islamquest.net
آیا امکان دارد نام فرشتگان و وظابف آنها را بیان کنید؟ - گنجینه پاسخ ها
7–9 minutes
در نظام هستی بینهایت فرشته وجود دارد که نه نامی از آنها ذکر شده و نه کسی را یارای شمارش آنها است؛ چراکه براساس روایات با هر قطره بارانی که از آسمان فرو میریزد فرشتهای پایین میآید تا آنرا در جایى که خداوند به او دستور داده قرار دهد.[1]
اما در عین حال نام تعداد اندکی از آنها در روایات ذکر شده است؛ مانند:
1. راحیل: «ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَلَکاً مِنْ مَلَائِکَةِ الْجَنَّةِ یُقَالُ لَهُ رَاحِیلُ وَ لَیْسَ فِی الْمَلَائِکَةِ أَبْلَغُ مِنْهُ فَخَطَبَ بِخُطْبَةٍ لَمْ یَخْطُبْ بِمِثْلِهَا أَهْلُ السَّمَاءِ وَ لَا أَهْلُ الْأَرْض»؛[2] سپس خداوند تبارک و تعالى به فرشتهای از فرشتگان بهشت به نام «راحیل» که در بلاغت هیچیک از ملائکه به پاى او نمىرسند، دستور داد تا خطبه(عقد حضرت علی و فاطمه) را بخواند. او نیز خطبهاى خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبهاى نخوانده بودند.
2. دردائیل: «قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَلَکاً یُقَالُ لَهُ دَرْدَائِیلُ کَانَ لَهُ سِتَّةَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاحٍ مَا بَیْنَ الْجَنَاحِ إِلَى الْجَنَاحِ هَوَاءٌ وَ الْهَوَاءُ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْض...»؛[3] ابن عباس میگوید شنیدم که رسول خدا(ص) میفرمود خداى تعالى را فرشتهاى است که «دردائیل» نام دارد. او را شانزده هزار بال است و ما بین هر دو بالش هوایى است که آن هوا به اندازه آسمان تا زمین است.
3. اسماعیل: «وَ رَوَیْنَا مِنَ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى الصَّادِقِ (ع) أَنَّهُ قَالَ (ع) إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ سَاکِنٌ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا إِذَا قَالَ الْعَبْدُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ سَبْعَ مَرَّاتٍ قَالَ لَهُ إِسْمَاعِیلُ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ صَوْتَکَ فَاسْأَلْ حَاجَتَک»؛[4] همانا براى خداوند فرشتهاى است که به او «اسماعیل» مىگویند. او در آسمان دنیا ساکن است. هر گاه بنده هفت بار بگوید یا ارحم الراحمین، اسماعیل به او مىگوید خداوند که ارحم الراحمین است صدایت را شنید، حاجت خویش را از او بخواه.
4. حیوان: «إِذَا سَکَنَتِ النُّطْفَةُ فِی الرَّحِمِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ أَنْشَأَ فِیهِ الرُّوحُ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ حَیَوَان»؛[5] هنگامی که نطفه در رحم چهار ماهه شد و روح در او دمیده شد، خداوند فرشتهای را به سویش میفرستد که «حیوان» نامیده میشود.
5. زاجر: «فَیَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ زَاجِرٌ فَیَزْجُرُه»؛[6] هنگام خروج طفل از رحم خداوند فرشتهای را برای باز کردن رحم میفرستد که نامش «زاجر» است. این فرشته مأموریتش تسهیل در کار به دنیا آمدن نوزاد است.
6. رضوان: «إِنَّ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ رِضْوَانُ یُنَادِی لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَار»؛[7] ملکی است به نام «رضوان» که ندا میدهد شمشیری نیست مگر ذو الفقار.
7. حزقائیل: «وَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ حِزْقَائِیلُ لَهُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاح»؛[8] فرشتهای است به نام «حزقائیل» که هیجده هزار بال دارد.
8. میخائیل: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَلَکاً یُقَالُ لَهُ مِیخَائِیلُ یَأْخُذُ الْبَرَاءَاتِ
لِلْمُصَلِّینَ عِنْدَ کُلِّ صَلَوَات»؛[9] رسول خدا(ص) میفرمود برای خدا ملکی است که نامش «میخائیل» است که برای نماز گزاران در هر نمازی رهایی از آتش را میگیرد.
9. سجل: «إِنَّ فِی الْهَوَاءِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ ... یُحْصُونَ أَعْمَالَ الْعِبَادِ فَإِذَا کَانَ رَأْسُ السَّنَة بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ السِّجِل»؛[10] در آسمان ملکی است که نامش اسماعیل است..... اعمال بندگان را حفاظت میکنند وقتی سر سال شد، خداوند فرشتهای را به سویشان میفرستد که «سجل» نام دارد.
10. داعی: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى نَصَبَ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ الدَّاعِی فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ یُنَادِی [نادى] ذَلِکَ الْمَلَکُ کُلَّ لَیْلَةٍ مِنْهُ إِلَى الصَّبَاحِ طُوبَى لِلذَّاکِرِینَ طُوبَى لِلطَّائِعِینَ»؛[11] خداوند در آسمان هفتم ملکی قرار داده به نام «داعی». هنگامی که ماه رجب داخل شد، این ملک هر شب تا صبح کارش این است که میگوید خوش به حال ذاکرین و اطاعت کنندگان.
آیا امکان دارد نام فرشتگان و وظابف آنها را بیان کنید؟ - گنجینه پاسخ ها
7–9 minutes
در نظام هستی بینهایت فرشته وجود دارد که نه نامی از آنها ذکر شده و نه کسی را یارای شمارش آنها است؛ چراکه براساس روایات با هر قطره بارانی که از آسمان فرو میریزد فرشتهای پایین میآید تا آنرا در جایى که خداوند به او دستور داده قرار دهد.[1]
اما در عین حال نام تعداد اندکی از آنها در روایات ذکر شده است؛ مانند:
1. راحیل: «ثُمَّ أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَلَکاً مِنْ مَلَائِکَةِ الْجَنَّةِ یُقَالُ لَهُ رَاحِیلُ وَ لَیْسَ فِی الْمَلَائِکَةِ أَبْلَغُ مِنْهُ فَخَطَبَ بِخُطْبَةٍ لَمْ یَخْطُبْ بِمِثْلِهَا أَهْلُ السَّمَاءِ وَ لَا أَهْلُ الْأَرْض»؛[2] سپس خداوند تبارک و تعالى به فرشتهای از فرشتگان بهشت به نام «راحیل» که در بلاغت هیچیک از ملائکه به پاى او نمىرسند، دستور داد تا خطبه(عقد حضرت علی و فاطمه) را بخواند. او نیز خطبهاى خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبهاى نخوانده بودند.
2. دردائیل: «قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَلَکاً یُقَالُ لَهُ دَرْدَائِیلُ کَانَ لَهُ سِتَّةَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاحٍ مَا بَیْنَ الْجَنَاحِ إِلَى الْجَنَاحِ هَوَاءٌ وَ الْهَوَاءُ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْض...»؛[3] ابن عباس میگوید شنیدم که رسول خدا(ص) میفرمود خداى تعالى را فرشتهاى است که «دردائیل» نام دارد. او را شانزده هزار بال است و ما بین هر دو بالش هوایى است که آن هوا به اندازه آسمان تا زمین است.
3. اسماعیل: «وَ رَوَیْنَا مِنَ الْکِتَابِ الْمَذْکُورِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى الصَّادِقِ (ع) أَنَّهُ قَالَ (ع) إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ سَاکِنٌ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا إِذَا قَالَ الْعَبْدُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ سَبْعَ مَرَّاتٍ قَالَ لَهُ إِسْمَاعِیلُ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ صَوْتَکَ فَاسْأَلْ حَاجَتَک»؛[4] همانا براى خداوند فرشتهاى است که به او «اسماعیل» مىگویند. او در آسمان دنیا ساکن است. هر گاه بنده هفت بار بگوید یا ارحم الراحمین، اسماعیل به او مىگوید خداوند که ارحم الراحمین است صدایت را شنید، حاجت خویش را از او بخواه.
4. حیوان: «إِذَا سَکَنَتِ النُّطْفَةُ فِی الرَّحِمِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ أَنْشَأَ فِیهِ الرُّوحُ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ حَیَوَان»؛[5] هنگامی که نطفه در رحم چهار ماهه شد و روح در او دمیده شد، خداوند فرشتهای را به سویش میفرستد که «حیوان» نامیده میشود.
5. زاجر: «فَیَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ زَاجِرٌ فَیَزْجُرُه»؛[6] هنگام خروج طفل از رحم خداوند فرشتهای را برای باز کردن رحم میفرستد که نامش «زاجر» است. این فرشته مأموریتش تسهیل در کار به دنیا آمدن نوزاد است.
6. رضوان: «إِنَّ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ رِضْوَانُ یُنَادِی لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَار»؛[7] ملکی است به نام «رضوان» که ندا میدهد شمشیری نیست مگر ذو الفقار.
7. حزقائیل: «وَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ حِزْقَائِیلُ لَهُ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاح»؛[8] فرشتهای است به نام «حزقائیل» که هیجده هزار بال دارد.
8. میخائیل: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَلَکاً یُقَالُ لَهُ مِیخَائِیلُ یَأْخُذُ الْبَرَاءَاتِ
لِلْمُصَلِّینَ عِنْدَ کُلِّ صَلَوَات»؛[9] رسول خدا(ص) میفرمود برای خدا ملکی است که نامش «میخائیل» است که برای نماز گزاران در هر نمازی رهایی از آتش را میگیرد.
9. سجل: «إِنَّ فِی الْهَوَاءِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ ... یُحْصُونَ أَعْمَالَ الْعِبَادِ فَإِذَا کَانَ رَأْسُ السَّنَة بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ السِّجِل»؛[10] در آسمان ملکی است که نامش اسماعیل است..... اعمال بندگان را حفاظت میکنند وقتی سر سال شد، خداوند فرشتهای را به سویشان میفرستد که «سجل» نام دارد.
10. داعی: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى نَصَبَ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ الدَّاعِی فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ یُنَادِی [نادى] ذَلِکَ الْمَلَکُ کُلَّ لَیْلَةٍ مِنْهُ إِلَى الصَّبَاحِ طُوبَى لِلذَّاکِرِینَ طُوبَى لِلطَّائِعِینَ»؛[11] خداوند در آسمان هفتم ملکی قرار داده به نام «داعی». هنگامی که ماه رجب داخل شد، این ملک هر شب تا صبح کارش این است که میگوید خوش به حال ذاکرین و اطاعت کنندگان.
11. ظهلیل: «وَکَّلَ اللَّهُ بِقَبْرِ النَّبِیِّ (ص) مَلَکاً یُقَالُ لَهُ ظِهْلِیل إِذَا صَلَّى عَلَیْهِ أَحَدُکُمْ وَ سَلَّمَ عَلَیْهِ قَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فُلَانٌ سَلَّمَ عَلَیْکَ وَ صَلَّى عَلَیْکَ قَالَ فَیَرُدُّ النَّبِیُّ ص بِالسَّلَام»؛[12] خداوند فرشتهای را برای قبر پیامبر اسلام(ص) موکل قرار داد که «ظهلیل» نام دارد. هرکسی که سلام و صلوات بر او بفرستد، این فرشته به پیامبر میگوید فلانی به شما سلام و درود فرستاد، پس پیامبر(ص) هم جواب سلامش را میدهد.
12. ایمان: «ملکا یقال له الإیمان»؛[13] فرشتهای «ایمان» نام دارد.
13. زوقابیل: «فبعث اللّه ملکا یقال له زوقابیل»؛[14] خداوند فرشتهای مبعوث کرد به نام «زوقابیل».
۱۴. مالک: «وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ»؛[15] فریاد برآورند که اى مالک، کاش پروردگار تو ما را بمیراند. مىگوید نه، شما در اینجا ماندنى هستید.
«...إِنَّ هَذَا مَالِکٌ خَازِنُ جَهَنَّمَ...»؛[16] این (فرشته) مالک نگهبان جهنم است.
15. نکیر و منکر: «عَلِیُّ بْنُ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَمَّا یَلْقَى صَاحِبُ الْقَبْرِ فَقَالَ إِنَّ مَلَکَیْنِ یُقَالُ لَهُمَا مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ یَأْتِیَانِ صَاحِبَ الْقَبْرِ فَیَسْأَلَانِهِ عَنْ...»؛[17] سلیمان بن خالد میگوید از امام صادق(ع) پرسیدم از کسی که با میت در قبر ملاقات میکند فرمود: دو فرشته هستند به نام نکیر و منکر که بر مرده وارد میشوند و از او میپرسند... .
16. رومان(منبه): «... فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلَائِکَتِک ... وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ،...»؛[18] پس درود فرست بر ایشان و بر روحانیین از فرشتگانت ... و رومان آزمایش کننده (اهل) قبرها.[19]
۱۷. هاروت و ماروت: «...وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ...»؛[20] و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروى کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، براى آشنایى با طرز ابطال آن، به مردم یاد مىدادند.
و ....
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 27، ص 99. دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.
[2]. ابن بابویه، محمد بن على، محقق، مصحح، لاجوردى، مهدى، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 224، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.
[3]. ابن بابویه، محمد بن على، محقق مصحح، غفارى، على اکبر، کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 282، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395 ق.
[4]. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، محقق، مصحح، عرفانیان یزدى، غلامرضا، الزهد، النص، ص 54، المطبعة العلمیة، قم، چاپ دوم، 1402 ق.
[5]. برقى، احمد بن محمد بن خالد، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، المحاسن، ج 2، ص 315، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371 ق.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 6، ص 15،
[7]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 87، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.
[8]. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 47، انتشارات رضى، قم، چاپ اول، 1375 ش.
[9]. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 71، مطبعة حیدریة، نجف، چاپ اول، بىتا.
[10]. الزهد، النص، ص 54.
[11]. ابن طاووس، على بن موسى، اقبال الأعمال، ج 2، ص 628، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1409 ق.
[12]. ابن طاووس، على بن موسى، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص 243، دار الرضى، قم، چاپ اول، 1330 ق.
[13]. عاملى نباطى، على من محمد، الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج 1، ص 156، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ اول، 1384 ق.
[14]. حسینى موسوى، محمد بن أبی طالب، محقق، مصحح، حسون، کریم فارس، تسلیة المجالس و زینة المجالس(مقتل الحسین علیه السلام)، ج 1، ص 525، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، چاپ اول، 1418 ق.
[16]. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، النص، محقق، مصحح، عرفانیان یزدى، غلامرضا، ص 100، المطبعة العلمیة، قم، 1402 ق.
[17]. الزهد، النص، ص 88.
[18]. على بن الحسین علیه السلام، امام چهارم، الصحیفة السجادیة، ص 40، دفتر نشر الهادى، قم، چاپ اول، 1376 ش.
[19]. رومان(منبه) نام فرشتهاى است که پیش از نکیر و منکر وارد قبر میشود و آدمى را میآزماید، اگر نیکوکار بود منکر و نکیر را آگاه میسازد که هنگام سؤال با او به نرمى رفتار نمایند و اگر بد کار بوده به آنان خبر میدهد.
12. ایمان: «ملکا یقال له الإیمان»؛[13] فرشتهای «ایمان» نام دارد.
13. زوقابیل: «فبعث اللّه ملکا یقال له زوقابیل»؛[14] خداوند فرشتهای مبعوث کرد به نام «زوقابیل».
۱۴. مالک: «وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ»؛[15] فریاد برآورند که اى مالک، کاش پروردگار تو ما را بمیراند. مىگوید نه، شما در اینجا ماندنى هستید.
«...إِنَّ هَذَا مَالِکٌ خَازِنُ جَهَنَّمَ...»؛[16] این (فرشته) مالک نگهبان جهنم است.
15. نکیر و منکر: «عَلِیُّ بْنُ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَمَّا یَلْقَى صَاحِبُ الْقَبْرِ فَقَالَ إِنَّ مَلَکَیْنِ یُقَالُ لَهُمَا مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ یَأْتِیَانِ صَاحِبَ الْقَبْرِ فَیَسْأَلَانِهِ عَنْ...»؛[17] سلیمان بن خالد میگوید از امام صادق(ع) پرسیدم از کسی که با میت در قبر ملاقات میکند فرمود: دو فرشته هستند به نام نکیر و منکر که بر مرده وارد میشوند و از او میپرسند... .
16. رومان(منبه): «... فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلَائِکَتِک ... وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ،...»؛[18] پس درود فرست بر ایشان و بر روحانیین از فرشتگانت ... و رومان آزمایش کننده (اهل) قبرها.[19]
۱۷. هاروت و ماروت: «...وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ...»؛[20] و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروى کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، براى آشنایى با طرز ابطال آن، به مردم یاد مىدادند.
و ....
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 27، ص 99. دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.
[2]. ابن بابویه، محمد بن على، محقق، مصحح، لاجوردى، مهدى، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 224، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378 ق.
[3]. ابن بابویه، محمد بن على، محقق مصحح، غفارى، على اکبر، کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 282، اسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1395 ق.
[4]. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، محقق، مصحح، عرفانیان یزدى، غلامرضا، الزهد، النص، ص 54، المطبعة العلمیة، قم، چاپ دوم، 1402 ق.
[5]. برقى، احمد بن محمد بن خالد، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، المحاسن، ج 2، ص 315، دار الکتب الإسلامیة، قم، چاپ دوم، 1371 ق.
[6]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 6، ص 15،
[7]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 87، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413 ق.
[8]. فتال نیشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 1، ص 47، انتشارات رضى، قم، چاپ اول، 1375 ش.
[9]. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 71، مطبعة حیدریة، نجف، چاپ اول، بىتا.
[10]. الزهد، النص، ص 54.
[11]. ابن طاووس، على بن موسى، اقبال الأعمال، ج 2، ص 628، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1409 ق.
[12]. ابن طاووس، على بن موسى، جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، ص 243، دار الرضى، قم، چاپ اول، 1330 ق.
[13]. عاملى نباطى، على من محمد، الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج 1، ص 156، المکتبة الحیدریة، نجف، چاپ اول، 1384 ق.
[14]. حسینى موسوى، محمد بن أبی طالب، محقق، مصحح، حسون، کریم فارس، تسلیة المجالس و زینة المجالس(مقتل الحسین علیه السلام)، ج 1، ص 525، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، چاپ اول، 1418 ق.
[16]. کوفى اهوازى، حسین بن سعید، الزهد، النص، محقق، مصحح، عرفانیان یزدى، غلامرضا، ص 100، المطبعة العلمیة، قم، 1402 ق.
[17]. الزهد، النص، ص 88.
[18]. على بن الحسین علیه السلام، امام چهارم، الصحیفة السجادیة، ص 40، دفتر نشر الهادى، قم، چاپ اول، 1376 ش.
[19]. رومان(منبه) نام فرشتهاى است که پیش از نکیر و منکر وارد قبر میشود و آدمى را میآزماید، اگر نیکوکار بود منکر و نکیر را آگاه میسازد که هنگام سؤال با او به نرمى رفتار نمایند و اگر بد کار بوده به آنان خبر میدهد.
islamquest.net
فلسفه وجودی ملائکه و فرشتگان چیست و چه نیازی به وساطت آنهاست؟ - گنجینه پاسخ ها
12–15 minutes
برای روشن شدن پاسخ بیان چند نکته ضروری است:
1. کلمه "ملائکه" جمع ملک- به فتحه لام- به معنای موجوداتى است که مخلوق و واسطه بین خدا و بین عالم مشهوداند.[1]
2. غیب و شهادت[2]؛ یکی از پایه های مهم جهان شناسی اسلامی، تفکیک میان عالم غیب و عالم شهادت است. «غیب» و «شهادت» به معنای «پنهان» و «آشکار» است. مقصود از غیب، چیزی است که از حوزه ادراکات حسی خارج باشد؛ بر خلاف شهادت که قابل ادراک حسی است. بنا بر این مقصود از عالم غیب در مباحث جهان شناختی، بخشی از هستی است که از حیطه حواس بشر خارج است و با ادراک حسی متعارف قابل درک نیست. در بینش اسلامی، همه واقعیت های جهان و موجودات خارج از وجود انسان، محسوس نیستند بلکه بخشی از واقعیت های هستی، خارج از حیطه حواس ظاهری انسان، است. این آموزه تفکیک غیب از شهادت، اسلام را در مقابل تمام مکاتب مادی گرایی – که وجود واقعیت های غیر مادی و نامحسوس را انکار می کنند – قرار می دهد.[3] بر اساس این آموزه، ذات اقدس الهی، فرشتگان و پدیده وحی، نمونه هایی از عالم غیب اند. قرآن کریم ایمان به غیب را نخستین ویژگی پرهیزگاران و پیش شرط هدایت یابی آدمیان می داند و می فرماید: "این است کتابی که در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست؛ (و) مایه هدایت تقواپیشگاه است. آنان که به غیب ایمان می آورند.[4]
هرچند میان عالم غیب و شهادت تفاوت های اساسی وجود دارد، اما رابطه میان آن دو عمیق و ناگسستنی است و هرچه در عالم شهادت است، ریشه ای در عالم غیب دارد. قرآن از این حقیقت ژرف پرده بر داشته و ریشه و اصل همه موجودات را نزد خدا می داند و می فرماید:" هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه های آن نزد ما است، و ما آن را جز به اندازه ای معین فرو نمی فرستیم.[5] پس همه موجودات طبیعی، در واقع صورت فرودآمده حقیقتی هستند که در جهان ماورای طبیعت آشیانه دارند.
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
3. جایگاه فرشتگان در قرآن[6]
الف) ماهیت فرشتگان: در قرآن کریم، سخن صریحی درباره ماهیت و چیستی فرشتگان نیامده است. آنچه مسلم است، فرشتگان ماهیتی مغایر با انسان و دیگر مخلوقات ذی شعور (جن و حیوانات) دارند؛ اما این مسئله که ماهیت آنها چیست، مورد اختلاف است. گروهی از دانشمندان مسلمان، فرشتگان را موجوداتی مجرد و غیرمادی می دانند و گروهی دیگر، آنان را دارای جسم لطیف – که با جسم غیرلطیف که دارای ابعاد سه گانه و وزن و حجم و نیز قابل ادراک حسی است، تفاوت دارد – به شمار می آورند. با این حال، هر دو گروه، بر این مطلب اتفاق نظر دارند که فرشتگان به کمند حواس ظاهری بشر در نمی آیند و قابل ادراک حسی نیستند.[7]
ب) رسالت الهی: گروهی از فرشتگان از جانب خداوند رسالتی دارند: «الله یصطفی من الملائکة رسلاً؛ خداوند از میان فرشتگان رسولانی برمی گزیند».[8]
با توجه به نقشی که فرشتگان، به اذن خداوند، در تدبیر امور عالم دارند، می توان گفت که رسالت آنان شامل دو بخش است: رسالت تکوینی که به وساطت آنان در تدبیر امور عالم و انجام فرامین الهی مربوط می شود و رسالت تشریعی که به میانجی بودن آنان در نزول وحی به پیامبر باز می گردد.
ج) کارهای فرشتگان: قرآن کریم کارهای فراوانی را برای فرشتگان برشمرده است.[9] وساطت در نزول وحی و ابلاغ پیام الهی به پیامبران،[10] تدبیر امور عالم و وساطت در وصول فیض الهی به مخلوقات،[11] استغفار و شفاعت برای مؤمنان[12] و امداد آنان،[13] لعن کافران،[14] ثبت اعمال بندگان[15] و قبض روح آنان در هنگام مرگ[16] از جمله مأموریت های الهی است که فرشتگان آنها را اجرا می کنند. فرشتگان در عالم برزخ[17] و آخرت نیز حضور دارند؛ گروهی از آنان در بهشت مستقرند[18] و گروهی نیز نگاهبان دوزخ و دوزخیان اند.[19]
افزون بر آنچه یاد شد، فرشتگان همواره به عبادت و تقدیس و تسبیح خداوند اشتغال دارند و هیچ گاه از این عمل فراغت نمی یابند و به کاری دیگر نمی پردازند. به گفته قرآن کریم:
و آنان که نزد اویند (یعنی فرشتگان) از پرستش او نه سرپیچی می کنند و نه خسته می شوند. شبانه روز (و همواره خدای را) تسبیح می گویند و (در این کار) سستی نمی ورزند.[20]
فلسفه وجودی ملائکه و فرشتگان چیست و چه نیازی به وساطت آنهاست؟ - گنجینه پاسخ ها
12–15 minutes
برای روشن شدن پاسخ بیان چند نکته ضروری است:
1. کلمه "ملائکه" جمع ملک- به فتحه لام- به معنای موجوداتى است که مخلوق و واسطه بین خدا و بین عالم مشهوداند.[1]
2. غیب و شهادت[2]؛ یکی از پایه های مهم جهان شناسی اسلامی، تفکیک میان عالم غیب و عالم شهادت است. «غیب» و «شهادت» به معنای «پنهان» و «آشکار» است. مقصود از غیب، چیزی است که از حوزه ادراکات حسی خارج باشد؛ بر خلاف شهادت که قابل ادراک حسی است. بنا بر این مقصود از عالم غیب در مباحث جهان شناختی، بخشی از هستی است که از حیطه حواس بشر خارج است و با ادراک حسی متعارف قابل درک نیست. در بینش اسلامی، همه واقعیت های جهان و موجودات خارج از وجود انسان، محسوس نیستند بلکه بخشی از واقعیت های هستی، خارج از حیطه حواس ظاهری انسان، است. این آموزه تفکیک غیب از شهادت، اسلام را در مقابل تمام مکاتب مادی گرایی – که وجود واقعیت های غیر مادی و نامحسوس را انکار می کنند – قرار می دهد.[3] بر اساس این آموزه، ذات اقدس الهی، فرشتگان و پدیده وحی، نمونه هایی از عالم غیب اند. قرآن کریم ایمان به غیب را نخستین ویژگی پرهیزگاران و پیش شرط هدایت یابی آدمیان می داند و می فرماید: "این است کتابی که در (حقانیت) آن هیچ تردیدی نیست؛ (و) مایه هدایت تقواپیشگاه است. آنان که به غیب ایمان می آورند.[4]
هرچند میان عالم غیب و شهادت تفاوت های اساسی وجود دارد، اما رابطه میان آن دو عمیق و ناگسستنی است و هرچه در عالم شهادت است، ریشه ای در عالم غیب دارد. قرآن از این حقیقت ژرف پرده بر داشته و ریشه و اصل همه موجودات را نزد خدا می داند و می فرماید:" هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه های آن نزد ما است، و ما آن را جز به اندازه ای معین فرو نمی فرستیم.[5] پس همه موجودات طبیعی، در واقع صورت فرودآمده حقیقتی هستند که در جهان ماورای طبیعت آشیانه دارند.
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
3. جایگاه فرشتگان در قرآن[6]
الف) ماهیت فرشتگان: در قرآن کریم، سخن صریحی درباره ماهیت و چیستی فرشتگان نیامده است. آنچه مسلم است، فرشتگان ماهیتی مغایر با انسان و دیگر مخلوقات ذی شعور (جن و حیوانات) دارند؛ اما این مسئله که ماهیت آنها چیست، مورد اختلاف است. گروهی از دانشمندان مسلمان، فرشتگان را موجوداتی مجرد و غیرمادی می دانند و گروهی دیگر، آنان را دارای جسم لطیف – که با جسم غیرلطیف که دارای ابعاد سه گانه و وزن و حجم و نیز قابل ادراک حسی است، تفاوت دارد – به شمار می آورند. با این حال، هر دو گروه، بر این مطلب اتفاق نظر دارند که فرشتگان به کمند حواس ظاهری بشر در نمی آیند و قابل ادراک حسی نیستند.[7]
ب) رسالت الهی: گروهی از فرشتگان از جانب خداوند رسالتی دارند: «الله یصطفی من الملائکة رسلاً؛ خداوند از میان فرشتگان رسولانی برمی گزیند».[8]
با توجه به نقشی که فرشتگان، به اذن خداوند، در تدبیر امور عالم دارند، می توان گفت که رسالت آنان شامل دو بخش است: رسالت تکوینی که به وساطت آنان در تدبیر امور عالم و انجام فرامین الهی مربوط می شود و رسالت تشریعی که به میانجی بودن آنان در نزول وحی به پیامبر باز می گردد.
ج) کارهای فرشتگان: قرآن کریم کارهای فراوانی را برای فرشتگان برشمرده است.[9] وساطت در نزول وحی و ابلاغ پیام الهی به پیامبران،[10] تدبیر امور عالم و وساطت در وصول فیض الهی به مخلوقات،[11] استغفار و شفاعت برای مؤمنان[12] و امداد آنان،[13] لعن کافران،[14] ثبت اعمال بندگان[15] و قبض روح آنان در هنگام مرگ[16] از جمله مأموریت های الهی است که فرشتگان آنها را اجرا می کنند. فرشتگان در عالم برزخ[17] و آخرت نیز حضور دارند؛ گروهی از آنان در بهشت مستقرند[18] و گروهی نیز نگاهبان دوزخ و دوزخیان اند.[19]
افزون بر آنچه یاد شد، فرشتگان همواره به عبادت و تقدیس و تسبیح خداوند اشتغال دارند و هیچ گاه از این عمل فراغت نمی یابند و به کاری دیگر نمی پردازند. به گفته قرآن کریم:
و آنان که نزد اویند (یعنی فرشتگان) از پرستش او نه سرپیچی می کنند و نه خسته می شوند. شبانه روز (و همواره خدای را) تسبیح می گویند و (در این کار) سستی نمی ورزند.[20]
د) اصناف و مراتب فرشتگان: با توجه به آنچه گفته شد، می توان فرشتگان را بر حسب مأموریت های گوناگونی که دارند، به گروه های مختلفی تقسیم کرد. این نکته که آیا اصناف مختلف فرشتگان اختلاف نوعی دارند، و یا این که در نوع و ماهیت تفاوتی با یکدیگر ندارند، بر ما پوشیده است. از مجموعه آیات و روایات این مقدار بر می آید که فرشتگان مراتب و مدارج مختلفی دارند و گروهی در زمره کارگزاران گروه دیگر به شمار می آیند. قرآن بر این مطلب گواهی می دهد که هر یک از فرشتگان از جایگاه و رتبه خاصی برخوردار است: « و هیچ یک از ما (فرشتگان) نیست مگر این که برای او (مقام و) مرتبه ای معین است».[21]
هم چنین، از پاره ای آیات روشن می شود که گروهی از فرشتگان، کارگزاران فرشته وحی (یعنی جبرائیل) و فرمان بردار اویند.[22] و فرشته قبض روح (عزرائیل) نیز مأمورانی از میان دیگر فرشتگان دارد.[23] برخی روایات نیز گویای آن اند که در میان فرشتگان، جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل از جایگاه ویژه و بلندی برخوردارند.
4. جایگاه فرشتگان در روایات
در کتاب بحار از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: خداى عز و جل ملائکه را از نور آفریده است.[24]
و در تفسیر قمى گفته امام صادق (ع) فرمود: ملائکه آب و طعام نمىخورند، و ازدواج ندارند، و تنها با نسیم عرش، زندهاند، و براى خداى عز و جل فرشتگانى است که تا روز قیامت یکسره در رکوعاند، و براى او فرشتگانى دیگر است که تا روز قیامت یکسره در سجدهاند.[25]
امام ابو جعفر (ع) فرموده: خداى عز و جل اسرافیل و جبرئیل و میکائیل را از یک تسبیح آفرید، و برایشان گوش و چشم و تیزى عقل و سرعت فهم قرار داد [26]
امیر المؤمنین (ع) در باره خلقت ملائکه فرموده: خدایا ملائکه را بیافریدى، و در آسمانت جاى دادى، ملائکهاى که نه در آنان سستى هست و نه غفلت، و نه در ایشان معصیتى مفهوم دارد. آرى آنها داناترین خلق تو به تو هستند و ترسندهترین خلق تو از تواند، و مقربترین خلق تو به تواند و عاملترین خلق تو به فرمان تواند، نه خواب بر دیدگان ایشان مسلط مىشود، و نه سهو عقول، و نه خستگى بدنها، ایشان نه در پشت پدران جاى مىگیرند، و نه در رحم مادران، و نه خلقتشان از ماء مهین است، بلکه تو اى خدا ایشان را به نوعى دیگر ایجاد کردهاى، و در آسمانهایت منزل دادى، و با جاى دادنت در جوار خود اکرامشان کردهاى، و بر وحى خود امین ساختى، و آفات را از ایشان دور کردى، و از بلاها محافظتشان فرمودى و... [27] و از کتاب توحید حکایت شده، که وى به سند خود از ابى حیان تیمى، از پدرش از امیر المؤمنین (ع) روایت کرده، که فرمود: احدى از مردم نیست مگر آنکه با او چند فرشته است، که وى را از اینکه در چاهى سقوط کند، و یا دیوارى به رویش فرو ریزد، و یا ناملایمى به او برسد، حفظ مىکنند، و این مراقبت را در طول عمر او ادامه مىدهند تا اجلش فرا رسد، در میان او و آنچه باو میرسد رهاکننده و مانع نشوند[28].
نتیجه این که از نظر آیات و روایات یقینی است که، ملائکه موجوداتی هستند که به اذن خداوند در جهان هستی تأثیر گذار هستند.
5. اما این پرسش که علل و فلسفه وجودی ملائکه چیست و چه نیازی است که آنها مقسمات امر باشند باید بگوییم: هر چند فهم دقیق فلسفه وجودی اشیاء (حتی موجودات محسوس تا چه رسد به موجودات غیبی) برای بشر کار مشکل بلکه شاید غیر ممکن باشد؛ ولی عقل انسان به صورت کلی براساس آنچه در این جهان محسوس مشاهده کرده می تواند بفهمد خداوند تبارک و تعالی جهان هستی را بر اساس قانون علت و معلول و رعایت ترتیب میان سلسله علل، خلق نموده است. یعنی؛ بر اساس حکمت الاهی - که همان رعایت قانون علت و معلول، و لزوم تناسب و سنخیت میان آنهاست- و اراده و خواست خدای متعال، وجود ملائکه و نقش فراوان آنان در جهان هستی، تبیین می گردد.
علاوه می توان گفت از نظر عقل خلقت و علیت بدون رعایت تناسب و سنخیت میان علت و معلول محال است. از این رو فلسفه مشاء به عقول عشره قائل شده است و... .
در عرفان نیز به اثبات رسیده است که، هویت مطلقه خداوند در مقام ظهور، احکام وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست. از طرف دیگر در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر می شوند، احکام کثرت ، غالب بر وحدت است. از این رو برای ارتباط آن وحدت ذاتی و کثرات امکانی و سرازیر شدن فیض از عرش به فرش، باید واسطه هایی باشند که احکام کثرت بر آن ها غلبه نداشته باشد. این واسطه های فیض الهی، همان فرشتگان الهی هستند و بر این اساس است که در تبیین فلسفه وجودی انسان کامل نیز گفته می شود: فرمان الاهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد تا بتواند مظهری برای حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت اعتدال همان انسان کامل است.[29]
هم چنین، از پاره ای آیات روشن می شود که گروهی از فرشتگان، کارگزاران فرشته وحی (یعنی جبرائیل) و فرمان بردار اویند.[22] و فرشته قبض روح (عزرائیل) نیز مأمورانی از میان دیگر فرشتگان دارد.[23] برخی روایات نیز گویای آن اند که در میان فرشتگان، جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل از جایگاه ویژه و بلندی برخوردارند.
4. جایگاه فرشتگان در روایات
در کتاب بحار از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: خداى عز و جل ملائکه را از نور آفریده است.[24]
و در تفسیر قمى گفته امام صادق (ع) فرمود: ملائکه آب و طعام نمىخورند، و ازدواج ندارند، و تنها با نسیم عرش، زندهاند، و براى خداى عز و جل فرشتگانى است که تا روز قیامت یکسره در رکوعاند، و براى او فرشتگانى دیگر است که تا روز قیامت یکسره در سجدهاند.[25]
امام ابو جعفر (ع) فرموده: خداى عز و جل اسرافیل و جبرئیل و میکائیل را از یک تسبیح آفرید، و برایشان گوش و چشم و تیزى عقل و سرعت فهم قرار داد [26]
امیر المؤمنین (ع) در باره خلقت ملائکه فرموده: خدایا ملائکه را بیافریدى، و در آسمانت جاى دادى، ملائکهاى که نه در آنان سستى هست و نه غفلت، و نه در ایشان معصیتى مفهوم دارد. آرى آنها داناترین خلق تو به تو هستند و ترسندهترین خلق تو از تواند، و مقربترین خلق تو به تواند و عاملترین خلق تو به فرمان تواند، نه خواب بر دیدگان ایشان مسلط مىشود، و نه سهو عقول، و نه خستگى بدنها، ایشان نه در پشت پدران جاى مىگیرند، و نه در رحم مادران، و نه خلقتشان از ماء مهین است، بلکه تو اى خدا ایشان را به نوعى دیگر ایجاد کردهاى، و در آسمانهایت منزل دادى، و با جاى دادنت در جوار خود اکرامشان کردهاى، و بر وحى خود امین ساختى، و آفات را از ایشان دور کردى، و از بلاها محافظتشان فرمودى و... [27] و از کتاب توحید حکایت شده، که وى به سند خود از ابى حیان تیمى، از پدرش از امیر المؤمنین (ع) روایت کرده، که فرمود: احدى از مردم نیست مگر آنکه با او چند فرشته است، که وى را از اینکه در چاهى سقوط کند، و یا دیوارى به رویش فرو ریزد، و یا ناملایمى به او برسد، حفظ مىکنند، و این مراقبت را در طول عمر او ادامه مىدهند تا اجلش فرا رسد، در میان او و آنچه باو میرسد رهاکننده و مانع نشوند[28].
نتیجه این که از نظر آیات و روایات یقینی است که، ملائکه موجوداتی هستند که به اذن خداوند در جهان هستی تأثیر گذار هستند.
5. اما این پرسش که علل و فلسفه وجودی ملائکه چیست و چه نیازی است که آنها مقسمات امر باشند باید بگوییم: هر چند فهم دقیق فلسفه وجودی اشیاء (حتی موجودات محسوس تا چه رسد به موجودات غیبی) برای بشر کار مشکل بلکه شاید غیر ممکن باشد؛ ولی عقل انسان به صورت کلی براساس آنچه در این جهان محسوس مشاهده کرده می تواند بفهمد خداوند تبارک و تعالی جهان هستی را بر اساس قانون علت و معلول و رعایت ترتیب میان سلسله علل، خلق نموده است. یعنی؛ بر اساس حکمت الاهی - که همان رعایت قانون علت و معلول، و لزوم تناسب و سنخیت میان آنهاست- و اراده و خواست خدای متعال، وجود ملائکه و نقش فراوان آنان در جهان هستی، تبیین می گردد.
علاوه می توان گفت از نظر عقل خلقت و علیت بدون رعایت تناسب و سنخیت میان علت و معلول محال است. از این رو فلسفه مشاء به عقول عشره قائل شده است و... .
در عرفان نیز به اثبات رسیده است که، هویت مطلقه خداوند در مقام ظهور، احکام وحدت بر او غلبه دارد و در وحدت ذاتی مجالی برای اسمای تفصیلی نیست. از طرف دیگر در مظاهر تفصیلی که در عالم خارج ظاهر می شوند، احکام کثرت ، غالب بر وحدت است. از این رو برای ارتباط آن وحدت ذاتی و کثرات امکانی و سرازیر شدن فیض از عرش به فرش، باید واسطه هایی باشند که احکام کثرت بر آن ها غلبه نداشته باشد. این واسطه های فیض الهی، همان فرشتگان الهی هستند و بر این اساس است که در تبیین فلسفه وجودی انسان کامل نیز گفته می شود: فرمان الاهی مقتضی صورتی اعتدالی است که در آن وحدت ذاتی و یا کثرت امکانی بر یکدیگر غلبه نداشته باشد تا بتواند مظهری برای حق از جهت اسمای تفصیلیه و وحدت حقیقیه باشد و آن صورت اعتدال همان انسان کامل است.[29]
به عبارت دیگر؛ برای ایجاد سنخیت و تناسب بین خدایی که از وحدت ذاتی برخوردار است و کثرات امکانی (موجودات مادی) به موجوداتی نیاز است که نقش واسطه را بازی کنند و کثرت محض نداشته باشند و از این جهت این قابلیت پدید آید که فیض از عرش به فرش سرازیر گردد.
صدر المتألهین در این زمینه می گوید: "ذات متعالی خداوند برتر از آن است که بی واسطه، فاعلِ فعلِ جزئیِ متغیر، باشد. و هر کس چنین نسبتی به خداوند دهد، یا حقیقت ربوبیت و معنای الاهیت را نشناخته « وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه »[30]. و یا به معنای فاعلیت و تأثیر آگاهی پیدا نکرده است و نمی داند که وجود هر معلولی نسبت به فاعل قریب او مانند وجود اشعه و روشنائی نسبت به روشنائی بخش، و کلام نسبت به متکلم است، نه مثل وجود ساختمان نسبت به بَنّا است. و هر کس که در علم و حکمت الاهی که برتر از علوم طبیعی است ثابت قدم و استوار باشد شکی ندارد که همه موجودات ــ بدون دخالت زمان و مکان ــ فعل خداوندند؛ ولی با تسخیر نیروها و نفوس و طبایع. خداوند زنده کننده و میراننده و روزی دهنده و هدایت گر و گمراه کننده است، ولی مباشر و واسطه برای زنده کردن، فرشته ای است که اسم او اسرافیل است؛ و برای میراندن فرشته ای است که اسم او عزرائیل است که ارواح را از بدنها و بدنها را از غذاها و غذاها را از خاک می ستاند؛ و برای روزی فرشته ای است که اسم او میکائیل است که مقدار و وزن غذاها را می داند؛ و برای هدایت فرشته ای است که اسم او جبرئیل است؛ و ... برای هر یک از این فرشتگان یاران و لشکریانی است از نیروهایی که مسخر دستورات خداوند اند؛ و همچنین نسبت به بقیه افعال خداوند سبحان. و اگر خداوند خود فاعل مستقیم و مباشر برای هر کار پست می بود، باید ایجاد و خلقت این واسطه هایی که به دستور او به سوی خلق نازل می شوند، بیهوده و عبث باشد؛ خداوند برتر از آن است که در مملکت خود موجودی بیهوده و بیکار بیافریند[31]
استاد حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک نکته می گوید: از قوای هستی مطلقا تعبیر به ملائکه می شود. و از فیض [کاشانی] در علم الیقین[32] نقل می کند که وی معتقد است هیچ چیزی در این جهان نیست مگر این که برای او در جهان دیگر نیرو و قوه روحانی است که از او در زبان شریعت به ملائکه نام می برند.[33]
[1] ترجمه المیزان، ج17 ، ص5
[2] این بخش، از کتاب معارف اسلامی، ج1، صص123 و124 اقتباس شده است.
[3] البته بخش غیبی عالم تنها برای موجوداتی که علم و آگاهی آنان محدودیت دارد، مطرح است و در نتیجه برای خداوند – که دانای مطلق است – چنین تفکیکی بی معنا است. از همین رو قرآن مجید، خدا را «عالم الغیب و الشهادة»[3] و «علام الغیوب»[3] می شناساند.
[4] ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین. الذین یؤمنون بالغیب. (بقره، 2 و 3).
[5] «و ان من شیء الا عندنا خزآئنه و ما ننزله الا بقدر معلوم. (حجر، 21).
[6] . این بخش از کتاب معارف اسلامی، ج1، صص135 تا 137 اقتباس شده است
[7] فیلسوفان مسلمان، فرشتگان را موجوداتی غیر جسمانی و مجرد می دانند که برخی از تجرد تام عقلانی و گروهی نیز از تجرد برزخی برخوردارند و از همین رو پاره ای خواص مادیان مانند شکل، در آنها (گروه دوم) وجود دارد.
[8] حج، 75 و نیز بنگرید به: فاطر، 1.
[9] گفتنی است که بخشی از این امور، مدلول صریح آیات قرآن است و بخشی دیگر، بر اساس قرائن شواهد موجود در آیات به دست می آید.
[10] نحل، 2 و 102؛ عبس، 16.
[11] نازعات، 5؛ معارج، 4.
[12] مؤمن، 7؛ انبیا، 28.
[13] آل عمران، 124 و 125.
[14] بقره، 141؛ آل عمران، 87.
[15] یونس، 21؛ زخرف، 80؛ انفطار، 11.
[16] انعام، 62؛ نساء، 97.
[17] نحل، 28 و 32.
[18] زمر، 72؛ انبیاء، 103.
[19] مدثر، 20.
[20] و من عنده لایستکبرون عن عبادته و لایستحسرون. یسبحون اللیل والنهار لایفترون. (انبیاء، 19 و 20).
[21] صافات، 164. وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ
[22] تکویر، 21. مُّطَاعٍ ثمََّ أَمِین
[23] سجده، 12؛ " قُلْ یَتَوَفَّیکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکلَِّ بِکُمْ ثُمَّ إِلىَ رَبِّکُمْ تُرْجَعُون". انعام، 62،"وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ"
[24] بحار الانوار، ج 58، ص 306، ح 15.
[25] تفسیر قمى، ج 2، ص 206.
[26] تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 350، ح 21.
[27] تفسیر قمى، ج 2، ص 207.
[28] بحار الانوار، ج 41، ص 1، ح 2 ، ح 79، ط بیروت. ترجمه المیزان، ج17، ص: 9.
[29] نک: ابن ترکه، تمهید القواعد ص 172، تحریر تمهید القواعد، جوادی آملی، عبدالله، صص 548- 555؛ اقتباس از نمایه: دلایل عقلی زنده بودن امام زمان (عج)؛ سؤال 534 (سایت: 582).
[30] انعام، 91.
صدر المتألهین در این زمینه می گوید: "ذات متعالی خداوند برتر از آن است که بی واسطه، فاعلِ فعلِ جزئیِ متغیر، باشد. و هر کس چنین نسبتی به خداوند دهد، یا حقیقت ربوبیت و معنای الاهیت را نشناخته « وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه »[30]. و یا به معنای فاعلیت و تأثیر آگاهی پیدا نکرده است و نمی داند که وجود هر معلولی نسبت به فاعل قریب او مانند وجود اشعه و روشنائی نسبت به روشنائی بخش، و کلام نسبت به متکلم است، نه مثل وجود ساختمان نسبت به بَنّا است. و هر کس که در علم و حکمت الاهی که برتر از علوم طبیعی است ثابت قدم و استوار باشد شکی ندارد که همه موجودات ــ بدون دخالت زمان و مکان ــ فعل خداوندند؛ ولی با تسخیر نیروها و نفوس و طبایع. خداوند زنده کننده و میراننده و روزی دهنده و هدایت گر و گمراه کننده است، ولی مباشر و واسطه برای زنده کردن، فرشته ای است که اسم او اسرافیل است؛ و برای میراندن فرشته ای است که اسم او عزرائیل است که ارواح را از بدنها و بدنها را از غذاها و غذاها را از خاک می ستاند؛ و برای روزی فرشته ای است که اسم او میکائیل است که مقدار و وزن غذاها را می داند؛ و برای هدایت فرشته ای است که اسم او جبرئیل است؛ و ... برای هر یک از این فرشتگان یاران و لشکریانی است از نیروهایی که مسخر دستورات خداوند اند؛ و همچنین نسبت به بقیه افعال خداوند سبحان. و اگر خداوند خود فاعل مستقیم و مباشر برای هر کار پست می بود، باید ایجاد و خلقت این واسطه هایی که به دستور او به سوی خلق نازل می شوند، بیهوده و عبث باشد؛ خداوند برتر از آن است که در مملکت خود موجودی بیهوده و بیکار بیافریند[31]
استاد حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک نکته می گوید: از قوای هستی مطلقا تعبیر به ملائکه می شود. و از فیض [کاشانی] در علم الیقین[32] نقل می کند که وی معتقد است هیچ چیزی در این جهان نیست مگر این که برای او در جهان دیگر نیرو و قوه روحانی است که از او در زبان شریعت به ملائکه نام می برند.[33]
[1] ترجمه المیزان، ج17 ، ص5
[2] این بخش، از کتاب معارف اسلامی، ج1، صص123 و124 اقتباس شده است.
[3] البته بخش غیبی عالم تنها برای موجوداتی که علم و آگاهی آنان محدودیت دارد، مطرح است و در نتیجه برای خداوند – که دانای مطلق است – چنین تفکیکی بی معنا است. از همین رو قرآن مجید، خدا را «عالم الغیب و الشهادة»[3] و «علام الغیوب»[3] می شناساند.
[4] ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین. الذین یؤمنون بالغیب. (بقره، 2 و 3).
[5] «و ان من شیء الا عندنا خزآئنه و ما ننزله الا بقدر معلوم. (حجر، 21).
[6] . این بخش از کتاب معارف اسلامی، ج1، صص135 تا 137 اقتباس شده است
[7] فیلسوفان مسلمان، فرشتگان را موجوداتی غیر جسمانی و مجرد می دانند که برخی از تجرد تام عقلانی و گروهی نیز از تجرد برزخی برخوردارند و از همین رو پاره ای خواص مادیان مانند شکل، در آنها (گروه دوم) وجود دارد.
[8] حج، 75 و نیز بنگرید به: فاطر، 1.
[9] گفتنی است که بخشی از این امور، مدلول صریح آیات قرآن است و بخشی دیگر، بر اساس قرائن شواهد موجود در آیات به دست می آید.
[10] نحل، 2 و 102؛ عبس، 16.
[11] نازعات، 5؛ معارج، 4.
[12] مؤمن، 7؛ انبیا، 28.
[13] آل عمران، 124 و 125.
[14] بقره، 141؛ آل عمران، 87.
[15] یونس، 21؛ زخرف، 80؛ انفطار، 11.
[16] انعام، 62؛ نساء، 97.
[17] نحل، 28 و 32.
[18] زمر، 72؛ انبیاء، 103.
[19] مدثر، 20.
[20] و من عنده لایستکبرون عن عبادته و لایستحسرون. یسبحون اللیل والنهار لایفترون. (انبیاء، 19 و 20).
[21] صافات، 164. وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ
[22] تکویر، 21. مُّطَاعٍ ثمََّ أَمِین
[23] سجده، 12؛ " قُلْ یَتَوَفَّیکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکلَِّ بِکُمْ ثُمَّ إِلىَ رَبِّکُمْ تُرْجَعُون". انعام، 62،"وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ"
[24] بحار الانوار، ج 58، ص 306، ح 15.
[25] تفسیر قمى، ج 2، ص 206.
[26] تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 350، ح 21.
[27] تفسیر قمى، ج 2، ص 207.
[28] بحار الانوار، ج 41، ص 1، ح 2 ، ح 79، ط بیروت. ترجمه المیزان، ج17، ص: 9.
[29] نک: ابن ترکه، تمهید القواعد ص 172، تحریر تمهید القواعد، جوادی آملی، عبدالله، صص 548- 555؛ اقتباس از نمایه: دلایل عقلی زنده بودن امام زمان (عج)؛ سؤال 534 (سایت: 582).
[30] انعام، 91.
[31] ذاته تعالى أجل أن یفعل فعلا جزئیا متغیرا مستحیلا کائنا فاسدا و من نسب إلیه تعالى هذه الانفعالات و التجددات فهو من الذین لم یعرفوا حق الربوبیة و معنى الإلهیة وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ أو لم یعرفوا معنى الفاعلیة و التأثیر و أن وجود کل معلول من فاعله القریب کوجود الضوء من المضیء و الکلام من المتکلم لا کوجود البناء من البناء و لا شک لمن له قدم راسخ فی العلم الإلهی و الحکمة التی هی فوق العلوم الطبیعیة أن الموجودات کلها من فعل الله بلا زمان و لا مکان و لکن بتسخیر القوى و النفوس و الطبائع و هو المحیی و الممیت و الرازق و الهادی و المضل و لکن المباشر للإحیاء ملک اسمه إسرافیل و للإماتة ملک اسمه عزرائیل یقبض الأرواح من الأبدان و الأبدان من الأغذیة و الأغذیة من التراب و للأرزاق ملک اسمه میکائیل یعلم مقادیر الأغذیة و مکائیلها و للهدایة ملک اسمه جبرئیل و للإضلال دون الملائکة جوهر شیطانی اسمه عزازیل و لکل من هذه الملائکة أعوان و جنود من القوى المسخرة لأوامر الله و کذا فی سائر أفعال الله سبحانه و لو کان هو المباشر لکل فعل دنی لکان إیجاده للوسائط النازلة بأمره إلى خلقه عبثا و هباء تعالى الله أن یخلق فی ملکه عبثا أو معطلا و ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا. (الأسفارالأربعة، ج8، صص 118 و 119.)
[32] علم الیقین، ص276.
[33] هزار ویک نکته ، ص103، نکته114.
[32] علم الیقین، ص276.
[33] هزار ویک نکته ، ص103، نکته114.
islamquest.net
عمر فرشتگان چقدر است؟ آیا فرشتگان مقرب نیز میمیرند؟ - گنجینه پاسخ ها
3–4 minutes
بر اساس روایات متعدد، ملائکه از با سابقهترین مخلوقاتی هستند که خداوند متعال آنان را آفریده است؛ زیرا در احادیث ما آمده است که خلقت ملائکه(فرشتگان) بعد از خلقت انوار و ارواح مقدسهی پیامبر اکرم(ص) و ائمهی طاهرین(ع) بود.[1] همچنین بر طبق احادیث متعدد و متواتر اولین مخلوق پروردگار متعال نور حضرت محمد(ص) و ائمه(ع) بود و بعد از آن خداوند آسمانها و زمین، و سپس ملائکه را آفرید.
جابر بن عبدالله انصاری میگوید از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "به درستی که خداوند من، على، فاطمه، حسن و حسین و ائمه را از یک نور خلق کرد، پس از آن نور پیروان ما را و ... سپس آسمانها و زمینها و ملائکه را آفرید ...".[2]
اما در بارهی مرگ ملائکه، از آنجا که قبل از روز قیامت تمام موجوداتی که در آسمانها و زمین هستند میمیرند، چنانکه قرآن میفرماید:
"و در صور دمیده میشود و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند میمیرند، مگر کسانی که خدا بخواهد".[3]
این آیه ابتدا میفرماید تمام آنها که در زمین و آسمان هستند میمیرند که شامل تمام ملائکه نیز میشود. سپس بعضی را از آنها استثنا میکند. پس، از این آیه فهمیده میشود که عدهای از موجودات در نفخهی اول نمیمیرند. در اینکه اینها چه کسانی هستند؟ در میان مفسران اختلاف است. گروهى معتقدند که آنها جمعى از فرشتگان بزرگ خدا؛ مانند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل هستند. در روایتى آمده است که وقتی رسول خدا(ص) این آیه را تلاوت کرد، مردم پرسیدند چه کسانی استثنا شدهاند؟ حضرت فرمود: "جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و ملک الموت و وقتی خلائق قبض روح شدند آنها نیز به فرمان خدا به ترتیب میمیرند".[4]
روایت دیگرى حاملان عرش خدا را نیز بر این ملائک افزوده است.[5]
به هر حال از این روایات[6] و روایاتی که میفرماید: وقتی زمان نفخهی اوّل میشود اسرافیل در صور میدمد و تمام موجودات دارای روح میمیرند، مگر اسرافیل که بعد از آن به امر خدا اسرافیل نیز میمیرد.[7] از بعضی آیات از جمله آیۀ: "کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَه"،[8] که به طور کلی میفرماید هر چیزی هلاک میشود و میمیرد، مگر وجه خدای تعالی، به خوبى استفاده میشود که این گروه باقیمانده نیز سرانجام میمیرند، به گونهاى که در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، مگر خدای متعال.
اینکه مرگ براى فرشتگان چگونه است؟ باید گفت؛ آنچه ما آنرا مرگ میدانیم (خروج روح از جسم و عالم ماده) دربارهی ملائکه معنا ندارند؛ چون آنان جسم ندارند، تا خروج روح از آن مفهوم داشته باشد؛ لذا دربارهی ماهیت مرگ آنان احتمالاتی وجود دارد:
اینکه مراد از مرگ دربارهی آنها گسستن پیوند روح از قالب مثالى آنها باشد.
مقصود، از کار افتادن فعالیت مستمر ارواح و ملائک و از دست دادن توان ادراکیشان باشد.[9]
بنابراین، فرشتگان دارای عمر بسیار طولانی هستند؛ اما آنان نیز روزی خواهند مرد.
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 15، ص 8 ؛ ج 18، ص 345 ؛ ج 24، ص 88، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. همان، ج 26، ص 343- 344.
[3]. زمر، 68. "...وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّه".
[4]. بحار الانوار، ج 79، ص 184.
[5]. همان، ج 6، ص 329 .
[6]. همان، ص 329.
[7]. همان، ص 324.
[8]. قصص، 88.
[9]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 541، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
عمر فرشتگان چقدر است؟ آیا فرشتگان مقرب نیز میمیرند؟ - گنجینه پاسخ ها
3–4 minutes
بر اساس روایات متعدد، ملائکه از با سابقهترین مخلوقاتی هستند که خداوند متعال آنان را آفریده است؛ زیرا در احادیث ما آمده است که خلقت ملائکه(فرشتگان) بعد از خلقت انوار و ارواح مقدسهی پیامبر اکرم(ص) و ائمهی طاهرین(ع) بود.[1] همچنین بر طبق احادیث متعدد و متواتر اولین مخلوق پروردگار متعال نور حضرت محمد(ص) و ائمه(ع) بود و بعد از آن خداوند آسمانها و زمین، و سپس ملائکه را آفرید.
جابر بن عبدالله انصاری میگوید از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "به درستی که خداوند من، على، فاطمه، حسن و حسین و ائمه را از یک نور خلق کرد، پس از آن نور پیروان ما را و ... سپس آسمانها و زمینها و ملائکه را آفرید ...".[2]
اما در بارهی مرگ ملائکه، از آنجا که قبل از روز قیامت تمام موجوداتی که در آسمانها و زمین هستند میمیرند، چنانکه قرآن میفرماید:
"و در صور دمیده میشود و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند میمیرند، مگر کسانی که خدا بخواهد".[3]
این آیه ابتدا میفرماید تمام آنها که در زمین و آسمان هستند میمیرند که شامل تمام ملائکه نیز میشود. سپس بعضی را از آنها استثنا میکند. پس، از این آیه فهمیده میشود که عدهای از موجودات در نفخهی اول نمیمیرند. در اینکه اینها چه کسانی هستند؟ در میان مفسران اختلاف است. گروهى معتقدند که آنها جمعى از فرشتگان بزرگ خدا؛ مانند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل هستند. در روایتى آمده است که وقتی رسول خدا(ص) این آیه را تلاوت کرد، مردم پرسیدند چه کسانی استثنا شدهاند؟ حضرت فرمود: "جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و ملک الموت و وقتی خلائق قبض روح شدند آنها نیز به فرمان خدا به ترتیب میمیرند".[4]
روایت دیگرى حاملان عرش خدا را نیز بر این ملائک افزوده است.[5]
به هر حال از این روایات[6] و روایاتی که میفرماید: وقتی زمان نفخهی اوّل میشود اسرافیل در صور میدمد و تمام موجودات دارای روح میمیرند، مگر اسرافیل که بعد از آن به امر خدا اسرافیل نیز میمیرد.[7] از بعضی آیات از جمله آیۀ: "کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَه"،[8] که به طور کلی میفرماید هر چیزی هلاک میشود و میمیرد، مگر وجه خدای تعالی، به خوبى استفاده میشود که این گروه باقیمانده نیز سرانجام میمیرند، به گونهاى که در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، مگر خدای متعال.
اینکه مرگ براى فرشتگان چگونه است؟ باید گفت؛ آنچه ما آنرا مرگ میدانیم (خروج روح از جسم و عالم ماده) دربارهی ملائکه معنا ندارند؛ چون آنان جسم ندارند، تا خروج روح از آن مفهوم داشته باشد؛ لذا دربارهی ماهیت مرگ آنان احتمالاتی وجود دارد:
اینکه مراد از مرگ دربارهی آنها گسستن پیوند روح از قالب مثالى آنها باشد.
مقصود، از کار افتادن فعالیت مستمر ارواح و ملائک و از دست دادن توان ادراکیشان باشد.[9]
بنابراین، فرشتگان دارای عمر بسیار طولانی هستند؛ اما آنان نیز روزی خواهند مرد.
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 15، ص 8 ؛ ج 18، ص 345 ؛ ج 24، ص 88، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. همان، ج 26، ص 343- 344.
[3]. زمر، 68. "...وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّه".
[4]. بحار الانوار، ج 79، ص 184.
[5]. همان، ج 6، ص 329 .
[6]. همان، ص 329.
[7]. همان، ص 324.
[8]. قصص، 88.
[9]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 541، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
هشدارهای ضروری قبل از ازدواج:
۱- به قصد اصلاح، تغییر و یا هدایت با کسی ازدواج نکنید و فراموش نکنید ازدواج مؤسسه ی تغییر رفتار نیست!
قبل از بله گفتن؛ چشم تان را خوب باز کنید ببینید آیا با همین خواستگار (منتخب) تان بدون هیچ تغییر و اصلاحی در رفتارش، عقایدش، وضع علمی، مالی و خانوادگیاش می توانید زندگی کنید یا نه؟ و بر مبنای همین الان، نه تصویر ذهنی تان که می خواهید در آینده ایجاد کنید و یا بسازید، کاملا" واقع بینانه، تصمیم بگیرید.
۲- از سر ترحم، کمک و دستگیری با کسی ازدواج نکنید!
۳- از سر طمع، تفاخر و پُز دادن و مشهور شدن، با کسی ازدواج نکنید! چون احتمال فریب و سرخوردگی تان افزایش می یابد.
۴- برای انتقام (از دیگری)، تسویه حساب، حالگیری و یا رقابت و کِنف کردن دیگری با کسی ازدواج نکنید! ازدواج تصمیمی ژرف، بنیادی، تأثیرگذار، همه جانبه نگر و مستمر است.
۵- از سر عجز، فرار و یا با تئوری "از این ستون تا اون ستون فرجی است" ازدواج نکنید! بلکه با تدبیر و اعتماد به نفس مشکل تان را ابتدا حل کنید.
۶- اگر اهل استخاره اید! در امر ازدواج صرفا" با استخاره تصمیم نگیرید! استخاره قبل از این که بررسی دقیق و همه جانبه ای داشته باشید، توصیه نمی شود و لذا آن، آداب و پیش شرط های خاص خود را دارد. حتما" در این خصوص با یک کارشناس دینی آگاه مشورت کنید.
۷- بر اساس ذهنیات و طرح واره های فامیلی و سنتی و برای تکمیل تیم یا گروه عروس ها یا دامادهای فامیل با کسی ازدواج نکنید!!
(این به فلانی و فلانی میاد، این سهم ماست و ... هم تیپ و...)
۸- قبل از انتخاب همسر، خودخواه باشید و بعد از ازدواج فداکار و دیگرخواه.
البته واقع بینانه و متناسب با شناخت از خود و دیگری تصمیم بگیرید. اما هر ویژگی و خواستی که برای تان مهم است قبل از ازدواج، در انتخاب تان مدنظر قرار دهید.
۹- از ازدواج با افراد خرافاتی و دارای عقاید عجیب غریب خودداری کنید.
۱۰- معمولاً علاقمندی های یک طرفه ی دختر خانم ها، بی ثمر است و از عوامل اساسی و مؤثر در کاهش تدریجی شانس ازدواج آنان به شمار می رود.
۱- به قصد اصلاح، تغییر و یا هدایت با کسی ازدواج نکنید و فراموش نکنید ازدواج مؤسسه ی تغییر رفتار نیست!
قبل از بله گفتن؛ چشم تان را خوب باز کنید ببینید آیا با همین خواستگار (منتخب) تان بدون هیچ تغییر و اصلاحی در رفتارش، عقایدش، وضع علمی، مالی و خانوادگیاش می توانید زندگی کنید یا نه؟ و بر مبنای همین الان، نه تصویر ذهنی تان که می خواهید در آینده ایجاد کنید و یا بسازید، کاملا" واقع بینانه، تصمیم بگیرید.
۲- از سر ترحم، کمک و دستگیری با کسی ازدواج نکنید!
۳- از سر طمع، تفاخر و پُز دادن و مشهور شدن، با کسی ازدواج نکنید! چون احتمال فریب و سرخوردگی تان افزایش می یابد.
۴- برای انتقام (از دیگری)، تسویه حساب، حالگیری و یا رقابت و کِنف کردن دیگری با کسی ازدواج نکنید! ازدواج تصمیمی ژرف، بنیادی، تأثیرگذار، همه جانبه نگر و مستمر است.
۵- از سر عجز، فرار و یا با تئوری "از این ستون تا اون ستون فرجی است" ازدواج نکنید! بلکه با تدبیر و اعتماد به نفس مشکل تان را ابتدا حل کنید.
۶- اگر اهل استخاره اید! در امر ازدواج صرفا" با استخاره تصمیم نگیرید! استخاره قبل از این که بررسی دقیق و همه جانبه ای داشته باشید، توصیه نمی شود و لذا آن، آداب و پیش شرط های خاص خود را دارد. حتما" در این خصوص با یک کارشناس دینی آگاه مشورت کنید.
۷- بر اساس ذهنیات و طرح واره های فامیلی و سنتی و برای تکمیل تیم یا گروه عروس ها یا دامادهای فامیل با کسی ازدواج نکنید!!
(این به فلانی و فلانی میاد، این سهم ماست و ... هم تیپ و...)
۸- قبل از انتخاب همسر، خودخواه باشید و بعد از ازدواج فداکار و دیگرخواه.
البته واقع بینانه و متناسب با شناخت از خود و دیگری تصمیم بگیرید. اما هر ویژگی و خواستی که برای تان مهم است قبل از ازدواج، در انتخاب تان مدنظر قرار دهید.
۹- از ازدواج با افراد خرافاتی و دارای عقاید عجیب غریب خودداری کنید.
۱۰- معمولاً علاقمندی های یک طرفه ی دختر خانم ها، بی ثمر است و از عوامل اساسی و مؤثر در کاهش تدریجی شانس ازدواج آنان به شمار می رود.
farsnews.ir
تغییراتی که انسان قبل از مرگ حس میکند/ مراحل ۶ گانه «مرگ» از نظر قرآن
خبرگزاری فارس
8–10 minutes
خبرگزاری فارس ـ گروه فعالیتهای دینی: امروزه علیرغم تلاشهای فراوان بشر در زمینه دستیابی به درمان بیماریها و مبارزه بیوقفه با شیوع انواع بیماریهای واگیر و پیشرفت علم و فناوری و همچنین توسعه تکنولوژیهای برتر در دنیا و پیشرفت علم پزشکی، همچنان نتوانسته است جلوی پدیده مرگ را بگیرد و یا در آن دخل و تصرف کند و حتی بسیاری از افراد از صحبت کردن درباره آن نیز میهراسند.
خداوند برخی از سنتهای لایتغیر و لایتحول دارد که همواره ثابت هستند. این سنتها را که هرگز تحت هیچ شرایطی تغییر و تحویلی در آن ایجاد نمیشود، «نوامیس کونیه» میخوانند. یکی از این سنتهای الهی مرگ انسان است که در قرآن داریم:«فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا». (فاطر/ آیه ۴۳)
متاسفانه همچنان بشر از صحبت کردن در مورد مرگ میترسد و فکر میکند اگر از آن صحبت نکند، مرگ فرا نمیرسد و یا دیرتر فرا میرسد. در حالی که پیامبر (ص) توصیه فرمودند که مرگ را زیاد یاد کنید، «اکثروا من ذکر هادم اللذات».
انتخاب نوع مرگ در اختیار ما است
در روزهای آغازین نهضت و شروع بعثت پس از بیان حقیقت توحید و یگانگی پروردگار عالم، بیشترین موضوعی که به آن پرداختهاند، موضوع مرگ و معاد بوده است و قسم یاد کردهاند که «والذى نفسى بیده إنکم لتموتن کما تنامون ولتبعثن کما تستیقظون»، خواهید مُرد، همانطور که به خواب میروید و برانگیخته خواهید شد، همانطور که بیدار میشوید. پس اگر از مرگ صحبت نکنیم، دلیل بر این نیست که مرگ سراغ ما نخواهد آمد.
مرگ ما روزی فرا میرسد اما در اینکه کجا و چه زمان خواهد آمد کسی اطلاعی ندارد و انتخاب نوع مرگ در اختیار ما است، «اما علی طاعه الله و اما علی معصیه الله»، این به دست ماست که مرگمان در طاعت خدا باشد و یا در معصیت خدا و نیز پیامبر اعظم (ص) فرمودند: «مَن عاش على شیء مات علیه».
مرگ بر خلاف تصور بسیاری از افراد دارای مراحلی است و طبق ادله قرآنی و تدبر در آیات، مرگ ۶ مرحله دارد. اولین مرحله از این مراحل شش گانه «یوم الموت» است، آن روزی که اجل انسان فرا میرسد و عمر او پایان یافته و خداوند به فرشتگان در آسمان دستور میدهد که برای قبض روح او به زمین بروند تا روح او را آماده دیدار پروردگار خویش سازند.
تغییراتی که انسان قبل از مرگ در خود حس میکند
کسی از یوم الموت اطلاع ندارد و حتی در زمان فرا رسیدن آن روز هم انسان متوجه فرا رسیدن مرگ خویش نمیشود. البته برخی تغییراتی را در جسم خود حس میکنند. به طور مثال انسان مؤمن انشراح صدر پیدا میکند و خوشحالی زاید الوصفی در او اتفاق میافتد، و برعکس انسان بدکار ضیق صدر پیدا کرده و در ناحیه سینه و قلب خود فشار زیادی را حس میکند. در این مرحله شیاطین و اجنه نزول فرشتگان را میبینند، اما انسان از دیدن آنها عاجز است. این مرحله در قرآن اینچنین آمده است: «وَاتَّقُوا یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ». (بقره/ ۲۸۱)
مرحله دوم مرگ، اخذ روح به شکل تدریجی است. این مرحله از کف پا شروع میشود، مرحله نزع روح تا از ساقها و زانوها و پاها بالا رفته، از شکم و ناف و سینه بالاتر رفته و در جایی که «تراقی» نام دارد، بالا خواهد رفت. در اینجا انسان احساس خستگی شدید میکند و سرگیجه دارد. به نوعی احساس میکند فشارش افتاده و توان ایستادن ندارد. قوای جسمی او تحلیل میرود و همچنان خبر ندارد که روح او در حال خارج شدن است، تا اینکه مرحله سوم فرا میرسد.
زمانی که انسان رفتن از دنیا را باور ندارد/ دست و پا زدن هنگام مرگ
مرحله سوم مرگ انسانها «تراقی» نامیده میشود. در قرآن نیز به آن اشاره شده است: «کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ (۲۶) وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ (۲۷) وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ (۲۸) وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ». (قیامه/ ۲۹) تراقی به دو استخوان زیر گلو که به سمت کتفها کشیده است، گفته میشود. در این زمان میگوید «وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ» چه کسی قرار است روح او را حمل کند و بالا بیاورد. یا به عبارتی چه کسی میخواهد روح مرا بستاند؟ آیا ملائکه الرحمه یا ملائکه العذاب.
تغییراتی که انسان قبل از مرگ حس میکند/ مراحل ۶ گانه «مرگ» از نظر قرآن
خبرگزاری فارس
8–10 minutes
خبرگزاری فارس ـ گروه فعالیتهای دینی: امروزه علیرغم تلاشهای فراوان بشر در زمینه دستیابی به درمان بیماریها و مبارزه بیوقفه با شیوع انواع بیماریهای واگیر و پیشرفت علم و فناوری و همچنین توسعه تکنولوژیهای برتر در دنیا و پیشرفت علم پزشکی، همچنان نتوانسته است جلوی پدیده مرگ را بگیرد و یا در آن دخل و تصرف کند و حتی بسیاری از افراد از صحبت کردن درباره آن نیز میهراسند.
خداوند برخی از سنتهای لایتغیر و لایتحول دارد که همواره ثابت هستند. این سنتها را که هرگز تحت هیچ شرایطی تغییر و تحویلی در آن ایجاد نمیشود، «نوامیس کونیه» میخوانند. یکی از این سنتهای الهی مرگ انسان است که در قرآن داریم:«فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا». (فاطر/ آیه ۴۳)
متاسفانه همچنان بشر از صحبت کردن در مورد مرگ میترسد و فکر میکند اگر از آن صحبت نکند، مرگ فرا نمیرسد و یا دیرتر فرا میرسد. در حالی که پیامبر (ص) توصیه فرمودند که مرگ را زیاد یاد کنید، «اکثروا من ذکر هادم اللذات».
انتخاب نوع مرگ در اختیار ما است
در روزهای آغازین نهضت و شروع بعثت پس از بیان حقیقت توحید و یگانگی پروردگار عالم، بیشترین موضوعی که به آن پرداختهاند، موضوع مرگ و معاد بوده است و قسم یاد کردهاند که «والذى نفسى بیده إنکم لتموتن کما تنامون ولتبعثن کما تستیقظون»، خواهید مُرد، همانطور که به خواب میروید و برانگیخته خواهید شد، همانطور که بیدار میشوید. پس اگر از مرگ صحبت نکنیم، دلیل بر این نیست که مرگ سراغ ما نخواهد آمد.
مرگ ما روزی فرا میرسد اما در اینکه کجا و چه زمان خواهد آمد کسی اطلاعی ندارد و انتخاب نوع مرگ در اختیار ما است، «اما علی طاعه الله و اما علی معصیه الله»، این به دست ماست که مرگمان در طاعت خدا باشد و یا در معصیت خدا و نیز پیامبر اعظم (ص) فرمودند: «مَن عاش على شیء مات علیه».
مرگ بر خلاف تصور بسیاری از افراد دارای مراحلی است و طبق ادله قرآنی و تدبر در آیات، مرگ ۶ مرحله دارد. اولین مرحله از این مراحل شش گانه «یوم الموت» است، آن روزی که اجل انسان فرا میرسد و عمر او پایان یافته و خداوند به فرشتگان در آسمان دستور میدهد که برای قبض روح او به زمین بروند تا روح او را آماده دیدار پروردگار خویش سازند.
تغییراتی که انسان قبل از مرگ در خود حس میکند
کسی از یوم الموت اطلاع ندارد و حتی در زمان فرا رسیدن آن روز هم انسان متوجه فرا رسیدن مرگ خویش نمیشود. البته برخی تغییراتی را در جسم خود حس میکنند. به طور مثال انسان مؤمن انشراح صدر پیدا میکند و خوشحالی زاید الوصفی در او اتفاق میافتد، و برعکس انسان بدکار ضیق صدر پیدا کرده و در ناحیه سینه و قلب خود فشار زیادی را حس میکند. در این مرحله شیاطین و اجنه نزول فرشتگان را میبینند، اما انسان از دیدن آنها عاجز است. این مرحله در قرآن اینچنین آمده است: «وَاتَّقُوا یَوْمًا تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللَّهِ ۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ». (بقره/ ۲۸۱)
مرحله دوم مرگ، اخذ روح به شکل تدریجی است. این مرحله از کف پا شروع میشود، مرحله نزع روح تا از ساقها و زانوها و پاها بالا رفته، از شکم و ناف و سینه بالاتر رفته و در جایی که «تراقی» نام دارد، بالا خواهد رفت. در اینجا انسان احساس خستگی شدید میکند و سرگیجه دارد. به نوعی احساس میکند فشارش افتاده و توان ایستادن ندارد. قوای جسمی او تحلیل میرود و همچنان خبر ندارد که روح او در حال خارج شدن است، تا اینکه مرحله سوم فرا میرسد.
زمانی که انسان رفتن از دنیا را باور ندارد/ دست و پا زدن هنگام مرگ
مرحله سوم مرگ انسانها «تراقی» نامیده میشود. در قرآن نیز به آن اشاره شده است: «کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ (۲۶) وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ (۲۷) وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ (۲۸) وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ». (قیامه/ ۲۹) تراقی به دو استخوان زیر گلو که به سمت کتفها کشیده است، گفته میشود. در این زمان میگوید «وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ» چه کسی قرار است روح او را حمل کند و بالا بیاورد. یا به عبارتی چه کسی میخواهد روح مرا بستاند؟ آیا ملائکه الرحمه یا ملائکه العذاب.
در این لحظه اطرافیان میگویند با اورژانس تماس بگیرید، دکتر را خبر کنید و یا برایش قرآن بخوانید. البته خود شخص هنوز امیدوار است که به زندگی برگردد، چرا که باور ندارد روح او در حال خارج شدن است. «وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ»، هنوز یقین ندارد. دست و پا میزند که بماند، اما خداوند میفرماید: «وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ»، تمام شد! روح از ساقها بالا رفته و دیگه توان حرکت دادن پای خود را هم ندارد. روح خارج شده و به تراقی رسیده است، «کَلَّا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ». (قیامه/ ۲۶)
مشاهده حضور ملائک برای اولین بار/ چرا فرد هنگام مرگ به یک جا خیره میشود؟
مرحله چهارم مرحله «الحلقوم »نام دارد. این مرحله از مراحل پایانی مرگ بوده و مرحله بسیار سختی است. علت آن هم این است که برای انسان پردهها و حجابها کنار زده میشود و با چشم خود حضور ملائکه را مشاهده میکند.
مرحله دیدن آخرت در اینجا آغاز میشود؛ «فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ». (ق/ ۲۲) لذا مرحله الحلقوم نامگذاری شده است، چراکه فرمودند: «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتْ الْحُلْقُوم * وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ * وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لَا تُبْصِرُونَ» (واقعه/ ۸۳ تا ۸۵) به اطرافیان او خطاب میشود شما در جایی هستید و او در جایی دیگر. شما چیزی میبینید و او چیز دیگری را مشاهده میکند. او رحمت الهی را میبیند و یا خدایی نکرده در حال دیدن قهر و عذاب الهی است. لذا میبینید که شخص به یک جای خاص و نقطه خاص خیره میشود.
لحظهای که تمام اعمال مجسم میشود
در این مرحله فرد ملائکه را میبیند و تمام اعمال عمر خود را جلوی چشماش حاضر مییابد، «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» (واقعه/ ۸۵) از مراحل بسیار سخت در جان دادن است. چرا که وعدههای الهی را حق مییابد و خدا را با تمام وجود درک میکند. در این مرحله است که «فقنه الممات» رخ میدهد. فتنهای که در آن شیطان وارد میشود و ایجاد شک میکند و نسبت به خدا و پیامبر و دین و قرآن و .. متزلزل میسازد، به طوری که با تمام وجود تلاش میکند او را کافر از دنیا خارج کند.
در اینجا شیطان یقین دارد که لحظات آخر این انسان است و ملک الموت را در حال نزدیک شدن به او میبیند. بنابراین آخرین تلاشهای خود را میکند که ضربه نهایی را قویتر از همیشه وارد کند. به همین سبب گفتهاند تا زندهاید از فتنه الممات به خدا پناه ببرید، «وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ * وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ». (مؤمنون/ ۹۷ و ۹۸). اگر برای اسلام زندگی کرده و بر محبت خدا و پیامبر و اهل بیت (ع) استوار باشید باشید، پس بر همان نیز از دنیا خارج خواهید شد.
فریب شیطان در آخرین لحظات حیات انسان/ وقتی شیطان میخواهد مؤمن از اعتقاداتش دست بکشد
وسوسه شیطان تا آخرین لحظه حیات بشر ادامه دارد. وقتی زمان نهایی مرگ رسید، شیطان به انسان در حال مرگ یکی از بستگان او را که قبلا مرده است، نشان میدهد در حالی که او با صدای بلند فریاد میزند که من قبل تو مُردم و اسلام حق نیست، پیامبر (ص) حق نیست. با این روش سعی دارد که انسان از اعتقادات خود دست کشیده و کفر بگوید. به این لحظه در قرآن هم اشاره شده است که میفرماید: «کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ». (حشر/ ۱۶)، اینجاست که مرحله پنجم مرگ از راه میرسد.
در مرحله پنجم، انسان نتیجه اعمال خود را مشاهده میکند و از سرنوشتش مطلع میشود.در این مرحله عزرائیل (ع) وارد میشود و انسان کاملا میفهمد که از اهل رحمت است یا اهل عذاب. در روایتی از پیامبر (ص) داریم که گروهی از فرشتگان دوزخ، در حالی که کفنی از آتش را مهیا کردهاند، به شکل دردناکی روح او را خارج میسازند، «نزع الروح بغلظه». درباره سختی این مرحله در قرآن داریم: «فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ». (محمد/ ۲۷) در حالی که ملائکه محکم به صورت و پشت آنها ضربه میزنند و آنها را میمیرانند.
تلاش انسان برای بازگشت به دنیا/ وقتی خدا خلف وعده او را یادآور میشود
مشاهده حضور ملائک برای اولین بار/ چرا فرد هنگام مرگ به یک جا خیره میشود؟
مرحله چهارم مرحله «الحلقوم »نام دارد. این مرحله از مراحل پایانی مرگ بوده و مرحله بسیار سختی است. علت آن هم این است که برای انسان پردهها و حجابها کنار زده میشود و با چشم خود حضور ملائکه را مشاهده میکند.
مرحله دیدن آخرت در اینجا آغاز میشود؛ «فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ». (ق/ ۲۲) لذا مرحله الحلقوم نامگذاری شده است، چراکه فرمودند: «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتْ الْحُلْقُوم * وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ * وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لَا تُبْصِرُونَ» (واقعه/ ۸۳ تا ۸۵) به اطرافیان او خطاب میشود شما در جایی هستید و او در جایی دیگر. شما چیزی میبینید و او چیز دیگری را مشاهده میکند. او رحمت الهی را میبیند و یا خدایی نکرده در حال دیدن قهر و عذاب الهی است. لذا میبینید که شخص به یک جای خاص و نقطه خاص خیره میشود.
لحظهای که تمام اعمال مجسم میشود
در این مرحله فرد ملائکه را میبیند و تمام اعمال عمر خود را جلوی چشماش حاضر مییابد، «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» (واقعه/ ۸۵) از مراحل بسیار سخت در جان دادن است. چرا که وعدههای الهی را حق مییابد و خدا را با تمام وجود درک میکند. در این مرحله است که «فقنه الممات» رخ میدهد. فتنهای که در آن شیطان وارد میشود و ایجاد شک میکند و نسبت به خدا و پیامبر و دین و قرآن و .. متزلزل میسازد، به طوری که با تمام وجود تلاش میکند او را کافر از دنیا خارج کند.
در اینجا شیطان یقین دارد که لحظات آخر این انسان است و ملک الموت را در حال نزدیک شدن به او میبیند. بنابراین آخرین تلاشهای خود را میکند که ضربه نهایی را قویتر از همیشه وارد کند. به همین سبب گفتهاند تا زندهاید از فتنه الممات به خدا پناه ببرید، «وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ * وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ». (مؤمنون/ ۹۷ و ۹۸). اگر برای اسلام زندگی کرده و بر محبت خدا و پیامبر و اهل بیت (ع) استوار باشید باشید، پس بر همان نیز از دنیا خارج خواهید شد.
فریب شیطان در آخرین لحظات حیات انسان/ وقتی شیطان میخواهد مؤمن از اعتقاداتش دست بکشد
وسوسه شیطان تا آخرین لحظه حیات بشر ادامه دارد. وقتی زمان نهایی مرگ رسید، شیطان به انسان در حال مرگ یکی از بستگان او را که قبلا مرده است، نشان میدهد در حالی که او با صدای بلند فریاد میزند که من قبل تو مُردم و اسلام حق نیست، پیامبر (ص) حق نیست. با این روش سعی دارد که انسان از اعتقادات خود دست کشیده و کفر بگوید. به این لحظه در قرآن هم اشاره شده است که میفرماید: «کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ». (حشر/ ۱۶)، اینجاست که مرحله پنجم مرگ از راه میرسد.
در مرحله پنجم، انسان نتیجه اعمال خود را مشاهده میکند و از سرنوشتش مطلع میشود.در این مرحله عزرائیل (ع) وارد میشود و انسان کاملا میفهمد که از اهل رحمت است یا اهل عذاب. در روایتی از پیامبر (ص) داریم که گروهی از فرشتگان دوزخ، در حالی که کفنی از آتش را مهیا کردهاند، به شکل دردناکی روح او را خارج میسازند، «نزع الروح بغلظه». درباره سختی این مرحله در قرآن داریم: «فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ». (محمد/ ۲۷) در حالی که ملائکه محکم به صورت و پشت آنها ضربه میزنند و آنها را میمیرانند.
تلاش انسان برای بازگشت به دنیا/ وقتی خدا خلف وعده او را یادآور میشود
بعد از این مرحله نوبت به مرحله پایانی و ششم می رسد که در آن ملک الموت وارد شده و روح کاملا مهیا است و تا بالاترین جای ممکن رسیده است و از تراقی هم گذشته و در دهان و بینی انسان قرار گرفته است و آماده خروج و تحویل به عزرائیل (ع) است. در اینجا اگر شخص، انسان بدی باشد، خطاب به او میگوید: «یا ایتها اللروح الخبیثه اخرجی الی نار و نیران و رب منتقم غضبان»، در اینجا چهره باطنی انسان سیاه میشود و فریاد میزند: «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مؤمنون/ ۹۹) خدایا من را به دنیا بازگردان. «لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ» (مؤمنون/١٠٠) برای اینکه اعمال شایسته و نیک انجام دهم. ولی با صدای حضرت حق مواجه میشود که به او خطاب میکند: «کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(مؤمنون/ ١٠٠)، نه هرگز! تو بارها و بارها وعده کردی و قول دادی و پیمان شکستی و دیگر برنخواهی گشت.
در اینجا میفرماید: «وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ». (ق/١٩) «سَکْرَةُ الْمَوْتِ» یعنی همه چی قفل شد همه اعضا و جوارح بدن بسته شده و هیچ حرکتی وجود ندارد. «ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِید» این همان لحظه ای است که کل عمر از آن فرار می کردی. «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ» (جمعه/ ٨)، از امام صادق (ع) پرسیدند که ما چرا از مرگ میترسیم. ایشان پاسخ دادند :لانکم عمرتم الدنیا و خربتم الآخرة، چون شما دنیا را آباد کردید و آخرت را ویران ساختید.
مسعود دریس
کارشناس مسائل دینی
انتهای پیام/
در اینجا میفرماید: «وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ». (ق/١٩) «سَکْرَةُ الْمَوْتِ» یعنی همه چی قفل شد همه اعضا و جوارح بدن بسته شده و هیچ حرکتی وجود ندارد. «ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِید» این همان لحظه ای است که کل عمر از آن فرار می کردی. «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ» (جمعه/ ٨)، از امام صادق (ع) پرسیدند که ما چرا از مرگ میترسیم. ایشان پاسخ دادند :لانکم عمرتم الدنیا و خربتم الآخرة، چون شما دنیا را آباد کردید و آخرت را ویران ساختید.
مسعود دریس
کارشناس مسائل دینی
انتهای پیام/
«159» فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ
(اى رسول ما!) پس به خاطر رحمتى از جانب خدا (كه شامل حال تو شده،) با مردم مهربان گشتهاى و اگر خشن و سنگدل بودى، (مردم) از دور تو پراكنده مىشدند.
«1». بحار، ج 44، ص 374.
جلد 1 - صفحه 636
پس از (تقصير) آنان درگذر و براى آنها طلب آمرزش كن و در امور با آنان مشورت نما، پس هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش و) بر خداوند توكّل كن.
براستى كه خداوند توكّل كنندگان رادوست مىدارد.
نکته ها
گرچه محتواى آيه يك سرى دستورات كلّى است، ليكن نزول آيه دربارهى جنگ احد است. زيرا مسلمانانى كه در جنگ احد فرار كرده، شكست خورده بودند، در آتش افسوس وندامت وپشيمانى مىسوختند. آنان اطراف پيامبر را گرفته وعذرخواهى مىكردند، خداوند نيز با اين آيه دستور عفو عمومى صادر نمود.
كلمهى «شُوْر» در اصل به معنى مكيدن شيرهى گلها توسط زنبور است. در مشورت كردن نيز انسان بهترين نظريهها را جذب مىكند. مولوى مىگويد:
كاين خردها چون مصابيح، انور است
بيست مصباح، از يكى روشنتر است.
پیام ها
1- نرمش با مردم، يك هديهى الهى است. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»
2- افراد خشن و سختگير نمىتوانند مردمدارى كنند. «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»
3- نظام حكومتىاسلام، بر مبناى محبّت و ارتباط تنگاتنگ با مردماست. «حَوْلِكَ»
4- رهبرى و مديريّت صحيح، با عفو و عطوفت همراه است. «فَاعْفُ عَنْهُمْ»
5- خطاكارانِ پشيمان و گنهكاران شرمنده را بپذيريدو جذب كنيد. «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ»
6- ارزش مشورت را با ناكامىهاى موسمى ناديده نگيريد. «1» «وَ شاوِرْهُمْ»
7- پيامبر وظيفه داشت با مردم حتى آنان كه در گذشته لغزش داشتهاند نيز مشورت كند. «وَ شاوِرْهُمْ»
«1». هر چند نتيجهى مشورت در جنگ احد، مبنى بر مبارزه در بيرون شهر، به شكست انجاميد، ولى اين قبيل موارد نبايد ما را از اصل مشورت و فوايد آن باز دارد.
جلد 1 - صفحه 637
8- ظلمى را كه به تو كردند، عفو كن؛ «فَاعْفُ عَنْهُمْ» براى گناهى كه نسبت به خدا مرتكب شدند، طلب آمرزش كن؛ «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» در مسائل سياسى اجتماعى، آنان را طرف مشورت خود قرار ده. «وَ شاوِرْهُمْ»
9- استغفارِ پيامبر دربارهى امّتش، به دستور خداست. پس مورد قبول نيز هست.
«وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ»
10- مشورت كردن، منافاتى با حاكميّت واحد و قاطعيّت ندارد. «وَ شاوِرْهُمْ ... فَإِذا عَزَمْتَ»
11- در كنار فكر و مشورت، توكّل بر خدا فراموش نشود. «فَتَوَكَّلْ»
12- ابتدا مشورت و سپس توكّل، راه چارهى كارهاست، خواه به نتيجه برسيم يا نرسيم. «شاوِرْهُمْ ... فَتَوَكَّلْ ... إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»
(اى رسول ما!) پس به خاطر رحمتى از جانب خدا (كه شامل حال تو شده،) با مردم مهربان گشتهاى و اگر خشن و سنگدل بودى، (مردم) از دور تو پراكنده مىشدند.
«1». بحار، ج 44، ص 374.
جلد 1 - صفحه 636
پس از (تقصير) آنان درگذر و براى آنها طلب آمرزش كن و در امور با آنان مشورت نما، پس هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش و) بر خداوند توكّل كن.
براستى كه خداوند توكّل كنندگان رادوست مىدارد.
نکته ها
گرچه محتواى آيه يك سرى دستورات كلّى است، ليكن نزول آيه دربارهى جنگ احد است. زيرا مسلمانانى كه در جنگ احد فرار كرده، شكست خورده بودند، در آتش افسوس وندامت وپشيمانى مىسوختند. آنان اطراف پيامبر را گرفته وعذرخواهى مىكردند، خداوند نيز با اين آيه دستور عفو عمومى صادر نمود.
كلمهى «شُوْر» در اصل به معنى مكيدن شيرهى گلها توسط زنبور است. در مشورت كردن نيز انسان بهترين نظريهها را جذب مىكند. مولوى مىگويد:
كاين خردها چون مصابيح، انور است
بيست مصباح، از يكى روشنتر است.
پیام ها
1- نرمش با مردم، يك هديهى الهى است. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»
2- افراد خشن و سختگير نمىتوانند مردمدارى كنند. «لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»
3- نظام حكومتىاسلام، بر مبناى محبّت و ارتباط تنگاتنگ با مردماست. «حَوْلِكَ»
4- رهبرى و مديريّت صحيح، با عفو و عطوفت همراه است. «فَاعْفُ عَنْهُمْ»
5- خطاكارانِ پشيمان و گنهكاران شرمنده را بپذيريدو جذب كنيد. «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ»
6- ارزش مشورت را با ناكامىهاى موسمى ناديده نگيريد. «1» «وَ شاوِرْهُمْ»
7- پيامبر وظيفه داشت با مردم حتى آنان كه در گذشته لغزش داشتهاند نيز مشورت كند. «وَ شاوِرْهُمْ»
«1». هر چند نتيجهى مشورت در جنگ احد، مبنى بر مبارزه در بيرون شهر، به شكست انجاميد، ولى اين قبيل موارد نبايد ما را از اصل مشورت و فوايد آن باز دارد.
جلد 1 - صفحه 637
8- ظلمى را كه به تو كردند، عفو كن؛ «فَاعْفُ عَنْهُمْ» براى گناهى كه نسبت به خدا مرتكب شدند، طلب آمرزش كن؛ «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» در مسائل سياسى اجتماعى، آنان را طرف مشورت خود قرار ده. «وَ شاوِرْهُمْ»
9- استغفارِ پيامبر دربارهى امّتش، به دستور خداست. پس مورد قبول نيز هست.
«وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ»
10- مشورت كردن، منافاتى با حاكميّت واحد و قاطعيّت ندارد. «وَ شاوِرْهُمْ ... فَإِذا عَزَمْتَ»
11- در كنار فكر و مشورت، توكّل بر خدا فراموش نشود. «فَتَوَكَّلْ»
12- ابتدا مشورت و سپس توكّل، راه چارهى كارهاست، خواه به نتيجه برسيم يا نرسيم. «شاوِرْهُمْ ... فَتَوَكَّلْ ... إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»
Forwarded from کانال حاجی توحید پاسخهای کوتاه
الإمام عليّ عليه السلام :
إذا كانَت لَكَ إلَى اللّه ِ سُبحانَهُ حاجَةٌ فَابدَأ بِمَسأَ لَةِ الصَّلاةِ عَلى رَسولِهِ صلي الله عليه و آله ، ثُمَّ سَل حاجَتَكَ ؛ فَإِنَّ اللّه َ أكرَمُ مِن أن يُسأَلَ حاجَتَينِ فَيَقضِيَ إحداهُما ويَمنَعَ الاُخرى .
امام على عليه السلام :
هرگاه از خداى سبحان حاجتى دارى ، ابتدا درخواست درود فرستادن بر پيامبرش را بكن، سپس حاجتت را بخواه؛ زيرا خداوند ، كريم تر از آن است كه دو حاجت از او خواسته شود و يكى را برآورَد و ديگرى را برنياورد.
نهج البلاغة : الحكمة 361 ، نزهة الناظر : ص 48 ح 17 ، الدعوات : ص 22 ح 26 ، روضة الواعظين : ص 354 وفيهما «على النبيّ وآله» بدل «على رسوله» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 313 ح 18 .
إذا كانَت لَكَ إلَى اللّه ِ سُبحانَهُ حاجَةٌ فَابدَأ بِمَسأَ لَةِ الصَّلاةِ عَلى رَسولِهِ صلي الله عليه و آله ، ثُمَّ سَل حاجَتَكَ ؛ فَإِنَّ اللّه َ أكرَمُ مِن أن يُسأَلَ حاجَتَينِ فَيَقضِيَ إحداهُما ويَمنَعَ الاُخرى .
امام على عليه السلام :
هرگاه از خداى سبحان حاجتى دارى ، ابتدا درخواست درود فرستادن بر پيامبرش را بكن، سپس حاجتت را بخواه؛ زيرا خداوند ، كريم تر از آن است كه دو حاجت از او خواسته شود و يكى را برآورَد و ديگرى را برنياورد.
نهج البلاغة : الحكمة 361 ، نزهة الناظر : ص 48 ح 17 ، الدعوات : ص 22 ح 26 ، روضة الواعظين : ص 354 وفيهما «على النبيّ وآله» بدل «على رسوله» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 313 ح 18 .
Forwarded from کانال حاجی توحید پاسخهای کوتاه
الإمامُ الرِّضا عليه السلام :
لا يَكونُ المؤمنُ مؤمنا حتّى يَكونَ فيهِ ثلاثُ خِصالٍ: سُنَّةٌ مِن رَبِّهِ ، وسُنَّةٌ مِن نَبِيِّهِ ، وسُنَّةٌ مِن وَلِيِّهِ ، فالسُّنَّةُ مِن رَبِّهِ كِتمانُ سِرِّهِ ، قالَ اللّه ُ عزّوجلّ : «عالِمُ الغَيْبِ فلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدا * إلّا مَنِ ارْتَضى مِن رسولٍ» الجنّ : 26 و 27 .
امام رضا عليه السلام :
مؤمن ، مؤمن نباشد مگر اين كه سه خصلت در او باشد : خصلتى از پروردگارش و خصلتى از پيامبرش و خصلتى از وليّش . خصلت پروردگارش راز پوشى است . خداوند عز و جل فرموده است : «داناى غيب و نهان است و هيچ كس را بر غيب خود آگاه نمى سازد ، مگر پيامبرى را كه پسنديده باشد» .
بحار الأنوار : 75/68/2
لا يَكونُ المؤمنُ مؤمنا حتّى يَكونَ فيهِ ثلاثُ خِصالٍ: سُنَّةٌ مِن رَبِّهِ ، وسُنَّةٌ مِن نَبِيِّهِ ، وسُنَّةٌ مِن وَلِيِّهِ ، فالسُّنَّةُ مِن رَبِّهِ كِتمانُ سِرِّهِ ، قالَ اللّه ُ عزّوجلّ : «عالِمُ الغَيْبِ فلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدا * إلّا مَنِ ارْتَضى مِن رسولٍ» الجنّ : 26 و 27 .
امام رضا عليه السلام :
مؤمن ، مؤمن نباشد مگر اين كه سه خصلت در او باشد : خصلتى از پروردگارش و خصلتى از پيامبرش و خصلتى از وليّش . خصلت پروردگارش راز پوشى است . خداوند عز و جل فرموده است : «داناى غيب و نهان است و هيچ كس را بر غيب خود آگاه نمى سازد ، مگر پيامبرى را كه پسنديده باشد» .
بحار الأنوار : 75/68/2
Forwarded from کانال حاجی توحید پاسخهای کوتاه
همه آهنگهای شاد مناسب لهو و لعب نیست پس حرام نیست . مناسب مجالس لهو و لعب بودن ملاک هست . نه شاد و غمگین بودن
موسیقی
موسیقی یکی از حقایق عالم است.۱۳۷۰/۱۲/۰۵
بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران
موسیقی
جملههای برگزیده
موسیقی
موسیقی یکی از حقایق عالم است.۱۳۷۰/۱۲/۰۵
بیانات در دیدار اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران
موسیقی
جملههای برگزیده
Forwarded from کانال حاجی توحید پاسخهای کوتاه
مسلمان و انسان بالغ ...باید یادبگیرد ک از بدن خودش و حریم فیزیکی و حریم خصوصی خودش مراقبت کند . این یک مهارت مهم است
4_53058028814991576.pdf
3.6 MB
📚کتاب والد متفکر کودک متفکر
آموزش تفکر به کودکان برای رفع مشکلات رفتاری(تنبلی،پرخاشگری و بی نظمی)
آموزش تفکر به کودکان برای رفع مشکلات رفتاری(تنبلی،پرخاشگری و بی نظمی)
اول شکر قلبی و فکری است. اینکه ما فکر کنیم همه نعمتهای ما از آن او است. قلب ما احساس کند که ما مدیون خدا هستیم، ما طلبکار خدا نیستیم، بلکه هر چه داریم از او است. این را توجّه کنیم و حس کنیم. این اوّلین مرحله شکرگزاری است.
شکر زبانی
در مرحله دوم گفتهاند که تشکر را به زبان جاری کنید. نفس به زبان آوردن بسیار مهم است. در اذکار ما بر «شکراً لله» و «الحمدلله» بسیار تأکید شده است. مثلاً گفتهاند در سجده بعد از نماز پیشانی را بر مهر بگذارید و سه بار پشت سر هم بگویید «شکراً لله»، بعد گونه راست را بر مهر بگذارید و همین ذکر را سه بار تکرار کنید، سپس گونه چپ و بعد هم پیشانی را بر مهر بگذارید و دعایی را که وارد شده بخوانید. این شکر زبانی است که ما باید آن را به زبان جاری کنیم.
شکرگزاری عملی
شکر عملی این است که ما نعمت خدا را در جایی مصرف کنیم که خدای تبارک و تعالی دوست دارد. چشم من برای او است. پس من به گونهای از چشمم استفاده کنم که خدا دوست دارد. نگاه حرام نکنم. زبان من از او است، با این زبان غیبت نکنم. دست من از خدا است. این را در راه خدمت به بندگان به کار بگیرم. شکرانه بازوی توانا گرفتن دست ناتوان است.
در اینجا نیز به دو روایت کوتاه اشاره میکنیم. هر دو روایت از امیر المؤمنین (ع) است. حضرت میفرمایند:
«شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ اَلْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ»[3]
imanoor.com/blog/%D8%B4%DA%A9%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C/
شکر زبانی
در مرحله دوم گفتهاند که تشکر را به زبان جاری کنید. نفس به زبان آوردن بسیار مهم است. در اذکار ما بر «شکراً لله» و «الحمدلله» بسیار تأکید شده است. مثلاً گفتهاند در سجده بعد از نماز پیشانی را بر مهر بگذارید و سه بار پشت سر هم بگویید «شکراً لله»، بعد گونه راست را بر مهر بگذارید و همین ذکر را سه بار تکرار کنید، سپس گونه چپ و بعد هم پیشانی را بر مهر بگذارید و دعایی را که وارد شده بخوانید. این شکر زبانی است که ما باید آن را به زبان جاری کنیم.
شکرگزاری عملی
شکر عملی این است که ما نعمت خدا را در جایی مصرف کنیم که خدای تبارک و تعالی دوست دارد. چشم من برای او است. پس من به گونهای از چشمم استفاده کنم که خدا دوست دارد. نگاه حرام نکنم. زبان من از او است، با این زبان غیبت نکنم. دست من از خدا است. این را در راه خدمت به بندگان به کار بگیرم. شکرانه بازوی توانا گرفتن دست ناتوان است.
در اینجا نیز به دو روایت کوتاه اشاره میکنیم. هر دو روایت از امیر المؤمنین (ع) است. حضرت میفرمایند:
«شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ اَلْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ»[3]
imanoor.com/blog/%D8%B4%DA%A9%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C/
دعای تقویت حافظه در مفاتیح
۲۵ـ همچنین در تعقیبات نماز این دعا را مى خوانى، که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آن را به على(علیه السلام) براى تقویت حافظه تعلیم فرمود:
سُبْحانَ مَنْ لایَعْتَدى عَلى اَهْلِ مَمْلَکَتِهِ، سُبْحانَ مَنْ لا یَأْخُذُ اَهْلَ الاَْرْضِ بِاَلْوانِ الْعَذابِ، سُبْحانَ الرَّؤُوفِ الرَّحیمِ،
منزه است خدایى که بر آنان که تحت فرمانش هستند ستم نکند منزه است خدایى که مردم زمین را به عذابهاى رنگارنگ نگیرد منزه است خداى رؤف مهربان
اَللّهُمَّ اجْعَلْ لى فى قَلْبى نُوراً وَبَصَراً وَفَهْماً وَعِلْماً، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ.(۵۳)
بار خدایا در دل من نور (معرفت) و بصیرت و فهم و علمى قرار داده که تو بر هر چیز توانایى.
۲۵ـ همچنین در تعقیبات نماز این دعا را مى خوانى، که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آن را به على(علیه السلام) براى تقویت حافظه تعلیم فرمود:
سُبْحانَ مَنْ لایَعْتَدى عَلى اَهْلِ مَمْلَکَتِهِ، سُبْحانَ مَنْ لا یَأْخُذُ اَهْلَ الاَْرْضِ بِاَلْوانِ الْعَذابِ، سُبْحانَ الرَّؤُوفِ الرَّحیمِ،
منزه است خدایى که بر آنان که تحت فرمانش هستند ستم نکند منزه است خدایى که مردم زمین را به عذابهاى رنگارنگ نگیرد منزه است خداى رؤف مهربان
اَللّهُمَّ اجْعَلْ لى فى قَلْبى نُوراً وَبَصَراً وَفَهْماً وَعِلْماً، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدیرٌ.(۵۳)
بار خدایا در دل من نور (معرفت) و بصیرت و فهم و علمى قرار داده که تو بر هر چیز توانایى.
عنه عليه السلام
تارِكُ التّأهُّبِ للمَوتِ و اغتِنامِ المَهَلِ غافِلٌ عن هُجومِ الأجَلِ ، تَرَحَّلوا فقد جُدَّ بِكُم ، و استَعِدّوا للمَوتِ فقد أظَلَّكُم .;
امام على عليه السلام
كسى كه خود را براى مرگ آماده نسازد و فرصت ها را غنيمت نشمرد، از هجوم اجل غافل است. بار سفر بربنديد، كه براى بردن شما شتاب است، براى مرگ آماده شويد، كه بر شما سايه افكنده است.;
غرر الحكم : 4513 و 4514 .
تارِكُ التّأهُّبِ للمَوتِ و اغتِنامِ المَهَلِ غافِلٌ عن هُجومِ الأجَلِ ، تَرَحَّلوا فقد جُدَّ بِكُم ، و استَعِدّوا للمَوتِ فقد أظَلَّكُم .;
امام على عليه السلام
كسى كه خود را براى مرگ آماده نسازد و فرصت ها را غنيمت نشمرد، از هجوم اجل غافل است. بار سفر بربنديد، كه براى بردن شما شتاب است، براى مرگ آماده شويد، كه بر شما سايه افكنده است.;
غرر الحكم : 4513 و 4514 .