This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جمعه_بازار
#اشتر_نامه
.
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد، محمل به روز باران
@naein_nameh
#اشتر_نامه
.
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد، محمل به روز باران
@naein_nameh
#جمعه_بازار
.
شاملو
"بامدادِ شاعر" در ۲۱ آذرماه ۱۳۰۴ چشم بر این جهان گشود و در ۲ امرداد ۱۳۷۹
"بِدرود"گویان
و
"رقصان"
گذشت
"از آستانهی اجبار،
شادمانه و شاکر".
شعر شاملو آینهی تمامنمائی است كه چهرهی روشنفكران راستين ايران معاصر، شايد روشنفكران راستين دیگر سرزمينها در دیگر دورانها، را در خود بازتاب میدهد.
با هم از او و دربارۀ او و روشنفکران غریب صلیببردوش بخوانیم:
"هرگز از مرگ نهراسيد"
و
«از ايمان خود،
چون كوه،
يادگاری جاودانه،
بر تراز بیبقای خاك»
نشاند
و
"آهنگ پُرصَلابت تپش خورشيد را
روشنتر
پُرخشمتر
پُرضربهتر از پيش»
شنید
و
«در بدترين دقايق اين شام مرگزای
چندين هزار چشمهی خورشيد»
در دلش جوشید
«از يقين»
و
«چراغی به دست»
«چراغی در برابر»
«به جنگ سیاهی»
رفت
و
«برگ را سرودی کرد»
«سرسبزتر ز بيشه»
«موج را سرودی کرد»
«پُرنبض تر ز انسان»
«عشق را سرودی کرد»
«پُرطبلتر ز مرگ»
«سرسبزتر ز جنگل»
«برگ را سرودی کرد»
«پُرتَپشتر از دل دريا»
«موج را سرودی کرد»
«پُرطبلتر از حيات»
كه
«هرگز شب را باور نکرد»
و
«به تيغ تاريكی گردن نداد."
#فرهیختگان راهی به رهایی
.
شاملو
"بامدادِ شاعر" در ۲۱ آذرماه ۱۳۰۴ چشم بر این جهان گشود و در ۲ امرداد ۱۳۷۹
"بِدرود"گویان
و
"رقصان"
گذشت
"از آستانهی اجبار،
شادمانه و شاکر".
شعر شاملو آینهی تمامنمائی است كه چهرهی روشنفكران راستين ايران معاصر، شايد روشنفكران راستين دیگر سرزمينها در دیگر دورانها، را در خود بازتاب میدهد.
با هم از او و دربارۀ او و روشنفکران غریب صلیببردوش بخوانیم:
"هرگز از مرگ نهراسيد"
و
«از ايمان خود،
چون كوه،
يادگاری جاودانه،
بر تراز بیبقای خاك»
نشاند
و
"آهنگ پُرصَلابت تپش خورشيد را
روشنتر
پُرخشمتر
پُرضربهتر از پيش»
شنید
و
«در بدترين دقايق اين شام مرگزای
چندين هزار چشمهی خورشيد»
در دلش جوشید
«از يقين»
و
«چراغی به دست»
«چراغی در برابر»
«به جنگ سیاهی»
رفت
و
«برگ را سرودی کرد»
«سرسبزتر ز بيشه»
«موج را سرودی کرد»
«پُرنبض تر ز انسان»
«عشق را سرودی کرد»
«پُرطبلتر ز مرگ»
«سرسبزتر ز جنگل»
«برگ را سرودی کرد»
«پُرتَپشتر از دل دريا»
«موج را سرودی کرد»
«پُرطبلتر از حيات»
كه
«هرگز شب را باور نکرد»
و
«به تيغ تاريكی گردن نداد."
#فرهیختگان راهی به رهایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#جمعه_بازار
#آموزش_گویش_نایینی
.
نوروزنامه
اثر زیبای استاد حسن حیدریان نایینی
شعر از جناب اقای توکلی
با گویش و زبان نایینی
@naein_nameh
#آموزش_گویش_نایینی
.
نوروزنامه
اثر زیبای استاد حسن حیدریان نایینی
شعر از جناب اقای توکلی
با گویش و زبان نایینی
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#جمعه_بازار
.
اصفهان مهد هنر و فرهنگ
تار : استاد شهناز اصفهانی
آواز: استاد جلال تاج اصفهانی
نی: استاد کسایی اصفهانی
@naein_nameh
.
اصفهان مهد هنر و فرهنگ
تار : استاد شهناز اصفهانی
آواز: استاد جلال تاج اصفهانی
نی: استاد کسایی اصفهانی
@naein_nameh
#جمعه_بازار
#پاییز
.
*درودبرشما،صبح بخیر* *بوی پاییز و قدم های خزان
شور و غوغایی فکند در شهرمان
باز هم درس و کلاس و مدرسه
زنگ املا و حساب و هندسه
صبح ها از خواب ناز برخاستن
از کژی و بی خیالی کاستن
کودکان با کفش و کیف رنگ رنگ
بـا قلم با دفتری خوب و قشنگ
بـا دلی سرشـار از شور و شعف
جست و خیزی می کنند از هر طرف
مدرسه دنیای رویاهایشان
نمره ی بیست حساب در یادشان
زنگ تفریح و دویدن در حیاط
در کنار کودکانی با نشاط
بی خبر از رنج های زندگی
شادمان از شور و از بالندگی
این دویدن ، دل تپیدن ، یاد باد
مشق شب ، املا نوشتن ، یاد باد
آن معلّم همچو مادر مهربان
لحظه ای غافل نشد از درس شان
روزهای امتحان و دلهره
مبصری کردن تمامش خاطره
قلب هایی پاک از جنس بلور
شعرهایی ناب و لبریز از سرور
دیدن این کودکان بی ریا
یادم آرد خاطراتی با صفا
تا که بینم شور و شوق کودکان
لحظه ای غافل شوم از این زمان
یادم آید روزگار کودکی
آن طراوت در بهار کودکی
یاد باد آن سادگی ها یاد باد
آن صفا و سرخوشی ها یاد باد
یاد بادش مدرسه رفتن به ذوق
خواندن هر کلمه ای با شور و شوق
درس « بابا آب » من دارم به یاد
آن نوا و زیر و بم ها یاد باد
آن ترنّم های خوب و دلنشین
خوانده می شد با نوایی آتشین
تا که چشم بر هم زدیم در زندگی
سال ها بگذشت در پژمردگی
کودکی ها دور شد از جمع ما
ما هنوز در حسرت آن روزها
کاش می شد تا بگویم اندکی
دل شده تنگ از برای کودکی
@naein_nameh
#پاییز
.
*درودبرشما،صبح بخیر* *بوی پاییز و قدم های خزان
شور و غوغایی فکند در شهرمان
باز هم درس و کلاس و مدرسه
زنگ املا و حساب و هندسه
صبح ها از خواب ناز برخاستن
از کژی و بی خیالی کاستن
کودکان با کفش و کیف رنگ رنگ
بـا قلم با دفتری خوب و قشنگ
بـا دلی سرشـار از شور و شعف
جست و خیزی می کنند از هر طرف
مدرسه دنیای رویاهایشان
نمره ی بیست حساب در یادشان
زنگ تفریح و دویدن در حیاط
در کنار کودکانی با نشاط
بی خبر از رنج های زندگی
شادمان از شور و از بالندگی
این دویدن ، دل تپیدن ، یاد باد
مشق شب ، املا نوشتن ، یاد باد
آن معلّم همچو مادر مهربان
لحظه ای غافل نشد از درس شان
روزهای امتحان و دلهره
مبصری کردن تمامش خاطره
قلب هایی پاک از جنس بلور
شعرهایی ناب و لبریز از سرور
دیدن این کودکان بی ریا
یادم آرد خاطراتی با صفا
تا که بینم شور و شوق کودکان
لحظه ای غافل شوم از این زمان
یادم آید روزگار کودکی
آن طراوت در بهار کودکی
یاد باد آن سادگی ها یاد باد
آن صفا و سرخوشی ها یاد باد
یاد بادش مدرسه رفتن به ذوق
خواندن هر کلمه ای با شور و شوق
درس « بابا آب » من دارم به یاد
آن نوا و زیر و بم ها یاد باد
آن ترنّم های خوب و دلنشین
خوانده می شد با نوایی آتشین
تا که چشم بر هم زدیم در زندگی
سال ها بگذشت در پژمردگی
کودکی ها دور شد از جمع ما
ما هنوز در حسرت آن روزها
کاش می شد تا بگویم اندکی
دل شده تنگ از برای کودکی
@naein_nameh