📝 پادشاه لخت است!
📌 بخشی از یادداشت «مرگ مغزی» به مناسب آغاز ماراتنِ(!) کنکور
◀ هر روز و هر سال، کثیری از جوانانِ این مملکت، با هزار امید و آرزو و آرمان به دستِ این نظامِ فشلِ بدقواره سپرده میشوند و دور از چشمِ خانوادههایِ از همهجا بیخبرشان، به شغلِ شریفِ اتلافِ وقت و هزینهی شخصی و ملی همت میگمارند و هرگز هم مجالی نمییابند تا - نه از دیگران - که از خودشان بپرسند که چه می کنی؟ کجایی؟ کجا میروی؟ چرا میروی؟ و اساساً راستش را بخواهی، آموزشِ عالیِ ما توانِ تحملِ کسی که این سؤالات را از خود بپرسد و بفهمد و فریاد برآورد که آی جماعت، پادشاه لُخت است را ندارد.
◀ خیلِ کثیرِ اطلاعاتِ مبهم و بعضا بیخودی که باید از جزوه های بی سر و تهِ فلان استاد و بهمان دکتر به ذهنت بسپاری (یا به عبارتِ خودمانی تَرَش حفظ کنی) بی آنکه درکی ازش داشته باشی، اجازه ی تفکر را سلب می کند و اساتیدی که -غالبا محصولِ همین سیستم هستند- آنقدر خمود و بی علاقه و کم انعطاف (و غالبا کم سواد) اند که مجالی برای پرسش از چیستی و چرایی نمی ماند.
◀ فاجعهی جزوهمحوری، مبحثِ آموزش در نظامِ آموزشِ عالی کشور را کاملا بیوجه و از کار افتاده نموده و مصیبتِ نمرهمحوری، بلای جانِ استاد و دانشآموز شده. استادِ واقعی با مشتی کالبدِ بیروح و جان در کلاس طرف است که -طی سالها تحصیل در همین نظام- آموختهاند بنویسند و بشنوند ولی فهم نکنند! بگویند و پاسخ دهند بیآنکه درک کنند چه از دهانشان بیرون میآید؛ در یک کلمه شرطی شدهاند؛ بله! به بدترین معنایش فکر کنید! مثلِ حیواناتِ آزمایشگاهی، شرطی شدهاند که بخوانند و حفظ کنند تا نمره بگیرند تا مدرک بگیرند ... و کسی نیست که فریاد بزند که با این وضعِ فجیعِ ارزشیابی، قضاوت دربارهی میزان سوادِ دانشجویان بر اساس نمره، همان قدر مضحک است که قضاوت دربارهی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری بر اساس قطر شکم یا نرمی مو، مثلاً!
◀ مخلصِ کلام این که، هر مدیری، در هر کجایِ دستگاهِ عریض و طویلِ آموزش عالی (و به ویژه ریاست دانشگاهها)، اگر میخواهد سرِ راحت بر بالش بگذارد، محکوم است که مبارزهی جدی با این دو پدیدهی شوم را سرلوحه و اولیت اصلی کارش قرار دهد و برنامهی عملیاتیاش را رسماً اعلام کند؛ باشد که ببینیم و بشنویم معاون یا مدیر آموزشی، معاون یا سایر مسئولین پژوهشیِ فلان دانشگاه و بهمان دانشکده، یک بار، (برای رضای خدا) فقط یک بار از این سازوکارهای بروکراتیکِ مرسوم و پوسیده و نخنما دل بکنند و دل بسوزانند برای آیندهی کشور.
🖋 متن کامل
✏ #مجید_طیبی
🎬 @Mostazafin_TV
📌 بخشی از یادداشت «مرگ مغزی» به مناسب آغاز ماراتنِ(!) کنکور
◀ هر روز و هر سال، کثیری از جوانانِ این مملکت، با هزار امید و آرزو و آرمان به دستِ این نظامِ فشلِ بدقواره سپرده میشوند و دور از چشمِ خانوادههایِ از همهجا بیخبرشان، به شغلِ شریفِ اتلافِ وقت و هزینهی شخصی و ملی همت میگمارند و هرگز هم مجالی نمییابند تا - نه از دیگران - که از خودشان بپرسند که چه می کنی؟ کجایی؟ کجا میروی؟ چرا میروی؟ و اساساً راستش را بخواهی، آموزشِ عالیِ ما توانِ تحملِ کسی که این سؤالات را از خود بپرسد و بفهمد و فریاد برآورد که آی جماعت، پادشاه لُخت است را ندارد.
◀ خیلِ کثیرِ اطلاعاتِ مبهم و بعضا بیخودی که باید از جزوه های بی سر و تهِ فلان استاد و بهمان دکتر به ذهنت بسپاری (یا به عبارتِ خودمانی تَرَش حفظ کنی) بی آنکه درکی ازش داشته باشی، اجازه ی تفکر را سلب می کند و اساتیدی که -غالبا محصولِ همین سیستم هستند- آنقدر خمود و بی علاقه و کم انعطاف (و غالبا کم سواد) اند که مجالی برای پرسش از چیستی و چرایی نمی ماند.
◀ فاجعهی جزوهمحوری، مبحثِ آموزش در نظامِ آموزشِ عالی کشور را کاملا بیوجه و از کار افتاده نموده و مصیبتِ نمرهمحوری، بلای جانِ استاد و دانشآموز شده. استادِ واقعی با مشتی کالبدِ بیروح و جان در کلاس طرف است که -طی سالها تحصیل در همین نظام- آموختهاند بنویسند و بشنوند ولی فهم نکنند! بگویند و پاسخ دهند بیآنکه درک کنند چه از دهانشان بیرون میآید؛ در یک کلمه شرطی شدهاند؛ بله! به بدترین معنایش فکر کنید! مثلِ حیواناتِ آزمایشگاهی، شرطی شدهاند که بخوانند و حفظ کنند تا نمره بگیرند تا مدرک بگیرند ... و کسی نیست که فریاد بزند که با این وضعِ فجیعِ ارزشیابی، قضاوت دربارهی میزان سوادِ دانشجویان بر اساس نمره، همان قدر مضحک است که قضاوت دربارهی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری بر اساس قطر شکم یا نرمی مو، مثلاً!
◀ مخلصِ کلام این که، هر مدیری، در هر کجایِ دستگاهِ عریض و طویلِ آموزش عالی (و به ویژه ریاست دانشگاهها)، اگر میخواهد سرِ راحت بر بالش بگذارد، محکوم است که مبارزهی جدی با این دو پدیدهی شوم را سرلوحه و اولیت اصلی کارش قرار دهد و برنامهی عملیاتیاش را رسماً اعلام کند؛ باشد که ببینیم و بشنویم معاون یا مدیر آموزشی، معاون یا سایر مسئولین پژوهشیِ فلان دانشگاه و بهمان دانشکده، یک بار، (برای رضای خدا) فقط یک بار از این سازوکارهای بروکراتیکِ مرسوم و پوسیده و نخنما دل بکنند و دل بسوزانند برای آیندهی کشور.
🖋 متن کامل
✏ #مجید_طیبی
🎬 @Mostazafin_TV
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 معرفی مستضعفین تیوی در برنامه زنده ثریا
📌 #مجید_طیبی: بعضیها فکر کردهاند با نشستن در اندیشکدهها میتوانند تفکر #امام_خمینی را در جامعه رواج دهند.
عضویت👇👇👇
t.me/joinchat/A5itOzv70ulitfWTzzFOYg
📌 #مجید_طیبی: بعضیها فکر کردهاند با نشستن در اندیشکدهها میتوانند تفکر #امام_خمینی را در جامعه رواج دهند.
عضویت👇👇👇
t.me/joinchat/A5itOzv70ulitfWTzzFOYg
⭕️ پرچم یا عَلَم؟
🖊 #مجید_طیبی
◀️ این وقتِ سال، همیشه عدهای راه میافتند و کارنامهی نظام را زیر و رو میکنند... مخالفان، ضعفها، خطاها و خیانتها را سرِ دست میگیرند و موافقان، نقاط قوت و خدمات و برقرسانی و آبرسانی و خلاصه آمار آسفالت و پل و جادهها را یادآور میشوند... امسال که پیشنهاد شده سر در خانهها پرچم بزنند، ماجرا طبیعتاً یک گام جلوتر هم میرود...
🔸 مستقل از داوری در باب کیفیت این استدلالها و شواهد، من، اصلِ ماجرا را خطا و بیربط میدانم. دههی فجر، سالگرد پیروزی انقلاب است، نه سالروزِ استقرارِ نظام؛ موقعِ بازخوانی ماهیت انقلاب است، نه وقتِ بررسی کارنامهی نظام... دههی فجر، بهترین و بِکْرترین فرصت برای بازخوانی معانی، پیامها، اهداف و شعارهای انقلاب است و زدودنِ گَرد و غبار (و گاهی گند و کثافت) از چهرهی انقلاب... دههی فجر، هنگامهی سوا کردنِ انقلابی از ضد/غیر انقلابیست؛ و این مفهوم، هیچ ارتباطی به نظامِ مستقر ندارد...
🔹 در مواجهه با پدیدهای به نام انقلاب اسلامی، ما، حداقل با سه رویکردِ خیلی کلی مواجهیم که به نظرم بهترین زمان بررسی و پرداختن بهشان، همین ایام است...
➖ یکْ رویکرد، از اساس تحقق انقلابِ مردمی را انکار میکند؛ دامنهی استدلالهای این نگاه از «کار خودشون بوده» شروع میشود و به «انقلابِ آخوندها» و «اقلیتِ پرزورِ خشن» ختم میشود...
➖ رویکرد دیگر، انقلاب را محصولِ جوْ زدگی و نتیجهی یک هوسِ اقتصادی میداند... گزارههای محوری این گروه هم از «خوشی زیر دلشان زده بود» تا «فریب وعدهی آب و برق مجانی رو خوردن» را در بر میگیرد...
➖ رویکرد سومی هم هست که (گاه برای دفاع از نظام و گاه برای حمله به آن)، دوربین را چَپَکی دستْ گرفته و انقلاب را در تفکرات و عملکردِ همین نظامِ فعلی خلاصه میکند...
🔸 به نظرم بدیهیترین و بهترین راه برای مواجهه با این هر سه رویکرد، بازخوانی این سه مورد است:
1️⃣ شعارها، سرودها، موسیقیها، نقاشیهای دیواری، دیوارْ نوشتهها و خلاصه همهی تولیداتِ هنریِ سالهای منتهی به انقلاب و سالهای ابتدایی پس از آن... آثاری که تولیدکنندگانشان اگرچه از گروههای مختلف و با خواستگاههای متفاوت بودند اما سرجمع، پیامهای مشترکی را فریاد میزدند...
2️⃣ تاریخِ عینی و محققشدهی انقلاب؛ تاریخ مبارزاتِ پیش از انقلاب، و تاریخ حماسههای عظیمِ پس از انقلاب، به روایتِ مردم و با تکیه بر حضور تودههای مردم... (از جهاد و سوادآموزی و بسیج گرفته تا دِموراژ و ننه قربون و پمجج و...)
3️⃣ سخنرانیها، مکتوبات و آثار رهبرانِ انقلاب؛ از امام و مطهری و بهشتی و خامنهای گرفته تا شریعتی و طالقانی و الخ... اینها به عنوان رهبران نهضت، حلقومِ انبوهِ جماعتی بودند که خون دادند و خونِ دل خوردند تا این نهضت یک گامِ بلند به جلو بردارد...
⚪️ بازخوانی این سه مورد، به جای بحثهای تکراری و بینتیجهای که ثمری جز ایجاد و تشدید #انسداد ندارند، نه فقط تصویر روشنتری از انقلاب ارائه میکند و رویکردهای نادرست را به حاشیه میراند، بلکه مسیر پیشِ رو را هم به خوبی ترسیم میکند و دلبستگان به انقلاب را از سرگیجه و انفعال میرهاند... عَلَم کارکردش همین است دیگر...
🔺 این دهه، این دههها، شاید آخرین فرصتهای احیاء «انقلاب» باشد؛ قدر بدانیمشان...
🔺 @Border_Logic
🎬 @Mostazafin_TV
🖊 #مجید_طیبی
◀️ این وقتِ سال، همیشه عدهای راه میافتند و کارنامهی نظام را زیر و رو میکنند... مخالفان، ضعفها، خطاها و خیانتها را سرِ دست میگیرند و موافقان، نقاط قوت و خدمات و برقرسانی و آبرسانی و خلاصه آمار آسفالت و پل و جادهها را یادآور میشوند... امسال که پیشنهاد شده سر در خانهها پرچم بزنند، ماجرا طبیعتاً یک گام جلوتر هم میرود...
🔸 مستقل از داوری در باب کیفیت این استدلالها و شواهد، من، اصلِ ماجرا را خطا و بیربط میدانم. دههی فجر، سالگرد پیروزی انقلاب است، نه سالروزِ استقرارِ نظام؛ موقعِ بازخوانی ماهیت انقلاب است، نه وقتِ بررسی کارنامهی نظام... دههی فجر، بهترین و بِکْرترین فرصت برای بازخوانی معانی، پیامها، اهداف و شعارهای انقلاب است و زدودنِ گَرد و غبار (و گاهی گند و کثافت) از چهرهی انقلاب... دههی فجر، هنگامهی سوا کردنِ انقلابی از ضد/غیر انقلابیست؛ و این مفهوم، هیچ ارتباطی به نظامِ مستقر ندارد...
🔹 در مواجهه با پدیدهای به نام انقلاب اسلامی، ما، حداقل با سه رویکردِ خیلی کلی مواجهیم که به نظرم بهترین زمان بررسی و پرداختن بهشان، همین ایام است...
➖ یکْ رویکرد، از اساس تحقق انقلابِ مردمی را انکار میکند؛ دامنهی استدلالهای این نگاه از «کار خودشون بوده» شروع میشود و به «انقلابِ آخوندها» و «اقلیتِ پرزورِ خشن» ختم میشود...
➖ رویکرد دیگر، انقلاب را محصولِ جوْ زدگی و نتیجهی یک هوسِ اقتصادی میداند... گزارههای محوری این گروه هم از «خوشی زیر دلشان زده بود» تا «فریب وعدهی آب و برق مجانی رو خوردن» را در بر میگیرد...
➖ رویکرد سومی هم هست که (گاه برای دفاع از نظام و گاه برای حمله به آن)، دوربین را چَپَکی دستْ گرفته و انقلاب را در تفکرات و عملکردِ همین نظامِ فعلی خلاصه میکند...
🔸 به نظرم بدیهیترین و بهترین راه برای مواجهه با این هر سه رویکرد، بازخوانی این سه مورد است:
1️⃣ شعارها، سرودها، موسیقیها، نقاشیهای دیواری، دیوارْ نوشتهها و خلاصه همهی تولیداتِ هنریِ سالهای منتهی به انقلاب و سالهای ابتدایی پس از آن... آثاری که تولیدکنندگانشان اگرچه از گروههای مختلف و با خواستگاههای متفاوت بودند اما سرجمع، پیامهای مشترکی را فریاد میزدند...
2️⃣ تاریخِ عینی و محققشدهی انقلاب؛ تاریخ مبارزاتِ پیش از انقلاب، و تاریخ حماسههای عظیمِ پس از انقلاب، به روایتِ مردم و با تکیه بر حضور تودههای مردم... (از جهاد و سوادآموزی و بسیج گرفته تا دِموراژ و ننه قربون و پمجج و...)
3️⃣ سخنرانیها، مکتوبات و آثار رهبرانِ انقلاب؛ از امام و مطهری و بهشتی و خامنهای گرفته تا شریعتی و طالقانی و الخ... اینها به عنوان رهبران نهضت، حلقومِ انبوهِ جماعتی بودند که خون دادند و خونِ دل خوردند تا این نهضت یک گامِ بلند به جلو بردارد...
⚪️ بازخوانی این سه مورد، به جای بحثهای تکراری و بینتیجهای که ثمری جز ایجاد و تشدید #انسداد ندارند، نه فقط تصویر روشنتری از انقلاب ارائه میکند و رویکردهای نادرست را به حاشیه میراند، بلکه مسیر پیشِ رو را هم به خوبی ترسیم میکند و دلبستگان به انقلاب را از سرگیجه و انفعال میرهاند... عَلَم کارکردش همین است دیگر...
🔺 این دهه، این دههها، شاید آخرین فرصتهای احیاء «انقلاب» باشد؛ قدر بدانیمشان...
🔺 @Border_Logic
🎬 @Mostazafin_TV