تمام تقاطعهای خیابان آزادی را با گارد ضدشورش بستهاند و گاز اشکآور و گلولههای پلاستیکی است که به سمت مردم شلیک میشود. خیابان مثل صحنهی جنگ است. جمعیت نامنظم تقلا میکنند. بعضیها سنگ جمع میکنند، بعضی با زبالهها و برگهای خشک و شاخههای شکسته آتش روشن میکنند، گروهی شعار میدهند و فریاد میزنند، بعضی هم با هرچیزی که دم دست شان میرسد به میلههای فلزی و تیرهای آهنی برق میکوبند و سروصدایی گوش خراش تولید میکنند. با دو نفر دیگر یکی از سطلهای آشغال پلاستیکی بزرگ را هل میدهیم و تا وسط خیابان میآوریم. از بين زبالهها چند برگ روزنامه پیدا میکنم و آتش میزنم و میاندازم روی آشغالها. کیسههای پلاستیکی زباله در ثانیهای شعلهور میشوند و بوی سوختن پلاستیک و آشغال بلند میشود. آدمهایی که جلو رفتهاند و اشکآور خوردهاند، عقب میآیند و دور شعلههای آتش که جابه جا برپا شده میایستند تا دود، چشمهای نیمه کورشان را آرام کند. مردم بغل بغل سنگ حمل میکنند و جلو میروند و پرتاب میکنند به سمت پلیسهای ضدشورش و باتوم و اشکآور و گاز فلفل میخورند.
Naakojaa ناکجا
Photo
naakojaa
یک نفر که عضو پینک فلوید نبود | naakojaa
یکنفر که عضو پینکفلوید نبود نخستین رمان امید کشتکار روزنامهنگار و منتقد هنری ایرانی است. اولین رمان منتشر شده این نویسنده ساکن پاریس روایت بیپروایی، از سرگشتگی نسلی است که میان تحولات سیاسی و اجتماعی دههی هشتاد و مهاجرت سرگردانند. حکایتی از عشق و سیاست…
.
چشم به آسمان هرگز نداشتم
گرچه اوج را معنا بود
به رودها خیره ماندم و
ِشقایقِ قلب
ِشیبِ دامنه را در صبح
گریان بود
شب که بر تاج خروسها
علف، ستارهای لرزان بود
او که پیکر توفان را از آب گذر میداد من بودم
باد بر ستارهی اکنون میپیچد و
مزارِ سرد
تنها شکوفه نمیدهد.
Jamais je n’ai envié le ciel
Bien qu’il fût le sens même du sommet
Je restai là à contempler les rivières
Et le coquelicot du cœur
Versait des larmes matinales
Sur la descente de la colline
La nuit, quand sur la crête des coqs
L’herbe était une étoile tremblante
C’était moi le passeur du corps de la tempête
dans l’eau
A présent le vent passe par une étoile
Le tombeau froid
Seul, ne fleurit pas
کتاب شعر دو زبانه فارسی فرانسوی به قلم #پویا_عزیزی و ترجمهی فرانسوی #تینوش_نظم_جو در نشر ناکجا📘
https://www.naakojaaketab.com/product-page/balidaneaghrab
چشم به آسمان هرگز نداشتم
گرچه اوج را معنا بود
به رودها خیره ماندم و
ِشقایقِ قلب
ِشیبِ دامنه را در صبح
گریان بود
شب که بر تاج خروسها
علف، ستارهای لرزان بود
او که پیکر توفان را از آب گذر میداد من بودم
باد بر ستارهی اکنون میپیچد و
مزارِ سرد
تنها شکوفه نمیدهد.
Jamais je n’ai envié le ciel
Bien qu’il fût le sens même du sommet
Je restai là à contempler les rivières
Et le coquelicot du cœur
Versait des larmes matinales
Sur la descente de la colline
La nuit, quand sur la crête des coqs
L’herbe était une étoile tremblante
C’était moi le passeur du corps de la tempête
dans l’eau
A présent le vent passe par une étoile
Le tombeau froid
Seul, ne fleurit pas
کتاب شعر دو زبانه فارسی فرانسوی به قلم #پویا_عزیزی و ترجمهی فرانسوی #تینوش_نظم_جو در نشر ناکجا📘
https://www.naakojaaketab.com/product-page/balidaneaghrab
من یه عمو داشتم. خیلی دوستش داشتیم. عمو «ژان». مادرم دوست داشت آدما رو اینجوری صدا کنیم: نسبت فامیلیشون و بعد اسم کوچیکشون. مثلاً: عمو برنارد، خاله ژن، عمه دنیز. و عمو «ژان». آره، دوستش داشتیم. همه خیلی دوستش داشتیم. به خاطر اینکه خیلی دست و دلباز بود. مجرد بود. بچه هم نداشت. ولی جونشو برای بقیه میداد. یه جور قدیس. واقعاً یه قدیس. اگه واقعاً قدیسی وجود داشته باشه... و یه روز تو یه تصادف مرد. یک دفعه. و تو خونهاش... باورکردنی نبود، فکرش رو هم نمیشد کرد... که چه چیزهایی پیدا شد...
نمایشنامهی اگر بمیری از فلوریان زلر نویسندهی فرانسوی با ترجمهی گلناز برومندی و تینوش نظمجو در مجموعهی دور تا دور دنیا در نشر نی منتشر شده است.
این نمایشنامه و باقی نمایشنامههای این مجموعه را از ناکجا بخواهید.
https://www.naakojaaketab.com/product-page/%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%85%DB%8C%D8%B1%DB%8C
نمایشنامهی اگر بمیری از فلوریان زلر نویسندهی فرانسوی با ترجمهی گلناز برومندی و تینوش نظمجو در مجموعهی دور تا دور دنیا در نشر نی منتشر شده است.
این نمایشنامه و باقی نمایشنامههای این مجموعه را از ناکجا بخواهید.
https://www.naakojaaketab.com/product-page/%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%85%DB%8C%D8%B1%DB%8C
.
«رازها پشت نقاب مادر و فرزند پنهان است.»
مادر و پسر از دیدن شیطانک سیاه پا سست کردند. اوا پای لرزان پس کشید و سینهی سوزان جلو داد. لبخندی به دعوت زد و تا پرندههای سینهاش به آستان پرواز برسند، خمید و شولای سیاهش رد همهی پاها را روبید. سر برداشت و رقصیدن از سرگرفت. شیطانک سفید پرشور مینواخت. داغ میزد. ماسک پوشان کنار کشیدند. جهان به وجد درآمد. پسر دست مادر را بوسید و رها کرد. سایهها، تعظیم کنان، مادر را در حلقهی خود گرفتند. پسر جلو میآمد و دامن ردای سیاهش بر سفیدی مرمر میشرید. اوا زخمهای به ساز پولی زد و لُندید. - پشت این نقاب باید کسی باشه که دنبالشيم. بزن و مواظب باش. بد بازی کنیم،
بازی رو باختهایم.
اوا رقصان و لغزان به سوی پسر خرامید. دو ردا به هم رسیدند. دست یکدیگر را گرفتند و سرخ و سیاه به رقص درآمدند. پولی زیر سایهی سنگین بخور و الكل بر خود لرزید و دستش از زدن ماند. همهی ماسکها رو به او برگشتند. زنگ خلخال غوغا میکرد. زمزمهی شیطانک سیاه در قلبش جاری بود: «بد بازی کنیم، باختهایم.»
«رازها پشت نقاب مادر و فرزند پنهان است.»
مادر و پسر از دیدن شیطانک سیاه پا سست کردند. اوا پای لرزان پس کشید و سینهی سوزان جلو داد. لبخندی به دعوت زد و تا پرندههای سینهاش به آستان پرواز برسند، خمید و شولای سیاهش رد همهی پاها را روبید. سر برداشت و رقصیدن از سرگرفت. شیطانک سفید پرشور مینواخت. داغ میزد. ماسک پوشان کنار کشیدند. جهان به وجد درآمد. پسر دست مادر را بوسید و رها کرد. سایهها، تعظیم کنان، مادر را در حلقهی خود گرفتند. پسر جلو میآمد و دامن ردای سیاهش بر سفیدی مرمر میشرید. اوا زخمهای به ساز پولی زد و لُندید. - پشت این نقاب باید کسی باشه که دنبالشيم. بزن و مواظب باش. بد بازی کنیم،
بازی رو باختهایم.
اوا رقصان و لغزان به سوی پسر خرامید. دو ردا به هم رسیدند. دست یکدیگر را گرفتند و سرخ و سیاه به رقص درآمدند. پولی زیر سایهی سنگین بخور و الكل بر خود لرزید و دستش از زدن ماند. همهی ماسکها رو به او برگشتند. زنگ خلخال غوغا میکرد. زمزمهی شیطانک سیاه در قلبش جاری بود: «بد بازی کنیم، باختهایم.»
Naakojaa ناکجا
Photo
و شیطانک سفید زخمه بر سلاح زد. سایهها گرد توفان سرخ و سیاه میرقصیدند. پولی میدید و تاب میآورد و مینواخت. ماسکها میرقصیدند. دستی ردای سرخ را برداشت و با ردای سیاه عوض کرد...
هتل آشویتس به قلم #هوشنگ_اسدی در نشر ناکجا منتشر شده است، این کتاب را روی وبسایت ناکجا سفارش دهید.
https://www.naakojaaketab.com/product-page/hotelauchwitz
هتل آشویتس به قلم #هوشنگ_اسدی در نشر ناکجا منتشر شده است، این کتاب را روی وبسایت ناکجا سفارش دهید.
https://www.naakojaaketab.com/product-page/hotelauchwitz
naakojaa
هتل آشویتس | naakojaa
"هتل آشویتس" براساس یک رویداد واقعی نوشته شده است: مرد جوانی به نام پولی - نماد پناهندگان جهان - در مسیر فرارش به اوا میرسد؛ زنی که پدرش از بازماندگان آشویتس است. اوا در اصل خواننده و رقصندهای است از تبار کولیهای لهستان و راننده اتوبوسی بین شهری که تضاد…
نمایشگاه عکاسان معاصر آلمان در موزهی هنر بن بیش از پنجاهسال است که موزه ی هنر بن (Kunstmeusem Bonn) در آلمان آثار عکاسی معاصر را به طور جدی جمع آوری میکند. این موزه بیش از چهارصد پروژه و مجموعهی عکس را طی این سالها جمع کرده که در مجموع شامل چندهزار عکس میشوند. اکنون به عنوان بخشی از « برنامهی کمک هزینهی کارآموزی پژوهشی موزههای هنر در آلمان» این عکسها مورد بازبینی و دسته بندی مجدد قرار گرفتهاند و در نمایشگاهی با عنوان «خاویار آلمانی» (Deutscher Kaviar) از نو به نمایش گذاشته شدهاند. نمایشگاه «خاویار آلمانی» از ۲۱ ژوئیه (۳۰ تیر) آغاز شده و تا ۱۶ اکتبر (۲۴ مهر) با آثاری از بخرها، لوییس بالتز، آندریاس گورسکی، کاندیدا هوفر، توماس اشتروت و دیگران ادامه خوهد داشت.
منبع: پلتفرم زمینه
منبع: پلتفرم زمینه
Naakojaa ناکجا
دو سال بعد از "خانهی اشباح"، ایدهها را جمع کردم و تصمیم گرفتم کتاب تازهای کار کنم که مثل "کابوس" شلوغ و پر شوخی باشد؛ برخلاف خانهی اشباح که همه ماجرا در مکان واحد میگذشت و داستان سرراستتری داشت. نتیجه، "پازل عاشقانهی آقای کا" شد.
نکتهی بعدی دریافت مجوز بود. "خانهی اشباح" که پاستوریزهتر و مودبتر بود با کلی مکافات و اصلاحات مجوز گرفته بود، این یکی با کلی شوخیهای خلاف عرف و اشارههای سیاسی اجتماعی چطور باید از این سد میگذشت؟ تقریبا هر دوست و آشنایی که صفحات را دیده و خوانده بود انتشارش را محال میدانست اما ناگهان معجزه رخ داد! یکی از اعضای خانوادهام آن زمان برای ناشری کار میکرد که ترجمه ترانههای جنیفر لوپز و امینم و جاستین تیمبرلیک را درمیآورد. طرف آشنایی در وزارت ارشاد داشت که یواشکی و فلهای به این کتابها مجوز میداد. خلاصه پازل عاشقانهی آقای کا را قاطی مجموعه اشعار سلن دیون و مایکل جکسون فرستنادند به ارشاد و در کمال شگفتی مجوز چاپش را پرفتند بدون یک اصلاح یا تغییر کوچک حتی! البته بعد از یک چاپ، مجوز کتاب برای همیشه لغو شد و به دست خیلیها نرسید. امیدوارم چاپ مجددش از طریق آمازون کمک کند علاقمندان بیشتری به کتاب دسترسی پیدا کنند.
مانا نیستانی
https://www.naakojaaketab.com/product-page/%D9%BE%D8%A7%D8%B2%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%DB%8C-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7
مانا نیستانی
https://www.naakojaaketab.com/product-page/%D9%BE%D8%A7%D8%B2%D9%84-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%DB%8C-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%A7
naakojaa
پازل عاشقانهی آقای کا | naakojaa
دو سال بعد از "خانهی اشباح"، ایدهها را جمع کردم و تصمیم گرفتم کتاب تازهای کار کنم که مثل "کابوس" شلوغ و پر شوخی باشد؛ برخلاف خانهی اشباح که همه ماجرا در مکان واحد میگذشت و داستان سرراستتری داشت. نتیجه، "پازل عاشقانهی آقای کا" شد.
نکتهی بعدی دریافت…
نکتهی بعدی دریافت…
Forwarded from Tinoush Nazmjou تینوش نظم جو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
من آنقدر سادهلوح نیستم که ادعا کنم قضاوتهایم دربارهی مسائل پیچیده قطعیست.
جیمز فریزر
بقاء حقیقت نیست، بلکه واقعیتیست مبتنی بر قراردادها. بقاء فرجامی قطعی نیست، اما قطعیترین مسئلهی موجود زنده است.
پس در نسبت با چیزها تعیین میشود. پیشاپیش همین پیشفرض که حقیقت نمیتواند با قراردادها نسبتی کارکردی داشته باشد و از همین جهت برای بقاء خطرآفرین است، کفایت میکند. مشکل حقیقت، منشاء تخیلی آن نیست، بلکه تمایلش به واقعی جلوه
دادن خویش در واقعیتی جدا از هستی بشر است. جداسازی امر واقعی و حقیقی با افلاطون آغاز شد وقتی که واقعیت را در غار و حقیقت را در فضای بیرونی جای داد. اما برخورد ما با واقعیت خارج از خویش مانند انسان باستانی در هالهای از ترسها و توهمات نیست و ما این را میدانیم که میتوانیم بدانیم و نه میدانیم که نمیدانیم. ما به تکنیکهایی برتر و قویتر نیازمندیم.
تکنیک، دشمن حقیقی «حقیقت» است!
بیترکس
شاهین نجفی
https://www.naakojaaketab.com/product-page/بیترکس
من آنقدر سادهلوح نیستم که ادعا کنم قضاوتهایم دربارهی مسائل پیچیده قطعیست.
جیمز فریزر
بقاء حقیقت نیست، بلکه واقعیتیست مبتنی بر قراردادها. بقاء فرجامی قطعی نیست، اما قطعیترین مسئلهی موجود زنده است.
پس در نسبت با چیزها تعیین میشود. پیشاپیش همین پیشفرض که حقیقت نمیتواند با قراردادها نسبتی کارکردی داشته باشد و از همین جهت برای بقاء خطرآفرین است، کفایت میکند. مشکل حقیقت، منشاء تخیلی آن نیست، بلکه تمایلش به واقعی جلوه
دادن خویش در واقعیتی جدا از هستی بشر است. جداسازی امر واقعی و حقیقی با افلاطون آغاز شد وقتی که واقعیت را در غار و حقیقت را در فضای بیرونی جای داد. اما برخورد ما با واقعیت خارج از خویش مانند انسان باستانی در هالهای از ترسها و توهمات نیست و ما این را میدانیم که میتوانیم بدانیم و نه میدانیم که نمیدانیم. ما به تکنیکهایی برتر و قویتر نیازمندیم.
تکنیک، دشمن حقیقی «حقیقت» است!
بیترکس
شاهین نجفی
https://www.naakojaaketab.com/product-page/بیترکس
«میشائیل کلهاس» داستان بلندی است که هاینریش فون کلایست براساس یک روایت تاریخی کهن نوشته است. داستان شرح ظلمهایی است که به اسبفروشی به نام میشائیل کلهاس میشود. او مجدانه در جستوجوی عدالت برمیآید، اما هربار ظلمی سهمگینتر از پیش گریبانش را میگیرد و درمییابد که دستگاه قضا به کلی فاسد است. این داستان، که اولین بار در ۱۸۱۰ منتشر شد، بلندترین داستان این مجموعه به شمار میآید. این داستان از جمله شاهکارهای ادبیات آلمانیزبان است و بسیاری از ادیبان بزرگ، از جمله کافکا و هسه و داکترو، لب به ستایشش گشودهاند.
داستان دیگر این مجموعه «گندهپیر لوکارنو»، دربارهی پیرزنی مفلوک است و داستان «زلزله در شیلی» به شرح دلدادگی دو عاشق میپردازد. داستان آخر هم، با عنوان «مارکوئیز فون اُ…»، قصهی بیوهزنی رنج دیده است؛ زنی که نمیداند چهوقت و به دست چهکسی باردار شده است.
https://www.naakojaaketab.com/product-page/%D9%85%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84-%DA%A9%D9%84%D9%87%D8%A7%D8%B3-%D9%88-%D8%B3%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1
داستان دیگر این مجموعه «گندهپیر لوکارنو»، دربارهی پیرزنی مفلوک است و داستان «زلزله در شیلی» به شرح دلدادگی دو عاشق میپردازد. داستان آخر هم، با عنوان «مارکوئیز فون اُ…»، قصهی بیوهزنی رنج دیده است؛ زنی که نمیداند چهوقت و به دست چهکسی باردار شده است.
https://www.naakojaaketab.com/product-page/%D9%85%DB%8C%D8%B4%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84-%DA%A9%D9%84%D9%87%D8%A7%D8%B3-%D9%88-%D8%B3%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1
.
چیست انسان، چیست انسان؟ لیکن همانا با شما میگویم از کدام راه دهقان —یا برزگر، پینهدوز، پزشک— نان خویش را به کف میآورد، اگر که خداوند انسان را نیافریده بود؟! و از چه راه نان خود را به کف میآورد خیاط، اگر که خداوند در جان انسان احساس شرم نمینهاد؟ و سرباز؟ او از چه راه نان خویش را به کف میآورد اگر که خداوند در قلبش شوق قتل نمینهاد؟ پس همانا تردید نورزید، ای عزیزان؛ آری، آری، دلپذیر است و زیبا... اما در زیر آفتاب هرچه هست، باطل است، حتی فرجامِ پول هم جز تباهی نیست.
وُیتْسِک/ نظامیان: دو نمایشنامه
گئورگ بوشنر / یاکوب لِنس
ترجمۀ محمود حدادی
نشر بیدگل
نقاشی: حال مریض در وقت غروب، ادوارد مونک، ۱۸۹۲
چیست انسان، چیست انسان؟ لیکن همانا با شما میگویم از کدام راه دهقان —یا برزگر، پینهدوز، پزشک— نان خویش را به کف میآورد، اگر که خداوند انسان را نیافریده بود؟! و از چه راه نان خود را به کف میآورد خیاط، اگر که خداوند در جان انسان احساس شرم نمینهاد؟ و سرباز؟ او از چه راه نان خویش را به کف میآورد اگر که خداوند در قلبش شوق قتل نمینهاد؟ پس همانا تردید نورزید، ای عزیزان؛ آری، آری، دلپذیر است و زیبا... اما در زیر آفتاب هرچه هست، باطل است، حتی فرجامِ پول هم جز تباهی نیست.
وُیتْسِک/ نظامیان: دو نمایشنامه
گئورگ بوشنر / یاکوب لِنس
ترجمۀ محمود حدادی
نشر بیدگل
نقاشی: حال مریض در وقت غروب، ادوارد مونک، ۱۸۹۲
مدهآ: اما اکنون آهنگ سخنم را دگرگون میکنم. کار سهمناکی که پس از این خواهم کرد، خون به دلم میکند. کودکانم را میکشم، فرزندان خویش را میگویم. هیچ مردی آنها را از من نمیگیرد. آنگاه که خانۀ جیسون را به تمامی ویران ساختم، از این سرزمین میگریزم و از پیامدهای قتل فرزندان دلبندم و دیگر گناهان نفرتانگیز خویش دوری میکنم. یاران من، مرا تاب آن نیست که دشمنانم بر من بخندند... هیچکس بهخواری در من نخواهد نگریست یا گمان نخواهد کرد که زنی سست و ناتوانم. من در دوستی مهربانترینم، اما در دشمنی سهمناکم. زیرا در این جهانْ سرفرازی از آنِ چنین کسانیست.
| مدهآ | اوریپید | غلامرضا شهبازی
نشر بیدگل
| مدهآ | اوریپید | غلامرضا شهبازی
نشر بیدگل