتمندانه باید پرداخت شود و صاحبان پول و زمین نباید از موقعیتشان «سوءاستفاده» کنند و نباید اجازه دهند بهرهوریِ مشروع از پول و زمینشان به نزولخواری و «رانتخواری» بدل شود.
🔸 این «فرمانِ عقلِ سلیم»، بسا از قدرت و نفوذ بهمراتب بیشتری از همهی سرنیزهداران و چکمهپوشان برای حفظ رابطهی ستم و سلطه در جامعهی امروزی برخوردار بوده است و هست و بیحضور و سیطرهی آن، هیچ نیروی سرکوبگری تنها با اتکاء به اِعمال زور، امکانِ بقا ندارد.
🔸 تردیدی نیست که این، چهرهی واقعی و واقعیتِ انکارناپذیر زندگی انسان در جامعهی سرمایهداری امروز است و نامها و مقولهها و مفهومهایی مانند مزد و سود و بهره و اجاره، کاری جز بیان و بازتاب این واقعیت عیان و مشخص نمیکنند. این واقعیت مشخص دو ویژگی، یا در حقیقت یک ویژگیِ مضاعف، دیگر نیز دارد: از یکسو «شکلِ درآمد و سرچشمههای آن در مناسبات تولید سرمایهدارانه»، «بتوارهترین شکل بیان» این مناسبات است، زیرا «هستی متعین آنها، چنانکه در رویهی بیرونی [واقعیت] پدیدار میشود، از پیوستار پنهان این مناسبات و از حلقههای میانیِ میانجیگر گسلیده است» ...و از سوی دیگر «سطحیترین و انتزاعیترین سپهر فرآیند تولید بورژوایی است.» ... یعنی، آنچه واقعیت مشخص است، در عینِ بداهت و عاقلانهبودن، بتوارهترین، و در عینِ مشخصبودن، مجردترین است. بنابراین روش نقد اقتصاد سیاسی که بازنمایی شیوهی تولید سرمایهدارانه را حرکتی از مجرد به مشخص، از عامترین مقولهها بهسوی مشخصترین مقولهها تعریف میکند، باید بتواند واقعیت مضاعف و متناقض بداهت و بتوارگی و همهنگامیِ مشخصترین و مجردترین مقولهها را نیز تبیین و نقد کند.
🔸 هر روایتی از این روش که در حصار دوگانههای ذات/پدیدار و درونی/بیرونی محبوس باشد... در حل این معضل ناتوان خواهد بود... تنها هستیشناسیِ اجتماعیِ این موضوع ویژه از چنین توانی برخوردار است و مقولهی شیوهی وجود میتواند در این زمینه راهگشا باشد. در اینجا حلقهای مفقود و مقولهای غایب است که بدون لحاظ کردن آن و بهویژه بدون تعیینِ جایگاهِ آن، چنین تبیین و نقدی ناممکن است. بدون این مقوله نه روش نقد مارکسی میتواند اعتبار ویژهاش را احراز کند و نه آن تبیین میتواند از عهدهی نقد اقتصاد سیاسی برآید. این مقولهی غایب، بهمثابه شیوهای وجودی از سازوکار ارزش و سرمایه، «فرانمود» است.
پیش از آنکه به ارزیابی جایگاه و نقش این مقولهی مهم در نقد اقتصاد سیاسی مارکسی بپردازیم، خالی از فایده نیست که برای پرهیز از ابهامات غیرضروریِ ناشی از اصطلاحات و معادلهایی که بهکار میبریم، بر اصطلاح «فرانمود» مکث کوتاهی داشته باشیم...
🔹 * متن کامل این مقاله، که فصلیست از کتابی در دست تألیف توسط کمال خسروی پیرامون دیالکتیک انتقادی و روش نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1uK
#کمال_خسروی
#فرانمود #نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی #شیوه_وجود
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دیالکتیک انتقادی ـ فصل سوم*
نوشتهی: کمال خسروی
8 ژوئن 2020
🔸 آیا در جامعهی امروزی در سراسر جهان، نزد کمابیش همهی اعضای جامعه، از دارا و ندار تا سرمایهدار و کارگر و بیکار و هنرمند و دانشمند تا هر فرد دیگر در هر جایگاه و مقامی، ادعا و تصوری «عاقلانهتر»، «واقعبینانهتر» و بنابراین «بدیهیتر» از این وجود دارد که: اکثریت قریب به اتفاق جامعه برای تأمین معاش خود درآمدی دارد، و این درآمد، سرچشمه و خاستگاه مشروعی؟ یکی کار میکند و مزدش را میگیرد؛ دیگری سرمایهای دارد و سودش را میبرد، چه از راه تولید محصولات، چه در تجارت و چه با وامدادن و دریافت بهره؛ و سومی زمینی دارد و از راه پولِ رهن و اجارهاش روزگار میگذراند. «عاقلانه»بودنِ این تصور و ادعا، «بداهت»ش و انطباق بیچون و چرایش با زندگی روزمرهی انسانِ امروزه چنان است که اعتبارش نه تنها برای امروز، بلکه بهناگزیر برای همهی گذشتهی زندگی انسان و قطعاً آیندهاش نیز صادق بهنظر میرسد. چراکه نه؟ از قرار، این «طبیعت»، و «سرشتِ» نوع بشر است. اگر چون و چرایی هست، در تنظیم عادلانهی تخصیص درآمدهاست و در تلاش برای تحقق شرایطی است که این عدالت در آن رعایت شده باشد: ثروتمندان باید خیّر و نیکوکار باشند، کارگران و تهیدستان باید بخت و امکان عروج به قشرها و طبقات دیگر را داشته باشند، عایقهای بین قشرها و طبقاتِ اجتماعی باید عبورپذیر باشند، دستمزدِ کارِ شرافتمندانه باید پرداخت شود و صاحبان پول و زمین نباید از موقعیتشان «سوءاستفاده» کنند و نباید اجازه دهند بهرهوریِ مشروع از پول و زمینشان به نزولخواری و «رانتخواری» بدل شود.
🔸 این «فرمانِ عقلِ سلیم»، بسا از قدرت و نفوذ بهمراتب بیشتری از همهی سرنیزهداران و چکمهپوشان برای حفظ رابطهی ستم و سلطه در جامعهی امروزی برخوردار بوده است و هست و بیحضور و سیطرهی آن، هیچ نیروی سرکوبگری تنها با اتکاء به اِعمال زور، امکانِ بقا ندارد.
🔸 تردیدی نیست که این، چهرهی واقعی و واقعیتِ انکارناپذیر زندگی انسان در جامعهی سرمایهداری امروز است و نامها و مقولهها و مفهومهایی مانند مزد و سود و بهره و اجاره، کاری جز بیان و بازتاب این واقعیت عیان و مشخص نمیکنند. این واقعیت مشخص دو ویژگی، یا در حقیقت یک ویژگیِ مضاعف، دیگر نیز دارد: از یکسو «شکلِ درآمد و سرچشمههای آن در مناسبات تولید سرمایهدارانه»، «بتوارهترین شکل بیان» این مناسبات است، زیرا «هستی متعین آنها، چنانکه در رویهی بیرونی [واقعیت] پدیدار میشود، از پیوستار پنهان این مناسبات و از حلقههای میانیِ میانجیگر گسلیده است» ...و از سوی دیگر «سطحیترین و انتزاعیترین سپهر فرآیند تولید بورژوایی است.» ... یعنی، آنچه واقعیت مشخص است، در عینِ بداهت و عاقلانهبودن، بتوارهترین، و در عینِ مشخصبودن، مجردترین است. بنابراین روش نقد اقتصاد سیاسی که بازنمایی شیوهی تولید سرمایهدارانه را حرکتی از مجرد به مشخص، از عامترین مقولهها بهسوی مشخصترین مقولهها تعریف میکند، باید بتواند واقعیت مضاعف و متناقض بداهت و بتوارگی و همهنگامیِ مشخصترین و مجردترین مقولهها را نیز تبیین و نقد کند.
🔸 هر روایتی از این روش که در حصار دوگانههای ذات/پدیدار و درونی/بیرونی محبوس باشد... در حل این معضل ناتوان خواهد بود... تنها هستیشناسیِ اجتماعیِ این موضوع ویژه از چنین توانی برخوردار است و مقولهی شیوهی وجود میتواند در این زمینه راهگشا باشد. در اینجا حلقهای مفقود و مقولهای غایب است که بدون لحاظ کردن آن و بهویژه بدون تعیینِ جایگاهِ آن، چنین تبیین و نقدی ناممکن است. بدون این مقوله نه روش نقد مارکسی میتواند اعتبار ویژهاش را احراز کند و نه آن تبیین میتواند از عهدهی نقد اقتصاد سیاسی برآید. این مقولهی غایب، بهمثابه شیوهای وجودی از سازوکار ارزش و سرمایه، «فرانمود» است.
پیش از آنکه به ارزیابی جایگاه و نقش این مقولهی مهم در نقد اقتصاد سیاسی مارکسی بپردازیم، خالی از فایده نیست که برای پرهیز از ابهامات غیرضروریِ ناشی از اصطلاحات و معادلهایی که بهکار میبریم، بر اصطلاح «فرانمود» مکث کوتاهی داشته باشیم...
🔹 * متن کامل این مقاله، که فصلیست از کتابی در دست تألیف توسط کمال خسروی پیرامون دیالکتیک انتقادی و روش نقد را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1uK
#کمال_خسروی
#فرانمود #نقد_اقتصاد_سیاسی #نقد_ایدئولوژی #نقد_بتوارگی #شیوه_وجود
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ذات، پدیدار، فرانمود
دیالکتیک انتقادی ـ فصل سوم نوشتهی: کمال خسروی قائم بهذاتبودگی، فریفتاری، وارونگی، ــ وارونهنمایی در معنای عرضهی واقعیتِ وارونه به آگاهی ــ بتوارگی، و پیکرهای برای شکلِ پیوستار درونیبودن، ویژ…
▫️ شکل اقتصادی و بازتولید اجتماعی
▫️ دربارهی جایگاه ”کتاب دوم“ در نقد اقتصاد سیاسی مارکس
نوشتهی: پل ماتیک، پسر
ترجمهی: منصور موسوی
11 ژوئن 2020
🔸 ماکسیمیلین روبل حتی با اینکه به دستاورد انگلس در خلق متنی اصیل از مجلد دوم سرمایه از میان انبوه دستنوشتههایی که مارکس هنگام مرگ باقی گذاشت ارج میگذاشت، «خطای بزرگ ارائهی کتاب دوم را به منزلهی اثری که اساساً کامل است و فقط شکل آن نیاز به تجدیدنظر دارد»، متذکر میشود. بهرغم این واقعیت که مارکس تا زمان مرگ خود روی این مواد و مصالح کار میکرد، موفق نشد آنها را فراتر از مرحلهی دستنویسهای مراحل استدلال از سویی، و کمیتهای مصالح توضیحدهنده از سوی دیگر بسط دهد. با این همه، ما مطالب کافی در اختیار داریم که مقاصد مارکس را درک، و استدلال او را دنبال کنیم.
🔸 سرمایه با «کتاب اول» بررسی «نظام اقتصاد بورژوایی» در شش کتاب پا به حیات میگذارد: «سرمایه، مالکیت ارضی، کار مزدی، دولت، تجارت خارجی، بازار جهانی.» کتاب سرمایه، به عنوان خطوط کلی کتاب 1857 که قبلاً ترسیم شده بود، قرار بود چهار بخش داشته باشد که به سرمایه بهطور عام و سپس به شکلهای خاص سرمایهی مشهود در رقابت، نظام اعتباری و سرمایهی سهامی بپردازد. ما ضمن آنکه بعداً در بحثی مفصلتر دربارهی مقصود مارکس از «سرمایه بهطور عام» سخن خواهیم گفت، در اینجا متذکر میشویم که بنا بود نخستین بخشی که به سرمایه بهطور عام اختصاص داده میشود، شامل سه بخش فرعی باشد: فرایند تولید سرمایه، فرایند گردش سرمایه و سود و بهره. مارکس در نامهای به لاسال نخستین بخش از این بخشهای فرعی را حاوی «چند فصل مقدماتی» توصیف کرد. اینها در اصل فصلهایی دربارهی ارزش و پول بودند و بعدها به فصل «کالا» بدل شدند و قرار بود بنیاد نظری برای بخش اول یعنی واکاوی سرمایه بهطور عام فراهم آورد.
🔸 طرح این «فصل کالا» در دستنویسی پس از انتشار درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی ریخته شده بود، رسالهای که شامل فصلهایی دربارهی کالاها و پول بود. در اینجا نیز بار دیگر، اما با توضیحاتی مفصلتر، سه بخش فرعی که در نامه به لاسال توصیف شده بودند یعنی تولید، گردش و سرمایه و سود، آورده شدهاند. آنچه بدل به مجلدات دوم و سوم سرمایه شد، از مواد و مصالحی ساخته شد که اساساً به عنوان بخشی از نخستین بخشِ نخستین کتاب از شش کتاب در نظر گرفته شده بود!
🔸 چنانکه میدانیم، داستان سی سال بعدِ زندگی مارکس، ضمن احترام به تألیف علمی او، داستان رشد مستمر مواد و مصالح است. در 1862، یعنی لحظهای که مارکس تصور کرد آماده است تا ادامهی کتاب درآمدی، «سومین فصل بخش اول، یعنی ”سرمایه بهطور عام“» را تحت عنوان سرمایه منتشر کند، دیگر میتوانست عدم امکان تحقق طرح بزرگ خود را درک کند. او هنوز امیدوار بود که بررسی سرمایه را با نوشتن فصلهایی دربارهی رقابت و اعتبار کامل کند، اما به نظر میرسد که به محدودکردن خود به «آنچه انگلیسیها ”اصول اقتصاد سیاسی“ … ”جانکلام“ مینامند» رضایت داده بود، یعنی کاری که امکان میداد تا دیگران به تکمیل «نقد مقولات اقتصادی» که او انجام داده بود بپردازند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1vw
#پل_ماتیک_پسر #منصور_موسوی
#مارکس #کاپیتال #بازتولید_اجتماعی #بحران #بخشهای_تولید
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دربارهی جایگاه ”کتاب دوم“ در نقد اقتصاد سیاسی مارکس
نوشتهی: پل ماتیک، پسر
ترجمهی: منصور موسوی
11 ژوئن 2020
🔸 ماکسیمیلین روبل حتی با اینکه به دستاورد انگلس در خلق متنی اصیل از مجلد دوم سرمایه از میان انبوه دستنوشتههایی که مارکس هنگام مرگ باقی گذاشت ارج میگذاشت، «خطای بزرگ ارائهی کتاب دوم را به منزلهی اثری که اساساً کامل است و فقط شکل آن نیاز به تجدیدنظر دارد»، متذکر میشود. بهرغم این واقعیت که مارکس تا زمان مرگ خود روی این مواد و مصالح کار میکرد، موفق نشد آنها را فراتر از مرحلهی دستنویسهای مراحل استدلال از سویی، و کمیتهای مصالح توضیحدهنده از سوی دیگر بسط دهد. با این همه، ما مطالب کافی در اختیار داریم که مقاصد مارکس را درک، و استدلال او را دنبال کنیم.
🔸 سرمایه با «کتاب اول» بررسی «نظام اقتصاد بورژوایی» در شش کتاب پا به حیات میگذارد: «سرمایه، مالکیت ارضی، کار مزدی، دولت، تجارت خارجی، بازار جهانی.» کتاب سرمایه، به عنوان خطوط کلی کتاب 1857 که قبلاً ترسیم شده بود، قرار بود چهار بخش داشته باشد که به سرمایه بهطور عام و سپس به شکلهای خاص سرمایهی مشهود در رقابت، نظام اعتباری و سرمایهی سهامی بپردازد. ما ضمن آنکه بعداً در بحثی مفصلتر دربارهی مقصود مارکس از «سرمایه بهطور عام» سخن خواهیم گفت، در اینجا متذکر میشویم که بنا بود نخستین بخشی که به سرمایه بهطور عام اختصاص داده میشود، شامل سه بخش فرعی باشد: فرایند تولید سرمایه، فرایند گردش سرمایه و سود و بهره. مارکس در نامهای به لاسال نخستین بخش از این بخشهای فرعی را حاوی «چند فصل مقدماتی» توصیف کرد. اینها در اصل فصلهایی دربارهی ارزش و پول بودند و بعدها به فصل «کالا» بدل شدند و قرار بود بنیاد نظری برای بخش اول یعنی واکاوی سرمایه بهطور عام فراهم آورد.
🔸 طرح این «فصل کالا» در دستنویسی پس از انتشار درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی ریخته شده بود، رسالهای که شامل فصلهایی دربارهی کالاها و پول بود. در اینجا نیز بار دیگر، اما با توضیحاتی مفصلتر، سه بخش فرعی که در نامه به لاسال توصیف شده بودند یعنی تولید، گردش و سرمایه و سود، آورده شدهاند. آنچه بدل به مجلدات دوم و سوم سرمایه شد، از مواد و مصالحی ساخته شد که اساساً به عنوان بخشی از نخستین بخشِ نخستین کتاب از شش کتاب در نظر گرفته شده بود!
🔸 چنانکه میدانیم، داستان سی سال بعدِ زندگی مارکس، ضمن احترام به تألیف علمی او، داستان رشد مستمر مواد و مصالح است. در 1862، یعنی لحظهای که مارکس تصور کرد آماده است تا ادامهی کتاب درآمدی، «سومین فصل بخش اول، یعنی ”سرمایه بهطور عام“» را تحت عنوان سرمایه منتشر کند، دیگر میتوانست عدم امکان تحقق طرح بزرگ خود را درک کند. او هنوز امیدوار بود که بررسی سرمایه را با نوشتن فصلهایی دربارهی رقابت و اعتبار کامل کند، اما به نظر میرسد که به محدودکردن خود به «آنچه انگلیسیها ”اصول اقتصاد سیاسی“ … ”جانکلام“ مینامند» رضایت داده بود، یعنی کاری که امکان میداد تا دیگران به تکمیل «نقد مقولات اقتصادی» که او انجام داده بود بپردازند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1vw
#پل_ماتیک_پسر #منصور_موسوی
#مارکس #کاپیتال #بازتولید_اجتماعی #بحران #بخشهای_تولید
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شکل اقتصادی و بازتولید اجتماعی
دربارهی جایگاه ”کتاب دوم“ در نقد اقتصاد سیاسی مارکس نوشتهی: پل ماتیک، پسر ترجمهی: منصور موسوی واکاوی سرمایه میبایست نقطهآغاز نقد مارکس از مقولات اقتصادی باشد، زیرا این مفهوم بازنمود آن جنبه از…
نیارست
چشم در چشم کودک گرسنهی خود
دوختن را
با دستان تهی.
رفت
آویخته ازحنجرهی خسته
و از داربست نفت.
رفت تا آبروی خود بخرد
با سکهی شرمساری ما
که ماندهایم
و رقص جسدهای تازه را
در وزش ریزگرد
با ترس و خشم فروخورده
مبهوت مینگریم
و از ته دل
آه میکشیم.
#عمران_روشنى_مقدم
🖋@naghd_com
چشم در چشم کودک گرسنهی خود
دوختن را
با دستان تهی.
رفت
آویخته ازحنجرهی خسته
و از داربست نفت.
رفت تا آبروی خود بخرد
با سکهی شرمساری ما
که ماندهایم
و رقص جسدهای تازه را
در وزش ریزگرد
با ترس و خشم فروخورده
مبهوت مینگریم
و از ته دل
آه میکشیم.
#عمران_روشنى_مقدم
🖋@naghd_com
▫️ انقلاب علیه دولت
▫️ بافتار و اهمیت نوشتههای متأخرِ مارکس
نوشتهی: دِرِک سایر
ترجمهی: سهراب نیکزاد
14 ژوئن 2020
🔸 همزمان با سررسیدن یکصدمین سالگرد مرگ مارکس در دههی حاضر {دههی 1980} ، سوسیالیستها دلمشغول ارزیابیِ مجدد میراث سیاسی او و ارتباط آن با زمانهی ما و مبارزات آن هستند. هدف این مقاله ادای سهمی به این بحث است. آنچه انگیزهی اصلیِ نگاشتنِ این مقاله شد، دو مقالهی تأثیرگذار هاروکی وادا و تئودور شانین بود که چندین سال قبل در رابطه با اهمیت پژوهشها و نوشتههای دههی پایانی زندگی مارکس، مشخصاً دربارهی روسیه، در صفحات نشریهی هیستوری ورکشاپ منتشر شده بود. وادا و شانین چنین استدلال میکنند که شاهد چرخشهای مهمی در «مارکس متأخر» هستیم. مارکسیسمی که بعدها سربرآورد عمدتاً یا این چرخشها را نادیده گرفت یا آنها را منکوب کرد و این در حالیست که این چرخشها با مبارزات سوسیالیستی در سدهی بیستم عمیقاً پیوند دارند. مقالهی حاضر بسطدهندهی خط کلی استدلال طرحشده در آن دو مقاله است. ما نشان میدهیم نمونههای مشابهی از چرخشهایی که وادا و شانین در رابطه با مورد روسیه در مارکس مشخص میکنند، در سایر متونِ دهههای 1870 و 1880 او، بهویژه در پیشنویسها و متنهای مربوط به جنگ داخلی در فرانسه، وجود دارد که به همان اندازه بااهمیت هستند. خلاصه اینکه درواقع نکتهای منحصربهفرد، بدیع و شاخص در «مارکس متأخر» وجود دارد که ما را به بازاندیشی دربارهی کلیت میراث سیاسی او وا میدارد.
🔸 از نگاه مارکس آنچه لازم است، فقط رهايي سياسي نيست بلكه رهايي از سياست است، سیاستی كه بهعنوان تخصصیشدن دغدغههای عام اجتماعی و بدلشدن آنها به مجموعهای از فعالیتها، موقعیتها و نهادها ــ فارغ از اینکه چقدر دموکراتیک باشند ــ درك ميشود. دولتها مناسباتی را تنظیم و مفروض میدارند که در بطن آنها افراد نمیتوانند شرایط زیست واقعیِ خود در «جامعهی مدنی» را بهطور جمعی کنترل کنند. دولت «اجتماعی موهوم» است که جایی وجود دارد که اجتماع واقعی وجود ندارد. بنابراین، درهمشکستن آن چیزی بیش از قطع کردن سازوبرگهای عیانِ حکمرانی طبقاتی را میطلبد. موضوع فقط محتوای طبقاتی قدرت دولتی نیست بلکه بیگانگیِ ذاتیِ موجود در همین شکل دولت است.
🔸 اقداماتی که لنین، در راستای دموکراسی سیاسیِ تماموکمال، بر آنها متمرکز میشود، بیشک بخش مهمی از این رویکرد است، اما نه بهتنهایی و فینفسه (بهعلاوه باید بیفزاییم، و نه در صورتی که صرفاً با سلبمالکیت از سرمایهداران تکمیل بشود و پیگیری برنامهی ساختن سوسیالیسم سپس به استفاده از شکلهای دولتسالارانهی اقتصادی و دیگر انواع نظارتها ختم میشود، چنانکه در مورد بلشویکها شاهدیم). آنچه لنین نادیده میگیرد و مارکس ــ بیشازهمه در پیشنویسهای جنگ داخلی ــ بهتفصیل به آن میپردازد، بافتار وسیعتر زیروزبرساختن اوضاعواحوال و عاملان است که خودْ چنین اقداماتی را به عناصر معنادارِ دگرگونی سوسیالیستی بدل میکند. ماركس ميدانست كه كمون مدافع كاهش يكبار براي هميشهي دامنه، قدرت و هزینهی هر نوع اقتدار جامعهگانی مركزي است. در اینجا انحلال ارتش دائمی از اهمیتی دوچندان برخوردار است. علاوهبر اینکه چنین کنشی ضدانقلاب را خلعسلاح میکند، آنچه برای مارکس به همین اندازه اهمیت دارد این است که این کار «با کنارگذاشتن یکبارهی این منبع مالیاتها و بدهیهای دولت، نخستین شرط اقتصادی برای همهی بهسازیهای اجتماعی» بهشمار میآمد.»... این رویکرد تفاوت فاحشی با مدل «سانترالیسم دموکراتیک» دارد، مدلی که لنین تا حدی سفسطهگرایانه از متن نهاییِ جنگ داخلی اقتباس میکند. از پیشنویسهای جنگ داخلی کاملاً پیداست که تمجید مارکس معطوف بود به شکلی از جامعه که تا حد زیادی تمرکززدوده است و با خودفرمانی کمونهای محلی در همهی کارکردها جز معدودی که بهواقع «خواستهای عام و همگانیِ کشور ایجاب میکند» همراه است.
🔸 ما ويژگي بااهمیتتر تبيين ماركس را تا پايان به حال خود رها كردهايم. وسیلهای كه از طريق آن اين انقلاب امكانپذير شد، حملهاي مداوم به تقسيم كاري بود كه وزارتخانهها و حكومت را بدل میکند به «اموری پررمزوراز، به كاركردهاي استعلاييای که تنها میتوان آنها را به كاست آموزشديدهاي سپرد. نخست آنكه، اين موضوع بسيار مهم است كه ماركس اين تقسيم كارِ رازورز را بيهيچ ابهامي يك «خيال باطل» ناميد و دوم تأكيد كرد كه این خیال باطل را نه در جامعهی کمونیستیِ آتی، بلکه همین اکنون میتوان و باید بهشکلی مادی به چالش کشید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1vM
#درک_سایر #سهراب_نیکزاد
#ماتریالیسم_تاریخی #انقلاب #دولت #سوسیالیسم #سرمایهداری #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بافتار و اهمیت نوشتههای متأخرِ مارکس
نوشتهی: دِرِک سایر
ترجمهی: سهراب نیکزاد
14 ژوئن 2020
🔸 همزمان با سررسیدن یکصدمین سالگرد مرگ مارکس در دههی حاضر {دههی 1980} ، سوسیالیستها دلمشغول ارزیابیِ مجدد میراث سیاسی او و ارتباط آن با زمانهی ما و مبارزات آن هستند. هدف این مقاله ادای سهمی به این بحث است. آنچه انگیزهی اصلیِ نگاشتنِ این مقاله شد، دو مقالهی تأثیرگذار هاروکی وادا و تئودور شانین بود که چندین سال قبل در رابطه با اهمیت پژوهشها و نوشتههای دههی پایانی زندگی مارکس، مشخصاً دربارهی روسیه، در صفحات نشریهی هیستوری ورکشاپ منتشر شده بود. وادا و شانین چنین استدلال میکنند که شاهد چرخشهای مهمی در «مارکس متأخر» هستیم. مارکسیسمی که بعدها سربرآورد عمدتاً یا این چرخشها را نادیده گرفت یا آنها را منکوب کرد و این در حالیست که این چرخشها با مبارزات سوسیالیستی در سدهی بیستم عمیقاً پیوند دارند. مقالهی حاضر بسطدهندهی خط کلی استدلال طرحشده در آن دو مقاله است. ما نشان میدهیم نمونههای مشابهی از چرخشهایی که وادا و شانین در رابطه با مورد روسیه در مارکس مشخص میکنند، در سایر متونِ دهههای 1870 و 1880 او، بهویژه در پیشنویسها و متنهای مربوط به جنگ داخلی در فرانسه، وجود دارد که به همان اندازه بااهمیت هستند. خلاصه اینکه درواقع نکتهای منحصربهفرد، بدیع و شاخص در «مارکس متأخر» وجود دارد که ما را به بازاندیشی دربارهی کلیت میراث سیاسی او وا میدارد.
🔸 از نگاه مارکس آنچه لازم است، فقط رهايي سياسي نيست بلكه رهايي از سياست است، سیاستی كه بهعنوان تخصصیشدن دغدغههای عام اجتماعی و بدلشدن آنها به مجموعهای از فعالیتها، موقعیتها و نهادها ــ فارغ از اینکه چقدر دموکراتیک باشند ــ درك ميشود. دولتها مناسباتی را تنظیم و مفروض میدارند که در بطن آنها افراد نمیتوانند شرایط زیست واقعیِ خود در «جامعهی مدنی» را بهطور جمعی کنترل کنند. دولت «اجتماعی موهوم» است که جایی وجود دارد که اجتماع واقعی وجود ندارد. بنابراین، درهمشکستن آن چیزی بیش از قطع کردن سازوبرگهای عیانِ حکمرانی طبقاتی را میطلبد. موضوع فقط محتوای طبقاتی قدرت دولتی نیست بلکه بیگانگیِ ذاتیِ موجود در همین شکل دولت است.
🔸 اقداماتی که لنین، در راستای دموکراسی سیاسیِ تماموکمال، بر آنها متمرکز میشود، بیشک بخش مهمی از این رویکرد است، اما نه بهتنهایی و فینفسه (بهعلاوه باید بیفزاییم، و نه در صورتی که صرفاً با سلبمالکیت از سرمایهداران تکمیل بشود و پیگیری برنامهی ساختن سوسیالیسم سپس به استفاده از شکلهای دولتسالارانهی اقتصادی و دیگر انواع نظارتها ختم میشود، چنانکه در مورد بلشویکها شاهدیم). آنچه لنین نادیده میگیرد و مارکس ــ بیشازهمه در پیشنویسهای جنگ داخلی ــ بهتفصیل به آن میپردازد، بافتار وسیعتر زیروزبرساختن اوضاعواحوال و عاملان است که خودْ چنین اقداماتی را به عناصر معنادارِ دگرگونی سوسیالیستی بدل میکند. ماركس ميدانست كه كمون مدافع كاهش يكبار براي هميشهي دامنه، قدرت و هزینهی هر نوع اقتدار جامعهگانی مركزي است. در اینجا انحلال ارتش دائمی از اهمیتی دوچندان برخوردار است. علاوهبر اینکه چنین کنشی ضدانقلاب را خلعسلاح میکند، آنچه برای مارکس به همین اندازه اهمیت دارد این است که این کار «با کنارگذاشتن یکبارهی این منبع مالیاتها و بدهیهای دولت، نخستین شرط اقتصادی برای همهی بهسازیهای اجتماعی» بهشمار میآمد.»... این رویکرد تفاوت فاحشی با مدل «سانترالیسم دموکراتیک» دارد، مدلی که لنین تا حدی سفسطهگرایانه از متن نهاییِ جنگ داخلی اقتباس میکند. از پیشنویسهای جنگ داخلی کاملاً پیداست که تمجید مارکس معطوف بود به شکلی از جامعه که تا حد زیادی تمرکززدوده است و با خودفرمانی کمونهای محلی در همهی کارکردها جز معدودی که بهواقع «خواستهای عام و همگانیِ کشور ایجاب میکند» همراه است.
🔸 ما ويژگي بااهمیتتر تبيين ماركس را تا پايان به حال خود رها كردهايم. وسیلهای كه از طريق آن اين انقلاب امكانپذير شد، حملهاي مداوم به تقسيم كاري بود كه وزارتخانهها و حكومت را بدل میکند به «اموری پررمزوراز، به كاركردهاي استعلاييای که تنها میتوان آنها را به كاست آموزشديدهاي سپرد. نخست آنكه، اين موضوع بسيار مهم است كه ماركس اين تقسيم كارِ رازورز را بيهيچ ابهامي يك «خيال باطل» ناميد و دوم تأكيد كرد كه این خیال باطل را نه در جامعهی کمونیستیِ آتی، بلکه همین اکنون میتوان و باید بهشکلی مادی به چالش کشید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1vM
#درک_سایر #سهراب_نیکزاد
#ماتریالیسم_تاریخی #انقلاب #دولت #سوسیالیسم #سرمایهداری #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انقلاب علیه دولت
بافتار و اهمیت نوشتههای متأخرِ مارکس نوشتهی: دِرِک سایر ترجمهی: سهراب نیکزاد برخلاف نظر شانین، ضدیت مارکس با هر شکلی از غایتباوری بیپرده و دیرپا بوده است. این ضدیتِ مارکسْ مضمونی پرتکرار در ای…
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ نولیبرالیسم و سرمایهداری
نوشتهی: کریم منیری
17 ژوئن 2020
🔸 مسئله نولیبرالیسم سالهاست مورد اشاره چپ و راست است و با اینکه همه بهنوعی آنرا باعث و بانی کلیه مشکلات و مسائل بشریت میدانند، ولی آنرا بهنوعی جدا از سرمایهداری برآورد میکنند. اما باید گفت که قانون ارزش همچنان بیانکنندهی رابطههای جاری در پروسهی عملکرد سرمایه است. طبق این قانون اساس جامعه سرمایهداری رابطهی بین کار و سرمایه است، یعنی کارگر بهعنوان صاحب نیروی کار و سرمایهدار بهعنوان صاحب سرمایه است. در بازار هرکس با داراییاش برای مبادله و تهیه مایحتاجش ظاهر میشود. قانون حاکم بر این بازار، مبادله کالاها با ارزشهای برابر است. سرمایهدار در بازار کالایی مییابد که بنابر موقعیت بهکارگیریاش دو و یا چند برابر ارزش خود، ارزش ایجاد مینماید. بحث من در اینجا نه توضیح قانون مزد و نه حتی قانون ارزش است، فقط تأکیدگذاشتن بر قانون ارزش مارکس است که برخلاف نظر ایدئولوگهای بورژوازی، چه راست و چه چپ، هیچ تغییری نکرده است. طبق این قانون، ارزش و ارزش اضافی صرفاً حاصل کار است و در پروسه تولید خلق میشود. کارگر با صرف چند ساعت هزینه دستمزد خود را بهوجود میآورد و بقیه ساعات کار او صرف ایجاد ارزش اضافی و یا سود کارفرما و مابقی سرمایهداران میشود.
🔸 در بحران کنونی کرونا، دولت چه نقشی در کمک به سرپا نگاهداشتن سرمایه میکند؟ در همهی کشورهای بزرگ سرمایهداری این کمکها ارقام نجومی دارد. نشریه سوئدی NyTeknik در مقالهای ازKalle Wiklund در تاریخ ٢٥ مارس٢۰٢۰ نوشت دولت فرانسه چهار میلیارد یورو بهشرکتهای نوبنیاد کمک میکند که خود را در بحران کرونا سرپا نگاه دارند. سایت Omniekónomi در تاریخ ۱۱ مارس ٢۰٢۰ با نقل خبری از خبرگزاری Direkt نوشت که وزیر اقتصاد بریتانیا Rishi Sunak میگوید تبعات بحران کرونا برای اقتصاد بریتانیا تا پائیز امسال ۱/۱ رشد منفی از ٤/۱رشدی خواهد بود که اداره بودجه بریتانیا OBR قبلاً پیشبینی کرده بود، اتفاق خواهد افتاد. او همچنین اقدامات بیشتری را برای مقابله با تأثیرات شیوع ویروس کرونا بر اقتصاد بریتانیا ارائه داد که در مجموع برای دولت ۷ میلیارد پوند هزینه دارد. در طول سال قرار است ۱٨ میلیارد پوند دیگر برای کمک بهشرکتها هزینه کنند و این هزینهها در مجموع برای دولت در تمام سال به ٣۰ میلیارد پوند خواهد رسید.
🔸 جنگهای نیابتی و تحت نام مبارزه با تروریسم، دستساز خود قدرتهای سرمایه است. این تصرف مناطق مختلف، جز تصرف بازارهای جهان برای قدرتیابی و تحکیم قدرت سرمایه نیست. این عملکرد کدام سیستم جز سرمایهداری است؟ سرمایه همان کاری را انجام میدهد که در دوران سرمایهداریِ رقابت آزاد، امپریالیسم و حالا نولیبرالیسم انجام میدهد. باید با اصل مسئله یعنی استثمار انسان مبارزه کرد. عمدهکردن این تقسیمبندیها راه را عوضی نشاندادن است. سرمایهداری تحت هرنام و شکل و فرمی ضدانسانی است و تحمیلی است بر بشریت، که باید از سر راه انسانها برداشته شود تا انسان قادر شود خود را رها از چنین قید و بندهایی بهعنوان انسان گسترش دهد.
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wb
#کریم_منیری #نئولیبرالیسم #کرونا #سرمایهداری #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نولیبرالیسم و سرمایهداری
نوشتهی: کریم منیری
17 ژوئن 2020
🔸 مسئله نولیبرالیسم سالهاست مورد اشاره چپ و راست است و با اینکه همه بهنوعی آنرا باعث و بانی کلیه مشکلات و مسائل بشریت میدانند، ولی آنرا بهنوعی جدا از سرمایهداری برآورد میکنند. اما باید گفت که قانون ارزش همچنان بیانکنندهی رابطههای جاری در پروسهی عملکرد سرمایه است. طبق این قانون اساس جامعه سرمایهداری رابطهی بین کار و سرمایه است، یعنی کارگر بهعنوان صاحب نیروی کار و سرمایهدار بهعنوان صاحب سرمایه است. در بازار هرکس با داراییاش برای مبادله و تهیه مایحتاجش ظاهر میشود. قانون حاکم بر این بازار، مبادله کالاها با ارزشهای برابر است. سرمایهدار در بازار کالایی مییابد که بنابر موقعیت بهکارگیریاش دو و یا چند برابر ارزش خود، ارزش ایجاد مینماید. بحث من در اینجا نه توضیح قانون مزد و نه حتی قانون ارزش است، فقط تأکیدگذاشتن بر قانون ارزش مارکس است که برخلاف نظر ایدئولوگهای بورژوازی، چه راست و چه چپ، هیچ تغییری نکرده است. طبق این قانون، ارزش و ارزش اضافی صرفاً حاصل کار است و در پروسه تولید خلق میشود. کارگر با صرف چند ساعت هزینه دستمزد خود را بهوجود میآورد و بقیه ساعات کار او صرف ایجاد ارزش اضافی و یا سود کارفرما و مابقی سرمایهداران میشود.
🔸 در بحران کنونی کرونا، دولت چه نقشی در کمک به سرپا نگاهداشتن سرمایه میکند؟ در همهی کشورهای بزرگ سرمایهداری این کمکها ارقام نجومی دارد. نشریه سوئدی NyTeknik در مقالهای ازKalle Wiklund در تاریخ ٢٥ مارس٢۰٢۰ نوشت دولت فرانسه چهار میلیارد یورو بهشرکتهای نوبنیاد کمک میکند که خود را در بحران کرونا سرپا نگاه دارند. سایت Omniekónomi در تاریخ ۱۱ مارس ٢۰٢۰ با نقل خبری از خبرگزاری Direkt نوشت که وزیر اقتصاد بریتانیا Rishi Sunak میگوید تبعات بحران کرونا برای اقتصاد بریتانیا تا پائیز امسال ۱/۱ رشد منفی از ٤/۱رشدی خواهد بود که اداره بودجه بریتانیا OBR قبلاً پیشبینی کرده بود، اتفاق خواهد افتاد. او همچنین اقدامات بیشتری را برای مقابله با تأثیرات شیوع ویروس کرونا بر اقتصاد بریتانیا ارائه داد که در مجموع برای دولت ۷ میلیارد پوند هزینه دارد. در طول سال قرار است ۱٨ میلیارد پوند دیگر برای کمک بهشرکتها هزینه کنند و این هزینهها در مجموع برای دولت در تمام سال به ٣۰ میلیارد پوند خواهد رسید.
🔸 جنگهای نیابتی و تحت نام مبارزه با تروریسم، دستساز خود قدرتهای سرمایه است. این تصرف مناطق مختلف، جز تصرف بازارهای جهان برای قدرتیابی و تحکیم قدرت سرمایه نیست. این عملکرد کدام سیستم جز سرمایهداری است؟ سرمایه همان کاری را انجام میدهد که در دوران سرمایهداریِ رقابت آزاد، امپریالیسم و حالا نولیبرالیسم انجام میدهد. باید با اصل مسئله یعنی استثمار انسان مبارزه کرد. عمدهکردن این تقسیمبندیها راه را عوضی نشاندادن است. سرمایهداری تحت هرنام و شکل و فرمی ضدانسانی است و تحمیلی است بر بشریت، که باید از سر راه انسانها برداشته شود تا انسان قادر شود خود را رها از چنین قید و بندهایی بهعنوان انسان گسترش دهد.
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wb
#کریم_منیری #نئولیبرالیسم #کرونا #سرمایهداری #طبقه_کارگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نولیبرالیسم و سرمایهداری
نوشتهی: کریم منیری عموماً بحث ایدئولوگهای چپ و راست بورژوازی این است که سرمایهداری تغییر یافته و اکنون دیگر دوران مورد توضیح مارکس سپری شده است. باید پرسید چه تغییری صورت گرفته بهجز پیشرفت ابزا…
▫️ تقابل امکانها
▫️ ارزیابی مقدماتی نیروهای بدیل احتمالی در برابر جمهوری اسلامی
نوشتهی: تارا بهروزیان
18 ژوئن 2020
🔸 بحرانهای چند سال گذشته، به ویژه از آبان 98 به این سو، تاثیرات عمیقی بر زندگی و آگاهی فردی و جمعی تودههای مردم گذاشته است. واکنش تودهها به این دگرگونیهای عمیق، اجتنابناپذیر و قریبالوقوع نظر میرسد؛ مسئلهی دشوار اما ارزیابی چیستی و چگونگی این واکنش، شکل تجلی آن و نتایج و پیامدهایش برای حیات اجتماعی سیاسی مردمان ایران و حتی فراتر از آن منطقهی خاورمیانه است. به عبارت دیگر پرسش این است که چگونه میتوان رابطهی میان این دگرگونیها و واکنش مردم را تحلیل کرد؟ اغلب پاسخها به این پرسش و تلاشهایی که در جهت پرتو افکندن بر چشماندازهای واکنش اجتماعی و سمتوسوی احتمالی آن انجام میشود، همچنان مبهم است.
🔸 پرسش این است که در شرایط جوامعی مانند ایران که سازمانیابی مردمپایهی ریشهداری وجود ندارد، واکاوی و تحلیلِ فرایندِ کنش و واکنش اجتماعی از چه راهی ممکن است؟ اگر واکاویِ رابطهی میان دگرگونیهای ذهنی و واکنش مردم را به تجزیه تحلیل نسبت سازماندهی و آگاهی موکول و منوط نکنیم، چه روشهایی را میتوان برای رفع این ابهام پیشنهاد داد؟ به گمان من اگر برمبنای ترکیب طبقاتی جامعه تجزیه و تحلیلی، و ولو مقدماتی و اولیه، از وضعیت گفتمانها، جریانها و نیروهای سیاسی موجود و نسبتشان با تودهها، و پایگاه طبقاتی و اجتماعی هر کدام (اعم از راست یا چپ)، ارائه دهیم شاید بتوانیم چشماندازها و امکانهای پیشرو را روشنتر سازیم. به بیان دیگر در فقدان شکلهای متنوع سازمانیابیِ نیروها و گروههای معترض، که ترجمان و تجلی رادیکالیسم موجود باشند باید دید کدام گفتمانها، نیروها و جریانهای سیاسی میتوانند از این پتانسیل برای جهت دهی و ایجاد شکل معینی از سازماندهی سیاسی به نفع خود بهره بگیرند و از آن مهمتر، طبقات و گروههای اجتماعی معترض خود چه بالقوگیهایی برای سازمانیابی، اعمال سوژگی و تحمیل مطالبات خود به گروهها و گفتمانهای سیاسی دارند... در این نوشته میکوشم باب بحثی مقدماتی را در این باره بگشایم و بر مبنای آن به این پرسش بپردازم که آیا امکان جهشی کیفی وجود دارد تا آگاهی مردم – فارغ از سویهی مترقی یا ارتجاعی آن - بتواند تجلی یا بروز عینی پیدا کند؟ و آیا رادیکالیسم خودانگیخته میتواند شکل یک جنبش مردمی آگاه مترقی را به خود بگیرد؟
🔸 سوگیری خواست تغییر به سمت گفتمانها و جریانهایی خاص را نباید به معنای توانایی ارادهگرایانهی نیروها و گفتمانهای سیاسی موجود برای شکلدهی به اعتراضات بنا میل خود تلقی کرد، بلکه باید آن را به شکل یک رابطهی دوسویهی پیچیده میان آگاهی و خواست طبقات و گروههای اجتماعی معترض از یک سو، و توانایی و پتانسیلهای گفتمانها و جریانات سیاسی از سوی دیگر درک کرد. ترکیب و پایگاه طبقاتی هر کدام از گفتمانها و جریانهای سیاسی و جذابیتشان برای تودهها در جهت پاسخگویی به مطالبات انباشته شده، میتواند ترکیب اجتماعی اتئلافهای سیاسی را در مراحل گوناگون شورشها و اعتراضات دستخوش تغییر کند. روشهایی که هر یک از این جریانها و گفتمانهای سیاسی میتوانند برای بسیج به کار میگیرند، منابع مادی و معنوی که برای این کار در اختیار دارند، دالهای محوری مورد اتکای هر کدام، و در نهایت امکانهایی که پراتیک گروههای ناراضی اجتماعی برای وادار کردن گروهها و جریانهای سیاسی به گردن نهادن به مطالبات آنها میآفریند، همه و همه در تعریف چشماندازهای آتی تعیینکننده هستند. هنگامی که موانع جهش کیفی از میان برداشته میشوند در نتیجهی برهمکنش نیروهای اجتماعی، پویایی سیاسی جدیدی پا به عرصه میگذارد و امکانهای گوناگون جدیدی را ترسیم میکند که پیش از این تصورش ممکن نبود. مساله تقابل این امکانهاست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wm
#تارا_بهروزیان
#جمهوری_اسلامی #بحران #جنبش_اجتماعی #انسان_آبان #بدیل #چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ارزیابی مقدماتی نیروهای بدیل احتمالی در برابر جمهوری اسلامی
نوشتهی: تارا بهروزیان
18 ژوئن 2020
🔸 بحرانهای چند سال گذشته، به ویژه از آبان 98 به این سو، تاثیرات عمیقی بر زندگی و آگاهی فردی و جمعی تودههای مردم گذاشته است. واکنش تودهها به این دگرگونیهای عمیق، اجتنابناپذیر و قریبالوقوع نظر میرسد؛ مسئلهی دشوار اما ارزیابی چیستی و چگونگی این واکنش، شکل تجلی آن و نتایج و پیامدهایش برای حیات اجتماعی سیاسی مردمان ایران و حتی فراتر از آن منطقهی خاورمیانه است. به عبارت دیگر پرسش این است که چگونه میتوان رابطهی میان این دگرگونیها و واکنش مردم را تحلیل کرد؟ اغلب پاسخها به این پرسش و تلاشهایی که در جهت پرتو افکندن بر چشماندازهای واکنش اجتماعی و سمتوسوی احتمالی آن انجام میشود، همچنان مبهم است.
🔸 پرسش این است که در شرایط جوامعی مانند ایران که سازمانیابی مردمپایهی ریشهداری وجود ندارد، واکاوی و تحلیلِ فرایندِ کنش و واکنش اجتماعی از چه راهی ممکن است؟ اگر واکاویِ رابطهی میان دگرگونیهای ذهنی و واکنش مردم را به تجزیه تحلیل نسبت سازماندهی و آگاهی موکول و منوط نکنیم، چه روشهایی را میتوان برای رفع این ابهام پیشنهاد داد؟ به گمان من اگر برمبنای ترکیب طبقاتی جامعه تجزیه و تحلیلی، و ولو مقدماتی و اولیه، از وضعیت گفتمانها، جریانها و نیروهای سیاسی موجود و نسبتشان با تودهها، و پایگاه طبقاتی و اجتماعی هر کدام (اعم از راست یا چپ)، ارائه دهیم شاید بتوانیم چشماندازها و امکانهای پیشرو را روشنتر سازیم. به بیان دیگر در فقدان شکلهای متنوع سازمانیابیِ نیروها و گروههای معترض، که ترجمان و تجلی رادیکالیسم موجود باشند باید دید کدام گفتمانها، نیروها و جریانهای سیاسی میتوانند از این پتانسیل برای جهت دهی و ایجاد شکل معینی از سازماندهی سیاسی به نفع خود بهره بگیرند و از آن مهمتر، طبقات و گروههای اجتماعی معترض خود چه بالقوگیهایی برای سازمانیابی، اعمال سوژگی و تحمیل مطالبات خود به گروهها و گفتمانهای سیاسی دارند... در این نوشته میکوشم باب بحثی مقدماتی را در این باره بگشایم و بر مبنای آن به این پرسش بپردازم که آیا امکان جهشی کیفی وجود دارد تا آگاهی مردم – فارغ از سویهی مترقی یا ارتجاعی آن - بتواند تجلی یا بروز عینی پیدا کند؟ و آیا رادیکالیسم خودانگیخته میتواند شکل یک جنبش مردمی آگاه مترقی را به خود بگیرد؟
🔸 سوگیری خواست تغییر به سمت گفتمانها و جریانهایی خاص را نباید به معنای توانایی ارادهگرایانهی نیروها و گفتمانهای سیاسی موجود برای شکلدهی به اعتراضات بنا میل خود تلقی کرد، بلکه باید آن را به شکل یک رابطهی دوسویهی پیچیده میان آگاهی و خواست طبقات و گروههای اجتماعی معترض از یک سو، و توانایی و پتانسیلهای گفتمانها و جریانات سیاسی از سوی دیگر درک کرد. ترکیب و پایگاه طبقاتی هر کدام از گفتمانها و جریانهای سیاسی و جذابیتشان برای تودهها در جهت پاسخگویی به مطالبات انباشته شده، میتواند ترکیب اجتماعی اتئلافهای سیاسی را در مراحل گوناگون شورشها و اعتراضات دستخوش تغییر کند. روشهایی که هر یک از این جریانها و گفتمانهای سیاسی میتوانند برای بسیج به کار میگیرند، منابع مادی و معنوی که برای این کار در اختیار دارند، دالهای محوری مورد اتکای هر کدام، و در نهایت امکانهایی که پراتیک گروههای ناراضی اجتماعی برای وادار کردن گروهها و جریانهای سیاسی به گردن نهادن به مطالبات آنها میآفریند، همه و همه در تعریف چشماندازهای آتی تعیینکننده هستند. هنگامی که موانع جهش کیفی از میان برداشته میشوند در نتیجهی برهمکنش نیروهای اجتماعی، پویایی سیاسی جدیدی پا به عرصه میگذارد و امکانهای گوناگون جدیدی را ترسیم میکند که پیش از این تصورش ممکن نبود. مساله تقابل این امکانهاست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wm
#تارا_بهروزیان
#جمهوری_اسلامی #بحران #جنبش_اجتماعی #انسان_آبان #بدیل #چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تقابل امکانها
ارزیابی مقدماتی نیروهای بدیل احتمالی در برابر جمهوری اسلامی نوشتهی: تارا بهروزیان بدون وجود تضادها و کشمکشهای عمیقی که در واقعیت اجتماعی- تاریخی و زیست هر روزهی مردم ریشه دارد هرگز خیزشی روی نخو…
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ تأملی اجمالی در میراث دوگانهی جورج لوکاچ
نوشتهی: علی رها
21 ژوئن 2020
🔸 از نگارش «مارکسیسم ارتدکس»، اثر ماندگار لوکاچ، یک قرن تمام میگذرد. او این اثر را سپس به همراه هفت مقالهی دیگر در سال ۱۹۲۳ در کتاب «تاریخ و آگاهی طبقاتی» منتشر کرد. چنانکه لوکاچ در پیشگفتار سال ۱۹۶۷ به آن اشاره میکند، این کتاب تحت تأثیر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ نوشته شده بود «که دریچهای نوین به روی آینده گشود.» من در کشاکش انقلاب ایران با این اثر آشنا شدم و چنان تحتتاثیر مفاهیم آن، به ویژه سرشت انقلابی دیالکتیک، قرار گرفتم که بلافاصله «مارکسیسم ارتدکس چیست؟» را ترجمه و منتشر کردم. شاید انگیزهی من با هدف لوکاچ بههنگام نگارش آن تا حدی مطابقت پیدا کرده بود! چنانکه خود او ابراز میکند: «یک تغییر بنیادین جهان ـ تاریخی در شرف وقوع بود که به یافتن بیانی نظری نیاز داشت.»
نسلهای متمادی، از دههی 1930 تا دههی 1960 قرن پیش، برای یافتن یک مسیر فکری مستقل از سلطه خفقانآور استالینیسم، همواره به این اثر لوکاچ بازگشتهاند. دگرگونی واقعیت، و مفهوم «عینیت»، نه همچون رابطهی بیکران جهان اشیا، بلکه بهعنوان «عینیتِ سوژه» در پراکسیس انتقادی ـ انقلابی، آن روحی است که کنشگران مارکسیست را در تمامی برآمدهای جنبشهای اجتماعی به سوی خود جذب میکند و لوکاچ را مدام روی صحنهی تاریخ میآورد.
🔸 اینکه لوکاچِ متأخر این اثر را محصول گرایشاتی «اوتوپیایی»، «ایدهآلیستی» و فرجامگرایانه معرفی کند، یا تحت فشار استالینیسم به خود انتقاد کند و مواضع خود را پس بگیرد، ملاک سنجش آن نیست. او در همان پیشگفتار ۱۹۶۷ اذعان میکند که «دقیقاً آن قسمتهایی که من خطای نظری میدانم، بیشترین تاثیر را داشتهاند.» با این حال، خودِ لوکاچ از عدالت کافی برخوردار است که آخرین جمله پیشگفتارش را اینگونه به پایان برساند: «البته تبیین اینکه تاریخ و آگاهی طبقاتی تا چه حد بر فعالیتهای بعدی من و نیز دیگران اثر مثبت داشت، وظیفهی من نیست. چنین کاری مجموعهای از پرسشهایی پیچیده را به میان میآورد که اگر اجازه دهید آنها را به قضاوت تاریخ واگذار کنم.»
🔸 لوکاچ در سن ۸۶ سالگی در ژوئن ۱۹۷۱ چشم از جهان فرو بست. آنچه زیر عنوان «هستیشناسی هستی اجتماعی» منتشر شده است برگرفته از دستنوشتههای کاملی است که هنوز برای انتشار آماده نشده بودند. فصل سوم و چهارم از پارهی اول و فصل یکم از پارهی دوم کتاب، به ترتیب زیر عنوانهای «هگل»، «مارکس» و «کار» به انگلیسی برگردانده شده و در سال ۱۹۷۸ منتشر شدند. در مصاحبههای متعددی که لوکاچ در اواخر دهه 1960 انجام داد و نیز در پیشگفتار ۱۹۶۷ بر «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، بارها به «هستیشناسی هستی اجتماعی» اشاره میکند و این اثر را ماحصل نهایی اندیشهی خود معرفی میکند... اما این اثر بر خلاف «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، تاکنون به مباحث و مجادلات زیادی میان منتقدان و متفکران مارکسیست و غیرمارکسیست دامن نزده است.
🔸 بیاغراق، مقایسهی این دو اثر در نظر اول مرا دچار شگفتی کرد. در هستیشناسی هستی اجتماعی اثری از آثار آن شور و هیجان روح انقلابیِ متاثر از انقلاب اکتبر یافت نمیشود! آنچه بدیهی بنظر میرسد بردباری، دقتنظر و عمق کاوشگریِ فیلسوف سالخوردهای است که از فعالیت عملی کنارهگیری کرده اما ذهن خلاقش کماکان فعال است. با این همه، رد پای انزوا و انفصال از پراکسیس بالفعل جنبشهای جهانی، بهویژه در دههی 1960 را میتوان در سراسر کتاب بهوضوح مشاهده کرد. به نظر این نگارنده، هستیشناسی هستی اجتماعی نه نقطه اوج که معرف افول فکری نظریهپردازی است که چشمانداز انقلاب اجتماعی را از گفتمان خود زدوده است...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wE
#جرج_لوکاچ #علی_رها
#نظریه_ارزش #هستیشناسی #آگاهی_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ تأملی اجمالی در میراث دوگانهی جورج لوکاچ
نوشتهی: علی رها
21 ژوئن 2020
🔸 از نگارش «مارکسیسم ارتدکس»، اثر ماندگار لوکاچ، یک قرن تمام میگذرد. او این اثر را سپس به همراه هفت مقالهی دیگر در سال ۱۹۲۳ در کتاب «تاریخ و آگاهی طبقاتی» منتشر کرد. چنانکه لوکاچ در پیشگفتار سال ۱۹۶۷ به آن اشاره میکند، این کتاب تحت تأثیر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ نوشته شده بود «که دریچهای نوین به روی آینده گشود.» من در کشاکش انقلاب ایران با این اثر آشنا شدم و چنان تحتتاثیر مفاهیم آن، به ویژه سرشت انقلابی دیالکتیک، قرار گرفتم که بلافاصله «مارکسیسم ارتدکس چیست؟» را ترجمه و منتشر کردم. شاید انگیزهی من با هدف لوکاچ بههنگام نگارش آن تا حدی مطابقت پیدا کرده بود! چنانکه خود او ابراز میکند: «یک تغییر بنیادین جهان ـ تاریخی در شرف وقوع بود که به یافتن بیانی نظری نیاز داشت.»
نسلهای متمادی، از دههی 1930 تا دههی 1960 قرن پیش، برای یافتن یک مسیر فکری مستقل از سلطه خفقانآور استالینیسم، همواره به این اثر لوکاچ بازگشتهاند. دگرگونی واقعیت، و مفهوم «عینیت»، نه همچون رابطهی بیکران جهان اشیا، بلکه بهعنوان «عینیتِ سوژه» در پراکسیس انتقادی ـ انقلابی، آن روحی است که کنشگران مارکسیست را در تمامی برآمدهای جنبشهای اجتماعی به سوی خود جذب میکند و لوکاچ را مدام روی صحنهی تاریخ میآورد.
🔸 اینکه لوکاچِ متأخر این اثر را محصول گرایشاتی «اوتوپیایی»، «ایدهآلیستی» و فرجامگرایانه معرفی کند، یا تحت فشار استالینیسم به خود انتقاد کند و مواضع خود را پس بگیرد، ملاک سنجش آن نیست. او در همان پیشگفتار ۱۹۶۷ اذعان میکند که «دقیقاً آن قسمتهایی که من خطای نظری میدانم، بیشترین تاثیر را داشتهاند.» با این حال، خودِ لوکاچ از عدالت کافی برخوردار است که آخرین جمله پیشگفتارش را اینگونه به پایان برساند: «البته تبیین اینکه تاریخ و آگاهی طبقاتی تا چه حد بر فعالیتهای بعدی من و نیز دیگران اثر مثبت داشت، وظیفهی من نیست. چنین کاری مجموعهای از پرسشهایی پیچیده را به میان میآورد که اگر اجازه دهید آنها را به قضاوت تاریخ واگذار کنم.»
🔸 لوکاچ در سن ۸۶ سالگی در ژوئن ۱۹۷۱ چشم از جهان فرو بست. آنچه زیر عنوان «هستیشناسی هستی اجتماعی» منتشر شده است برگرفته از دستنوشتههای کاملی است که هنوز برای انتشار آماده نشده بودند. فصل سوم و چهارم از پارهی اول و فصل یکم از پارهی دوم کتاب، به ترتیب زیر عنوانهای «هگل»، «مارکس» و «کار» به انگلیسی برگردانده شده و در سال ۱۹۷۸ منتشر شدند. در مصاحبههای متعددی که لوکاچ در اواخر دهه 1960 انجام داد و نیز در پیشگفتار ۱۹۶۷ بر «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، بارها به «هستیشناسی هستی اجتماعی» اشاره میکند و این اثر را ماحصل نهایی اندیشهی خود معرفی میکند... اما این اثر بر خلاف «تاریخ و آگاهی طبقاتی»، تاکنون به مباحث و مجادلات زیادی میان منتقدان و متفکران مارکسیست و غیرمارکسیست دامن نزده است.
🔸 بیاغراق، مقایسهی این دو اثر در نظر اول مرا دچار شگفتی کرد. در هستیشناسی هستی اجتماعی اثری از آثار آن شور و هیجان روح انقلابیِ متاثر از انقلاب اکتبر یافت نمیشود! آنچه بدیهی بنظر میرسد بردباری، دقتنظر و عمق کاوشگریِ فیلسوف سالخوردهای است که از فعالیت عملی کنارهگیری کرده اما ذهن خلاقش کماکان فعال است. با این همه، رد پای انزوا و انفصال از پراکسیس بالفعل جنبشهای جهانی، بهویژه در دههی 1960 را میتوان در سراسر کتاب بهوضوح مشاهده کرد. به نظر این نگارنده، هستیشناسی هستی اجتماعی نه نقطه اوج که معرف افول فکری نظریهپردازی است که چشمانداز انقلاب اجتماعی را از گفتمان خود زدوده است...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wE
#جرج_لوکاچ #علی_رها
#نظریه_ارزش #هستیشناسی #آگاهی_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تأملی اجمالی در میراث دوگانهی جورج لوکاچ
نوشتهی: علی رها بزرگترین خطایی که لوکاچ مرتکب میشود، گزینش «ارزش» بهعنوان «نقطه آغاز» و «نخستین مقوله» در ساختمان سرمایه مارکس است. این «خطا»، تبعات ناگواری دارد که امیدوارم در ادامهی این مقاله…
▫️ سرشت بتوارهی کالا و راز آن
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمه و تالیف: کمال خسروی
23 ژوئن 2020
🔸 توضیح: متن پیشِرو ترجمهی تفصیلی و تفسیری تازهای از بند چهارم از فصل نخستِ جلد اول کاپیتال، زیر عنوان «سرشت بتوارهی کالا و رازِ آن»، از جلد بیست و سوم مجموعه آثار آلمانیِ مارکس و انگلس (MEW)، صفحات 85 تا 98 است. این متن، ترجمهی کامل و ــ در حد توانایی مترجم ــ دقیقِ بندِ مذکور است که در لابلای جملهها و عبارتهای آن، واژهها، جملهها و گاه حتی عبارتهای طولانی به متنِ ترجمه افزوده شدهاند؛ به قصد و امید توضیح و تفسیر و انتقالِ بهترِ معنا و مفهوم آن. تلاش شده است که افزودهها به شیوهای در متنِ ترجمه جایگیر شوند که به یکدستیِ آن لطمهای نخورد و ــ در صورت موفقیت ــ همچون متنی یکپارچه بهنظر آید. بهلحاظ فنی، بخشهای افزوده، با گزینش رنگی متفاوت (ارغوانی) برای خطِ آنها، از متن اصلی متمایزند، بهطوریکه خواننده میتواند در صورت تمایل با حذف آنها و حفظ خطوطِ سیاهرنگ، متن ترجمهی «خالص» و بدون تفسیر و تعمیم را دراختیار داشته باشد. برای سادهکردنِ کارِ علاقمندان، نسخهی پیدیافِ ترجمهی «خالص»، بدون افزودههای مترجم نیز در فایلی جداگانه، ضمیمه شده است. (ک.خ.)
🔸 یک کالا، در نگاه نخست، چیزی بدیهی و پیشپاافتاده بهنظر میرسد. چیزی یا شیئی است مانند میز، کتاب، هواپیما، تفنگ و غیره که بهخودیِخود سؤالی برنمیانگیزد. چیزی است مثل همهی چیزهای دیگر که بهعنوان محصولِ کار انسان همیشه وجود داشته و در حیات و زندگی روزمرهی انسان نقشی، کوچک یا بزرگ، ایفا کرده است. بنابراین کالا بهمعنای چیزیکه انسان برای استفادههای متنوع در حوزههای مختلف زندگیاش ساخته است و میسازد، چیز عجیب و غریب و رازآمیزی نیست. با اینحال، دستاورد واکاوی کالا این است که چیزی است بسیار پیچیده و تو در تو، مثل کلافی سر در گُم که یافتنِ سر نخِ آن دشوار است یا معمایی پیچیده و غامض که راهِ حلِ آسانیاب و دمِدستی ندارد، سرشار است از وسواسهای ماوراءطبیعی و موشکافیهای بیهودهی خداشناختی. مثل مقولهها و مفاهیمی است که در متون دینی و خداشناختی بهکار میروند، پر از وسواس و اطوارهای باصطلاح نکتهسنجانه، پر از خودشیفتگیها و کلهشقیها. مادام که ارزشی مصرفی است، هیچ چیزِ رازآمیزی ندارد، چه از این زاویه به آن بنگریم که بهواسطهی خصوصیاتش نیازهای انسان را ارضاء میکند، چه از این لحاظ که خودِ همین خصوصیات را بهواسطهی کارِ انسان بهدست آورده است. نه در اینکه خوردنِ نان، گرسنگی را برطرف میکند، راز و رمزی وجود دارد و نه در اینکه نانشدنِ نان، آردکردنِ گندم، خمیرکردن و پختن و افزودن مواد دیگر به آن برای خوشخوراک شدنش، مستلزم کار انسان است؛ چه این کار را مستقیماً انجام دهد، چه با ابزارها و دستگاههای پیشرفته و پیچیدهای که آنها هم محصول کار و مهارت و پیشرفتِ تاریخیاش هستند. کاملاً آشکار و بدیهی است که انسان به میانجیِ فعالیتِ خود شکلهای مواد طبیعی را بهشیوهای که برایش سودمند بشوند، دگرگون میکند. مثلاً، اگر قرار باشد از چوب میزی ساخته شود، شکل چوب تغییر میکند. با اینحال میز کماکان چوب باقی میماند. چیزی بسیار معمولی و ملموس. چوبیکه از آن میزی ساخته شدهاست، ممکن است کوتاه و یا بلند، تکه تکهشده باشد، صافکاری و رنگآمیزی شده و با کمک مواد دیگر سرِ هم شده باشد، اما در چوببودنش تغییری پدید نیامده است. اما بهمحض آنکه این میز در مقام و نقش کالا وارد صحنه شود، به چیزیکه بهطور حسی ماوراءحسی است دگردیسی مییابد. اینجا باید به دو سؤال پاسخ بدهیم و دو موضوع را روشن کنیم. یک) «در مقام و نقش کالا» یعنی چه؟ میز که یک شئ معمولی و مفید است، از چه زمانی «مقامِ کالا» را پیدا میکند؟ و دو) «بهطور حسی و ماوراءحسی» یعنی چه؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wZ
#مارکس #کمال_خسروی
#نقد_اقتصاد_سیاسی #بتوارگی #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: کارل مارکس
ترجمه و تالیف: کمال خسروی
23 ژوئن 2020
🔸 توضیح: متن پیشِرو ترجمهی تفصیلی و تفسیری تازهای از بند چهارم از فصل نخستِ جلد اول کاپیتال، زیر عنوان «سرشت بتوارهی کالا و رازِ آن»، از جلد بیست و سوم مجموعه آثار آلمانیِ مارکس و انگلس (MEW)، صفحات 85 تا 98 است. این متن، ترجمهی کامل و ــ در حد توانایی مترجم ــ دقیقِ بندِ مذکور است که در لابلای جملهها و عبارتهای آن، واژهها، جملهها و گاه حتی عبارتهای طولانی به متنِ ترجمه افزوده شدهاند؛ به قصد و امید توضیح و تفسیر و انتقالِ بهترِ معنا و مفهوم آن. تلاش شده است که افزودهها به شیوهای در متنِ ترجمه جایگیر شوند که به یکدستیِ آن لطمهای نخورد و ــ در صورت موفقیت ــ همچون متنی یکپارچه بهنظر آید. بهلحاظ فنی، بخشهای افزوده، با گزینش رنگی متفاوت (ارغوانی) برای خطِ آنها، از متن اصلی متمایزند، بهطوریکه خواننده میتواند در صورت تمایل با حذف آنها و حفظ خطوطِ سیاهرنگ، متن ترجمهی «خالص» و بدون تفسیر و تعمیم را دراختیار داشته باشد. برای سادهکردنِ کارِ علاقمندان، نسخهی پیدیافِ ترجمهی «خالص»، بدون افزودههای مترجم نیز در فایلی جداگانه، ضمیمه شده است. (ک.خ.)
🔸 یک کالا، در نگاه نخست، چیزی بدیهی و پیشپاافتاده بهنظر میرسد. چیزی یا شیئی است مانند میز، کتاب، هواپیما، تفنگ و غیره که بهخودیِخود سؤالی برنمیانگیزد. چیزی است مثل همهی چیزهای دیگر که بهعنوان محصولِ کار انسان همیشه وجود داشته و در حیات و زندگی روزمرهی انسان نقشی، کوچک یا بزرگ، ایفا کرده است. بنابراین کالا بهمعنای چیزیکه انسان برای استفادههای متنوع در حوزههای مختلف زندگیاش ساخته است و میسازد، چیز عجیب و غریب و رازآمیزی نیست. با اینحال، دستاورد واکاوی کالا این است که چیزی است بسیار پیچیده و تو در تو، مثل کلافی سر در گُم که یافتنِ سر نخِ آن دشوار است یا معمایی پیچیده و غامض که راهِ حلِ آسانیاب و دمِدستی ندارد، سرشار است از وسواسهای ماوراءطبیعی و موشکافیهای بیهودهی خداشناختی. مثل مقولهها و مفاهیمی است که در متون دینی و خداشناختی بهکار میروند، پر از وسواس و اطوارهای باصطلاح نکتهسنجانه، پر از خودشیفتگیها و کلهشقیها. مادام که ارزشی مصرفی است، هیچ چیزِ رازآمیزی ندارد، چه از این زاویه به آن بنگریم که بهواسطهی خصوصیاتش نیازهای انسان را ارضاء میکند، چه از این لحاظ که خودِ همین خصوصیات را بهواسطهی کارِ انسان بهدست آورده است. نه در اینکه خوردنِ نان، گرسنگی را برطرف میکند، راز و رمزی وجود دارد و نه در اینکه نانشدنِ نان، آردکردنِ گندم، خمیرکردن و پختن و افزودن مواد دیگر به آن برای خوشخوراک شدنش، مستلزم کار انسان است؛ چه این کار را مستقیماً انجام دهد، چه با ابزارها و دستگاههای پیشرفته و پیچیدهای که آنها هم محصول کار و مهارت و پیشرفتِ تاریخیاش هستند. کاملاً آشکار و بدیهی است که انسان به میانجیِ فعالیتِ خود شکلهای مواد طبیعی را بهشیوهای که برایش سودمند بشوند، دگرگون میکند. مثلاً، اگر قرار باشد از چوب میزی ساخته شود، شکل چوب تغییر میکند. با اینحال میز کماکان چوب باقی میماند. چیزی بسیار معمولی و ملموس. چوبیکه از آن میزی ساخته شدهاست، ممکن است کوتاه و یا بلند، تکه تکهشده باشد، صافکاری و رنگآمیزی شده و با کمک مواد دیگر سرِ هم شده باشد، اما در چوببودنش تغییری پدید نیامده است. اما بهمحض آنکه این میز در مقام و نقش کالا وارد صحنه شود، به چیزیکه بهطور حسی ماوراءحسی است دگردیسی مییابد. اینجا باید به دو سؤال پاسخ بدهیم و دو موضوع را روشن کنیم. یک) «در مقام و نقش کالا» یعنی چه؟ میز که یک شئ معمولی و مفید است، از چه زمانی «مقامِ کالا» را پیدا میکند؟ و دو) «بهطور حسی و ماوراءحسی» یعنی چه؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wZ
#مارکس #کمال_خسروی
#نقد_اقتصاد_سیاسی #بتوارگی #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سرشت بتوارهی کالا و راز آن
نوشتهی: کارل مارکس ترجمه و تالیف: کمال خسروی اگر چنین است که خاستگاه و سرچشمهی سرشت رازآمیز کالا محتوای هیچکدام از این سه تعینِ ارزش نیست، نه محصولِ کاربودنِ کالاست، نه مقدار زمان تولیدِ آن و …
🔹 نوشته های دریافتی 🔹
▫️ سرکوب مارکسیستهای جوان در چین
▫️ چرا قدرت کمونیستی، دانشجویان چپ را دستگیر و بازداشت میکند؟
نوشتهی: یوئن ینگ
ترجمهی: سروناز احمدی
26 ژوئن 2020
🔸 لوک، دانشجوی لیسانس یکی از دانشگاههای ممتاز چین، روزی را که یک مارکسیست متعهد شد به خاطر میآورد. مارکسیستشدن او ربطی به ساعتهای تمامنشدنی سخنرانیهای اجباری دربارهی مارکسیسم که باید بهعنوان بخشی از برنامه تحصیلی لیسانس تحمل میکرد، نداشت، بلکه این اتفاق در تعطیلات زمستانی سال اول دانشگاهش در پکن بهوقوع پیوست. او را همراه با 20 کارگر جوان دیگر در یک مینیون با نُه صندلی به زور جا دادند و به سمت کارگاه کوچکی در حاشیه شهر بردند و 12 ساعت تمام در اتاقی با دمای زیر صفر درجه بدون هیچ وسیلهی گرمایشی کارتنهای مقوایی را سرهم میکرد.
چیزی که بیشتر از همه بهتزدهاش کرده بود دستهای زنان جوان زیادی بود که در کارگاه زندگی میکردند و از سرما «مثل تربچه ورم کرده بودند». آنها مثل او فرصت این را نداشتند که مدرسه را تمام کنند. رئیس کارگاه آنها را از زادگاهشان به آنجا آورده بود و آنها نمیدانستند چه زمانی میتوانند برگردند.
🔸 لوک خودش را غرق در سازماندهی چپگرایانه دانشجویان در پردیس کرد و از نظافتچیها، آشپزها، نگهبانان و کسانیکه زبالهها را جمعآوری میکردند و آنجا مشغول به کار بودند، صحبت و از آنها حمایت میکرد. سپس در ماه جولای گذشته، خبر آنلاینِ بازداشت 29 کارگر و فعال را خواند که تلاش کرده بودند در کارخانهای متعلق به جاسیک تکنولوژی، تولیدکننده تجهیزات جوشکاری، اتحادیهای را به ثبت برسانند. در سه سال گذشته این بزرگترین دستگیری گسترده کارگران بود. او در آگوست به دنبال فراخوان درخواست حمایتی که به دانشجویان چپ در سراسر کشور فرستاده شده بود خود را به پایگاه جاسیک در مرکز تولید جنوبی شنژن رساند.
🔸 حزب کمونیست تلاش کرده است تا جای ممکن اطلاعات مربوط به اعتراضات دانشجویی را با اعمال قدرت و فشار از بین ببرد. یکی از معدود مقالات سانسورنشده در اینترنت چین در مورد اعتراضات حاکی از آن است که شینهوآ، آژانس رسانهای دولتی، بدون مدرک و اثبات اظهار کرده است که دانشجویان به یک توطئه طراحیشده توسط یک «سازمان غیرقانونی» و حمایتشده از سوی یک «ان. جی. اوی غربی» کشیده شده بودند، اتهام رایجی که به بسیاری از فعالین مردمی در چین زده میشود...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1xx
#یوئن_ینگ #سروناز_احمدی
#چین #جنبش_معلمان #جنبش_دانشجویی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ سرکوب مارکسیستهای جوان در چین
▫️ چرا قدرت کمونیستی، دانشجویان چپ را دستگیر و بازداشت میکند؟
نوشتهی: یوئن ینگ
ترجمهی: سروناز احمدی
26 ژوئن 2020
🔸 لوک، دانشجوی لیسانس یکی از دانشگاههای ممتاز چین، روزی را که یک مارکسیست متعهد شد به خاطر میآورد. مارکسیستشدن او ربطی به ساعتهای تمامنشدنی سخنرانیهای اجباری دربارهی مارکسیسم که باید بهعنوان بخشی از برنامه تحصیلی لیسانس تحمل میکرد، نداشت، بلکه این اتفاق در تعطیلات زمستانی سال اول دانشگاهش در پکن بهوقوع پیوست. او را همراه با 20 کارگر جوان دیگر در یک مینیون با نُه صندلی به زور جا دادند و به سمت کارگاه کوچکی در حاشیه شهر بردند و 12 ساعت تمام در اتاقی با دمای زیر صفر درجه بدون هیچ وسیلهی گرمایشی کارتنهای مقوایی را سرهم میکرد.
چیزی که بیشتر از همه بهتزدهاش کرده بود دستهای زنان جوان زیادی بود که در کارگاه زندگی میکردند و از سرما «مثل تربچه ورم کرده بودند». آنها مثل او فرصت این را نداشتند که مدرسه را تمام کنند. رئیس کارگاه آنها را از زادگاهشان به آنجا آورده بود و آنها نمیدانستند چه زمانی میتوانند برگردند.
🔸 لوک خودش را غرق در سازماندهی چپگرایانه دانشجویان در پردیس کرد و از نظافتچیها، آشپزها، نگهبانان و کسانیکه زبالهها را جمعآوری میکردند و آنجا مشغول به کار بودند، صحبت و از آنها حمایت میکرد. سپس در ماه جولای گذشته، خبر آنلاینِ بازداشت 29 کارگر و فعال را خواند که تلاش کرده بودند در کارخانهای متعلق به جاسیک تکنولوژی، تولیدکننده تجهیزات جوشکاری، اتحادیهای را به ثبت برسانند. در سه سال گذشته این بزرگترین دستگیری گسترده کارگران بود. او در آگوست به دنبال فراخوان درخواست حمایتی که به دانشجویان چپ در سراسر کشور فرستاده شده بود خود را به پایگاه جاسیک در مرکز تولید جنوبی شنژن رساند.
🔸 حزب کمونیست تلاش کرده است تا جای ممکن اطلاعات مربوط به اعتراضات دانشجویی را با اعمال قدرت و فشار از بین ببرد. یکی از معدود مقالات سانسورنشده در اینترنت چین در مورد اعتراضات حاکی از آن است که شینهوآ، آژانس رسانهای دولتی، بدون مدرک و اثبات اظهار کرده است که دانشجویان به یک توطئه طراحیشده توسط یک «سازمان غیرقانونی» و حمایتشده از سوی یک «ان. جی. اوی غربی» کشیده شده بودند، اتهام رایجی که به بسیاری از فعالین مردمی در چین زده میشود...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1xx
#یوئن_ینگ #سروناز_احمدی
#چین #جنبش_معلمان #جنبش_دانشجویی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سرکوب مارکسیستهای جوان در چین
چرا قدرت کمونیستی، دانشجویان چپ را دستگیر و بازداشت میکند؟ نوشتهی: یوئن ینگ ترجمهی: سروناز احمدی سرکوب دانشجویان چپ از اعتراضات آغازین جاسیک فراتر رفته است. دانشگاهها تلاش کردهاند اجتماعات د…
▫️ پروفسور هاروی و افسون پنهان بورژوازی
اخیرا آقای دیوید هاروی در گفتوگویی اعلام کرده است که با «خیالبافیهای کمونیستی» انقلاب مخالف است و سرمایهداری را چنان «عظیم» می داند که ما اجازه نداریم به فروپاشی اش مجال دهیم.
دو سال پیش، کمال خسروی در حاشیهی مناظرهی هاروی با مایکل رابرتز و در یادداشتی با عنوان «افسون پنهان سرافا» نوشت:
«آری؛ دیوید هاروی نخستین استاد مارکسشناس، اقتصاددانِ مارکسیست و نظریهپردازی نیست که به لبهی پرتگاه سرافایی ـ نوریکاردویی رسیده باشد؛ و آری، افسون پنهان سرافایی وسوسهانگیزتر از آن است که دچارشدن به آن، حتی برای مدرس کهنهکار کاپیتال غیرممکن باشد.
افسونِ سرافایی هرگز با بانگ بلند به درگاه نمیکوبد، بلکه موذیانه از حفرهها و روزنههایی به درون میخزد که یا درگاه از آغاز در ساخت و بافتش داشته است و یا از منفذ پوسیدگیهایی که موریانهی سالها و سالخوردگیها، در فضای نمناک حاکمیت ایدئولوژی بورژوایی بر بنگاههای آکادمیک جهان، در پیکرهی درگاه جویده است. پرداختن به دکتر هاروی و مقالهی اخیرش به دلیل اهمیت او نیست، بلکه تلاشی است برای آشکارتر کردنِ آن افسون و وسوسه و این حفرهها و روزنهها.»
https://wp.me/p9vUft-eg
#دیوید_هاروی #سرمایهداری #بورژوازی
#کمال_خسروی
🖋@naghd_com
اخیرا آقای دیوید هاروی در گفتوگویی اعلام کرده است که با «خیالبافیهای کمونیستی» انقلاب مخالف است و سرمایهداری را چنان «عظیم» می داند که ما اجازه نداریم به فروپاشی اش مجال دهیم.
دو سال پیش، کمال خسروی در حاشیهی مناظرهی هاروی با مایکل رابرتز و در یادداشتی با عنوان «افسون پنهان سرافا» نوشت:
«آری؛ دیوید هاروی نخستین استاد مارکسشناس، اقتصاددانِ مارکسیست و نظریهپردازی نیست که به لبهی پرتگاه سرافایی ـ نوریکاردویی رسیده باشد؛ و آری، افسون پنهان سرافایی وسوسهانگیزتر از آن است که دچارشدن به آن، حتی برای مدرس کهنهکار کاپیتال غیرممکن باشد.
افسونِ سرافایی هرگز با بانگ بلند به درگاه نمیکوبد، بلکه موذیانه از حفرهها و روزنههایی به درون میخزد که یا درگاه از آغاز در ساخت و بافتش داشته است و یا از منفذ پوسیدگیهایی که موریانهی سالها و سالخوردگیها، در فضای نمناک حاکمیت ایدئولوژی بورژوایی بر بنگاههای آکادمیک جهان، در پیکرهی درگاه جویده است. پرداختن به دکتر هاروی و مقالهی اخیرش به دلیل اهمیت او نیست، بلکه تلاشی است برای آشکارتر کردنِ آن افسون و وسوسه و این حفرهها و روزنهها.»
https://wp.me/p9vUft-eg
#دیوید_هاروی #سرمایهداری #بورژوازی
#کمال_خسروی
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
افسون پنهان سِرافا
نوشتهی:کمال خسروی افسونِ سرافایی هرگز با بانگ بلند به درگاه نمیکوبد، بلکه موذیانه از حفرهها و روزنههایی به درون میخزد که یا درگاه از آغاز در ساخت و بافتش داشتهاست و یا از منفذ پوسیدگیهایی که…
▫️ گفتگو با سونیا گواجاجارا فعال حقوق بومیانِ برزیل
▫️ زنان بومی پیشتازان مبارزه برای برابری در برزیل
ترجمهی: محمد غزنویان
29 ژوئن 2020
🔸 از ۱۶ ژوئن، برزیل ۸۸۸۲۷۱ نفر مبتلا به کوییدـ۱۹، و ۴۳۹۵۹ مرگ را گزارش کرده است، برزیل با این آمار در مقام دوم پس از آمریکاست، گرچه گمان میرود که ارقام واقعی بهمیزان چشمگیری بیش از این باشد.
بولسورانو رئیسجمهور راستگرای برزیل با اصرار بر بازماندن کسبوکارها در برزیل و درخواست از هوادارانش برای رفتوآمد در خیابانها بدون ماسک، فاصلهگذاری اجتماعی را به سخره گرفته است. ادبیات نژادگرایانه، جنسیتزده، دگرباشهراسانه، و الفاظ زنستیزانه مرتب از دهان او میجوشد و از طریق پاکسازی میلیونها هکتار جنگلهای بارانخیز آمازون برای بخش خصوصی بهطور خاص بومیان را هدف قرار داده که به زنجیرهای از قتل رهبران بومیان انجامیده است. در همینحال، پاندِمی نیز با سرعتی نگرانکنندهای بومیان را میکشد و قبایل بومی از حیث جغرافیایی منزوی را با نسلکشی تهدید میکند.
این گفتگو با سونیا گواجاجارا یکی از شخصیتهای برجستهی بومیان برزیل توسط فابیان رینهلز و کاتیا مارکو از Rio Grande do Sul branch of Brasil de Fato انجام شده است، یکی از رسانههای مستقل و پیشرو در برزیل که در سال ۲۰۰۳ در پیوند با فوروم اجتماعی جهان (World Social Forum) در پورتو الگره راهاندازی شد.
از متن گفتوگو:
🔸 زنِ بومیبودن در برزیل بهمعنای زندگی همچون چالشی بیپایان، مبارزهکردن، اشغال فضا و تشخصیافتگی در تاریخ خودتان است. در طول تاریخ بهما القا کردند که نتوانستهایم فضاهای خاص خودمان را اشغال کنیم. برای دورانی طولانی، زنان بومی نامرئی بودند، کار ما منحصر به روستاهایمان بود، که همواره کارهای مهمی بودند چرا که ما نقش راهبر را ایفا میکردیم. اما زمانی فرا رسید که دریافتیم قادر به انجام کارهایی بیش از این هستیم و میتوانیم در خط مقدم مبارزات جای داشته باشیم.
این برای ما یک چالش واقعی است که از این سد بگذریم و روستا را ترک و فضاهای دیگر را در اختیار بگیریم. تصور کنید که فضاهایی را بیرون از اینجا اشغال کنید؛ آنجا تعصب موجود است و بر نژادپرستیِ نهادینهشده چیره نشده، حتی اگر گمان کنیم پیشرفتی هم حاصل شده باشد. و ما اکنون در مبارزهای نوین علیه فاشیسم و تعصبی که بهطور فزاینده در تمام جامعه بیان میشود، به سر میبریم.
زنِ بومیبودن مبارزهای است دائمی برای بهرسمیت شناساندنِ فرهنگ، هویت و بهویژه جنسیتات.
🔸 در حال حاضر دو موقعیت حاد پیش روی ماست و فکر میکنم ایندو به موازات هم عمل میکنند، زیرا اگرچه محافظهکاری در حال رشد است (حتی به روستاها نیز تسری یافته) ما زنان بومی نیز موانع را درهم میشکنیم، فضای روستایی را ترک میکنیم و حتی فضاهای بیرونی را به اشغال درمیآوریم. نمونهی شاخص این روند نخستین راهپیمایی زنان بومی بود که سال گذشته در پایتخت برزیل برگزار کردیم. این نخستین راهپیمایی زنان بومی در جهان بود و الهامبخش زنان دیگر قارههاست که میخواهند راهپیماییهای خود را سازمان دهند.
ما راهپیمایی کردیم تا اتحادمان را نشان دهیم، که بگوئیم کنار هم میجنگیم و سیاستهای نسلکشیِ بولسونارو را در سکوت تاب نمیآوریم. این راهپیمایی واکنشی بود به تمام حملات و فاشیسم خزنده...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1y2
#سونیا_گواجاجارا #محمد_غزنویان
#محیط_زیست #کرونا #بومیان_برزیل #جنبش_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ زنان بومی پیشتازان مبارزه برای برابری در برزیل
ترجمهی: محمد غزنویان
29 ژوئن 2020
🔸 از ۱۶ ژوئن، برزیل ۸۸۸۲۷۱ نفر مبتلا به کوییدـ۱۹، و ۴۳۹۵۹ مرگ را گزارش کرده است، برزیل با این آمار در مقام دوم پس از آمریکاست، گرچه گمان میرود که ارقام واقعی بهمیزان چشمگیری بیش از این باشد.
بولسورانو رئیسجمهور راستگرای برزیل با اصرار بر بازماندن کسبوکارها در برزیل و درخواست از هوادارانش برای رفتوآمد در خیابانها بدون ماسک، فاصلهگذاری اجتماعی را به سخره گرفته است. ادبیات نژادگرایانه، جنسیتزده، دگرباشهراسانه، و الفاظ زنستیزانه مرتب از دهان او میجوشد و از طریق پاکسازی میلیونها هکتار جنگلهای بارانخیز آمازون برای بخش خصوصی بهطور خاص بومیان را هدف قرار داده که به زنجیرهای از قتل رهبران بومیان انجامیده است. در همینحال، پاندِمی نیز با سرعتی نگرانکنندهای بومیان را میکشد و قبایل بومی از حیث جغرافیایی منزوی را با نسلکشی تهدید میکند.
این گفتگو با سونیا گواجاجارا یکی از شخصیتهای برجستهی بومیان برزیل توسط فابیان رینهلز و کاتیا مارکو از Rio Grande do Sul branch of Brasil de Fato انجام شده است، یکی از رسانههای مستقل و پیشرو در برزیل که در سال ۲۰۰۳ در پیوند با فوروم اجتماعی جهان (World Social Forum) در پورتو الگره راهاندازی شد.
از متن گفتوگو:
🔸 زنِ بومیبودن در برزیل بهمعنای زندگی همچون چالشی بیپایان، مبارزهکردن، اشغال فضا و تشخصیافتگی در تاریخ خودتان است. در طول تاریخ بهما القا کردند که نتوانستهایم فضاهای خاص خودمان را اشغال کنیم. برای دورانی طولانی، زنان بومی نامرئی بودند، کار ما منحصر به روستاهایمان بود، که همواره کارهای مهمی بودند چرا که ما نقش راهبر را ایفا میکردیم. اما زمانی فرا رسید که دریافتیم قادر به انجام کارهایی بیش از این هستیم و میتوانیم در خط مقدم مبارزات جای داشته باشیم.
این برای ما یک چالش واقعی است که از این سد بگذریم و روستا را ترک و فضاهای دیگر را در اختیار بگیریم. تصور کنید که فضاهایی را بیرون از اینجا اشغال کنید؛ آنجا تعصب موجود است و بر نژادپرستیِ نهادینهشده چیره نشده، حتی اگر گمان کنیم پیشرفتی هم حاصل شده باشد. و ما اکنون در مبارزهای نوین علیه فاشیسم و تعصبی که بهطور فزاینده در تمام جامعه بیان میشود، به سر میبریم.
زنِ بومیبودن مبارزهای است دائمی برای بهرسمیت شناساندنِ فرهنگ، هویت و بهویژه جنسیتات.
🔸 در حال حاضر دو موقعیت حاد پیش روی ماست و فکر میکنم ایندو به موازات هم عمل میکنند، زیرا اگرچه محافظهکاری در حال رشد است (حتی به روستاها نیز تسری یافته) ما زنان بومی نیز موانع را درهم میشکنیم، فضای روستایی را ترک میکنیم و حتی فضاهای بیرونی را به اشغال درمیآوریم. نمونهی شاخص این روند نخستین راهپیمایی زنان بومی بود که سال گذشته در پایتخت برزیل برگزار کردیم. این نخستین راهپیمایی زنان بومی در جهان بود و الهامبخش زنان دیگر قارههاست که میخواهند راهپیماییهای خود را سازمان دهند.
ما راهپیمایی کردیم تا اتحادمان را نشان دهیم، که بگوئیم کنار هم میجنگیم و سیاستهای نسلکشیِ بولسونارو را در سکوت تاب نمیآوریم. این راهپیمایی واکنشی بود به تمام حملات و فاشیسم خزنده...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1y2
#سونیا_گواجاجارا #محمد_غزنویان
#محیط_زیست #کرونا #بومیان_برزیل #جنبش_زنان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گفتگو با سونیا گواجاجارا
زنان بومی پیشتازان مبارزه برای برابری در برزیل سونیا گواجاجارا: فعال حقوق بومیانِ برزیل ترجمهی: محمد غزنویان سونیا گواجاجارا (نام شناسنامهای سونیا بونه) در قلمرو بومیان آراریبوا (Araribóia) واقع…
▫️ تبعیّت صوری و واقعی
▫️ در مجلد نخست سرمایه
▫️ سرمایه چگونه موجب دگرگونی اجتماعی و مادی تولید میشود
نوشتهی: پاتریک مورای
ترجمهی: دلشاد عبادی
یکم ژوئیه 2020
🔹 توضیح مترجم: بحث نظریِ انواعِ تبعیت کار از سرمایه میتواند در فهم فرایندها و سازوکارهای تاریخیِ گذار به سرمایهداری بسیار راهگشا باشد: این مسئله که سرمایه از رهگذر چه سازوکارهایی، در مواجهههای استعماری و شبهاستعماری، پیکربندی اجتماعیِ تولید و متعاقباً، قشربندی اجتماعیِ طبقات جوامع پیشاسرمایهداری را دگرگون ساخته است. در این معنا، سرمایهداری، بهمثابهی شکل اجتماعیِ ویژهای از خلق ثروت، در تمایز و حتی تقابل با برداشتهایی عام و فراتاریخی از رشد وتوسعه قرار میگیرد و سازوکارهای ناموزون و مرکباش، از همان ابتدای شکلگیری نطفههای آغازین آن برجسته میشود. اهمیت مقالهی مورای در نشان دادن این موارد در سطحی نظری و در آثار مارکس است. هرچند نمیتوان این نکته را از نظر دور داشت که مارکس دستآخر از اضافه کردن این بخش («نتایج فرایند بیواسطهی تولید») به سرمایه منصرف شد و تنها به اشارهای در چند پاراگراف بسنده کرد. این امر احتمالاً به دلیل اجتناب از پیچیدگیهای مربوط به اختلاط استدلال منطقی و تاریخی بوده، که همواره یکی از مناقشهبرانگیزترین جنبههای سرمایه بوده است. با تمام این اوضاف، بررسی روند استدلال مارکس در دستنوشتههای 1861-1863 کماکان میتواند راهگشای فهم روند منطقی استدلال دربارهی انواع تبعیت کار از سرمایه باشد؛ دلالتهای تاریخیِ آن اما منوط به انجام پژوهشهای تاریخی باقی میماند.
🔸 یکسومِ میانیِ مجلد نخست سرمایه، که این مقاله بر آن متمرکز است، به دو موضوعِ ارزش اضافی مطلق و ارزش اضافی نسبی اختصاص یافته است. مقالهی حاضر به ترتیب این دو مفهوم را به مفاهیمِ تبعیّت صوری [formal subsumption] و تبعیّت واقعیِ [real subsumption] کار از سرمایه نسبت میدهد. مارکس در سرمایه صرفاً اشاراتی به اصطلاحات «تبعیّت صوری» و «تبعیّت واقعی» کرده، درحالیکه در دستنوشتههای [اقتصادی] 1861ـ1863 و جمعبندیای که قصد داشت برای مجلد نخست سرمایه بنویسد اما موفق به اتمام آن نشد، یعنی «نتایج فرایند بیواسطهی تولید (نتایج)»، به شکلی مفصلتر به این اصطلاحات پرداخته است. مارکس در این دستنوشتهها همچنین به بسطوگسترش مفاهیم تبعیّت ذهنی [ideal subsumption] و تبعیّت دورگه [hybrid subsumption] میپردازد، که به بررسیشان خواهیم پرداخت. استدلال من از این قرار است که تغییراتی که از نظر مارکس با افزایش ارزش اضافی مطلق درفرایند تولید رخ خواهد داد، صرفاً شامل تبعیّت صوری میشوند، درحالیکه دگرگونیهایی لازم برای [استخراج] ارزش اضافی نسبی دربرگیرندهی تبعیّت واقعی میشوند. در بین این [انواع دگرگونیها]، تبعیّت صوری و واقعی از سرمایه غوغایی پیوسته از انقلاب مادی و اجتماعی به راه میاندازد که البته درعینحال، موجب تحمیل سکون اجتماعی نیز میشود، چراکه به تقویت و گسترش سیطرهی قانون ارزش و شبکهی شکلهای ارزشیِ سرمایه میانجامد. یکسومِ میانی مجلد نخست سرمایه، نظریهای از ارزش اضافی را میپروراند که تبیین نظری قدرتمندی است برای ادعای مارکس و انگلس در مانیفست یعنی ادعای دگرگونی بیپایان جهان از سوی بورژوازی.
🔸 مارکس از چهار نوع مختلف تبعیّت از سرمایه سخن میگوید: صوری، واقعی، دورگه و ذهنی. تبعیّت صوری و واقعی محور اصلی بحثِ مقالهی حاضرند، اما اشارهای مختصر به تبعیّت دورگه و ذهنی هم خواهیم داشت. نخست باید پرسید، ارزش اضافی مطلق و نسبی به چه ترتیب به تبعیّت صوری و واقعی مرتبطاند؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1yi
#پاتریک_مورای #دلشاد_عبادی
#مارکس #کاپیتال #تبعیت_واقعی #تبعیت_صوری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ در مجلد نخست سرمایه
▫️ سرمایه چگونه موجب دگرگونی اجتماعی و مادی تولید میشود
نوشتهی: پاتریک مورای
ترجمهی: دلشاد عبادی
یکم ژوئیه 2020
🔹 توضیح مترجم: بحث نظریِ انواعِ تبعیت کار از سرمایه میتواند در فهم فرایندها و سازوکارهای تاریخیِ گذار به سرمایهداری بسیار راهگشا باشد: این مسئله که سرمایه از رهگذر چه سازوکارهایی، در مواجهههای استعماری و شبهاستعماری، پیکربندی اجتماعیِ تولید و متعاقباً، قشربندی اجتماعیِ طبقات جوامع پیشاسرمایهداری را دگرگون ساخته است. در این معنا، سرمایهداری، بهمثابهی شکل اجتماعیِ ویژهای از خلق ثروت، در تمایز و حتی تقابل با برداشتهایی عام و فراتاریخی از رشد وتوسعه قرار میگیرد و سازوکارهای ناموزون و مرکباش، از همان ابتدای شکلگیری نطفههای آغازین آن برجسته میشود. اهمیت مقالهی مورای در نشان دادن این موارد در سطحی نظری و در آثار مارکس است. هرچند نمیتوان این نکته را از نظر دور داشت که مارکس دستآخر از اضافه کردن این بخش («نتایج فرایند بیواسطهی تولید») به سرمایه منصرف شد و تنها به اشارهای در چند پاراگراف بسنده کرد. این امر احتمالاً به دلیل اجتناب از پیچیدگیهای مربوط به اختلاط استدلال منطقی و تاریخی بوده، که همواره یکی از مناقشهبرانگیزترین جنبههای سرمایه بوده است. با تمام این اوضاف، بررسی روند استدلال مارکس در دستنوشتههای 1861-1863 کماکان میتواند راهگشای فهم روند منطقی استدلال دربارهی انواع تبعیت کار از سرمایه باشد؛ دلالتهای تاریخیِ آن اما منوط به انجام پژوهشهای تاریخی باقی میماند.
🔸 یکسومِ میانیِ مجلد نخست سرمایه، که این مقاله بر آن متمرکز است، به دو موضوعِ ارزش اضافی مطلق و ارزش اضافی نسبی اختصاص یافته است. مقالهی حاضر به ترتیب این دو مفهوم را به مفاهیمِ تبعیّت صوری [formal subsumption] و تبعیّت واقعیِ [real subsumption] کار از سرمایه نسبت میدهد. مارکس در سرمایه صرفاً اشاراتی به اصطلاحات «تبعیّت صوری» و «تبعیّت واقعی» کرده، درحالیکه در دستنوشتههای [اقتصادی] 1861ـ1863 و جمعبندیای که قصد داشت برای مجلد نخست سرمایه بنویسد اما موفق به اتمام آن نشد، یعنی «نتایج فرایند بیواسطهی تولید (نتایج)»، به شکلی مفصلتر به این اصطلاحات پرداخته است. مارکس در این دستنوشتهها همچنین به بسطوگسترش مفاهیم تبعیّت ذهنی [ideal subsumption] و تبعیّت دورگه [hybrid subsumption] میپردازد، که به بررسیشان خواهیم پرداخت. استدلال من از این قرار است که تغییراتی که از نظر مارکس با افزایش ارزش اضافی مطلق درفرایند تولید رخ خواهد داد، صرفاً شامل تبعیّت صوری میشوند، درحالیکه دگرگونیهایی لازم برای [استخراج] ارزش اضافی نسبی دربرگیرندهی تبعیّت واقعی میشوند. در بین این [انواع دگرگونیها]، تبعیّت صوری و واقعی از سرمایه غوغایی پیوسته از انقلاب مادی و اجتماعی به راه میاندازد که البته درعینحال، موجب تحمیل سکون اجتماعی نیز میشود، چراکه به تقویت و گسترش سیطرهی قانون ارزش و شبکهی شکلهای ارزشیِ سرمایه میانجامد. یکسومِ میانی مجلد نخست سرمایه، نظریهای از ارزش اضافی را میپروراند که تبیین نظری قدرتمندی است برای ادعای مارکس و انگلس در مانیفست یعنی ادعای دگرگونی بیپایان جهان از سوی بورژوازی.
🔸 مارکس از چهار نوع مختلف تبعیّت از سرمایه سخن میگوید: صوری، واقعی، دورگه و ذهنی. تبعیّت صوری و واقعی محور اصلی بحثِ مقالهی حاضرند، اما اشارهای مختصر به تبعیّت دورگه و ذهنی هم خواهیم داشت. نخست باید پرسید، ارزش اضافی مطلق و نسبی به چه ترتیب به تبعیّت صوری و واقعی مرتبطاند؟...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1yi
#پاتریک_مورای #دلشاد_عبادی
#مارکس #کاپیتال #تبعیت_واقعی #تبعیت_صوری #سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تبعیّت صوری و واقعی
در مجلد نخست سرمایه نوشتهی: پاتریک مورای ترجمهی: دلشاد عبادی مارکس با تصورش از تبعیّت واقعیِ تولید از سرمایه، با بنیاد تازهای به تفکر دربارهی «صنعت» مدرن میپردازد. شیوهی رایج و معمولِ پرداختن…