موعود mouood.org
1.03K subscribers
6.66K photos
1.01K videos
978 files
4.23K links
http://mouood.org
فروشگاه اینترنتی:
http://yaranshop.ir
روابط عمومی موعود:
@ketabkhanishabane_admin
ادرس موعود در پیام رسان های داخلی

ایتا
https://eitaa.com/mouood_org

سروش
https://sapp.ir/mouood.org

گپ
https://gap.im/mouood_org
Download Telegram
🔘 جمع علی با نبی

▪️ او پسر ارشد حسین بن علی بن ابی طالب(ع) و لیلا از نوادگان ابوسفیان بود.

▫️ آنهایی که او را دیده بودند، شهادت داده اند: در او #شجاعت بنی‌هاشم و #سخاوت بنی‌امیّه و #فخر و مباهات ثقیف گرد آمده بود.

▪️ چنان در چهره و رفتار شبیه رسول خدا(ص) بود که در وقت رفتن به میدان، پدرش فرمود:

▫️ «بارخدایا! گواه باش که جوانی به مبارزه ایشان می‌رود که از همه مردم، اخلاق و اندام و گفتارش به رسول خدا(ص) شبیه‌تر است. ما هر وقت شوق دیدار پیامبرت را داشتیم، به او می‌نگریستیم.»

▪️ دو کینه او را کشت: نام بلند علی و روی چون ماه نبی...


#به_رنگ_حسین
#علی_اکبر
#محرم

@mouood_org
🔘 فرمانده شیرخوار کربلا

▪️ بیشتر عمرش را در تبعید گذراند. همراه با مادرش #رباب و پدرش #حسین_ع و خواهرش #سکینه. از مدینه به مکه و از مکه به #کربلا.

▫️ فرمانده مظلومیت سپاه حق بود. چرا که هیچ گوشی نیست که ماجرای گلوی نازک او و تیر سه شعبه را شنیده باشد و پی به مظلومیت بابای او نبرد!

▪️ تیر و طفل؟! نوزاد و نیزه؟! به کدامین گناه...

▫️ خون معصومانه او بی گناه ترین بود. حضرت حسین(ع) با کف دست‌، خون‌ها را به سوی آسمان می‌پاشید و می‌فرمود:

▪️ «پروردگارا! اگر نصرت و پیروزی آسمانی را از ما بازداشته‌ای، پس پیروزی ما را در هر موردی که به نفع ماست، نصیب ما فرما و از این مردم ستمگر #انتقام ما را بگیر. آنچه بر من وارد شد، چون در منظر دید توست، بر من سهل و گوارا است. یا ارحم الرّاحمین!»

▫️ قطره‌ای از آن خون به زمین برنگشت. سپس بابای غمدیده با غلاف شمشیرش زمین را گود کرد و کودک خون آلود را دفن کرد.

▪️ او آخرین سرباز بود. بعد از او دیگر حسین بن علی(ع) یاوری نداشت...


#به_رنگ_حسین
#علی_اصغر
#محرم

@mouood_org
🔘 فرار به سوی امام

▪️ او #ولایت را خوب می شناخت. درصفین همراه امیرمومنان(ع) بود و بعد ایشان با امام حسن(ع) بیعت کرد و پس از ایشان، از یاران حسین بن علی(ع) شد.

▫️ او از جمله کسانی بود که در خانه #سلیمان_بن_صرد_خزاعی، رئیس توابین جهت دعوت اباعبدالله(ع) اجتماع کرد و نامه‌ای به آن حضرت ارسال داشت و ایشان را به عراق دعوت کرد.

▪️ با رسیدن #مسلم_بن_عقیل به #کوفه به جمع‌آوری کمک‌های مالی داوطلبان، جهت تهیه اسلحه - که در این امر سررشته داشت - پرداخت.

▫️ پس از رسیدن عبيدالله بن زیاد به کوفه، ابوثمامه علیه وی قیام کرد و بعد که عبيدالله بن زیاد در دارالامارة مستقر شد و قدرت پیدا کرد، دستور بازداشت ابوثمامه را صادر نمود. بنابراین در میان قبیله اش مخفی شد و بعد مخفیانه از کوفه خارج گشت و در راه به اباعبدالله الحسین(ع) ملحق شد و به #کربلا رفت.

▪️ او #عهد و قول یاری اش را حفظ کرد و با گذر از ترس و خفقان، زیرکانه خود را به مولایش رساند و در راه او به شهادت رسید.


#به_رنگ_حسین
#ابوثمامه_صیداوی
#محرم

@mouood_org
🔘 وارث دلاوری حسن(ع)

▪️ مادرش #رمله، با دستان خودش لباس رزمی برای او فراهم کرد. اگر نامه پدرش #حسن_مجتبی_ع نبود، امکان نداشت عمویش حسین(ع) به او اجازه نبرد بدهد.

▫️ خداحافظی تلخ و طولانی شد. دست عمو که بزرگش کرده بود، حلقه بر گرد گردنش بود. هر دو گریستند. آنگاه نوجوانی به میدان کارزار آمد، صورتش چون قرص ماه، در دستش شمشیر، با پیراهن عربی و ابزاری بر تن و کفش در پا.

▪️ آن طعم گواراتر از عسل، مشتاقش کرده بود به جان بازی! و طولی نکشید که فریادش به گوش رسید:
افتادم از پشت فرس
عمو به فریادم برس!

▫️ عمو تو را به سینه چسباند و در خیمه کنار #علی_اکبر گذاشت. چه تلخ بود سوگواری او: «بسیار بر عمویت ناگوار است! که او را بخوانی و جوابت نگوید یا به فریادت برسد؛ امّا سودی نبخشد، امروز روزی است که دشمن بسیار و یار اندک است.»


#به_رنگ_حسین
#قاسم_بن_حسن
#محرم

@mouood_org
🔘 شنوای دادخواهی حسین(ع)

▪️ مثل خیلی های دیگر در خیل یزیدیان، فریب تبلیغات مسموم را خورده بودند.

▫️ خودش و برادرش سعد، اهل کوفه و از قبیله #خزرج بودند. تا قبل از روز واقعه، از #خوارج و در لشکر عمر بن سعد بودند.

▪️ آنها را چیزی دگرگون نکرد؛ جز ندای #هل_من_ناصر حسین(ع).

▫️ دو برادر لحظه ای نگریستند. اهل حرم گریه می‌کردند، فرزند رسول خدا(ص) خونین و زخمی، در میانه میدان ایستاده بود. پسران و برادران و یاورانش همه در خون غلتیده بودند. با خود فکر کردند: با که می جنگد و برای چه؟

▪️ ناگهان بر خود لرزیدند. دعوا بر سر قرآن و امیری علی(ع) نبود. این شیر زخمی سینه میدان، فرزند دختر رسول خدا بود...

▫️ با شمشیرهای کشیده به کفار اطراف خود حمله بردند. فریادکشان و لبیک گویان جمعی از آنان را به هلاکت رساندند و سرانجام خود نیز به شهادت رسیدند.


#به_رنگ_حسین
#ابوالحتوف_انصاری
#قیس_انصاری
#محرم

@mouood_org
🔘 پایی که جا نماند

▪️ روزگار پیامبر(ص) را درک کرده بود. در فتح مصر شرکت کرده و در جنگ جمل در کنار علی(ع) جنگیده بود. در جنگ جمل تیری به ساق پای او خورد و لنگ شد و اینگونه به اسلم اعرجی شهرت یافت.

▫️ بعد از اینهمه، گمان نکرد که وظیفه اش را در قبال دین انجام داده است.

▪️ با همان پای لنگان در روزهای آرامش قبل از طوفان، از کوفه خارج شد و در کربلا به خیمه‌گاه اباعبدالله الحسین(ع) ملحق شد.

▫️ او آنچه از جانش مانده بود، برای حضرت حسین(ع) ایثار کرد.

▪️ حضرت حجّت(ع) در #زیارت_ناحیه می فرمایند: «السّلام علی اسلم بن كثير الازدی.»


#به_رنگ_حسین
#اسلم_ازدی
#محرم

@mouood_org
🔘 میوه آزادگی

▪️ انگار حرّ نمی توانست خود را ببخشد؛ با اینکه فرزند زهرا(س) او را بخشیده بود.

▫️ پس از بیداری، دوان دوان به سمت لشکر یزید رفت. پرده خیمه پسرش را بالا زد و سراسیمه ماجرا را شرح داد:

▪️ای فرزند! نه توان آتش دوزخ را دارم و نه غضب خدای مهربان جبّار را و نه می‌خواهم فردای قیامت خصم من، محمّد مختار(ص) باشد.

▫️ پسر برخاست. دست روی شانه پدر گذاشت: برویم!

▪️ گویی اسماعیلی بود که به قربانگاه می رفت. قبل از پدر به میدان جنگ رفت. پدر در کنار میدان، او را به صبر و جهاد تشویق می کرد.

▫️ پدرش را سربلند کرد؛ با خون، با شهامت...


#به_رنگ_حسین
#بکیر_بن_حر
#محرم

@mouood_org
🔘 کهن در باور، جوان در اراده

▪️ شیخی بود برای خودش. هر کجا می نشست، حدیثی که خود با گوش خود از رسول خدا(ص) شنیده بود، نقل می کرد.

▫️ روزی به خدمت پیامبر اسلام(ص) رسیدیم و حسین بن علی(ص) در دامان آن حضرت نشسته بود و رسول الله(ص) فرمودند که: «این فرزندم در سرزمین «عراق» کشته می‌شود.»

▪️زمانش که رسید، همراه سبط نبی شد.

▫️ برای کسب اجازه خدمت امام(ع) رفت؛ هرچند که پیرمردی کهنسال بود، اما امام اجازه فرمود.

▪️ عمامه خود را به کمر خمیده خویش بست که از خمیدگی خود بکاهد. آنگاه ابروهای سفیدش را با دستمال به پیشانی بست که مانع دید وی نشود. سینه سپر کرد تا دشمن نگوید امام یار جوان نداشت!

▫️ امام این منظره را با چشم پر اشک مشاهده کرد و فرمود: «خدا را شکر می‌کنم که از یاری تو ای شیخ برخوردارم!»


#به_رنگ_حسین
#انس_کاهلی_اسدی
#محرم

@mouood_org
🔘 سرفراز بی هراس

▪️حرّ ترسیده بود؛ نه از دنیایش، نه از جانش... از ابدیت خود در هراس بود.

▫️ شب #عاشورا پدر خود را در خواب دید که به او می‌گوید: 《وای بر تو! تو را با فرزند پیامبر خدا چه کار؟ مگر می‌خواهی در قیامت، پیامبر خدا(ص) و امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(ع) دشمن تو باشند و از شفاعت آنان محروم بمانی؟》

▪️ از شب تا صبح با خود فکر می کرد که امر کدامیک، امر خداست؟ خلیفه یا سبط رسول خدا(ص)، زاده زهرا(س).

▫️ وقتی که حسین بن علی(ع) خطاب به لشکر #عمر_بن_سعد از خاندان خود سخن راند، وقتی حرّ خنده استهزاآمیز #شمر و عزم جزم #حرمله را برای کشتن او دید، آنگاه تکلیف خودش را فهمید.

▪️ بر خاک افتاده بر سر زانو، دست تسلیم بر سر، اشک ندامت بر گونه، خاکسار و توبه کار نزد حسین بن علی(ع) بازگشت.

▫️ سر بر پای او گذاشت و زار گریست: 《ای زاده رسول خدا! من همانم که سر راه بر تو گرفتم و نگذاشتم به مأمن خود بازگردی...》

▪️ و حسین(ع) چه سریع الرضا بود...

▫️ حرّ دیگر نمی ترسید.

▪️ چون شیر در میانه بیشه غرید و کفتاران را از مولایش دور کرد و وقتی به دیدار خدایش می رفت، صدای مولایش در گوشش پیچید که می فرمود: «تو #آزاده هستی؛ همچنان‌که مادرت تو را حرّ نامید. آزاده‌ای در دنیا و نیکبختی در آخرت.»


#به_رنگ_حسین
#حرّ_بن_یزید_ریاحی
#محرم

@mouood_org
🔘 خطیب میدان رزم

▪️ زبان‌آوری فصیح، دلیر و قاری قرآن بود و چه کسی می گوید، #کوفه، مردان مرد نداشت؟!

▫️ چون روز عاشورا شد، میانه میدان، همه را به یاد #مرگ انداخت. مرگی که ابدیتی در پیش رو دارد.

▪️ فریاد می زد: ای مردم! من می‌ترسم که در نتیجه کار زشتتان، سرنوشتی نظیر روز احزاب قریش، قوم #نوح، #عاد و #ثمود و امثال اینها داشته باشید.

▫️ ای مردم! من از روز پراکندگی قیامت می ترسم. روزی که پا به فرار می گذارید و حمایت‌کننده‌ای از طرف خدا نخواهید داشت و کسی که خدا گمراهش کند، هدایت‌کننده نخواهد داشت.

▪️ ای قوم! دست به قتل حسین(ع) نزنید تا محکوم عذاب الهی باشید و مسلّماً مفتری زیان‌کار است.

▫️ و او چه مرگ زیبایی برای خود برگزیده بود... تپیده در خون، غرق در زخم ها، سر در آغوش حسین علیه السلام.


#به_رنگ_حسین
#حنظلة_بن_اسعد_شبامی
#محرم

@mouood_org