𝘔𝘰𝘳𝘱𝘩𝘰
124 subscribers
124 photos
171 videos
6 links
𝑫𝒊𝒔𝒔𝒆𝒎𝒃𝒍𝒆⋆。゚🌊
Download Telegram
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🕊12🆒32🐳2
ִ ࣪𖤐
🕊10🆒32🐳2
Take me out again
دوباره منو ببر بیرون

Fill me up with hope
پر از امیدم کن

Put me on the edge and let me fly down on my own
منو‌ ببر لبه‌ی پرتگاه و بذار خودم پرواز کنم پایین

Want to
می‌خوام

Feel like I’m in control
حس کنم به همه‌چی‌ مسلطم

And I know
و می‌دونم

Life’s too short to even care at all
زندگی خیلی کوتاه‌تر از اینه‌ که بخوام‌ اهمیتی بدم

Half the people in this town are already dead

نصف مردم این شهر همینجوریش مردن

They won’t give a damn if we stay or if we don’t
ذره‌ای براشون مهم نیست اگه ما بمونیم یا نه

This could all end tomorrow
همه‌ی اینا فردا ممکنه تموم شه و

And we don’t own this place
اینجا مال ما نیست

Take me back to where I’m from
منو برگردون به جایی که بهش تعلق دارم

Time plays
زمان این

This game
بازیو می‌کنه

Stays still
ثابت وایمیسه

All day
کل‌روز

I’ll find
من پیدا میکنم

Some way
یه راهی

Some day
یه روزی

If you go
اگه بری

This would all end tomorrow
همه‌‌چی فردا تموم می‌شه ‌

And we don’t own this place
اینجا مال ما نیست

Take me back to where I’m from
منو برگردون به جایی که بهش تعلق دارم

When I look around

وقتی دورو برمو نگاه می‌کنم

Nothing but a cloud
هیچی جز ابر نمی‌بینم

I don’t wanna die
من نمی‌خوام بمیرم

Bring me back to life
منو به زندگی برگردون

Let me see the light one more time
بذار یه‌بار دیگه نورو ببینم

One more time
یه بار دیگه

Please
خواهش می‌کنم

When I look around
وقتی دورو برمو نگاه می‌کنم

Nothing but a cloud
هیچی جز ابر نمی‌بینم

I don’t wanna die
من نمی‌خوام بمیرم

Bring me back to life
منو به زندگی برگردون

Let me see the light one more time
بذار یه‌بار دیگه نورو ببینم

One more time
یه بار دیگه

One more time
یه بار دیگه

Please
خواهش می‌کنم
🕊9🐳4🆒32
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محکوم به سایه

قلبم به تپشی تلخ افتاده…
روحم خسته‌ است، فرسوده
از کشاکش دردهایی که مجال بیان ندارند.
وجودم لبریز از دلتنگیست…
و شعورم، لگدمال شده در برابر رفتاری که هیچ انسانی سزاوار آن نیست.
ذهنم دیگر راهی نمی‌جوید، ناتوان از نجات من!

دستانم سرد و چشمانم، در گرمای سوزان اشک‌ها، می‌سوزند.
گوش‌هایم پر از کلماتی که هرگز مجال گفتن نیافتند.
دهانم گویی دوخته شده و در گلویم، بغضی خانه کرده
به سنگینی کوهی که بر شانه‌ ام آوار شده.
پاهایم بی‌رمق‌ ،سرم سنگین و نگاهم... تاریک.

من پروانه‌ ام؛
پروانه ای که زنده‌زنده خشکش کردند و میان صفحات کتابی غریب،در سکوتی مطلق، در تاریکی، تنها رهایش کردند
نه روزنه‌ ای برای نفس کشیدن وجود دارد
و نه نوری میتابد.
پروانه‌ ای‌ محکوم به سایه.

بیرحمانه در میان صفحه های وجودش اسیرم کرد ، همان که روزی بر تار موهایش نشستم، برای عمق نگاهش ذوق کردم،
به شانه‌هایش تکیه دادم، اعتماد کردم و پروانه‌ی او شدم…

اکنون اما دلتنگ پیله‌ ام؛
کاش همان‌جا می‌ماندم…در تاریکی امن خودم، جایی که سرمایش از آغوش او، گرم‌تر بود...

و اما...حالا محکومم به تاریکی‌،محکوم به تنهایی
محکوم به زیستن ، بدون نفس کشیدن…
🕊4🆒2🐳1
ઇଓ
.
منم محکوم دل بستن
تو محکومی به زیبایی
🕊41🐳1🆒1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Therapy with bestie🌀
دنیامو رنگی می‌کنی:)
🆒3🕊21🐳1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM