#گیاهان_محلی
#هزاره
به مناسبت هزارمین روز فعالیت کانال
.
گون با فتحه (گاف و واو)
خاطرات کودکی
اما براي جوانان بگويم كه گون بوته اي است پرخار و بدسگال به خصوص
نوع تلخ آن و گاهي بسيار بزرگ حتي بزرگتر از اندازه قد ما در آن زمان. براي بدست آوردن
شيره ريشه اين گياه به اسم كتيرا بايد پاي اين ديو هراسناك را كَند و اين جاندار وحشي را تـا
رسيدن به ريشه تحمل كرد. با تبر خاك پاي آن را كنده آنقدر كه ريشه آن خوب نمايان شود.
سپس افراد وارد با تيغ به ريشه آن نشتر ميزدند تا شيره خارج شود.
ادامه دارد....
(آرند وطنم)
@naein_nameh
#هزاره
به مناسبت هزارمین روز فعالیت کانال
.
گون با فتحه (گاف و واو)
خاطرات کودکی
اما براي جوانان بگويم كه گون بوته اي است پرخار و بدسگال به خصوص
نوع تلخ آن و گاهي بسيار بزرگ حتي بزرگتر از اندازه قد ما در آن زمان. براي بدست آوردن
شيره ريشه اين گياه به اسم كتيرا بايد پاي اين ديو هراسناك را كَند و اين جاندار وحشي را تـا
رسيدن به ريشه تحمل كرد. با تبر خاك پاي آن را كنده آنقدر كه ريشه آن خوب نمايان شود.
سپس افراد وارد با تيغ به ريشه آن نشتر ميزدند تا شيره خارج شود.
ادامه دارد....
(آرند وطنم)
@naein_nameh
#هزاره
به مناسبت هزارمین روز فعالیت کانال
(کانال زبان نایینی)
شرح حال ادمین کانال
در عصر نوروز سال ۱۳۳۴ به کمک ماماچه (قابله) در روستای ارند به دنیا آمدم. با این که پدر نام چهارمین پسرش را سعید برگزیده بود فامیل از احتمال ناراحتی خوانین مانع و در شناسنامه عباس علی درج شد.
زندگی بچه روستایی عجین است با کار کشاورزی و چرای گوسفند و البته بازی هایی که کودکان امروز به خواب هم نمی بینند، سرشار از شادی و نشاط و تحرک. (#آن_روزها)
سال ۱۳۴۰ به کمک مرحوم سعید العلما جلالی نایینی قاضی عالی رتبه و بازرس شاهنشاهی دبستان بامداد آرند باز شد و من درست شش سال داشتم. ای بامداد چقدر نامت، یادت و خاطراتت زیبا و ماندنی است. با پایان دبستان، سال غم انگیز ۱۳۴۶ و وجود مشکل مالی برای ادامه تحصیل در نایین ، باعث رفتن به
(گونه سونی)گون زنی شد که خود حکایت تلخی است. شش سال تحصیل در دبیرستان طبای نایین و بخصوص سیکل دوم در رشته ریاضی و کلاس سیزده نفره و خاطرات ماندنی آن گذشت.قبولی در دانشکده مخابرات تهران و تجربه حضور در تهران عهد شاهنشاهی فراهم شد.
رفتن به سربازی در ابتدای سال ۱۳۵۷ و انقلاب بزرگ پاییز همان سال، چنان که افتاد و دانی. کار در اولین مرکز کامپیوتری تلکس تهران(مخابرات ایران) که بسیار شیک و به روز بود مانع از بروز شور انقلابی نشد و عازم جهاد سازندگی در بلوچستان شدم.
سپس به مدرسه معروف اندیشه (دُن بسکو) ان زمان که کشیش های ایتالیایی اداره می کردند و از ایران اخراج شدند رفته و با کمک چند تن از دوستان ده سال به فعالیت فرهنگی و آموزشی که از بهترین دوران عمر بی ثمر می شمارم، پرداختم.انگاه ازدواج و باقی قضایا.....
بعد از بازنشستکی علاقه زیاد به زادگاهم باعث شد ابتدا کتاب(آرند وطنم)که شامل شرایط شصت سال پیش روستا و شرح خاطرات شیرین کودکی و نوجوانی بود به رشته تحریر درآورم.
(سال ۱۳۹۰)
سپس نتیجه بیش از پنج سال مطالعه و تحقیق در متون مربوط به نایین که از جوانی گرداوری نموده و اخیرا با تلاش زیاد بدست آورده بودم تحت عنوان، (نایین نامه— روایتی از دیار کهن ) که به نقص زیاد و فراوانی غلط های تایپی آن شرمسارم و اعتراف می کنم، پرداختم.نوشته ناقابل توسط پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسید.
اکنون سالی می گذرد که برای حفظ و اشاعه زبان و گویش مادری و فرهنگ محلی و اشتراک بخشهایی از ان کتاب در کانال"زبان نایینی" چیزهایی سرهم می کنم. حالا اندی در بلخ(آرند) و اندی در بغدادم (تهران). جاذبه روستای زیبای زادگاهم مرا رها نمی کند . خانه پدری را حفظ و مرمت نموده ام.
پدرم مرحوم ملا غلامحسین نواده حاجی ملا حسن آرندی است.
به قول مرحوم سالک نایینی:
افتاده چون غریبان ، اندر وطن پریشان
چون مرغ نیم بسمل، یاد از زمان پیروز
باشد مدار گردون ، دلها کند پر از خون
سالک زجور گردون ، نوبت به توست امروز
کتبه العبدالمفلوک سالک
(امامی آرندی— ۱۳۹۸)
@naein_nameh
به مناسبت هزارمین روز فعالیت کانال
(کانال زبان نایینی)
شرح حال ادمین کانال
در عصر نوروز سال ۱۳۳۴ به کمک ماماچه (قابله) در روستای ارند به دنیا آمدم. با این که پدر نام چهارمین پسرش را سعید برگزیده بود فامیل از احتمال ناراحتی خوانین مانع و در شناسنامه عباس علی درج شد.
زندگی بچه روستایی عجین است با کار کشاورزی و چرای گوسفند و البته بازی هایی که کودکان امروز به خواب هم نمی بینند، سرشار از شادی و نشاط و تحرک. (#آن_روزها)
سال ۱۳۴۰ به کمک مرحوم سعید العلما جلالی نایینی قاضی عالی رتبه و بازرس شاهنشاهی دبستان بامداد آرند باز شد و من درست شش سال داشتم. ای بامداد چقدر نامت، یادت و خاطراتت زیبا و ماندنی است. با پایان دبستان، سال غم انگیز ۱۳۴۶ و وجود مشکل مالی برای ادامه تحصیل در نایین ، باعث رفتن به
(گونه سونی)گون زنی شد که خود حکایت تلخی است. شش سال تحصیل در دبیرستان طبای نایین و بخصوص سیکل دوم در رشته ریاضی و کلاس سیزده نفره و خاطرات ماندنی آن گذشت.قبولی در دانشکده مخابرات تهران و تجربه حضور در تهران عهد شاهنشاهی فراهم شد.
رفتن به سربازی در ابتدای سال ۱۳۵۷ و انقلاب بزرگ پاییز همان سال، چنان که افتاد و دانی. کار در اولین مرکز کامپیوتری تلکس تهران(مخابرات ایران) که بسیار شیک و به روز بود مانع از بروز شور انقلابی نشد و عازم جهاد سازندگی در بلوچستان شدم.
سپس به مدرسه معروف اندیشه (دُن بسکو) ان زمان که کشیش های ایتالیایی اداره می کردند و از ایران اخراج شدند رفته و با کمک چند تن از دوستان ده سال به فعالیت فرهنگی و آموزشی که از بهترین دوران عمر بی ثمر می شمارم، پرداختم.انگاه ازدواج و باقی قضایا.....
بعد از بازنشستکی علاقه زیاد به زادگاهم باعث شد ابتدا کتاب(آرند وطنم)که شامل شرایط شصت سال پیش روستا و شرح خاطرات شیرین کودکی و نوجوانی بود به رشته تحریر درآورم.
(سال ۱۳۹۰)
سپس نتیجه بیش از پنج سال مطالعه و تحقیق در متون مربوط به نایین که از جوانی گرداوری نموده و اخیرا با تلاش زیاد بدست آورده بودم تحت عنوان، (نایین نامه— روایتی از دیار کهن ) که به نقص زیاد و فراوانی غلط های تایپی آن شرمسارم و اعتراف می کنم، پرداختم.نوشته ناقابل توسط پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسید.
اکنون سالی می گذرد که برای حفظ و اشاعه زبان و گویش مادری و فرهنگ محلی و اشتراک بخشهایی از ان کتاب در کانال"زبان نایینی" چیزهایی سرهم می کنم. حالا اندی در بلخ(آرند) و اندی در بغدادم (تهران). جاذبه روستای زیبای زادگاهم مرا رها نمی کند . خانه پدری را حفظ و مرمت نموده ام.
پدرم مرحوم ملا غلامحسین نواده حاجی ملا حسن آرندی است.
به قول مرحوم سالک نایینی:
افتاده چون غریبان ، اندر وطن پریشان
چون مرغ نیم بسمل، یاد از زمان پیروز
باشد مدار گردون ، دلها کند پر از خون
سالک زجور گردون ، نوبت به توست امروز
کتبه العبدالمفلوک سالک
(امامی آرندی— ۱۳۹۸)
@naein_nameh