#آدینه_شب
.
ابوسعید ابوالخیر در راه بود، گفت:
«هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. کسی نمیبیند و کسی نمیچیند.»
گفتند: کو، کجاست؟
گفت: «همهجاست، هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان به راحتی دلی بهدست آورد. آنجا که غمگینی هست
و آنجا که مسکینی هست؛
آنجا که یاری طالبِ محبت است
و آنجا که رفیقی محتاج مروت.»
میراث عرفانی ابوسعید ابوالخير
👤 #شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
.
ابوسعید ابوالخیر در راه بود، گفت:
«هر جا که نظر میکنم، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته. کسی نمیبیند و کسی نمیچیند.»
گفتند: کو، کجاست؟
گفت: «همهجاست، هر جا که میتوان خدمتی کرد؛
یا هر جا که میتوان به راحتی دلی بهدست آورد. آنجا که غمگینی هست
و آنجا که مسکینی هست؛
آنجا که یاری طالبِ محبت است
و آنجا که رفیقی محتاج مروت.»
میراث عرفانی ابوسعید ابوالخير
👤 #شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
«موعظهٔ غوک»
در هجوم تشنگی، در سوزِ خورشیدِ تموز
پای در زنجیرِ خاکِ تفته مینالد گَوَن:
«روزها را میکنم، پیمانه، با آمد شدن.»
غوکِ نیزارانِ لای و لوش گوید در جواب:
«چند و چند این تشنگی؟ خود را رهاکن همچو ما
پیش نِه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن.»
بوتهٔ خشکِ گَوَن در پاسخش گوید: «خمُش!
پایْ در زنجیر، خوشتر، تا که دست اندر لجن.»
۱۰ آوریل ۱۹۷۶
ـــــــــــــــــــــ
«سفرنامهٔ باران»
#شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
در هجوم تشنگی، در سوزِ خورشیدِ تموز
پای در زنجیرِ خاکِ تفته مینالد گَوَن:
«روزها را میکنم، پیمانه، با آمد شدن.»
غوکِ نیزارانِ لای و لوش گوید در جواب:
«چند و چند این تشنگی؟ خود را رهاکن همچو ما
پیش نِه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن.»
بوتهٔ خشکِ گَوَن در پاسخش گوید: «خمُش!
پایْ در زنجیر، خوشتر، تا که دست اندر لجن.»
۱۰ آوریل ۱۹۷۶
ـــــــــــــــــــــ
«سفرنامهٔ باران»
#شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
4_5801126959937226141.mp4
13 MB
#جمعه_بازار
.
سردیس شمس تبریزی
🔰 شَمسِ تبریز تو را عشق شِناسَد نه خِرَد
شمس الدین محمد بن على بن ملک داد (حدود ۵۸۲-۶۴۵) از مردم تبریز، شوریدهای از شوریدگان عالَم و از آن رِندان عالَم سوز بود که خشت زیر سَر و بر تارک نُه اختر پای دارند و در هر هزارهای یا سدهای یکی از ایشان ممکن است در گوشه ای از گوشه های زمین ظهور کند. معمای وجود او از رهگذر توضیحات تذکره نویسان، قابل حس شدن نیست.
اما انعکاس این خورشید در آیینه شعر مولوی، آن چنان تابناک و روشن است که نیازی به افسانه ها و روایات مجعول ارباب تذکره و مریدان قصه باره و افسانه دوست ندارد.
بهترین نمایشگر واقعیت وجودی او همین غزلیات مولوی است که نام او را در تاریخ شوریده سران جهان به عنوان سرحلقه رندان روزگار ثبت کرده است و جای جای انعکاس وجودی او را در صفحات این دیوان می توانیم ببینیم.
دکتر #شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
.
سردیس شمس تبریزی
🔰 شَمسِ تبریز تو را عشق شِناسَد نه خِرَد
شمس الدین محمد بن على بن ملک داد (حدود ۵۸۲-۶۴۵) از مردم تبریز، شوریدهای از شوریدگان عالَم و از آن رِندان عالَم سوز بود که خشت زیر سَر و بر تارک نُه اختر پای دارند و در هر هزارهای یا سدهای یکی از ایشان ممکن است در گوشه ای از گوشه های زمین ظهور کند. معمای وجود او از رهگذر توضیحات تذکره نویسان، قابل حس شدن نیست.
اما انعکاس این خورشید در آیینه شعر مولوی، آن چنان تابناک و روشن است که نیازی به افسانه ها و روایات مجعول ارباب تذکره و مریدان قصه باره و افسانه دوست ندارد.
بهترین نمایشگر واقعیت وجودی او همین غزلیات مولوی است که نام او را در تاریخ شوریده سران جهان به عنوان سرحلقه رندان روزگار ثبت کرده است و جای جای انعکاس وجودی او را در صفحات این دیوان می توانیم ببینیم.
دکتر #شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
#سخن_روز
.
سفر بخیر
➿محمدرضا شفیعی کدکنی
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم
اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر! اما تو دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
🔁 در کوچه باغ های نشابور
#شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
.
سفر بخیر
➿محمدرضا شفیعی کدکنی
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم
اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم
سفرت به خیر! اما تو دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را
🔁 در کوچه باغ های نشابور
#شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
به مناسبت اولین سالگرد
(کانال زبان نایینی)
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه
نیست معلومم
آخرین شِکوِه از زمستان است؛
یا نخستین ترانههای بهار
#شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
.
به مناسبت اولین سالگرد
(کانال زبان نایینی)
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه
نیست معلومم
آخرین شِکوِه از زمستان است؛
یا نخستین ترانههای بهار
#شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پیشواز_بهار
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه
نیست معلومم
آخرین شِکوِه از زمستان است؛
یا نخستین ترانههای بهار
#شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه
نیست معلومم
آخرین شِکوِه از زمستان است؛
یا نخستین ترانههای بهار
#شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
Forwarded from شفیعی کدکنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سایه؛ شاعر تاریخِ «ادبیات» ما
تهران، ۱۸ مرداد ۱۴۰۲
جامعهٔ ما و همهٔ جامعهٔ بشری در دو سوی ماقبل مطبوعات و رسانهها و مابعد مطبوعات و رسانهها هستند. برای من بعضی شاعرِ تاریخ «مطبوعات» هستند. سایه از نظر من، شاعرِ تاریخِ «ادبیات» ایران است.
به عنوان یک معلم درس تاریخ ادبیات در دانشگاه به عرضتان میرسانم، سایه، بدون تردید، بدون تردید، شاعر تاریخِ «ادبیات» ایران است و در ترازِ سعدی و حافظ تا ملک الشعرای بهار.
سایه در تراز شاعران تاریخ ادبیات ماست
و بعضی از مشاهیر عصر ما، شاعران تاریخ «مطبوعات و رسانهها» هستند. از این لحظه که از من میشنوید تا وقتی که زنده هستید این فکر و این تقسیمبندی شما را رها نخواهد کرد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
شبِ سایه، تهران
چهارشنبه، ۱۸ مرداد ۱۴۰۲
شبِ سایه به همت مجلهٔ بخارا در خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
#سایه #هوشنگ_ابتهاج #شفیعی_کدکنی
تهران، ۱۸ مرداد ۱۴۰۲
جامعهٔ ما و همهٔ جامعهٔ بشری در دو سوی ماقبل مطبوعات و رسانهها و مابعد مطبوعات و رسانهها هستند. برای من بعضی شاعرِ تاریخ «مطبوعات» هستند. سایه از نظر من، شاعرِ تاریخِ «ادبیات» ایران است.
به عنوان یک معلم درس تاریخ ادبیات در دانشگاه به عرضتان میرسانم، سایه، بدون تردید، بدون تردید، شاعر تاریخِ «ادبیات» ایران است و در ترازِ سعدی و حافظ تا ملک الشعرای بهار.
سایه در تراز شاعران تاریخ ادبیات ماست
و بعضی از مشاهیر عصر ما، شاعران تاریخ «مطبوعات و رسانهها» هستند. از این لحظه که از من میشنوید تا وقتی که زنده هستید این فکر و این تقسیمبندی شما را رها نخواهد کرد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
شبِ سایه، تهران
چهارشنبه، ۱۸ مرداد ۱۴۰۲
شبِ سایه به همت مجلهٔ بخارا در خانهٔ اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
#سایه #هوشنگ_ابتهاج #شفیعی_کدکنی
#سخن_روز
.
چنان که ابر
گره خورده با گریستنش،
چنان که گل
همه عمرش مُسخّرِ شادی است،
چنان که هستیِ آتش
اسیرِ سوختن است،
تمام پویهی انسان
به سوی آزادی است
محمدرضا #شفیعی_کدکنی
@naein_nameh
.
چنان که ابر
گره خورده با گریستنش،
چنان که گل
همه عمرش مُسخّرِ شادی است،
چنان که هستیِ آتش
اسیرِ سوختن است،
تمام پویهی انسان
به سوی آزادی است
محمدرضا #شفیعی_کدکنی
@naein_nameh