گاهی اوقات هم ناگهان انگار این افکار و واقعیت که چه قدر همه چیز اشتباه میگذرد سراغم میآید.
زمان اشتباه و مکان اشتباه و آدم های اشتباه. من هیچ چیز نداشتم.
من کوچک ترین تجربه های خوبی که یک نوجوان ۱۷ ساله حتی اگر در این شهر و کشور باشد هم میتواند تجربه کند را نمیتوانم تجربه کنم. روز ها پی در پی میگذرند و من چیز هایی که باید ببینم را نمیبینم و دست هایی را که باید بگیرم را نمیگیرم و کار هایی که باید بکنم را نمیکنم و با خودم فکر میکنم که زمانی که موقعیت و اجازهشان را داشتم، آیا امیدی باقی مانده در این دلِ پر از رنج؟ آیا شوقی هست؟ آیا جایی هست برایِ باورِ بودن؟ زمانی هست؟
زمان اشتباه و مکان اشتباه و آدم های اشتباه. من هیچ چیز نداشتم.
من کوچک ترین تجربه های خوبی که یک نوجوان ۱۷ ساله حتی اگر در این شهر و کشور باشد هم میتواند تجربه کند را نمیتوانم تجربه کنم. روز ها پی در پی میگذرند و من چیز هایی که باید ببینم را نمیبینم و دست هایی را که باید بگیرم را نمیگیرم و کار هایی که باید بکنم را نمیکنم و با خودم فکر میکنم که زمانی که موقعیت و اجازهشان را داشتم، آیا امیدی باقی مانده در این دلِ پر از رنج؟ آیا شوقی هست؟ آیا جایی هست برایِ باورِ بودن؟ زمانی هست؟
باری دیگر بعد از مدت ها وقتی به تو فکر میکردم بوی عطری که خیلی وقت است تمومش کرده ای در اتاق پیچید.
شاید نسیمِ صبای شعرا سری هم به معشوق من زده، خبر های خوب برایم آورده است.
شاید نسیمِ صبای شعرا سری هم به معشوق من زده، خبر های خوب برایم آورده است.
ما که با مرگِ هیچکس خوشحال نمیشیم
جز دشمنانِ اسلام و بدخواهانِ اسلام و مقابله کنندگان با اسلام.
جز دشمنانِ اسلام و بدخواهانِ اسلام و مقابله کنندگان با اسلام.
اسپری نیوا هم یک جوری گرون میشه هر دفعه که باید نگرانِ بودجه ی بابام باشم تابستون. برای خوشبو بودن و موندن هم باید نگران بود این روز ها.
امشب ۵ نفر از دست دادیم
هم به خاطر حرفامون درباره ی آقایِ رئیسی و هم درباره ی نماز.
از هر دو طرفِ بوم افتاده ها، همون بهتر که نباشن بینمون. ناخالصی ها گرفته شه.
شبتون به خیر.🩵
هم به خاطر حرفامون درباره ی آقایِ رئیسی و هم درباره ی نماز.
از هر دو طرفِ بوم افتاده ها، همون بهتر که نباشن بینمون. ناخالصی ها گرفته شه.
شبتون به خیر.🩵
کُنجِ آسمون
Lana Del Rey & SYML – Paris, Texas
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کُنجِ آسمون
احسان خواجهامیری – تاوان
ببینید من از خودم تعریف نمیکنم. اما یک آدم هایی اسمشون رو گذاشتن نویسنده و بهترین نوشته هاشون از مسخره ترین و یهویی ترین نوشته هایِ من هم که میذارم اینجا مسخره تره و ۱۰ هزار بار با فونتِ بزرگ قرمز کردن که "کپی نشود!"، که من برم بمیرم فقط پس. خدایا شکرت.
جز من اگرت عاشق و شیداست، بگو
ور میلِ دلت به جانبِ ماست، میو
_میولانا
ور میلِ دلت به جانبِ ماست، میو
_میولانا
یک روز همهات را روی کاغذی، بومی، تختهای، آسفالتِ کفِ کوچهای خالی میکنم. آن تصویرِ محو و ماتی که از صورتت دارم را با نقشِ قلم استفراغ میکنم تا بلکه تمام شوی. مرا با کتابهایم در این اتاقِ تار عنکبوتزده رها کنی. یک روز رویایی و یک روز کابوس. اگر هم روزی "هیچ" شوی من در همان هیچ گم خواهم شد. از دستِ خیالت فرار میکنم و در شهر میدوم تا دستهایِ خودت را پیدا کنم. شهرِ کوچکیاست؛ فقط نمیدانم چرا پاهایم توانِ دویدن ندارند.
_لام
_لام