⭕️ داخل و خارج، تحقیرشان کرده بودند
◀️ داخل و خارج تحقیرشان کرده بودند. استادهای بیخاصیت و پرادعا گفته بودند نمیتوانید؛ خارجیها هم گفته بودند اگر بخواهیم در ایران، همایش علمی ناباروری بگذاریم باید حجاب را بردارید! گفته بود نشانتان میدهم. همایش علمی مستقلی گذاشت؛ هر سال یکی از مهمترین رویدادهای علمی جهانی حوزه تخصصیش شده.
🔹 در برابر داخلیها گفته بود: سقف رویان را آنقدر بالا میبرم که عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران، آرزو کند هیئت علمی #رویان باشد. درب رویان را باز کرده بود که دیرباورها بیایند و صحت کارشان را بسنجند.
🔸 اهل بیلانکاردهی و گزارشسازی هم نبود و حاضر نبود برای گزارشهای کاغذی به نهادها برود.
🔹 مدیر بالادستی گفته بود: این اهدافی که میگوئید، شدنی نیست؛ یعنی شما نمیتوانید انجام دهید. ایشان با جرئت و خاطرجمعی گفت «بدون کمک شما هم میتوانیم انجام بدهیم.»
🔸 افقها و رؤیاهای بزرگ داشت: «عسلکبازی نکنید؛ از این کارها نکنید؛ به کارهای بزرگ فکر بکنید و جلو بروید؛ من حمایت میکنم.»
🔹 به مردم و مشخصاً ایثارگران اهمیت میداد. برای خدمت به آنها بلند میشد و میگفت: اینها آقا و سرور ما هستند. اگر خدا به ما تفضل کرده که بتوانیم خدمت کنیم، از دولتِ سر اینهاست.
🔸 فقط بیرونی نبود. میگفت: «فکر نکنید اگر کسی در خانواده خود مدیر خوبی نباشد، میتواند مدیر خوبی در محل کارش باشد.»
🔹 برای کار شبانهروزی تلاش میکرد؛ حتی جمعه، عاشورا و عید. آنقدر برای کار دل میسوزاند که بعد از به نتیجه نرسیدنِ اولینِ نمونهی رویانا، چند ماه بعد از دنیا رفت.
🔸 دنبال رعایت مسائل شرعی هم بود؛ برای پژوهشهای بحثبرانگیز، مجوز شرعی میگرفت و حوزه را وادار به پژوهش در این حوزهها میکرد.
🔹 برخلاف غربیها و اساتید دانشگاه، دنبال آموزش و انتقال به دیگران بود و علم و داشتههایش را کتمان نمیکرد. علیرغم همه اینها متوجه محدودیتها برای کشور بود و سلولهای بنیادی را کاملاً محرمانه پیش میبرد.
🔸 اخلاص داشت و هیچوقت نمیخواست کارهایی را که انجام میداد، بهنام خودش تمام بکند.
🔹 پیشنهاد وزارت به او دادند؛ رد کرد: «برای من کار کردن با همین پژوهشگران و ادامه فعالیتهای علمی، بر پست وزارت ارجحیت دارد و شما دعا کنید که نام من مطرح نشود و ادامهی روندِ تحقیقاتِ پژوهشکده، دچار اخلال نشود. با وزارت من، امکان ادامه خدمت از دکتر فلانی که رئیس دانشگاه است، سلب می شود.»
🔸 «هروقت احساس کردم که من در رویان کار کردنم، به خنسی خوردم و آن لحظهای که احساس کردم والله یک وسیلهای هستم که گوش بنده و همکاران من را گرفته و دارد جلو می برد، موفق بودیم.
🔹 همیشه در زندگیام، فکر کردهام با چه کاری میشود این بام را بزرگتر کرد؟ چه کنم لطف خدا در این مسیر بیشتر برایم جاری شود؟ وقتی موفقیتی به دست میآورید، میتوانید همان لحظه یا بعد، سجده شکر یا نماز شکر بهجا بیاورید. مذاکراتی داشتیم؛ خوب انجام شد؛ رفتم آسانسور؛ درب بسته شد، سجده شکر کردم.
🔸 مدیرعامل رویان خداست؛ ما همه عمله خدا هستیم. چیزهایی اتفاق میافتد که من عرضهاش را ندارم. قدوقواره من این چیزها نیست، ولی اتفاق میافتد. دستِ کسی پشت سر حرکتهایی است که در مجموعه ما انجام میشود. تا زمانی که این دست را بشناسیم و شاکر باشیم، شکرش هم تلاش بیشتر و حفظ شرایط است.
🔹 جمعه به محل تحقیق میآمد و میگفت: «فقط آمدم به تو بگویم که خسته نباشی!»
🔸 همه را در موفقیت سهیم میکرد. سکه هدیه گرفت؛ تا آخرین سکه، بسته به میزان مشارکت بین نیروها توزیع کرد.
🔹 دقت داشت: برای یک سخنرانی، حداقل یک هفته وقت میگذاریم. گاهی برای ده دقیقه صحبت، ده اسلاید آماده میکنم.
🔸 ساختمانی را که برای رویان گرفته بود، عدهای به زور تصرف کرده بودند؛ برای از تصرف خارج کردن ساختمان، پلههای فلزی ساختمان را برید؛ از او شکایت کردند.
🔹 برای راه افتادن کار عمل ناباروری با وجود مدیر بودن، گازوئیل را با پیت بیست لیتری روی کول گذاشت و به موسسه حمل کرد.
🔸 نگران شرایط نامناسب مالی بیماران بود. بارها بخشی از هزینه بیماران بیبضاعت را خود تقبل میکرد و برای رفع این مشکل نیز صندوقِ مددکاریِ بیمارانِ ناباور را بنیان گذاشت.
🔹 جا نبود؛ نمازخانه را به اتاق پژوهش تبدیل کرد و آن را به اتاق خودش انتقال داد.
🔸 باب جنینشناسی انسانی را در دانشگاه باز کرد.
🔹 پول نداشتیم. افطار سه عدد خرما و یک ورق پنیر کچی و یک کف دست نان بود.
🔸 کنار دقت در کار، نذرهای زیاد صلوات میکرد و میگفت: ما داریم کار بزرگی میکنیم، نذرش هم باید بزرگ باشد.
🔺 میگفت باید به جای نفت، خدماتمان را بفروشیم. بارها این را خدمتِ رهبر انقلاب هم عرض کرده بود.
🖊 #محمدصادق_شهبازی
🎬 @Mostazafin_TV
◀️ داخل و خارج تحقیرشان کرده بودند. استادهای بیخاصیت و پرادعا گفته بودند نمیتوانید؛ خارجیها هم گفته بودند اگر بخواهیم در ایران، همایش علمی ناباروری بگذاریم باید حجاب را بردارید! گفته بود نشانتان میدهم. همایش علمی مستقلی گذاشت؛ هر سال یکی از مهمترین رویدادهای علمی جهانی حوزه تخصصیش شده.
🔹 در برابر داخلیها گفته بود: سقف رویان را آنقدر بالا میبرم که عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران، آرزو کند هیئت علمی #رویان باشد. درب رویان را باز کرده بود که دیرباورها بیایند و صحت کارشان را بسنجند.
🔸 اهل بیلانکاردهی و گزارشسازی هم نبود و حاضر نبود برای گزارشهای کاغذی به نهادها برود.
🔹 مدیر بالادستی گفته بود: این اهدافی که میگوئید، شدنی نیست؛ یعنی شما نمیتوانید انجام دهید. ایشان با جرئت و خاطرجمعی گفت «بدون کمک شما هم میتوانیم انجام بدهیم.»
🔸 افقها و رؤیاهای بزرگ داشت: «عسلکبازی نکنید؛ از این کارها نکنید؛ به کارهای بزرگ فکر بکنید و جلو بروید؛ من حمایت میکنم.»
🔹 به مردم و مشخصاً ایثارگران اهمیت میداد. برای خدمت به آنها بلند میشد و میگفت: اینها آقا و سرور ما هستند. اگر خدا به ما تفضل کرده که بتوانیم خدمت کنیم، از دولتِ سر اینهاست.
🔸 فقط بیرونی نبود. میگفت: «فکر نکنید اگر کسی در خانواده خود مدیر خوبی نباشد، میتواند مدیر خوبی در محل کارش باشد.»
🔹 برای کار شبانهروزی تلاش میکرد؛ حتی جمعه، عاشورا و عید. آنقدر برای کار دل میسوزاند که بعد از به نتیجه نرسیدنِ اولینِ نمونهی رویانا، چند ماه بعد از دنیا رفت.
🔸 دنبال رعایت مسائل شرعی هم بود؛ برای پژوهشهای بحثبرانگیز، مجوز شرعی میگرفت و حوزه را وادار به پژوهش در این حوزهها میکرد.
🔹 برخلاف غربیها و اساتید دانشگاه، دنبال آموزش و انتقال به دیگران بود و علم و داشتههایش را کتمان نمیکرد. علیرغم همه اینها متوجه محدودیتها برای کشور بود و سلولهای بنیادی را کاملاً محرمانه پیش میبرد.
🔸 اخلاص داشت و هیچوقت نمیخواست کارهایی را که انجام میداد، بهنام خودش تمام بکند.
🔹 پیشنهاد وزارت به او دادند؛ رد کرد: «برای من کار کردن با همین پژوهشگران و ادامه فعالیتهای علمی، بر پست وزارت ارجحیت دارد و شما دعا کنید که نام من مطرح نشود و ادامهی روندِ تحقیقاتِ پژوهشکده، دچار اخلال نشود. با وزارت من، امکان ادامه خدمت از دکتر فلانی که رئیس دانشگاه است، سلب می شود.»
🔸 «هروقت احساس کردم که من در رویان کار کردنم، به خنسی خوردم و آن لحظهای که احساس کردم والله یک وسیلهای هستم که گوش بنده و همکاران من را گرفته و دارد جلو می برد، موفق بودیم.
🔹 همیشه در زندگیام، فکر کردهام با چه کاری میشود این بام را بزرگتر کرد؟ چه کنم لطف خدا در این مسیر بیشتر برایم جاری شود؟ وقتی موفقیتی به دست میآورید، میتوانید همان لحظه یا بعد، سجده شکر یا نماز شکر بهجا بیاورید. مذاکراتی داشتیم؛ خوب انجام شد؛ رفتم آسانسور؛ درب بسته شد، سجده شکر کردم.
🔸 مدیرعامل رویان خداست؛ ما همه عمله خدا هستیم. چیزهایی اتفاق میافتد که من عرضهاش را ندارم. قدوقواره من این چیزها نیست، ولی اتفاق میافتد. دستِ کسی پشت سر حرکتهایی است که در مجموعه ما انجام میشود. تا زمانی که این دست را بشناسیم و شاکر باشیم، شکرش هم تلاش بیشتر و حفظ شرایط است.
🔹 جمعه به محل تحقیق میآمد و میگفت: «فقط آمدم به تو بگویم که خسته نباشی!»
🔸 همه را در موفقیت سهیم میکرد. سکه هدیه گرفت؛ تا آخرین سکه، بسته به میزان مشارکت بین نیروها توزیع کرد.
🔹 دقت داشت: برای یک سخنرانی، حداقل یک هفته وقت میگذاریم. گاهی برای ده دقیقه صحبت، ده اسلاید آماده میکنم.
🔸 ساختمانی را که برای رویان گرفته بود، عدهای به زور تصرف کرده بودند؛ برای از تصرف خارج کردن ساختمان، پلههای فلزی ساختمان را برید؛ از او شکایت کردند.
🔹 برای راه افتادن کار عمل ناباروری با وجود مدیر بودن، گازوئیل را با پیت بیست لیتری روی کول گذاشت و به موسسه حمل کرد.
🔸 نگران شرایط نامناسب مالی بیماران بود. بارها بخشی از هزینه بیماران بیبضاعت را خود تقبل میکرد و برای رفع این مشکل نیز صندوقِ مددکاریِ بیمارانِ ناباور را بنیان گذاشت.
🔹 جا نبود؛ نمازخانه را به اتاق پژوهش تبدیل کرد و آن را به اتاق خودش انتقال داد.
🔸 باب جنینشناسی انسانی را در دانشگاه باز کرد.
🔹 پول نداشتیم. افطار سه عدد خرما و یک ورق پنیر کچی و یک کف دست نان بود.
🔸 کنار دقت در کار، نذرهای زیاد صلوات میکرد و میگفت: ما داریم کار بزرگی میکنیم، نذرش هم باید بزرگ باشد.
🔺 میگفت باید به جای نفت، خدماتمان را بفروشیم. بارها این را خدمتِ رهبر انقلاب هم عرض کرده بود.
🖊 #محمدصادق_شهبازی
🎬 @Mostazafin_TV
Telegram
MTVLinks
📎 @MTV_Links