Forwarded from مکتوبات
📝 مرگی چنین میانۀ میدانم آرزوست... | حجتالاسلام #ملااحمدی
🔻 یک
در خبرها خواندم که داعشیهای خبیث، بهجهت کینهای که به ایرانیِ شیعه داشتهاند و با هدف بیحرمتی به بدن مطهر شهید عزیزمان #محسن_حججی ، به بریدن سرِ او اکتفا نکردهاند و دستهایش را هم بریدهاند و بههمین دلیل، انتقال پیکر مطهر این شهید بزرگ اندکی به تأخیر افتاده بلکه مدافعان حرم بتوانند بقایای بدن مطهرش را پیدا کنند اما نتوانستهاند...
🔻 دو
صبح عاشورا وقتی حرّ از عمربنسعد –علیهاللعنة- پرسید که چه تصمیم داری؟ پاسخ شنید: «بهخداقسم چنان جنگی خواهم کرد که کمترینِ آن، افتادنِ سرها و قلمشدنِ دستها باشد» تصور او و رئیسش ابنزیاد بسیار مادی و محدود به محاسباتِ دنیوی بود و خیال میکردند هرچه به جسمها بیشتر بیاحترامی کنند، درواقع به حرمت انسانیشان بیاحترامی کردهاند. دلیل آن فجایع و جنایات عجیبی که نسبت به پیکر مقدس اباعبدالله علیهالسلام صورت گرفت، به همین مبنای کوتهاندیشانۀ فکری بازمیگردد.
🔻 سه
خداوند در سوره مبارکه یوسف(ع) وقتی ماجرای بهچاهانداختن ایشان و انواع بیاحترامیها و سپس «عزتیافتن» ایشان در «مُلک و پادشاهی» را تعریف میکند، یکی از نتایجی که از این داستان میگیرد را با این عبارت بیان میکند «نَرفَعُ دَرَجاتٍ مَن نَشاء» اینچنین جایگاه هرکس را که اراده کردهباشیم، بالا میبریم...
🔻 چهار
چه کسی را در تاریخ سراغ دارید که به اندازۀ حسین علیهالسلام به بدن خاکیاش بیاحترامی شده باشد و چه کسی را در تاریخ سراغ دارید که بهقدر او نزد بشریت -از هر دین و آیین و مکتب و تفکری- عزّت یافته باشد؟! و چه عزّت و مُلکی، برتر و بالاتر از پادشاهیِ حسین علیهالسلام بر قلبها...؟
🔹 محسنجان!
خوشابهحال تو؛ که چقدر زیبا و باشکوه به مولایت شبیه شدی! اینگونه که تو ما را با قوانین زندهگی آشنا میکنی، این حسرت تا آخرین نفس با ما همراه خواهدبود که ایکاش مرگی چنین رزق ما هم میشد...
پ.ن: کاش این ماجرای ذلت و عزت بر اساس معادلات توحیدی، یکبار دیگر برای برخی مسئولانِ انقلاب فراموشکردۀ ما هم مرور میشد!
@maktubat
🔻 یک
در خبرها خواندم که داعشیهای خبیث، بهجهت کینهای که به ایرانیِ شیعه داشتهاند و با هدف بیحرمتی به بدن مطهر شهید عزیزمان #محسن_حججی ، به بریدن سرِ او اکتفا نکردهاند و دستهایش را هم بریدهاند و بههمین دلیل، انتقال پیکر مطهر این شهید بزرگ اندکی به تأخیر افتاده بلکه مدافعان حرم بتوانند بقایای بدن مطهرش را پیدا کنند اما نتوانستهاند...
🔻 دو
صبح عاشورا وقتی حرّ از عمربنسعد –علیهاللعنة- پرسید که چه تصمیم داری؟ پاسخ شنید: «بهخداقسم چنان جنگی خواهم کرد که کمترینِ آن، افتادنِ سرها و قلمشدنِ دستها باشد» تصور او و رئیسش ابنزیاد بسیار مادی و محدود به محاسباتِ دنیوی بود و خیال میکردند هرچه به جسمها بیشتر بیاحترامی کنند، درواقع به حرمت انسانیشان بیاحترامی کردهاند. دلیل آن فجایع و جنایات عجیبی که نسبت به پیکر مقدس اباعبدالله علیهالسلام صورت گرفت، به همین مبنای کوتهاندیشانۀ فکری بازمیگردد.
🔻 سه
خداوند در سوره مبارکه یوسف(ع) وقتی ماجرای بهچاهانداختن ایشان و انواع بیاحترامیها و سپس «عزتیافتن» ایشان در «مُلک و پادشاهی» را تعریف میکند، یکی از نتایجی که از این داستان میگیرد را با این عبارت بیان میکند «نَرفَعُ دَرَجاتٍ مَن نَشاء» اینچنین جایگاه هرکس را که اراده کردهباشیم، بالا میبریم...
🔻 چهار
چه کسی را در تاریخ سراغ دارید که به اندازۀ حسین علیهالسلام به بدن خاکیاش بیاحترامی شده باشد و چه کسی را در تاریخ سراغ دارید که بهقدر او نزد بشریت -از هر دین و آیین و مکتب و تفکری- عزّت یافته باشد؟! و چه عزّت و مُلکی، برتر و بالاتر از پادشاهیِ حسین علیهالسلام بر قلبها...؟
🔹 محسنجان!
خوشابهحال تو؛ که چقدر زیبا و باشکوه به مولایت شبیه شدی! اینگونه که تو ما را با قوانین زندهگی آشنا میکنی، این حسرت تا آخرین نفس با ما همراه خواهدبود که ایکاش مرگی چنین رزق ما هم میشد...
پ.ن: کاش این ماجرای ذلت و عزت بر اساس معادلات توحیدی، یکبار دیگر برای برخی مسئولانِ انقلاب فراموشکردۀ ما هم مرور میشد!
@maktubat
Forwarded from مکتوبات
تجاوز به حق الناس حرام است ؛ حتی در عزای امام حسین(ع)
1- مقدمه: معتقدم دستههای عزاداریِ اباعبدالله علیهالسلام مصداق بارز و بسیار مهمِّ «تعظیم شعائر» است که خداوند در آیۀ 32 سوره مبارکه حج به آن دستور داده است. همچنین معتقدم هیچ مانعی نباید بر سر حرکت دستههای عزاداری ایجاد شود و روزبهروز باید این دستههای عزاداری گسترش پیدا کنند. اما از آنجا که این اتفاق اساساً امری اجتماعی است و ارادههای انسانی در آن دخیلاند، لذا ممکن است به آفتهایی دچار شود که آن را به ضدّ خود یعنی «وهن شعائر» تبدیل کند.
2- اصل ماجرا: منبر که تمام شد، راه افتادم به سمت منزل تا آنچه از قبل برنامهریزی کرده بودم انجام دهم. باید حتماً امشب انجام میشد تا کارهای فردایم بر روالی که پیشبینی شده، طی شوند. منطقهای که مجلس عزاداری در آنجا بود، یکی از مناطقی از تهران است که محبّین اهلبیت (ع) در آن زیادند و هیئات عزاداری زیاد. همین که وارد خیابان اصلی شدم تا به اتوبان برسم، در خیابانی یکطرفه با دستۀ عزاداری روبرو شدم که قدم قدم در حال زنجیرزنی و طبل و... بود و صف طویلی از ماشین های منتظر را پشتسر خود نگه داشته بود.
بهطور متوسط هر دقیقه 3 متر به جلو پیش میرفتیم و این مقدار برای چنین خیابان طویلی، خیلی کم بود. بعضی رانندهها به ستوه آمده بودند و با بوق های ممتد اعتراض میکردند. ولی خب طبیعتاً از لابلای صدای سنگین طبل و سنج ها، این صدای بوق به جایی نمیرسید. به خودم که آمدم، دیدم 45 دقیقه است که یک مسیرِ معمولیِ 3-4 دقیقهای را داریم طی میکنیم! و این یعنی بههمخوردنِ برنامهای که برای باقیماندۀ فرصتِ بیداریِ امشب تنظیم کرده بودم و این یعنی اختلالِ دومینووار در برنامههای روزهای آیندهام! برای دومین بار ماشین را پارک کردم و پیاده به سمت دستۀ عزاداری رفتم تا صریحتر و جدیتر تذکر دهم. چون لباس روحانیت به تن داشتم، احترام گذاشتند و به حرفم گوش دادند.
برایشان با حرارت و صدای بلند (که در آن سروصدا چارهای از آن نبود) توضیح دادم که سوادِ حوزویِ 15 سالهام میگوید این کارِ شما که خیل عظیمی از مردم را اینچنین معطّل دستۀ عزاداریِ خود کنید و وقتشان –که از پول ارزشمند است- را پایمال کنید، قطعاً مصداق «حق الناس» است و حرام مسلّم! گویا در قاموسِ فکریشان نمیگنجید! بههرحال متقاعد شدند که کارشان اشتباه است اما نمیدانستند چه کنند! پیشنهاد دادم که فاصلۀ دو صفی که در کنار هم درحال حرکت هستند را کمتر کنند تا راهی باریک برای عبور یک ماشین در کنار دستۀ عزاداری باز شود و مردم به زندگیشان برسند.
3- این یکی بههرصورت که بود گذشت؛ اما از این پس هم مردم میتوانند از همان الگوی رفتاری امام حسین علیهالسلام برای ریشهکن شدنِ این آفت از دستههای عزاداری استفاده کنند: «نهی از منکر» کافیست در چنین مواقعی چند مرتبه به تناوب افرادی از همان سرنشینهای منتظرِ پشت دسته، با زبان نرم و البته جدیت، به بزرگترهای هیأت تذکر دهند که پایمال کردنِ وقت مردمی که تصمیمی برای شرکت در «این هیأت» ندارند مصداق حق الناس و حرام است و سپس پیشنهاد دهند که مثلاَ راهی باریک در کنار دسته باز شود تا جریان رفت و آمد مختل نگردد.
#ملااحمدی
@maktubat
1- مقدمه: معتقدم دستههای عزاداریِ اباعبدالله علیهالسلام مصداق بارز و بسیار مهمِّ «تعظیم شعائر» است که خداوند در آیۀ 32 سوره مبارکه حج به آن دستور داده است. همچنین معتقدم هیچ مانعی نباید بر سر حرکت دستههای عزاداری ایجاد شود و روزبهروز باید این دستههای عزاداری گسترش پیدا کنند. اما از آنجا که این اتفاق اساساً امری اجتماعی است و ارادههای انسانی در آن دخیلاند، لذا ممکن است به آفتهایی دچار شود که آن را به ضدّ خود یعنی «وهن شعائر» تبدیل کند.
2- اصل ماجرا: منبر که تمام شد، راه افتادم به سمت منزل تا آنچه از قبل برنامهریزی کرده بودم انجام دهم. باید حتماً امشب انجام میشد تا کارهای فردایم بر روالی که پیشبینی شده، طی شوند. منطقهای که مجلس عزاداری در آنجا بود، یکی از مناطقی از تهران است که محبّین اهلبیت (ع) در آن زیادند و هیئات عزاداری زیاد. همین که وارد خیابان اصلی شدم تا به اتوبان برسم، در خیابانی یکطرفه با دستۀ عزاداری روبرو شدم که قدم قدم در حال زنجیرزنی و طبل و... بود و صف طویلی از ماشین های منتظر را پشتسر خود نگه داشته بود.
بهطور متوسط هر دقیقه 3 متر به جلو پیش میرفتیم و این مقدار برای چنین خیابان طویلی، خیلی کم بود. بعضی رانندهها به ستوه آمده بودند و با بوق های ممتد اعتراض میکردند. ولی خب طبیعتاً از لابلای صدای سنگین طبل و سنج ها، این صدای بوق به جایی نمیرسید. به خودم که آمدم، دیدم 45 دقیقه است که یک مسیرِ معمولیِ 3-4 دقیقهای را داریم طی میکنیم! و این یعنی بههمخوردنِ برنامهای که برای باقیماندۀ فرصتِ بیداریِ امشب تنظیم کرده بودم و این یعنی اختلالِ دومینووار در برنامههای روزهای آیندهام! برای دومین بار ماشین را پارک کردم و پیاده به سمت دستۀ عزاداری رفتم تا صریحتر و جدیتر تذکر دهم. چون لباس روحانیت به تن داشتم، احترام گذاشتند و به حرفم گوش دادند.
برایشان با حرارت و صدای بلند (که در آن سروصدا چارهای از آن نبود) توضیح دادم که سوادِ حوزویِ 15 سالهام میگوید این کارِ شما که خیل عظیمی از مردم را اینچنین معطّل دستۀ عزاداریِ خود کنید و وقتشان –که از پول ارزشمند است- را پایمال کنید، قطعاً مصداق «حق الناس» است و حرام مسلّم! گویا در قاموسِ فکریشان نمیگنجید! بههرحال متقاعد شدند که کارشان اشتباه است اما نمیدانستند چه کنند! پیشنهاد دادم که فاصلۀ دو صفی که در کنار هم درحال حرکت هستند را کمتر کنند تا راهی باریک برای عبور یک ماشین در کنار دستۀ عزاداری باز شود و مردم به زندگیشان برسند.
3- این یکی بههرصورت که بود گذشت؛ اما از این پس هم مردم میتوانند از همان الگوی رفتاری امام حسین علیهالسلام برای ریشهکن شدنِ این آفت از دستههای عزاداری استفاده کنند: «نهی از منکر» کافیست در چنین مواقعی چند مرتبه به تناوب افرادی از همان سرنشینهای منتظرِ پشت دسته، با زبان نرم و البته جدیت، به بزرگترهای هیأت تذکر دهند که پایمال کردنِ وقت مردمی که تصمیمی برای شرکت در «این هیأت» ندارند مصداق حق الناس و حرام است و سپس پیشنهاد دهند که مثلاَ راهی باریک در کنار دسته باز شود تا جریان رفت و آمد مختل نگردد.
#ملااحمدی
@maktubat
Forwarded from مکتوبات
📝شرمآور است!... | حجتالاسلام #ملااحمدی
🔻 بهعنوان یک طلبه از روبهرو شدن با این اتفاق خجالت میکشم! چرا قرآن باید طلانویس شود؟! چرا باید هزینههای هنگفت صرف یک بازیِ هنریِ بیثمر شود؟!
🔻 نمیدانم، نمیفهمم... هرچه در ذهنم مرور میکنم، نمیتوانم هیچ توجیه اعتقادی یا قرآنی یا روایی بر این سنخ کارها پیدا کنم. چرا در جامعهای که بخش قابل توجهی از مردمش در فقر دستوپا میزنند، باید هزینههای هنگفتی هزینه شود برای کاری که هیچ فایدهای برای دین و دنیای مردم ندارد؟!
⁉️ مگر نهاینکه قرآن یک «کتاب» است برای «تذکر»، برای تعلیم و تذکّرِ حقایق ملکوتی به انسان؟ مگر نهاینکه قرار است انسان به کمک این کتاب، از دنیا و مواهب دنیوی بیرغبت شده و به سمت آخرت و حقایق ملکوتی هجرت کند؟ مگر نه اینکه قداست و عظمت این کتاب بزرگ، به هیچیک از مظاهر سادۀ دنیوی و مادی نبود و بلکه برعکس عمل بر طبق آیاتی که روی پوست حیوانات و کاغذهای معمولی نوشته شده بود، کاخهای بسیاری از مظاهر قدرت مادی دنیا را در طول تاریخ درهم شکسته است؟
⁉️ مگر نهاینکه قرآن را باید «مطالعه» و سپس در معارف آن «تدبّر» کرد؟ چه کسی قرار است قرآنِ مطلّا را «مطالعه» و «تدبر» کند؟ چه کسانی میتواند قرآنِ کشتیوار را مطالعه کند؟
🔻 این که دیگر قرآن نیست. این یک اثر هنریِ پرهزینه است که با آیاتِ قرآن تزیین شده است! حالا دیگر قرآن تبدیل شده است به یک وسیلۀ تزیینی! چقدر جالب! به نام اعتلای قرآن، بیش از هر زمانی معارف آن از معنا تهی میشوند! آری؛ بهتر از این نمیشد معارف قرآن را در جامعه اعتلا بخشید!
«وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»
https://t.me/maktubmed/4997
🔻 بهعنوان یک طلبه از روبهرو شدن با این اتفاق خجالت میکشم! چرا قرآن باید طلانویس شود؟! چرا باید هزینههای هنگفت صرف یک بازیِ هنریِ بیثمر شود؟!
🔻 نمیدانم، نمیفهمم... هرچه در ذهنم مرور میکنم، نمیتوانم هیچ توجیه اعتقادی یا قرآنی یا روایی بر این سنخ کارها پیدا کنم. چرا در جامعهای که بخش قابل توجهی از مردمش در فقر دستوپا میزنند، باید هزینههای هنگفتی هزینه شود برای کاری که هیچ فایدهای برای دین و دنیای مردم ندارد؟!
⁉️ مگر نهاینکه قرآن یک «کتاب» است برای «تذکر»، برای تعلیم و تذکّرِ حقایق ملکوتی به انسان؟ مگر نهاینکه قرار است انسان به کمک این کتاب، از دنیا و مواهب دنیوی بیرغبت شده و به سمت آخرت و حقایق ملکوتی هجرت کند؟ مگر نه اینکه قداست و عظمت این کتاب بزرگ، به هیچیک از مظاهر سادۀ دنیوی و مادی نبود و بلکه برعکس عمل بر طبق آیاتی که روی پوست حیوانات و کاغذهای معمولی نوشته شده بود، کاخهای بسیاری از مظاهر قدرت مادی دنیا را در طول تاریخ درهم شکسته است؟
⁉️ مگر نهاینکه قرآن را باید «مطالعه» و سپس در معارف آن «تدبّر» کرد؟ چه کسی قرار است قرآنِ مطلّا را «مطالعه» و «تدبر» کند؟ چه کسانی میتواند قرآنِ کشتیوار را مطالعه کند؟
🔻 این که دیگر قرآن نیست. این یک اثر هنریِ پرهزینه است که با آیاتِ قرآن تزیین شده است! حالا دیگر قرآن تبدیل شده است به یک وسیلۀ تزیینی! چقدر جالب! به نام اعتلای قرآن، بیش از هر زمانی معارف آن از معنا تهی میشوند! آری؛ بهتر از این نمیشد معارف قرآن را در جامعه اعتلا بخشید!
«وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا»
https://t.me/maktubmed/4997