محسن باقری - نقدزیست
463 subscribers
121 photos
86 videos
15 files
105 links
برای دیالوگ:
@mohsenbaghery

نقدزی قدیم:
T.me/naghdzee
Download Telegram
صوت پلان به پلان فیلم روما
بخش اول
🎙قسمت اول
#پلان به پلان حضوری فیلم #روما
خلاصه متنی این نشست را در پست زیر بخوانید

🆔 @naghdzee
Forwarded from نقدزی
#خلاصه #پلان_به_پلان #روما ص ۱

از ابتدا تا دقیقه ۴۲

سکانس اول:
- صداها: جریان آب، پر شدن سطل، پاشیدن آب

موافقین: حس آرامش، دادن اطلاعات: کسی زمین را می شورد

مخالفین: انعکاس هواپیما در آب چه ارزشی دارد؟

بعد از تیلت آپ:
موافقین: شخصیت در لانگ شات دیده می شود و ناگهان عمق می بینیم.

حرکت کوچک به چپ:
باعث می شود که کلئو سوژه نباشد و توجه دوربین متوجه خانه و صداهایش شود

رد شدن کلئو از جلوی دوربین:
تبدیل کلوز به مدیوم و لانگ... و سوژه شدن کار شخصیت به جای خود شخصیت

صدای واق سگ:
بخشی پررنگ از جامعه ی بیرون که بعدا بارها دیده و شنیده میشه

دلیل نوستالژیک بودن فیلم:
برجسته بودن صداها و نبودن رنگ... میزانسن عکاسانه

محمد: سیاه و سفید بودن باعث بیش از حد رک بودن نوستالژی شده

موافق: مگه‌ فیلم فقط همین رو داره؟

محمد: خوبه با شاپ لیفترز مقایسه ش کنیم.

موافق: مقایسه نباید کرد

محمد: این سلیقه ی من نیست

محسن: نباشه. سلیقته دیگه!

کنتراست صدای پرنده و سگ

اولین بار دیدن راه پله.... اشاره به دقایق پایانی فیلم و بالا رفتن کلئو از پله

مخالف: مگه در خاطرات تصویری مون کلوز صورت آدم ها رو نداریم؟

موافق: درسته. ولی اینجا "عکس" مجرای تداعی خاطراته.

مخالف: تکنیک محدود و تکراری فیلم حس رو محدود می کنه؛ اوجش سانتی مانتالیزم سکانس نجاته

فرید: بعد از مدتی، خاطرات تصویری هم به نوعی ثبات عکس گونه می رسن. این تکرار قابل قبوله.

مخالف: دوربین خودنماست؛ تکرار می کنه تا سبکی تقلبی بسازه.

موافق: مخاطب عام این فکرها رو نداره!

محمد: خب منم یه مخاطبم. بعدش، اگه این جوریه، به صدا هم نباید فکر کنه.

موافق: اون جا حسه؛ فکر نیست. به چشم نقد و مقایسه نبینید.

محمد: خیلی جاها حوصله سر بره. من چیزهایی که می گید ندیدم. الان که می گید می فهمیم. ولی برای مخاطب عام ملال آوره.

موافق: فروش داشته تو آمریکا. پیش داوری نکنیم. بذاریم ذائقه مون تغییر کنه.

حرکت پن شخصیت محور نیست چون قبل و بعد از شخصیت حرکت در جریان است؛ انگار روی پنکه ای سوار است.

عبور از صحنه آواز خواندن کلئو

ریتم اتفاقات تند است ولی حرکت کند پن از سیر اتفاقات عقب است... کار زیاد است

کم کم با شروع درام، خود شخصیت هم در کنار کارش مهم می شود

صداهای چندلایه موقع بیرون رفتن کلئو

محسن: آخر فیلم حس کردین که تو این خونه زندگی کردین یا نه؟

یکی از خانوم ها: نه! 😌

محسن: 😏

علیرضا: فضای خونه به شکلی مصنوعی مهندسی شده.

محسن: چرا مخاطب خاصی می بینید؟

محمد: اصلا نمی فهمم این قضیه مخاطب خاص و عام رو.

مخالف: با کلاسیک مقایسه نمی کنیم. مشکل اینه که دوربین رو به رخ می کشه و تصویر تزیینی میشه.

محسن: تصویر رو تزیینی می کنه تا عوضش با صوت تأثیر بذاره

محمد: خب تصویر داره آزار می ده!

علیرضا: صدا مکمل تصویر باید باشه.

فرید: مصداقی بگو کجا اذیت شدی؟

یکی از خانوما: گرین بوک من رو به آدم ها نزدیک می کنه. روما نه.

محسن: مقایسه ها رو می بینید؟ خب این نمی خواد مخاطب نزدیک بشه به شخصیت اصلا. البته شکنجه هم نمی ده.

مخالف: همه ش شکنجه ست. اصلا جذاب نمیشه. آقا این سبک دوربین محدودیت حسی میاره. مینیمال ساختن سخته.

محسن: آقا نمی خواد حس بده. می خواد مجبورت کنه بشینی این شخصیت رو ببینی.

خروج کلئو از خانه: دقیقه ۴۲
Audio
🎙قسمت دوم
#پلان به پلان حضوری فیلم #روما
خلاصه نقد را در پست بعدی بخوانید.

@naghdzee
Forwarded from نقدزی
#خلاصه #پلان_به_پلان #روما ص ۲

از دقیقه ۴۳ تا ۹۹

محمد: بهتر از نوستالژی بازی علی حاتمی با اشیاست؛ ولی باز هم زیاد رو هست.

محسن: سکانس بردن به مدرسه خوب نشده چون قرار بود شباهت سایر خدمتکارها به کلئو رو ببینیم که به دلیل حرکت نامناسب دوربین نمی بینیم.

علیرضا: مرسی! این همون محدودیتی هست که می گیم به خودش تحمیل کرده دیگه.

محسن: می تونست با همون محدودیت باز هم بهتر بگیره به نظرم.

بازگشت از مدرسه

محسن: مهندسی فضا خیلی دقیقه؛ هر بار بخشی از خونه رو می ده و به تدریج پازل خونه رو برامون می سازه.

علیرضا: نمی تونه بسازه چون فقط قاب مدیوم داره و کلوزی برای نزدیک شدن به خونه نداریم. نماهای خونه تکراری هستند نه تکمیلی!

فرهاد: جای دوربین مهمه. مثلا اینجا چرا از پشت میله ها گرفته؟ اگر می رفت جلوتر چی می شد؟

محسن: آفرین! اگه می رفت جلو، اون تلفن توی کادر مسأله می شد؛ نمی خواد بشه.

مخالف: این قاب تو قاب ها البته ضعفه. خواسته محدودیت قاب بندی که برای خودش ایجاد کرده رو با این تمهید پوشش بده اما کار نمی کنه.

محسن: درسته.

خ: ببینید؛ این فیلم کلی نکات خاص داره برای مخاطب خاص. برای عام نیست. مثلا اون دوربین مثل دوربین مداربسته می مونه ولی حسی نمی ده.

محسن: آفرین! مثل مداربسته ست و عمدا نخواسته حس بده تا شما به بازیگر نزدیک نشید.

محمد: اداست.

علیرضا: پیچیدگی فرایند گرفتن نماها بالاست و همین تصنعی بود تکنیک رو افزایش داده.

محسن: بذارید جلو بریم......می بینید؟ کات ها زیاد شد... که تو خسته نشی ای مخاطب عام! و کلوز مال کارهای کلئوست نه خودش. کلوز آب روی زمین. کلوز ظرف و سینک... و این تکه تکه دادن فضا باعث میشه که ما هر بار اتصال بخشی جدید از خونه رو به بخش های قبلی ببینیم.

سؤال: تمام درهای خونه بازه. عمق میدان خواسته بده؟

محسن: دقیقا. همیشه پیش زمینه و پس زمینه با دقت ساخته شده. مثلا اینجا دو تا پسر رو در حال بازی و خشونت می بینیم.

سکانس پشت بام

محسن: صدای سگ ها چقدر زیاد شد. توی پس زمینه کلئوها رو می بینید؟

خ: خدمتکارها توی طبقه خودشون نیستن؛ اومدن توی بالاترین سطح شهر. یه استعاره قوی.

محسن: دعوای دو برادر. واکنش برادر کوچیک تر به خشونت: می خوام بمیرم. همراهی کلئو با کودک. و از دست رفتن بچه ی کلئو در ادامه ی فیلم به خاطر خشونت جامعه، مردها و همون پسر. واکنش به خشونت: بمیریم بهتره. البته این مطابق با نوستالژی بازی های کودکی ما ایرانی ها نیست و زورگویانه به نظر میاد.

عبور از سکانس های غذا خوردن و تماشای تلویزیون

محسن: چه اشکالی داره کل فیلم رو استعاره بگیریم؟

محمد: استعاره این قدر رو نیست؛ باید حل بشه تو داستان و شخصیت ها تا تأثیر بذاره... مثل شاپ لیفترز

محسن: این کات موقع نماشای تلویزیون من رو به شوق میاره

محمد: می فهمم اما حس نمی کنم؛ شاید تو خاطراتی مشابه داری.

محسن: نه؛ من این رو قبلا زندگی نکردم. خود فیلم شد زندگی م.

پانورامای ۳۶۰ درجه و کارهای آخر شب کلئو

وقت استراحت جلسه و بحث درباره ی مینیمالیسم... مقایسه با برگمان و فرهادی و قصه ی شب در رادیو

محسن یک لیموناد سفارش می دهد (تا مغزش خنک شود!)

صدای قاشق در لیوان

محسن: این متفاوت ترین فیلمه

علیرضا: بله؛ متفاوت ترین فیلمیه که شکل نگرفته! 😌

فرید: پیش فرض ها رو کنار بذارید.

علیرضا: پیش فرضی نداریم.

فرهاد: مخاطب عام پیش فرض نداره.

مخالفین: شما که می گید فیلم متفاوت و خاصه! پس کدوم مخاطب عام؟

محسن: با چه معیاری باید بهتون نشون بدم که فیلم به مخاطب عتم حس می ده؟

مخالف: خود فیلم!

محسن: به کامنت ها میشه نگاه کرد.

علیرضا: کامنت ها تحت تأثیر جایزه هاست. مثل دانکرک.

محسن: یه جمله ای گفتم توش گیر کردم. 😭آقا اصلا واسه مخاطب عام نیست. خاصه. خوبه؟

محمد: خب این دیگه چه سینماییه؟ 🙂

محسن: پس این همه توضیحاتی که دادیم چی بود؟

عرفان: آقا قفل نکنید سر این ها. فراستی هم بهش بگن فرامتنی گفتی میگه باشه بعد ادامه می ده.

محسن و محمد: راست می گی؛ باشه؛ بریم.

دقیقه ۹۹
Audio
🎙قسمت سوم
#پلان به پلان حضوری فیلم #روما
خلاصه نقد را در پست بعدی بخوانید.

@naghdzee
Forwarded from نقدزی
#خلاصه #پلان_به_پلان #روما ص ۳

از دقیقه ۱۰۰ تا ۱۳۶

شدت گرفتن صدای تگرگ موقع خروج از اتاق و تداعی نوستالژی مشترک همه ی ما

علیرضا: گفتم که؛ واسه رادیو خوبه! تصویر یه عینیتی داره که نمی تونم نادیده بگیرمش. اما این عینیت اولویت نداره. صداست که اولویت داره.

محسن: مگه شما "خروج" رو در تصویر نمی بینید و مگه همزمانی همین تصویر با اون صوت نیست که داره حس نوستالژیک برامون می سازه. پس چرا میگی تصویر فاقد حسه؟

علیرضا: ببین تحلیل تو هم میگه صدا اولویت داره.

محسن: بله. اما در کنار تصویر کار می کنه. تصویر قصه می سازه و صدا، فضا.

صدای ماشین ها و بوق ها (هجوم انضباط جامعه ی مردسالار به راننده ی زن) و گیر افتادن بین دو کامیون (تنگنا)

خ: من نااگاهی در زن نمی بینم. انگار عمدی می زنه به کامیون ها.

محسن: نه. اینجا تلاش می کنه جای مرد رو بگیره و نمی تونه. تو پارکینگ هم مسته و عمدی نمی زنه به دیوار. این ها ضعف زنی ست که خواسته مرد باشه.

یکی از زوایا در سکانس زلزله

محمد: خیلی بده

محسن: موافقم.

محمد: تمایلی هست در هنر معاصر به ساختن تابلوهای تصنعی مثل همین تضاد سیمان و شیشه در این قاب.

فرید: می خواد بی توجهی پرستارها و توجه کلئو رو نشون بده.

همهمه ی حضار جلسه

محسن: لطفا یه لحظه سکوت! اینجا بده واقعا. اون پیرزن و دختر موقع زلزله دعا می خونن. و کلئو ماتش برده. این صحنه ای هست که زلزله رو به خاطرش گرفته. اما در نیامده.

یکی از حضار: کلئو مونده بین اومدن و رفتن... نگه داشتن بچه یا سقط... و با دیدن آوار زلزله روی محل خواب نوزادی که زنده مونده داره به تصمیمش درباره ی مرگ و حیات فکر می کنه.

محسن: شاید هدف همین بوده اما درست منتقل نمیشه به ما.

ورود به روستا

سر سگ ها روی دیوار

محسن: تضاد سگ های کشته شده در جامعه و سگ محفوظ در حریم خانه

سکانس تیراندازی

محسن: اعمال خشونت (پرنده کشی) مردهای شهری در محیط روستا... بر خلاف همه ی زن ها که نشستن، زن تلاش می کنه شلیک کنه و مرد بشه.... کلئو نگران بچه هاست.... تقابل توجه کلئو به بچه ها و تلاش اشتباه زن برای مرد شدن (بی توجهی به بچه ها).... حالا شما که می گفتید: "چرا هدف تیراندازی رو نشون نمی ده"، چه لزومی داره نشون بده؟ ما با این طرف کار داریم. غیر از اینه؟

عبور از صحنه ی تعرض به مادر

محسن: تا مدتی بعد از فیلم، سگ ببینیم یاد فیلم می افتیم. این یعنی با ما کار کرده.

صحنه آتش سوزی

محسن: خط سیر یکی از شخصیت ها شبیه شخصیتی فرعی در پلان سکانس دانکرک فیلم کفاره ست. حین چرخش دوربین و عوض شدن قاب، اون آدم از جایی مشخص با سرعتی معین طوری حرکت می کنه تا بالاخره در زمان و مکان از قبل مشخص شده وایسه و در قاب نهایی دیده بشه.

اشاره ی محسن به انواع محاسبات دقیق کارگردان به عنوان ویژگی مثبت فیلم

علیرضا: بله. محاسبه کرده. ولی....

محسن: به قول فراستی "باشه" 😌

محمد: صدای جیرجیرک خیلی روئه.

محسن: رو نیست. کم کم اضافه میشه.

محمد: بذار بهت بگم قضیه چیه. ببین این فیلم داره دوسر خوری می کنه. هم با ترفندهایی مخاطب خاص رو می خواد راضی کنه و هم با یک سری بچه بازی ها مخاطب عام رو می خواد نگه داره. اصل اعتقاد من راجع به فیلم اینه.

محسن: بریم 😌.... این اتوبوس رو کاش حذف می کرد از فیلم. می دونید چرا؟ بهتر بود از خلأ فضای بیرون از کره زمین (در فیلم روی پرده) مستقیماً وصل می کرد به این فضای سرد و خالی روی زمین (تمرین رزمی دسته جمعی) اما نمای اتوبوس فاصله می ندازه بین این دو.... محتواگراها نشانه های ظاهری (مثلا نوشته ی بالای سر جمع) رو می بینن و تأثیرات فرمال این صحنه رو نمی بینن. تمرین دسته جمعی برای خشونتی خودخواسته.

حفظ تعادل توسط کلئو بر خلاف تمامی مردان مدعی

محمد: الان تحلیل تون از این سکانس چیه؟ همین که زنه می تونه و مردا نمی تونن؟ همین؟ کل سکانس رو کش داد که همین رو بگه؟ آدم حوصله ش سر می ره بابا. به خدا.

محسن: ببین. استاد رزمی گفت: "اگر دلتون با مغزتون یکی باشه، می تونید پرواز کنید."

محمد: این ها را استاد گفت. آیا تصویر هم گفت؟

محسن: آره. دوربین همون جا پرواز می کنه میره بالا و حس می ده.

محمد: واقعاً؟ برای من مطلقاً حسی نمی سازه. آزار دهنده ست فقط.

محسن: .... کلئو چرا می تونه تعادلش رو حفظ کنه؟ چون عقل و دلش وصله. محبت می فهمه (رسیدگی به کارهای روزمره ی آدم ها.... نجات دادن کودک در حال غرق)

دقیقه ۱۳۶
Audio
🎙قسمت چهارم
#پلان به پلان حضوری فیلم #روما
خلاصه نقد را در پست بعدی بخوانید.

@naghdzee
محسن باقری - نقدزیست
🎙قسمت چهارم #پلان به پلان حضوری فیلم #روما خلاصه نقد را در پست بعدی بخوانید. @naghdzee
#خلاصه #پلان_به_پلان #روما ص ۴

دقیقه۱۳۷ تا پایان

سکانس نجات (دریا)

محسن: مهندسی کرده که وقتی دوربین بعد از ترکینگ ثابت میشه، نور خورشید توی لنز نخوره.... صحنه ی جمع شدن بچه ها دور کلئو (طرح پوستر فیلم)... تمام فیلم رو ساخته تا به اینجا برسه.... کلئو ناجیه و محور جمع

علیرضا: صحنه ی غرق تو "درباره ی الی" بهتره.

محسن: مقایسه نکنید 😭 شما می خواید مثل اون التهاب آور بشه... همه ی ذهنتون مقایسه ست

محمد: قیاس مگه بده؟ چرا؟

علیرضا: شما می گید دوربین همراه کلئو میره تو دریا که بچه رو نجات بدیم....

محسن: خود نجات رو نمی بینیم.... اون بیرون از قاب اتفاق میفته...

علیرضا: خب پس نگو میریم که ببینیم... چون نمی بینیم! همراهش نمی شیم.

فرید: نتیجه اینه که حس همراهی رو پیدا می کنیم بدون دیدن خودِ نجات.

مخالف: این که از اول مهندسی کنه و بگه از چند قاب و حرکت دوربین محدود می خوام استفاده کنم، یک سری محدودیت های حسی ایجاد می کنه.

فرید: چه اشکالی داره که کارگردان دکوپاژی مشخص در ذهن داشته باشه.

علیرضا: گراویتی هم همینه. متکی به حرکات عجیب و غریب دوربین. این همون کارگردانه.... اینجا موقع غرق، مرکز بحران رو نشون نمی ده در حالیکه در زندگی واقعی، نگاه ما معطوف به مرکز بحرانه.

فرید و محسن: این رو از فیلم های قبلی که دیدی نتیجه گرفتی یا از خود زندگی؟

علیرضا: از خود واقعیت زندگی.... فیلم مهندسی شده جلوی واقعی بودن رو می گیره... تحلیل شما رو نمی پذیرم چون فیلمساز بحران رو از ما پنهان می کنه.

عرفان: ارتفاع دوربین این قدر پایینه که فکر می کنم اون بغل یه مانع گذاشته تا آب توی دوربین نره.

محمد: و این ارتفاع پایین (نزدیکی به آب) چه حسی داره به ما می ده؟ التهاب؟

عرفان: من خفه داشتم می شدم.

فرید: اگر التهابی از جنس "درباره ی الی" می خوای، نه!

علیرضا: این که فیلمساز از اول خودش رو مجبور می کنه که فقط یه جاهایی کات بده... یا دوربینش حرکات محدودی داشته باشه ... این خودش مسأله ست

فرید: پس داری اصل فلسفه ی دکوپاژ رو زیر سؤال می بری!

علیرضا: نه. فقط همین فیلم رو زیر سؤال می برم که مبتنی بر تکنیکی خامه. مثلاً همون سکانس زایمان... حتی توی عکاسی هم همیشه از یک زاویه ماجرا رو نمی بینیم...

محسن: این همون پیش فرضی هست که برات ساختن و با اون به سراغ فیلم میای.

فرهاد: نمی خواست سانتی مانتال بشه سکانس زایمان؛ وگرنه می تونست راحت اشکمون رو دربیاره.

فرید: اشکت رو درمیاره ولی یه جور دیگه ست.

علیرضا: الفدوربین وای میسه و فقط صحنه رو به صورت خشک ضبط می کنه... آدم از خودش می پرسه: آیا نمای بهتری نبود؟

فرید: چرا کلیت فیلم رو نمی بینی؟

محسن: منم سکانس زایمان رو دوست ندارم. اما کلیت رو چرا.

فرید: قبول دارم که در لایه ی ظاهری فیلم دوربینی خودنما داره... ولی مرز باریکی هست که فکر می کنم رعایت شده.

خ: آقا میشه من آخرین نظرم رو بگم؟

محسن: هرچی دوست داری بگو.

خ: الان با توضیحات شما چیزهایی دیدم که ندیده بودم؛ اما اگر به اندازه ی کافی قوی بود، نیازی به توضیح نمی داشت. کوارون به یکی مثل شما نیاز داره که تحلیلی همراه فیلم در اختیار مخاطب قرار بده... و شما ظاهراً جاهایی متعصبانه فیلم رو دوست دارید.

فرید: حرف های محسن اضافه بر فیلم نیست. پذیرفتین با دل تون... این همه توضیح دادیم نظرتون تغییر نکرد؟

محمد: شاید بیست سی درصد بتونم با فیلم همراه بشم... نه بیشتر... فیلمساز لجوجانه خواسته با خودش قراری بذاره و اجرا کنه.... اصلاً فقط همینه که فیلم رو خاص کرده.

سؤال: کارکرد سکانس رژه چی بود؟

محسن: مواجه شدن تنهایی مادر با جهت حرکت خشونت مردانه ی نظامی در جامعه... این فیلم ضد مردهای زمان خودشه... میگه اگر کلئوها نبودند، سرزمین من نابود می شد.... می خواد بگه زن ها نقش شون حفظ زندگی بود، و مردها اعمال خشونت...

عرفان: دوستان لطف می کنید بیاید برای عکس دسته جمعی؟

ختم جلسه