محسن باقری - نقدزیست
468 subscribers
121 photos
85 videos
15 files
105 links
برای دیالوگ:
@mohsenbaghery

نقدزی قدیم:
T.me/naghdzee
Download Telegram
Forwarded from نقدزی (سید محسن باقری)
📜نقد چیست؟
نقد یک مقوله دو طرفه است؛ که در یک سوی آن منتقد و در سوی دیگر مخاطب قرار دارد. منتقد در آن سوی نقد، با خواننده روبروست. از سوی دیگر موضوع مورد نقد باید ظرفیت و فرهنگ نقد را داشته باشد.

پیرامون چیستی نقد در فرهنگ دهخدا آمده است: «جدا کردن سره از ناسره را نقد می گویند». این تعریف به وضوح و شفافیت روشن کننده تکلیف یک منتقد است. قلم به دستان یا کیبورد نویسانی که این مهم را نادیده می گیرند و در حقیقت انشاء و املاء را تمرین می کنند باید بدانند که هرچه غیر از جداسازی بدی و خوبی یا خیر و شر را انجام دهند از نقد فاصله گرفته اند.

نقد از باب چیزی صحبت کردن هم معنی شده که بسیاری نقد را با گفتگوی خنثی اشتباه می گیرند. نقد باید پیشرفت دهنده باشد نه سنگ بر روی چرخ و ایستادن در حال. نقد آینده را مدنظر می گیرد و گذشته و حال را نادیده می انگارد.

به خلاصه این نقدها توجه کنید : «بازیگر این فیلم تام هنکس است که دو اسکار را در کارنامه دارد امسال با دستمزدی به خدا تومان در این فیلم پیوست و یک بار با کارگردان درگیر شد و به مدت 2 روز قهر کرد و در منزل مادرش سکونت می کرد که فیلمساز برای منت کشی آمد و ...»

این «مرور» یا به اصطلاح «ریویونویسی» است که امروز رواج بیشتری پیدا کرده و در جامعه به عنوان نقد شناخته می شود. امروز مخاطب فکر می کند نقد وظیفه دارد معرفی فیلم یا اثری باشد نه بررسی و تحلیل آن. این نقد نیست، که جنایتی بر ادبیات نقدنویسی است که به بهانه مدرنیته در جریان نقد فیلم رواج پیدا کرده است. جدا کردن سره از ناسره تنها به بیان ناسره ها به نتیجه می رسد. نمی توان با بیان خوبی های اثر به تعریف جداسازی ناسره دست یافت. از همین روی منتقد با وجدان و دانش با وجود آنکه می داند تاوان و خسارتی بعد از نقدش خواهد بود از این کار صرفنظر نمی کند و لذت نقد را بر عواید مادی احتمالی و دوستی با هنرمند عوض ترجیح می دهد. نقد الک و داس است. چاقوی جراحی و نیمه خالی لیوان را پر کردن است. نقد وسیله ای برای پیدا کردن عیب ها و خلل ها. نقد گوشزد ضعف ها در میان قوت هاست. نقد نسیه نیست، با مخاطب شوخی ندارد، با سوژه و خالق اثر مسئله شخصی دارد. «نسیه ممنوع است حتی شما دوست عزیز». این تعریف درست و جامع نقد است...
سید محسن باقری

#محسن_باقری #مقاله #نقدچیست #منتقدکیست

🆔 t.me/naghdzee
#مقاله حس و احساس و عاطفه
سید جواد یوسف بیک
"به راستی مگر غایت هنر- و سینما- چیزی جز اثر گذاری بر احساسات مخاطب است؟ و مگر می شود این اشک ها را که نشانه ی واضحی بر بروز احساسات تماشاگران در مقیاسی وسیع است انکار کرد و نادیده گرفت؟ اگر پاسخ پرسش های فوق منفی است، بنابراین شیار 143 در اوج است. پس دیگر منتقد در این میان چه می گوید؟"

اینکه شیار 143 توانسته است بر احساسات تماشاگران اثر گذار باشد را فعلاً می پذیریم، اما چه کسی گفته است که غایت و هدف هنر اثرگذاری بر احساسات است؟ هنر به طور عام و سینما به طور خاص، اساساً قرار است با حس کار کند و نه با احساس. حس با احساس متفاوت است و احساس نیز با عاطفه فرق می کند.

حس، خود بر دو گونه است: حس اوّلیه و حس ثانویه. حس اوّلیه (sense) همان حواس پنج گانه ی ماست که نخستین ورودی های سیستم وجودی مان هستند و اوّلین ابزار برای دریافت هرگونه شناختی از محیط پیرامون به شمار می روند. چنانچه واضح است، این مرحله از حس، کاملاً در خودآگاه ما قرار دارد و تماماً قابل توضیح و توصیف است.

وجود ما پس از دریافت این ورودی های محسوس به آنها واکنش نشان می دهد. این واکنش، خود دو نوع است: واکنش خودآگاه و واکنش ناخودآگاه.

فطرتاً غریزه ای در وجود ما موجود است به نام عاطفه (emotion). این غریزه، خاستگاه واکنش های خودآگاه ما به پدیده های محسوس است. این واکنش خودآگاه- که همچنان به روشنی قابل توصیف است- احساس (sentiment) نام دارد. احساس شادی، غم، خشم، ترس و شهوت مثال های این گونه از واکنش ها هستند.

اما وجود ما واکنش دیگری نیز به پدیده های محسوس نشان می دهد که به طور شفاف قابل توصیف نیست. این واکنش، حالتی عمومی است که بر انسان و قلب او رخ می دهد. مثلاً وقتی در جمعی خاص قرار می گیریم و یا با شخصی خاص صحبت می کنیم، حال مان خوب می شود و یا با دیدن دریا، جنگل و غیره حال مان دگرگون می شود. این "حال" همان واکنشی است که چون در ناخودآگاه ما شکل می گیرد به شکلی شفاف، توصیف پذیر نیست اما اساسی ترین و عمیق ترین دریافت ما از پدیده ها را به دست می دهد. این نوع واکنش همان حس ثانویه (feeling) است.

وقتی می گوییم که نقطه ی اثر هنر بر حس است، منظور حس ثانویه است. از آنجاکه احساس در خودآگاه قرار دارد و حس (ثانوی) در ناخودآگاه، بدیهی است که توجه اغلب ما به احساس بیشتر باشد و از حس غافل شویم. ما احساس را بیشتر دوست داریم و احساساتی شدن را بیشتر می پسندیم و اغلب در برابر آن تسلیم می شویم چراکه اثر آن وسیع تر است. در عین حال چه بسا به دلیل راحت طلبی، کمتر به حس توجه می کنیم زیرا که اثر آن عمیق تر است و رسیدن به عمق، تلاشی مضاعف می طلبد. غافل از اینکه عمق مهم تر از وسعت است چراکه عمق مفهومی کِیفی و وسعت مفهومی کمّی است.

نکته ی دیگر آن است که احساسات می تواند به راحتی آماج تحریکات سطحی قرار گیرد و شور احساسی ایجاد کند و جنبش و تحرّک. اما حس، خیلی تحریک پذیر نیست چراکه در پس پرده ی ناخودآگاه منزل گزیده است و اگر هم چیزی بخواهد او را تحریک کند باید عمیق باشد و جدّی تا بتواند شعور ایجاد کند و آگاهی و تعمّق. شعور و دانش تنها مربوط به عقل نیستند. شعور حسّی تأثیری دارد که حتی با شعور عقلی نمی تواند جایگزین شود. مقوله ای حسی چون هنر را باید ابتدا با حس فهم کرد، سپس عقل به عنوان مؤید به کار خواهد آمد تا بار دیگر بتوان به حس بازگشت و به دریافت رسید. در برخورد با پدیده های حسی، عقلِ پیش از حس یارای فهم پدیده را نخواهد داشت و عقلِ پس از حس نیز اگر راهی به جز حساس تر کردن حس و بازگشت به سوی آن را پیش گیرد، عاقلانه عمل نکرده است.

اثر هنری نیز اگر به حس نرسد و نرساند، هنوز به هنر نرسیده است. مخاطب هنر انسان است، پس وجود احساس را نمی توان در او انکار کرد. احساس برای اثر گذاری یک اثر هنری لازم است، اما قطعاً کافی نیست. کمال هنر آنجا اتفاق می افتد که بدون حذف احساسات در آن راکد نماند و بتواند به حس گذار کند. پرداختن به احساسات مقدمه ای می تواند باشد برای رسیدن به حس. درجا زدن در احساسات اثر را ناقص، سطحی و غیر هنری می کند.

شیار 143 و اغلب فیلم های پر فروش ایرانی در سال های اخیر به همین درد مبتلا هستند. فیلم هایی سطحی و مبتذل که تنها برگ برنده شان اقبال تماشاگر است. این گونه فیلم ها احساسات را تحریک می کنند و مثلاً از مخاطب خنده می گیرند و گریه؛ و به آن می نازند. تماشاگر عام اما تقصیری ندارد. او احساس را بیش از حس دوست می دارد. به علاوه، اغلب ورودی های سینمایی اش احساسی بوده اند و نه حسی، پس مجالی برای تربیت حس نداشته است. لذا با اینکه بعضاً می داند که با اثری سطحی مواجه است (و این دانستن به درستی از حس او بر می آید) به این آگاهی وقعی نمی دهد و از تحریک شدن احساساتش به وجد می آید و تسلیم می شود.