زبان نایینی
1.1K subscribers
4.23K photos
1.58K videos
211 files
388 links
این کانال فقط جهت ترویج و آموزش زبان نایینی و گسترش فرهنگ محلی است.
ارتباط با ادمین
@emamiarandi
Download Telegram
#آن_روزها
#سفر_نامه
(قسمت اول)
☑️ دمی در میقات یا جنّت المعلّی*
(سرگذشت سفرِ شعبِ ابیطالب)

خاطرات سفر به سرزمین وحی و عتبات عالیات در سال ۱۳۸۷ هجری قمری - ۱۳۴۷ هجری شمسی

🖋 مرحوم حاج حبیب الله جابری انصاری

بسم الله الرحمن الرحیم

چه خوب است در یک برنامه، چند هدفِ ممتازِ داناپسندِ سیاحت، عبادت و تفرجِ موجب رضای یکتای چاره ساز، بهم جمع شود.

شب یازدهم ماه شوال سال ۱۳۸۷ ه.ق و دهم دیماه ۱۳۴۷ شمسی، شب سردی است. جمعیت زیادی، سه ساعت بعد از نیمه شب در یکی از خیابان های تهران جمع شده [اند]. آرام و با وقار. اکثر مردم مشغول ذکر - حتی در صف های طولانی - گویی اینان عاشقانند که گردِ درِ دوست، پروانه وار می گردند و به انتظار دیدار محبوب شب زنده داری می نمایند. بلی، اینان کسانی هستند که دل از اهل و عیال کنده و در خیابان ولی آباد - نزدیک فرمانداری تهران - می خواهند برای گذرنامه سفر حج نمره بگیرند.

امشب، فردا و فردا شب، متقاضی زیاد است. به همه نوبت نمی رسد. تو که یک بار، مکه را دیده ای، چرا این قدر بی خوابی می کشی و سرما می خوری؟ من برایِ پدر پیر و دردمند خود که مرده و نتوانسته به مکه برود، می روم. یکی از شب ها که صف مردم به خیابان پشت مسجد سپهسالار منتقل شده، نیمه های شب از شدّت سرما و خستگی گفتم "در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنش ها گر کند خوار مغیلان غم مخور" (از حافظ). ولی از خودم گفتم "در خیابان گر به شوق نمره خواهی زد قدم/ سرزنش ها گر کند برف زمستان غم مخور". و در این حال توسّلی به امام زمان (عج) پیدا نمودم و گریه کردم و از خدا خواستم این سرما را تخفیف گناهانم محسوب نماید.

هر چه بود خوشحالم، بالاخره شبِ فراق به پایان رسید. آفتاب با شروع دانه های سفید برف زمستانی طلوع کرد و روز از شب سردتر، و انتظار ساعت دو بعد از ظهر [به سَر آمد و] نمره از دست مبارک آقای شادمان، استاندار وقت گرفتیم. تمام خستگی ها برطرف شد. در این روز، انتظامات مرتب بود. یعنی پلیس تهران [از] اول تا آخر، با نظم خاصی زحمت می کشیدند که کسی خارج از نوبت نمره نگیرد، و حقی ضایع نشود. خداوند به آنها و تمام خدمتگذاران به وطن و جامعه عوض عنایت نماید.

از لطف خداوند، گذرنامه من و رفقایم به نام «حاج رحیم افتخاری»، «حاج عباس عفیفی» و «حاج غلامرضا سنگیجی» حاضر شد، و در کاروان حج سراج ثبت نام نمودیم. این کاروان، اسم خوبی داشت، ولی ما در عمل روشنایی ای ندیدیم و شرح حالش بعداً خواهد آمد. با دوستان و اقوام خداحافظی نمودیم، دست و صورت به آب توبه شستیم، وصیت نامه نوشتیم، وسیله مسافرت، حوله و کیسه و هر چه لازم بود، حاضر شد.

روز ۲۳ ماه ذیقعده ۱۳۸۷ ه.ق با پرواز [شماره] ۱۲ به نام مقدس دوازده امام (ع) در ساعت ۸ بعد از نیمه روز از فرودگاه مهرآباد، آشیانه حج به طیّاره جمبوجت ملخ دار که غیر از خدمه، یکصد و پنج نفر مسافر دارد، سوار شدیم. سرپرست کاروان مردی علوی، میانه بالا، سیاه چهره و خوش برخورد و دانا است. کارها را با وقار انجام می دهد. نامش سید عبدالله سراج الواعظین و چند نفر همدست و دستیار و در واقع معاون دارد که بعداً به جای خود ذکر آنها خواهد آمد. مبلغی اضافه از قرارداد به عنوان کمک [به ساخت] ساختمان مدینه الحاج که در جده ساخته خواهد شد گرفت.

با محبت های مأمورین دولت، و راحتی هایی که برای حجاج فراهم بود، به جایِ مخصوص انتظار آمدیم. اینجا منظره [ای] دیدنی و روحانی است. مرد و زن، مؤدب و مرتب همه در جای خود به ذکر مشغولند. صدای عروج و نزول طیّاره ها و صدای بلندگوی آشیانه حج و همهمه ها صفایی دارد. از پله های طیّاره مانند مسافری که به معراج می رود، بالا رفتیم، و در صندلی های سه نفره قرار گرفتیم. نزدیک ما آقای «شمس الدین نصیر تفرشی»، پزشک کاروان در صندلی نشسته که مردی موقّر و مرتب است و کارهای آشپزی و تغذیه کاروان، خوشبختانه با نظارت ایشان بعداً انجام شد. خوش ساعتی بود. مُفارقتِ اَحباب و مواصلت بِرَبُّ الارباب، ما را مشغول داشته بود. طیّاره به حرکت [در] آمده و روشنایی شهرِ بزرگِ تهران زیر پای ما کم کم ناپدید می شود. یا ربّ بر ما ببخشای، و نصیب همه آرزومندان نما، پول حلال خود را در راه عبادت و سیاحت و چنین سفر روحانی [ای] مصرف نماییم. (ادامه دارد)
▫️▫️
🔖 خاطرات سفر حج و عتبات عالیات مرحوم پدرم (رحمت الله عليه) که پنجاه و پنج سال پیش انجام شده، اینک منتشر می شود.

#یک_حرف_از_هزاران
◀️ گزیده های ایران و جهان ▶️
@yekhezaran
#آن_روزها
.
سفرنامه(قسمت پنجم)
#سفر_نامه
☑️ دمی در میقات یا جنّت المعلّی - ۵
(سرگذشت سفرِ شعبِ ابیطالب)

خاطرات سفر به سرزمین وحی و عتبات عالیات
*(سال ۱۳۸۷ هجری قمری - ۱۳۴۷ هجری شمسی)*

▫️به قلم: مرحوم حاج حبیب الله جابری انصاری

در مسجد [النبی] روزی پنج بار بانگ اذان بلند شود و نماز جماعت به جای آرند و وقتی تکبیر نماز گفته می شود، تمام شهر مدینه هر جا که نزدیک مسجد باشد، جمعیت در تمام کوچه و بازار اقتدا به نماز جماعت کنند. و در مذهب آنها اِتّصال برای صفوف جماعت لازم نیست. مثلاً صف، بالای خیابان است، او در پائینِ خیابان جلوی درب دکه اش، [رو] به قبله ایستد و گوید «الله اکبر». بسیار منظره تماشایی است. ما در این مسجد، جماعت خواندیم با آنها و به قاتل حضرت زهرا سلام‌الله علیها نفرین کردیم و به دوستان و یاران پیغمبر درود فرستادیم.

بطور خلاصه مسجدی بسیار نیکو با مناره های بلند و دیوارهای سنگ مرمریِ عظیم و شبستان های متعدد زیبا و لوسترهایِ شب را چون روز، روشن کُن که هر بیننده [ای] را مسرور نماید، دیدیم.

شهری نیکو در زمین هموار بین کوه های کوچک اُحد و رشته کوهی که نزدیک راه مکّه است و نامش جبل العیر باشد بنا شده. مردمانش مانند سایر شهرهایِ دنیا به دو دسته غنی و فقیر متمایزند. یک دسته دارای اموال زیاد و ساختمان [های] مدرن چندین طبقه و صاحب کالاهای تجارتی و باغستان های فراوان و دَکاکینِ رنگین و در ناز و نعمت به سر برند، و یک عدّه که بیشتر آن در محلّ نخاوله ساکن باشند، با چهره های نورانی در ضعف و فقر زندگی می نمایند و این هم خود نشانه نارساییِ عدالت اجتماعی است.چرا که کارهای مفید را اشخاص به خصوصی در انحصار دارند. بلی، از این حرف صرفنظر کنم. چون گفتنی زیاد است.

در این شهر، تمامِ نعمت های خدا یافت شود و بهای آن زیاد نباشد. خیابان های چندی دارد و کوچه های تنگ قدیمی و درب های چوبی بسیار ضُمُخت. درب منزل های قدیمی زیاد دیده شود که گواه درب نیمه سوخته [خانه فاطمه و علی] باشد.

مردمان مدینه مردمانی پاکدامن و اهل طاعتند. افسوس که اکثر آنها طریقه و روش عبادت را نیکو نیاموخته اند. در هر حال مربوط به بنده نباشد. یکی نیست از منِ مردکِ «حبیب» نام، پرسد تو را به این حرف ها چه؟ "همه کس طالب یار است، چه هشیار و چه مست" [حافظ].

در شهر مدینه چندین مهمانسراهای با شکوه چند طبقه باشد. البته نه مانند [؟] هیلتون های دنیا، ولی خوب است. و نام مهمانخانه های درجه یک آن بدین قرار است:
فندق الزهرا، فندق قصر الحجاز، فندق قصر المدینة، فندق الأبیض و غیره. ما را به شمارشِ هتل ها، منظوری نباشد.

در شهر مدینه و اطراف آن مساجد زیاد است. نام چند مسجد را ناگزیر باید متذکّر شوم. بعد از مسجد النبی که مختصر بیان شد، مساجد داخل شهر نیز بسیار زیبا و منظم است، و حاجت نیست که یکی یکی نام های آنها را ذکر نمایم.

مسجد قُبا که سمت قبله شهر مدینه است، و گویا اول مسجد باشد که در مدینه ساخته شده باشد و تاریخ آن مفصل است، و این مسجد را مسجد «ردّ شمس» نیز گویند.

مسجد قبلتین: در اینجا حکم نماز خواندن به سمت مکّه نازل شده، چون قبلاً بیت المقدس قبله مسلمین بوده [است].

مسجد فتح، مسجد سلمان، مسجد ابابکر، مسجد علی، مسجد فاطمه، مسجد عمر [دیگر مساجد معروف مدینه اند].

در نزدیک های خانه عبدالله انصاری، اوّل مهماندار پیغمبر، پدر جابر بن عبدالله صحابی و انصار معروف، جایی است که گویند بیت الأحزان حضرت فاطمه باشد و ما را مجال شرح و بسطِ اینگونه مطالب نیست. در تمام مساجد، نماز خواندیم و دعا نمودیم و خدا به همه قسمت کند.

در سمت مشرق مسجد النبی، به فاصله چند کوچه که یکی از کوچه ها را گویند خانه امامِ بحق ناطق، جعفر ابن محمد الصادق [ع] یعنی بنی هاشم بوده است که بگذریم، به خیابانی می رسیم که آن خیابان را شارع اباذر گویند و سمت شرق خیابان، قبرستان بزرگ و معروف بقیع می باشد. دورادور آن حصار گلی است و درب های چوبی دارد و روزی چند ساعت درب قبرستان باز شود، برای زیارت قبور و مردان را راه دهند که زنان، به قبرستان آمدن [در مذهب وهابیت] جایز نباشد.

نزدیک درب ورود قبرستان قبر ام البنین مادر ابوالفضل العباس، همسر دوم جناب علی ابن ابیطالب [ع] است. به سمت جنوب قبرستان که برویم، قبورِ طاهر و زمینِ از آسمان بالاترِ محلِ دفن چهار حجّت خدا امام حسن مجتبی سبط اکبر پیغمبر و امام زین العابدین و امام محمّد باقر و امام جعفر صادق [علیهم السلام] و به قولی قبر مطهّره یِ مادرشان حضرت صدیقه یِ پاک، فاطمه زهرا است. و در این مکان شیعیان جمع می شوند و زیارت می خوانند و گریه ها و زاری ها کنند.
ادامه دارد......

@yekhezaran