This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
اعجاز روغن بنفشه
(اجرای طنز رضا رفیع)
.
📽 #رضا_رفیع و روش استفاده از روغن بنفشه😐
یه ذکرایی داره که باید هنگام استفاده بگید تا کار درست انجام بشه😂
@naein_nameh
.
اعجاز روغن بنفشه
(اجرای طنز رضا رفیع)
.
📽 #رضا_رفیع و روش استفاده از روغن بنفشه😐
یه ذکرایی داره که باید هنگام استفاده بگید تا کار درست انجام بشه😂
@naein_nameh
#سالنامه
.
#حکایت
روزی شـخص روستایی دربازار نایین،متوجـه گفتگـوی دو کاسـب بـازار شـد، چـون سـخن آنهـا مربـوط به ببـری بـودکـه سـحرگاه در بـازار ناییـن دیـده شـده بـود،کنجـکاو، وارد بحـث شـد، طـرف اول میگفـت: «ِسـحلی یـک بَور یومیـه بـی تــو بــازار، اواج چــه جــوری، ســبیل رو ســبیل علیممــد یاســائول،رنـگ رنگی عبـا حـاج ناصـر،گل باقیلی، گل باقیلی, کـَلّه رُو کَلّـه ی یـدو َمَدسـن، تو راسـه بـازار و شـیدیرنا و شـو چاکنـا پیـش َوشـی» روسـتایی میگویـد: « َ تـوره بــی یــه» بــازاری نایینــی جــواب میدهــد: «کوهــی خــر چــه ُزَنــه بَورچیـو» «ایگـر تـوره بـی َدم ُدکـن قصابـا َوه َ پاچـش ورنـاگیرفت او شـو»
ترجمه و توضیح:
بازاریان ازحیوانی که بنظرشان ببر بوده و سحرگاهان در بازر بوده است . شکل و شمایل ان حیوان از نظر سبیل به مانند سبیل علی محمد یاسائول که صاحب سبیل بسیار عظیمی بود و رنگارنگ مثل عبای حاج ناصر (بازاری معروف و شیک پوشی که عبای رنگی داشته) و از نظر بزرگی سر تشبیه به سر (یدو مَدسن)یدالله محمد حسن که شتابان از بازار می گذشته است.
روستایی می گوید شغال بوده و ادامه بحث..
@naein_nameh
.
#حکایت
روزی شـخص روستایی دربازار نایین،متوجـه گفتگـوی دو کاسـب بـازار شـد، چـون سـخن آنهـا مربـوط به ببـری بـودکـه سـحرگاه در بـازار ناییـن دیـده شـده بـود،کنجـکاو، وارد بحـث شـد، طـرف اول میگفـت: «ِسـحلی یـک بَور یومیـه بـی تــو بــازار، اواج چــه جــوری، ســبیل رو ســبیل علیممــد یاســائول،رنـگ رنگی عبـا حـاج ناصـر،گل باقیلی، گل باقیلی, کـَلّه رُو کَلّـه ی یـدو َمَدسـن، تو راسـه بـازار و شـیدیرنا و شـو چاکنـا پیـش َوشـی» روسـتایی میگویـد: « َ تـوره بــی یــه» بــازاری نایینــی جــواب میدهــد: «کوهــی خــر چــه ُزَنــه بَورچیـو» «ایگـر تـوره بـی َدم ُدکـن قصابـا َوه َ پاچـش ورنـاگیرفت او شـو»
ترجمه و توضیح:
بازاریان ازحیوانی که بنظرشان ببر بوده و سحرگاهان در بازر بوده است . شکل و شمایل ان حیوان از نظر سبیل به مانند سبیل علی محمد یاسائول که صاحب سبیل بسیار عظیمی بود و رنگارنگ مثل عبای حاج ناصر (بازاری معروف و شیک پوشی که عبای رنگی داشته) و از نظر بزرگی سر تشبیه به سر (یدو مَدسن)یدالله محمد حسن که شتابان از بازار می گذشته است.
روستایی می گوید شغال بوده و ادامه بحث..
@naein_nameh
#سالنامه
.
لطیفه
روزی برفی عظیم می آمد و بادِ بسیار سردی می وزید . رشید وطواط را ذوق صحبت ادیب صابر پیش آمد و بین آنان مطایبتی بود . چون در آن برف و سرما ، رشید به در خانه ی ادیب رسید ، حلقه بر در زد . كنیزكی به پس در آمد و پرسید : كیست ؟ گفت : رشید است و ادیب را می خواهد . كنیز گفت : خواجه ام در خانه نیست . رشید این بیت را بر بدیهه گفت :
آن كس كه برون رود در این روز
كودن تر از او كسِ دگر نیست
ادیب در خانه بود و شعر وطواط را شنید. سر از دریچه ی بالا خانه بیرون كرد و بر بدیهه گفت :
من، خود به حرمسرای خویشم
پیداست كه در برونِ در كیست
#در_خانه_بمانیم
@naein_nameh
.
لطیفه
روزی برفی عظیم می آمد و بادِ بسیار سردی می وزید . رشید وطواط را ذوق صحبت ادیب صابر پیش آمد و بین آنان مطایبتی بود . چون در آن برف و سرما ، رشید به در خانه ی ادیب رسید ، حلقه بر در زد . كنیزكی به پس در آمد و پرسید : كیست ؟ گفت : رشید است و ادیب را می خواهد . كنیز گفت : خواجه ام در خانه نیست . رشید این بیت را بر بدیهه گفت :
آن كس كه برون رود در این روز
كودن تر از او كسِ دگر نیست
ادیب در خانه بود و شعر وطواط را شنید. سر از دریچه ی بالا خانه بیرون كرد و بر بدیهه گفت :
من، خود به حرمسرای خویشم
پیداست كه در برونِ در كیست
#در_خانه_بمانیم
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
نوروز مبارک
.
آن سرو سهی خوش به چمن رقص کنان شد
بلبل به گل از وجد و طرب غنچ زنان شد
عیش و خوشی و خرمی امروز عیان شد
می کهنه و گل تازه و محبوب جوان شد
"تا چند نشینم من بیچاره مکدّر"
(مرحوم باقر بقایی نایینی، ادیب)
@naein_ameh
.
نوروز مبارک
.
آن سرو سهی خوش به چمن رقص کنان شد
بلبل به گل از وجد و طرب غنچ زنان شد
عیش و خوشی و خرمی امروز عیان شد
می کهنه و گل تازه و محبوب جوان شد
"تا چند نشینم من بیچاره مکدّر"
(مرحوم باقر بقایی نایینی، ادیب)
@naein_ameh
#سالنامه
.
#طنز_سال
ای کرونا خاک عالم بر سرت
نشنوی نفرین توبا گوش کرت؟
بشنو اینک ناله و آه یتیم
کرده ای اوضاع دنیا را وخیم
ای خدا طیراً ابابیلت چه شد؟
قصه ی فرعون و آن نیلت چه شد؟
کرونا کوچکتر از فیلی نبود!؟
وقت بمباران به سجیلی نبود!؟
ای خدا درمان کن اینک درد ما
گرم کن این اجتماع سرد ما
گر دهی فرصت زبانم لالِ لال
شیخ دکان می گشاید ماه و سال
با بنفشه روغنی سازد که خلق
هم به تحت خود بریزد هم به حلق
پنبه را آغشته با روغن کند
از طریق حقنه در مخزن کند
شیخنا در کیش وقشم و بندر است
معدنی دارد پر از سیم وزر است
شاعرا فعلا برو شعری نویس
تا بیاید واکسنی از انگلیس
گفته الحق آن پرستار و پزشک
بر فلان طب کذایی شان زرشک!!!
بر پرستار و پزشکان آفرین
عاشقان مردم این سرزمین
((عبدالحمید مرزوق))
@naein_nameh
.
#طنز_سال
ای کرونا خاک عالم بر سرت
نشنوی نفرین توبا گوش کرت؟
بشنو اینک ناله و آه یتیم
کرده ای اوضاع دنیا را وخیم
ای خدا طیراً ابابیلت چه شد؟
قصه ی فرعون و آن نیلت چه شد؟
کرونا کوچکتر از فیلی نبود!؟
وقت بمباران به سجیلی نبود!؟
ای خدا درمان کن اینک درد ما
گرم کن این اجتماع سرد ما
گر دهی فرصت زبانم لالِ لال
شیخ دکان می گشاید ماه و سال
با بنفشه روغنی سازد که خلق
هم به تحت خود بریزد هم به حلق
پنبه را آغشته با روغن کند
از طریق حقنه در مخزن کند
شیخنا در کیش وقشم و بندر است
معدنی دارد پر از سیم وزر است
شاعرا فعلا برو شعری نویس
تا بیاید واکسنی از انگلیس
گفته الحق آن پرستار و پزشک
بر فلان طب کذایی شان زرشک!!!
بر پرستار و پزشکان آفرین
عاشقان مردم این سرزمین
((عبدالحمید مرزوق))
@naein_nameh
Ö®Ùº Ý´®ƒ½óý ¼ºý Ùýƒ´´ Ùýƒ´´.pdf
7.5 MB
#سالنامه
#معرفی_کتاب
.
کتاب آرند وطنم شرح زندگی روستائیان نایین در گذشته و کودکی نویسنده منظم به چند سند بسیار قدیمی بازنویسی شده و تصاویر منحصر بفرد . تقدیم به همراهان نازنین.
متن کامل کتاب"آرند وطنم"
به صورت pdf
@naein_nameh
#معرفی_کتاب
.
کتاب آرند وطنم شرح زندگی روستائیان نایین در گذشته و کودکی نویسنده منظم به چند سند بسیار قدیمی بازنویسی شده و تصاویر منحصر بفرد . تقدیم به همراهان نازنین.
متن کامل کتاب"آرند وطنم"
به صورت pdf
@naein_nameh
Audio
#سالنامه
.
گزارش سالانه کانال تلگرامی زبان نایینی در پایان دومین سال فعالیت به محضر همراهان گرامی، با ارزوی شادی و سلامتی برای همراهان بسیار عزیز
امامی آرندی
@naein_naneh
.
گزارش سالانه کانال تلگرامی زبان نایینی در پایان دومین سال فعالیت به محضر همراهان گرامی، با ارزوی شادی و سلامتی برای همراهان بسیار عزیز
امامی آرندی
@naein_naneh
#سالنامه
.
اولین پیام و آغاز فعالیت کانال زبان نایینی در فروردین ۱۳۹۸
سلامی چو بوی خوش اشنایی،
با صمیمانه ترین تبریک سال نو و عید باستانی نوروز شروع فعالیت کانال زبان نایینی را اعلام می کنم .
همراهان و دوستان گرامی این کانال برای همه اعضای خانواده است و با هدف اموزش و ترویج زبان مادری و فرهنگ محلی راه اندازی شده و فاقد مطالب سیاسی است. ارزومندم با اشتراک و همکاری جمعی همشهریان قدمی در جهت حفظ زبان مادری برداریم.
هر چند که از روی عزیزان خجلیم
غم نیست که پرورده این اب و گلیم
در روی زمین نیست چو نایین جایی
نایین دل عالم است و ما اهل دلیم
. ارتباط با ادمین از طریق ادرس:
@emamiarandi
امکان پذیر است.
لینک کانال زبان نایینی:
@naein_nameh
.
اولین پیام و آغاز فعالیت کانال زبان نایینی در فروردین ۱۳۹۸
سلامی چو بوی خوش اشنایی،
با صمیمانه ترین تبریک سال نو و عید باستانی نوروز شروع فعالیت کانال زبان نایینی را اعلام می کنم .
همراهان و دوستان گرامی این کانال برای همه اعضای خانواده است و با هدف اموزش و ترویج زبان مادری و فرهنگ محلی راه اندازی شده و فاقد مطالب سیاسی است. ارزومندم با اشتراک و همکاری جمعی همشهریان قدمی در جهت حفظ زبان مادری برداریم.
هر چند که از روی عزیزان خجلیم
غم نیست که پرورده این اب و گلیم
در روی زمین نیست چو نایین جایی
نایین دل عالم است و ما اهل دلیم
. ارتباط با ادمین از طریق ادرس:
@emamiarandi
امکان پذیر است.
لینک کانال زبان نایینی:
@naein_nameh
#سالنامه
.
گزارش پنج سال فعالیت کانال با اقرار به ضعفها و کمبودها و بی سوادی ادمین کانال، به همراه تشکر بسیار از همراهان صمیمی و دوستان فرهیخته و دانشمند که یاری نموده اند و تقدیم عرض تبریک نوروزی .
مطالب منتشره در سر فصل های مختلف که با #(....) مشخص شده در سال اول و دوم بیشتر از کتاب "نایین نامه" است که در سال ۱۳۹۷ منتشر شده و در بیست و پنجمین دوسالانه کتاب اصفهان به عنوان اثر برتر انتخاب شد، می باشد.
#آموزش_گویش_نایینی ( ۴۹۷ مورد). #کلمه_ترکیبهای_نایینی ( ۴۳۸ مورد)
#تاریخچه_نایین ( ۳۹۷ مورد) . #مشاهیر_نایین ( ۲۵۸ ) مورد. #مثل_حکم_نایینی ( ۲۷۸ مورد). #سخن_روز ( ۲۵۳ مورد).
#آن_روزها ( ۱۵۷ مورد) .
#طنز_هفته ( ۱۳۶ مورد).
#جمعه_بازار ( ۳۰۷ مورد).
#نایین_نامه ( ۱۱۲ مورد).
#اخبار_نایین ( ۱۰۹ مورد).
#حکایت ( ۱۲۷ مورد). #آداب_رسوم_نایین قدیم ( ۱۱۲ مورد).
#دستور_زبان_نایینی ( ۱۲۰ مورد)
#نظام_سنتی_آبیاری_نایین (۳۷ مورد)
#پنجاه_یادگار_از_نایین ( ۷۳ مورد)
#شعرای_نایین ( ۹۲ مورد)
@naein_nameh
.
گزارش پنج سال فعالیت کانال با اقرار به ضعفها و کمبودها و بی سوادی ادمین کانال، به همراه تشکر بسیار از همراهان صمیمی و دوستان فرهیخته و دانشمند که یاری نموده اند و تقدیم عرض تبریک نوروزی .
مطالب منتشره در سر فصل های مختلف که با #(....) مشخص شده در سال اول و دوم بیشتر از کتاب "نایین نامه" است که در سال ۱۳۹۷ منتشر شده و در بیست و پنجمین دوسالانه کتاب اصفهان به عنوان اثر برتر انتخاب شد، می باشد.
#آموزش_گویش_نایینی ( ۴۹۷ مورد). #کلمه_ترکیبهای_نایینی ( ۴۳۸ مورد)
#تاریخچه_نایین ( ۳۹۷ مورد) . #مشاهیر_نایین ( ۲۵۸ ) مورد. #مثل_حکم_نایینی ( ۲۷۸ مورد). #سخن_روز ( ۲۵۳ مورد).
#آن_روزها ( ۱۵۷ مورد) .
#طنز_هفته ( ۱۳۶ مورد).
#جمعه_بازار ( ۳۰۷ مورد).
#نایین_نامه ( ۱۱۲ مورد).
#اخبار_نایین ( ۱۰۹ مورد).
#حکایت ( ۱۲۷ مورد). #آداب_رسوم_نایین قدیم ( ۱۱۲ مورد).
#دستور_زبان_نایینی ( ۱۲۰ مورد)
#نظام_سنتی_آبیاری_نایین (۳۷ مورد)
#پنجاه_یادگار_از_نایین ( ۷۳ مورد)
#شعرای_نایین ( ۹۲ مورد)
@naein_nameh
#سالنامه
.
#آموزش_گویش_نایینی
.
#حکایت
روزی شـخص روستایی دربازار نایین،متوجـه گفتگـوی دو کاسـب بـازار شـد، که مربـوط به ببـری بـود کـه سـحرگاه در بـازار ناییـن دیـده شـد، وارد بحـث شـد، طـرف اول میگفـت: «ِسِـحلی یـک بَور یومیـه بـی تــو بــازار، اواج چــه جــوری، ســبیل رُو ســبیل علممــد یاســائول،رنـگ، رنگی عبـا حـاج ناصـر،گل باقیلی, کـَلّه رُو کَلّـه ی یـدو َمَدسـن، تو راسـه بـازار و شـیدیرنا و شـو چاکنـا پیـش َوشـی» روسـتایی میگویـد: « َ تـوره بــی یــه» بــازاری نایینــی جــواب میدهــد: «کوهــی خــر چــه ُزونــه بَورچیـو» «ایگـر تـوره بـی َدم ُدکـن قصابـا َوه َ پاچـش ورنـاگیرفت او شـو»
ترجمه و توضیح:
بازاریان ازحیوانی که بنظرشان ببر بوده و سحرگاهان در بازار بوده سخن می گفتند که حیوان از نظر سبیل به مانند سبیل علی محمد یاسائول (میرزا علی محمد نجف )که سبیل بزرگی داشته و رنگ ان مثل عبای حاج ناصر (بازاری معروف و شیک پوشی که عبای رنگی داشته) و از نظر بزرگی سر تشبیه به سر (یدو مَدسن)یدالله محمد حسن که شتابان از بازار می گذشته است.
روستایی می گوید شغال بوده و ادامه بحث..
@naein_nameh
.
#آموزش_گویش_نایینی
.
#حکایت
روزی شـخص روستایی دربازار نایین،متوجـه گفتگـوی دو کاسـب بـازار شـد، که مربـوط به ببـری بـود کـه سـحرگاه در بـازار ناییـن دیـده شـد، وارد بحـث شـد، طـرف اول میگفـت: «ِسِـحلی یـک بَور یومیـه بـی تــو بــازار، اواج چــه جــوری، ســبیل رُو ســبیل علممــد یاســائول،رنـگ، رنگی عبـا حـاج ناصـر،گل باقیلی, کـَلّه رُو کَلّـه ی یـدو َمَدسـن، تو راسـه بـازار و شـیدیرنا و شـو چاکنـا پیـش َوشـی» روسـتایی میگویـد: « َ تـوره بــی یــه» بــازاری نایینــی جــواب میدهــد: «کوهــی خــر چــه ُزونــه بَورچیـو» «ایگـر تـوره بـی َدم ُدکـن قصابـا َوه َ پاچـش ورنـاگیرفت او شـو»
ترجمه و توضیح:
بازاریان ازحیوانی که بنظرشان ببر بوده و سحرگاهان در بازار بوده سخن می گفتند که حیوان از نظر سبیل به مانند سبیل علی محمد یاسائول (میرزا علی محمد نجف )که سبیل بزرگی داشته و رنگ ان مثل عبای حاج ناصر (بازاری معروف و شیک پوشی که عبای رنگی داشته) و از نظر بزرگی سر تشبیه به سر (یدو مَدسن)یدالله محمد حسن که شتابان از بازار می گذشته است.
روستایی می گوید شغال بوده و ادامه بحث..
@naein_nameh
#سالنامه
#سخن_روز
.
صد فصل بهار آید و
بیرون ننهم گام !
ترسم که بیایی تو و
در خانه نباشم...
#وحشی_بافقی
@naein_nameh
#سخن_روز
.
صد فصل بهار آید و
بیرون ننهم گام !
ترسم که بیایی تو و
در خانه نباشم...
#وحشی_بافقی
@naein_nameh
#سالنامه
.
#آداب_رسوم_نایین_قدیم
.
از بیست و پنجم اسفند، دیگر زمستان رفته و بهار سر زده بود. پنج روز آخر اسفند را «پنجه» میگفتیم که از قدیمترین زمان از روزهای پرمعنای سال بود، زیرا میبایست مقدمات آمدن نوروز را فراهم کند. این نوروز بههرحال و در هر خانه، ولو با مقداری گرفتاری، عادت شده بود و جزو حکم بود که امید تازه برانگیزد.
در کنار خانهتکانی، سایر نظافتهای گاهبهگاهی نیز که در طی سال نشده بود، میشد: چراغها و لامپاها، سماور و شیشههای پنجره و ظرفهای مس را میدادند سفید کنند. همهی گوشههای دوردست منزل رُفته میشد. رختهای بهاری را میشستند و روی بند میانداختند و آنگاه تهیهی خوراکیهای خاصّ نوروز بود.
شیرینی که بهآن «حلوا» میگفتند، البته از شهر آورده میشد، ولی این شیرینی پادزهری داشت که میبایست آن را در همان خانه تهیه کرد و آن عبارت بود از آنچه که در مجموع «آبکرده» میگفتند؛ یعنی میوههای خشک ترش و شیرین، چون آلو، قیسی، آلبالو، برگهی شفتالو و زردآلو که در آب خیس میشد. از این «آبکرده» رسم بود که یک لیوان به هر مهمانی که وارد خانه میشد خورانده شود، زیرا فرض بر این بود که اشخاص با خوردن شیرینی و تنقلات گرمیشان میکند و نوشابهی خشک، آن گرمی را دفع خواهد نمود. بنابراین تغارهایی توی خانه بود مخصوص این کار و کمچهای روی آن که در آن میزدند و توی نیمکاسه یا لیوان برای تازهوارد میآوردند..
یک یا دو روز پیش از رسیدن عید، چاروادارهای زغالکِش -که از شهر میرسیدند- بارشان شیرینی و سورسات عید بود. عطارها میدادند خرما و کشمش و نخودچی و انجیر و حلواهای ارزانقیمتی که از شیرهی انگور و مغز گردو درست میشد بیاورند که بهمصرف عید فقیرترها میرسید، زیرا آنها دسترسی به خرید حلوای اصلی نداشتند؛ بنابراین این کاروان پیش از شب عید، کاروان مخصوصی بود. علاوه بر آن، مقدار اضافهتری قند و چای و ادویه و پارچه با خود میآوردند: شیرینکنندهی کام و نونوارکنندهی کسانی بود که در دِه دستشان بهدهنشان میرسید. شیرینی در زندگی مردمِ آن زمان اهمیّت بسیار داشت؛ زیرا خیلی کمتر از آنچه بدن احتیاج داشت، بهآن میرسید. به چربی (بهعلت وجود گوسفند) کم و بیش دسترسی بود ولی شیرینی جزو نوادر بهشمار میرفت. از این رو، وجود آن با عید و عیش و عروسی و سور وابسته بود.
پنج روز «پنجه» در خانهی ما کارهای عید تهیّه میشد. نخستین نشانهی عید با رسیدن نخستین شیر آغوز (ماک) که از صحرا میآوردند، آغاز میگشت. این شیر را کمی میجوشاندند که سفت میشد مانند ماست و آن را در اصطلاح محلّی «فله» میخواندند. طعمی نه ترش، بلکه روغنی داشت و بسیار خوشمزه و مقوّی بود. همان هفتهی اول زایمان، شیر بز را میشد بهاین صورت درآورد، بعد از آن دیگر بهمصرف ماست میرسید.
از شیر نخستین گوسفندانی که زاییده بودند «فله» برای اربابها فرستاده میشد؛ زیرا یمن داشت که روز نوروز «سفیدی» بر سر سفره باشد. ما خودمان گوسفند صحرایی نداشتیم، اما از گلهی خویشاوندان برای ما نیز آورده میشد.
رسم بر این بود که تشریفات عید بهبهترین نحو ممکن انجام گیرد. نوعی ماهیّت مذهبی پیدا کرده بود، یعنی رعایتش بههمان اندازهی مناسک مذهبی واجب شمرده میشد. آدابی که در کبوده بهکار میرفت، نسبت به آنچه من بعد در تهران دیدم، گمان میکنم که ریشهی قدیمیتر و دستنخوردهتر داشت؛ مثلاً ما هفتسین نمیشناختیم.
روز عید، چنانکه در سراسر ایران رسم است، شرط اول نظافت بود. همه میبایست بهحمّام رفته و نوترین لباس خود را در بر کرده باشند. زنها با زینتهایی بر خود.
پدرم که همیشه نظیف و منظّم بود، لباس پاکیزهی خود را بهتن میکرد. در زمان من دیگر کت و شلوار بود. مادرم سراپا در لباس نو میرفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آنست که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم بهتن شده بود. بوی گل سرخ و بیدمشک که لای آنها خوابانده شده بود، میداد. همه دم بهروشنی میزد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خالها یا گلهای خیلی ریز داشت. تنها شلوار استثناء بود. من و خواهرم نیز نوترین لباسی که داشتیم میپوشیدیم. چه انتظار خوشی بود!
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
با ارزوی علو درجات برای استاد بزرگوار مرحوم دکتر ندوشن
@naein_nameh
.
#آداب_رسوم_نایین_قدیم
.
از بیست و پنجم اسفند، دیگر زمستان رفته و بهار سر زده بود. پنج روز آخر اسفند را «پنجه» میگفتیم که از قدیمترین زمان از روزهای پرمعنای سال بود، زیرا میبایست مقدمات آمدن نوروز را فراهم کند. این نوروز بههرحال و در هر خانه، ولو با مقداری گرفتاری، عادت شده بود و جزو حکم بود که امید تازه برانگیزد.
در کنار خانهتکانی، سایر نظافتهای گاهبهگاهی نیز که در طی سال نشده بود، میشد: چراغها و لامپاها، سماور و شیشههای پنجره و ظرفهای مس را میدادند سفید کنند. همهی گوشههای دوردست منزل رُفته میشد. رختهای بهاری را میشستند و روی بند میانداختند و آنگاه تهیهی خوراکیهای خاصّ نوروز بود.
شیرینی که بهآن «حلوا» میگفتند، البته از شهر آورده میشد، ولی این شیرینی پادزهری داشت که میبایست آن را در همان خانه تهیه کرد و آن عبارت بود از آنچه که در مجموع «آبکرده» میگفتند؛ یعنی میوههای خشک ترش و شیرین، چون آلو، قیسی، آلبالو، برگهی شفتالو و زردآلو که در آب خیس میشد. از این «آبکرده» رسم بود که یک لیوان به هر مهمانی که وارد خانه میشد خورانده شود، زیرا فرض بر این بود که اشخاص با خوردن شیرینی و تنقلات گرمیشان میکند و نوشابهی خشک، آن گرمی را دفع خواهد نمود. بنابراین تغارهایی توی خانه بود مخصوص این کار و کمچهای روی آن که در آن میزدند و توی نیمکاسه یا لیوان برای تازهوارد میآوردند..
یک یا دو روز پیش از رسیدن عید، چاروادارهای زغالکِش -که از شهر میرسیدند- بارشان شیرینی و سورسات عید بود. عطارها میدادند خرما و کشمش و نخودچی و انجیر و حلواهای ارزانقیمتی که از شیرهی انگور و مغز گردو درست میشد بیاورند که بهمصرف عید فقیرترها میرسید، زیرا آنها دسترسی به خرید حلوای اصلی نداشتند؛ بنابراین این کاروان پیش از شب عید، کاروان مخصوصی بود. علاوه بر آن، مقدار اضافهتری قند و چای و ادویه و پارچه با خود میآوردند: شیرینکنندهی کام و نونوارکنندهی کسانی بود که در دِه دستشان بهدهنشان میرسید. شیرینی در زندگی مردمِ آن زمان اهمیّت بسیار داشت؛ زیرا خیلی کمتر از آنچه بدن احتیاج داشت، بهآن میرسید. به چربی (بهعلت وجود گوسفند) کم و بیش دسترسی بود ولی شیرینی جزو نوادر بهشمار میرفت. از این رو، وجود آن با عید و عیش و عروسی و سور وابسته بود.
پنج روز «پنجه» در خانهی ما کارهای عید تهیّه میشد. نخستین نشانهی عید با رسیدن نخستین شیر آغوز (ماک) که از صحرا میآوردند، آغاز میگشت. این شیر را کمی میجوشاندند که سفت میشد مانند ماست و آن را در اصطلاح محلّی «فله» میخواندند. طعمی نه ترش، بلکه روغنی داشت و بسیار خوشمزه و مقوّی بود. همان هفتهی اول زایمان، شیر بز را میشد بهاین صورت درآورد، بعد از آن دیگر بهمصرف ماست میرسید.
از شیر نخستین گوسفندانی که زاییده بودند «فله» برای اربابها فرستاده میشد؛ زیرا یمن داشت که روز نوروز «سفیدی» بر سر سفره باشد. ما خودمان گوسفند صحرایی نداشتیم، اما از گلهی خویشاوندان برای ما نیز آورده میشد.
رسم بر این بود که تشریفات عید بهبهترین نحو ممکن انجام گیرد. نوعی ماهیّت مذهبی پیدا کرده بود، یعنی رعایتش بههمان اندازهی مناسک مذهبی واجب شمرده میشد. آدابی که در کبوده بهکار میرفت، نسبت به آنچه من بعد در تهران دیدم، گمان میکنم که ریشهی قدیمیتر و دستنخوردهتر داشت؛ مثلاً ما هفتسین نمیشناختیم.
روز عید، چنانکه در سراسر ایران رسم است، شرط اول نظافت بود. همه میبایست بهحمّام رفته و نوترین لباس خود را در بر کرده باشند. زنها با زینتهایی بر خود.
پدرم که همیشه نظیف و منظّم بود، لباس پاکیزهی خود را بهتن میکرد. در زمان من دیگر کت و شلوار بود. مادرم سراپا در لباس نو میرفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آنست که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم بهتن شده بود. بوی گل سرخ و بیدمشک که لای آنها خوابانده شده بود، میداد. همه دم بهروشنی میزد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خالها یا گلهای خیلی ریز داشت. تنها شلوار استثناء بود. من و خواهرم نیز نوترین لباسی که داشتیم میپوشیدیم. چه انتظار خوشی بود!
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
با ارزوی علو درجات برای استاد بزرگوار مرحوم دکتر ندوشن
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
شعر و موسیقی
ترانه قدیمی مربوط به سال ۱۳۱۰ به نام یه حمومی سیت بسازم چل ستون چل پنجره!
همراه با تصاویری که هیچگاه ندیده اید..👌
@naein_nameh
.
شعر و موسیقی
ترانه قدیمی مربوط به سال ۱۳۱۰ به نام یه حمومی سیت بسازم چل ستون چل پنجره!
همراه با تصاویری که هیچگاه ندیده اید..👌
@naein_nameh
#سالنامه
.
#اخبار_نایین
دکتر حبیب الله اسماعیلی از همشهریان ارجمند که نویسنده، پژوهشگر و استاد تاریخ هستند را خدمت عزیزان معرفی می کنیم.
قبلا تاریخچه اتومبیل ایشان در کانال نشر یافت.
@naein_nameh
.
#اخبار_نایین
دکتر حبیب الله اسماعیلی از همشهریان ارجمند که نویسنده، پژوهشگر و استاد تاریخ هستند را خدمت عزیزان معرفی می کنیم.
قبلا تاریخچه اتومبیل ایشان در کانال نشر یافت.
@naein_nameh
زبان نایینی
#سالنامه . #آموزش_گویش_نایینی . #حکایت روزی شـخص روستایی دربازار نایین،متوجـه گفتگـوی دو کاسـب بـازار شـد، که مربـوط به ببـری بـود کـه سـحرگاه در بـازار ناییـن دیـده شـد، وارد بحـث شـد، طـرف اول میگفـت: «ِسِـحلی یـک بَور یومیـه بـی تــو بــازار، اواج چــه…
#سالنامه
.
#آموزش_گویش_نایینی
با سپاس بسیار از استاد عبدالحمید مرزوق شاعر معاصر که حکایت فوق الذکر را به نظم و زبان شیرین مادری تحت عنوان "لاف نایینی" سروده اند، هر چند با اندک تفاوت در فایل صوتی زیر شنیدنی است. 👇👇👇👇
@naein_nameh
.
#آموزش_گویش_نایینی
با سپاس بسیار از استاد عبدالحمید مرزوق شاعر معاصر که حکایت فوق الذکر را به نظم و زبان شیرین مادری تحت عنوان "لاف نایینی" سروده اند، هر چند با اندک تفاوت در فایل صوتی زیر شنیدنی است. 👇👇👇👇
@naein_nameh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سالنامه
.
#حکایت
.
لطیفه
روزی برفی عظیم می آمد و بادِ بسیار سردی می وزید . رشید وطواط را ذوق صحبت ادیب صابر پیش آمد و بین آنان مطایبتی بود . چون در آن برف و سرما ، رشید به در خانه ی ادیب رسید ، حلقه بر در زد . كنیزكی به پس در آمد و پرسید : كیست ؟ گفت : رشید است و ادیب را می خواهد . كنیز گفت : خواجه ام در خانه نیست . رشید این بیت را بر بدیهه گفت :
آن كس كه برون رود در این روز
كودن تر از او كسِ دگر نیست
ادیب در خانه بود و شعر وطواط را شنید. سر از دریچه ی بالا خانه بیرون كرد و بر بدیهه گفت :
من، خود به حرمسرای خویشم
پیداست كه در برونِ در كیست
@naein_nameh
.
#حکایت
.
لطیفه
روزی برفی عظیم می آمد و بادِ بسیار سردی می وزید . رشید وطواط را ذوق صحبت ادیب صابر پیش آمد و بین آنان مطایبتی بود . چون در آن برف و سرما ، رشید به در خانه ی ادیب رسید ، حلقه بر در زد . كنیزكی به پس در آمد و پرسید : كیست ؟ گفت : رشید است و ادیب را می خواهد . كنیز گفت : خواجه ام در خانه نیست . رشید این بیت را بر بدیهه گفت :
آن كس كه برون رود در این روز
كودن تر از او كسِ دگر نیست
ادیب در خانه بود و شعر وطواط را شنید. سر از دریچه ی بالا خانه بیرون كرد و بر بدیهه گفت :
من، خود به حرمسرای خویشم
پیداست كه در برونِ در كیست
@naein_nameh