محسن باقری - نقدزیست
468 subscribers
121 photos
85 videos
15 files
105 links
برای دیالوگ:
@mohsenbaghery

نقدزی قدیم:
T.me/naghdzee
Download Telegram
#پرسش سیاوش سهرابی:
🛑 آیا تعلیق، یک بار مصرف است؟
#مقاله حس و احساس و عاطفه
سید جواد یوسف بیک
"به راستی مگر غایت هنر- و سینما- چیزی جز اثر گذاری بر احساسات مخاطب است؟ و مگر می شود این اشک ها را که نشانه ی واضحی بر بروز احساسات تماشاگران در مقیاسی وسیع است انکار کرد و نادیده گرفت؟ اگر پاسخ پرسش های فوق منفی است، بنابراین شیار 143 در اوج است. پس دیگر منتقد در این میان چه می گوید؟"

اینکه شیار 143 توانسته است بر احساسات تماشاگران اثر گذار باشد را فعلاً می پذیریم، اما چه کسی گفته است که غایت و هدف هنر اثرگذاری بر احساسات است؟ هنر به طور عام و سینما به طور خاص، اساساً قرار است با حس کار کند و نه با احساس. حس با احساس متفاوت است و احساس نیز با عاطفه فرق می کند.

حس، خود بر دو گونه است: حس اوّلیه و حس ثانویه. حس اوّلیه (sense) همان حواس پنج گانه ی ماست که نخستین ورودی های سیستم وجودی مان هستند و اوّلین ابزار برای دریافت هرگونه شناختی از محیط پیرامون به شمار می روند. چنانچه واضح است، این مرحله از حس، کاملاً در خودآگاه ما قرار دارد و تماماً قابل توضیح و توصیف است.

وجود ما پس از دریافت این ورودی های محسوس به آنها واکنش نشان می دهد. این واکنش، خود دو نوع است: واکنش خودآگاه و واکنش ناخودآگاه.

فطرتاً غریزه ای در وجود ما موجود است به نام عاطفه (emotion). این غریزه، خاستگاه واکنش های خودآگاه ما به پدیده های محسوس است. این واکنش خودآگاه- که همچنان به روشنی قابل توصیف است- احساس (sentiment) نام دارد. احساس شادی، غم، خشم، ترس و شهوت مثال های این گونه از واکنش ها هستند.

اما وجود ما واکنش دیگری نیز به پدیده های محسوس نشان می دهد که به طور شفاف قابل توصیف نیست. این واکنش، حالتی عمومی است که بر انسان و قلب او رخ می دهد. مثلاً وقتی در جمعی خاص قرار می گیریم و یا با شخصی خاص صحبت می کنیم، حال مان خوب می شود و یا با دیدن دریا، جنگل و غیره حال مان دگرگون می شود. این "حال" همان واکنشی است که چون در ناخودآگاه ما شکل می گیرد به شکلی شفاف، توصیف پذیر نیست اما اساسی ترین و عمیق ترین دریافت ما از پدیده ها را به دست می دهد. این نوع واکنش همان حس ثانویه (feeling) است.

وقتی می گوییم که نقطه ی اثر هنر بر حس است، منظور حس ثانویه است. از آنجاکه احساس در خودآگاه قرار دارد و حس (ثانوی) در ناخودآگاه، بدیهی است که توجه اغلب ما به احساس بیشتر باشد و از حس غافل شویم. ما احساس را بیشتر دوست داریم و احساساتی شدن را بیشتر می پسندیم و اغلب در برابر آن تسلیم می شویم چراکه اثر آن وسیع تر است. در عین حال چه بسا به دلیل راحت طلبی، کمتر به حس توجه می کنیم زیرا که اثر آن عمیق تر است و رسیدن به عمق، تلاشی مضاعف می طلبد. غافل از اینکه عمق مهم تر از وسعت است چراکه عمق مفهومی کِیفی و وسعت مفهومی کمّی است.

نکته ی دیگر آن است که احساسات می تواند به راحتی آماج تحریکات سطحی قرار گیرد و شور احساسی ایجاد کند و جنبش و تحرّک. اما حس، خیلی تحریک پذیر نیست چراکه در پس پرده ی ناخودآگاه منزل گزیده است و اگر هم چیزی بخواهد او را تحریک کند باید عمیق باشد و جدّی تا بتواند شعور ایجاد کند و آگاهی و تعمّق. شعور و دانش تنها مربوط به عقل نیستند. شعور حسّی تأثیری دارد که حتی با شعور عقلی نمی تواند جایگزین شود. مقوله ای حسی چون هنر را باید ابتدا با حس فهم کرد، سپس عقل به عنوان مؤید به کار خواهد آمد تا بار دیگر بتوان به حس بازگشت و به دریافت رسید. در برخورد با پدیده های حسی، عقلِ پیش از حس یارای فهم پدیده را نخواهد داشت و عقلِ پس از حس نیز اگر راهی به جز حساس تر کردن حس و بازگشت به سوی آن را پیش گیرد، عاقلانه عمل نکرده است.

اثر هنری نیز اگر به حس نرسد و نرساند، هنوز به هنر نرسیده است. مخاطب هنر انسان است، پس وجود احساس را نمی توان در او انکار کرد. احساس برای اثر گذاری یک اثر هنری لازم است، اما قطعاً کافی نیست. کمال هنر آنجا اتفاق می افتد که بدون حذف احساسات در آن راکد نماند و بتواند به حس گذار کند. پرداختن به احساسات مقدمه ای می تواند باشد برای رسیدن به حس. درجا زدن در احساسات اثر را ناقص، سطحی و غیر هنری می کند.

شیار 143 و اغلب فیلم های پر فروش ایرانی در سال های اخیر به همین درد مبتلا هستند. فیلم هایی سطحی و مبتذل که تنها برگ برنده شان اقبال تماشاگر است. این گونه فیلم ها احساسات را تحریک می کنند و مثلاً از مخاطب خنده می گیرند و گریه؛ و به آن می نازند. تماشاگر عام اما تقصیری ندارد. او احساس را بیش از حس دوست می دارد. به علاوه، اغلب ورودی های سینمایی اش احساسی بوده اند و نه حسی، پس مجالی برای تربیت حس نداشته است. لذا با اینکه بعضاً می داند که با اثری سطحی مواجه است (و این دانستن به درستی از حس او بر می آید) به این آگاهی وقعی نمی دهد و از تحریک شدن احساساتش به وجد می آید و تسلیم می شود.
راه ممکن (ابراز و انفجار احساسات) فشار درونی اش را کاهش داده، اندکی تخلیه کند. تماشاگر گناهی ندارد؛ تقصیرکار اصلی سازنده ای است که دانسته و ندانسته از این وضعیت سوء استفاده می کند. سازنده ای که حس را نمی فهمد و نتیجتاً بلد نیست بر حس تأثیر بگذارد به مخاطب آسیب می رساند. انسان می تواند با یافتن حسی درست و تربیت شده تجربه های ناکرده ی خویش را از طریق هنر (سینما) پر کند و در برابر زندگی بی رحم مقاوم تر شود. اما با تخلیه ی احساسی تنها آرامشی لحظه ای را تجربه خواهد کرد و از آنجاکه التیام نیافته، بار دیگر به زندگی باز می گردد، بیش از پیش تخریب می شود. و این همان خیانتی است که سازنده ی نابلد در حق مخاطب روا می دارد. سازنده ای که اشکِ احساسی را به جای اشکِ حسی به مردم غالب می کند و با این دروغ و خیانت، نان می خورد و رشد می کند، نه هنرمند که متقلّب و کلاه برداری بی مایه است.

هنر اگر خلق است، که هست؛ و خلق اگر عام نیست، که نیست؛ پس هنر عام نیست و حس و احساس به عنوان مخلوقات او نیز خاص هستند. حس برای خاص شدن و تعیّن پیدا کردن نیاز به مدیوم دارد. حسی که ادبیات می سازد، بسیار متفاوت است با حسی که به وسیله ی سینما ساخته می شود. اوّلی با ذهنیت سر و کار دارد و دومی از عینیت عبور می کند. این دو را از آنجاکه ماهیتاً متفاوت اند، نمی توان به یکدیگر ترجمه شان کرد. حرفی که در سینما مطرح می شود، باید از ابتدا در مدیوم سینما حس و درک شده باشد. در سینما باید تصویری اندیشید و عینی. عینیت است که مسیر باور حسی است. در سینما تماشاگر اراده و خواست فیلمساز را باور نمی کند، تنها آنچه را که به او نشان می دهد حس و سپس باور می کند.

سازنده ی شیار 143 از آنجا که با داستان فیلمش تجربه ای حسی نداشته و مدیوم بیانی اش نیز اساساً ادبیات است، حداکثر می تواند با موضوع، احساسی برخورد کند و این احساس، نهایت چیزی است که می تواند به مخاطب منتقل کند. اما اینکه آیا در این مقوله نیز موفق بوده است یا خیر، در بررسی دقیق تر فیلم روشن خواهد شد.

فیلم شیار 143 (که نه شیارش را می فهمیم و نه 143 اش اهمیت پیدا می کند) ظاهراً راوی قصه ی مادری است که در انتظار فرزندِ به جنگ رفته اش به سر می برد و نهایتاً باید پس از سال ها انتظار دریابد که پسرش شهید شده است. این داستان دو خطی فیلم است، اما هیچ یک از مؤلفه های آن در فیلم شکل نمی گیرند: نه روایت، نه مادر، نه انتظار، نه فرزند، نه جنگ، نه گذر سال ها و نه شهادت.
🎙خواندن مقاله حس و احساس
سید جواد یوسف بیک
حس و احساس
T.me/mohsen_baghery_critic
Audio
🎙سوال اول: فرم چیست؟
موضوع میزگرد اول: #فرم_محتوا

با ترتیب: پوریا (مجری) _ سید محسن باقری _ مهدی یاراحمدی _ محمد مولایی - امید
@mohsen_baghery_critic
🆔 @naghdzee
Audio
فایل صوتی جداگانه من به سوال فرم چیست
▪️«سعید عقیقی» در صفحۀ مجازی‌اش نوشته:

تا دلت بخواهد از این مکالمه‌ها می‌شنوم؛ در خیلی از کافه‌ها، کلاس‌ها، حتی باشگاه‌های فیلم:

- این «همشهری کین» و «گدار» و «سرگیجه» و «کوبریک» و اینا رو اصلاً نمی‌فهمم واسه چی هِی می‌گن خوبه!

- چند سالته؟

- بیست سال.

- «اینا» رو کِی دیدی؟

- خیلی وقت پیش.


‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌▪️«باقی بقایتان»
Audio
🎙سوال دوم: محتوا چیست؟
موضوع میزگرد دوم: #فرم_محتوا

به ترتیب: پوریا (مجری) _ سید محسن باقری _ محمد مولایی - مهدی یاراحمدی - _ امید سهرابی
https://t.me/mohsen_baghery_critic
🆔 @naghdzee
Audio
🎙سوال سوم: تکنیک چیست؟
موضوع میزگرد دوم: #فرم_محتوا

با ترتیب: پوریا (مجری) _ محمد مولایی _ سید محسن باقری _ امید سهرابی _ مهدی یاراحمدی
https://t.me/mohsen_baghery_critic
🆔 @naghdzee
Audio
🎙سوال چهازم - پایانی: آیا فرم ملی داریم؟
موضوع میزگرد دوم: #فرم_محتوا

به ترتیب: پوریا (مجری) _ امید سهرابی _ سید محسن باقری _ محمد مولایی _ مهدی یاراحمدی
https://t.me/mohsen_baghery_critc
🆔 @naghdzee
HarfeAkhar1395
@rezasadeghi_official
حرف آخر رضا صادقی
#پرسش علیرضا عابدی
بخشی از متن نقد استاد فراستی به فیلم فروشنده: "نسبی" در زندگی حکم‌فرما نیست. هر نسبیتی وقتی تعمیم داده شود و به عمل درآید، مطلق می‌شود. هیچ حکم اخلاقی، هنری، فلسفی و حتی علمی، و هیچ رویدادی نیست که نتیجه‌اش مطلق نباشد. نسبی و مطلق در هم نهفته‌اند. دو سر یک تضادند. بدون مطلق، نسبی در کار نیست. و اصولاً همین حکم هم که همه چیز نسبی است، حکمی است مطلق. در ضمن نمی‌شود به طور نسبی فیلم ساخت، مگر همین "فروشنده" را.
@mohsen_baghery_critic