📝 فروپاشی رسانه ای در سایه ناکارآمدی صدا و سیما!
(به بهانه حملات تروریستی امروز)
🔻اصلی ترین سوالی که در حال حاضر در مورد صدا و سیما مطرح است این است که چرا باید در میان انبوه رسانه های تصویری و مکتوب و مجازی آن را انتخاب کنیم؟!
واقعیت آن است که صدا و سیما هیچ مزیت رقابتی (جذابیت،سرعت انتقال خبر،نوآوری،صراحت و...) ندارد و در حقیقت بیش از آن که با یک #رسانه مواجه باشیم با یک #سازمان بزرگ و عریض و طویل و بروکراتیک طرفیم با یک لشگر کارمند و حقوق بگیر...
نتیجه اش همین شده که صدا وسیما یک ذره خلاقیت و تبعا جذابیت ندارد و مخاطبینش روز به روز کمتر میشوند
▪️در عوض هر روز با افتتاح یک شبکه ی بی خاصیت و بی مخاطب و جدید مثل #تماشا و... روبروییم که نهایتا قرار است روی دست سازمان باد کند!
▪️رسانه ای که از عموم اتفاقات و سوژه ها عقب می افتد و عموما در مواجهه با التهاب ها، دست و پایش را گم میکند (آخرین نمونه اش همین التهاب های امروز #مجلس و #حرم_امام که همزمان با آن که رسانه های عربی و غیر ایرانی در حال تحلیل ماوقع بودند صدا وسیما منظره و درخت با زیرصدای موسیقی یانی پخش میکرد!) و نهایت کاری که به جهد و بدبختی انجام میدهد اینست که یک جوری سر هر ماه حقوق کارمندانش را جور بکند
▪️دقیقا به همین دلیل هم هست که سیاست های اقتصادی تلویزیون به وضوح بر مابقی سیاست ها و رسالت هایش سایه انداخته
▪️خداوکیلی،ببینید چقدر خنده دار است که آنتن را میفروشند به یک مشت تبلیغات چی برای ترویج #مصرف_گرایی تا با پولش برنامه در مورد اقتصاد مقاومتی بسازند!!
با پول تبلیغ مصرف گرایی؛آخوند و ملا و واعظ و استاد دانشگاه می آورند در مورد #اقتصاد_مقاومتی و سبک زندگی اسلامی_ایرانی به مردم راهکار بدهد!!
▪️فلذا سازمانی که طبیعتا حالا باید انحصار و استکبار رسانه ای جهانی را در هم میشکست و اسباب قدرتمند تقویت و تبلیغ جنبش های آرمان طلب منطقه ای و جهانی میشد،حالا تبدیل به یک سازمان متناقض و پرخرج و کم سود و محافظه کار وابسته به دولت ها و سیاست هایشان شده که توی کار خودش هم مانده و _مخاطب جهانی که پیشکش_ مخاطب داخلی هم تحویلش نمیگیرد و اگر احیانا نیمچه روزنه ای باز شد و مثلا برنامه ای مثل #ثریا سر و گوشش جنبید و آمد جان بگیرد،با اولین تشر و چشم غره دولت تعطیل میشود میرود پی کارش!
در مقابل با همه ی پارازیت ها و بصیرت افشانی ها و وعظ و بحث ها و انحصارگرایی ها و "دیش از بام انداختن" ها و.. باز هم فلان برنامه مبتذل ماهواره ای بر اساس برخی تخمین ها، گاهی چهل میلیون نفر مخاطب جذب میکند!!
و این به روشنی گواه یک نوع فروپاشی رسانه ای در سایه ی ناکارآمدی صدا و سیماست...
✏️ #حسین_شهبازی_زاده
🔺 @daadnevesht
🎬 @Mostazafin_TV
(به بهانه حملات تروریستی امروز)
🔻اصلی ترین سوالی که در حال حاضر در مورد صدا و سیما مطرح است این است که چرا باید در میان انبوه رسانه های تصویری و مکتوب و مجازی آن را انتخاب کنیم؟!
واقعیت آن است که صدا و سیما هیچ مزیت رقابتی (جذابیت،سرعت انتقال خبر،نوآوری،صراحت و...) ندارد و در حقیقت بیش از آن که با یک #رسانه مواجه باشیم با یک #سازمان بزرگ و عریض و طویل و بروکراتیک طرفیم با یک لشگر کارمند و حقوق بگیر...
نتیجه اش همین شده که صدا وسیما یک ذره خلاقیت و تبعا جذابیت ندارد و مخاطبینش روز به روز کمتر میشوند
▪️در عوض هر روز با افتتاح یک شبکه ی بی خاصیت و بی مخاطب و جدید مثل #تماشا و... روبروییم که نهایتا قرار است روی دست سازمان باد کند!
▪️رسانه ای که از عموم اتفاقات و سوژه ها عقب می افتد و عموما در مواجهه با التهاب ها، دست و پایش را گم میکند (آخرین نمونه اش همین التهاب های امروز #مجلس و #حرم_امام که همزمان با آن که رسانه های عربی و غیر ایرانی در حال تحلیل ماوقع بودند صدا وسیما منظره و درخت با زیرصدای موسیقی یانی پخش میکرد!) و نهایت کاری که به جهد و بدبختی انجام میدهد اینست که یک جوری سر هر ماه حقوق کارمندانش را جور بکند
▪️دقیقا به همین دلیل هم هست که سیاست های اقتصادی تلویزیون به وضوح بر مابقی سیاست ها و رسالت هایش سایه انداخته
▪️خداوکیلی،ببینید چقدر خنده دار است که آنتن را میفروشند به یک مشت تبلیغات چی برای ترویج #مصرف_گرایی تا با پولش برنامه در مورد اقتصاد مقاومتی بسازند!!
با پول تبلیغ مصرف گرایی؛آخوند و ملا و واعظ و استاد دانشگاه می آورند در مورد #اقتصاد_مقاومتی و سبک زندگی اسلامی_ایرانی به مردم راهکار بدهد!!
▪️فلذا سازمانی که طبیعتا حالا باید انحصار و استکبار رسانه ای جهانی را در هم میشکست و اسباب قدرتمند تقویت و تبلیغ جنبش های آرمان طلب منطقه ای و جهانی میشد،حالا تبدیل به یک سازمان متناقض و پرخرج و کم سود و محافظه کار وابسته به دولت ها و سیاست هایشان شده که توی کار خودش هم مانده و _مخاطب جهانی که پیشکش_ مخاطب داخلی هم تحویلش نمیگیرد و اگر احیانا نیمچه روزنه ای باز شد و مثلا برنامه ای مثل #ثریا سر و گوشش جنبید و آمد جان بگیرد،با اولین تشر و چشم غره دولت تعطیل میشود میرود پی کارش!
در مقابل با همه ی پارازیت ها و بصیرت افشانی ها و وعظ و بحث ها و انحصارگرایی ها و "دیش از بام انداختن" ها و.. باز هم فلان برنامه مبتذل ماهواره ای بر اساس برخی تخمین ها، گاهی چهل میلیون نفر مخاطب جذب میکند!!
و این به روشنی گواه یک نوع فروپاشی رسانه ای در سایه ی ناکارآمدی صدا و سیماست...
✏️ #حسین_شهبازی_زاده
🔺 @daadnevesht
🎬 @Mostazafin_TV
⭕️ ما را نجات داد...
همهی ما را نجات داد...
◀️ مركز خرید «باوارث» در مكه، جای شلوغی است و حاجیهای ایرانی بیشتر سوغاتیهایشان را از همینجا میخرند. بالاخره سفر حج است و نمیشود آدم دست خالی برگردد.
🔹 توی یك پارچهفروشی، مرد پاكستانی میانسالی، با سرعت، پارچههای خوب و بد را به بهای بیشتر از قیمت رایج بازار، به ضرب و زور فارسی دست و پا شكستهای كه میداند، به ایرانیها میفروشد.
🔸 فروشنده پاكستانی موهایش را حنا گذاشته و جو گندمی سفید و سیاه را یك دست حنایی و قرمز كرده است. دور و بر ما میچرخد و سعی میكند چیزی هم به ما بفروشد. اما ما تمام بازارهای مكه و مدینه را گشتهایم و قیمت هر جنسی، حتی این پارچههای خوب و بد را میدانیم.
🔹 دو مرد سیاهپوست، داخل مغازه میآیند و پارچههای الوان ارزانقیمتی را برانداز میكنند و از هر رنگش سی - چهل متر سفارش میدهند. قد و قامت بلندی دارند و هیكل بزرگی، شبیه «جان كافی» بازیگر فیلم دالان سبز «فرانك دارابونت» كه بارها از تلویزیون ما هم پخش شده. دلم میخواهد با دو مرد سیاهپوست حرف بزنم، اما بهانه پیدا نمیكنم.
🔸 دو روز قبل، شب میلاد امیرالمومنین(ع)، یك كیفِ دوشی كوچك را از شكلات پر كردیم و بردیم مسجدالحرام. جلو در كه كیف را دیدند، به شرطههای #سعودی نفری یك مشت شكلات دادیم و همین طور كه «اهلاً و سهلاً» حواله میكردند، شكلاتها را توی جیبهایشان ریختند.
🔹 داخل مسجد، به هزار زائر خانه خدا شكلات تعارف كردیم و توضیح دادیم كه امشب، شب میلاد علیبنابیطالب(ع) است، داماد رسول خدا.
بعضی، حتی پرسیدند از كجا آمدهاید و وقتی نام ایران را میشنیدند، لبخند دوبارهای میزدند كه «رحم الله #امام_الخمینی ».
🔸 شب بعد كارمان را تكرار كردیم. كیفی پر از شكلات و ... این بار جلو در مسجدالحرام گفتند نمیتوانید شكلاتها را داخل ببرید؛ ممنوع.
همه درها را امتحان كردیم، واقعاً ممنوع شده بود و شرطهای كه دو مشت از همان شكلاتها دادم تا راهمان بدهد، شكلاتهایمان را گرفت و كیف خالی را پس داد و گفت مأمور است و معذور... .
🔹 دو مرد سیاهپوست كه حالا فهمیدهایم از اتیوپی آمدهاند، با هم صحبت میكنند و قرار میگذارند خودشان به تعداد خانواده و فامیل و دوست و آشنا، پارچهها را قسمت كنند و خرید سوغات مكه را همینجا تمام كنند.
🔸 توی جیبهایم چند شكلات مانده كه به دو مرد اهل اتیوپی و فروشنده پاكستانی و دو - سه مشتری ایرانی تعارف میكنم. بهانه صحبت با زایران سیاهپوست مكه فراهم شده.
احوال هم را میپرسیم و از كشورهایمان، از اتیوپی، آدیسآبابا و من، از ایران «مدینه طهران».
🔹 مرد سیاهپوست با من دست میدهد و بغلم میكند. میرسم تا وسط سینه مرد سیاهپوست. میگوید ایرانیها خوباند؛ مردم خوب.
و به زحمت توضیح میدهد كه شما اسلام را زنده كردید. كمی بعد حتی نام سلمان فارسی را به زبان می آورد...
🔸 دوستش میپرسد میروید؟ حرم میروید؟ #حرم «امامالخمینی»؟ میگویم بله، گاهی. قواره مرد بیشتر از دو متر است، با اندامی درشت و صورتی سیاه و به شدت مردانه و چشمهایی كه از دیدن یك نفر از اهالی شهری كه «خمینی» در آن زیسته، برق میزنند.
🔸 گوشه مغازه روی زمین مینشینیم و حرف میزنیم. به عربی دست و پا شكسته ما و انگلیسی اندكی كه آنها میدانند.
با چه دقت و وسواسی حواسشان به اتفاقهای داخل ایران است. مرد میگوید امید ما به شماست. به شما ایرانیها كه #خمینی زندگی و مبارزه را یادتان داده.
مكث می كند و سرش را پایین میاندازد. فکر نمیکنم بغض كرده باشد، اما كرده است.
🔹 دستهایم را میگیرد و صاف نگاه میكند توی چشمهایم. دستهایم، كف دستهای بزرگ مرد گم شدهاند. چشمهایش پر از اشكی است كه پلك میزند و میریزد توی صورتش.
میگوید خمینی... خمینی مرد بزرگی بود. همه ما را نجات داد.
میخواهم بگویم بله درست میگویی كه ادامه میدهد خیلی دوستش داشتیم. وقتی از دنیا رفت، گریه كردم و سرش را میگذارد روی شانه جوانی كه از ایران آمده است، جایی که #خمینی سالها در آن زندگی میکرد.
#محمدحسین_بدری
🎬 @Mostazafin_TV
همهی ما را نجات داد...
◀️ مركز خرید «باوارث» در مكه، جای شلوغی است و حاجیهای ایرانی بیشتر سوغاتیهایشان را از همینجا میخرند. بالاخره سفر حج است و نمیشود آدم دست خالی برگردد.
🔹 توی یك پارچهفروشی، مرد پاكستانی میانسالی، با سرعت، پارچههای خوب و بد را به بهای بیشتر از قیمت رایج بازار، به ضرب و زور فارسی دست و پا شكستهای كه میداند، به ایرانیها میفروشد.
🔸 فروشنده پاكستانی موهایش را حنا گذاشته و جو گندمی سفید و سیاه را یك دست حنایی و قرمز كرده است. دور و بر ما میچرخد و سعی میكند چیزی هم به ما بفروشد. اما ما تمام بازارهای مكه و مدینه را گشتهایم و قیمت هر جنسی، حتی این پارچههای خوب و بد را میدانیم.
🔹 دو مرد سیاهپوست، داخل مغازه میآیند و پارچههای الوان ارزانقیمتی را برانداز میكنند و از هر رنگش سی - چهل متر سفارش میدهند. قد و قامت بلندی دارند و هیكل بزرگی، شبیه «جان كافی» بازیگر فیلم دالان سبز «فرانك دارابونت» كه بارها از تلویزیون ما هم پخش شده. دلم میخواهد با دو مرد سیاهپوست حرف بزنم، اما بهانه پیدا نمیكنم.
🔸 دو روز قبل، شب میلاد امیرالمومنین(ع)، یك كیفِ دوشی كوچك را از شكلات پر كردیم و بردیم مسجدالحرام. جلو در كه كیف را دیدند، به شرطههای #سعودی نفری یك مشت شكلات دادیم و همین طور كه «اهلاً و سهلاً» حواله میكردند، شكلاتها را توی جیبهایشان ریختند.
🔹 داخل مسجد، به هزار زائر خانه خدا شكلات تعارف كردیم و توضیح دادیم كه امشب، شب میلاد علیبنابیطالب(ع) است، داماد رسول خدا.
بعضی، حتی پرسیدند از كجا آمدهاید و وقتی نام ایران را میشنیدند، لبخند دوبارهای میزدند كه «رحم الله #امام_الخمینی ».
🔸 شب بعد كارمان را تكرار كردیم. كیفی پر از شكلات و ... این بار جلو در مسجدالحرام گفتند نمیتوانید شكلاتها را داخل ببرید؛ ممنوع.
همه درها را امتحان كردیم، واقعاً ممنوع شده بود و شرطهای كه دو مشت از همان شكلاتها دادم تا راهمان بدهد، شكلاتهایمان را گرفت و كیف خالی را پس داد و گفت مأمور است و معذور... .
🔹 دو مرد سیاهپوست كه حالا فهمیدهایم از اتیوپی آمدهاند، با هم صحبت میكنند و قرار میگذارند خودشان به تعداد خانواده و فامیل و دوست و آشنا، پارچهها را قسمت كنند و خرید سوغات مكه را همینجا تمام كنند.
🔸 توی جیبهایم چند شكلات مانده كه به دو مرد اهل اتیوپی و فروشنده پاكستانی و دو - سه مشتری ایرانی تعارف میكنم. بهانه صحبت با زایران سیاهپوست مكه فراهم شده.
احوال هم را میپرسیم و از كشورهایمان، از اتیوپی، آدیسآبابا و من، از ایران «مدینه طهران».
🔹 مرد سیاهپوست با من دست میدهد و بغلم میكند. میرسم تا وسط سینه مرد سیاهپوست. میگوید ایرانیها خوباند؛ مردم خوب.
و به زحمت توضیح میدهد كه شما اسلام را زنده كردید. كمی بعد حتی نام سلمان فارسی را به زبان می آورد...
🔸 دوستش میپرسد میروید؟ حرم میروید؟ #حرم «امامالخمینی»؟ میگویم بله، گاهی. قواره مرد بیشتر از دو متر است، با اندامی درشت و صورتی سیاه و به شدت مردانه و چشمهایی كه از دیدن یك نفر از اهالی شهری كه «خمینی» در آن زیسته، برق میزنند.
🔸 گوشه مغازه روی زمین مینشینیم و حرف میزنیم. به عربی دست و پا شكسته ما و انگلیسی اندكی كه آنها میدانند.
با چه دقت و وسواسی حواسشان به اتفاقهای داخل ایران است. مرد میگوید امید ما به شماست. به شما ایرانیها كه #خمینی زندگی و مبارزه را یادتان داده.
مكث می كند و سرش را پایین میاندازد. فکر نمیکنم بغض كرده باشد، اما كرده است.
🔹 دستهایم را میگیرد و صاف نگاه میكند توی چشمهایم. دستهایم، كف دستهای بزرگ مرد گم شدهاند. چشمهایش پر از اشكی است كه پلك میزند و میریزد توی صورتش.
میگوید خمینی... خمینی مرد بزرگی بود. همه ما را نجات داد.
میخواهم بگویم بله درست میگویی كه ادامه میدهد خیلی دوستش داشتیم. وقتی از دنیا رفت، گریه كردم و سرش را میگذارد روی شانه جوانی كه از ایران آمده است، جایی که #خمینی سالها در آن زندگی میکرد.
#محمدحسین_بدری
🎬 @Mostazafin_TV
Telegram
MTVLinks
⭕️ محمدحسین بدری؛ روزنامه نگار و مجری سابق برنامه جهانآرا
▪️ سردبیر مجلات وزین داستان، مهر نو و عصر جدید...
📎 @MTV_Links
▪️ سردبیر مجلات وزین داستان، مهر نو و عصر جدید...
📎 @MTV_Links