🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ کار خانگی، اجتماعی شدن کار خانگی و تولید ارزش اضافه
15 می 2024
فریبرز مسعودی
🔸 در سپیدهدم گذار از دوران گردآوری آذوقه و شکار به دامداری و کشاورزیِ محدود و پدیدار شدنِ تقسیم کارِ اجتماعی میان کشاورزان و شکارچیانْ تقسیم کار جنسیتی و به همراه آن تسلط جنسیتی مرد بر زن نیز پدید آمد. این تقسیم کار میان زن و مرد بنا به جنسیت و فیزویولوژیْ زن را مسخر مرد کرد و او را به تبعیتِ مرد در کار و خانواده واداشت. تغییر و تحول خانواده از آن دوران و سپس در دوره فئودالیسم تا کنونْ موضوع بحث ما نیست، زیرا تقسیم کار در نظام سرمایهداری توسعه یافت و کارِ مزدی بیرون از خانه و کارِ بیمزد خانهداری در سیستم تولید سرمایهدارانه گسترش یافت و تثیبت شد. در این تقسیم کارْ مردها همانگونه که در اجتماعْ موقعیت برتر و دست بالا را داشتند شغلهای ارزشمند و موقعیتهای شغلی مناسب را به انحصار خود درآوردند. زنان نیز به شکل نامناسبی به کارهای نیمهوقت و کمارزش و کارهای خانگی به پستوی خانهها رانده شدند تا خللی در وابستگی تام و تمام زنان به مردان به وجود نیاید. اما در جامعهای که بر پایه کارِ مزدی و ایجاد ارزش اضافه قرار گرفته است، و عمده یا همهی درآمد خانوار از کارِ مزدی در بیرون خانه تامین میشود، زن بیش از پیش برای پیشبرد جزییات خانواده به مرد و درآمد مرد وابسته است، در صورتی که در دوران فئودالیسم نقش زن در بسیاری از موارد تولید ارزش همپای مرد بود.
🔸 گسترش مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و بهرهبرداری از نیروی کار دیگران، روابط ناشی از امتیاز سلطه بر ابزار تولید را در مناسبات اجتماعی بازتولید میکند. با برآمدن نظام سرمایهسالاری، واحد صنعتی که سابق بر این در محدودهی خانواده قرار داشت به شکلی افراطی از کار خانگی جدا شد و کارِ خانهداری را که بهشدت ناشی از نظام جنسیتی است، به پستوی خانهها راند. اما نظام سرمایهداری برای چرخاندن چرخهای عظیم تولید انبوه به نیروی انسانی نیاز دارد، پس به نیروی نهفته کار زنان به عنوان ارتش ذخیره و نیرویی با مزد کمتر مینگرد، و زن به نیرویی دست دوم تبدیل میشود تا نیروی کار ارزان و کمدردسری را در اختیار کارفرما قرار دهد.
🔸 کارِ خانهداری کاری پیچیده و چندوجهی است که موضوع اصلی آن پرداخت دستمزد نیست و بخشی از این کار غیرمولد ادامهی کاری است که کارگر در واحد صنعتی انجام میدهد. بخشی نیز مانند دوران بارداری زن را نمیتوان ادامهی همان کار تولید کالایی در خارج از خانه و در واحد صنعتی دانست، اما در پرتو تولید کالایی و گسترش روابط سرمایهدارانه در همهی عرصهها مثلاً هنگامی که زن باردار میشود و از محل کار فرضی خود در واحد صنعتی یا خدمات برای مدت زمان مشخصی به ناچار منفک میشود، بایستی به آن دوران مزد تعلق بگیرد. مزدی که بورژوا از طریق تامین اجتماعی یا صندوق کارخانه به زن باردار برای دوران بارداری یا زایمان میپردازد بخشی از مزدی است که به زن کارگر پرداخت نشده و اینک به وی برای دوران بارداری پرداخت میشود. همچنین دیده میشود در بسیاری از کشورها که دچار پیری جمعیت شدهاند، دولت برای تامین نیروی موردنیازْ جوانان را به تشکیل خانواده و تولید مثل و زنها را مشخصاً به بارداری و زایمان تشویق میکند. (در ایران نیز فشار بر زنان برای بارداری و فرزندآوری ناشی از ایجاد محدودیت و زور است ولی در کشورهای صنعتی این امر با اختصاص مشوقهای مالی انجام میشود). در این صورت دولت از محل دریافت مالیات کارفرماها یا از محل مالیاتی که مستقیماً از دستمزد کارگر کسر شده به زن برای دوران مرخصی بارداری و زایمان به زن پرداخت میشود. چه ما برای استدلالهای مارکس دربارهی تولید ارزش اضافه و مزد مستتر در کار عضلانی کارگر ارزشی قایل باشیم یا نه، نمیتوانیم نادیده بگیریم که مزد پرداختی سرمایهدار به کارگر بایستی بخشی صرف بازتولید نیروی کار او و بخش دیگری صرف ادامه زندگی او شود. در این صورت بدیهی است که بخشی از مزد کارگر باید صرف کارِ خانگی شود. یعنی سرمایهدار پذیرفته است که در جامعه دو نوع کارِ مزدی و کارِ بدون مزد وجود دارد. کار مزدی ارزش افزوده ایجاد میکند و کارِ خانگی بدون مزد ارزش مصرفی. سرمایهدار از رهگذر کار خانگی امیدوار است که نیروی کار را با کمترین هزینه بازتولید کند. ضمن این که با نگاه داشتن نیروی کار زنان خانهدار در خانه هم به عنوان ارتش ذخیره بی مزد و منت برای روز مبادا و هم نگاه دارنده کیان نهاد مقدس خانواده به ارزشهای بورژوازی خدمت کند…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-45p
#فریبرز_مسعودی #موانع_رهایی_زنان
#ایدئولوژی_سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ کار خانگی، اجتماعی شدن کار خانگی و تولید ارزش اضافه
15 می 2024
فریبرز مسعودی
🔸 در سپیدهدم گذار از دوران گردآوری آذوقه و شکار به دامداری و کشاورزیِ محدود و پدیدار شدنِ تقسیم کارِ اجتماعی میان کشاورزان و شکارچیانْ تقسیم کار جنسیتی و به همراه آن تسلط جنسیتی مرد بر زن نیز پدید آمد. این تقسیم کار میان زن و مرد بنا به جنسیت و فیزویولوژیْ زن را مسخر مرد کرد و او را به تبعیتِ مرد در کار و خانواده واداشت. تغییر و تحول خانواده از آن دوران و سپس در دوره فئودالیسم تا کنونْ موضوع بحث ما نیست، زیرا تقسیم کار در نظام سرمایهداری توسعه یافت و کارِ مزدی بیرون از خانه و کارِ بیمزد خانهداری در سیستم تولید سرمایهدارانه گسترش یافت و تثیبت شد. در این تقسیم کارْ مردها همانگونه که در اجتماعْ موقعیت برتر و دست بالا را داشتند شغلهای ارزشمند و موقعیتهای شغلی مناسب را به انحصار خود درآوردند. زنان نیز به شکل نامناسبی به کارهای نیمهوقت و کمارزش و کارهای خانگی به پستوی خانهها رانده شدند تا خللی در وابستگی تام و تمام زنان به مردان به وجود نیاید. اما در جامعهای که بر پایه کارِ مزدی و ایجاد ارزش اضافه قرار گرفته است، و عمده یا همهی درآمد خانوار از کارِ مزدی در بیرون خانه تامین میشود، زن بیش از پیش برای پیشبرد جزییات خانواده به مرد و درآمد مرد وابسته است، در صورتی که در دوران فئودالیسم نقش زن در بسیاری از موارد تولید ارزش همپای مرد بود.
🔸 گسترش مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و بهرهبرداری از نیروی کار دیگران، روابط ناشی از امتیاز سلطه بر ابزار تولید را در مناسبات اجتماعی بازتولید میکند. با برآمدن نظام سرمایهسالاری، واحد صنعتی که سابق بر این در محدودهی خانواده قرار داشت به شکلی افراطی از کار خانگی جدا شد و کارِ خانهداری را که بهشدت ناشی از نظام جنسیتی است، به پستوی خانهها راند. اما نظام سرمایهداری برای چرخاندن چرخهای عظیم تولید انبوه به نیروی انسانی نیاز دارد، پس به نیروی نهفته کار زنان به عنوان ارتش ذخیره و نیرویی با مزد کمتر مینگرد، و زن به نیرویی دست دوم تبدیل میشود تا نیروی کار ارزان و کمدردسری را در اختیار کارفرما قرار دهد.
🔸 کارِ خانهداری کاری پیچیده و چندوجهی است که موضوع اصلی آن پرداخت دستمزد نیست و بخشی از این کار غیرمولد ادامهی کاری است که کارگر در واحد صنعتی انجام میدهد. بخشی نیز مانند دوران بارداری زن را نمیتوان ادامهی همان کار تولید کالایی در خارج از خانه و در واحد صنعتی دانست، اما در پرتو تولید کالایی و گسترش روابط سرمایهدارانه در همهی عرصهها مثلاً هنگامی که زن باردار میشود و از محل کار فرضی خود در واحد صنعتی یا خدمات برای مدت زمان مشخصی به ناچار منفک میشود، بایستی به آن دوران مزد تعلق بگیرد. مزدی که بورژوا از طریق تامین اجتماعی یا صندوق کارخانه به زن باردار برای دوران بارداری یا زایمان میپردازد بخشی از مزدی است که به زن کارگر پرداخت نشده و اینک به وی برای دوران بارداری پرداخت میشود. همچنین دیده میشود در بسیاری از کشورها که دچار پیری جمعیت شدهاند، دولت برای تامین نیروی موردنیازْ جوانان را به تشکیل خانواده و تولید مثل و زنها را مشخصاً به بارداری و زایمان تشویق میکند. (در ایران نیز فشار بر زنان برای بارداری و فرزندآوری ناشی از ایجاد محدودیت و زور است ولی در کشورهای صنعتی این امر با اختصاص مشوقهای مالی انجام میشود). در این صورت دولت از محل دریافت مالیات کارفرماها یا از محل مالیاتی که مستقیماً از دستمزد کارگر کسر شده به زن برای دوران مرخصی بارداری و زایمان به زن پرداخت میشود. چه ما برای استدلالهای مارکس دربارهی تولید ارزش اضافه و مزد مستتر در کار عضلانی کارگر ارزشی قایل باشیم یا نه، نمیتوانیم نادیده بگیریم که مزد پرداختی سرمایهدار به کارگر بایستی بخشی صرف بازتولید نیروی کار او و بخش دیگری صرف ادامه زندگی او شود. در این صورت بدیهی است که بخشی از مزد کارگر باید صرف کارِ خانگی شود. یعنی سرمایهدار پذیرفته است که در جامعه دو نوع کارِ مزدی و کارِ بدون مزد وجود دارد. کار مزدی ارزش افزوده ایجاد میکند و کارِ خانگی بدون مزد ارزش مصرفی. سرمایهدار از رهگذر کار خانگی امیدوار است که نیروی کار را با کمترین هزینه بازتولید کند. ضمن این که با نگاه داشتن نیروی کار زنان خانهدار در خانه هم به عنوان ارتش ذخیره بی مزد و منت برای روز مبادا و هم نگاه دارنده کیان نهاد مقدس خانواده به ارزشهای بورژوازی خدمت کند…
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-45p
#فریبرز_مسعودی #موانع_رهایی_زنان
#ایدئولوژی_سرمایهداری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کار خانگی، اجتماعیشدن کار خانگی
و تولید ارزش اضافی نوشتهی: فریبرز مسعودی مقولهی کارِ خانگی دوسویه دارد. یکی ستم بر زنان و دیگری بهرهبردن سرمایهداری از کارهای بدون مزد! ستم بر زنان درون و بیرون از خانواده و تبعیضهای جنسیتیِ ب…
▫️ زنان: طولانیترین انقلاب
20 می 2024
نوشتهی: جولیت میچل
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 وضعیت زنان با دیگر گروههای اجتماعی متفاوت است، بدین دلیل که آنها یکی از واحدهای مجزای اجتماعی نیستند، بلکه نیمی از یک کلیت، نوع انسان، هستند: زنان ضروری و غیرقابل جایگزینی هستند. بنابراین نمیتوان از آنها به همان شیوهی سایر گروههای اجتماعی بهرهکشی کرد. آنها برای وضعیت انسانی اساسی، اما در نقشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود، حاشیهای هستند. دقیقاً همین ترکیبِ ــ همزمان اساسی و حاشیهای ــ است که برای آنها مصیبتبار بوده است. در دنیای مردان، موقعیت آنها با اقلیتی تحتستم قابلقیاس است: اما آنها در خارج از دنیای مردان نیز وجود دارند. وضعیتی که دیگری را توجیه میکند و مانع اعتراض میشود. کار زنان در جامعهی صنعتی پیشرفته برای کل اقتصاد صرفاً حاشیهای است. اما از طریق کار است که انسان شرایط طبیعی را تغییر میدهد و از این طریق جامعه را به وجود میآورد. تا زمانی که انقلابی در تولید رخ ندهد، وضعیت کار است که موقعیت زنان را در دنیای مردان تعیین میکند. اما به زنان دنیایی از آن خود پیشنهاد میشود: خانواده. خانواده همچون خودِ زن بهعنوان ابژهای طبیعی ظاهر میشود، اما در واقع آفرینشی است فرهنگی. هیچچیز بهجز شخصیت یا نقش زنان در مورد شکل یا نقش خانواده اجتنابناپذیر نیست. این کارکردِ ایدئولوژی است که این گونههای اجتماعیِ معین را بهعنوان جنبههایی از خودِ طبیعت معرفی میکند. هر دو را میتوان بهطور متناقضی، بهعنوان نمونههای آرمانی، تعالی بخشید. زنِ «واقعی» و خانوادهی «واقعی» تصاویری از صلح و فراوانی هستند: اما در واقع هر دو ممکن است محل خشونت و ناامیدی باشند. شرایط ظاهرا طبیعی را میتوان بهگونهای نشان داد که جذابتر از پیشرویِ طاقتفرسای انسانها بهسوی فرهنگ بهنظر برسد. اما آنچه مارکس در مورد اسطورههای بورژوایی دنیای طلاییِ باستان نوشت دقیقاً قلمروی زنان را توصیف میکند: «. . . از یک جهت، دنیای کودکانهی پیشینیان برتر به نظر میرسد، و تا آنجا که ما درجستوجوی شکل و فرمِ بسته و محدودسازیِ مقرر هستیم، این چنین است. پیشینیان رضایت محدودی ایجاد میکردند، در حالی که دنیای مدرن ما را ناراضی رها میکند یا جایی که به نظر میرسد از خودش راضی است، مبتذل و پست است.»
🔸 همهی متفکران بزرگ سوسیالیست در قرن نوزدهم به مسئلهی انقیاد زنان و ضرورت رهایی آنها اذعان داشتند. این بخشی از میراث کلاسیک جنبش انقلابی است. با این حال، امروز، در غرب، این مسئله به عنصری فرعی، اگر نگوییم عنصری نامرئی در مشغلههای سوسیالیستها تبدیل شده است. شاید هیچ موضوع مهم دیگری تا این حد به فراموشی سپرده نشده باشد... این ضدانقلاب چگونه بهوجود آمده است؟ چرا مسئلهی وضعیت زن به عرصهای از سکوت در سوسیالیسم معاصر تبدیل شده است؟ آگوست ببل که کتابش «زن در گذشته، حال و آینده» یکی از متون استاندارد حزب سوسیال دمکرات آلمان در سالهای اولیهی این قرن بود، نوشت: «هر سوسیالیستی وابستگی کارگر به سرمایهدار را تصدیق میکند و نمیتواند درک کند که دیگران و بهویژه خود سرمایهداران نیز آنرا تشخیص ندهند. اما همان سوسیالیست اغلب وابستگی زنان به مردان را تشخیص نمیدهد زیرا این مسئله کموبیش منافع خودش را مورد هدف قرار میدهد.» اما این نوع توضیح ــ روانشناختی و اخلاقی ــ بهوضوح ناکافی است. آشکارا دلایل بسیار عمیقتر و ساختاریتری در کار بودهاند. پرداختن به این موارد به یک مطالعهی تاریخی اساسی نیاز دارد که در اینجا غیرممکن است. اما تقریباً با اطمینان میتوان گفت بخشی از توضیحِ کاهشِ بحث سوسیالیستی در مورد این موضوع نه تنها در فرآیندهای واقعی تاریخی، بلکه در ضعفهای عمدهی بحثِ سنتیِ کتابهای کلاسیکها دربارهی آن نهفته است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-45R
#جولیت_میچل #فرزانه_راجی #رهایی_زنان #بازتولید
🖋@naghd_com
20 می 2024
نوشتهی: جولیت میچل
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 وضعیت زنان با دیگر گروههای اجتماعی متفاوت است، بدین دلیل که آنها یکی از واحدهای مجزای اجتماعی نیستند، بلکه نیمی از یک کلیت، نوع انسان، هستند: زنان ضروری و غیرقابل جایگزینی هستند. بنابراین نمیتوان از آنها به همان شیوهی سایر گروههای اجتماعی بهرهکشی کرد. آنها برای وضعیت انسانی اساسی، اما در نقشهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود، حاشیهای هستند. دقیقاً همین ترکیبِ ــ همزمان اساسی و حاشیهای ــ است که برای آنها مصیبتبار بوده است. در دنیای مردان، موقعیت آنها با اقلیتی تحتستم قابلقیاس است: اما آنها در خارج از دنیای مردان نیز وجود دارند. وضعیتی که دیگری را توجیه میکند و مانع اعتراض میشود. کار زنان در جامعهی صنعتی پیشرفته برای کل اقتصاد صرفاً حاشیهای است. اما از طریق کار است که انسان شرایط طبیعی را تغییر میدهد و از این طریق جامعه را به وجود میآورد. تا زمانی که انقلابی در تولید رخ ندهد، وضعیت کار است که موقعیت زنان را در دنیای مردان تعیین میکند. اما به زنان دنیایی از آن خود پیشنهاد میشود: خانواده. خانواده همچون خودِ زن بهعنوان ابژهای طبیعی ظاهر میشود، اما در واقع آفرینشی است فرهنگی. هیچچیز بهجز شخصیت یا نقش زنان در مورد شکل یا نقش خانواده اجتنابناپذیر نیست. این کارکردِ ایدئولوژی است که این گونههای اجتماعیِ معین را بهعنوان جنبههایی از خودِ طبیعت معرفی میکند. هر دو را میتوان بهطور متناقضی، بهعنوان نمونههای آرمانی، تعالی بخشید. زنِ «واقعی» و خانوادهی «واقعی» تصاویری از صلح و فراوانی هستند: اما در واقع هر دو ممکن است محل خشونت و ناامیدی باشند. شرایط ظاهرا طبیعی را میتوان بهگونهای نشان داد که جذابتر از پیشرویِ طاقتفرسای انسانها بهسوی فرهنگ بهنظر برسد. اما آنچه مارکس در مورد اسطورههای بورژوایی دنیای طلاییِ باستان نوشت دقیقاً قلمروی زنان را توصیف میکند: «. . . از یک جهت، دنیای کودکانهی پیشینیان برتر به نظر میرسد، و تا آنجا که ما درجستوجوی شکل و فرمِ بسته و محدودسازیِ مقرر هستیم، این چنین است. پیشینیان رضایت محدودی ایجاد میکردند، در حالی که دنیای مدرن ما را ناراضی رها میکند یا جایی که به نظر میرسد از خودش راضی است، مبتذل و پست است.»
🔸 همهی متفکران بزرگ سوسیالیست در قرن نوزدهم به مسئلهی انقیاد زنان و ضرورت رهایی آنها اذعان داشتند. این بخشی از میراث کلاسیک جنبش انقلابی است. با این حال، امروز، در غرب، این مسئله به عنصری فرعی، اگر نگوییم عنصری نامرئی در مشغلههای سوسیالیستها تبدیل شده است. شاید هیچ موضوع مهم دیگری تا این حد به فراموشی سپرده نشده باشد... این ضدانقلاب چگونه بهوجود آمده است؟ چرا مسئلهی وضعیت زن به عرصهای از سکوت در سوسیالیسم معاصر تبدیل شده است؟ آگوست ببل که کتابش «زن در گذشته، حال و آینده» یکی از متون استاندارد حزب سوسیال دمکرات آلمان در سالهای اولیهی این قرن بود، نوشت: «هر سوسیالیستی وابستگی کارگر به سرمایهدار را تصدیق میکند و نمیتواند درک کند که دیگران و بهویژه خود سرمایهداران نیز آنرا تشخیص ندهند. اما همان سوسیالیست اغلب وابستگی زنان به مردان را تشخیص نمیدهد زیرا این مسئله کموبیش منافع خودش را مورد هدف قرار میدهد.» اما این نوع توضیح ــ روانشناختی و اخلاقی ــ بهوضوح ناکافی است. آشکارا دلایل بسیار عمیقتر و ساختاریتری در کار بودهاند. پرداختن به این موارد به یک مطالعهی تاریخی اساسی نیاز دارد که در اینجا غیرممکن است. اما تقریباً با اطمینان میتوان گفت بخشی از توضیحِ کاهشِ بحث سوسیالیستی در مورد این موضوع نه تنها در فرآیندهای واقعی تاریخی، بلکه در ضعفهای عمدهی بحثِ سنتیِ کتابهای کلاسیکها دربارهی آن نهفته است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-45R
#جولیت_میچل #فرزانه_راجی #رهایی_زنان #بازتولید
🖋@naghd_com
▫️ «امپریالیسم جدید» واقعاً از چه نظر جدید است؟
26 می 2024
نوشتهی: دیوید هاروی
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 در این مقاله استدلال میشود که ایجاد دستگاه نظری مناسب برای شرح پویشهای مکانمند و زمانمندِ ذاتی انباشت سرمایه و شیوههای متغیر در مدیریت گرایشهای بحرانساز آن پویشها موضوعی است حیاتی. این امر مستلزم ادغام نظریهی غیرمکانمندِ انباشت سرمایه و تضادهای درونیاش با نظریهی مکانمند/جغرافیایی امپریالیسم است که مبارزههای ژئوپولیتیکی و ژئواکونومیکی بین دولت-ملتها را در نظر میگیرد. استدلال میکنم که این دو رویکرد از طریق نحوهی برخورد سرمایه با مشکل جذب مازادهای سرمایه، یعنی از طریق ترمیمهای جغرافیایی (و زمانمند) به هم مرتبط هستند. ترمیم جغرافیایی مستلزم توسعهطلبی امپریالیستی و از بین بردن همهی موانع بر سر راه جابهجایی مکانی سرمایه است. چنین برداشتی شفافیت ضروری در تدوین روابط بین سرمایه و دولت را فراهم میآورد که گاه در استدلالهای الن میک سینز وود در «امپراتوری سرمایه» غایب است.
🔸 هر آنچه در مورد «امپریالیسم جدید» تازه است، از دو منظر متفاوت قابل درک است. جدید بودن ممکن است به این دلیل باشد که شرایط مادی آنقدر تغییر کرده که نظریههایی که زمانی قابلقبول و مناسب بودند اکنون منسوخ شدهاند. همچنین میتواند ناشی از استفاده از یک دستگاه مفهومی جدید برای تفسیر آنچه در طول این مدت اتفاق افتاده باشد. این دو رویکرد ضد هم نیستند. کسانی که رویکرد اول را دنبال میکنند باید یک دستگاه مفهومی جدید متناسب با موقعیت معاصر بسازند و این اغلب باعث ارزیابی مجدد نظریههای گذشته میشود. آنهایی که از رویکرد دوم پیروی میکنند، نیاز به شکل دادن به مفاهیمی دارند که میتوانند تغییرات اساسی در شرایط مادی و شیوههای امپریالیستی در طول زمان را توضیح دهند.
🔸 درحالیکه من و الن میکسینز وود این دو دیدگاه را با هم ترکیب میکنیم و تطبیق میدهیم، تفاوتهایی به وجود میآیند؛ وود اساساً در «امپراتوری سرمایه» معطوف به دیدگاه اول است، درحالیکه من چند سالی است که بیشتر به بازصورتبندی مفهومی مسئلهی امپریالیسم در رابطه با پویشهای مکانمند-زمانمند انباشت سرمایه میپردازم، روندی که با کتاب «محدودیتهای سرمایه» شروع شد و به واکاوی ژئوپلیتیک سرمایهداری و نقش توسعهی ناموزون جغرافیایی کشید. این کانون اصلی بحث من در «امپریالیسم جدید» است. من با توجه به دیدگاههای متفاوتمان از مشاهدهی میزان هماهنگیمان شگفتزده شدم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-46l
#امپریالیسم #دیوید_هاروی #الن_میکسینز_وود #بهرام_صفایی
👇🏽
🖋@naghd_com
26 می 2024
نوشتهی: دیوید هاروی
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 در این مقاله استدلال میشود که ایجاد دستگاه نظری مناسب برای شرح پویشهای مکانمند و زمانمندِ ذاتی انباشت سرمایه و شیوههای متغیر در مدیریت گرایشهای بحرانساز آن پویشها موضوعی است حیاتی. این امر مستلزم ادغام نظریهی غیرمکانمندِ انباشت سرمایه و تضادهای درونیاش با نظریهی مکانمند/جغرافیایی امپریالیسم است که مبارزههای ژئوپولیتیکی و ژئواکونومیکی بین دولت-ملتها را در نظر میگیرد. استدلال میکنم که این دو رویکرد از طریق نحوهی برخورد سرمایه با مشکل جذب مازادهای سرمایه، یعنی از طریق ترمیمهای جغرافیایی (و زمانمند) به هم مرتبط هستند. ترمیم جغرافیایی مستلزم توسعهطلبی امپریالیستی و از بین بردن همهی موانع بر سر راه جابهجایی مکانی سرمایه است. چنین برداشتی شفافیت ضروری در تدوین روابط بین سرمایه و دولت را فراهم میآورد که گاه در استدلالهای الن میک سینز وود در «امپراتوری سرمایه» غایب است.
🔸 هر آنچه در مورد «امپریالیسم جدید» تازه است، از دو منظر متفاوت قابل درک است. جدید بودن ممکن است به این دلیل باشد که شرایط مادی آنقدر تغییر کرده که نظریههایی که زمانی قابلقبول و مناسب بودند اکنون منسوخ شدهاند. همچنین میتواند ناشی از استفاده از یک دستگاه مفهومی جدید برای تفسیر آنچه در طول این مدت اتفاق افتاده باشد. این دو رویکرد ضد هم نیستند. کسانی که رویکرد اول را دنبال میکنند باید یک دستگاه مفهومی جدید متناسب با موقعیت معاصر بسازند و این اغلب باعث ارزیابی مجدد نظریههای گذشته میشود. آنهایی که از رویکرد دوم پیروی میکنند، نیاز به شکل دادن به مفاهیمی دارند که میتوانند تغییرات اساسی در شرایط مادی و شیوههای امپریالیستی در طول زمان را توضیح دهند.
🔸 درحالیکه من و الن میکسینز وود این دو دیدگاه را با هم ترکیب میکنیم و تطبیق میدهیم، تفاوتهایی به وجود میآیند؛ وود اساساً در «امپراتوری سرمایه» معطوف به دیدگاه اول است، درحالیکه من چند سالی است که بیشتر به بازصورتبندی مفهومی مسئلهی امپریالیسم در رابطه با پویشهای مکانمند-زمانمند انباشت سرمایه میپردازم، روندی که با کتاب «محدودیتهای سرمایه» شروع شد و به واکاوی ژئوپلیتیک سرمایهداری و نقش توسعهی ناموزون جغرافیایی کشید. این کانون اصلی بحث من در «امپریالیسم جدید» است. من با توجه به دیدگاههای متفاوتمان از مشاهدهی میزان هماهنگیمان شگفتزده شدم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-46l
#امپریالیسم #دیوید_هاروی #الن_میکسینز_وود #بهرام_صفایی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
«امپریالیسم جدید» واقعاً از چه نظر جدید است؟
نوشتهی: دیوید هاروی ترجمهی: بهرام صفایی تز اصلی هردو کتاب امپریالیسم جدید و تاریخ مختصر نئولیبرالیسم این است که پس از 1970 یا این حدود، روندی رادیکال در سرمایهداری جهانی رخ داده و اگر بخواهیم دن…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ اومانیسم دموکراتیک:
▫️ بنیاد هستیشناختیِ اخلاقیات و ماتریالیسم سینمایی در نظریهی فیلم لوکاچ
2 ژوئن 2024
نوشتهی: پارسا زنگنه
🔸 آن اظهارنظر معروف لنین دربارهی سینما را بهیاد میآوریم: سینما برای ما از تمام هنرها مهمتر است. اما بهیاد نداریم که برجستهترین زیباییشناس در سنت مارکسیسم کلاسیک قرن بیستم، چندان خودش را با رسانهی سینما درگیر کرده باشد؛ کسی که نوشتارهایش حول ادبیات و فلسفه شاید مهمترین تلاشی بود که میتوانست برای ایجاد یک نظریهی مارکسیستی جامع برای بازنمایی زیباییشناختی ارائه شود؛ کسی که طیف وسیعی از روشنفکران را تحت تأثیر خودش قرار داد: از آنتونیو گرامشی و لوسین گلدمن گرفته تا ارنست بلوخ، اعضای مکتب فرانکفورت و بسیاری دیگر.
🔸 جرج لوکاچ در دورهی اولیهی فکری خود که سالهای 1908 تا 1916 را شامل میشود، تحت تأثیر مفهومی از مدرنیته قرار داشت که از آراءِ متفکرانی نظیر ماکس وبر، گئورگ زیمل، امانوئل کانت و جی. دبلیو. اِف. هگل اقتباس شده بود، و همچنین متأثر از بازیابی نئوکانتیای که بسیاری از متفکران اروپای مرکزی را در اواخر قرن نوزدهم تحت تأثیر خود قرار داد. در این دوره درونمایهی مرکزیِ آثار او دیالکتیک امید و بدبینی بود... اما لوکاچ در سالهای 1916 تا 1918 از زیستباوریِ فلسفیِ خود کَنده شد و با ثابت ماندن بر نیهیلیسم فلسفی به مرحلهای دشوار، بهشدت پرتنش و پیشاانتقالی وارد شد: جایی که مابین امید و بدبینی دیگر رفتوبرگشتی وجود نداشت: او در موضع «بدبینی نیهیلیستی» یا «تراژدی انفعال» متوقف شد و به نوعی اگزیستانسیالیسمِ انقلابیِ ملهم از داستایوفسکی و تولستوی پایبند بود که ردپای آن بهوضوح در صفحات پایانی نظریهی رمان پر پیداست.
🔸 او از دههی 1930 به بعد، در چارچوب نظریهی رئالیسم ادبی صراحتاً ناتورالیسم، مدرنیسم و سمبولیسم را رد کرد؛ زیرا آنها را مصادیق عقلانیتگریزی تشخیص میداد و بهتبعیّت از مارکس و انگلس در خانوادهی مقدس معتقد بود که رئالیسم باید مسیرش را از این سه جدا کند تا بتواند بهلحاظ تاریخی یک تمامیت اجتماعی انضمامی، چند لایه و ویژه را بازنمایی کند. این شد که در همین راستاء نظریهای از رئالیسم را بسط داد که بنا به آن زمینهی ظهور ”سنتِ انتقادیِ مدرنیستیْ“ بهکلی زیرِ سؤال رفت: سنتی انتقادی که مدرنیسم در آن بهمثابهی فرمی بالقوه و مترقی برای مداخلهی هنری پذیرفته میشد. او در واقع معتقد بود که ظهور ناتورالیسم و مدرنیسم همپیوند با بیگانگی در جامعهی سرمایهداری است و هنرمندان و روشنفکرانِ مدرن نیز که دستخوش این بیگانگی شدهاند وادار شدهاند تا از بازنمایی جامعه بهمثابهی یک کل نیزدست بکشند، و در عوض، به بازنمایی یک تجربهی اجتماعیِ چندپاره سوق یابند، نوعی بازنمایی که بیشتر با حالت ناگوارِ خاصِ خودشان مطابقت دارد: یعنی بیگانگی در قبال خود و جامعه. او در این دوره، مدرنیسم قرن بیستم را نتیجهی قهقرایی و واپسگرایانهی آن گرایشهای بیگانهکنندهای تلقی میکرد که بنیادشان در ناتورالیسم قرن نوزدهمی نهاده شده بود.
🔸 معروفترین بحثها برای علاقهمندان به سینما همان جدل پرآوازهی برشت و لوکاچ است؛ چراکه این مجادله برای نظریهی فیلم در دههی 1960 اهمیت ویژهای پیدا کرد: نقد برشت بر رئالیسم لوکاچ به یکی از مبانیِ ایجادِ نظریهی فیلم فرمالیستی و آوانگارد پسا-1968 تبدیل شد. اما آراء فوقالذکر لوکاچ به سالهای دههی 1940 تا اواسط دههی 1950 نیز بازمیگردد. لوکاچ در آن سالها برای انجام مناظرههایی به اروپای غربی سفر کرد و در آنجا با شخصیتهایی از جمله ژان پل سارتر جدلهای تندوتیزی داشت. او تقریباً بر سر مدرنیته و ایدئولوژی مدرن با اکثر شخصیتهای روشنفکر اروپایی جدال کرد...
🔹متن کامل این جستار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-46X
#جرج_لوکاچ #پارسا_زنگنه
#نظریه_سینما
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ اومانیسم دموکراتیک:
▫️ بنیاد هستیشناختیِ اخلاقیات و ماتریالیسم سینمایی در نظریهی فیلم لوکاچ
2 ژوئن 2024
نوشتهی: پارسا زنگنه
🔸 آن اظهارنظر معروف لنین دربارهی سینما را بهیاد میآوریم: سینما برای ما از تمام هنرها مهمتر است. اما بهیاد نداریم که برجستهترین زیباییشناس در سنت مارکسیسم کلاسیک قرن بیستم، چندان خودش را با رسانهی سینما درگیر کرده باشد؛ کسی که نوشتارهایش حول ادبیات و فلسفه شاید مهمترین تلاشی بود که میتوانست برای ایجاد یک نظریهی مارکسیستی جامع برای بازنمایی زیباییشناختی ارائه شود؛ کسی که طیف وسیعی از روشنفکران را تحت تأثیر خودش قرار داد: از آنتونیو گرامشی و لوسین گلدمن گرفته تا ارنست بلوخ، اعضای مکتب فرانکفورت و بسیاری دیگر.
🔸 جرج لوکاچ در دورهی اولیهی فکری خود که سالهای 1908 تا 1916 را شامل میشود، تحت تأثیر مفهومی از مدرنیته قرار داشت که از آراءِ متفکرانی نظیر ماکس وبر، گئورگ زیمل، امانوئل کانت و جی. دبلیو. اِف. هگل اقتباس شده بود، و همچنین متأثر از بازیابی نئوکانتیای که بسیاری از متفکران اروپای مرکزی را در اواخر قرن نوزدهم تحت تأثیر خود قرار داد. در این دوره درونمایهی مرکزیِ آثار او دیالکتیک امید و بدبینی بود... اما لوکاچ در سالهای 1916 تا 1918 از زیستباوریِ فلسفیِ خود کَنده شد و با ثابت ماندن بر نیهیلیسم فلسفی به مرحلهای دشوار، بهشدت پرتنش و پیشاانتقالی وارد شد: جایی که مابین امید و بدبینی دیگر رفتوبرگشتی وجود نداشت: او در موضع «بدبینی نیهیلیستی» یا «تراژدی انفعال» متوقف شد و به نوعی اگزیستانسیالیسمِ انقلابیِ ملهم از داستایوفسکی و تولستوی پایبند بود که ردپای آن بهوضوح در صفحات پایانی نظریهی رمان پر پیداست.
🔸 او از دههی 1930 به بعد، در چارچوب نظریهی رئالیسم ادبی صراحتاً ناتورالیسم، مدرنیسم و سمبولیسم را رد کرد؛ زیرا آنها را مصادیق عقلانیتگریزی تشخیص میداد و بهتبعیّت از مارکس و انگلس در خانوادهی مقدس معتقد بود که رئالیسم باید مسیرش را از این سه جدا کند تا بتواند بهلحاظ تاریخی یک تمامیت اجتماعی انضمامی، چند لایه و ویژه را بازنمایی کند. این شد که در همین راستاء نظریهای از رئالیسم را بسط داد که بنا به آن زمینهی ظهور ”سنتِ انتقادیِ مدرنیستیْ“ بهکلی زیرِ سؤال رفت: سنتی انتقادی که مدرنیسم در آن بهمثابهی فرمی بالقوه و مترقی برای مداخلهی هنری پذیرفته میشد. او در واقع معتقد بود که ظهور ناتورالیسم و مدرنیسم همپیوند با بیگانگی در جامعهی سرمایهداری است و هنرمندان و روشنفکرانِ مدرن نیز که دستخوش این بیگانگی شدهاند وادار شدهاند تا از بازنمایی جامعه بهمثابهی یک کل نیزدست بکشند، و در عوض، به بازنمایی یک تجربهی اجتماعیِ چندپاره سوق یابند، نوعی بازنمایی که بیشتر با حالت ناگوارِ خاصِ خودشان مطابقت دارد: یعنی بیگانگی در قبال خود و جامعه. او در این دوره، مدرنیسم قرن بیستم را نتیجهی قهقرایی و واپسگرایانهی آن گرایشهای بیگانهکنندهای تلقی میکرد که بنیادشان در ناتورالیسم قرن نوزدهمی نهاده شده بود.
🔸 معروفترین بحثها برای علاقهمندان به سینما همان جدل پرآوازهی برشت و لوکاچ است؛ چراکه این مجادله برای نظریهی فیلم در دههی 1960 اهمیت ویژهای پیدا کرد: نقد برشت بر رئالیسم لوکاچ به یکی از مبانیِ ایجادِ نظریهی فیلم فرمالیستی و آوانگارد پسا-1968 تبدیل شد. اما آراء فوقالذکر لوکاچ به سالهای دههی 1940 تا اواسط دههی 1950 نیز بازمیگردد. لوکاچ در آن سالها برای انجام مناظرههایی به اروپای غربی سفر کرد و در آنجا با شخصیتهایی از جمله ژان پل سارتر جدلهای تندوتیزی داشت. او تقریباً بر سر مدرنیته و ایدئولوژی مدرن با اکثر شخصیتهای روشنفکر اروپایی جدال کرد...
🔹متن کامل این جستار را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-46X
#جرج_لوکاچ #پارسا_زنگنه
#نظریه_سینما
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
اومانیسم دموکراتیک
بنیاد هستیشناختیِ اخلاقیات و ماتریالیسم سینمایی در نظریهی فیلم لوکاچ نوشتهی: پارسا زنگنه لوکاچ معتقد بود مارکسیسم زمانی میتواند نظریهی سیاسی معتبری باشد که صرفاً تغییرات سیاسی را پیشزمینه نکن…
پیروزی سیاستِ زندان و شکنجه و گروگانگیری و آدمربایی بر ژست دروغین «دموکراسی» و دولت مبتنی بر قانون و استقلال قوهی قضایی:
معاملهی جمهوری اسلامی و دولت سوئد با موفقیت به آزادی شکنجهگر و زندانبانی به نام «حمید نوری» منجر شد. مبارک منادیان «دموکراسی» و «حقوق بشر»!
🖋@naghd_com
معاملهی جمهوری اسلامی و دولت سوئد با موفقیت به آزادی شکنجهگر و زندانبانی به نام «حمید نوری» منجر شد. مبارک منادیان «دموکراسی» و «حقوق بشر»!
🖋@naghd_com
▫️ دامچالههای واکاوی رئالیستی سرمایهداری جهانی:
▫️ نقدی بر امپراتوری سرمایه الن میکسینز وود
19 ژوئن 2024
نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 پویشهای مرحلهی نوظهور فراملی در سرمایهداری جهانی را نمیتوان از طریق دیدگاههای محدود تفکر دولت-ملتمحور درک کرد. الن میکسینز وود در امپراتوری سرمایه شیءوارگی و تفکر دولت- ملتمحورِ منسوخی را به نمایش میگذارد که بسیاری از آثار اخیر دربارهی سرمایهداری جهانی و مداخله آمریکا دستخوش آن هستند و در مفهوم گیجکنندهی «امپریالیسم جدید» بیان میشود. مشکلات اساسی بررسی وود ــ و توسعاً، در بسیاری از آثار «امپریالیسم جدید» ــ عبارت است از مفهوم شیءوارهی امپریالیسم، امتناع از استخراج پیامدهای تحلیلی، نظری، روششناختی و معرفتشناختی برآمده از جهانی شدن سرمایهداری و شیءوارگی بیوقفهی دولت. دوران کنونی را به جای «امپراتوری جدید آمریکا» میتوان به بهترین وجه بهمنزلهی یک مرحله فراملی جدید در تکامل جاری سرمایهداری جهانی دانست که بهویژه با ظهور سرمایهی به واقع فراملی، مدارهای جهانیشدهی انباشت و دستگاههای دولتی فراملی توصیف میشود. «امپریالیسم آمریکا» به استفادهی نخبگان ملی از دستگاه دولتی آمریکا برای تداوم تلاش برای گسترش، دفاع و تثبیت نظام سرمایهداری جهانی اشاره دارد. نظامیسازی و مداخلهی آمریکا به بهترین شکلیْ پاسخی است به تضادهای لاینحل سرمایهداری جهانی.
🔸 هدف اصلی وود این است که «ویژگی امپریالیسم سرمایهدارانه» را در تمایز با شکلهای پیشین «برجسته کند». از نظر وود، آنچه امپریالیسم سرمایهدارانه را بهطور خاص سرمایهداری میکند، «سلطهی اجبار اقتصادی در تمایز با ”اجبار فرااقتصادی“ ــ سیاسی، نظامی، قضایی ــ است.» این گزاره بهخودیخود منطقاً منسجم است، چرا که هنگامی که انباشت بدویْ تولیدکنندگان را از وسایل تولید جدا میکند، اجبار بازار از طریق کارکرد «متعارفشْ» مناسبات طبقاتی مبتنی بر استثمار اقتصادی را بازتولید میکند. مشکل این است که عملکرد «متعارفِ» بازار برای سرمایهداری عملاً نامتعارف است. اجبار مستقیم در نهایت تمامی مناسبات طبقاتی استثمار را تقویت میکند و هر گونه تصوری از امپریالیسم نمیتواند از اجبار بهعنوان امر ذاتی خود این مفهوم چشمپوشی کند. وود از این موضوع آگاه است: او اشاره میکند که «امپریالیسم سرمایهدارانه حتی در بالیدهترین شکل خود مستلزم حمایت فرااقتصادی است. نیروی فرااقتصادی به وضوح برای حفظ خود اجبار اقتصادی ضروری است.»
🔸 اما، با بررسی دقیقتر، این استدلال که «امپریالیسم سرمایهدارانه»ی سدهی بیستویکم با اجبار اقتصادیاش تعریف میشود، هدف تحقیقاتی وود را ــ «امپریالیسم جدید» و «جنگ بیپایان» به رهبری آمریکا ــ به چالش میگیرد. آیا وود استدلال میکند که اعمال قهری امپریالیسم سرمایهدارانهی اخیر به قصد تقویت سازوکارهای اجباری مشخصاً اقتصادی در نظر گرفته شده، در حالی که در دورههای قبلی تاریخ جهان مدرن، امپریالیسم شامل تصاحب برهنه و قهری ثروت یا سازماندهی اجباری فرآیندهای اجتماعی و اقتصادی بود؟ اگر برای بازتولید مناسبات بازار مستمراً به زور نیاز باشد، آنگاه واضح است که زور برای سرمایهداری امری فرعی نیست. آنگاه دربارهی برساختی نظری چه میتوان گفت که در آن تقابل و دوپارهنمایی اجبار اقتصادی و فرااقتصادی مبنایی میشود که بر اساس آن بناست تمایزی میان تعریفهای امپریالیسم غیرسرمایهدارانه و امپریالیسم سرمایهدارانه قائل شویم؟ اگر اجبار بازار بر زوری مستقیم استوار است، چنانکه هست، آنگاه پایههای تحلیلی مرزبندی وود بین امپریالیسم سرمایهدارانه و امپریالیسم غیرسرمایهدارانه مشکوکتر میشود.
🔸 مفهوم امپریالیسم سرمایهدارانه بهعنوان مرحلهای که فقط در اواخر سدهی بیستم ظاهر میشود مسئلهساز است. از سویی، وود خاطرنشان میکند که امپریالیسم در منطق عامتر نظام سرمایهداری و «مجموعهی مناسبات متضاد آن بین قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی/نظامی» ریشه دارد؛ از سوی دیگر، مدعی است که «این امپریالیسم [”امپریالیسم جدید“]، که فقط در سدهی بیستم، یا حتی فقط پس از جنگ جهانی دوم ظهور کرد، به یک جهان سرمایهداری تعلق دارد.» وود برای حفظ گزارهی مرزبندی بین امپریالیسم سرمایهدارانه و امپریالیسم غیرسرمایهدارانه در دوران مدرن و برای تعریف این دو بر اساس اجبار فرااقتصادی و اقتصادی، باید مرزبندی سفت و سختی بین نهادهای سرمایهداری و غیرسرمایهداری ترسیم کند که من باور ندارم در تاریخ مدرن جهان عملاً وجود داشته باشد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-48R
#امپریالیسم
#الن_میکسینز_وود
#ویلیام_آی_رابینسون
#حسن_مرتضوی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نقدی بر امپراتوری سرمایه الن میکسینز وود
19 ژوئن 2024
نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 پویشهای مرحلهی نوظهور فراملی در سرمایهداری جهانی را نمیتوان از طریق دیدگاههای محدود تفکر دولت-ملتمحور درک کرد. الن میکسینز وود در امپراتوری سرمایه شیءوارگی و تفکر دولت- ملتمحورِ منسوخی را به نمایش میگذارد که بسیاری از آثار اخیر دربارهی سرمایهداری جهانی و مداخله آمریکا دستخوش آن هستند و در مفهوم گیجکنندهی «امپریالیسم جدید» بیان میشود. مشکلات اساسی بررسی وود ــ و توسعاً، در بسیاری از آثار «امپریالیسم جدید» ــ عبارت است از مفهوم شیءوارهی امپریالیسم، امتناع از استخراج پیامدهای تحلیلی، نظری، روششناختی و معرفتشناختی برآمده از جهانی شدن سرمایهداری و شیءوارگی بیوقفهی دولت. دوران کنونی را به جای «امپراتوری جدید آمریکا» میتوان به بهترین وجه بهمنزلهی یک مرحله فراملی جدید در تکامل جاری سرمایهداری جهانی دانست که بهویژه با ظهور سرمایهی به واقع فراملی، مدارهای جهانیشدهی انباشت و دستگاههای دولتی فراملی توصیف میشود. «امپریالیسم آمریکا» به استفادهی نخبگان ملی از دستگاه دولتی آمریکا برای تداوم تلاش برای گسترش، دفاع و تثبیت نظام سرمایهداری جهانی اشاره دارد. نظامیسازی و مداخلهی آمریکا به بهترین شکلیْ پاسخی است به تضادهای لاینحل سرمایهداری جهانی.
🔸 هدف اصلی وود این است که «ویژگی امپریالیسم سرمایهدارانه» را در تمایز با شکلهای پیشین «برجسته کند». از نظر وود، آنچه امپریالیسم سرمایهدارانه را بهطور خاص سرمایهداری میکند، «سلطهی اجبار اقتصادی در تمایز با ”اجبار فرااقتصادی“ ــ سیاسی، نظامی، قضایی ــ است.» این گزاره بهخودیخود منطقاً منسجم است، چرا که هنگامی که انباشت بدویْ تولیدکنندگان را از وسایل تولید جدا میکند، اجبار بازار از طریق کارکرد «متعارفشْ» مناسبات طبقاتی مبتنی بر استثمار اقتصادی را بازتولید میکند. مشکل این است که عملکرد «متعارفِ» بازار برای سرمایهداری عملاً نامتعارف است. اجبار مستقیم در نهایت تمامی مناسبات طبقاتی استثمار را تقویت میکند و هر گونه تصوری از امپریالیسم نمیتواند از اجبار بهعنوان امر ذاتی خود این مفهوم چشمپوشی کند. وود از این موضوع آگاه است: او اشاره میکند که «امپریالیسم سرمایهدارانه حتی در بالیدهترین شکل خود مستلزم حمایت فرااقتصادی است. نیروی فرااقتصادی به وضوح برای حفظ خود اجبار اقتصادی ضروری است.»
🔸 اما، با بررسی دقیقتر، این استدلال که «امپریالیسم سرمایهدارانه»ی سدهی بیستویکم با اجبار اقتصادیاش تعریف میشود، هدف تحقیقاتی وود را ــ «امپریالیسم جدید» و «جنگ بیپایان» به رهبری آمریکا ــ به چالش میگیرد. آیا وود استدلال میکند که اعمال قهری امپریالیسم سرمایهدارانهی اخیر به قصد تقویت سازوکارهای اجباری مشخصاً اقتصادی در نظر گرفته شده، در حالی که در دورههای قبلی تاریخ جهان مدرن، امپریالیسم شامل تصاحب برهنه و قهری ثروت یا سازماندهی اجباری فرآیندهای اجتماعی و اقتصادی بود؟ اگر برای بازتولید مناسبات بازار مستمراً به زور نیاز باشد، آنگاه واضح است که زور برای سرمایهداری امری فرعی نیست. آنگاه دربارهی برساختی نظری چه میتوان گفت که در آن تقابل و دوپارهنمایی اجبار اقتصادی و فرااقتصادی مبنایی میشود که بر اساس آن بناست تمایزی میان تعریفهای امپریالیسم غیرسرمایهدارانه و امپریالیسم سرمایهدارانه قائل شویم؟ اگر اجبار بازار بر زوری مستقیم استوار است، چنانکه هست، آنگاه پایههای تحلیلی مرزبندی وود بین امپریالیسم سرمایهدارانه و امپریالیسم غیرسرمایهدارانه مشکوکتر میشود.
🔸 مفهوم امپریالیسم سرمایهدارانه بهعنوان مرحلهای که فقط در اواخر سدهی بیستم ظاهر میشود مسئلهساز است. از سویی، وود خاطرنشان میکند که امپریالیسم در منطق عامتر نظام سرمایهداری و «مجموعهی مناسبات متضاد آن بین قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی/نظامی» ریشه دارد؛ از سوی دیگر، مدعی است که «این امپریالیسم [”امپریالیسم جدید“]، که فقط در سدهی بیستم، یا حتی فقط پس از جنگ جهانی دوم ظهور کرد، به یک جهان سرمایهداری تعلق دارد.» وود برای حفظ گزارهی مرزبندی بین امپریالیسم سرمایهدارانه و امپریالیسم غیرسرمایهدارانه در دوران مدرن و برای تعریف این دو بر اساس اجبار فرااقتصادی و اقتصادی، باید مرزبندی سفت و سختی بین نهادهای سرمایهداری و غیرسرمایهداری ترسیم کند که من باور ندارم در تاریخ مدرن جهان عملاً وجود داشته باشد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-48R
#امپریالیسم
#الن_میکسینز_وود
#ویلیام_آی_رابینسون
#حسن_مرتضوی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
دامچالههای واکاوی رئالیستی سرمایهداری جهانی
نقدی بر امپراتوری سرمایه الن میکسینز وود نوشتهی: ویلیام آی. رابینسون ترجمهی: حسن مرتضوی دوران کنونی را به جای «امپراتوری جدید آمریکا» میتوان به بهترین وجه بهمنزلهی یک مرحله فراملی جدید در تکا…
▫️ درآمدها و مزد
▫️ پالایش گفتمان نقد – یادداشت هشتم
26 ژوئن 2024
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 یکی از فریفتارانهترین و فریبکارانهترین واژهها، چه در زبان و فهم عامه و چه بهعنوان مفهوم و مقولهای در آنچه «علم جامعه» یا «علم اقتصاد» نامیده میشود، بسا فریفتارانهترین و فریبکارانهترینِ آنها، واژه و مفهوم «درآمد» است. فریفتاری و فریب واژه و مفهوم «درآمد» در این است که تلویحاً یا صریحاً القا میکند که اولاً بدیهی و ثانیاً بهخودیخود بیطرف و بری از ارزشگذاری است. بیگمان درآمد خوب یا درآمد زیاد، عموماً دال بر ارج و ارزشی مثبت است و درآمد بد یا کم عموماً دال بر ارزشی منفی؛ اما واژهی «درآمد» چنین القا میکند که این ارزشگذاریها ناشی از صفتهای «خوب» و «زیاد» یا «بد» و «کم» هستند و ربطی به ماهیت «بیطرفانه»ی خودِ مفهوم «درآمد» ندارند. تلاش جُستار پیشِ رو بداهتزدایی از مفهوم و واژهی «درآمد» و برملا کردن راز «بیطرفی» آن است و اگر حتی دریچهای به روی تردید در این بداهت و بیطرفی بگشاید و به لرزشی مختصر در شالودههای آن منجر شود، کامیاب بوده است.
🔸یکی از ظاهراً «بدیهیترین» انواع درآمد، مزد یا حقوق یا پاداشی است که در اِزای انجام کاری پرداخت میشود. اینکه بر ظاهر بدیهی بودن این نوع درآمد تأکید میکنم، از اینروست که هدف این جُستار دقیقاً لغو و برملا ساختن راز همین بداهت است. در هرحال مزد در کنار سود و بهره و اجاره (رانت)، هم در زبان و فهم عامه بیتردید نوعی درآمد است و هم البته از دید اقتصاد سیاسی یا اقتصاد بورژوایی و همهی اقتصاددانان ریز و درشت آن، از زمانیکه بهاصطلاح «علم اقتصاد» وجود دارد. عجالتاً ما نیز مزد را ــ همانگونه که در زبان و فهم عامه استنباط میشود و همانگونه که البته اقتصاد عوامانه و ولنگار بورژوایی میپسندد ــ قیمت یا اجرت کار تعریف میکنیم و نادیده میگیریم که مزد در حقیقت نامی است که فهم و اقتصاد بورژوایی بر ارزش نیروی کار میگذارد و راز آن دقیقاً همین است که فرانمودی برای واقعیت وارونهی سرمایهداری باشد.
🔸 همهی عبارتپردازیهای گفتمان اقتصاد سیاسی پیرامون جنگ زرگری و واقعی بین سرمایهداران و زمینداران، و بین سرمایهداران «مبتکر» و «زحمتکشِ» «اقتصاد واقعی»، و انگلصفتان بهرهخوار و رانتخوار، همه و همه برای پرده انداختن بر سرشت حقیقی شیوهی تولید سرمایهداری و ساختن فرانمود «سرمایه»ی کارگر است؛ تا سود و بهره و اجاره، در شکل درآمد، سرشتی یکسان با مزد داشته باشند و مزد نیز شکلی از درآمد وانمود شود. این حقیقت که مزد، درآمد نیست، فقط انکار این انتساب دروغین نیست، بلکه، و مهمتر از هر چیز، افشای سرشت بتوارهی سود و بهره و اجاره و ریزهخواران قدونیمقدِ سفرهی ارزش اضافی است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
👉🏼 https://wp.me/p9vUft-49B
#پالایش_گفتمان_نقد #کمال_خسروی
#مزد #درآمد #ارزش_اضافی
بیشتر بخوانید:
▪️پالایش گفتمان نقد – بخش نخست: تمایز «اقتصاد سیاسی» و نقد اقتصاد سیاسی
▪️پالایش گفتمان نقد – بخش دوم: «انباشت اولیه»
▪️پالایش گفتمان نقد – بخش سوم: کالا شدن یا کالایی شدن
▪️پالایش گفتمان نقد ــ یادداشت چهارم: سرمایه: رابطهای اجتماعی؟
▪️پالایش گفتمان نقد – یادداشت پنجم: انباشت سرمایه و نقش دولت
▪️پالایش گفتمان نقد – یادداشت ششم: کالای «نیروی کار»
▪️پالایش گفتمان نقد ــ یادداشت هفتم: مزد و تورم
🖋@naghd_com
▫️ پالایش گفتمان نقد – یادداشت هشتم
26 ژوئن 2024
نوشتهی: کمال خسروی
🔸 یکی از فریفتارانهترین و فریبکارانهترین واژهها، چه در زبان و فهم عامه و چه بهعنوان مفهوم و مقولهای در آنچه «علم جامعه» یا «علم اقتصاد» نامیده میشود، بسا فریفتارانهترین و فریبکارانهترینِ آنها، واژه و مفهوم «درآمد» است. فریفتاری و فریب واژه و مفهوم «درآمد» در این است که تلویحاً یا صریحاً القا میکند که اولاً بدیهی و ثانیاً بهخودیخود بیطرف و بری از ارزشگذاری است. بیگمان درآمد خوب یا درآمد زیاد، عموماً دال بر ارج و ارزشی مثبت است و درآمد بد یا کم عموماً دال بر ارزشی منفی؛ اما واژهی «درآمد» چنین القا میکند که این ارزشگذاریها ناشی از صفتهای «خوب» و «زیاد» یا «بد» و «کم» هستند و ربطی به ماهیت «بیطرفانه»ی خودِ مفهوم «درآمد» ندارند. تلاش جُستار پیشِ رو بداهتزدایی از مفهوم و واژهی «درآمد» و برملا کردن راز «بیطرفی» آن است و اگر حتی دریچهای به روی تردید در این بداهت و بیطرفی بگشاید و به لرزشی مختصر در شالودههای آن منجر شود، کامیاب بوده است.
🔸یکی از ظاهراً «بدیهیترین» انواع درآمد، مزد یا حقوق یا پاداشی است که در اِزای انجام کاری پرداخت میشود. اینکه بر ظاهر بدیهی بودن این نوع درآمد تأکید میکنم، از اینروست که هدف این جُستار دقیقاً لغو و برملا ساختن راز همین بداهت است. در هرحال مزد در کنار سود و بهره و اجاره (رانت)، هم در زبان و فهم عامه بیتردید نوعی درآمد است و هم البته از دید اقتصاد سیاسی یا اقتصاد بورژوایی و همهی اقتصاددانان ریز و درشت آن، از زمانیکه بهاصطلاح «علم اقتصاد» وجود دارد. عجالتاً ما نیز مزد را ــ همانگونه که در زبان و فهم عامه استنباط میشود و همانگونه که البته اقتصاد عوامانه و ولنگار بورژوایی میپسندد ــ قیمت یا اجرت کار تعریف میکنیم و نادیده میگیریم که مزد در حقیقت نامی است که فهم و اقتصاد بورژوایی بر ارزش نیروی کار میگذارد و راز آن دقیقاً همین است که فرانمودی برای واقعیت وارونهی سرمایهداری باشد.
🔸 همهی عبارتپردازیهای گفتمان اقتصاد سیاسی پیرامون جنگ زرگری و واقعی بین سرمایهداران و زمینداران، و بین سرمایهداران «مبتکر» و «زحمتکشِ» «اقتصاد واقعی»، و انگلصفتان بهرهخوار و رانتخوار، همه و همه برای پرده انداختن بر سرشت حقیقی شیوهی تولید سرمایهداری و ساختن فرانمود «سرمایه»ی کارگر است؛ تا سود و بهره و اجاره، در شکل درآمد، سرشتی یکسان با مزد داشته باشند و مزد نیز شکلی از درآمد وانمود شود. این حقیقت که مزد، درآمد نیست، فقط انکار این انتساب دروغین نیست، بلکه، و مهمتر از هر چیز، افشای سرشت بتوارهی سود و بهره و اجاره و ریزهخواران قدونیمقدِ سفرهی ارزش اضافی است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
👉🏼 https://wp.me/p9vUft-49B
#پالایش_گفتمان_نقد #کمال_خسروی
#مزد #درآمد #ارزش_اضافی
بیشتر بخوانید:
▪️پالایش گفتمان نقد – بخش نخست: تمایز «اقتصاد سیاسی» و نقد اقتصاد سیاسی
▪️پالایش گفتمان نقد – بخش دوم: «انباشت اولیه»
▪️پالایش گفتمان نقد – بخش سوم: کالا شدن یا کالایی شدن
▪️پالایش گفتمان نقد ــ یادداشت چهارم: سرمایه: رابطهای اجتماعی؟
▪️پالایش گفتمان نقد – یادداشت پنجم: انباشت سرمایه و نقش دولت
▪️پالایش گفتمان نقد – یادداشت ششم: کالای «نیروی کار»
▪️پالایش گفتمان نقد ــ یادداشت هفتم: مزد و تورم
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
درآمدها و مزد
پالایش گفتمان نقد – یادداشت هشتم نوشتهی: کمال خسروی مزد، در معنای دقیق کلمه، درآمد نیست. مزد فرانمودی است که با وارونهساختن واقعیت، بر این مبادلهْ نامِ درآمد مینهد و با یکسان نمایاندن مز…
▫️ تجاوز جنسی، خشونت جنسی و سرمایهداری
3 ژوئیه 2024
نوشتهی: ساندرا بلادورث
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «سکوت دربارهی خشونت جنسی را بشکن!» این شعار اغلب در پردیسهای ویکتوریایی در پایان سال 1991 زمانی شنیده میشد که دانشجویان کارزارهایی را سازماندهی میکردند تا مدیریت دانشگاهها را وادار کنند محیط امنتری فراهم کنند. تظاهرات سالانهی «شب را بازپس بگیر» در ملبورن یکی از بزرگترین و پر جنبوجوشترین راهپیماییهای سال بوده است. چه تجاوز جنسی در یک باشگاه باشد، یا یک قاضی جنسیتگرا اعلام کند روسپیها کمتر از زنان «عفیف» از تجاوز رنج میبرند، صدها نفر بلافاصله با نامههایی به روزنامهها و تظاهرات خیابانی اعتراض میکنند. در دانشگاه کوئینزلند کارزاری برای بهبودِ پارکینگ موضوعِ ایمنی را مطرح کرد. به نظر میرسد دولتها دستکم مجبور شدهاند موضوع خشونت علیه زنان را جدی بگیرند، علیه خشونت جنسی تبلیغات تلویزیونی بگذارند و حتی مقداری بودجه برای خانههای امن اختصاص دهند. دولتها، نیروهای پلیس و نهادهای رسمی در طول دههی 1980، شمار بیسابقهای پژوهش و کنفرانس دربارهی خشونت علیه زنان برگزار کردند که بهطور روزافزونی بر خشونت خانگی تمرکز داشتند.
🔸 این فعالیتها نشاندهندهی اهمیت خشونت علیه زنان بهمثابهی یک موضوعِ سیاسی تکراری است. سه دلیل اصلی برای این فعالیتها وجود دارد. اولاً، تبعیض جنسیتی که همهی زنان در زندگی روزمرهی خود تحمل میکنند و خشونت و تجاوز جنسی که اقلیتی متحمل میشوند. ثانیاً، تأکید روزافزون فمینیستها بر موضوع خشونت. و ثالثاً، تغییر در نگرش به تمایلاتجنسی و زندگی زنان در سرمایهداریِ قرن بیستم. از آنجا که در این قرن تعداد فزایندهای از زنان به کارِ مزدی جذب شدهاند، به این بینش رسیدهاند که خود را بیش از گذشته افرادی محق و با نیازها و خواستههای خاص خود تلقی کنند.این بینش با فشار مداوم برای اینکه زنانْ همسر و مادری مهربان و برخوردار از حقوقِ اندکی در ازدواج باشند تناقض دارد. جنگ جهانی دوم در استرالیا، تأثیر مهمی بر جنسیت و هویت زنان داشت که هرگز بهطور کامل محو نشد. ورود آنها به مشاغلی که قبلاً مردانه بود، استقلال اقتصادی بیسابقهای را به همراه داشت. جابهجاییهای ناشی از جنگ، همراه با حضور تعداد زیادی از نظامیان آمریکایی در کنار سربازان استرالیاییِ در مرخصی یا در انتظار اعزام به نبرد، پیوندهای سنتی کنترلکنندهی تمایلات جنسی را سست کرد. «انقلاب جنسی» دههی ۱۹۶۰ تناقضهای ناشی از موقعیتِ جدید زنان را در جامعه بهشدت برجسته کرد. از یک سو، تأثیر کار مزدی، دسترسی به روشهای پیشگیری از بارداری و دسترسی محدود اما فزاینده به سقط جنین، به به این معنا بود که زنانْ موجوداتی جنسی با نیازها و خواستههای واقعی تلقی میشدند. این گامی به پیش در تصوری بود که آنها را صرفاً زنان منفعلِ خانهدار میدانست.
🔸 از سوی دیگر، ظهور زنان بهعنوان موجودات جنسی باعث شد بدن آنها بهعنوان ابژههای جنسی بهطور آشکارتری مورد بهرهکشی قرارگیرد. جامعه بهطور فزایندهای روابط خوب را برحسب جنسیت میسنجد، با این حال استفاده از بدن زنان برای فروش کالاها یا در هرزهنگاری این ایدهی قدیمی را تقویت میکند که زنان از حقوق و نیازهای برابر با مردان برخوردار نیستند.
🔸 در این مقاله با اشاره به آثار اخیر محققان استرالیایی، به بررسی مضامین، واکاویها و راهحلهای مطرح شده از سوی فمینیستها در دههی گذشته میپردازم و قسمی واکاوی مارکسیستی از خشونت علیه زنان را ترسیم میکنم.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4aq
#ساندرا_بلادورث #فرزانه_راجی #فمینیسم #خشونت_جنسی
👇🏽
🖋@naghd_com
3 ژوئیه 2024
نوشتهی: ساندرا بلادورث
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «سکوت دربارهی خشونت جنسی را بشکن!» این شعار اغلب در پردیسهای ویکتوریایی در پایان سال 1991 زمانی شنیده میشد که دانشجویان کارزارهایی را سازماندهی میکردند تا مدیریت دانشگاهها را وادار کنند محیط امنتری فراهم کنند. تظاهرات سالانهی «شب را بازپس بگیر» در ملبورن یکی از بزرگترین و پر جنبوجوشترین راهپیماییهای سال بوده است. چه تجاوز جنسی در یک باشگاه باشد، یا یک قاضی جنسیتگرا اعلام کند روسپیها کمتر از زنان «عفیف» از تجاوز رنج میبرند، صدها نفر بلافاصله با نامههایی به روزنامهها و تظاهرات خیابانی اعتراض میکنند. در دانشگاه کوئینزلند کارزاری برای بهبودِ پارکینگ موضوعِ ایمنی را مطرح کرد. به نظر میرسد دولتها دستکم مجبور شدهاند موضوع خشونت علیه زنان را جدی بگیرند، علیه خشونت جنسی تبلیغات تلویزیونی بگذارند و حتی مقداری بودجه برای خانههای امن اختصاص دهند. دولتها، نیروهای پلیس و نهادهای رسمی در طول دههی 1980، شمار بیسابقهای پژوهش و کنفرانس دربارهی خشونت علیه زنان برگزار کردند که بهطور روزافزونی بر خشونت خانگی تمرکز داشتند.
🔸 این فعالیتها نشاندهندهی اهمیت خشونت علیه زنان بهمثابهی یک موضوعِ سیاسی تکراری است. سه دلیل اصلی برای این فعالیتها وجود دارد. اولاً، تبعیض جنسیتی که همهی زنان در زندگی روزمرهی خود تحمل میکنند و خشونت و تجاوز جنسی که اقلیتی متحمل میشوند. ثانیاً، تأکید روزافزون فمینیستها بر موضوع خشونت. و ثالثاً، تغییر در نگرش به تمایلاتجنسی و زندگی زنان در سرمایهداریِ قرن بیستم. از آنجا که در این قرن تعداد فزایندهای از زنان به کارِ مزدی جذب شدهاند، به این بینش رسیدهاند که خود را بیش از گذشته افرادی محق و با نیازها و خواستههای خاص خود تلقی کنند.این بینش با فشار مداوم برای اینکه زنانْ همسر و مادری مهربان و برخوردار از حقوقِ اندکی در ازدواج باشند تناقض دارد. جنگ جهانی دوم در استرالیا، تأثیر مهمی بر جنسیت و هویت زنان داشت که هرگز بهطور کامل محو نشد. ورود آنها به مشاغلی که قبلاً مردانه بود، استقلال اقتصادی بیسابقهای را به همراه داشت. جابهجاییهای ناشی از جنگ، همراه با حضور تعداد زیادی از نظامیان آمریکایی در کنار سربازان استرالیاییِ در مرخصی یا در انتظار اعزام به نبرد، پیوندهای سنتی کنترلکنندهی تمایلات جنسی را سست کرد. «انقلاب جنسی» دههی ۱۹۶۰ تناقضهای ناشی از موقعیتِ جدید زنان را در جامعه بهشدت برجسته کرد. از یک سو، تأثیر کار مزدی، دسترسی به روشهای پیشگیری از بارداری و دسترسی محدود اما فزاینده به سقط جنین، به به این معنا بود که زنانْ موجوداتی جنسی با نیازها و خواستههای واقعی تلقی میشدند. این گامی به پیش در تصوری بود که آنها را صرفاً زنان منفعلِ خانهدار میدانست.
🔸 از سوی دیگر، ظهور زنان بهعنوان موجودات جنسی باعث شد بدن آنها بهعنوان ابژههای جنسی بهطور آشکارتری مورد بهرهکشی قرارگیرد. جامعه بهطور فزایندهای روابط خوب را برحسب جنسیت میسنجد، با این حال استفاده از بدن زنان برای فروش کالاها یا در هرزهنگاری این ایدهی قدیمی را تقویت میکند که زنان از حقوق و نیازهای برابر با مردان برخوردار نیستند.
🔸 در این مقاله با اشاره به آثار اخیر محققان استرالیایی، به بررسی مضامین، واکاویها و راهحلهای مطرح شده از سوی فمینیستها در دههی گذشته میپردازم و قسمی واکاوی مارکسیستی از خشونت علیه زنان را ترسیم میکنم.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4aq
#ساندرا_بلادورث #فرزانه_راجی #فمینیسم #خشونت_جنسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تجاوز جنسی، خشونت جنسی و سرمایهداری
نوشتهی: ساندرا بلادورث ترجمهی: فرزانه راجی نقشهای جنسیتیِ مرتبط با خانوادهی سرمایهداری ــ مرد قوی و پرخاشگر و زن دلسوز و منفعل ــ از طریق نظام آموزشی، رسانههای جمعی، سرگرمیها و غیره در تما…
در اعتراض به صدور حکم اعدام شریفه محمدی
هیچ اعدامی مشروع نیست و هیچ «جرمی» به صدور حکم اعدام برای هیچکس مشروعیت نمیبخشد. اعدام قتلی فجیع از سوی قدرت دولتی و مرده ریگ شوم بربریت است.
صدور حکم اعدام برای شریفه محمدی فقط و فقط نشان عجز و هراسآفرینی رژیم سرکوب و شکنجه و مرگ است.
#شریفه_محمدی
#نه_به_اعدام
#نه_به_شکنجه
🖋@naghd_com
هیچ اعدامی مشروع نیست و هیچ «جرمی» به صدور حکم اعدام برای هیچکس مشروعیت نمیبخشد. اعدام قتلی فجیع از سوی قدرت دولتی و مرده ریگ شوم بربریت است.
صدور حکم اعدام برای شریفه محمدی فقط و فقط نشان عجز و هراسآفرینی رژیم سرکوب و شکنجه و مرگ است.
#شریفه_محمدی
#نه_به_اعدام
#نه_به_شکنجه
🖋@naghd_com
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بحران پروژهی اروپایی در هزارهی سوم
10 ژوئن 2024
نوشتهی: آندرهآ فوماگاللی
ترجمهی: ساسان صدقینیا
🔸 زمان کمی تا انتخابات پارلمان اروپایی که در اوایل ژوئن برگزار میشود مانده است. [این یادداشت پیش از برگزاری انتخابات اخیر پارلمان اروپا نوشته شده است. م] با این حال موضوع سرنوشت و آیندهی اروپا در مرکز بحثهای سیاسی قرار ندارد. با این همه، بادهای بحران که با بادهای جنگ در خاورمیانه و شرق تشدید میشود، هرگز تا این حد قدرتمند نبوده است. هرگز احساس ناتوانی و تعصبات سیاسیِ ناسیونالیستی تا این حد قدرتمند نبوده است.
🔸 بهصورت کلی وزن اقتصادی اروپا همچنان دارای اهمیت اما رو به کاهش است. در سطح جهانی، بیشترین سهم تولید ناخالص داخلی در اختیار آمریکا با 25 درصد و پس از آن چین با 18 درصد است. با فاصلهای دورتر از این دو، دولتهای هند و ژاپن با 4 درصد قرار دارند. سهم 27 کشور اروپایی با ۹/۱۶ درصد در جایگاه سوم است (به استثنای بریتانیا با 3 درصد) اما اخیراً چین از آن پیشی گرفته است. بین سهم کل تولید ناخالص داخلی کشورهای غربیِ شمال جهانی (اروپا، آمریکای شمالی، ژاپن) با 43 درصد در مقایسه با سهم کشورهای بلوک بریکس با 29 درصد شکافی وجود دارد که هر سال یک درصد از این شکاف کاسته میشود.
🔸 از نقطه نظر پولی، پیگیری این سیاستها در اتحادیهی اروپا شکافهای ناسیونالیستی را در قارهی کهن افزایش داده و منجر به از دست رفتن هر گونه سیاست مبتنی بر همبستگی شده است. این شرایط در بحران بدهی دولتی سالهای 2012-2011 برجسته شد و اختلافات ارضی بین اروپای مرکزی و اروپای پیرامون مدیترانه را تشدید کرده است. در واقع افزایش دامپینگ مالی و دستمزدها در میان کشورهای عضو به درجهی بیثباتی سرمایهداری مالی معاصر که از قبل ساختاری بود، شتاب بخشیده است و مهمتر از آن، امکان دستیابی به یک اتحادیهی اروپاییِ واقعی را تضعیف کرده است، آنهم درست زمانیکه روند گذار به سوی نظم چندقطبی با تمام تنشهای نظامی و اقتصادیِ ناشی از آن در حال وقوع است. در حالی که آمریکا آشکارا با این روند مخالفت کرده و کشورهای بریکس، با وجود ناهمگونیشان، میکوشند نظم جهانی جدید چندقطبی را در میانمدت به وجود آورند، موضع اروپا روشن نیست؛ یا به بیان بهتر اگر اروپا را تسمه نقالهی فرمانهای تحمیلی آمریکا بدانیم، میتوان این موقعیت را درک کرد.
🔸 برای آمریکا، حفظ هژمونیِ اقتصادی دستگاه نظامیـصنعتی، راهبردی است، زیرا تنها ابزاری است که از شکست اقتصادش جلوگیری میکند. بدهی داخلی فزایندهی ناشی از سیاستهای مالی انبساطی، قبل از ترامپ و اکنون توسط بایدن (به دنبال وضعیت اضطراری کووید)، از نظر ساختاری به کسری تراز تجاری اضافه کرده که به لطف مازادهای ناشی از حرکت سرمایه، مستلزم تامین مالی مستمر است. در واقع اقتصادهای کشورهای خارجی است که بدهیهای آمریکا را پرداخت میکند و این تنها در صورتی امکانپذیر است که دلار اقتدار خود را بهعنوان یک ارز ذخیرهی بینالمللی و بورسهای آمریکا هژمونی خود را در بازارهای مالیِ جهانی حفظ کنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4bd
#آندرهآ_فوماگاللی #ساسان_صدقینیا
#سیاست_ارزی_بینالمللی #اروپا
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بحران پروژهی اروپایی در هزارهی سوم
10 ژوئن 2024
نوشتهی: آندرهآ فوماگاللی
ترجمهی: ساسان صدقینیا
🔸 زمان کمی تا انتخابات پارلمان اروپایی که در اوایل ژوئن برگزار میشود مانده است. [این یادداشت پیش از برگزاری انتخابات اخیر پارلمان اروپا نوشته شده است. م] با این حال موضوع سرنوشت و آیندهی اروپا در مرکز بحثهای سیاسی قرار ندارد. با این همه، بادهای بحران که با بادهای جنگ در خاورمیانه و شرق تشدید میشود، هرگز تا این حد قدرتمند نبوده است. هرگز احساس ناتوانی و تعصبات سیاسیِ ناسیونالیستی تا این حد قدرتمند نبوده است.
🔸 بهصورت کلی وزن اقتصادی اروپا همچنان دارای اهمیت اما رو به کاهش است. در سطح جهانی، بیشترین سهم تولید ناخالص داخلی در اختیار آمریکا با 25 درصد و پس از آن چین با 18 درصد است. با فاصلهای دورتر از این دو، دولتهای هند و ژاپن با 4 درصد قرار دارند. سهم 27 کشور اروپایی با ۹/۱۶ درصد در جایگاه سوم است (به استثنای بریتانیا با 3 درصد) اما اخیراً چین از آن پیشی گرفته است. بین سهم کل تولید ناخالص داخلی کشورهای غربیِ شمال جهانی (اروپا، آمریکای شمالی، ژاپن) با 43 درصد در مقایسه با سهم کشورهای بلوک بریکس با 29 درصد شکافی وجود دارد که هر سال یک درصد از این شکاف کاسته میشود.
🔸 از نقطه نظر پولی، پیگیری این سیاستها در اتحادیهی اروپا شکافهای ناسیونالیستی را در قارهی کهن افزایش داده و منجر به از دست رفتن هر گونه سیاست مبتنی بر همبستگی شده است. این شرایط در بحران بدهی دولتی سالهای 2012-2011 برجسته شد و اختلافات ارضی بین اروپای مرکزی و اروپای پیرامون مدیترانه را تشدید کرده است. در واقع افزایش دامپینگ مالی و دستمزدها در میان کشورهای عضو به درجهی بیثباتی سرمایهداری مالی معاصر که از قبل ساختاری بود، شتاب بخشیده است و مهمتر از آن، امکان دستیابی به یک اتحادیهی اروپاییِ واقعی را تضعیف کرده است، آنهم درست زمانیکه روند گذار به سوی نظم چندقطبی با تمام تنشهای نظامی و اقتصادیِ ناشی از آن در حال وقوع است. در حالی که آمریکا آشکارا با این روند مخالفت کرده و کشورهای بریکس، با وجود ناهمگونیشان، میکوشند نظم جهانی جدید چندقطبی را در میانمدت به وجود آورند، موضع اروپا روشن نیست؛ یا به بیان بهتر اگر اروپا را تسمه نقالهی فرمانهای تحمیلی آمریکا بدانیم، میتوان این موقعیت را درک کرد.
🔸 برای آمریکا، حفظ هژمونیِ اقتصادی دستگاه نظامیـصنعتی، راهبردی است، زیرا تنها ابزاری است که از شکست اقتصادش جلوگیری میکند. بدهی داخلی فزایندهی ناشی از سیاستهای مالی انبساطی، قبل از ترامپ و اکنون توسط بایدن (به دنبال وضعیت اضطراری کووید)، از نظر ساختاری به کسری تراز تجاری اضافه کرده که به لطف مازادهای ناشی از حرکت سرمایه، مستلزم تامین مالی مستمر است. در واقع اقتصادهای کشورهای خارجی است که بدهیهای آمریکا را پرداخت میکند و این تنها در صورتی امکانپذیر است که دلار اقتدار خود را بهعنوان یک ارز ذخیرهی بینالمللی و بورسهای آمریکا هژمونی خود را در بازارهای مالیِ جهانی حفظ کنند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4bd
#آندرهآ_فوماگاللی #ساسان_صدقینیا
#سیاست_ارزی_بینالمللی #اروپا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بحران پروژهی اروپایی در هزارهی سوم
نوشتهی: آندرهآ فوماگاللی ترجمهی: ساسان صدقینیا اروپا نتوانسته است خودمختاری اقتصادیاش را (که بهطور فزایندهای در خطر است) به یک خودمختاری سیاسی انتقال دهد. این واقعیت ناشی از این امر است که ا…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ جمهوری اسلامی و نرمالیزه کردن شر
14 ژوئن 2024
نوشتهی: امین حصوری
🔸 روند رنجبار رویارویی با دهشت نظام جمهوری اسلامی، یا حتی رصد مستمر تحولات کلان در جغرافیای ستم ایران، احتمالاً بارها ما را درگیر این پرسشِ معماوار کرده است که پلیدی بیانتهای این نظام چه سرشت (بُنمایه) و رانهای دارد. اینکه سادهسازان و سادهانگاران با واژههایی مثل «اسلام» و «ملاها» ظاهراً از کنار این معما رد میشوند، خود دلیلیست بر دغدغهی پاسخ، و لذا اهمیت وجودیِ پرسش. اهمیت این پرسش خصوصاً در این است که ماهیت این نظام قطعاً با قابلیت بازتولید و بقایِ شوم آن پیوند دارد. کافیست بهیاد بیاوریم که عمر این نظام سیاسیِ تباهیآور و بحرانساز بهرغم همهی بحرانهای درونی و بیرونیاش از ۴۵ سال گذشته است و تاکنون با وجود همهی خیزشها و مقاومتهای تودهای و جنبشهای اجتماعی، هر امکان و امیدی به تغییر را (با قساوت و رذالت) ناکام گذاشته است.
🔸 قصد این نوشتار ارائهی پاسخی جامع و درخور به این پرسشِ بنیادی نیست؛ بلکه با ارجاع به اهمیت آن و طرح خطوط کلی یک پاسخِ محتمل، این پرسش جانبی (و برآمده از پرسشِ اصلی) را برجسته میکند که: «چه وجهی از کارکردهای حکمرانیِ جمهوری اسلامی از همه موحشتر است؟». پاسخ فشردهی متن به پرسش اخیر چنین است: «نرمالیزه کردن شر»؛ یعنی سازوکارهای دولتیِ معطوف به عادینمایی و عادیسازیِ شر. بخش دوم این متن تلاشیست برای اقامهی استدلال و پارهای شواهد برای این مدعا و نیز اشاراتی به برخی سازوکارها و دلالتهای «نرمالیزه کردن شر». ولی پیش از آن، در بخش نخست، بهعنوان مقدمهای بلند ولی ضروری برای بخش دوم، معنای مورد نظر متن از مفهوم «شر» بازگو میشود که همچنین پاسخیست کلی (گیریم ناتمام و نادقیق) به پرسشِ بُنمایهی پلیدیِ نظام جمهوری اسلامی. در بیانی فشرده، متن حاضر بر آن است که بُنمایهی این شر (پلیدی) را میباید در مرگبنیادی و مرگآوریِ جمهوری اسلامی جستوجو کرد.
🔸 از این منظر، در بخش نخست، خطوط کلیِ تحول جمهوری اسلامی به یک دستگاه سرکوب تمامعیار تا مرتبهی «رژیم کشتار» را ترسیم میکنم؛ و در کنار آن، خصلت مرگآوریِ این نظام را در برخی کارکردهای ساختاریاش بهسان «ماشین مرگ» وارسی میکنم؛ با این توضیح که مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم وسیعترِ «ماشین مرگ» میگنجد. در ادامه و در بخش دوم، دو مورد از مهمترین سازوکارهای نرمالیزه کردن شر معرفی میشوند: بازنماییِ انسجام در پیوستار تاریخی جمهوری اسلامی (از جمله دقایق بازسازیِ پیوستار نظام: با ارجاع به مثال انتخابات)؛ و نسبیسازیِ شر.
🔸 باید خاطرنشان کنم که برای حفظ فشردگی متن، تحلیل حاضر از «ماشین مرگِ» جمهوری اسلامی (بهسان سرمایهداریِ محلی)، فارغ از چگونگی مفصلبندی و تعاملِ تاریخیِ آن با سرمایهداریِ جهانی (بهسان ماشین مرگِ جهانی) بنا شده است؛ اگرچه بههیچرو نافیِ این پیوندِ حیاتی نیست. تندادن به این نارساییِ تحلیلی، بهمنظور اجتناب از گسترش دامنهی بحث به کارکردهای پیچیدهی امپریالیسم در جهان معاصر بوده است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4bA
#نرمالیزه_کردن_شر
#ماشین_مرگ #رژیم_کشتار
#سرکوب #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جمهوری اسلامی و نرمالیزه کردن شر
14 ژوئن 2024
نوشتهی: امین حصوری
🔸 روند رنجبار رویارویی با دهشت نظام جمهوری اسلامی، یا حتی رصد مستمر تحولات کلان در جغرافیای ستم ایران، احتمالاً بارها ما را درگیر این پرسشِ معماوار کرده است که پلیدی بیانتهای این نظام چه سرشت (بُنمایه) و رانهای دارد. اینکه سادهسازان و سادهانگاران با واژههایی مثل «اسلام» و «ملاها» ظاهراً از کنار این معما رد میشوند، خود دلیلیست بر دغدغهی پاسخ، و لذا اهمیت وجودیِ پرسش. اهمیت این پرسش خصوصاً در این است که ماهیت این نظام قطعاً با قابلیت بازتولید و بقایِ شوم آن پیوند دارد. کافیست بهیاد بیاوریم که عمر این نظام سیاسیِ تباهیآور و بحرانساز بهرغم همهی بحرانهای درونی و بیرونیاش از ۴۵ سال گذشته است و تاکنون با وجود همهی خیزشها و مقاومتهای تودهای و جنبشهای اجتماعی، هر امکان و امیدی به تغییر را (با قساوت و رذالت) ناکام گذاشته است.
🔸 قصد این نوشتار ارائهی پاسخی جامع و درخور به این پرسشِ بنیادی نیست؛ بلکه با ارجاع به اهمیت آن و طرح خطوط کلی یک پاسخِ محتمل، این پرسش جانبی (و برآمده از پرسشِ اصلی) را برجسته میکند که: «چه وجهی از کارکردهای حکمرانیِ جمهوری اسلامی از همه موحشتر است؟». پاسخ فشردهی متن به پرسش اخیر چنین است: «نرمالیزه کردن شر»؛ یعنی سازوکارهای دولتیِ معطوف به عادینمایی و عادیسازیِ شر. بخش دوم این متن تلاشیست برای اقامهی استدلال و پارهای شواهد برای این مدعا و نیز اشاراتی به برخی سازوکارها و دلالتهای «نرمالیزه کردن شر». ولی پیش از آن، در بخش نخست، بهعنوان مقدمهای بلند ولی ضروری برای بخش دوم، معنای مورد نظر متن از مفهوم «شر» بازگو میشود که همچنین پاسخیست کلی (گیریم ناتمام و نادقیق) به پرسشِ بُنمایهی پلیدیِ نظام جمهوری اسلامی. در بیانی فشرده، متن حاضر بر آن است که بُنمایهی این شر (پلیدی) را میباید در مرگبنیادی و مرگآوریِ جمهوری اسلامی جستوجو کرد.
🔸 از این منظر، در بخش نخست، خطوط کلیِ تحول جمهوری اسلامی به یک دستگاه سرکوب تمامعیار تا مرتبهی «رژیم کشتار» را ترسیم میکنم؛ و در کنار آن، خصلت مرگآوریِ این نظام را در برخی کارکردهای ساختاریاش بهسان «ماشین مرگ» وارسی میکنم؛ با این توضیح که مفهوم «رژیم کشتار» خود ذیل مفهوم وسیعترِ «ماشین مرگ» میگنجد. در ادامه و در بخش دوم، دو مورد از مهمترین سازوکارهای نرمالیزه کردن شر معرفی میشوند: بازنماییِ انسجام در پیوستار تاریخی جمهوری اسلامی (از جمله دقایق بازسازیِ پیوستار نظام: با ارجاع به مثال انتخابات)؛ و نسبیسازیِ شر.
🔸 باید خاطرنشان کنم که برای حفظ فشردگی متن، تحلیل حاضر از «ماشین مرگِ» جمهوری اسلامی (بهسان سرمایهداریِ محلی)، فارغ از چگونگی مفصلبندی و تعاملِ تاریخیِ آن با سرمایهداریِ جهانی (بهسان ماشین مرگِ جهانی) بنا شده است؛ اگرچه بههیچرو نافیِ این پیوندِ حیاتی نیست. تندادن به این نارساییِ تحلیلی، بهمنظور اجتناب از گسترش دامنهی بحث به کارکردهای پیچیدهی امپریالیسم در جهان معاصر بوده است.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4bA
#نرمالیزه_کردن_شر
#ماشین_مرگ #رژیم_کشتار
#سرکوب #مبارزه_طبقاتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جمهوری اسلامی و نرمالیزهکردنِ شر
نوشتهی: امین حصوری این نوشتار مرگبنیادی و مرگآوریِ نظام جمهوری اسلامی را عصارهی سرشت پلید آن معرفی کرده است. این برداشت بهواقع خوانشیست هنجاری از تاریخ کارکردهای ساختاریِ فاجعهبار جمهوری اسل…
▫️ تبارهای مبارزات مردمان پیرامونی
▫️ دربارهی تکثر تاریخی و سوژهزدایی
21 ژوئن 2024
نوشتهی: سمیه رستمپور
🔸 این یادداشت، که بنا بود بسیار زودتر منتشر شود اما به دلایلی به تعویق افتاد، ادامه و قسمت دوم متنی است که پیشتر در سایت نقد با عنوان «قیام ژینا در پرتو مرکز- حاشیه/ مازادهای ضداستعماری و ضدطبقاتی مبارزات پیرامونی» منتشر شده است. با اینکه امروز از قیام ژن.ژیان.ئازادی کمی فاصله گرفتهایم، اما دلالتهای این قیام همچنان برای اکنون ما معنا دارند و از این جهت این متن، نه یادداشتی دربارهی رویدادی در گذشته، بلکه دربارهی آمریت آن رویداد در امروز ماست و به همین خاطر موضوعیت دارد. واژهی «زنان» در این یادداشت برای تمام افرادی که هویت خود را زن میدانند، استفاده میشود که شامل زنان سیسجندر، زنان ترنس یا اینتر است.
🔸 زنانی که روز خاکسپاری ژینا در آرامستان آیچی سقز حاضر بودند، پیشگام تغییری بزرگ در کنشگری فمینیستی در ایران بودند؛ تغییری از «سیاست سازشگرایانه» به «سیاست انقلابی». بازنگری در این تغییر و دلالتهایش در دوران رخوت پس از قیام اهمیت بسیاری دارد. پرسش اساسی که از آن روز تا کنون در ذهن میگذرد این است که آیا ممکن است آن کنش جمعی پیشروانه در ۲۶ شهریور در آرامگاه سقز، آن حضور پرشور مردم، آن نمایش رادیکال روسری برداشتن جمعی زنان، بیانیهی فمینیستی خواندن و شعار ژن.ژیان.ئازادی سردادن، «تصادفی» و «حادث» باشد؟ آیا این رویداد بدون پیشینهای از مبارزات و خشم انقلابی به وقوع پیوست؟ سؤال مهمتر این است که اگر این امر تصادفی نبوده و زنان در حاشیهْ میراثدار تاریخی غنی از مبارزه و مقاومت هستند که کنششان را توضیح میدهد، چگونه است که آنها از تاریخنگاری غالب حذف شدهاند و در مقالات مربوط به «تاریخ جنبش زنان ایران» نامی از آنها نیست؟ این ادعا را از این جهت مطرح میکنم که طی تحقیقی که برای یک کار دانشگاهی پیرامون مقالات برجستهی منتشرشده تا ۲۰۱۷، یعنی تا قیام دیماه ۱۳۹۶، دربارهی «تاریخ جنبش زنان ایران» انجام دادم، به ندرت (اگر نگویم اصلاً) به متنی برخوردم که تجربه و مبارزههای زنان ملل تحت ستم و اقلیت را در روایت خود گنجانده باشد یا در تاریخنگاری جنبش فمینیستی ایران سهمی برای زنان کرد، بلوچ، عرب و ترک و... قائل شده باشد. اکثر این مقالات رویکردی مرکزگرایانه دارند و روایتی همگنساز از تاریخ جنبش زنان ایران ارائه میدهند که با بیشمرئیسازی کنشگری زنان مرکزْ بهمثابهی تنها کسانی که در پیشبرد مبارزه فمینیستی کشور نقش داشتهاند، به نامرئیسازی سیستماتیک تجربهها و کنشگری زنان پیرامونی دامن زدهاند؛ گویی این زنان هیچ نقشی در این جنبش و در مبارزه با مناسبات جنسیتی (دولتی و غیردولتی) در کشور نداشتهاند و همواره منفعلانه تسلیم مرد/پدرسالاری سیاسی و محلیشان بودهاند.
🔸 مشکل اما حتی فراتر از دیده شدن یا نشدن است؛ مسئله این است که وقایعی روی دادهاند، ولی در تاریخ غالب یعنی تاریخ فاتحان که در آن مردمان پیرامونی ناموجودند، جایی نیافتهاند. هم این مردمان بهعنوان کنشگر و هم تجربهی آنها بهعنوان شکلهایی از حیات مقاومتْ از تاریخ «رسمی» حذف شدهاند انگار که هرگز روی ندادهاند، زیرا کنشگران آنها و جغرافیایی که در آن زندگی میکنند، مشروعیت ورود به تولید دانش و کنش «هنجارمند» را ندارند. با این حال، اگر رویدادهایی در آرشیوهای سوگیرانه یا در روایتهای غالب رسمی نیامدهاند، به معنای این نیست که اتفاق نیفتادهاند؛ حاشیه به شکل درونماندگار، فارغ از اینکه دیگری مشروعتر آن را تأیید و ستایش کند یا نه، مسیر سیاسی تاریخی خود را پیش برده و قیام ژن.ژیان.ئازادی میوهی این تلاش خودبسنده بوده است.
🔸توجه به زمانمندی تاریخی متفاوت حاشیه و مرکز، این امکان را به ما میدهد که فراتر از سیاست هویت، تفاوت میان این دو و کنشگران آنها و اولویتبندیهای مجزایشان را بهتر بازشناسی کنیم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4cm
#سمیه_رستمپور #مقاومت
#خیزش_ژینا #حاشیه_مرکز
#ستم_چندگانه #جنبش_زنان
#فمینیسم_چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دربارهی تکثر تاریخی و سوژهزدایی
21 ژوئن 2024
نوشتهی: سمیه رستمپور
🔸 این یادداشت، که بنا بود بسیار زودتر منتشر شود اما به دلایلی به تعویق افتاد، ادامه و قسمت دوم متنی است که پیشتر در سایت نقد با عنوان «قیام ژینا در پرتو مرکز- حاشیه/ مازادهای ضداستعماری و ضدطبقاتی مبارزات پیرامونی» منتشر شده است. با اینکه امروز از قیام ژن.ژیان.ئازادی کمی فاصله گرفتهایم، اما دلالتهای این قیام همچنان برای اکنون ما معنا دارند و از این جهت این متن، نه یادداشتی دربارهی رویدادی در گذشته، بلکه دربارهی آمریت آن رویداد در امروز ماست و به همین خاطر موضوعیت دارد. واژهی «زنان» در این یادداشت برای تمام افرادی که هویت خود را زن میدانند، استفاده میشود که شامل زنان سیسجندر، زنان ترنس یا اینتر است.
🔸 زنانی که روز خاکسپاری ژینا در آرامستان آیچی سقز حاضر بودند، پیشگام تغییری بزرگ در کنشگری فمینیستی در ایران بودند؛ تغییری از «سیاست سازشگرایانه» به «سیاست انقلابی». بازنگری در این تغییر و دلالتهایش در دوران رخوت پس از قیام اهمیت بسیاری دارد. پرسش اساسی که از آن روز تا کنون در ذهن میگذرد این است که آیا ممکن است آن کنش جمعی پیشروانه در ۲۶ شهریور در آرامگاه سقز، آن حضور پرشور مردم، آن نمایش رادیکال روسری برداشتن جمعی زنان، بیانیهی فمینیستی خواندن و شعار ژن.ژیان.ئازادی سردادن، «تصادفی» و «حادث» باشد؟ آیا این رویداد بدون پیشینهای از مبارزات و خشم انقلابی به وقوع پیوست؟ سؤال مهمتر این است که اگر این امر تصادفی نبوده و زنان در حاشیهْ میراثدار تاریخی غنی از مبارزه و مقاومت هستند که کنششان را توضیح میدهد، چگونه است که آنها از تاریخنگاری غالب حذف شدهاند و در مقالات مربوط به «تاریخ جنبش زنان ایران» نامی از آنها نیست؟ این ادعا را از این جهت مطرح میکنم که طی تحقیقی که برای یک کار دانشگاهی پیرامون مقالات برجستهی منتشرشده تا ۲۰۱۷، یعنی تا قیام دیماه ۱۳۹۶، دربارهی «تاریخ جنبش زنان ایران» انجام دادم، به ندرت (اگر نگویم اصلاً) به متنی برخوردم که تجربه و مبارزههای زنان ملل تحت ستم و اقلیت را در روایت خود گنجانده باشد یا در تاریخنگاری جنبش فمینیستی ایران سهمی برای زنان کرد، بلوچ، عرب و ترک و... قائل شده باشد. اکثر این مقالات رویکردی مرکزگرایانه دارند و روایتی همگنساز از تاریخ جنبش زنان ایران ارائه میدهند که با بیشمرئیسازی کنشگری زنان مرکزْ بهمثابهی تنها کسانی که در پیشبرد مبارزه فمینیستی کشور نقش داشتهاند، به نامرئیسازی سیستماتیک تجربهها و کنشگری زنان پیرامونی دامن زدهاند؛ گویی این زنان هیچ نقشی در این جنبش و در مبارزه با مناسبات جنسیتی (دولتی و غیردولتی) در کشور نداشتهاند و همواره منفعلانه تسلیم مرد/پدرسالاری سیاسی و محلیشان بودهاند.
🔸 مشکل اما حتی فراتر از دیده شدن یا نشدن است؛ مسئله این است که وقایعی روی دادهاند، ولی در تاریخ غالب یعنی تاریخ فاتحان که در آن مردمان پیرامونی ناموجودند، جایی نیافتهاند. هم این مردمان بهعنوان کنشگر و هم تجربهی آنها بهعنوان شکلهایی از حیات مقاومتْ از تاریخ «رسمی» حذف شدهاند انگار که هرگز روی ندادهاند، زیرا کنشگران آنها و جغرافیایی که در آن زندگی میکنند، مشروعیت ورود به تولید دانش و کنش «هنجارمند» را ندارند. با این حال، اگر رویدادهایی در آرشیوهای سوگیرانه یا در روایتهای غالب رسمی نیامدهاند، به معنای این نیست که اتفاق نیفتادهاند؛ حاشیه به شکل درونماندگار، فارغ از اینکه دیگری مشروعتر آن را تأیید و ستایش کند یا نه، مسیر سیاسی تاریخی خود را پیش برده و قیام ژن.ژیان.ئازادی میوهی این تلاش خودبسنده بوده است.
🔸توجه به زمانمندی تاریخی متفاوت حاشیه و مرکز، این امکان را به ما میدهد که فراتر از سیاست هویت، تفاوت میان این دو و کنشگران آنها و اولویتبندیهای مجزایشان را بهتر بازشناسی کنیم...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4cm
#سمیه_رستمپور #مقاومت
#خیزش_ژینا #حاشیه_مرکز
#ستم_چندگانه #جنبش_زنان
#فمینیسم_چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تبارهای مبارزات مردمان پیرامونی
دربارهی تکثر تاریخی و سوژهزدایی نوشتهی: سمیه رستمپور اهمیت خیزش اخیر در این بود که توانست در کنار دستاوردهای دیگر، «وجوه فراملی جنبشهای اعتراضی» را نیز برجسته کند. تبارهای چندگانه به ما یادآور…
▫️ شالودههای اقتصادی امپریالیسم معاصر
28 ژوئن 2024
نوشتهی: فرانسوا شنه
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 در این مقاله استدلال میشود که امپریالیسم امروزی قویاً با سلطهی شکل معینی از سرمایه یعنی سرمایهی پولی بهشدت متراکمِ بهرهدار و سود سهامدار مرتبط است که در بازارهای مالی عمل میکند، بتوارهپرستی فراگیر و امروزی پول را ایجاد میکند، اما کاملاً به ارزش اضافی و تولید متکی است. دو سازوکارْ تصاحب و/یا تولید مازاد محصول و تمرکز آن را در مرکزهای مالی نظام جهانی تضمین میکنند. بدهی خارجی در دههی 1980 غالب بود. تولید خارجی و بازگرداندن سود توسط شرکتهای فراملی اکنون کانال اصلی را نشان میدهد. موضوع موردنظر آمریکا در روابطش با بقیهی جهانْ پس از انتقال بخشی از تولیداتش به خارج از کشور توسط شرکتهای فراملی آمریکایی، تجاریسازی مازاد از طریق صادرات نیست، بلکه وابستگی به واردات و مهمتر از آن، به جریانهای عظیم سرمایهی پولی برای حمایت از بازار سهام، خرید اوراق بهاداری خزانهداری (T-bonds) و تامین مالی مجدد برای وثیقهگذاری است. این وابستگی جدید به توضیح «تناقضی» کمک میکند که امپریالیسم آمریکا را بهطور فزایندهای مجبور میکند تا با قهر فرااقتصادی و حتی نظامی در جایی که میتواند این وضعیت را متعادل کند.
🔸 الن میکسینز وود در امپراتوری سرمایه دو هدف را دنبال میکند. یکی کمک به پر کردن شکاف نظری یعنی فقدان «نظریهای نظامیافتهی امپریالیسم که برای جهانی طراحی شده که در آن همهی مناسبات بینالمللی سرمایهدارانه است و الزامات سرمایهداری آن را تنظیم میکنند.» هدف دوم، مرتبط با هدف اول اما مشخصتر، ارائهی تفسیری از اصل «جنگ بیپایان»، «عامدانه یا سر بزنگاه»، است که آمریکا از همان آغاز به کار دولت جرج دبلیو. بوش اعلام کرد و در پی حملات 11 سپتامبر به بوتهی عمل گذاشت. وود در اینجا استدلال میکند که ایدئولوژی جدید «جنگ بیپایان» به نیازهای خاص آنچه او «امپریالیسم جدید» مینامد پاسخ میدهد.
🔸 من از وود برای سهمی که در هر دو موضوع دارد سپاسگزارم. بخشهایی از کتابش که به مناسبات بین امپریالیسم و نظریهی مالکیت سرمایهداری (لاک) و مناسبات بینالملل (گروتیوس) اختصاص یافته، هم برای پژوهشهای فکری و هم برای روشن شدن موضوعها و هدفهای سیاسی مهم و برانگیزاننده است. بهویژه با نظر او در خصوص بهرسمیت شناختن نقش قدرت دولتی در سلطهی امپریالیستی و توصیهی اکید او به جنبش ضد جهانی شدن برای مبارزه با نهادهایی که تعیینکنندهاند، موافقم.
🔸 نکتههایی که در ادامهی بحث مطرح میشوند، عمدتاً موضوعهایی را در برمیگیرند که به شالودههای امپریالیسم معاصر و نیازهای اقتصادیای مرتبطند که این امپریالیسم به آنها پاسخ میدهد. این موضوعها بهطور کلی ناظر به مواردیاند که آنها را شکافها و/یا ابهامهای نظری میدانم، شکافها و ابهامهایی که استدلال را بیجهت تضعیف میکنند و به راحتی میشود اصلاحشان کرد. در موارد دیگر، همانند توسل وود به مفهوم «امپریالیسم مازاد»، نکتههای مدنظرم انتقادیترند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4d0
#امپریالیسم
#فرانسوا_شنه #حسن_مرتضوی
#سرمایه_پولی
#الن_میکسینز_وود
👇🏽
🖋@naghd_com
28 ژوئن 2024
نوشتهی: فرانسوا شنه
ترجمهی: حسن مرتضوی
🔸 در این مقاله استدلال میشود که امپریالیسم امروزی قویاً با سلطهی شکل معینی از سرمایه یعنی سرمایهی پولی بهشدت متراکمِ بهرهدار و سود سهامدار مرتبط است که در بازارهای مالی عمل میکند، بتوارهپرستی فراگیر و امروزی پول را ایجاد میکند، اما کاملاً به ارزش اضافی و تولید متکی است. دو سازوکارْ تصاحب و/یا تولید مازاد محصول و تمرکز آن را در مرکزهای مالی نظام جهانی تضمین میکنند. بدهی خارجی در دههی 1980 غالب بود. تولید خارجی و بازگرداندن سود توسط شرکتهای فراملی اکنون کانال اصلی را نشان میدهد. موضوع موردنظر آمریکا در روابطش با بقیهی جهانْ پس از انتقال بخشی از تولیداتش به خارج از کشور توسط شرکتهای فراملی آمریکایی، تجاریسازی مازاد از طریق صادرات نیست، بلکه وابستگی به واردات و مهمتر از آن، به جریانهای عظیم سرمایهی پولی برای حمایت از بازار سهام، خرید اوراق بهاداری خزانهداری (T-bonds) و تامین مالی مجدد برای وثیقهگذاری است. این وابستگی جدید به توضیح «تناقضی» کمک میکند که امپریالیسم آمریکا را بهطور فزایندهای مجبور میکند تا با قهر فرااقتصادی و حتی نظامی در جایی که میتواند این وضعیت را متعادل کند.
🔸 الن میکسینز وود در امپراتوری سرمایه دو هدف را دنبال میکند. یکی کمک به پر کردن شکاف نظری یعنی فقدان «نظریهای نظامیافتهی امپریالیسم که برای جهانی طراحی شده که در آن همهی مناسبات بینالمللی سرمایهدارانه است و الزامات سرمایهداری آن را تنظیم میکنند.» هدف دوم، مرتبط با هدف اول اما مشخصتر، ارائهی تفسیری از اصل «جنگ بیپایان»، «عامدانه یا سر بزنگاه»، است که آمریکا از همان آغاز به کار دولت جرج دبلیو. بوش اعلام کرد و در پی حملات 11 سپتامبر به بوتهی عمل گذاشت. وود در اینجا استدلال میکند که ایدئولوژی جدید «جنگ بیپایان» به نیازهای خاص آنچه او «امپریالیسم جدید» مینامد پاسخ میدهد.
🔸 من از وود برای سهمی که در هر دو موضوع دارد سپاسگزارم. بخشهایی از کتابش که به مناسبات بین امپریالیسم و نظریهی مالکیت سرمایهداری (لاک) و مناسبات بینالملل (گروتیوس) اختصاص یافته، هم برای پژوهشهای فکری و هم برای روشن شدن موضوعها و هدفهای سیاسی مهم و برانگیزاننده است. بهویژه با نظر او در خصوص بهرسمیت شناختن نقش قدرت دولتی در سلطهی امپریالیستی و توصیهی اکید او به جنبش ضد جهانی شدن برای مبارزه با نهادهایی که تعیینکنندهاند، موافقم.
🔸 نکتههایی که در ادامهی بحث مطرح میشوند، عمدتاً موضوعهایی را در برمیگیرند که به شالودههای امپریالیسم معاصر و نیازهای اقتصادیای مرتبطند که این امپریالیسم به آنها پاسخ میدهد. این موضوعها بهطور کلی ناظر به مواردیاند که آنها را شکافها و/یا ابهامهای نظری میدانم، شکافها و ابهامهایی که استدلال را بیجهت تضعیف میکنند و به راحتی میشود اصلاحشان کرد. در موارد دیگر، همانند توسل وود به مفهوم «امپریالیسم مازاد»، نکتههای مدنظرم انتقادیترند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4d0
#امپریالیسم
#فرانسوا_شنه #حسن_مرتضوی
#سرمایه_پولی
#الن_میکسینز_وود
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شالودههای اقتصادی امپریالیسم معاصر
نوشتهی: فرانسوا شنه ترجمهی: حسن مرتضوی آموزهی جنگِ بیپایانْ پاسخی است به تضادهای درهمگرهخوردهای که با بازسازی کل اقتصاد آمریکا برای پاسخگویی به نیازهای سرمایهی مالی تحت سیطرهی انواع صندوق…
▫️ شِمای مارکسی بازتولید ساده
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل چهارم
۴ اوت ۲۰۲۴
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 اگر ما کل محصول جامعهای را که به شیوهی سرمایهدارانه تولید میکند بهمثابهی یک کلیت و در مقام محصول کار سالی درنظر بگیریم که قصد واکاوی اجزای مربوط به آن را داریم، آنگاه فرمول مذکور، فرمولی به تمام معنا دقیق است. عنصر c در این فرمول نشان میدهد چه مقدار کار گذشته، کار انجامیافته در سالهای پیشین، در هیأت وسائل تولید، در محصول سال جاری مداخله دارد. عنصر v+m، اجزای ترکیبیِ محصولی را نشان میدهد که منحصراً در سال اخیر به میانجی کارِ تازه آفریده شده است و سرانجام رابطهی v و m، توزیع و تقسیم سهم سالانهی کار جامعه بین حفظ و بقای کارکنندگان و ناـکارکنندگان را به ما نشان میدهد. این واکاوی، برای بازتولید تکْ سرمایه نیز، فارغ از پیکرهی مادی محصولی که پدید آورده، درست و تعیینکننده است. نزد سرمایهدار صنعت ماشینی، c ، v و m بدون هیچگونه تمایزی دوباره در هیأت ماشین یا اجزای ماشین پدیدار میشوند. نزد همکارش در شاخهی [تولید] شکر c، v و m، در هیأت شکر از درون فرآیند تولید زاده میشوند. نزد مالک یک رقاصخانه، در قالب غمزههای رقاصان و اداهای «شعبدهبازان» شیئیت مییابند. تمایز آنها با یکدیگر در محصولی بیتمایز، فقط این است که آنها اجزای ارزشی و سهم ارزشیِ مقسومی از محصولاند. و این امر، به تنهایی برای بازتولید تکْ سرمایه کاملاً بسنده است. زیرا بازتولید تکْ سرمایه با پیکرهی ارزشی سرمایه آغاز میشود و نقطهی عزیمتش مبلغ معینی پول است که از تحقق [ارزش] محصولات تولیدشده بهدست آمده است. به این ترتیب، فرمول c+v+m شالودهای است موجود برای تقسیم و توزیع آن مبلغ پول به بخشی برای خرید وسائل مادی تولید، بخشی دیگر برای خرید نیروی کار و بخش سومی برای مصرف شخصی سرمایهدار، اگر ــ چنانکه ما در اینجا و در وهلهی نخست فرض گرفتهایم ــ بازتولید ساده صورت پذیرد، یا فقط بخشی از آن به مصرف شخصی سرمایهدار برسد و بخشی دیگر به خدمت بزرگتر کردن سرمایه درآید؛ در اینصورت قرار است بازتولید گسترده صورت گیرد. اینکه سرمایهدار باید برای بازتولید واقعی با چنین توزیع و تقسیمی برای سرمایهی پولیْ دوباره به بازار کالاها گام نهد تا بتواند پیششرطهای عینی تولید ــ یعنی مواد خام، کارافزارها و غیره و نیز نیروی کار ــ را بهدست آورد، امری است بدیهی. اما این امر که تکْ سرمایهدار بتواند در بازارْ وسائل تولید و نیروی کاری را که برای کسبوکارش به آن نیاز دارد، بهطور واقعی هم پیدا کند، در نگاه تکْ سرمایهدار و ایدئولوگهای دانشمندش، همانا اقتصاددانانِ ولنگار نیز بدیهی بهنظر میآید.
🔸 در شیوهی تولید سرمایهداریْ کار گذشتهی انباشتشده در وسائل تولید جامعه به هیأت سرمایه درمیآیند و پرسش معطوف به تبار کار گذشتهای که شالودهی فرآیند بازتولید را میسازد، به پرسش ناظر بر زایش و پیدایش سرمایه دگردیسی مییابد. این نقطهی زایش و پیدایش بیگمان به مراتب کمتر افسانهای است و برعکس با سطوری خونین از تاریخ عصر نوین بهمثابهی تاریخِ بهاصطلاح انباشت آغازین نوشته شده است. اما خودِ این واقعیت که ما نمیتوانیم به بازتولید ساده جز چیزی بیندیشیم که مستلزم کار گذشتهی انباشتشدهای است که حجمش از کار صرفشده برای حفظ و بقای جامعه متجاوز است، نیشتر به زخم بازتولید ساده میزند و ثابت میکند که بازتولید ساده نه صرفاً برای تولید سرمایهدارانه، بلکه برای هر گامی از پیشرفت تمدن بهطور اعم، افسانهای بیش نیست. برای آنکه بتوانیم تصور دقیقی از این افسانه ــ در این دیسهنما ــ بهدست آوریم، باید به عنوان پیششرطش رویداد یک دورهی تولیدیِ سپریشدهای را مفروض بگیریم که غیرممکن بود خود فقط به بازتولید ساده محدود باشد، بلکه راستا و آماجش پیشاپیش بازتولید گسترده بوده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4dD
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#شمای_بازتولید_ساده
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل چهارم
۴ اوت ۲۰۲۴
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 اگر ما کل محصول جامعهای را که به شیوهی سرمایهدارانه تولید میکند بهمثابهی یک کلیت و در مقام محصول کار سالی درنظر بگیریم که قصد واکاوی اجزای مربوط به آن را داریم، آنگاه فرمول مذکور، فرمولی به تمام معنا دقیق است. عنصر c در این فرمول نشان میدهد چه مقدار کار گذشته، کار انجامیافته در سالهای پیشین، در هیأت وسائل تولید، در محصول سال جاری مداخله دارد. عنصر v+m، اجزای ترکیبیِ محصولی را نشان میدهد که منحصراً در سال اخیر به میانجی کارِ تازه آفریده شده است و سرانجام رابطهی v و m، توزیع و تقسیم سهم سالانهی کار جامعه بین حفظ و بقای کارکنندگان و ناـکارکنندگان را به ما نشان میدهد. این واکاوی، برای بازتولید تکْ سرمایه نیز، فارغ از پیکرهی مادی محصولی که پدید آورده، درست و تعیینکننده است. نزد سرمایهدار صنعت ماشینی، c ، v و m بدون هیچگونه تمایزی دوباره در هیأت ماشین یا اجزای ماشین پدیدار میشوند. نزد همکارش در شاخهی [تولید] شکر c، v و m، در هیأت شکر از درون فرآیند تولید زاده میشوند. نزد مالک یک رقاصخانه، در قالب غمزههای رقاصان و اداهای «شعبدهبازان» شیئیت مییابند. تمایز آنها با یکدیگر در محصولی بیتمایز، فقط این است که آنها اجزای ارزشی و سهم ارزشیِ مقسومی از محصولاند. و این امر، به تنهایی برای بازتولید تکْ سرمایه کاملاً بسنده است. زیرا بازتولید تکْ سرمایه با پیکرهی ارزشی سرمایه آغاز میشود و نقطهی عزیمتش مبلغ معینی پول است که از تحقق [ارزش] محصولات تولیدشده بهدست آمده است. به این ترتیب، فرمول c+v+m شالودهای است موجود برای تقسیم و توزیع آن مبلغ پول به بخشی برای خرید وسائل مادی تولید، بخشی دیگر برای خرید نیروی کار و بخش سومی برای مصرف شخصی سرمایهدار، اگر ــ چنانکه ما در اینجا و در وهلهی نخست فرض گرفتهایم ــ بازتولید ساده صورت پذیرد، یا فقط بخشی از آن به مصرف شخصی سرمایهدار برسد و بخشی دیگر به خدمت بزرگتر کردن سرمایه درآید؛ در اینصورت قرار است بازتولید گسترده صورت گیرد. اینکه سرمایهدار باید برای بازتولید واقعی با چنین توزیع و تقسیمی برای سرمایهی پولیْ دوباره به بازار کالاها گام نهد تا بتواند پیششرطهای عینی تولید ــ یعنی مواد خام، کارافزارها و غیره و نیز نیروی کار ــ را بهدست آورد، امری است بدیهی. اما این امر که تکْ سرمایهدار بتواند در بازارْ وسائل تولید و نیروی کاری را که برای کسبوکارش به آن نیاز دارد، بهطور واقعی هم پیدا کند، در نگاه تکْ سرمایهدار و ایدئولوگهای دانشمندش، همانا اقتصاددانانِ ولنگار نیز بدیهی بهنظر میآید.
🔸 در شیوهی تولید سرمایهداریْ کار گذشتهی انباشتشده در وسائل تولید جامعه به هیأت سرمایه درمیآیند و پرسش معطوف به تبار کار گذشتهای که شالودهی فرآیند بازتولید را میسازد، به پرسش ناظر بر زایش و پیدایش سرمایه دگردیسی مییابد. این نقطهی زایش و پیدایش بیگمان به مراتب کمتر افسانهای است و برعکس با سطوری خونین از تاریخ عصر نوین بهمثابهی تاریخِ بهاصطلاح انباشت آغازین نوشته شده است. اما خودِ این واقعیت که ما نمیتوانیم به بازتولید ساده جز چیزی بیندیشیم که مستلزم کار گذشتهی انباشتشدهای است که حجمش از کار صرفشده برای حفظ و بقای جامعه متجاوز است، نیشتر به زخم بازتولید ساده میزند و ثابت میکند که بازتولید ساده نه صرفاً برای تولید سرمایهدارانه، بلکه برای هر گامی از پیشرفت تمدن بهطور اعم، افسانهای بیش نیست. برای آنکه بتوانیم تصور دقیقی از این افسانه ــ در این دیسهنما ــ بهدست آوریم، باید به عنوان پیششرطش رویداد یک دورهی تولیدیِ سپریشدهای را مفروض بگیریم که غیرممکن بود خود فقط به بازتولید ساده محدود باشد، بلکه راستا و آماجش پیشاپیش بازتولید گسترده بوده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4dD
#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#شمای_بازتولید_ساده
#انباشت_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شِمای مارکسی بازتولید ساده
انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل چهارم نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی خودویژگیِ مسلط تولید سرمایهدارانه همانا این واقعیت است که آفرینش و تصرف ارزش اضافیْ هدف حقیقی و انگیزه و رانهی پیش…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بداهتزدایی از مفهوم سکولاریسم
11 اوت 2024
نوشتهی: شیرین کمانگر
🔸 ایدهی سکولاریسم در مقام بدیلی برای تئوکراسی حاکم به مفهومی رایج در ادبیات سیاسی طیفهای مختلف جریانهای سیاسی اعم از راست افراطی، چپ جمهوریخواه و چپ رادیکال، بهویژه پس از خیزش ژینا تبدیل شده است. با این حال، هیچ توضیح روشنی دربارهی معنا، ماهیت و محتوای این مفهوم در دست نیست، مگر آنکه نظم سکولار در تقابل با نظم تئوکراتیک یا روحانیسالار مستقر است. این مفهومْ بداهت ظاهری خود را نه از صورتبندی دقیق مسئله حول تعریفها، تعیّنها و روابط مشخص بلکه از فقدان آن کسب کرده است که میتواند تبعات منفی بیشماری برای اتخاذ استراتژی سیاسی درست داشته باشد.
🔸 این نوشته قصد دارد با نگاهی انتقادی به ملاحظات مطرحشدهی حسام سلامت در گفتوگوی اخیرش با محمد ملاعباسی در برنامهی آزاد، و بررسی مواضع تشکلهای چپگرا در بلوچستان و کردستان که در اثنای خیزش ژینا اعلام موجودیت کردند، گامی هر چند کوچک در جهت تحلیل و تدقیق ابعاد این مسئله بردارد و امیدوار است امکانی برای تلاشهای نظری جامعتری در تردید در بداهت این مفهوم فراهم کند. تلاش میکنیم با کندوکاو در حدود و ثغور این مفهوم و ارزیابی نظمهای سکولار مستقر، نسبت انواع سکولاریسم با پراتیک جمعی را ارزیابی کنیم تا مشخص شود کدام سکولاریسم امکان تحقق آزادی و برابری را داراست و جریانهای خواهان سکولاریسم در ایران به کدامیک از نظمهای سکولار موجود، شباهت بیشتری دارند. همچنین، رویکرد آنها نسبت به ستم مذهبی بهمثابهی یکی از شکلهای ستم در نظام فارسـشیعی مرکزگرای موجود چیست؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4eu
#کنشهای_مذهبی_سیاسی #سکولاریسم
#سکولاریسم_تبعیضگذار
#شیرین_کمانگر
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بداهتزدایی از مفهوم سکولاریسم
11 اوت 2024
نوشتهی: شیرین کمانگر
🔸 ایدهی سکولاریسم در مقام بدیلی برای تئوکراسی حاکم به مفهومی رایج در ادبیات سیاسی طیفهای مختلف جریانهای سیاسی اعم از راست افراطی، چپ جمهوریخواه و چپ رادیکال، بهویژه پس از خیزش ژینا تبدیل شده است. با این حال، هیچ توضیح روشنی دربارهی معنا، ماهیت و محتوای این مفهوم در دست نیست، مگر آنکه نظم سکولار در تقابل با نظم تئوکراتیک یا روحانیسالار مستقر است. این مفهومْ بداهت ظاهری خود را نه از صورتبندی دقیق مسئله حول تعریفها، تعیّنها و روابط مشخص بلکه از فقدان آن کسب کرده است که میتواند تبعات منفی بیشماری برای اتخاذ استراتژی سیاسی درست داشته باشد.
🔸 این نوشته قصد دارد با نگاهی انتقادی به ملاحظات مطرحشدهی حسام سلامت در گفتوگوی اخیرش با محمد ملاعباسی در برنامهی آزاد، و بررسی مواضع تشکلهای چپگرا در بلوچستان و کردستان که در اثنای خیزش ژینا اعلام موجودیت کردند، گامی هر چند کوچک در جهت تحلیل و تدقیق ابعاد این مسئله بردارد و امیدوار است امکانی برای تلاشهای نظری جامعتری در تردید در بداهت این مفهوم فراهم کند. تلاش میکنیم با کندوکاو در حدود و ثغور این مفهوم و ارزیابی نظمهای سکولار مستقر، نسبت انواع سکولاریسم با پراتیک جمعی را ارزیابی کنیم تا مشخص شود کدام سکولاریسم امکان تحقق آزادی و برابری را داراست و جریانهای خواهان سکولاریسم در ایران به کدامیک از نظمهای سکولار موجود، شباهت بیشتری دارند. همچنین، رویکرد آنها نسبت به ستم مذهبی بهمثابهی یکی از شکلهای ستم در نظام فارسـشیعی مرکزگرای موجود چیست؟
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4eu
#کنشهای_مذهبی_سیاسی #سکولاریسم
#سکولاریسم_تبعیضگذار
#شیرین_کمانگر
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بداهتزدایی از مفهوم سکولاریسم
نوشتهی: شیرین کمانگر این نوشته قصد دارد با کندوکاو در حدود و ثغور مفهوم سکولاریسم و ارزیابی نظمهای سکولارِ مستقر، نسبت انواع سکولاریسم با پراتیک جمعی را ارزیابی کند تا مشخص شود کدام سکولاریسم امک…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ همونیها
▫️ روایت تجربهای از بازداشت توسط گشت ارشاد
14 اوت 2024
نوشتهی: نسا گمنام
📝 توضیح راوی: گزارش این تجربه را یکی دو ماه پیش نوشته بودم. نه برای انتشار. برای ثبت در آرشیو شخصی و مصون نگهداشتن جزییاتاش در برابر سنبادهی زمان و فراموشی. اما دیدن فیلم دستگیری دو دختر نوجوان توسط گشت ارشاد در هفتهی گذشته، و خشم و بغض و غرور توأمانی که از تماشای آن صحنهها در گلویم نشست، باعث شد به پیشنهاد رفیق عزیزی برای انتشار عمومی و به اشتراک گذاشتن تجربهی خودم فکر کنم. به دلایلی که بر همه روشن است، برخی مکانها، لباسها، شغلها یا خصوصیات چهرهها را تغییر داده یا حذف کردهام. اما رویدادها را نه. نام واقعی «همونی»هایم را هم به نام شهدای قیام ژینا تغییر دادهام. مگر نه اینکه هر کدام از ما میتوانست (میتواند) جای آنها باشد؟ و یادی کوتاه هم کردهام از بابا ماشالله و منیژه خانم به نیابت از همهی خانوادههای دادخواه این سالها… برای تک تک زنانی که در این تجربه همراهم بودند و برای همهی آن یاران دیگر نادیده، زندگی، امید، و شادی روز پیروزی و دادخواهی آرزو میکنم. و چه میماند برای گفتن جز مقاومت که زندگی است.
🔸 خسته از کار، گرم صحبت با غزاله از خیابان اصلی عبور میکنیم که ون گشت ارشاد و موتورهایشان را میبینیم. در حال پیچیدن داخل خیابان فرعی بودند و با دیدن ما توقف کردند. کاری نمیشود کرد، وسط خیابان هستیم. ترافیک است. وقتی از میان قاب پنجرهی آمبولانسی که جلوی پایمان توقف کرده است با جوان راننده چهره به چهره میشویم، سریع میگوید: «زود برو، الان میان میگیرنت!» چارهای جز تحویل دادن لبخندی احمقانه به او ندارم. چرا از گفتن این بدیهیات بیهوده خسته نمیشوند؟ گویی همه چیز روی دور تند اتفاق میافتد. از همان وسط خیابان از لابهلای ماشینها خیابان را به سمت پایین میرویم به این امید که مامورها در ترافیک بیخیال بشوند و بروند. صدای یکیشان را میشنوم: «خانم وایستا… وایستا میگم… حجابت کو…» نمیایستیم. غزاله شالی را که دور گردناش است میکشد روی سرش و من همانطور که به راهم ادامه میدهم دستم را میکنم داخل کیفم تا شال کذایی را پیدا کنم! وقتی دو مامور زن و یک مامور مرد درشتهیکل و چند موتور سوار که دو ترکه نشستهاند دورهمان میکنند، من تازه شال را وسط خرت و پرتهای ته کیف پیدا کردهام. آخر این کیف گنده را چرا با خودت خرکش میکنی زن؟ هیچ کدام چهره ندارند. نمیدانم ماسکی که زدهاند بیچهرهشان کرده یا عادت عجیب من که از دیدن چهرهی غریبهها پرهیز میکنم. چه فرقی میکند؟ چشم داریم اما کوریم ما. همه کوریم. مامور چادری با لحنی که سعی میکند ملایم باشد میگوید: «خانم مگه نمیگیم وایسا؟! مامور نیروی انتظامی رو دنبال خودت راه انداختی توی خیابون؟» میخواستید دنبالم راه نیافتید! «شال نداری؟» دارم، توی کیفم است. کارت شناسایی خواست. ندارم. همراهم نیست. «خانم، این رو که گفتی، من دیگه خیلی مشکوک شدم!» بلاهت است که موج میزند. یک لحظه از ذهنم میگذرد که اگر فقط اندکی ذکاوت داشته باشد قهقههی پشت این اخم تصنعیام را میبیند. این لباسشخصی کی از ترک موتور پرید پایین و شروع کرد به فیلم گرفتن؟ (کمی بعد میفهمم به او میگویند «مستندساز»! جمهوری اسلامی وهن کلمات است. وهن مفاهیم. استاد تهی کردن واژهها از هرچه انسان، از هرآنچه بویی از انسانیت داده باشد.)...
🔹 متن کامل این تجربه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4eP
#گزارش #حجاب_اجباری
#گشت_ارشاد
#زن_زندگی_آزادی
#نسا_گمنام
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ همونیها
▫️ روایت تجربهای از بازداشت توسط گشت ارشاد
14 اوت 2024
نوشتهی: نسا گمنام
📝 توضیح راوی: گزارش این تجربه را یکی دو ماه پیش نوشته بودم. نه برای انتشار. برای ثبت در آرشیو شخصی و مصون نگهداشتن جزییاتاش در برابر سنبادهی زمان و فراموشی. اما دیدن فیلم دستگیری دو دختر نوجوان توسط گشت ارشاد در هفتهی گذشته، و خشم و بغض و غرور توأمانی که از تماشای آن صحنهها در گلویم نشست، باعث شد به پیشنهاد رفیق عزیزی برای انتشار عمومی و به اشتراک گذاشتن تجربهی خودم فکر کنم. به دلایلی که بر همه روشن است، برخی مکانها، لباسها، شغلها یا خصوصیات چهرهها را تغییر داده یا حذف کردهام. اما رویدادها را نه. نام واقعی «همونی»هایم را هم به نام شهدای قیام ژینا تغییر دادهام. مگر نه اینکه هر کدام از ما میتوانست (میتواند) جای آنها باشد؟ و یادی کوتاه هم کردهام از بابا ماشالله و منیژه خانم به نیابت از همهی خانوادههای دادخواه این سالها… برای تک تک زنانی که در این تجربه همراهم بودند و برای همهی آن یاران دیگر نادیده، زندگی، امید، و شادی روز پیروزی و دادخواهی آرزو میکنم. و چه میماند برای گفتن جز مقاومت که زندگی است.
🔸 خسته از کار، گرم صحبت با غزاله از خیابان اصلی عبور میکنیم که ون گشت ارشاد و موتورهایشان را میبینیم. در حال پیچیدن داخل خیابان فرعی بودند و با دیدن ما توقف کردند. کاری نمیشود کرد، وسط خیابان هستیم. ترافیک است. وقتی از میان قاب پنجرهی آمبولانسی که جلوی پایمان توقف کرده است با جوان راننده چهره به چهره میشویم، سریع میگوید: «زود برو، الان میان میگیرنت!» چارهای جز تحویل دادن لبخندی احمقانه به او ندارم. چرا از گفتن این بدیهیات بیهوده خسته نمیشوند؟ گویی همه چیز روی دور تند اتفاق میافتد. از همان وسط خیابان از لابهلای ماشینها خیابان را به سمت پایین میرویم به این امید که مامورها در ترافیک بیخیال بشوند و بروند. صدای یکیشان را میشنوم: «خانم وایستا… وایستا میگم… حجابت کو…» نمیایستیم. غزاله شالی را که دور گردناش است میکشد روی سرش و من همانطور که به راهم ادامه میدهم دستم را میکنم داخل کیفم تا شال کذایی را پیدا کنم! وقتی دو مامور زن و یک مامور مرد درشتهیکل و چند موتور سوار که دو ترکه نشستهاند دورهمان میکنند، من تازه شال را وسط خرت و پرتهای ته کیف پیدا کردهام. آخر این کیف گنده را چرا با خودت خرکش میکنی زن؟ هیچ کدام چهره ندارند. نمیدانم ماسکی که زدهاند بیچهرهشان کرده یا عادت عجیب من که از دیدن چهرهی غریبهها پرهیز میکنم. چه فرقی میکند؟ چشم داریم اما کوریم ما. همه کوریم. مامور چادری با لحنی که سعی میکند ملایم باشد میگوید: «خانم مگه نمیگیم وایسا؟! مامور نیروی انتظامی رو دنبال خودت راه انداختی توی خیابون؟» میخواستید دنبالم راه نیافتید! «شال نداری؟» دارم، توی کیفم است. کارت شناسایی خواست. ندارم. همراهم نیست. «خانم، این رو که گفتی، من دیگه خیلی مشکوک شدم!» بلاهت است که موج میزند. یک لحظه از ذهنم میگذرد که اگر فقط اندکی ذکاوت داشته باشد قهقههی پشت این اخم تصنعیام را میبیند. این لباسشخصی کی از ترک موتور پرید پایین و شروع کرد به فیلم گرفتن؟ (کمی بعد میفهمم به او میگویند «مستندساز»! جمهوری اسلامی وهن کلمات است. وهن مفاهیم. استاد تهی کردن واژهها از هرچه انسان، از هرآنچه بویی از انسانیت داده باشد.)...
🔹 متن کامل این تجربه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4eP
#گزارش #حجاب_اجباری
#گشت_ارشاد
#زن_زندگی_آزادی
#نسا_گمنام
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
همونیها
روایت تجربهای از بازداشت توسط گشت ارشاد نوشتهی: نسا گمنام گزارش این تجربه را یکی دو ماه پیش نوشته بودم. نه برای انتشار. برای ثبت در آرشیو شخصی و مصون نگهداشتن جزییاتاش در برابر سنبادهی زمان و …
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ رژیمهای جنگی بیپایان و نگاه اردوگاهی
21 اوت 2024
نوشتهی: علی ذکایی
🔸 تمامی رسانهها پس از ترور اسماعیل هنیه از شعلهور شدن یک جنگ تمامعیار در منطقه سخن میگویند. این اولین بار نیست که رسانهها چنین اخباری را منتشر میکنند. پس از ترور قاسم سلیمانی یا بمباران کنسولگری جمهوری اسلامی در سوریه نیز چنین فضای ابهامآلودی ساخته شد.
🔸 اساساً وضعیت مورد نظر ما از دوگانههای صلح-جنگ خارج شده و تمامی استراتژیها مبتنی بر رژیمهای جنگی بیپایان است که همواره چندقطبی و بدون مرکز هستند. کارکرد آنها به گونهایست که بتوانند حکومتهای خود را بر اساس کش و قوس دادن و زمانسنجیهای مختلف درون این رژیمهای جنگی شکل دهند. به همین علت وضعیت جنگی حاضر نه یک جنگ سنگر به سنگر متعیّن بلکه قسمی گسترش تعارضها و واکنشهاییست که بر همان جنگهای بیپایان معاصر تکیه دارند.
🔸 از این رو، دولت اسرائیل قسمی رژیم جنگیست که تمامی مشروعیت و پارادایم حکومت خود را از درون اشغال، وضعیت استثنایی و جنگ بیپایان به وجود آورده و همراه با همین وضعیت استثنایی دائمی، ائتلافی از نیروهای قدرت جهانی را به گونهای خاص درون این جنگ شرکت داده است. از طرف دیگر محور متخاصم آن نیز بخشی از آشوب مهلک فعلی است که به قطعهقطعه شدن جنبشها و مبارزات کمک میکند.
🔸 در این متن سعی داریم وضعیت جنگی در خاورمیانه را از سه نگاه، بحران محور مقاومت، ماشینهای جنگی معاصر و مسئلهی بازتولید ستمها بررسی کنیم...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4fv
#جنگافروزی
#خاورمیانه
#انترناسیونالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ رژیمهای جنگی بیپایان و نگاه اردوگاهی
21 اوت 2024
نوشتهی: علی ذکایی
🔸 تمامی رسانهها پس از ترور اسماعیل هنیه از شعلهور شدن یک جنگ تمامعیار در منطقه سخن میگویند. این اولین بار نیست که رسانهها چنین اخباری را منتشر میکنند. پس از ترور قاسم سلیمانی یا بمباران کنسولگری جمهوری اسلامی در سوریه نیز چنین فضای ابهامآلودی ساخته شد.
🔸 اساساً وضعیت مورد نظر ما از دوگانههای صلح-جنگ خارج شده و تمامی استراتژیها مبتنی بر رژیمهای جنگی بیپایان است که همواره چندقطبی و بدون مرکز هستند. کارکرد آنها به گونهایست که بتوانند حکومتهای خود را بر اساس کش و قوس دادن و زمانسنجیهای مختلف درون این رژیمهای جنگی شکل دهند. به همین علت وضعیت جنگی حاضر نه یک جنگ سنگر به سنگر متعیّن بلکه قسمی گسترش تعارضها و واکنشهاییست که بر همان جنگهای بیپایان معاصر تکیه دارند.
🔸 از این رو، دولت اسرائیل قسمی رژیم جنگیست که تمامی مشروعیت و پارادایم حکومت خود را از درون اشغال، وضعیت استثنایی و جنگ بیپایان به وجود آورده و همراه با همین وضعیت استثنایی دائمی، ائتلافی از نیروهای قدرت جهانی را به گونهای خاص درون این جنگ شرکت داده است. از طرف دیگر محور متخاصم آن نیز بخشی از آشوب مهلک فعلی است که به قطعهقطعه شدن جنبشها و مبارزات کمک میکند.
🔸 در این متن سعی داریم وضعیت جنگی در خاورمیانه را از سه نگاه، بحران محور مقاومت، ماشینهای جنگی معاصر و مسئلهی بازتولید ستمها بررسی کنیم...
🔹 متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4fv
#جنگافروزی
#خاورمیانه
#انترناسیونالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
رژیمهای جنگی بیپایان و نگاه اردوگاهی
نوشتهی: علی ذکایی مسئلهی سرمایهگذاری و پیوندخوردن مالیسازی با ابزارهای جنگافروزی و تشدید ماشینهای جنگی را ما بهخوبی در منطقه شاهد بودهایم، از گفتارهای ناظر بر امنیتیسازی جامعه که هرگونه …
▫️ امپریالیسم ”جدید“؟
▫️ دربارهی جهانیشدن و دولت ــ ملتها
25 اوت 2024
نوشتهی: پراسنجیت بوز
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 تناقض عمدهی جهانی شدن در جهانگیر شدن الزامهای سرمایهی مالی بینالمللی نهفته است. تفوق مالیهی بینالمللی از چند دههی گذشته رقابت بین امپریالیستی را تحت کنترل قرار داده و دولت-ملتهای امپریالیستی با الزامهای آن، وحدت بیشتری را تحت رهبری آمریکا از خود نشان دادهاند. اما تسلط مالیهی سوداگرانه و تأثیر ضدتورمی ناشی از آن، خطر تشدید رکود جهانی را به دنبال دارد. آمریکا در تلاش است تا با دنبال کردن یک سیاست نظامی تهاجمی و یکجانبهگرایانهی جنگی بیپایان، از هرگونه رقابت بالقوه در این محیط جلوگیری کند. با این حال، ظرفیت آمریکا برای حفظ چنین سطوح بالایی از هزینههای نظامی و «هزینهکرد مصرف»، با شکنندگی هژمونی دلار در پسزمینهی بدهی فزایندهی آمریکا در برابر بقیهی جهان محدود شده است. ظهور مجدد شرایط رکود در آمریکا زمینهساز بروز تضادهای بین امپریالیستی و نیز تضاد بین امپریالیسم و جهان سوم خواهد بود و گسستهایی احتمالی در نظم جهانی کنونی ایجاد خواهد کرد.
🔸 در پسزمینهی تجاوز به افغانستان و عراق به رهبری آمریکا و خشمی که در سراسر جهان برانگیخت، انتشار یک اثر نظری دربارهی امپریالیسم نمیتوانست زمانبندی بهتری داشته باشد. قبلاً دربارهی تلاقی جنبش ضدجهانی شدن با جنبش جهانی ضدجنگ، که بسیج عظیمی را در خیابانهای لندن، برلین، نیویورک و سایر نقاط در خلال جنگ ممکن کرد، مطالب زیادی نوشته شده است. اگرچه شور و شوق جنبش ضدجنگ پس از اشغال نهایی عراقْ کاهش چشمگیری یافت، مخالفتهای تودهای علیه نظم جهانی کنونی، که به نحو تحملناپذیر و نفرتانگیزی تحت سلطهی آمریکاست، قطعاً افزایش یافته است. بنابراین، بسیار مهم است که سیاست غیردموکراتیک، اقتصاد غارتگرانه و ایدئولوژی ضدمردمی امپریالیسم را در کلیت آن در برابر صفوف روبهرشد مخالفان آشکار کنیم. «امپراتوری سرمایه» الن میکسینز وود نه تنها تلاشی در این راستاست، بلکه مطمئناً بحثهایی را پیرامون موضوعات مهمی برمیانگیزاند که از نظر تئوریک جنبش جهانی علیه امپریالیسم را غنی میسازد.
🔸 وود تضاد اصلی در جهانی شدن را در گسترهی جغرافیایی رو به گسترش سرمایهداری و فراتر از محدودهی کنترلی میداند که قانون دولت-ملتهای سرزمینی میتواند در آن اجرا شود، این در حالی است که وابستگی سرمایه به دولت-ملتها برای اجرای قوانین بازی ضروری است. از استدلال وود برمیآید که او بر یگانه بودن این تضاد در سرمایهداری تأکید میکند و میکوشد «شکلهای جدید نیروی فرااقتصادی» را که قدرتهای امپریالیستی، «بهویژه آمریکا»، میپذیرند، از لحاظ افزایش «شکاف»، که حاکی از تشدید این تضاد است، توضیح دهد. اما این گزاره با معضلهای متعددی روبهروست...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4fS
#امپریالیسم #پراسنجیت_بوز #بهرام_صفایی
#سرمایهی_مالی #جهانی_شدن #الن_میکسینز_وود
#امپراتوری_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دربارهی جهانیشدن و دولت ــ ملتها
25 اوت 2024
نوشتهی: پراسنجیت بوز
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 تناقض عمدهی جهانی شدن در جهانگیر شدن الزامهای سرمایهی مالی بینالمللی نهفته است. تفوق مالیهی بینالمللی از چند دههی گذشته رقابت بین امپریالیستی را تحت کنترل قرار داده و دولت-ملتهای امپریالیستی با الزامهای آن، وحدت بیشتری را تحت رهبری آمریکا از خود نشان دادهاند. اما تسلط مالیهی سوداگرانه و تأثیر ضدتورمی ناشی از آن، خطر تشدید رکود جهانی را به دنبال دارد. آمریکا در تلاش است تا با دنبال کردن یک سیاست نظامی تهاجمی و یکجانبهگرایانهی جنگی بیپایان، از هرگونه رقابت بالقوه در این محیط جلوگیری کند. با این حال، ظرفیت آمریکا برای حفظ چنین سطوح بالایی از هزینههای نظامی و «هزینهکرد مصرف»، با شکنندگی هژمونی دلار در پسزمینهی بدهی فزایندهی آمریکا در برابر بقیهی جهان محدود شده است. ظهور مجدد شرایط رکود در آمریکا زمینهساز بروز تضادهای بین امپریالیستی و نیز تضاد بین امپریالیسم و جهان سوم خواهد بود و گسستهایی احتمالی در نظم جهانی کنونی ایجاد خواهد کرد.
🔸 در پسزمینهی تجاوز به افغانستان و عراق به رهبری آمریکا و خشمی که در سراسر جهان برانگیخت، انتشار یک اثر نظری دربارهی امپریالیسم نمیتوانست زمانبندی بهتری داشته باشد. قبلاً دربارهی تلاقی جنبش ضدجهانی شدن با جنبش جهانی ضدجنگ، که بسیج عظیمی را در خیابانهای لندن، برلین، نیویورک و سایر نقاط در خلال جنگ ممکن کرد، مطالب زیادی نوشته شده است. اگرچه شور و شوق جنبش ضدجنگ پس از اشغال نهایی عراقْ کاهش چشمگیری یافت، مخالفتهای تودهای علیه نظم جهانی کنونی، که به نحو تحملناپذیر و نفرتانگیزی تحت سلطهی آمریکاست، قطعاً افزایش یافته است. بنابراین، بسیار مهم است که سیاست غیردموکراتیک، اقتصاد غارتگرانه و ایدئولوژی ضدمردمی امپریالیسم را در کلیت آن در برابر صفوف روبهرشد مخالفان آشکار کنیم. «امپراتوری سرمایه» الن میکسینز وود نه تنها تلاشی در این راستاست، بلکه مطمئناً بحثهایی را پیرامون موضوعات مهمی برمیانگیزاند که از نظر تئوریک جنبش جهانی علیه امپریالیسم را غنی میسازد.
🔸 وود تضاد اصلی در جهانی شدن را در گسترهی جغرافیایی رو به گسترش سرمایهداری و فراتر از محدودهی کنترلی میداند که قانون دولت-ملتهای سرزمینی میتواند در آن اجرا شود، این در حالی است که وابستگی سرمایه به دولت-ملتها برای اجرای قوانین بازی ضروری است. از استدلال وود برمیآید که او بر یگانه بودن این تضاد در سرمایهداری تأکید میکند و میکوشد «شکلهای جدید نیروی فرااقتصادی» را که قدرتهای امپریالیستی، «بهویژه آمریکا»، میپذیرند، از لحاظ افزایش «شکاف»، که حاکی از تشدید این تضاد است، توضیح دهد. اما این گزاره با معضلهای متعددی روبهروست...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4fS
#امپریالیسم #پراسنجیت_بوز #بهرام_صفایی
#سرمایهی_مالی #جهانی_شدن #الن_میکسینز_وود
#امپراتوری_سرمایه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
امپریالیسم ”جدید“؟
دربارهی جهانیشدن و دولت-ملتها نوشتهی: پراسنجیت بوز ترجمهی: بهرام صفایی تناقض عمدهی جهانیشدن در جهانگیر شدن الزامهای سرمایهی مالیِ بینالمللی نهفته است. تفوق مالیهی بینالمللی از چند دهه…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ پس از امپریالیسمها:
▫️ امکانها و معضلهای یک سیاست فراملیِ صلح
۱ سپتامبر ۲۰۲۴
نوشتهی: جورجو گرپی و ایزابلا کُنسولاتی
ترجمهی: ساسان صدقینیا
🔸 متن حاضر در دسامبر ۲۰۲۳ در شمارهی ویژهی نشریهی دورسیا به زبان بلغاری با موضوع ضدنظامیگری، ضدامپریالیسم و ضدفاشیسم منتشر شده است. این مقاله در چارچوب بحثی طولانی بین نویسندگان و فعالان اروپای شرقی در مسیر «پلتفرم اعتصاب اجتماعی فراملی» و «مجمع دائمی ضدجنگ» جای میگیرد. متن بهطور خاص بر چگونگی استفاده از شعار ضدامپریالیسم پس از حمله روسیه به اوکراین تمرکز دارد و استدلال میکند که این مفهوم بیشتر مانعی است در مقابل بازاندیشی ابتکار سیاسی فراملی. استدلال مقاله این است که این مانع نه تنها ناشی از سیاست نادرست ضدامپریالیستی است بلکه خود مفهوم امپریالیسم امروزه نمیتواند یک وضعیت سیاسی در حال تغییر و نقش اساسی جنگ را در آن بهدرستی درک کند. بحث و بررسی این محدودیتها که با نتیجههای متفاوتی به هر دو امپریالیسم «روسی» و «غربی» مربوط میشود، تنها یک مناقشه بر سر یک اصطلاح نیست، بلکه بحث سیاسی بنیادینی است برای ساختن سیاست فراملی صلح که بتواند از جبهههای جنگ عبور کند و خود را از قالبهای کلیشهای بهارثرسیده از سنتهای سیاسی ناکارآمد امروز رها سازد.
🔸 همانطور که نویسندگان ذکر کردهاند، این متن پیش از حملهی ۷ اکتبر به رهبری حماس و پیش از تهاجم ارتش اسرائیل به غزه نوشته شده است. جنگ در فلسطین چشمانداز را بیش از پیش تغییر داده و توجه به تحولات جنگ در اوکراین را کاهش داده است. سطح بیسابقهی خشونتورزی اسرائیل با حمایت غربیها علیه فلسطینیها در غزه و پیوند تاریخی این خشونت با دههها اشغالگری اسرائیل، خطر احیای تصورات گذشته را به همراه دارد، بهجای آنکه به بحث ضروری دربارهی پیوند بین مناطق مختلف درگیر در جنگ و آغاز چیزی که آن را جنگ جهانی سوم در حال وقوع توصیف کردهایم، منجر شود.
🔸 دشواری سازماندهی واکنش جمعی به جنگ و درک ناپیوستگی ناشی از آن مستقیماً نه تنها به کسانی مربوط است که میخواهند سیاست مؤثری برای صلح را دنبال کنند بلکه بهطور کلی به جنبشهایی مرتبط است که به سرنگونی سلطهی سرمایه بر زندگی علاقهمند هستند. آنچه شاهد بودیم، اگر نگوییم یک ابتکار، در واقع ناتوانی در ایجاد حداقل یک بستر مشترک برای بحث است تا بتواند آنچه را که در حال وقوع است به عنوان نقطهی اتصال مرکزی شرایط سیاسیای که در آن زندگی می کنیم، نشان دهد. این ناتوانی نشان داده که چگونه در پسِ یک زبان دستوپاشکسته و بسیار شایع، که در بافتارهای مختلف طنینانداز میشود، یک زبان و مقولههای مشترک برای درک آنچه پیرامون ما اتفاق میافتد و گفتمانی که تا حدی امکان مداخلهی موثر را دهد وجود ندارد. ناتوانی در ایجاد یک جنبش ضدجنگ چیزی بیش از یک مشکل احتمالی را نشان میدهد: این مشکلْ اساسی است، نه تنها به دلیل فوریت پاسخ به موقعیتی که باعث مرگ و ویرانی روزانه میشود بلکه به منظور درک موانعی که ما در سازماندهی فراملی با آن روبهرو هستیم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4gu
#جورجو_گرپی #ایزابلا_کنسولاتی
#ساسان_صدقینیا
#سیاست_فراملی_صلح
#امپریالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پس از امپریالیسمها:
▫️ امکانها و معضلهای یک سیاست فراملیِ صلح
۱ سپتامبر ۲۰۲۴
نوشتهی: جورجو گرپی و ایزابلا کُنسولاتی
ترجمهی: ساسان صدقینیا
🔸 متن حاضر در دسامبر ۲۰۲۳ در شمارهی ویژهی نشریهی دورسیا به زبان بلغاری با موضوع ضدنظامیگری، ضدامپریالیسم و ضدفاشیسم منتشر شده است. این مقاله در چارچوب بحثی طولانی بین نویسندگان و فعالان اروپای شرقی در مسیر «پلتفرم اعتصاب اجتماعی فراملی» و «مجمع دائمی ضدجنگ» جای میگیرد. متن بهطور خاص بر چگونگی استفاده از شعار ضدامپریالیسم پس از حمله روسیه به اوکراین تمرکز دارد و استدلال میکند که این مفهوم بیشتر مانعی است در مقابل بازاندیشی ابتکار سیاسی فراملی. استدلال مقاله این است که این مانع نه تنها ناشی از سیاست نادرست ضدامپریالیستی است بلکه خود مفهوم امپریالیسم امروزه نمیتواند یک وضعیت سیاسی در حال تغییر و نقش اساسی جنگ را در آن بهدرستی درک کند. بحث و بررسی این محدودیتها که با نتیجههای متفاوتی به هر دو امپریالیسم «روسی» و «غربی» مربوط میشود، تنها یک مناقشه بر سر یک اصطلاح نیست، بلکه بحث سیاسی بنیادینی است برای ساختن سیاست فراملی صلح که بتواند از جبهههای جنگ عبور کند و خود را از قالبهای کلیشهای بهارثرسیده از سنتهای سیاسی ناکارآمد امروز رها سازد.
🔸 همانطور که نویسندگان ذکر کردهاند، این متن پیش از حملهی ۷ اکتبر به رهبری حماس و پیش از تهاجم ارتش اسرائیل به غزه نوشته شده است. جنگ در فلسطین چشمانداز را بیش از پیش تغییر داده و توجه به تحولات جنگ در اوکراین را کاهش داده است. سطح بیسابقهی خشونتورزی اسرائیل با حمایت غربیها علیه فلسطینیها در غزه و پیوند تاریخی این خشونت با دههها اشغالگری اسرائیل، خطر احیای تصورات گذشته را به همراه دارد، بهجای آنکه به بحث ضروری دربارهی پیوند بین مناطق مختلف درگیر در جنگ و آغاز چیزی که آن را جنگ جهانی سوم در حال وقوع توصیف کردهایم، منجر شود.
🔸 دشواری سازماندهی واکنش جمعی به جنگ و درک ناپیوستگی ناشی از آن مستقیماً نه تنها به کسانی مربوط است که میخواهند سیاست مؤثری برای صلح را دنبال کنند بلکه بهطور کلی به جنبشهایی مرتبط است که به سرنگونی سلطهی سرمایه بر زندگی علاقهمند هستند. آنچه شاهد بودیم، اگر نگوییم یک ابتکار، در واقع ناتوانی در ایجاد حداقل یک بستر مشترک برای بحث است تا بتواند آنچه را که در حال وقوع است به عنوان نقطهی اتصال مرکزی شرایط سیاسیای که در آن زندگی می کنیم، نشان دهد. این ناتوانی نشان داده که چگونه در پسِ یک زبان دستوپاشکسته و بسیار شایع، که در بافتارهای مختلف طنینانداز میشود، یک زبان و مقولههای مشترک برای درک آنچه پیرامون ما اتفاق میافتد و گفتمانی که تا حدی امکان مداخلهی موثر را دهد وجود ندارد. ناتوانی در ایجاد یک جنبش ضدجنگ چیزی بیش از یک مشکل احتمالی را نشان میدهد: این مشکلْ اساسی است، نه تنها به دلیل فوریت پاسخ به موقعیتی که باعث مرگ و ویرانی روزانه میشود بلکه به منظور درک موانعی که ما در سازماندهی فراملی با آن روبهرو هستیم...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-4gu
#جورجو_گرپی #ایزابلا_کنسولاتی
#ساسان_صدقینیا
#سیاست_فراملی_صلح
#امپریالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پس از امپریالیسمها
امکانها و معضلهای یک سیاست فراملیِ صلح نوشتهی: جورجو گرپی و ایزابلا کُنسولاتی ترجمهی: ساسان صدقینیا این متن قبل از فاجعهی غزه نوشته شده است، با اینحال در رابطه با استدلالهای این مقاله، وضع…