#آن_روزها
🖊: خاطرات مطبوعاتی و سینمایی/ احمد طالبی نژاد
قسمت ششم
... یک سال از درس عقب افتاده بودم. در کلاس دوم سیکل اول، ثبت نام کردم. تصمیم گرفتم این عقب ماندگی را جبران کنم. همین طور هم شد. اغلب دوستانم که حالا کلاس سوم بودند، مردود شدند و من به اصطلاح به آنها رسیدم. شاگرد اول کلاس نبودم، اما فعال ترین بودم.کم کم در مدرسه گروه تئاتر درست شد که من هم عضو اصلیش بودم. همان جواد نویدی که شبیه فردین بود، می رفت اصفهان و از طریق دوستی که داشت نسخه ای از نمایشنامه های ارحام صدر را می گرفت و با چند روز تمرین اجرا می شد و طبعا شب اول هم با حضور مقامات و اعیان واشراف شهر به همراه خانواده. سال سوم دبیرستان بودیم که یکی از دبیرانمان که خودش هم سابقه کار تئاتر در زادگاهش را داشت، کتاب " پنج نمایش از مشروطه " نوشته "گوهر مراد " را آورد وداد بچه های گروه تئاتر بخوانیم. وقتی این پنج نمایشنامه را خواندم، متوجه شدم با آنچه ما به صحنه می بردیم، تومنی هفتصدنار تفاوت دارد. خواندن این کتاب دنیای ذهنی ام را تا حدود زیادی، تغییر داد. از بین نمایشنامه ها ٫ " ننه انسی " را انتخاب و اجرا کردیم. بعد ها همان معلم، داستان کوتاه داش آکل صادق هدایت را به من داد و گفت این را به نمایشنامه تبدیل کن. وقتی خواندم، تصویری که از داش آکل و کاکارستم در ذهنم نقش بست، تصویر جاهل های کلاه مخملی فیلم های آن زمان بود. مثل نقش هایی که عباس مصدق و ناصر ملک مطیعی به خصوص به نقش فرمان در فیلم قیصر بازی کرده بود. شروع کردیم به تمرین. من هم کارگردان بودم و هم بازیگر نقش کاکا رستم. پس از چند روز از معلممان خواهش کردم بیاید تمرینمان را ببیند. آمد ما هم لباس جاهلی به تن و کلاه مخملی به سر رفتیم روی صحنه و شروع کردیم به بازی که دیدم معلممان دارد از خنده ریسه می رود. بعد هم بلند شد و پرید رو صحنه و شروع کرد به دادوبیداد، که این لباس ها را چرا پوشیده اید؟. این داستان در دوره قاجار می گذرد که هنوز کت وشلوار به ایران نیامده بود و کلی مارا سرزنش کرد و ما هم کلی خجالت کشیدیم وگذشت یک سال بعد فیلم داش آکل ساخته مسعود کیمیائی بر پرده آ مد و با دیدن لباس های قهرمانان داستان در آن فیلم که بسیار درست طراحی شده بود، دو باره غرق در شرمساری شدیم. اگر آن معلم عزیز که متاسفانه نامش را فراموش کرده ام به دادمان نمی رسید و ما آن نمایش را با لباس جاهل های فیلم فارسی درحضور مقامات شهر که اغلب غیر بومی بودند و لابد برخی شان این داستان معروف هدایت را خوانده بودند، اجرا می کردیم، چه آبرویی از ما ومسئولان هنر نشناس مدرسه می رفت. آمد و رفت های سالانه به تهران و شاگردی دکان دائی که تا پایان دوران دبیرستان در سال هزار و سیصد و پنجاه ودو ادامه یافت، بهانه هرساله ای بود برای فرار از برهوت و پیوستن به دریا. شاید هم سراب. هرچه بود، روح پر تلاطم من نُه ماه از سال بی قراری می کرد تا خرداد از راه برسد. روزی که آخرین امتحان را می دادیم، بقچه ام را می زدم زیر بغل و به انتظار " اکسپورت " می ماندم که عصر از نایین حرکت می کرد و صبح زود می رسید تهران. چه لذتی داشت عبور اتوبوس از خیابان های خلوت تهران که چراغ هایش هنوز روشن بودند. بوذرجمهری پیاده می شدیم، تاکسی یا سه چرخه موتوری سوار می شدم وخودم را می رساندم میدان عشرت آباد. دائی که خیلی هم مشتاق و منتظرم نبود، جواب سلامم را با تکان سر می داد و من هم مثل بچه آدم بقچه یا ساکم را می گذاشتم توی پستو ومی رفتم سراغ کاسه های سفالی کثیفی که کارآموزان دوره پاسبانی در پادگان عشرت آباد صبح کله سحر می آمدند و یک تومان می دادند و خامه و مربا را توی کاسه بهشان می دادیم و آن ها هم شتاب زده می لمباندند و ته کاسه را باقی می گذاشتند و دِ بُدو که رفتی مبادا دیر برسند…ادامه دارد
👁🌸👁
@mamatiir
🖊: خاطرات مطبوعاتی و سینمایی/ احمد طالبی نژاد
قسمت ششم
... یک سال از درس عقب افتاده بودم. در کلاس دوم سیکل اول، ثبت نام کردم. تصمیم گرفتم این عقب ماندگی را جبران کنم. همین طور هم شد. اغلب دوستانم که حالا کلاس سوم بودند، مردود شدند و من به اصطلاح به آنها رسیدم. شاگرد اول کلاس نبودم، اما فعال ترین بودم.کم کم در مدرسه گروه تئاتر درست شد که من هم عضو اصلیش بودم. همان جواد نویدی که شبیه فردین بود، می رفت اصفهان و از طریق دوستی که داشت نسخه ای از نمایشنامه های ارحام صدر را می گرفت و با چند روز تمرین اجرا می شد و طبعا شب اول هم با حضور مقامات و اعیان واشراف شهر به همراه خانواده. سال سوم دبیرستان بودیم که یکی از دبیرانمان که خودش هم سابقه کار تئاتر در زادگاهش را داشت، کتاب " پنج نمایش از مشروطه " نوشته "گوهر مراد " را آورد وداد بچه های گروه تئاتر بخوانیم. وقتی این پنج نمایشنامه را خواندم، متوجه شدم با آنچه ما به صحنه می بردیم، تومنی هفتصدنار تفاوت دارد. خواندن این کتاب دنیای ذهنی ام را تا حدود زیادی، تغییر داد. از بین نمایشنامه ها ٫ " ننه انسی " را انتخاب و اجرا کردیم. بعد ها همان معلم، داستان کوتاه داش آکل صادق هدایت را به من داد و گفت این را به نمایشنامه تبدیل کن. وقتی خواندم، تصویری که از داش آکل و کاکارستم در ذهنم نقش بست، تصویر جاهل های کلاه مخملی فیلم های آن زمان بود. مثل نقش هایی که عباس مصدق و ناصر ملک مطیعی به خصوص به نقش فرمان در فیلم قیصر بازی کرده بود. شروع کردیم به تمرین. من هم کارگردان بودم و هم بازیگر نقش کاکا رستم. پس از چند روز از معلممان خواهش کردم بیاید تمرینمان را ببیند. آمد ما هم لباس جاهلی به تن و کلاه مخملی به سر رفتیم روی صحنه و شروع کردیم به بازی که دیدم معلممان دارد از خنده ریسه می رود. بعد هم بلند شد و پرید رو صحنه و شروع کرد به دادوبیداد، که این لباس ها را چرا پوشیده اید؟. این داستان در دوره قاجار می گذرد که هنوز کت وشلوار به ایران نیامده بود و کلی مارا سرزنش کرد و ما هم کلی خجالت کشیدیم وگذشت یک سال بعد فیلم داش آکل ساخته مسعود کیمیائی بر پرده آ مد و با دیدن لباس های قهرمانان داستان در آن فیلم که بسیار درست طراحی شده بود، دو باره غرق در شرمساری شدیم. اگر آن معلم عزیز که متاسفانه نامش را فراموش کرده ام به دادمان نمی رسید و ما آن نمایش را با لباس جاهل های فیلم فارسی درحضور مقامات شهر که اغلب غیر بومی بودند و لابد برخی شان این داستان معروف هدایت را خوانده بودند، اجرا می کردیم، چه آبرویی از ما ومسئولان هنر نشناس مدرسه می رفت. آمد و رفت های سالانه به تهران و شاگردی دکان دائی که تا پایان دوران دبیرستان در سال هزار و سیصد و پنجاه ودو ادامه یافت، بهانه هرساله ای بود برای فرار از برهوت و پیوستن به دریا. شاید هم سراب. هرچه بود، روح پر تلاطم من نُه ماه از سال بی قراری می کرد تا خرداد از راه برسد. روزی که آخرین امتحان را می دادیم، بقچه ام را می زدم زیر بغل و به انتظار " اکسپورت " می ماندم که عصر از نایین حرکت می کرد و صبح زود می رسید تهران. چه لذتی داشت عبور اتوبوس از خیابان های خلوت تهران که چراغ هایش هنوز روشن بودند. بوذرجمهری پیاده می شدیم، تاکسی یا سه چرخه موتوری سوار می شدم وخودم را می رساندم میدان عشرت آباد. دائی که خیلی هم مشتاق و منتظرم نبود، جواب سلامم را با تکان سر می داد و من هم مثل بچه آدم بقچه یا ساکم را می گذاشتم توی پستو ومی رفتم سراغ کاسه های سفالی کثیفی که کارآموزان دوره پاسبانی در پادگان عشرت آباد صبح کله سحر می آمدند و یک تومان می دادند و خامه و مربا را توی کاسه بهشان می دادیم و آن ها هم شتاب زده می لمباندند و ته کاسه را باقی می گذاشتند و دِ بُدو که رفتی مبادا دیر برسند…ادامه دارد
👁🌸👁
@mamatiir
#آدینه_شب
.
«خدا می داند»
ما دمی بی تو نبودیم خدا می داند
بی تو یک دم نغنودیم خدا می داند
پا به هر جا که نهادیم و به هر در که شدیم
جز ثنایت نشنودیم خدا می داند
از جمالت به زبان گر چه سخن ها گفتیم
در دلت نیز ستودیم خدا می داند
جز به درگاه تو ای مظهر زیبایی و حسن
رو به جایی ننمودیم خدا می داند
سر کویت به گدایی بنشتیم و به
غیر
سفره دل نگشودیم خدا می داند
شکوه از بخت نداریم که در مزرع دل
آنچه کشتیم،درودیم خدا می داند
بر در غیر نرفتیم و از این راهگذار
گنه خود نفزودیم خدا می داند
به خدا جز به تمنای وصال تو نبود
آنچه یک عمر سرودیم خدا می داند
گر چه دلسوخته بودیم همانند «کویر»
تشنه روی تو بودیم خدا می داند
مرداد ۶۸ ،ابراهیمی انارکی
@naein_nameh
.
«خدا می داند»
ما دمی بی تو نبودیم خدا می داند
بی تو یک دم نغنودیم خدا می داند
پا به هر جا که نهادیم و به هر در که شدیم
جز ثنایت نشنودیم خدا می داند
از جمالت به زبان گر چه سخن ها گفتیم
در دلت نیز ستودیم خدا می داند
جز به درگاه تو ای مظهر زیبایی و حسن
رو به جایی ننمودیم خدا می داند
سر کویت به گدایی بنشتیم و به
غیر
سفره دل نگشودیم خدا می داند
شکوه از بخت نداریم که در مزرع دل
آنچه کشتیم،درودیم خدا می داند
بر در غیر نرفتیم و از این راهگذار
گنه خود نفزودیم خدا می داند
به خدا جز به تمنای وصال تو نبود
آنچه یک عمر سرودیم خدا می داند
گر چه دلسوخته بودیم همانند «کویر»
تشنه روی تو بودیم خدا می داند
مرداد ۶۸ ،ابراهیمی انارکی
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
با سلام جملات امشب
۱-دیروز کجا رفتی ؟ حسن خیلی دنبالت گشت به من گفت بهت بگویم امسال بیا ده منتظرت هستم
۲-اینجا خیلی تاریک هست من چشمم نمی بیند نمی توانم سوزن را نخ کنم
برگشتن را در مضارع اخباری صرف کنید برمی گردم برمی گردی برمی گردد برمی گردیم بر می گردید برمی گردند
با تشکر اسماعیل ذبیحی طاری
.
برگردان به زبان مادری
۱-هیزی کیا شویی؟ حسن مالی ردت ایگرتا، و می شووات گو وِت واجی امسال باهار یور آبادی
۲-دوی مالی تاریکو ، می چشم ناوینه سوجون نخ کیری( سوجون وپکنی)
افعال:
وَه گرتی
وَه گرتی(تو)
وَه گرته
وه گرتم
وه گرتید
وه گرتن
@naein_nameh
.
با سلام جملات امشب
۱-دیروز کجا رفتی ؟ حسن خیلی دنبالت گشت به من گفت بهت بگویم امسال بیا ده منتظرت هستم
۲-اینجا خیلی تاریک هست من چشمم نمی بیند نمی توانم سوزن را نخ کنم
برگشتن را در مضارع اخباری صرف کنید برمی گردم برمی گردی برمی گردد برمی گردیم بر می گردید برمی گردند
با تشکر اسماعیل ذبیحی طاری
.
برگردان به زبان مادری
۱-هیزی کیا شویی؟ حسن مالی ردت ایگرتا، و می شووات گو وِت واجی امسال باهار یور آبادی
۲-دوی مالی تاریکو ، می چشم ناوینه سوجون نخ کیری( سوجون وپکنی)
افعال:
وَه گرتی
وَه گرتی(تو)
وَه گرته
وه گرتم
وه گرتید
وه گرتن
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جمعه_بازار
.
جمعه با شعر و موسیقی
یارب به خدایی خداییت
وآنگه به کمال پادشاییت
از چشمه ی عشق ده مرا نور
وین سرمه مکن ز چشم من دور
( نظامی، ق ۵، خمسه، لیلی و مجنون )
سلام خوبان
آدینه تون خوش
@naein_nameh
.
جمعه با شعر و موسیقی
یارب به خدایی خداییت
وآنگه به کمال پادشاییت
از چشمه ی عشق ده مرا نور
وین سرمه مکن ز چشم من دور
( نظامی، ق ۵، خمسه، لیلی و مجنون )
سلام خوبان
آدینه تون خوش
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
#حکایت
حبیب عجمی مدفون در مدخل حسینیه بیرونی باب المسجد نایین همان حبیب معاصر حسن بصری است یا خیر ، والله اعلم
.
بود حبیب عجمی در نماز
شد حسن بصریش از در فراز
دید که الحمد، به الهمد خواند
رخشِ قرائت به عبارت نراند
گفت: نماز از پسِ این چون توان
کاین عجمی هست شکسته زبان
دور شد و کرد به تنها نماز
چونکه کند خاص ز عام احتراز
دید همان شب چو فرو شد به خواب
کآمدی از حضرتِ عزّت خطاب:
کای حسن، ار حُسنِ عبارت تُراست
صحتِ نیّت ز عبارت جداست
تیرِ فضیلت شدت اکنون ز شست
یافته بودی و بدادی ز دست
دل چو درست است زبان را بِهِل
نام زبان از چه بری پیشِ دل
نقدِ دلی را که نِهی نادرست
پیشِ تو قلب است و بر ما درست
ای شده در کویِ مُحبت غریب
راه ندانسته به سویِ حبیب
شرطِ محبت ز حبیبان طلب
نسخۀ دارو ز طبیبان طلب
رو خبرِ گنج ز ویرانه جوی
حالِ دلِ شمع ز پروانه جوی
مُهره به دست آر و حذر کُن ز مار
دستۀ گُل بند و گذر کُن ز خار
منبع:
روضة الانوار
خواجوی کرمانی
خمسۀ خواجوی کرمانی، به تصحیح: سعید نیاز کرمانی، دانشگاه شهید باهنر
@naein_nameh
.
#حکایت
حبیب عجمی مدفون در مدخل حسینیه بیرونی باب المسجد نایین همان حبیب معاصر حسن بصری است یا خیر ، والله اعلم
.
بود حبیب عجمی در نماز
شد حسن بصریش از در فراز
دید که الحمد، به الهمد خواند
رخشِ قرائت به عبارت نراند
گفت: نماز از پسِ این چون توان
کاین عجمی هست شکسته زبان
دور شد و کرد به تنها نماز
چونکه کند خاص ز عام احتراز
دید همان شب چو فرو شد به خواب
کآمدی از حضرتِ عزّت خطاب:
کای حسن، ار حُسنِ عبارت تُراست
صحتِ نیّت ز عبارت جداست
تیرِ فضیلت شدت اکنون ز شست
یافته بودی و بدادی ز دست
دل چو درست است زبان را بِهِل
نام زبان از چه بری پیشِ دل
نقدِ دلی را که نِهی نادرست
پیشِ تو قلب است و بر ما درست
ای شده در کویِ مُحبت غریب
راه ندانسته به سویِ حبیب
شرطِ محبت ز حبیبان طلب
نسخۀ دارو ز طبیبان طلب
رو خبرِ گنج ز ویرانه جوی
حالِ دلِ شمع ز پروانه جوی
مُهره به دست آر و حذر کُن ز مار
دستۀ گُل بند و گذر کُن ز خار
منبع:
روضة الانوار
خواجوی کرمانی
خمسۀ خواجوی کرمانی، به تصحیح: سعید نیاز کرمانی، دانشگاه شهید باهنر
@naein_nameh
Forwarded from سیمای مزرعه یزدی 📡
گنجینه ماندگار
نگاهی به فرهنگ روایی در گوشه ای از روستاهای ایران
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم❤️
بازگویی و نگارش : آقایان نصرا... جعفری و حسین جابری نیا
گردآوری پژوهش و ویرایش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم
روحش شاد و یادش گرامی
https://t.me/joinchat/QKlf1p3OHkm24Juv
نگاهی به فرهنگ روایی در گوشه ای از روستاهای ایران
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم❤️
بازگویی و نگارش : آقایان نصرا... جعفری و حسین جابری نیا
گردآوری پژوهش و ویرایش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم
روحش شاد و یادش گرامی
https://t.me/joinchat/QKlf1p3OHkm24Juv
زبان نایینی
گنجینه ماندگار نگاهی به فرهنگ روایی در گوشه ای از روستاهای ایران تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم❤️ بازگویی و نگارش : آقایان نصرا... جعفری و حسین جابری نیا گردآوری پژوهش و ویرایش مرحوم دکتر سعید جعفری مقدم روحش شاد و یادش گرامی https://t.me/joinchat/QKlf1p3OHkm24Juv
#آموزش_گویش_نایینی
.
شاخه ای از گویش محلی منطقه نایین تا کوهپایه و.....به 《بور و بِشه》 معروف است که در کتاب گرانسنگ معرفی شده بدان پرداخته است. قسمت اشتراکی را در تصویر مطالعه فرمایید.
(با سپاس از کانال خوب مزرعه یزدی)
@naein_nameh
.
شاخه ای از گویش محلی منطقه نایین تا کوهپایه و.....به 《بور و بِشه》 معروف است که در کتاب گرانسنگ معرفی شده بدان پرداخته است. قسمت اشتراکی را در تصویر مطالعه فرمایید.
(با سپاس از کانال خوب مزرعه یزدی)
@naein_nameh
#طنز_هفته
.
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا ؟
( حافظ، غزل/۲ )
@naein_nameh
.
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا ؟
( حافظ، غزل/۲ )
@naein_nameh
#سلام_بر_محرم
.
السلام عليك يا ابا عبدالله
محرم ؛ ماه آزاده پرورى ؛ ماه آگاهى بخشى ، ماه ظلم ستيزى ، ماه بيدار شدن و جانماندن از غافله حسين آمد
از خداوند طلب ميكنم ، شفاعت امام حسين (ع) را در دنيا و آخرت نصيبمان فرمايد. . سيدابوالفضل رضوى
١٤٠١/٥/٨ - اول محرم ١٤٤٤
تصویر از سلطان نصیر و صبح با طراوت و بارانی امروز
@naein_nameh
.
السلام عليك يا ابا عبدالله
محرم ؛ ماه آزاده پرورى ؛ ماه آگاهى بخشى ، ماه ظلم ستيزى ، ماه بيدار شدن و جانماندن از غافله حسين آمد
از خداوند طلب ميكنم ، شفاعت امام حسين (ع) را در دنيا و آخرت نصيبمان فرمايد. . سيدابوالفضل رضوى
١٤٠١/٥/٨ - اول محرم ١٤٤٤
تصویر از سلطان نصیر و صبح با طراوت و بارانی امروز
@naein_nameh
#اخبار_نایین
.
گزارش از آقا ذبیح مرتضوی (چوپانان)
.
گزارش هفتگی
هفتهای وحشتناک داغ و سوزان را گذراندیم. ْ۴۹🔥☀️
شروع باران رحمت الهی در کل کشور. چوپانانم اومد. و سیل در یزد و خیلی جاها دگه. متاسفانه کشته زیاد داشتیم از سیل🌧🌊
کسب مقام قهرمانی صعود از برج در المپیاد کشوری اتشنشانان توسط رضا ثابتی پسر مرحوم رمضان🏆🥇
قدم نورسیده مبارک بابامسعود❤️🧣
ترور برادر مالک متروپل. مجید عبدالباقی🔫🧨
اوج گیری مجدد کرونا در کل کشور و ابتلای تعداد زیادی از اهالی🦠😷
تقاضای عمومی مردم از صاحبان عزا مبنی بر سبک بودن پذیرایی عصر تاسوعا🍒🍌🍐🥝🥥
آماده شدن حسینیه برای عزاداری محرم🏴🚩
حادثهی ریزش معدن نخلک. آرزوی سلامتی داریم برای همشهریمون محسن پورشفیعی🙏🤲
رسوایی وزیر ارتباطات و بیحجابی پشت دوربین👙🎭
خودمم مریض شدم. کرونا. شایدم سرماخوردگی. هرچی بود دوروزه خوب شد شکر خدا🤒😷
حضور کاروان پیادهی حرم تا حرم در چوپانان🕌🕌
پیرهن مشکیا را بپوشیم، میریم برا عزاداری محرم🏴🏴
هفته ای خوب و سلامت داشته باشید
@naein_nameh
.
گزارش از آقا ذبیح مرتضوی (چوپانان)
.
گزارش هفتگی
هفتهای وحشتناک داغ و سوزان را گذراندیم. ْ۴۹🔥☀️
شروع باران رحمت الهی در کل کشور. چوپانانم اومد. و سیل در یزد و خیلی جاها دگه. متاسفانه کشته زیاد داشتیم از سیل🌧🌊
کسب مقام قهرمانی صعود از برج در المپیاد کشوری اتشنشانان توسط رضا ثابتی پسر مرحوم رمضان🏆🥇
قدم نورسیده مبارک بابامسعود❤️🧣
ترور برادر مالک متروپل. مجید عبدالباقی🔫🧨
اوج گیری مجدد کرونا در کل کشور و ابتلای تعداد زیادی از اهالی🦠😷
تقاضای عمومی مردم از صاحبان عزا مبنی بر سبک بودن پذیرایی عصر تاسوعا🍒🍌🍐🥝🥥
آماده شدن حسینیه برای عزاداری محرم🏴🚩
حادثهی ریزش معدن نخلک. آرزوی سلامتی داریم برای همشهریمون محسن پورشفیعی🙏🤲
رسوایی وزیر ارتباطات و بیحجابی پشت دوربین👙🎭
خودمم مریض شدم. کرونا. شایدم سرماخوردگی. هرچی بود دوروزه خوب شد شکر خدا🤒😷
حضور کاروان پیادهی حرم تا حرم در چوپانان🕌🕌
پیرهن مشکیا را بپوشیم، میریم برا عزاداری محرم🏴🏴
هفته ای خوب و سلامت داشته باشید
@naein_nameh
4_5879785648126165415.ogg
1.4 MB
#آموزش_گویش_نایینی
.
🔊دو بیتی های زیبای عاشقانه و سوزناک به #گویش_نائینی (لهجه انارکی)
شعر و خوانش ترانه:استاد محمدعلی ابراهیمی انارکی
از اساتید بزرگ گویش محلی که با تلاش بسیار وقابل تقدیر سعی در حفظ این گویش می نمایند.
@naein_nameh
.
🔊دو بیتی های زیبای عاشقانه و سوزناک به #گویش_نائینی (لهجه انارکی)
شعر و خوانش ترانه:استاد محمدعلی ابراهیمی انارکی
از اساتید بزرگ گویش محلی که با تلاش بسیار وقابل تقدیر سعی در حفظ این گویش می نمایند.
@naein_nameh
زبان نایینی
Photo
#مشاهیر_نایین
.
نویسنده، حقوقدان و مترجم کم نظیر نایینی دکتر مصطفی رحیمی از زبان فقید سعید محمد علی اسلامی ندوشن، یاد و نام این دانشمند نجیب و مترجم پر کار نایینی را گرامی میداریم.
@naein_nameh
.
نویسنده، حقوقدان و مترجم کم نظیر نایینی دکتر مصطفی رحیمی از زبان فقید سعید محمد علی اسلامی ندوشن، یاد و نام این دانشمند نجیب و مترجم پر کار نایینی را گرامی میداریم.
@naein_nameh
#سلام_بر_حسین
.
مرگ سرخ
بزرگفلسفهٔ نهضت حسین این است
که مرگِ سرخ به از زندگیِّ ننگین است
حسین مَظهر آزادگیّ و آزادیست
خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است
نه ظلم کن به کسی، نی به زیر ظلم برو
که این مرام حسین است و منطق دین است
همین نه گریه بر آن شاهِ تشنهلب کافیست
اگرچه گریه بر آلام قلب، تسکین است
ببین که مقصد عالیِّ نهضت او چیست؟
که درک آن سبب عِزّ و جاه و تمکین است
فرازِ نی سرِ وی گر رود نباشد باک
که سرفرازیِ طاها و آل یاسین است
اگرچه داغ جوان تلخکام کردش، گفت:
که مرگ در ره حفظ شرف، چه شیرین است!
ز خاک مردم آزاده، بوی خون آید
نشان سروری و راه رهبری این است
ز خون سرخ شهیدان کربلا «خوشدل»
دهان غنچه و دامان لاله، رنگین است
(مهرماه ۱۳۲۳)
#علی_اکبر_خوشدل_تهرانی (۱۳۶۵-۱۲۹۳)
از کانال ارجمند "یک از هزاران"
@naein_nameh
.
مرگ سرخ
بزرگفلسفهٔ نهضت حسین این است
که مرگِ سرخ به از زندگیِّ ننگین است
حسین مَظهر آزادگیّ و آزادیست
خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است
نه ظلم کن به کسی، نی به زیر ظلم برو
که این مرام حسین است و منطق دین است
همین نه گریه بر آن شاهِ تشنهلب کافیست
اگرچه گریه بر آلام قلب، تسکین است
ببین که مقصد عالیِّ نهضت او چیست؟
که درک آن سبب عِزّ و جاه و تمکین است
فرازِ نی سرِ وی گر رود نباشد باک
که سرفرازیِ طاها و آل یاسین است
اگرچه داغ جوان تلخکام کردش، گفت:
که مرگ در ره حفظ شرف، چه شیرین است!
ز خاک مردم آزاده، بوی خون آید
نشان سروری و راه رهبری این است
ز خون سرخ شهیدان کربلا «خوشدل»
دهان غنچه و دامان لاله، رنگین است
(مهرماه ۱۳۲۳)
#علی_اکبر_خوشدل_تهرانی (۱۳۶۵-۱۲۹۳)
از کانال ارجمند "یک از هزاران"
@naein_nameh
#اخبار_نایین
.
🔻امام جمعه محترم :
🔰قصد خواندن نماز را نداشتم و میخواستم جناب آقای شفیعی نماز جمعه را اقامه نمایند و مابین نماز از مردم خداحافظی کنم ولیکن از تهران تماس گرفتند که نماز را خودتان اقامه نمایید و در خلال آن خداحافظی نمایید.
🔻امام جمعه محترم شهرستان #امروز :
🔰معمول هست ائمه جمعه از بودجه های دولتی استفاده میکنند ولیکن بنده ابدا از این بودجه ها استفاده نکردم تا منتی سر من نباشد و با نداری ساختم.
🔰آرزو داشتیم در این شهر تحولی بزرگ انجام شود که متاسفانه #با_ما_همکاری_نشد.
💠در دولت قبل که اصلا با ائمه جمعه همکاری نشد و در این دولت اتحادی بوجود آمد و جلساتی هم برگزار شد که این وضعیت پیش آمد و دست ما هم نبود و نگویند که یک حرف هایی زدیم و رها کردیم و رفتیم، نه، دست ما نبود و #دستور_دادند و به کار ما خاتمه دادند.
@jame_naein 🚩
.
🔻امام جمعه محترم :
🔰قصد خواندن نماز را نداشتم و میخواستم جناب آقای شفیعی نماز جمعه را اقامه نمایند و مابین نماز از مردم خداحافظی کنم ولیکن از تهران تماس گرفتند که نماز را خودتان اقامه نمایید و در خلال آن خداحافظی نمایید.
🔻امام جمعه محترم شهرستان #امروز :
🔰معمول هست ائمه جمعه از بودجه های دولتی استفاده میکنند ولیکن بنده ابدا از این بودجه ها استفاده نکردم تا منتی سر من نباشد و با نداری ساختم.
🔰آرزو داشتیم در این شهر تحولی بزرگ انجام شود که متاسفانه #با_ما_همکاری_نشد.
💠در دولت قبل که اصلا با ائمه جمعه همکاری نشد و در این دولت اتحادی بوجود آمد و جلساتی هم برگزار شد که این وضعیت پیش آمد و دست ما هم نبود و نگویند که یک حرف هایی زدیم و رها کردیم و رفتیم، نه، دست ما نبود و #دستور_دادند و به کار ما خاتمه دادند.
@jame_naein 🚩
این هم از علی آقای جابری مقدم در ورزش و زیارت و پیاده روی صبحگاهی کمی کمتر از ده کلیومتر به روستای سلطان نصیر، علی آقا خسته نباشی
@naein_nameh
@naein_nameh
#مثل_حکم_نایینی
.
شا بَخشه، ویزیر نابخشه
شاه می بخشد اما وزیر خیر
در مقام خسّت و استنکاف مقامات رده پایین
.
شاه هَته، شیخ علیخان هناته
شاه میدهد ولی شیخ علی خان نمیدهد
نکته: شیخ علیخان وزیر کریم خان زند مردی ممسک بود و هر گاه کریم خان بخششی برای کسی امر می کرد او تعلل می کرد.
.
شاخ شونه کیشه
شاخ و شانه می کشد
در مقام تهدید و خط و نشان کشیدن
.
شالا تاس و تِلُت نن
ان شالله تاس به شکمت بگذارند
.در هنگتم شستشوی اموات به کمک قرار دادن تاس بزرگ مسی پر از آب بر روی شکم مرده به تخلیه محتویات ان کمک می کنند.
کنایه از ارزوی مرگ کسی
.
شالا یه نوت ده تا بو
الهی یک نانت ده شود
کنایه از دعا و ارزوی برکت برای کسی
( مثل حکم نایینی)
@naei_nameh
.
شا بَخشه، ویزیر نابخشه
شاه می بخشد اما وزیر خیر
در مقام خسّت و استنکاف مقامات رده پایین
.
شاه هَته، شیخ علیخان هناته
شاه میدهد ولی شیخ علی خان نمیدهد
نکته: شیخ علیخان وزیر کریم خان زند مردی ممسک بود و هر گاه کریم خان بخششی برای کسی امر می کرد او تعلل می کرد.
.
شاخ شونه کیشه
شاخ و شانه می کشد
در مقام تهدید و خط و نشان کشیدن
.
شالا تاس و تِلُت نن
ان شالله تاس به شکمت بگذارند
.در هنگتم شستشوی اموات به کمک قرار دادن تاس بزرگ مسی پر از آب بر روی شکم مرده به تخلیه محتویات ان کمک می کنند.
کنایه از ارزوی مرگ کسی
.
شالا یه نوت ده تا بو
الهی یک نانت ده شود
کنایه از دعا و ارزوی برکت برای کسی
( مثل حکم نایینی)
@naei_nameh