#یکخاطره
♓️ در سالهای دور که دستی در بازیگری در نمایشهای آئینی داشتم؛ نمایشی با عنوان هیهات مناالذله یا همان خورشید کاروان، نوشته مرحوم آقای حیادار رحمت الله علیه را در ایام اربعین حسینی به روی صحنه بردیم.
✝ ماجرا، ماجرای دیر راهب بود و سر مقدس سیدالشهدا سلاماللهعلیه که من یا زجربنقیس بودم و یا مخفربنثعلبه (لعنت الله علیهما)
☸ این نمایش را از حدود سال ۱۳۷۰ به اجرا در آوردیم تا این که سال ۱۳۷۷ در دبی و باشگاه ایرانیان به روی صحنه رفت.
♊️ تازگی یک از شاگردان روزگاران قبل که باورمندی نسبت به بعضی از حقایق دینی را مدیون این گونه نمایشها بود گفت:
🎭 آقا ممنون که ما را هم قاطی نمایشها کردید. 🌺❤️
💟 یادش به خیر...
(راستی فرد مشترک این عکسها بندهام.)
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://telegram.me/morabianedini
♓️ در سالهای دور که دستی در بازیگری در نمایشهای آئینی داشتم؛ نمایشی با عنوان هیهات مناالذله یا همان خورشید کاروان، نوشته مرحوم آقای حیادار رحمت الله علیه را در ایام اربعین حسینی به روی صحنه بردیم.
✝ ماجرا، ماجرای دیر راهب بود و سر مقدس سیدالشهدا سلاماللهعلیه که من یا زجربنقیس بودم و یا مخفربنثعلبه (لعنت الله علیهما)
☸ این نمایش را از حدود سال ۱۳۷۰ به اجرا در آوردیم تا این که سال ۱۳۷۷ در دبی و باشگاه ایرانیان به روی صحنه رفت.
♊️ تازگی یک از شاگردان روزگاران قبل که باورمندی نسبت به بعضی از حقایق دینی را مدیون این گونه نمایشها بود گفت:
🎭 آقا ممنون که ما را هم قاطی نمایشها کردید. 🌺❤️
💟 یادش به خیر...
(راستی فرد مشترک این عکسها بندهام.)
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://telegram.me/morabianedini
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یکخاطره
#اولویتهایفراموششده
🔸 در دوران معلمی، بچهها را در دفاع از مظلوم تهییج میکردم.
🔹 مثلا یک طرحی داشتیم که تیم مدافعان از مسخره شوندگان درست میکردیم و ..
🤔 این شاخص دینی مهم نباید رو به افول و فراموشی رود و افراد بی تفاوت تربیت شوند.
امام صادق عليهالسلام:
💎ما مِن مؤمِنٍ يُعِينُ مؤمنا مَظلوما إلاّ كانَ أفضَلَ مِن صِيامِ شَهرٍ و اعتِكافِهِ في المَسجدالحَرامِ و ما مِن مؤمِنٍ يَنصُرُ أخاهُ و هُو يَقدِرُ على نُصرَتِهِ إلاّ نَصَرَهُ اللّه ُ في الدُّنيا و الآخِرَةِ و ما مِن مُؤمنٍ يَخذُلُ أخاهُ و هُو يَقدِرُ على نُصرَتِهِ إلاّ خَذَلَهُ في الدُّنيا و الآخِرَة.
📚 بحارالأنوار: 75/20/17
💎 هيچ مؤمنى مؤمن ستمديدهاى را يارى نرساند، مگر آن كه اين كار او برتر از يك ماه روزه و اعتكاف در مسجدالحرام باشد.
و هيچ مؤمنى نيست كه بتواند برادر خود را يارى رساند و ياريش دهد، مگر آن كه خدا در دنيا و آخرت او را يارى كند.
و هيچ مؤمنى نيست كه بتواند برادرش را يارى دهد، اما تنها و بىياورش گذارد، مگر آن كه خدا در دنيا و آخرت او را تنها و بىياور گذارد.
☑️ ببینید مروّت را در این جوانان☝️
••✾•🍃🌺🍃•✾••
@morabianedini
#اولویتهایفراموششده
🔸 در دوران معلمی، بچهها را در دفاع از مظلوم تهییج میکردم.
🔹 مثلا یک طرحی داشتیم که تیم مدافعان از مسخره شوندگان درست میکردیم و ..
🤔 این شاخص دینی مهم نباید رو به افول و فراموشی رود و افراد بی تفاوت تربیت شوند.
امام صادق عليهالسلام:
💎ما مِن مؤمِنٍ يُعِينُ مؤمنا مَظلوما إلاّ كانَ أفضَلَ مِن صِيامِ شَهرٍ و اعتِكافِهِ في المَسجدالحَرامِ و ما مِن مؤمِنٍ يَنصُرُ أخاهُ و هُو يَقدِرُ على نُصرَتِهِ إلاّ نَصَرَهُ اللّه ُ في الدُّنيا و الآخِرَةِ و ما مِن مُؤمنٍ يَخذُلُ أخاهُ و هُو يَقدِرُ على نُصرَتِهِ إلاّ خَذَلَهُ في الدُّنيا و الآخِرَة.
📚 بحارالأنوار: 75/20/17
💎 هيچ مؤمنى مؤمن ستمديدهاى را يارى نرساند، مگر آن كه اين كار او برتر از يك ماه روزه و اعتكاف در مسجدالحرام باشد.
و هيچ مؤمنى نيست كه بتواند برادر خود را يارى رساند و ياريش دهد، مگر آن كه خدا در دنيا و آخرت او را يارى كند.
و هيچ مؤمنى نيست كه بتواند برادرش را يارى دهد، اما تنها و بىياورش گذارد، مگر آن كه خدا در دنيا و آخرت او را تنها و بىياور گذارد.
☑️ ببینید مروّت را در این جوانان☝️
••✾•🍃🌺🍃•✾••
@morabianedini
Forwarded from 🌱 مؤسسهی نجات - تربیت متعادل
#یکخاطره
🔹امشب در مجلس روضهای سخنراني میکردم اما نوجوان تازه بالغی هیچ گوش نمیکرد.
🔸حتی سرش را بالا نمیآورد...
🔻او مشغول خواندن کتاب بود.
📚 کتاب دو امتحان
🤲 خدا را شاکرم که در روزگار کتابگریزی هنوز کتابهایی با رویکردهای دینی وجود دارد که برای بچههای ما جذاب باشد.
پیشنهاد میکنم شما هم برای فرزند نوجوانتان تهیهاش کنید:
@Ravabeteomoomienejaat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
📲http://telegram.me/nejaat_ir
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌐http://nejaat.ir
┄┅═✧❁✧═┅┄
🔘http://eitaa.com/tarbiatemotaadel
🔹امشب در مجلس روضهای سخنراني میکردم اما نوجوان تازه بالغی هیچ گوش نمیکرد.
🔸حتی سرش را بالا نمیآورد...
🔻او مشغول خواندن کتاب بود.
📚 کتاب دو امتحان
🤲 خدا را شاکرم که در روزگار کتابگریزی هنوز کتابهایی با رویکردهای دینی وجود دارد که برای بچههای ما جذاب باشد.
پیشنهاد میکنم شما هم برای فرزند نوجوانتان تهیهاش کنید:
@Ravabeteomoomienejaat
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
📲http://telegram.me/nejaat_ir
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌐http://nejaat.ir
┄┅═✧❁✧═┅┄
🔘http://eitaa.com/tarbiatemotaadel
#اخلاقسازمانی
#یکخاطره
🔸 استادی میگفت: که احساس وظیفه شرعی کمر اسلام را شکست!
🔹 گفتم: یعنی چی؟
🔸 گفت: یعنی وقتی کسی شایستگی پذیرش کاری را ندارد و فقط از سر احساس وظیفه آن را میپذیرد اینجاست که کمر اسلام ...
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
💢 نیازهای فوقالعاده جامعه نباید باعث شود، ما بدون در نظر گرفتن توان خود آن را بپذیریم.
🔸 احساس وظیفه تنها کافی نیست باید توان و دانش آن کار را هم داشت.
🔴 قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ سلام اللّه علیه يَقُولُ:
لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ.
قِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ يُذِلُّ نَفْسَهُ؟
قَالَ: يَتَعَرَّضُ لِمَا لَا يُطِيقُ.
🟠 حضرت امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند:
سزاوار نیست که مؤمن خود را خوار و ذلیل کند،
به حضرت عرض شد چگونه مومن خود را خوار و ذلیل میکند؟
حضرت فرمودند : کاری را به عهده میگیرد که توان انجام آن را ندارد.
📚 اصول كافی جلد ۵ صفحه ۶۴
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
#یکخاطره
🔸 استادی میگفت: که احساس وظیفه شرعی کمر اسلام را شکست!
🔹 گفتم: یعنی چی؟
🔸 گفت: یعنی وقتی کسی شایستگی پذیرش کاری را ندارد و فقط از سر احساس وظیفه آن را میپذیرد اینجاست که کمر اسلام ...
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
💢 نیازهای فوقالعاده جامعه نباید باعث شود، ما بدون در نظر گرفتن توان خود آن را بپذیریم.
🔸 احساس وظیفه تنها کافی نیست باید توان و دانش آن کار را هم داشت.
🔴 قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ سلام اللّه علیه يَقُولُ:
لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ.
قِيلَ لَهُ وَ كَيْفَ يُذِلُّ نَفْسَهُ؟
قَالَ: يَتَعَرَّضُ لِمَا لَا يُطِيقُ.
🟠 حضرت امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند:
سزاوار نیست که مؤمن خود را خوار و ذلیل کند،
به حضرت عرض شد چگونه مومن خود را خوار و ذلیل میکند؟
حضرت فرمودند : کاری را به عهده میگیرد که توان انجام آن را ندارد.
📚 اصول كافی جلد ۵ صفحه ۶۴
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
Telegram
••🕊• مربّیان دینی ••🕊••
﷽☉ یاریگر علاقهمندان تربیت دینی با ارائه کلماتی از آیات، روایات و تجارب تربیتی
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
#یکخاطره
⚽️ فوتبالم تعریفی نداشت برای همین خیلی دل را به دریا نمیزدم و وارد بازی بچهها نمی شدم تا مباد که مایهی خندهی حضار شوم تا این که سوم راهنمایی که بودند، بردیمشان مشهدالرضا عليهالسّلام.
🤾♀ آنجا اما وارد گود شدم و از خودم با حرکت نصف و نیمهی برگردان، خاطرهای باقی گذاشتم که این گل پسر هنرمند کاریکاتورم را کشید.
🥅 ماجرا به حدود ۲۰ سال پیش برمیگردد و من تازگی این نقاشی را پیدا کردم.
🤲 آقای اصغرزاده عزیز هر کجا هست خدا یار و نگهدارش باد!
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
⚽️ فوتبالم تعریفی نداشت برای همین خیلی دل را به دریا نمیزدم و وارد بازی بچهها نمی شدم تا مباد که مایهی خندهی حضار شوم تا این که سوم راهنمایی که بودند، بردیمشان مشهدالرضا عليهالسّلام.
🤾♀ آنجا اما وارد گود شدم و از خودم با حرکت نصف و نیمهی برگردان، خاطرهای باقی گذاشتم که این گل پسر هنرمند کاریکاتورم را کشید.
🥅 ماجرا به حدود ۲۰ سال پیش برمیگردد و من تازگی این نقاشی را پیدا کردم.
🤲 آقای اصغرزاده عزیز هر کجا هست خدا یار و نگهدارش باد!
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#یکخاطره
🔸 شعر نوستالژیک
جان عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد...
🔹نیمه شعبان ۱۳۷۹
#کانون_نشر_معارف_اسلامی
💫راستی نیمهی شعبان نزدیک است.
☑️ برای بزرگداشت مولایمان کاری کنیم.
🌤اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
واَقِمنابِخِدمَـتِه 🤲
🔸 شعر نوستالژیک
جان عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد...
🔹نیمه شعبان ۱۳۷۹
#کانون_نشر_معارف_اسلامی
💫راستی نیمهی شعبان نزدیک است.
☑️ برای بزرگداشت مولایمان کاری کنیم.
🌤اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
واَقِمنابِخِدمَـتِه 🤲
#کلیدهایتربیتی
🔺بچهها را با مفهوم رشد خود، هدفگذاری واقعی و رصد خود آشنا و توجهشان را به این مفاهیم جلب کنیم.
#یکخاطره
انتهای سال گذشتهی تحصیلی پسرم یک برگه آورد خانه و گفت که "بابا من از کارهایی که امسال انجام دادم راضیام".
گفتم چه عالی. چی باعث شده این احساس رو داشته باشی. برگه را به دستم داد و توضیح داد که ما اول سال در مدرسه این برگه را پر کردیم. معلممان برگهها را جمع کرد و دوبار در طول سال آنها را داد تا نگاه کنیم. امروز هم که روز آخر سال بود، برگهها را پخش کرد که ببینیم چه طور پیش رفتیم.
در چهرهاش رضایت، و در کلامش اطمینان را میشد دید و شنید.
سوالهای داخل برگه:
۱. سه کار مهمی که دوست داری امسال در مدرسه انجام بدهی را بنویس.
۲. امسال دوست داری چه کتابهایی بخوانی؟
۳. دلت میخواهد امسال ارتباطت را با چه کسانی تقویت کنی؟
۴. سه دستاوردی که دلت میخواهد در انتهای سال محقق شده باشند را بنویس.
۵. چه چیزهایی را برای خودت در انتهای سال نشانهی موفقیت میدانی؟
✍ دکتر حنیف جابری پور از استرالیا
〰〰〰••°🔘°••〰〰〰
⭕️ البته این نوع سوالات گویای تربیتی است که گویا هر فردی هر طور برای خود برنامه بریزد خوب است.
به خصوص سوال ۴ و ۵
و بهتر است دستاورد و نشانه های موفقیت واقعی را با بچهها گفتگو کرد.
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
🔺بچهها را با مفهوم رشد خود، هدفگذاری واقعی و رصد خود آشنا و توجهشان را به این مفاهیم جلب کنیم.
#یکخاطره
انتهای سال گذشتهی تحصیلی پسرم یک برگه آورد خانه و گفت که "بابا من از کارهایی که امسال انجام دادم راضیام".
گفتم چه عالی. چی باعث شده این احساس رو داشته باشی. برگه را به دستم داد و توضیح داد که ما اول سال در مدرسه این برگه را پر کردیم. معلممان برگهها را جمع کرد و دوبار در طول سال آنها را داد تا نگاه کنیم. امروز هم که روز آخر سال بود، برگهها را پخش کرد که ببینیم چه طور پیش رفتیم.
در چهرهاش رضایت، و در کلامش اطمینان را میشد دید و شنید.
سوالهای داخل برگه:
۱. سه کار مهمی که دوست داری امسال در مدرسه انجام بدهی را بنویس.
۲. امسال دوست داری چه کتابهایی بخوانی؟
۳. دلت میخواهد امسال ارتباطت را با چه کسانی تقویت کنی؟
۴. سه دستاوردی که دلت میخواهد در انتهای سال محقق شده باشند را بنویس.
۵. چه چیزهایی را برای خودت در انتهای سال نشانهی موفقیت میدانی؟
✍ دکتر حنیف جابری پور از استرالیا
〰〰〰••°🔘°••〰〰〰
⭕️ البته این نوع سوالات گویای تربیتی است که گویا هر فردی هر طور برای خود برنامه بریزد خوب است.
به خصوص سوال ۴ و ۵
و بهتر است دستاورد و نشانه های موفقیت واقعی را با بچهها گفتگو کرد.
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
Telegram
••🕊• مربّیان دینی ••🕊••
﷽☉ یاریگر علاقهمندان تربیت دینی با ارائه کلماتی از آیات، روایات و تجارب تربیتی
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
#یکخاطره
#مثبتگرایی
⭕️➕ کلاس اول یزد بودم سال۱۳۴۰، وسطای سال اومدیم تهران یه مدرسه اسمم را نوشتند.
شهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شهری غریب ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا معضلی بود برای من، هیچی نمیفهمیدم.
البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی می خواندم.
تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس، معلم پیر و بی حوصلهای داشتیم که شد دشمن قسم خوردهی من هر کس درس نمیخواند میگفت: میخوای بشی فلانی؟
و منظورش من بینوا بودم با هزار زحمت رفتم کلاس دوم.
آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان، همیشه ته کلاس مینشستم و گاهی هم چوبی میخوردم که یادم نرود کی هستم!!
دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد.
کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسهمان لباسهای قشنگ میپوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را برای کلاس ما گذاشتند. من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم میدانستم جام اونجاست، درس داد، مشق گفت که برای فردا بیاریم،
آنقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم، ولی میدانستم نتیجه تنبل کلاس چیست، فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها همگی شاخ در آورده بودیم آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن.
وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم دستام میلرزید و قلبم به شدت میزد زیر هر مشقی یه چیزی مینوشت.
خدایا برا من چی می نویسه؟ با خطی زیبا نوشت: عالی...
باورم نمیشد بعد از سه سال این اولین کلمهای بود که در تشویق من بیان شده بود، لبخندی زد و رد شد، سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم. به خودم گفتم هرگز نمیگذارم بفهمد من تنبل کلاسم، به خودم قول دادم بهترین باشم... آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سالهای بعد همیشه شاگرد اول بودم. وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم. یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد، چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ میکنیم به ویژه ما
مادران، معلمان، استادان، مربیان...
✍خاطره ای از "استاد محمد شاه محمدي" / استاد مديريت و روانشناسى
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
#مثبتگرایی
⭕️➕ کلاس اول یزد بودم سال۱۳۴۰، وسطای سال اومدیم تهران یه مدرسه اسمم را نوشتند.
شهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شهری غریب ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا معضلی بود برای من، هیچی نمیفهمیدم.
البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی می خواندم.
تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس، معلم پیر و بی حوصلهای داشتیم که شد دشمن قسم خوردهی من هر کس درس نمیخواند میگفت: میخوای بشی فلانی؟
و منظورش من بینوا بودم با هزار زحمت رفتم کلاس دوم.
آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان، همیشه ته کلاس مینشستم و گاهی هم چوبی میخوردم که یادم نرود کی هستم!!
دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد.
کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسهمان لباسهای قشنگ میپوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را برای کلاس ما گذاشتند. من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم میدانستم جام اونجاست، درس داد، مشق گفت که برای فردا بیاریم،
آنقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم، ولی میدانستم نتیجه تنبل کلاس چیست، فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها همگی شاخ در آورده بودیم آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن.
وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم دستام میلرزید و قلبم به شدت میزد زیر هر مشقی یه چیزی مینوشت.
خدایا برا من چی می نویسه؟ با خطی زیبا نوشت: عالی...
باورم نمیشد بعد از سه سال این اولین کلمهای بود که در تشویق من بیان شده بود، لبخندی زد و رد شد، سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم. به خودم گفتم هرگز نمیگذارم بفهمد من تنبل کلاسم، به خودم قول دادم بهترین باشم... آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سالهای بعد همیشه شاگرد اول بودم. وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم. یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد، چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ میکنیم به ویژه ما
مادران، معلمان، استادان، مربیان...
✍خاطره ای از "استاد محمد شاه محمدي" / استاد مديريت و روانشناسى
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
Telegram
••🕊• مربّیان دینی ••🕊••
﷽☉ یاریگر علاقهمندان تربیت دینی با ارائه کلماتی از آیات، روایات و تجارب تربیتی
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
#یکخاطره
🪞چند سال پیش به پیرایشگاه ( همان سلمانی خودمان) رفتم و پسری جوان و بزککرده مشغول کوتاه کردن موی سرم شد.
🪮 نمیدانم از کجا بحث به مسائل دینی افتاد. او گفت اسلام مال عربهاست و ما آریایی هستیم.
خدا به ذهنم چیزی انداخت و
🪒گفتم موزر دستت مال کجاست؟
گفت آلمان.
🔌گفتم اون یکی ماشین اصلاح چی؟
گفت فیلیپس هلند.
☀️ گفتم: گل پسر! بهترین هر چیزی رو تصاحب کن و لو ایرانی نباشه.
✂️ و دیگر فقط این قیچی بود که سر و صدا میکرد و سکوت بین ما را میشکست ...
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
🪞چند سال پیش به پیرایشگاه ( همان سلمانی خودمان) رفتم و پسری جوان و بزککرده مشغول کوتاه کردن موی سرم شد.
🪮 نمیدانم از کجا بحث به مسائل دینی افتاد. او گفت اسلام مال عربهاست و ما آریایی هستیم.
خدا به ذهنم چیزی انداخت و
🪒گفتم موزر دستت مال کجاست؟
گفت آلمان.
🔌گفتم اون یکی ماشین اصلاح چی؟
گفت فیلیپس هلند.
☀️ گفتم: گل پسر! بهترین هر چیزی رو تصاحب کن و لو ایرانی نباشه.
✂️ و دیگر فقط این قیچی بود که سر و صدا میکرد و سکوت بین ما را میشکست ...
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
Telegram
••🕊• مربّیان دینی ••🕊••
﷽☉ یاریگر علاقهمندان تربیت دینی با ارائه کلماتی از آیات، روایات و تجارب تربیتی
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
👈 راهنمای کانال
🔸 با تشکر از حضور و حمایت شما، بدینوسیله ۱۶ عنوان اصلی کانال #مربیاندینی به اطلاعتان میرسد:
#تربیتدرآیاتوروایات
#اولویتهایفراموششده
#هشدارهایتربیتی
#کلیدهایتربیتی
#اخلاقسازمانی
#اخلاقمعلمی
#مثبتگرایی
#خودسنجی
#آفاتمعلمی
#یکخاطره
#سوادرسانه
#یککمنمک
#رشدفردی
#انگیزشی
#یادایام
و
#سخنرانیمسعوداسماعیلی
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
🔸 با تشکر از حضور و حمایت شما، بدینوسیله ۱۶ عنوان اصلی کانال #مربیاندینی به اطلاعتان میرسد:
#تربیتدرآیاتوروایات
#اولویتهایفراموششده
#هشدارهایتربیتی
#کلیدهایتربیتی
#اخلاقسازمانی
#اخلاقمعلمی
#مثبتگرایی
#خودسنجی
#آفاتمعلمی
#یکخاطره
#سوادرسانه
#یککمنمک
#رشدفردی
#انگیزشی
#یادایام
و
#سخنرانیمسعوداسماعیلی
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
Telegram
••🕊• مربّیان دینی ••🕊••
﷽☉ یاریگر علاقهمندان تربیت دینی با ارائه کلماتی از آیات، روایات و تجارب تربیتی
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
#یکخاطره
#مثبتگرایی
خانم معلمی تعریف میکرد:
در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم، به نیت این که آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.
پدر و مادرشان هم دعوت مراسم بودند و قرار بود بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.
چندین بار تمرین کردیم و سرود را کامل یاد گرفتند.
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم.
باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.
ناگهان دختری از جمع جدا شد و به جای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.
دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد.
بچهها هم سرود را میخواندند و ریز میخندیدند، کمی مانده بود بهخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتوانستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیاش هم بکنم.
خب چرا این بچه این کار را میکند؟ چرا شرم نمیکند از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!! دانشآموز خوب و دوست خوبی برای بچهها بود!!
رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمیفهمید، به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم.
خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد!
فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.
نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود.
از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چهکار کنم؟! اخراجش میکنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه، من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود.
حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و حسابی جوگیر شده بود.
بسیار پرشور میخندید و کف میزد،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا اینجوری کردی؟! چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد : آخر مادرم اینجاست، برای مادرم اینکار را میکردم!!
با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند؟!
چشمانم گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: خانم صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح میدهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "ناشنوا" است، چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان ناشنوایان !!!
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!!
آفرین دختر، چقدر باهوش، برای مادر عزیزش، ببین به چه چیزی فکر کرده!!!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و...
تا اینکه همه موضوع را فهمیدند، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد!!!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند!!
درس این داستان برای من این بود:
زود عصبانی نشویم و از کوره در نرویم،
تلاش کنیم زود قضاوت نکنیم،
صبر کنیم تا اول همهی زوایا برایمان روشن شود تا بعد بتوانیم ماجرا را درست بفهمیم !
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://telegram.me/morabianedini
#مثبتگرایی
خانم معلمی تعریف میکرد:
در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم، به نیت این که آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان.
پدر و مادرشان هم دعوت مراسم بودند و قرار بود بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند.
چندین بار تمرین کردیم و سرود را کامل یاد گرفتند.
روز مراسم بچهها را آوردم و مرتبشان کردم.
باهم در مقابل اولیا و معلمان شروع به خواندن سرود کردند.
ناگهان دختری از جمع جدا شد و به جای خواندن سرود شروع کرد به حرکت جلوی جمع.
دست و پا تکان میداد و خودش رو عقب جلو میکرد و حرکات عجیبی انجام میداد.
بچهها هم سرود را میخواندند و ریز میخندیدند، کمی مانده بود بهخاطر خندهشان هرچه ریسیده بودم پنبه شود.
سرم از غصه سنگین شده بود و نمیتوانستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیاش هم بکنم.
خب چرا این بچه این کار را میکند؟ چرا شرم نمیکند از رفتارش؟ این که قبلش بچه زرنگ و عاقلی بود!! دانشآموز خوب و دوست خوبی برای بچهها بود!!
رفتم روبرویش، بهش اشاراتی کردم، هیچی نمیفهمید، به قدری عصبانیام کرده بود که آب دهانم را نمیتوانستم قورت دهم.
خونسردی خود را حفظ کردم، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرفتر و دوباره شروع کرد!
فضا پر از خنده حاضران شده بود، همه سیر خندیدند.
نگاهی گرداندنم، مدیر را دیدم، رنگش عوض شده بود، از عصبانیت و شرم عرقهایش سرازیر بود.
از صندلیش بلند شد و آمد کنارم، سرش را نزدیک کرد و گفت: فقط این مراسم تمام شود، ببین با این بچه چهکار کنم؟! اخراجش میکنم، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه، من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانشآموز حتمی شود.
حالا آنی که کنارم بود زنی بود، مادر بچه، رفته بود جلو و حسابی جوگیر شده بود.
بسیار پرشور میخندید و کف میزد،
دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود.
همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم: چرا اینجوری کردی؟! چرا با رفقایت سرود را نخواندی؟!
دخترک جواب داد : آخر مادرم اینجاست، برای مادرم اینکار را میکردم!!
با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست، چرا آنها اینچنین نمیکنند و خود را لوس نمیکنند؟!
چشمانم گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت: خانم صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود، خودم توضیح میدهم؛ مادر من مثل بقیه مادرها نیست، مادر من "ناشنوا" است، چیزی نمیشنود و من با آن حرکاتم کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه میکردم تا او هم مثل بقیه مادران این شادی را حس کند! این کار من رقص و پایکوبی نبود، این زبان اشاره است، زبان ناشنوایان !!!
همین که این حرفها را زد از جا جهیدم، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم، و دختر را محکم بغل کردم!!
آفرین دختر، چقدر باهوش، برای مادر عزیزش، ببین به چه چیزی فکر کرده!!!
فضای مراسم پر شد از پچپچ و درگوشی حرف زدن و...
تا اینکه همه موضوع را فهمیدند، نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلمان همه را گریاند!!
از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانشآموز نمونه را به او عطا کرد!!!
با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند، گاهی جلوتر از مادرش میرفت و مثل بزغاله برای مادرش جست و خیز میکرد تا مادرش را شاد کند!!
درس این داستان برای من این بود:
زود عصبانی نشویم و از کوره در نرویم،
تلاش کنیم زود قضاوت نکنیم،
صبر کنیم تا اول همهی زوایا برایمان روشن شود تا بعد بتوانیم ماجرا را درست بفهمیم !
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://telegram.me/morabianedini
Telegram
••🕊• مربّیان دینی ••🕊••
﷽☉ یاریگر علاقهمندان تربیت دینی با ارائه کلماتی از آیات، روایات و تجارب تربیتی
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
⚘تلاشی در جهت درک بهتر معارف شیعی و نهادینگی آن در "نوجوان و جوان"
💠 تاسیس: ۱۳۹۵.۹.۲۳
💢 دورهها و مجالس دکتر مسعود اسماعیلی
@M_ESMAAILI
🆔️ eitaa.com/morabianedini
••🕊• مربّیان دینی ••🕊••
#یکخاطره
از یک دوست روحانی دغدغهمند:
✔️ ۱۵سال قبل در روستایی تبلیغ رفته بودم.
گمانم ۳۰۰۰ نفر جمعیت نداشت
۳ مسجد و ۳ حسینیه داشت.
😳 با این حال داشتند حسینیه عظیم دیگری بنا میکردند که تا آن روز ۲۰۰ میلیون هزینه کرده بودند.
بخوانید ۱۰ میلیارد الان.
✨ بهشون گفتم جوونای شما اعتقادات، امامت، احکام، حلال و حرام و.....بلدند؟
💥 گفتند خیر.
🚂 گفتم یک هزارم این پول را بدهید هفتهای یک روز طلبه ای با قطار بفرستم برای جوانان و بانوان و....کلاس بگذاره و....
گفتند: چشم
و رفتهاند که خبر بدهند...
از یک دوست روحانی دغدغهمند:
گمانم ۳۰۰۰ نفر جمعیت نداشت
۳ مسجد و ۳ حسینیه داشت.
بخوانید ۱۰ میلیارد الان.
گفتند: چشم
و رفتهاند که خبر بدهند...
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یکخاطره
🔺 سالها قبل (۷۸) و برادرانی که توفیق همخوانی داشتیم با هم در گروهی مسمی به مصفّا...
💎 آقایان
مقصودی
صدقی
فرهمند
اسماعیلی
🥲 پشت صحنههامان پر بود از مهر و اشک.
دلتنگ آن روزهای بی ادایم..
دل تنگ توسلهای نابی که یکی میخواند و سه تن میگریستند،
🕋 پایی به آن باز نبود ولی پای همه ما را معجزه آسا به عرفات کشاند.
بیثبت نام
بی فیش حج
بیپارتی و حتی
بی پول
😊 نمی دانید روزی که اول اسمهایمان را کله هم کردیم تا مصفا شکل بگیرد چه ذوقی کردیم.
🤩 و ذوق مرگ شدیم وقتی فهمیدیم این لقب، لقب سیدالشهداست.
ارواحنافداه....
🕌اللهم صل علی الحسین المصفی
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://instagram.com/morabianedini
مقصودی
صدقی
فرهمند
اسماعیلی
دلتنگ آن روزهای بی ادایم..
دل تنگ توسلهای نابی که یکی میخواند و سه تن میگریستند،
🕋 پایی به آن باز نبود ولی پای همه ما را معجزه آسا به عرفات کشاند.
بیثبت نام
بی فیش حج
بیپارتی و حتی
بی پول
ارواحنافداه....
🕌اللهم صل علی الحسین المصفی
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://instagram.com/morabianedini
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#یکخاطره
🕋 من آن سال میدانستم به حج مشرف میشوم اما نمیدانستم چگونه!!
🗣️ سال ۱۳۸۱ و حجی استثنایی با رفقای مصفا:
صاحبان چهرههای آفتاب سوخته به ترتیب از چپ به راست برادران:
مقصودی، صدقی، فرهمند آزاد و این بنده.
✨ شاید باور نکنید که
نه فیش داشتیم و نه پول...
و
هیچکداممان هم قرار نبود مشرف شویم.
☹️ فقط امید داشتیم تا دلتان بخواهد.
⭐️ شاید هم لطفی بود بهخاطر مجالس روضه و توسلمان، مجالسی که جمعیتی جز خودمان ۴ نفر نداشت...
یعنی تعداد روضهخوان = مستمع
و شاید هم به خاطر لحظاتی که مجلس کوچکمان مماس خلوص میشد.
💬 این از معدود مواردی بود در عمرم، که وجدان کردم این حدیث شریف را که وقتی خدا بخواهد حاجتی دهد، به قلب فرد می اندازد تا بخواهد ازش و بعد حاجتش را می دهد.
اللهم لک الشکر و لک الحمد حمدا کثیرا و؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
واَقِمنابِخِدمَـتِه🤲
🕋 من آن سال میدانستم به حج مشرف میشوم اما نمیدانستم چگونه!!
صاحبان چهرههای آفتاب سوخته به ترتیب از چپ به راست برادران:
مقصودی، صدقی، فرهمند آزاد و این بنده.
نه فیش داشتیم و نه پول...
و
هیچکداممان هم قرار نبود مشرف شویم.
یعنی تعداد روضهخوان = مستمع
و شاید هم به خاطر لحظاتی که مجلس کوچکمان مماس خلوص میشد.
اللهم لک الشکر و لک الحمد حمدا کثیرا و؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
واَقِمنابِخِدمَـتِه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#یکخاطره
#کلیدهایتربیتی
🔹 دیروز یکی از دوستان خوبم که زمانی در مدرسه در خدمتش بودم، این تصاویر را برایم فرستاد.
🔺 تصاویری که گویای جزوهی خودسنجی است که شاید در کلاس سوم راهنمایی هر هفته دقایقی را به آن اختصاص داده، عمل به دروس داده شده را مورد سنجش قرار میدادیم.
🔹 او اکنون پزشک است و در خارج از کشور اقامت دارد و به بیان خودش این جزوه را با خود همراه دارد حتی در آمریکا...
🤲 خدا را به داشتن برادرانی به این خوبی شاکرم.
⚡️ به نظر میرسد برای کم کردن فاصله دانش و کنش یا همان علم و عمل راهی بهتر از #محاسبهینفس که بسیار مورد تأکید روایات است وجود ندارد.
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://instagram.com/morabianedini
#کلیدهایتربیتی
https://telegram.me/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
http://eitaa.com/morabianedini
••✾•🍃🌺🍃•✾••
https://instagram.com/morabianedini
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM