پس از اتوبوس خوابی و گورخوابی؛
🟣روایتی از #گودال_خواب های دامن تهران
🟣بعضی شبها، داخل گودال چوب میسوزانیم تا یخ نزنیم!
دیوار گودال، خیس و سرد بود. زمین گودال، خیس و سرد بود. رضا میگفت بعضی شبها، داخل گودال چوب میسوزانند که یخ نزنند. هیچکدام نمیخواستند به اردوگاه اجباری برگردند. رضا را ۵ بار به زور فرستادهاند ترک اجباری، مجید را ۳ بار. تجربه طولانی تزریق، رگهایشان را خشکانده بود. هر دو پیر شده بودند. یاد دو برادری افتادم که زیر پل زندگی میکردند، لابهلای موشها و دود. بار آخر، برادر بزرگتر، دلدرد شدید داشت، حدس میزد موش به غذایش ناخنک زده باشد. چند ماه است که زیر پل، خالی است. آشغالها هستند، هیچ آدمی نیست. شاید مرده باشند.
@naderjahanbanii
🟣روایتی از #گودال_خواب های دامن تهران
🟣بعضی شبها، داخل گودال چوب میسوزانیم تا یخ نزنیم!
دیوار گودال، خیس و سرد بود. زمین گودال، خیس و سرد بود. رضا میگفت بعضی شبها، داخل گودال چوب میسوزانند که یخ نزنند. هیچکدام نمیخواستند به اردوگاه اجباری برگردند. رضا را ۵ بار به زور فرستادهاند ترک اجباری، مجید را ۳ بار. تجربه طولانی تزریق، رگهایشان را خشکانده بود. هر دو پیر شده بودند. یاد دو برادری افتادم که زیر پل زندگی میکردند، لابهلای موشها و دود. بار آخر، برادر بزرگتر، دلدرد شدید داشت، حدس میزد موش به غذایش ناخنک زده باشد. چند ماه است که زیر پل، خالی است. آشغالها هستند، هیچ آدمی نیست. شاید مرده باشند.
@naderjahanbanii