#جمعه_بازار
.
✅این هم بیلبورد شهرداری کرمان برای انتخابات!!
در مصاحبه مفصل بهروز افخمی با امیر ابادی نماینده چهار دوره مجلس از قم که بسیار شنیدنی بود، به دریافتی های متنوع نمایندگان اشاراتی داشت.
(بازم خدا را صد هزار مرتبه شکر که نمایندگان مومن ومسلمانی داریم که عرق خور نیستند وگرنه بایستی کمک هزینه عرق نمایندگان را هم متحمل می شدیم ،حداقل تااینجاش راضی هستیم کمک هزینه مزه عرق شون رامیدیم)😄😄
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
@naein_nameh
.
✅این هم بیلبورد شهرداری کرمان برای انتخابات!!
در مصاحبه مفصل بهروز افخمی با امیر ابادی نماینده چهار دوره مجلس از قم که بسیار شنیدنی بود، به دریافتی های متنوع نمایندگان اشاراتی داشت.
(بازم خدا را صد هزار مرتبه شکر که نمایندگان مومن ومسلمانی داریم که عرق خور نیستند وگرنه بایستی کمک هزینه عرق نمایندگان را هم متحمل می شدیم ،حداقل تااینجاش راضی هستیم کمک هزینه مزه عرق شون رامیدیم)😄😄
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
بر در میکدهای با دف و نی ترسایی
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
جمعه با شعر و موسیقی
✅حسین محبی، معاون تبلیغات سپاه :
۱۶۰۰ شاعر در سپاه شناسایی شدند که با حافظ و سعدی و مولانا که از شعرای بزرگ جامعه ادبی کشور هستند خیلی هم فاصله ای ندارند😁
@Sahamnewsorg
.
"نمیدانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خونست"
برفت آن گلبن خرم به بادی
دریغی ماند و فریادی و یادی
زمانی چشم عبرتبین بخفتی
گرش سیلاب خون باز ایستادی
چه شاید گفت دوران زمان را
نخواهد پرورید این سفله رادی
نیارد گردش گیتی دگر بار
چنان صاحبدلی فرخنژادی
خردمندان پیشین راست گفتند
مرا خود کاشکی مادر نزادی
نبودی دیدگانم تا ندیدی
چنین آتش که در عالم فتادی
نکوخواهان تصور کرده بودند
که آمد پشت دولت را ملاذی
تن گردنکشش را وقت آن بود
که تاج خسروی بر سر نهادی
چه روز آمد درخت نامبردار
که بستان را بهار و میوه دادی
مگر چشم بدان اندر کمین بود
ببرد از بوستانش تند بادی
@naein_nameh
.
جمعه با شعر و موسیقی
✅حسین محبی، معاون تبلیغات سپاه :
۱۶۰۰ شاعر در سپاه شناسایی شدند که با حافظ و سعدی و مولانا که از شعرای بزرگ جامعه ادبی کشور هستند خیلی هم فاصله ای ندارند😁
@Sahamnewsorg
.
"نمیدانم حدیث نامه چونست
همی بینم که عنوانش به خونست"
برفت آن گلبن خرم به بادی
دریغی ماند و فریادی و یادی
زمانی چشم عبرتبین بخفتی
گرش سیلاب خون باز ایستادی
چه شاید گفت دوران زمان را
نخواهد پرورید این سفله رادی
نیارد گردش گیتی دگر بار
چنان صاحبدلی فرخنژادی
خردمندان پیشین راست گفتند
مرا خود کاشکی مادر نزادی
نبودی دیدگانم تا ندیدی
چنین آتش که در عالم فتادی
نکوخواهان تصور کرده بودند
که آمد پشت دولت را ملاذی
تن گردنکشش را وقت آن بود
که تاج خسروی بر سر نهادی
چه روز آمد درخت نامبردار
که بستان را بهار و میوه دادی
مگر چشم بدان اندر کمین بود
ببرد از بوستانش تند بادی
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
از مترسکی سئـوال کردم:
آیا از تنها ماندن
در این مزرعه بیـزار نشدهای؟
پاسخ داد:
در ترسانـدن دیگران
برای من لـذتی
به یاد ماندنیسـت
که هرگز از آن
بیـزار نمیشـوم...!!!
اندکی اندیشیدم
و سپس گفتـم:
راست گفتی،
من نیز چنین لذتی را
تجربه کرده بودم!!
گفت: تــو اشتباه میکنی
زیرا کسی نمیتواند
از اذیت و ترساندن
دیگران لذت ببرد،
مگـر آنکه... درونش مانند
من،
از کـاه پـر شده باشـد ...!!!
🌴❤️🌴
( بانوی آذری)
@naein_nameh
.
از مترسکی سئـوال کردم:
آیا از تنها ماندن
در این مزرعه بیـزار نشدهای؟
پاسخ داد:
در ترسانـدن دیگران
برای من لـذتی
به یاد ماندنیسـت
که هرگز از آن
بیـزار نمیشـوم...!!!
اندکی اندیشیدم
و سپس گفتـم:
راست گفتی،
من نیز چنین لذتی را
تجربه کرده بودم!!
گفت: تــو اشتباه میکنی
زیرا کسی نمیتواند
از اذیت و ترساندن
دیگران لذت ببرد،
مگـر آنکه... درونش مانند
من،
از کـاه پـر شده باشـد ...!!!
🌴❤️🌴
( بانوی آذری)
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جمعه_بازار
.
مرحوم علامه طباطبایی اشعار بسیاری سروده بود که به علل نامعلوم در اواخر عمر همه را معدوم کرد .مگر معدودی که در اختیار دیگران بود.
@naein_nameh
.
مرحوم علامه طباطبایی اشعار بسیاری سروده بود که به علل نامعلوم در اواخر عمر همه را معدوم کرد .مگر معدودی که در اختیار دیگران بود.
@naein_nameh
#نایین_نامه
.
صبح ز مشرق چو کرد بیرق روز آشکار
خنده زد اندر هوا بیرق او برق وار
بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونه ی زر عیار
برقع زرین صبح چرخ برانداخت و کرد
پیش عروس سپهر زر کواکب نثار
( خاقانی، ق ۵،
دیوان اشعار، قصاید، قصیده ۱۰۷ )
صبح همگی بخیر و شادی
@naein_nameh
.
صبح ز مشرق چو کرد بیرق روز آشکار
خنده زد اندر هوا بیرق او برق وار
بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونه ی زر عیار
برقع زرین صبح چرخ برانداخت و کرد
پیش عروس سپهر زر کواکب نثار
( خاقانی، ق ۵،
دیوان اشعار، قصاید، قصیده ۱۰۷ )
صبح همگی بخیر و شادی
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
"هِندی شیو بیغلُش نَنه"
هندوانه زیر بغلش نگذار
انچه در توانایی او نیست به او نسبت نده
.
"هُونُم وِ زیمینی سِفتُت نَتاته"
هنوز به زمین سخت نشاشیده ای
با عکس العمل تند و محکم مواجه نشدی که ببینی یک من ماست چقدر کره دارد.
.
"خوی( هوی) دَسّ پِه زینه، هوی پا پیش کیشه"
با دست پس می زند ، با پا پیش می کشد
تظاهر به نخواستن ، و در اصل سهم بیشتر خواستن
.
تصویر گیاهی محلی مصطلح به ( .... غول) که در واقع سنبله صحرایی است، (اقا ذبیح)
@naein_nameh
.
"هِندی شیو بیغلُش نَنه"
هندوانه زیر بغلش نگذار
انچه در توانایی او نیست به او نسبت نده
.
"هُونُم وِ زیمینی سِفتُت نَتاته"
هنوز به زمین سخت نشاشیده ای
با عکس العمل تند و محکم مواجه نشدی که ببینی یک من ماست چقدر کره دارد.
.
"خوی( هوی) دَسّ پِه زینه، هوی پا پیش کیشه"
با دست پس می زند ، با پا پیش می کشد
تظاهر به نخواستن ، و در اصل سهم بیشتر خواستن
.
تصویر گیاهی محلی مصطلح به ( .... غول) که در واقع سنبله صحرایی است، (اقا ذبیح)
@naein_nameh
#آن_روزها
.
#ادامه_تحصیل
اردوی رامسر
در گذشته و حال اغلب دانشگاه ها اقدام به برگزاری اردوی دانشجویی می کنند. از جمله مواردی که خاطراتش ماندنی است. در تابستان ۱۳۵۴ عازم اردو شدیم. وسیله حرکت قطار تهران شمال تا ساری و بقیه اتوبوس بود. من تا ان هنگام قطار و هواپیما سوار نشده بودم، اما بعدها که تجربه حاصل شد بگویم قطار تهران تا گرگان با گذر از کوه ها و دره ها و جنگل های سرسبز مازندران و دیدن زیبایی های شگفت انگیز و شور آفرین واقعا عالی بود. روح با نشاط جوانی که از دیدن شاخه گلی منقلب می شود از دیدن این همه زیبایی هیجان زده و پر غوغا می شود. در محل اردو که مختلط بود و دارای برنامه های متنوع از قبیل بحثهایی با موضوع مشخص و کنترل شده تا سخنرانی اساتید معروف و گارگاه های هنری و البته شنا و موسیقی شبانه با حضور خوانندگان معروف ان زمان. بیشتر شرکت کنندگان اردو از دانشجویان هنر و علوم اجتماعی بودند.
بر اساس روحیه و عادات و نوع تفکر با چند دانشجوی دیگر گروهی پسرانه داشتیم و اغلب در هنگام غذا یا شرکت در سخنرانی ها با هم بودیم. برای شنا به گوشه و کنار اکتفا و شبها ( که هنگامه پایکوبی بود) بیشتر به ساحل پناه می بردیم.هدف مهم از اردو تغییرات رفتاری و سبک زندگی بود. هجرت از زندگی سنتی و گذر به تجدد .
خاطره مهم ان اردو هنگام برگشت و در قطار اتفاق افتاد. دانشجویی بلند بالا با موهای فر و پر پشت با دوستانش در اردو و مسائل عشقی مشکلاتی پیدا می کنند. دوستان او برای دست انداختن و شوخی با فندک موهای او را اتش می زنند. نتیجه به درگیری و جنجال منجر و اوضاع بهم ریخته شد. حکایتی به یادم امد که به همسفرانم بازگو کردم.
گفته اند آخوندی شباهنگام در مطالعه به حدیثی منقول از رسول الله بر می خورد که " هر کس ریشش از یک قبضه( کف دست) بلندتر باشد احمق است." شیخ محاسن خود را به دست گرفته می بیند از یک قبضه بیشتر است. ابتدا انرا غلط پنداشته ولی موریانه شک به جانش افتاده و از باب احتیاط ریش را در چنگ گرفته و الباقی را روی شعله چراغ روغن چراغ می گیرد. ریش و پشم تا انتها می سوزد. در حاشیه حدیث می نویسد: در لیله پنجم جمادی سنه.... این مطلب به ثبوت رسید.
ادامه دارد.....
✍ امامی آرندی
@naein_nameh
.
#ادامه_تحصیل
اردوی رامسر
در گذشته و حال اغلب دانشگاه ها اقدام به برگزاری اردوی دانشجویی می کنند. از جمله مواردی که خاطراتش ماندنی است. در تابستان ۱۳۵۴ عازم اردو شدیم. وسیله حرکت قطار تهران شمال تا ساری و بقیه اتوبوس بود. من تا ان هنگام قطار و هواپیما سوار نشده بودم، اما بعدها که تجربه حاصل شد بگویم قطار تهران تا گرگان با گذر از کوه ها و دره ها و جنگل های سرسبز مازندران و دیدن زیبایی های شگفت انگیز و شور آفرین واقعا عالی بود. روح با نشاط جوانی که از دیدن شاخه گلی منقلب می شود از دیدن این همه زیبایی هیجان زده و پر غوغا می شود. در محل اردو که مختلط بود و دارای برنامه های متنوع از قبیل بحثهایی با موضوع مشخص و کنترل شده تا سخنرانی اساتید معروف و گارگاه های هنری و البته شنا و موسیقی شبانه با حضور خوانندگان معروف ان زمان. بیشتر شرکت کنندگان اردو از دانشجویان هنر و علوم اجتماعی بودند.
بر اساس روحیه و عادات و نوع تفکر با چند دانشجوی دیگر گروهی پسرانه داشتیم و اغلب در هنگام غذا یا شرکت در سخنرانی ها با هم بودیم. برای شنا به گوشه و کنار اکتفا و شبها ( که هنگامه پایکوبی بود) بیشتر به ساحل پناه می بردیم.هدف مهم از اردو تغییرات رفتاری و سبک زندگی بود. هجرت از زندگی سنتی و گذر به تجدد .
خاطره مهم ان اردو هنگام برگشت و در قطار اتفاق افتاد. دانشجویی بلند بالا با موهای فر و پر پشت با دوستانش در اردو و مسائل عشقی مشکلاتی پیدا می کنند. دوستان او برای دست انداختن و شوخی با فندک موهای او را اتش می زنند. نتیجه به درگیری و جنجال منجر و اوضاع بهم ریخته شد. حکایتی به یادم امد که به همسفرانم بازگو کردم.
گفته اند آخوندی شباهنگام در مطالعه به حدیثی منقول از رسول الله بر می خورد که " هر کس ریشش از یک قبضه( کف دست) بلندتر باشد احمق است." شیخ محاسن خود را به دست گرفته می بیند از یک قبضه بیشتر است. ابتدا انرا غلط پنداشته ولی موریانه شک به جانش افتاده و از باب احتیاط ریش را در چنگ گرفته و الباقی را روی شعله چراغ روغن چراغ می گیرد. ریش و پشم تا انتها می سوزد. در حاشیه حدیث می نویسد: در لیله پنجم جمادی سنه.... این مطلب به ثبوت رسید.
ادامه دارد.....
✍ امامی آرندی
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#طبیعت_ایران
.
دریاچه گَهر
در جنوب شهر درود بر فراز اشترانکوه
غم نامه ای برای این گُهر اشترانکوه ( گَهر)
سال ۱۳۷۰ با دوستانی اندک قصد زیارت این گَهر زیبا نموده از درود با چادر و مایحتاج سه روزه و راهنمایی همکاری محلی تا حدود ۲۵ کیلومتری شهر با جیپ آهو راهی بسیار ناهموار و پر پیچ را رفتیم. انجا قهوه خانه ای یکه و تنها بر دامنه نهاده بود . تمام استر و الاغ را مسافران قبلی برده و ما اسبی را اجاره و اسباب و وسایل را بر ان نهاده و خود عازم پیاده روی هیجده کیلومتری تا دریاچه شدیم. ساعت چهار عصر و راه تپه ماهور و گاهی شیبی تند و نفس گیر. عقلای ان روزگار چون به فرهنگ هموطنان آشنا بودند برای در امان ماندن گهر راه ماشین رو نساخته تا عاشقان واقعی طبیعت که با فرهنگ کوه انس دارند زحمت پیاده روی طولانی را بر خود هموار سازند. این حکایت در سال ۱۳۷۰ که بازرس مخابرات بودم اتفاق افتاد. ساعت یک بعد از نیمه شب چشممان به جمال این دریاچه زیبای نیلگون و براق زیر مهتاب روشن شد. تعدادی چادر انگشت شمار مشغول تفریح و آواز و رقص بودند. اتشی افروخته و چای و مختصری خوردنی صرف شد.
ادامه دارد....
✍امامی ارندی
@naein_nameh
.
دریاچه گَهر
در جنوب شهر درود بر فراز اشترانکوه
غم نامه ای برای این گُهر اشترانکوه ( گَهر)
سال ۱۳۷۰ با دوستانی اندک قصد زیارت این گَهر زیبا نموده از درود با چادر و مایحتاج سه روزه و راهنمایی همکاری محلی تا حدود ۲۵ کیلومتری شهر با جیپ آهو راهی بسیار ناهموار و پر پیچ را رفتیم. انجا قهوه خانه ای یکه و تنها بر دامنه نهاده بود . تمام استر و الاغ را مسافران قبلی برده و ما اسبی را اجاره و اسباب و وسایل را بر ان نهاده و خود عازم پیاده روی هیجده کیلومتری تا دریاچه شدیم. ساعت چهار عصر و راه تپه ماهور و گاهی شیبی تند و نفس گیر. عقلای ان روزگار چون به فرهنگ هموطنان آشنا بودند برای در امان ماندن گهر راه ماشین رو نساخته تا عاشقان واقعی طبیعت که با فرهنگ کوه انس دارند زحمت پیاده روی طولانی را بر خود هموار سازند. این حکایت در سال ۱۳۷۰ که بازرس مخابرات بودم اتفاق افتاد. ساعت یک بعد از نیمه شب چشممان به جمال این دریاچه زیبای نیلگون و براق زیر مهتاب روشن شد. تعدادی چادر انگشت شمار مشغول تفریح و آواز و رقص بودند. اتشی افروخته و چای و مختصری خوردنی صرف شد.
ادامه دارد....
✍امامی ارندی
@naein_nameh
#طنز_هفته
.
ﺗﻮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﺍﺩ
ﺗﻮ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﮔﺪﺍ ﺭﻭ ﺍﺯ ﭘﻮﻟﺪاﺭ ،
ﺗﻮ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﺍﺯ پسر ،
تو دولت دزد رو از وزير،
توی خبرگان مرده رو از زنده 😂😂😂😂
@naein_nameh
.
ﺗﻮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﺍﺩ
ﺗﻮ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﮔﺪﺍ ﺭﻭ ﺍﺯ ﭘﻮﻟﺪاﺭ ،
ﺗﻮ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭ ﺍﺯ پسر ،
تو دولت دزد رو از وزير،
توی خبرگان مرده رو از زنده 😂😂😂😂
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دستور_زبان_نایینی
.
مضارع التزامی از مصدر (بَرت به معنی بردن)
مو وابَه، تو وابه، شو وابه
می وابه، تی وابه، شی وابه
باید ببرم، باید ببری، باید ببرد
باید ببرد، باید ببرید، باید ببرند
از مصدر ( سات به معنی ساختن)
مو واسات، تو واسات، شو واسات
می واسات، تی واسات، شی واسات
باید بسازم، باید بسازی، باید بسازند
باید بسازیم، باید بسازید ، باید بسازند
( زبان نایینی)
@naein_nameh
.
مضارع التزامی از مصدر (بَرت به معنی بردن)
مو وابَه، تو وابه، شو وابه
می وابه، تی وابه، شی وابه
باید ببرم، باید ببری، باید ببرد
باید ببرد، باید ببرید، باید ببرند
از مصدر ( سات به معنی ساختن)
مو واسات، تو واسات، شو واسات
می واسات، تی واسات، شی واسات
باید بسازم، باید بسازی، باید بسازند
باید بسازیم، باید بسازید ، باید بسازند
( زبان نایینی)
@naein_nameh
#نایین_نامه
.
کاروانسرای بلاباد را قبلا معرفی کرده ایم. از تاریخچه و بانی ان حاج عفیف و پسرش حاج مومن نوشته ایم. اکنون با توافق اوقاف جناب اقای یوسفیان انرا باز سازی و اماده پذیرایی نموده است. شهر تاریخی نایین اقامتگاه مناسب برای توقف شبانه گردشگر خارجی و ایرانی به تعداد کافی نداشته و امیدوارم این بنا این امکان را فراهم آورد. امکان دیدن ابنیه مهم نایین و محمدیه و بافران به یک روز کامل زمان نیاز دارد، اما چون امکان اقامت شبانه نبود گردشگران با دوساعت توقف فقط مسجد جامع و اطراف انرا دیده و نایین را ترک می گفتند.
در نوشتار دیگر جاذبه های گردشگری نایین معرفی خواهد شد.
@naein_nameh
.
کاروانسرای بلاباد را قبلا معرفی کرده ایم. از تاریخچه و بانی ان حاج عفیف و پسرش حاج مومن نوشته ایم. اکنون با توافق اوقاف جناب اقای یوسفیان انرا باز سازی و اماده پذیرایی نموده است. شهر تاریخی نایین اقامتگاه مناسب برای توقف شبانه گردشگر خارجی و ایرانی به تعداد کافی نداشته و امیدوارم این بنا این امکان را فراهم آورد. امکان دیدن ابنیه مهم نایین و محمدیه و بافران به یک روز کامل زمان نیاز دارد، اما چون امکان اقامت شبانه نبود گردشگران با دوساعت توقف فقط مسجد جامع و اطراف انرا دیده و نایین را ترک می گفتند.
در نوشتار دیگر جاذبه های گردشگری نایین معرفی خواهد شد.
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلمه_ترکیبهای_نایینی
.
وَ نَسیرنگ =دبه نکن، بهانه نگیر، نق نزن
وُنگ = اذان، صدای بلند
وِن وِنو = کسی که حرف زدنش نامفهوم است، کند و جویده سخن گفتن
وَنیوشت = نوشتن
وَنیوِس = بنویس
وَ وادا = رها باید کرد، بی خیال شدن
تمثیل : شولالُم واودا وِ تو گوشش
کشیده ای رها کردم به گوشش
وَ وازنای = از هم باز کردن، گل و گشاد گذاشتن
تمثیل:
یه وِچه چی یه از سِری جو واش وازنه
این بچه را از جوب بگذران
@naein_nameh
.
وَ نَسیرنگ =دبه نکن، بهانه نگیر، نق نزن
وُنگ = اذان، صدای بلند
وِن وِنو = کسی که حرف زدنش نامفهوم است، کند و جویده سخن گفتن
وَنیوشت = نوشتن
وَنیوِس = بنویس
وَ وادا = رها باید کرد، بی خیال شدن
تمثیل : شولالُم واودا وِ تو گوشش
کشیده ای رها کردم به گوشش
وَ وازنای = از هم باز کردن، گل و گشاد گذاشتن
تمثیل:
یه وِچه چی یه از سِری جو واش وازنه
این بچه را از جوب بگذران
@naein_nameh
#طبیعت_ایران
.
دریاچه گَهر
غم نامه ای برای گُهر اشترانکوه دریاچه گَهر ( ۲)
تا انجا گفتیم که بعد از نیمه شب و طی کردن هیجده کیلومتر به ساحل دریاچه رسیدیم. اولین اخطار از همکار و دوست راهنما خوابیدن با لباس و فشرده و استفاده از پتو بود که به راستی شب بسیار سرد بود و با وجود خستگی ساعتی بعد از شدت سرما از خواب بیدار شدیم. اما اختلاف دما با روز انقدر بود که ظهر در ابهای زلال و شفاف و شیرین دریاچه شنا کردیم.
ابهایی چون آینه که تصویر قله برفی در ان منعکس بود. این دریاچه ماهی خوبی داشت که گمان کنم قزل الا بود. همه مقدمه طولانی برای این کلمه بود که محیط اطراف دریاچه پاک و پاکیزه بود. زباله تلنبار نشده بود. امدگان و رفته گان ارزش انرا دانسته و در حفظ محیط کوشیده بودند. اما نمی دانم چند سال بعد با ساختن راه ماشین رو و هجوم همه طیف و همه جور ادم چه خواهد شد، بر همه روشن است. کارهای بدون مطالعه و تفکر بسیار زیاد است که کوچکترین ان ضایع کردن طبیعت و زیبایی گُهر اشترانکوه یعنی دریاچه گَهر است.
✍ امامی آرندی
@naein_nameh
.
دریاچه گَهر
غم نامه ای برای گُهر اشترانکوه دریاچه گَهر ( ۲)
تا انجا گفتیم که بعد از نیمه شب و طی کردن هیجده کیلومتر به ساحل دریاچه رسیدیم. اولین اخطار از همکار و دوست راهنما خوابیدن با لباس و فشرده و استفاده از پتو بود که به راستی شب بسیار سرد بود و با وجود خستگی ساعتی بعد از شدت سرما از خواب بیدار شدیم. اما اختلاف دما با روز انقدر بود که ظهر در ابهای زلال و شفاف و شیرین دریاچه شنا کردیم.
ابهایی چون آینه که تصویر قله برفی در ان منعکس بود. این دریاچه ماهی خوبی داشت که گمان کنم قزل الا بود. همه مقدمه طولانی برای این کلمه بود که محیط اطراف دریاچه پاک و پاکیزه بود. زباله تلنبار نشده بود. امدگان و رفته گان ارزش انرا دانسته و در حفظ محیط کوشیده بودند. اما نمی دانم چند سال بعد با ساختن راه ماشین رو و هجوم همه طیف و همه جور ادم چه خواهد شد، بر همه روشن است. کارهای بدون مطالعه و تفکر بسیار زیاد است که کوچکترین ان ضایع کردن طبیعت و زیبایی گُهر اشترانکوه یعنی دریاچه گَهر است.
✍ امامی آرندی
@naein_nameh
#نایین_نامه
#نمایندگان_نایین
#تاریخچه_نایین
.
نماینده نایین در دوره پنجم مجلس شوری ملی
میرزا ابوالحسن خان پیرنیا (معاضدالسلطنه) که از مردان بزرگ تاریخ معاصر ایران است، چون از دوره پنجم مجلس شورای ملی نایین نمایند مستقل داشته لذا او را میتوان اولین نماینده نایین به حساب آورد. وی از نوادگان پیر نایین است که درجوانی به عراق سفر کرده و در سفارتهای ایران و عراق و عثمانی و روسیه تزاری خدمت نموده است. در شورش بادکوبه با درایت جان و مال هموطنان را نجات داد و ازسوی مظفرالدین شاه لقب معاضدالسلطنه را دریافت نموده در دوره مشروطه به
ایران برگشت و در صف مشروطه طلبان قرار گرفت. ایشان در نهضت مشروطه زحمات زیاد کشید و خانه ی وی مأمن
آزادیخواهان و مشروطه طلبان بود.در زمانیکه محمدعلیشاه با مشروطه مخالفت علنی کرد دستور قتل معاضدالسلطنه را میدهد
اما وی مدتها زندگی مخفی اختیار و سپس به خارج از کشور میرود.مرحوم دهخدا نوشته است: معاضدالسلطنه در دوران تبعید وی و صوراسرافیل در پاریس به ایشان کمک بسیار نموده است.
همراه عزیزی نامه مرحوم علامه دهخدا مبنی برتنگدستی و مشکل مالی که به مرحوم پیرنیا( معاضدالسلطنه) نگاشته ارسال فرموده اند که تقدیم می شود.
عجالتاً کثرت بیپولی به حدی رسیده که الان بدون هیچ خجلت، چون چیزی از شما پنهان ندارم عرض میکنم، سه روز است که با نان و شاه بلوط میگذرانم. بنده که از ترس زیاد شدن قرض، پانسیون را رها کرده و در منزل جناب «شیخ محمدخان قزوینی» به قدر پهن کردن یک رختخواب روی زمین جا عاریه کردهام و با سه فرانک و نیم پول که الان در کیف (یعنی آنچه که پول در تمام دنیا دارم) میخواهم «محمدعلی شاه» را از سلطنت خلع کرده و مشروطه را به ایران عودت بدهم.
نامهی «دهخدا» به «معاضدالسلطنه»
از پاریس به لندن/ ۱۱ اکتبر ۱۹۰۸
(نایین نامه)
@naein_nameh
#نمایندگان_نایین
#تاریخچه_نایین
.
نماینده نایین در دوره پنجم مجلس شوری ملی
میرزا ابوالحسن خان پیرنیا (معاضدالسلطنه) که از مردان بزرگ تاریخ معاصر ایران است، چون از دوره پنجم مجلس شورای ملی نایین نمایند مستقل داشته لذا او را میتوان اولین نماینده نایین به حساب آورد. وی از نوادگان پیر نایین است که درجوانی به عراق سفر کرده و در سفارتهای ایران و عراق و عثمانی و روسیه تزاری خدمت نموده است. در شورش بادکوبه با درایت جان و مال هموطنان را نجات داد و ازسوی مظفرالدین شاه لقب معاضدالسلطنه را دریافت نموده در دوره مشروطه به
ایران برگشت و در صف مشروطه طلبان قرار گرفت. ایشان در نهضت مشروطه زحمات زیاد کشید و خانه ی وی مأمن
آزادیخواهان و مشروطه طلبان بود.در زمانیکه محمدعلیشاه با مشروطه مخالفت علنی کرد دستور قتل معاضدالسلطنه را میدهد
اما وی مدتها زندگی مخفی اختیار و سپس به خارج از کشور میرود.مرحوم دهخدا نوشته است: معاضدالسلطنه در دوران تبعید وی و صوراسرافیل در پاریس به ایشان کمک بسیار نموده است.
همراه عزیزی نامه مرحوم علامه دهخدا مبنی برتنگدستی و مشکل مالی که به مرحوم پیرنیا( معاضدالسلطنه) نگاشته ارسال فرموده اند که تقدیم می شود.
عجالتاً کثرت بیپولی به حدی رسیده که الان بدون هیچ خجلت، چون چیزی از شما پنهان ندارم عرض میکنم، سه روز است که با نان و شاه بلوط میگذرانم. بنده که از ترس زیاد شدن قرض، پانسیون را رها کرده و در منزل جناب «شیخ محمدخان قزوینی» به قدر پهن کردن یک رختخواب روی زمین جا عاریه کردهام و با سه فرانک و نیم پول که الان در کیف (یعنی آنچه که پول در تمام دنیا دارم) میخواهم «محمدعلی شاه» را از سلطنت خلع کرده و مشروطه را به ایران عودت بدهم.
نامهی «دهخدا» به «معاضدالسلطنه»
از پاریس به لندن/ ۱۱ اکتبر ۱۹۰۸
(نایین نامه)
@naein_nameh
مرحوم صمصام از چهرههاى محبوب اصفهان بود👆👆👆👆
كسى در اصفهان نيست كه صمصام را نشناسد و به او علاقه نداشته باشد. زندگى او سبك و شيوهاى خاصی داشت، مثلاً هيچ وقت سوار ماشين نمى شد. سوار قاطر يا الاغى كه داشت مى شد و در تمام محافل و جلسات مذهبى اصفهان و جاهايى كه روضه و منبر بود، مى رفت. حضور او در محافل بر اساس دعوت قبلى نبود. يك حالت بهلول گونه اى داشت، حالتى كه به نظر مى آمد مقدارى شايد سطحى يا به اصطلاح آدم خُلى باشد ولى با اين حال تمام افعالش از روى درايتى خاص بود. بسيار فرزانه و حكيم و حتّى باسواد بود. در جلسات منبرهايى كه مى رفت، چه با دعوت يا بدون دعوت، پول مى گرفت، و پول را نقداً دريافت مى كرد، چه اجازه ى منبر به او بدهند و چه ندهند، زيرا بعضاً هم نمى گذاشتند منبر برود. معروف بود كه افراد زيادى از ايتام و فقراى اصفهان را او اداره مى كند. در زندگى شخصى خودش چيزى جز سادگى و ساده زيستى نداشت. وقتى از خيابان و حتى از بازار اصفهان عبور مى كرد راه ها بند مى آمد و همه مى ريختند دور و برش سلام مى كردند و بچه ها اطرف او را مى گرفتند. او هم گاهى يك چيزى مى گفت، اگرچه بعضى وقتها هم عصبانى مى شد، ولى همه از سبك و سياق صمصام خوششان مى آمد.
با اين كه پير بود بااستقامت و سرزنده مى نمود و هرچند قيافه اى جدّى داشت و آهنگين و رجزگونه سخن مى گفت اما محتواى حركات و معنى كلماتش عمدتاً طنز بود و شوخى هايش ظريف و جهت دار بود.
مجموعه ى اين خصوصيات باعث مى شد صمصام در هر مسيرى عبور مى كرد انبوهى از مردم مخصوصاً بچه ها به دنبالش او را همراهى كنند.
با همه ى سادگى و سيادت و محبوبيّت و كهولت سن، زبان برنده اى در برخورد با مسايل اجتماعى داشت، از اين رو تأثيرى عميق در نفوس مردم مى گذاشت. ايشان معمولاً بزرگترين و پرجمعيت ترين جلسات اصفهان را براى سخنرانى خود انتخاب مى كرد، و بى دعوت در ابتداى مجلس مترصّد مى ايستاد، و در حد فاصل منبر قبل و بعد به منبر مى رفت، سخنران بعدى كه قصد رفتن بالاى منبر را داشت و مى ديد صمصام بالاى منبر سبز شده است، ناچار بود كنار بنشيند و صبر كند تا صمصام منبرش تمام شود، و حتى اگر فرد يا افرادى در حال بيرون رفتن بودند آنها را مى نشاند.
🍃
✍ بنده(نگارنده) دراوایل انقلاب وی راسواربرقاطر یااسبش بارها دیدم.
آخرین باری که اورادیدم درخیابان چارباغ بالا کمی بالاتر از بیمارستان شریعتی(هزارتختخواب) سوار براسبش دیدم و بسیار آهسته ومتین وسرش پیش آفتاده روبه دروازه شیراز درحرکت بود، که به او بشوخی گفتم سلام راه بندون درست کردی، اوگفت نمره شا بردار. یعنی شماره پلاک اسبم رابردار جریمه کن. 😁
سید محمد صمصام
اطلاعات شخصی
زاده۱۲۹۰ خورشیدی
درگذشته۲۴ آبان ۱۳۵۹ خورشیدی
محل دفن: تخت فولاد، تکیه بروجردیها
مذهب شیعه پیشه عرفان
یاد وخاطره اش گرامی باد.
#صمیمی(خاطرات)
كسى در اصفهان نيست كه صمصام را نشناسد و به او علاقه نداشته باشد. زندگى او سبك و شيوهاى خاصی داشت، مثلاً هيچ وقت سوار ماشين نمى شد. سوار قاطر يا الاغى كه داشت مى شد و در تمام محافل و جلسات مذهبى اصفهان و جاهايى كه روضه و منبر بود، مى رفت. حضور او در محافل بر اساس دعوت قبلى نبود. يك حالت بهلول گونه اى داشت، حالتى كه به نظر مى آمد مقدارى شايد سطحى يا به اصطلاح آدم خُلى باشد ولى با اين حال تمام افعالش از روى درايتى خاص بود. بسيار فرزانه و حكيم و حتّى باسواد بود. در جلسات منبرهايى كه مى رفت، چه با دعوت يا بدون دعوت، پول مى گرفت، و پول را نقداً دريافت مى كرد، چه اجازه ى منبر به او بدهند و چه ندهند، زيرا بعضاً هم نمى گذاشتند منبر برود. معروف بود كه افراد زيادى از ايتام و فقراى اصفهان را او اداره مى كند. در زندگى شخصى خودش چيزى جز سادگى و ساده زيستى نداشت. وقتى از خيابان و حتى از بازار اصفهان عبور مى كرد راه ها بند مى آمد و همه مى ريختند دور و برش سلام مى كردند و بچه ها اطرف او را مى گرفتند. او هم گاهى يك چيزى مى گفت، اگرچه بعضى وقتها هم عصبانى مى شد، ولى همه از سبك و سياق صمصام خوششان مى آمد.
با اين كه پير بود بااستقامت و سرزنده مى نمود و هرچند قيافه اى جدّى داشت و آهنگين و رجزگونه سخن مى گفت اما محتواى حركات و معنى كلماتش عمدتاً طنز بود و شوخى هايش ظريف و جهت دار بود.
مجموعه ى اين خصوصيات باعث مى شد صمصام در هر مسيرى عبور مى كرد انبوهى از مردم مخصوصاً بچه ها به دنبالش او را همراهى كنند.
با همه ى سادگى و سيادت و محبوبيّت و كهولت سن، زبان برنده اى در برخورد با مسايل اجتماعى داشت، از اين رو تأثيرى عميق در نفوس مردم مى گذاشت. ايشان معمولاً بزرگترين و پرجمعيت ترين جلسات اصفهان را براى سخنرانى خود انتخاب مى كرد، و بى دعوت در ابتداى مجلس مترصّد مى ايستاد، و در حد فاصل منبر قبل و بعد به منبر مى رفت، سخنران بعدى كه قصد رفتن بالاى منبر را داشت و مى ديد صمصام بالاى منبر سبز شده است، ناچار بود كنار بنشيند و صبر كند تا صمصام منبرش تمام شود، و حتى اگر فرد يا افرادى در حال بيرون رفتن بودند آنها را مى نشاند.
🍃
✍ بنده(نگارنده) دراوایل انقلاب وی راسواربرقاطر یااسبش بارها دیدم.
آخرین باری که اورادیدم درخیابان چارباغ بالا کمی بالاتر از بیمارستان شریعتی(هزارتختخواب) سوار براسبش دیدم و بسیار آهسته ومتین وسرش پیش آفتاده روبه دروازه شیراز درحرکت بود، که به او بشوخی گفتم سلام راه بندون درست کردی، اوگفت نمره شا بردار. یعنی شماره پلاک اسبم رابردار جریمه کن. 😁
سید محمد صمصام
اطلاعات شخصی
زاده۱۲۹۰ خورشیدی
درگذشته۲۴ آبان ۱۳۵۹ خورشیدی
محل دفن: تخت فولاد، تکیه بروجردیها
مذهب شیعه پیشه عرفان
یاد وخاطره اش گرامی باد.
#صمیمی(خاطرات)
Wikipedia
تخت فولاد
تخت فولاد نام قبرستان قدیمی شهر اصفهان است که به نامهای لسانالارض و بابا رکنالدین
نیز نامیده میشده است. قدمت این گورستان از قرن چهارم هجری تاکنون است. گورستان تخت فولاد با مساحت تقریبی ۷۵ هکتار در حاشیه جنوبی رودخانه زاینده رود اصفهان و در انتهای یکی…
نیز نامیده میشده است. قدمت این گورستان از قرن چهارم هجری تاکنون است. گورستان تخت فولاد با مساحت تقریبی ۷۵ هکتار در حاشیه جنوبی رودخانه زاینده رود اصفهان و در انتهای یکی…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حکایت
.
حکیمی را پرسیدند:
چندین درخت نامور که خدای عزوجلّ آفریده است و برومند، هیچ یک را «آزاد» نخواندهاند مگر «سرو» را که ثمرهای ندارد؛ در این چه حکمت است؟ گفت: هر درختی را ثمرهای معین است، که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید، و گاهی به عدم آن پژمرده شود. و سرو را هیچ از این نیست و همه وقت خوش است، و این است صفت آزادگان!»
🌴❤️🌴
( بانوی آذری)
@naein_nameh
.
حکیمی را پرسیدند:
چندین درخت نامور که خدای عزوجلّ آفریده است و برومند، هیچ یک را «آزاد» نخواندهاند مگر «سرو» را که ثمرهای ندارد؛ در این چه حکمت است؟ گفت: هر درختی را ثمرهای معین است، که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید، و گاهی به عدم آن پژمرده شود. و سرو را هیچ از این نیست و همه وقت خوش است، و این است صفت آزادگان!»
🌴❤️🌴
( بانوی آذری)
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مثل_حکم_نایینی
.
"هیچکی ( فولونی)گَله ی موم روضا تا پَسین ناچانه"
هیچکس گله( گوسفندان) امام رضا را تا انتهای روز نمی چراند.
کار بی مزد و خیر مطلق بی نتیجه است، البته گاهی فرد خاصی به این صفت متصف می شود.
"هیچکی ناواجَه دویی می تورُشو"
کس نگوید که دوغ من ترش است.
" هَپروش کَه، هَپرو گِرتا"
حمله ناگهانی کردن، بیشتر عتاب و خطاب و سرزنش شدید است.
"هیلی خورن، تِندش را"
زردآلو را برای هسته اش می خورند.
اکنون برخی علمای طبیعت به خواص درمانی و غذایی هسته زردآلو اشاراتی نموده اند.
@naein_nameh
.
"هیچکی ( فولونی)گَله ی موم روضا تا پَسین ناچانه"
هیچکس گله( گوسفندان) امام رضا را تا انتهای روز نمی چراند.
کار بی مزد و خیر مطلق بی نتیجه است، البته گاهی فرد خاصی به این صفت متصف می شود.
"هیچکی ناواجَه دویی می تورُشو"
کس نگوید که دوغ من ترش است.
" هَپروش کَه، هَپرو گِرتا"
حمله ناگهانی کردن، بیشتر عتاب و خطاب و سرزنش شدید است.
"هیلی خورن، تِندش را"
زردآلو را برای هسته اش می خورند.
اکنون برخی علمای طبیعت به خواص درمانی و غذایی هسته زردآلو اشاراتی نموده اند.
@naein_nameh