Forwarded from تاریخ تحلیلی
مساله این نیست که نویسنده ای پس از هفتاد سال، بی اعتناء به انبوهی از اسناد، مقالات و کتابهای منتشر شده، پروپاگاندای CIA و MI6 برای ساقط کردن دولت ملی دکتر محمد مصدق را به خورد خوانندگان می دهد، مساله این است که "سهام نیوز" به عنوان یک رسانه ی منتقد اقدام به بازنشر چنین تحلیل بی پایه ای می کند. پیش ترها تصور من این بود که چنین قرائت هایی از فقدان دانش تاریخی مایه می گیرد، اکنون اما مدتهاست بر این باورم که اتفاق مهم تری افتاده است: "تجدید نظر طلبی" و این حائز اهمیت است.
اینکه هیاهوی رسانه ای پهلوی طلبان میدان را برای تجدیدنظر طلبی فرصت طلبانه مهیا ساخته و یا این فعالیت های تجدیدنظر طلبان بوده است که راه را برای پهلوی گرایان همواره کرده، موضوعی ست که می تواند دستمایه ی تحقیق و پژوهش اهل نظر قرار گیرد.
@hamidrezaabedian
اینکه هیاهوی رسانه ای پهلوی طلبان میدان را برای تجدیدنظر طلبی فرصت طلبانه مهیا ساخته و یا این فعالیت های تجدیدنظر طلبان بوده است که راه را برای پهلوی گرایان همواره کرده، موضوعی ست که می تواند دستمایه ی تحقیق و پژوهش اهل نظر قرار گیرد.
@hamidrezaabedian
Forwarded from مجید الهامی
دولت مصدق، دولت ملت ایران
سالهای دهه بیست قرن گذشته از دوران بسیار پر اهمیت و از طرفی یکی از آزادترین دوران اجتماع ایران بود که احزاب بدون شرط و موانع حکومت تاسیس می شدند و روزنامه ها و جراید هم ازادانه تاسیس و منتشر می شدند و فعالیت سیاسی هم بدون خطر سرکوب از سوی حکومت متداول بود.
در سالهای1941 تا 1953 میلادی را می توان دورۀ فترت و گسست ما بین دو دورۀ استبداد خشن نام برد. دوره ای که بر اثر اشغال سرزمین ایران از سوی متفقین و ضعف دستگاه حاکمیت و طلوع آزادی و جنبش آگاهانه احزاب به دنبال به دست آوردن حقوق از دست رفته ملت به خصوص در قضیه نفت، دورۀ طلایی ایران در عرصه «آزادیخواهی» بود.
اما در همین دوره، زمینداران و سیاستمداران محافظه کار، در اتحادی غیر رسمی با «دستگاه مذهبی» نیرومندترین و با نفوذترین گروه اجتماعی کشور را تشکیل دادند. شاه جدید تا اندازۀ زیادی متکی به اتحاد یاد شده بود، هر چند افزایش قدرت شخصی خود را از طریق ارتش و پشتیبانی خارجی نیز پی گیری می کرد.
زمانی که محمدرضا پهلوی در شهریور 1320 برتخت سلطنت نشست، اجتماع ایران پرتضاد و به شدت ناآرام بود. عوارض جنگ دوم جهانی و حضور سربازان بیگانه، اوضاع را از آن چه بود آشفته تر کرد. فقر و نارضایتی گسترش بی سابقه ای پیدا کرد. هئیت حاکمه فاسد و وابسته، ناتوان تر از آن بود که بتواند بر زخم های عمیق و چرکین جامعه، مرهمی بگذارد و آتش خشم و نارضایتی ناشی از بیست سال دیکتاتوری و سرکوب بیرحمانه و غارت، تجاوز را فرو نشاند.
اما شاه جوان بود و سعی می کرد سیمایی آرام و دموکراتیک از خود نشان دهد، نمادی از کسی که درصد جبران تندروی های پدرش هست، و در برابر قانون اساسی و اراده مردم تسلیم می باشد. از این رو، تا چند سالی، خشم و نارضایتی مردم بیشتر متوجه هئیت حاکمه، طبقه مالک و دولت های فاسد و وابسته به اجنبی بود تا شخص شاه یا رژیم سلطنتی. بیشتر مردم و آزادیخواهان و احزاب، خواهان احیای قانون اساسی، آزادی، توسعه اقتصادی و عدالت اجتماعی بودند و طبقه حاکم، مالک و سیاستمدار و هم چنین مداخلات قدرت های استعماری بیگانه را مسئول فقر، تباهی و ویرانی کشور قلمداد می کردند.
در دهه ۲۰ وضع اقتصادی ایران از بسیاری جهات اسف بار شده بود. برخی از روشنفکران و دولتمردان با نؤمیدی می کوشیدند، راهکاری بیابند و نتیجه گرفتند تنها راهی که بر پایه آن خواهند توانست رنج های اقتصادی را کاهش دهند، ملی کردن صنعت نفت، یعنی خارج کردن منافع دائم و ریشه دار بریتانیا از اقتصاد سیاسی ایران است.
بحث ها و گفتگوهای فراوانی حول مسئله نفت در اواخر دهه ۲۰ در بین رهبران مردم و برخی نمایندگان مجلس در گرفت. دامنه یافتن و سپس سرباز کردن اختلاف نفتی با انگلستان و شرکت نفت ایران و انگلیس از دو جهت اوضاع داخلی را دگرگون ساخت. از یکسو آتش ستیز و مبارزه برقدرت را تیزتر کرد. از سوی دیگر با توجه به این موضوع این بار دشمن اصلی یک قدرت بیگانه بود، مجوز نیرومندی برای یکپارچگی فراهم ساخت.
برای نخستین بار طی 25 سالی که از حکومت پهلوی می گذشت حکومت از حمایت مردمی برخوردار شده بود. ولی ساز و کار حذف رقبا، هم چنان با قدرت جریان داشت؛ موضوع اصلی انتخابات مجلس شانزدهم برای بازنگری در قرارداد نفتی ایران و انگلیس که از مجلس پانزدهم مطرح شده بود و زمینه و بستر دریافت پنجاه درصد منافع شرکت نفت انگلیس و ایران را برای ایران مهیا می نمود، حاکم بود.
در این دوره، دکتر محمدمصدق و آزادیخواهان ایرانی از این موقعیت و آزادی های موجود و عدم سرکوب حاکمیت و همدلی فعالان ملی و مردم جبهۀ ملی را بر پا کردند. این جبهه در یک فضای ازاد و بدون التهاب و با رهبری ازادیخواهانه که سایه عدم سرکوب و انسداد سیاسی بود خواستار ملی شدن صنعت نفت، انتخابات سالم، برچیده شدن حکومت نظامی و آزادی مطبوعات شد.
در سایه این فضا شرایطی پیش امد که اتحاد رهبران ملی و مذهبی و با پشتیبانی مردم و فشاری که شرایط اقتصادی و سیاسی بوجود اورده بود. و از طرفی اختلاف دولتهای جهانی امکانی را بوجود آورد که جبهه ملی دولت ملی ملت ایران را به رهبری دکتر محمدمصدق بوجود آید و رهبری حکومت ایران را بدست آورد.
@majidelhami_nazar
سالهای دهه بیست قرن گذشته از دوران بسیار پر اهمیت و از طرفی یکی از آزادترین دوران اجتماع ایران بود که احزاب بدون شرط و موانع حکومت تاسیس می شدند و روزنامه ها و جراید هم ازادانه تاسیس و منتشر می شدند و فعالیت سیاسی هم بدون خطر سرکوب از سوی حکومت متداول بود.
در سالهای1941 تا 1953 میلادی را می توان دورۀ فترت و گسست ما بین دو دورۀ استبداد خشن نام برد. دوره ای که بر اثر اشغال سرزمین ایران از سوی متفقین و ضعف دستگاه حاکمیت و طلوع آزادی و جنبش آگاهانه احزاب به دنبال به دست آوردن حقوق از دست رفته ملت به خصوص در قضیه نفت، دورۀ طلایی ایران در عرصه «آزادیخواهی» بود.
اما در همین دوره، زمینداران و سیاستمداران محافظه کار، در اتحادی غیر رسمی با «دستگاه مذهبی» نیرومندترین و با نفوذترین گروه اجتماعی کشور را تشکیل دادند. شاه جدید تا اندازۀ زیادی متکی به اتحاد یاد شده بود، هر چند افزایش قدرت شخصی خود را از طریق ارتش و پشتیبانی خارجی نیز پی گیری می کرد.
زمانی که محمدرضا پهلوی در شهریور 1320 برتخت سلطنت نشست، اجتماع ایران پرتضاد و به شدت ناآرام بود. عوارض جنگ دوم جهانی و حضور سربازان بیگانه، اوضاع را از آن چه بود آشفته تر کرد. فقر و نارضایتی گسترش بی سابقه ای پیدا کرد. هئیت حاکمه فاسد و وابسته، ناتوان تر از آن بود که بتواند بر زخم های عمیق و چرکین جامعه، مرهمی بگذارد و آتش خشم و نارضایتی ناشی از بیست سال دیکتاتوری و سرکوب بیرحمانه و غارت، تجاوز را فرو نشاند.
اما شاه جوان بود و سعی می کرد سیمایی آرام و دموکراتیک از خود نشان دهد، نمادی از کسی که درصد جبران تندروی های پدرش هست، و در برابر قانون اساسی و اراده مردم تسلیم می باشد. از این رو، تا چند سالی، خشم و نارضایتی مردم بیشتر متوجه هئیت حاکمه، طبقه مالک و دولت های فاسد و وابسته به اجنبی بود تا شخص شاه یا رژیم سلطنتی. بیشتر مردم و آزادیخواهان و احزاب، خواهان احیای قانون اساسی، آزادی، توسعه اقتصادی و عدالت اجتماعی بودند و طبقه حاکم، مالک و سیاستمدار و هم چنین مداخلات قدرت های استعماری بیگانه را مسئول فقر، تباهی و ویرانی کشور قلمداد می کردند.
در دهه ۲۰ وضع اقتصادی ایران از بسیاری جهات اسف بار شده بود. برخی از روشنفکران و دولتمردان با نؤمیدی می کوشیدند، راهکاری بیابند و نتیجه گرفتند تنها راهی که بر پایه آن خواهند توانست رنج های اقتصادی را کاهش دهند، ملی کردن صنعت نفت، یعنی خارج کردن منافع دائم و ریشه دار بریتانیا از اقتصاد سیاسی ایران است.
بحث ها و گفتگوهای فراوانی حول مسئله نفت در اواخر دهه ۲۰ در بین رهبران مردم و برخی نمایندگان مجلس در گرفت. دامنه یافتن و سپس سرباز کردن اختلاف نفتی با انگلستان و شرکت نفت ایران و انگلیس از دو جهت اوضاع داخلی را دگرگون ساخت. از یکسو آتش ستیز و مبارزه برقدرت را تیزتر کرد. از سوی دیگر با توجه به این موضوع این بار دشمن اصلی یک قدرت بیگانه بود، مجوز نیرومندی برای یکپارچگی فراهم ساخت.
برای نخستین بار طی 25 سالی که از حکومت پهلوی می گذشت حکومت از حمایت مردمی برخوردار شده بود. ولی ساز و کار حذف رقبا، هم چنان با قدرت جریان داشت؛ موضوع اصلی انتخابات مجلس شانزدهم برای بازنگری در قرارداد نفتی ایران و انگلیس که از مجلس پانزدهم مطرح شده بود و زمینه و بستر دریافت پنجاه درصد منافع شرکت نفت انگلیس و ایران را برای ایران مهیا می نمود، حاکم بود.
در این دوره، دکتر محمدمصدق و آزادیخواهان ایرانی از این موقعیت و آزادی های موجود و عدم سرکوب حاکمیت و همدلی فعالان ملی و مردم جبهۀ ملی را بر پا کردند. این جبهه در یک فضای ازاد و بدون التهاب و با رهبری ازادیخواهانه که سایه عدم سرکوب و انسداد سیاسی بود خواستار ملی شدن صنعت نفت، انتخابات سالم، برچیده شدن حکومت نظامی و آزادی مطبوعات شد.
در سایه این فضا شرایطی پیش امد که اتحاد رهبران ملی و مذهبی و با پشتیبانی مردم و فشاری که شرایط اقتصادی و سیاسی بوجود اورده بود. و از طرفی اختلاف دولتهای جهانی امکانی را بوجود آورد که جبهه ملی دولت ملی ملت ایران را به رهبری دکتر محمدمصدق بوجود آید و رهبری حکومت ایران را بدست آورد.
@majidelhami_nazar
Forwarded from ایران فردا
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تاریخ تحلیلی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴 نسبت کودتای ۲۸ مرداد با آرمانهای انقلاب مشروطه
▪️هفتاد و یکمین سالگشت کودتا
🔷 حسین آبادیان *
▪️بازنشر از ایران فردا
@iranfardamag
🔸انقلاب مشروطه ایران عظیمترین تحول سیاسی و اجتماعی ایران بود که تأثیری دورانساز بر فرایندهای فرهنگی و حتی بینش دینی اقشاری از مردم ایران و نیز روحانیان به ارمغان آورد. با استناد به اصول ۵۱ گانه قانون اساسی و همچنین اصول ۱۰۷ گانه متمم قانون اساسی این نکته بسیار مهم واضحتر میشود:
🔹اتکای قانون اساسی بر مجلس شورای ملی به مثابه تجلی اراده جمعی مردم بود که در «امور معاشی و سیاسی وطن خود مشارکت دارند.» بر اساس قسم نامه نمایندگان آنها سوگند یاد میکردند که به «سلطنت و حقوق ملت خيانت ننمائيم و هيچ منظوري نداشته باشيم جز فوائد و مصالح دولت و ملت ايران.» مجلس شورای ملی حق داشت مطابق با «صلاح ملک و ملت» و «در عموم مسائل» دخالت کند و طبق اصل بیست و هشتم قانون اساسی هیچ حکم کتبی و شفاهی شاه مستمسکی برای عدم پاسخگو بودن وزیر مربوطه به شمار نمیرفت. طبق اصول مختلف متمم قانون اساسی بستگان شاه حق دخالت در مسائل سیاسی و اجرائی کشور نداشتند، حق نداشتند به عنوان وزیر انتخاب شوند، شخص شاه مسئولیت اجرائی نداشت و اگر هم فرمانی صادر میکرد باید دلیل صدور فرمان را به مجلس توضیح میداد. به عبارتی کشور دارای قوای مقننه، مجریه و قضائیه بود، شاه چون مسئولیت اجرائی نداشت؛ دولت در برابر مجلس پاسخگو بود و هیچ وزیری به تأکید متمم قانون اساسی هم نمیتوانست حکمی کتبی و شفاهی از شاه را دلیلی برای عدم جوابگو بودن خود تلقی نماید.
🔸شاید مهمترین اصل متمم قانون اساسی اصل ۳۵ بود که مقرر میداشت: «سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف مردم به شخص شاه مفوض شده.» بنابراین سلطننت ودیعه یا همان امانت بود، امانتی بود که به لطف خداوند «از طرف مردم» به شاه «مفوض» شده، یعنی اینکه سلطنت حق نیست، امانت است؛ شاه سمبل وحدت ملی کشور است و سلطنت از سوی مردم به او «تفویض» شده، یعنی مردم قدرت خود را به او واگذار کردهاند و شاه نماینده آنهاست که به «وکالت» از ایشان سلطنت میکند، حکومت حق مردم است که دولت مسئول و از آن بالاتر مجلس این حکومت را برای حفظ مصالح ملی اعمال مینماید. اهمیت ضرورت عدم دخالت شاه در مسائل سیاسی و اجرائی به حدی بود که در اصل ۴۴ متمم قانون اساسی باز هم تأکید شده بود شاه هیچگونه مسئولیتی ندارد، بلکه دولت مسئول است و وزراء در برابر مجلس باید پاسخگو باشند.
🔹اصل سی و سوم متمم قانون اساسی مقرر میکرد که «مجلسین [شورای ملی و سنا] حق تحقیق و تفحص در هر امری را دارند.» به عبارتی مجلس میتوانست در باره شخص شاه و خاندان سلطنتی هم سؤال و جواب نماید و هیچ امری مانع از این وظیفه خطیر نمیشد. مطابق اصل ۴۵ متمم قانون اساسی «حتی دستخط پادشاه وقتی قابل اجراست که به امضای وزیر مربوطه رسیده باشد.» طبق اصل ۵۶ متمم قانون اساسی «مصارف و مخارج دستگاه سلطنتی باید قانوناً معین باشد.» بحث عدم دخالت شاه در مسائل اجرائی کشور به نحوی اهمیت داشت که باز هم در اصل ۶۴ متمم قانون اساسی قید شده بود: «وزرا نمیتوانند احکام کتبی و شفاهی شاه را مستمسک قرار دهند و از خود سلب مسئولیت نمایند.»
🔸اینها تنها بندهائی از قانون اساسی و متمم آن در دوره مشروطه بودند، هیچ کدام از این اصول با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی تغییر نکرد و در مجلس مؤسسان که در آذرماه ۱۳۰۴ تشکیل شد و در نهایت قدرت را به رضاشاه تفویض نمود، تنها اصول ۳۶، ۳۷ و ۳۸متمم قانون اساسی تغییر کرد که مثلاً سلطنت پهلوی را به جای قاجار قانونیت میبخشید و تکلیف جانشین سلطنت را معین میکرد، همین اصول هم البته به صورت غیرقانونی و در مجلس پنجم شورای ملی که وظیفه جرح و تعدیل و تغییر در اصول قانون اساسی نداشت، تصویب گردید و البته با مخالفت دکتر محمد مصدق، سیدحسن مدرس، سیدحسن تقیزاده، یحیی دولتآبادی و حسین علاء مواجه شد ضمن اینکه نمایندگانی مثل ملکالشعرای بهار و سیدحسن زعیم هم با آن رویه مخالف بودند....
🔺متن کامل:
https://cutt.ly/uwgrpZmX
#ایران_فردا
#محمد_مصدق
#حسین_آبادیان
#آرمانهای_مشروطه
#هفتادمین_سالگشت_کودتا
http://t.me/iranfardamag
▪️هفتاد و یکمین سالگشت کودتا
🔷 حسین آبادیان *
▪️بازنشر از ایران فردا
@iranfardamag
🔸انقلاب مشروطه ایران عظیمترین تحول سیاسی و اجتماعی ایران بود که تأثیری دورانساز بر فرایندهای فرهنگی و حتی بینش دینی اقشاری از مردم ایران و نیز روحانیان به ارمغان آورد. با استناد به اصول ۵۱ گانه قانون اساسی و همچنین اصول ۱۰۷ گانه متمم قانون اساسی این نکته بسیار مهم واضحتر میشود:
🔹اتکای قانون اساسی بر مجلس شورای ملی به مثابه تجلی اراده جمعی مردم بود که در «امور معاشی و سیاسی وطن خود مشارکت دارند.» بر اساس قسم نامه نمایندگان آنها سوگند یاد میکردند که به «سلطنت و حقوق ملت خيانت ننمائيم و هيچ منظوري نداشته باشيم جز فوائد و مصالح دولت و ملت ايران.» مجلس شورای ملی حق داشت مطابق با «صلاح ملک و ملت» و «در عموم مسائل» دخالت کند و طبق اصل بیست و هشتم قانون اساسی هیچ حکم کتبی و شفاهی شاه مستمسکی برای عدم پاسخگو بودن وزیر مربوطه به شمار نمیرفت. طبق اصول مختلف متمم قانون اساسی بستگان شاه حق دخالت در مسائل سیاسی و اجرائی کشور نداشتند، حق نداشتند به عنوان وزیر انتخاب شوند، شخص شاه مسئولیت اجرائی نداشت و اگر هم فرمانی صادر میکرد باید دلیل صدور فرمان را به مجلس توضیح میداد. به عبارتی کشور دارای قوای مقننه، مجریه و قضائیه بود، شاه چون مسئولیت اجرائی نداشت؛ دولت در برابر مجلس پاسخگو بود و هیچ وزیری به تأکید متمم قانون اساسی هم نمیتوانست حکمی کتبی و شفاهی از شاه را دلیلی برای عدم جوابگو بودن خود تلقی نماید.
🔸شاید مهمترین اصل متمم قانون اساسی اصل ۳۵ بود که مقرر میداشت: «سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف مردم به شخص شاه مفوض شده.» بنابراین سلطننت ودیعه یا همان امانت بود، امانتی بود که به لطف خداوند «از طرف مردم» به شاه «مفوض» شده، یعنی اینکه سلطنت حق نیست، امانت است؛ شاه سمبل وحدت ملی کشور است و سلطنت از سوی مردم به او «تفویض» شده، یعنی مردم قدرت خود را به او واگذار کردهاند و شاه نماینده آنهاست که به «وکالت» از ایشان سلطنت میکند، حکومت حق مردم است که دولت مسئول و از آن بالاتر مجلس این حکومت را برای حفظ مصالح ملی اعمال مینماید. اهمیت ضرورت عدم دخالت شاه در مسائل سیاسی و اجرائی به حدی بود که در اصل ۴۴ متمم قانون اساسی باز هم تأکید شده بود شاه هیچگونه مسئولیتی ندارد، بلکه دولت مسئول است و وزراء در برابر مجلس باید پاسخگو باشند.
🔹اصل سی و سوم متمم قانون اساسی مقرر میکرد که «مجلسین [شورای ملی و سنا] حق تحقیق و تفحص در هر امری را دارند.» به عبارتی مجلس میتوانست در باره شخص شاه و خاندان سلطنتی هم سؤال و جواب نماید و هیچ امری مانع از این وظیفه خطیر نمیشد. مطابق اصل ۴۵ متمم قانون اساسی «حتی دستخط پادشاه وقتی قابل اجراست که به امضای وزیر مربوطه رسیده باشد.» طبق اصل ۵۶ متمم قانون اساسی «مصارف و مخارج دستگاه سلطنتی باید قانوناً معین باشد.» بحث عدم دخالت شاه در مسائل اجرائی کشور به نحوی اهمیت داشت که باز هم در اصل ۶۴ متمم قانون اساسی قید شده بود: «وزرا نمیتوانند احکام کتبی و شفاهی شاه را مستمسک قرار دهند و از خود سلب مسئولیت نمایند.»
🔸اینها تنها بندهائی از قانون اساسی و متمم آن در دوره مشروطه بودند، هیچ کدام از این اصول با تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی تغییر نکرد و در مجلس مؤسسان که در آذرماه ۱۳۰۴ تشکیل شد و در نهایت قدرت را به رضاشاه تفویض نمود، تنها اصول ۳۶، ۳۷ و ۳۸متمم قانون اساسی تغییر کرد که مثلاً سلطنت پهلوی را به جای قاجار قانونیت میبخشید و تکلیف جانشین سلطنت را معین میکرد، همین اصول هم البته به صورت غیرقانونی و در مجلس پنجم شورای ملی که وظیفه جرح و تعدیل و تغییر در اصول قانون اساسی نداشت، تصویب گردید و البته با مخالفت دکتر محمد مصدق، سیدحسن مدرس، سیدحسن تقیزاده، یحیی دولتآبادی و حسین علاء مواجه شد ضمن اینکه نمایندگانی مثل ملکالشعرای بهار و سیدحسن زعیم هم با آن رویه مخالف بودند....
🔺متن کامل:
https://cutt.ly/uwgrpZmX
#ایران_فردا
#محمد_مصدق
#حسین_آبادیان
#آرمانهای_مشروطه
#هفتادمین_سالگشت_کودتا
http://t.me/iranfardamag
Telegraph
🔴 نسبت کودتای 28 مرداد با آرمانهای انقلاب مشروطه
🔷 حسین آبادیان * @iranfardamag انقلاب مشروطه ایران عظیم ترین تحول سیاسی و اجتماعی ایران بود که تأثیری دوران ساز بر فرایندهای فرهنگی و حتی بینش دینی اقشاری از مردم ایران و نیز روحانیان به ارمغان آورد. با استناد به اصول 51 گانه قانون اساسی و همچنین اصول…
Forwarded from تاریخ تحلیلی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from تاریخ تحلیلی
عملکرد تحلیلی دولت دکتر محمد مصدق - ۲
مصدق به درستی دریافته بود که:
الف- جنبش پایدار نیست و نمی توان انتظار داشت تا مشارکت مردم در آن برای یک مدت طولانی ادامه داشته باشد.
ب- دولت پایدار نیست و هر آینه امکان دارد تا از طرق مکانیسم های به ظاهر قانونی و اگر نشد به روش های غیر قانونی ساقط شود.
ج- بلوک سنتی قدرت، اختلافات و رقابت های داخلی خود را موقتا مدیریت میکند تا متحدا و سرسختانه با تضعیف همزمان جنبش و دولت از منافع خود پاسداری کند.
آنچه مصدق کرد و نکرد بر این سه پایه ی تحلیلی استوار بود.
- ذیل بند الف
مصدق تلاش کرد تا با برقراری ارتباط مستقیم با مردم و گزارش مداوم به آنها، آنان را کماکان در صحنه ی منازعه نگه داشته باشد، چیزی که دکتر غنی نژاد به آن پوپولیسم می گوید. از سوی دیگر او کوشید تا با صیانت از حقوق و آزادی های اساسی از جمله آزادی احزاب و مطبوعات، تا حد امکان فضای سیاسی را زنده نگه دارد.
- ذیل بند ب
با توجه به برخورداری مجلس از ساز و کار قانونی استیضاح، روشن بود که بقای دولت در گرو تحقق پارلمان ملی ست و لذا مصدق ابتدا سعی کرد تا با برگزاری بی طرفانه ی انتخابات مجلس هفدهم و سپس اصلاح قانون انتخابات به وجود یک چنین پارلمانی که حداکثر هم سویی را با جنبش ملی داشته باشد تحقق ببخشد اما هر دوی این تلاش ها ناکام ماند. بویژه نتیجه ی انتخابات مجلس هفدهم با تلاش همه جانبه ی بلوک سنتی قدرت و در مقابل تنزه طلبی مصدق و انفعال دولت او در ارائه لیست، کاملا ناامید کننده بود. بدون تردید پایداری جنبش به نتیجه بخش بودن آن و کارآمدی دولت در اجرای برنامه های اصلاحی بستگی داشت که مجلس می توانست در خدمت آن باشد و یا برعکس، چوب لای چرخ ِآن بگذارد.
مثل روز روشن بود که مجلس کانون نزاع خواهد بود و مصدق می بایست برنامه ای برای مهار آن داشته باشد. از این زاویه، این تاریخ را نه چنان که گفته اند، تاریخ "نزاع با پارلمان" که تاریخ "نزاع در پارلمان" نام باید نهاد. ابتکار درخشان مصدق در این رابطه گذراندن لایحه ی اختیارات از تصویب مجلس بود که به همراهی ترمیم چندباره ی کابینه بر چابکی و کارِآمدی دولت در تصویب فوری لوایح اصلاحی و اجرایی شدن آن ها می افزود.
-ذیل بند ج
راهبرد مصدق بر تضعیف عناصر متشکله بلوک سنتی قدرت و پیوند میان آنان استوار بود:
ج- ۱) در مواجهه با دربار، او تلاش کرد تا قدرت آن را کاهش داده و از مداخله ی آن در اداره امور بکاهد. اخراج عناصر ذی نفوذ دربار، ملکه مادر و شاهدخت اشرف از کشور در همین راستا صورت گرفت. همچنین او تلاش کرد تا تفسیری دموکراتیک از قانون اساسی را مستقر کند که در آن نقش شاه تشریفاتی بود: "شاه باید سلطنت کند نه حکومت."
ج- ۲) در مواجهه با ارتش، شاهکار او خلع ید از شاه در ارتش و قرار دادن سازمان آن زیر نظر دولت بود. پس از آن او به تسویه ارتش از عناصر نامطلوب همت گماشت.
ج- ۳) در مواجهه با ملاکان و زمینداران بزرگ، مساله بغرنج تر بود. نظر به تحریم نفتی و نیاز به تحرک در بخش کشاورزی، این امری به غایت حساس بود که با دست زدن به یک برنامه ی انقلابی مانند اصلاحات ارضی محقق نمی شد زیرا رعایا نه واجد وسائل بهره برداری نظیر آب، کود، بذر، دام و غیره بودند و نه تجربه و دانش لازم را برای مدیریت زمین و تعیین میزان و نوع کشت در اختیار داشتند. با این حال مصدق توانست با تصویب برخی قوانین در نحوه ی رابطه زارع و مالک تغییر ایجاد کرده و وضعیت زارعین را بهبود ببخشد که این امر به خودی خود و به شکلی تدریجی قدرت مطلق مالکین را تحت تاثیر قرار می داد.
ج- ۴) در مواجهه با دول متنفذ و قدرتمند خارجی، راهبرد مصدق سیاست موازنه منفی بود، لغو امتیازات و تنظیم روابط بر اساس احترام متقابل به حاکمیت ملی. از آن جمله است پشتیبانی از جنبش ملی ایران در خاتمه دادن به امتیاز نفت جنوب و مدیریت خلع ید از کمپانی و همچنین الغاء امتیاز شیلات در شمال.
در این دوره روابط مرسوم و معمول میان عناصر متشکله این بلوک با محدودیت شدید مواجه شده و در نهایت احتیاط و عملا در اختفاء صورت می گرفت. هندرسون سفیر وقت ایالت متحده گزارش کرده است که از مصدق بابت دیدار با شاه و تاثیر گذاری بر تصمیمات او، تذکر دریافت کرده است. از زاهدی نیز نقل شده است که "من در این مملکت وزیر بوده ام، سناتور بوده ام، امیر ارتش بوده ام، می خواهم پادشاه مملکت را ببینم و با او در مسائل سیاسی مذاکره کنم، شایسته ی من نیست که مثل دزدها به قصر بروم."
@hamidrezaabedian
مصدق به درستی دریافته بود که:
الف- جنبش پایدار نیست و نمی توان انتظار داشت تا مشارکت مردم در آن برای یک مدت طولانی ادامه داشته باشد.
ب- دولت پایدار نیست و هر آینه امکان دارد تا از طرق مکانیسم های به ظاهر قانونی و اگر نشد به روش های غیر قانونی ساقط شود.
ج- بلوک سنتی قدرت، اختلافات و رقابت های داخلی خود را موقتا مدیریت میکند تا متحدا و سرسختانه با تضعیف همزمان جنبش و دولت از منافع خود پاسداری کند.
آنچه مصدق کرد و نکرد بر این سه پایه ی تحلیلی استوار بود.
- ذیل بند الف
مصدق تلاش کرد تا با برقراری ارتباط مستقیم با مردم و گزارش مداوم به آنها، آنان را کماکان در صحنه ی منازعه نگه داشته باشد، چیزی که دکتر غنی نژاد به آن پوپولیسم می گوید. از سوی دیگر او کوشید تا با صیانت از حقوق و آزادی های اساسی از جمله آزادی احزاب و مطبوعات، تا حد امکان فضای سیاسی را زنده نگه دارد.
- ذیل بند ب
با توجه به برخورداری مجلس از ساز و کار قانونی استیضاح، روشن بود که بقای دولت در گرو تحقق پارلمان ملی ست و لذا مصدق ابتدا سعی کرد تا با برگزاری بی طرفانه ی انتخابات مجلس هفدهم و سپس اصلاح قانون انتخابات به وجود یک چنین پارلمانی که حداکثر هم سویی را با جنبش ملی داشته باشد تحقق ببخشد اما هر دوی این تلاش ها ناکام ماند. بویژه نتیجه ی انتخابات مجلس هفدهم با تلاش همه جانبه ی بلوک سنتی قدرت و در مقابل تنزه طلبی مصدق و انفعال دولت او در ارائه لیست، کاملا ناامید کننده بود. بدون تردید پایداری جنبش به نتیجه بخش بودن آن و کارآمدی دولت در اجرای برنامه های اصلاحی بستگی داشت که مجلس می توانست در خدمت آن باشد و یا برعکس، چوب لای چرخ ِآن بگذارد.
مثل روز روشن بود که مجلس کانون نزاع خواهد بود و مصدق می بایست برنامه ای برای مهار آن داشته باشد. از این زاویه، این تاریخ را نه چنان که گفته اند، تاریخ "نزاع با پارلمان" که تاریخ "نزاع در پارلمان" نام باید نهاد. ابتکار درخشان مصدق در این رابطه گذراندن لایحه ی اختیارات از تصویب مجلس بود که به همراهی ترمیم چندباره ی کابینه بر چابکی و کارِآمدی دولت در تصویب فوری لوایح اصلاحی و اجرایی شدن آن ها می افزود.
-ذیل بند ج
راهبرد مصدق بر تضعیف عناصر متشکله بلوک سنتی قدرت و پیوند میان آنان استوار بود:
ج- ۱) در مواجهه با دربار، او تلاش کرد تا قدرت آن را کاهش داده و از مداخله ی آن در اداره امور بکاهد. اخراج عناصر ذی نفوذ دربار، ملکه مادر و شاهدخت اشرف از کشور در همین راستا صورت گرفت. همچنین او تلاش کرد تا تفسیری دموکراتیک از قانون اساسی را مستقر کند که در آن نقش شاه تشریفاتی بود: "شاه باید سلطنت کند نه حکومت."
ج- ۲) در مواجهه با ارتش، شاهکار او خلع ید از شاه در ارتش و قرار دادن سازمان آن زیر نظر دولت بود. پس از آن او به تسویه ارتش از عناصر نامطلوب همت گماشت.
ج- ۳) در مواجهه با ملاکان و زمینداران بزرگ، مساله بغرنج تر بود. نظر به تحریم نفتی و نیاز به تحرک در بخش کشاورزی، این امری به غایت حساس بود که با دست زدن به یک برنامه ی انقلابی مانند اصلاحات ارضی محقق نمی شد زیرا رعایا نه واجد وسائل بهره برداری نظیر آب، کود، بذر، دام و غیره بودند و نه تجربه و دانش لازم را برای مدیریت زمین و تعیین میزان و نوع کشت در اختیار داشتند. با این حال مصدق توانست با تصویب برخی قوانین در نحوه ی رابطه زارع و مالک تغییر ایجاد کرده و وضعیت زارعین را بهبود ببخشد که این امر به خودی خود و به شکلی تدریجی قدرت مطلق مالکین را تحت تاثیر قرار می داد.
ج- ۴) در مواجهه با دول متنفذ و قدرتمند خارجی، راهبرد مصدق سیاست موازنه منفی بود، لغو امتیازات و تنظیم روابط بر اساس احترام متقابل به حاکمیت ملی. از آن جمله است پشتیبانی از جنبش ملی ایران در خاتمه دادن به امتیاز نفت جنوب و مدیریت خلع ید از کمپانی و همچنین الغاء امتیاز شیلات در شمال.
در این دوره روابط مرسوم و معمول میان عناصر متشکله این بلوک با محدودیت شدید مواجه شده و در نهایت احتیاط و عملا در اختفاء صورت می گرفت. هندرسون سفیر وقت ایالت متحده گزارش کرده است که از مصدق بابت دیدار با شاه و تاثیر گذاری بر تصمیمات او، تذکر دریافت کرده است. از زاهدی نیز نقل شده است که "من در این مملکت وزیر بوده ام، سناتور بوده ام، امیر ارتش بوده ام، می خواهم پادشاه مملکت را ببینم و با او در مسائل سیاسی مذاکره کنم، شایسته ی من نیست که مثل دزدها به قصر بروم."
@hamidrezaabedian
Forwarded from بهمنی قاجار
مصدق و شوروی
یکی از جلوه های بارز استقلال و میهن پرستی و ملی گرایی اصیل مصدق ، سیاست او در برابر شوروی بود ، مصدق از زمان قاجاریه و در هنگامی که در دولت مشیرالدوله وزیر خارجه بود به سیاست خارجی ملی و در واقع همان موازنه منفی پایبند بود ، مصدق در مقام وزیر خارجه مشیرالدوله هم با تعدیات مرزی شوروی مقابله کرد و هم رسما به اشغالگری بریتانیا در جزایر سه گانه اعتراض کرد و هم زیر بار قرارداد درباره آب های مرزی با شوروی نرفت و موضوع استرداد قصبه فیروزه از شوروی را نیز پیگیری گرد ، در مقابل ، وقتی دولت مشیرالدوله سقوط کرد و رضاخان سردارسپه بر سر کار آمد ، او هم مساله جزایر سه گانه را مسکوت گذاشت و هم به تمام خواسته های شوروی تن داد ، اعتراض به تجاوزات مرزی شوروی در مغان را مسکوت گذاشت ، استرداد قصبه فیروزه را متوقف کرد و در قرارداد آب های مرزی ایران و شوروی نه تنها حقوق و امتیازات بیشتری به شوروی داد بلکه حتی به شوروی از آب های داخلی ایران هم سهم و حق داد ، بدتر از همه این که با امضای قرارداد تاسیس شرکت مختلط شیلات ایران و شوروی در حقیقت ۲۵ سال شیلات ایران را در اختیار شوروی قرار داد ، رضاخان همه این کارها را کرد تا شوروی به تغییر سلطنت چراغ سبز دهد ، در واقع سلطنت پهلوی بر دو پایه جلب رضایت بریتانیا و شوروی قرار داشت ، اما پس از سقوط حکومت دیکتاتوری ، مصدق بار دیگر استقلال خود را نسبت به شوروی و بریتانیا نشان داد ، در نخستین گام این مصدق بود که با اعطای امتیاز نفت شمال به کافتارادزه مخالفت کرد و مهمتر این که وقتی شوروی ها دولت را برای اعطای امتیاز تحت فشار گذاشتند با تصویب امتیاز منع اعطای امتیاز به بیگانگان و جرم انگاری از این اقدام، عملا یک تنه، شوروی را در کسب امتیاز نفت ناکام گذاشت، مصدق پس از نخست وزیری نیز سیاست مستقل خود را در برابر شوروی و بریتانیا و آمریکا حفظ کرد ، در شرایطی که مصدق در اوج منازعه با انگلیس ها بود ، طبیعتا نزدیکی با شوروی یک گزینه جایگزین به شمار می رفت، اما مصدق باتوجه به آگاهی ژرف تاریخی و حس تعهد ملی که داشت ، از بیم مار انگلیس به عقرب جراره شوروی پناه نبرد ، بلکه در کنار ملی شدن نفت به ملی شدن شیلات پرداخت، مصدق همان طور که با ملی کردن نفت اثر زیانبار تمدید قرارداد نفت به وسیله رضاشاه را از بین برد ، با ملی کردن شیلات این میراث دیگر رضا شاه یعنی شرکت مختلط شیلات ایران و شوروی را نیز از بین برد و شیلات ایران را نیز به رغم خواسته شوروی ها ملی کرد ، عدم تمدید امتیاز شیلات و خلع ید کامل شوروی ها از شیلات ، باعث شد شوروی ها کینه مصدق را به دل بگیرند ، در واقع شیلات شمال برای شوروی یگ سرپوش جهت نفوذ استعماری در شمال ایران بود و شرکت شیلات نیز مشابه همتای نفتی و جنوبی و بریتانیایی آن تبدیل به مکانی برای نفوذ شوروی ها در شمال ایران شده بود ( ر.ک به کتاب دروازه های ایران قفل است اثر ابوالحسن احتشامی خبرنگار روزنامه اطلاعات در سال ۱۳۲۵ ) ، ملی کردن شیلات و مخالفت صریح مصدق با استمرار سلطه شوروی در شمال ایران، منجر به خصومت شوروی با مصدق شد ، در کنار این موضوع، مصدق هم چنان بر استرداد قصبه فیروزه و خلع ید شوروی از قصبه فیروزه تاکید می کند ، در مرداد ۱۳۳۲ و در آستانه کودتای ۲۸ مرداد ،هیات شوروی برای رفع اختلافات مرزی با ایران و به طور خاص مساله قصبه فیروزه به ایران آمد و با دکتر فاطمی وزیر خارجه مذاکره کرد اما چون به جایی نرسید دست خالی ایران را ترک کرد و همبن منجر به همراهی عملی و سکوت شوروی و حزب توده در برابر کودتا ۲۸ مرداد شد ، مهمترین تشکیلات منسجم طرفدار دکتر مصدق در آن دوره ، حزب نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی بود که بیشتر از دربار و شاه با حزب توده مبارزه می کرد ، نقش مخرب حزب توده و جریان توده ای نفتی در حوادث منتهی به ۲۸ مرداد از عوامل اصلی توفیق کودتای ۲۸ مرداد بود ، توده ای ها با مغشوش کردن اوضاع و ملتهب کردن خیابان ها باعث شدند تا مصدق دستور خلوت کردن خیابان ها را صادر کند و برای جلوگیری از اغتشاش، از مردم بخواهد به تظاهرات و حضور خیابانی پایان دهند و این خلوت شدن خیابان ها از مردم بود که منجر به اقدام آسوده و بدون رقیب کودتاچی ها در خیابان ها و توفیق کودتا شد ، حزب توده به عنوان یک سازمان پادو و وابسته سهم و امتیازی از خیانت خود در ۲۸ مرداد دریافت کرد، اما شوروی پاداش خود را گرفت ، بهترین پاداش برای شوروی، واگذاری قصبه استراتژیک و زیبا و تفریحی فیروزه از سوی دولت زاهدی به شوروی و با تایید محمدرضا شاه بود .
https://t.me/bahmanighajar
یکی از جلوه های بارز استقلال و میهن پرستی و ملی گرایی اصیل مصدق ، سیاست او در برابر شوروی بود ، مصدق از زمان قاجاریه و در هنگامی که در دولت مشیرالدوله وزیر خارجه بود به سیاست خارجی ملی و در واقع همان موازنه منفی پایبند بود ، مصدق در مقام وزیر خارجه مشیرالدوله هم با تعدیات مرزی شوروی مقابله کرد و هم رسما به اشغالگری بریتانیا در جزایر سه گانه اعتراض کرد و هم زیر بار قرارداد درباره آب های مرزی با شوروی نرفت و موضوع استرداد قصبه فیروزه از شوروی را نیز پیگیری گرد ، در مقابل ، وقتی دولت مشیرالدوله سقوط کرد و رضاخان سردارسپه بر سر کار آمد ، او هم مساله جزایر سه گانه را مسکوت گذاشت و هم به تمام خواسته های شوروی تن داد ، اعتراض به تجاوزات مرزی شوروی در مغان را مسکوت گذاشت ، استرداد قصبه فیروزه را متوقف کرد و در قرارداد آب های مرزی ایران و شوروی نه تنها حقوق و امتیازات بیشتری به شوروی داد بلکه حتی به شوروی از آب های داخلی ایران هم سهم و حق داد ، بدتر از همه این که با امضای قرارداد تاسیس شرکت مختلط شیلات ایران و شوروی در حقیقت ۲۵ سال شیلات ایران را در اختیار شوروی قرار داد ، رضاخان همه این کارها را کرد تا شوروی به تغییر سلطنت چراغ سبز دهد ، در واقع سلطنت پهلوی بر دو پایه جلب رضایت بریتانیا و شوروی قرار داشت ، اما پس از سقوط حکومت دیکتاتوری ، مصدق بار دیگر استقلال خود را نسبت به شوروی و بریتانیا نشان داد ، در نخستین گام این مصدق بود که با اعطای امتیاز نفت شمال به کافتارادزه مخالفت کرد و مهمتر این که وقتی شوروی ها دولت را برای اعطای امتیاز تحت فشار گذاشتند با تصویب امتیاز منع اعطای امتیاز به بیگانگان و جرم انگاری از این اقدام، عملا یک تنه، شوروی را در کسب امتیاز نفت ناکام گذاشت، مصدق پس از نخست وزیری نیز سیاست مستقل خود را در برابر شوروی و بریتانیا و آمریکا حفظ کرد ، در شرایطی که مصدق در اوج منازعه با انگلیس ها بود ، طبیعتا نزدیکی با شوروی یک گزینه جایگزین به شمار می رفت، اما مصدق باتوجه به آگاهی ژرف تاریخی و حس تعهد ملی که داشت ، از بیم مار انگلیس به عقرب جراره شوروی پناه نبرد ، بلکه در کنار ملی شدن نفت به ملی شدن شیلات پرداخت، مصدق همان طور که با ملی کردن نفت اثر زیانبار تمدید قرارداد نفت به وسیله رضاشاه را از بین برد ، با ملی کردن شیلات این میراث دیگر رضا شاه یعنی شرکت مختلط شیلات ایران و شوروی را نیز از بین برد و شیلات ایران را نیز به رغم خواسته شوروی ها ملی کرد ، عدم تمدید امتیاز شیلات و خلع ید کامل شوروی ها از شیلات ، باعث شد شوروی ها کینه مصدق را به دل بگیرند ، در واقع شیلات شمال برای شوروی یگ سرپوش جهت نفوذ استعماری در شمال ایران بود و شرکت شیلات نیز مشابه همتای نفتی و جنوبی و بریتانیایی آن تبدیل به مکانی برای نفوذ شوروی ها در شمال ایران شده بود ( ر.ک به کتاب دروازه های ایران قفل است اثر ابوالحسن احتشامی خبرنگار روزنامه اطلاعات در سال ۱۳۲۵ ) ، ملی کردن شیلات و مخالفت صریح مصدق با استمرار سلطه شوروی در شمال ایران، منجر به خصومت شوروی با مصدق شد ، در کنار این موضوع، مصدق هم چنان بر استرداد قصبه فیروزه و خلع ید شوروی از قصبه فیروزه تاکید می کند ، در مرداد ۱۳۳۲ و در آستانه کودتای ۲۸ مرداد ،هیات شوروی برای رفع اختلافات مرزی با ایران و به طور خاص مساله قصبه فیروزه به ایران آمد و با دکتر فاطمی وزیر خارجه مذاکره کرد اما چون به جایی نرسید دست خالی ایران را ترک کرد و همبن منجر به همراهی عملی و سکوت شوروی و حزب توده در برابر کودتا ۲۸ مرداد شد ، مهمترین تشکیلات منسجم طرفدار دکتر مصدق در آن دوره ، حزب نیروی سوم به رهبری خلیل ملکی بود که بیشتر از دربار و شاه با حزب توده مبارزه می کرد ، نقش مخرب حزب توده و جریان توده ای نفتی در حوادث منتهی به ۲۸ مرداد از عوامل اصلی توفیق کودتای ۲۸ مرداد بود ، توده ای ها با مغشوش کردن اوضاع و ملتهب کردن خیابان ها باعث شدند تا مصدق دستور خلوت کردن خیابان ها را صادر کند و برای جلوگیری از اغتشاش، از مردم بخواهد به تظاهرات و حضور خیابانی پایان دهند و این خلوت شدن خیابان ها از مردم بود که منجر به اقدام آسوده و بدون رقیب کودتاچی ها در خیابان ها و توفیق کودتا شد ، حزب توده به عنوان یک سازمان پادو و وابسته سهم و امتیازی از خیانت خود در ۲۸ مرداد دریافت کرد، اما شوروی پاداش خود را گرفت ، بهترین پاداش برای شوروی، واگذاری قصبه استراتژیک و زیبا و تفریحی فیروزه از سوی دولت زاهدی به شوروی و با تایید محمدرضا شاه بود .
https://t.me/bahmanighajar
Forwarded from بهمنی قاجار
مصدق و شوروی
بخش دوم
اگر بخواهیم رابطه مصدق با شوروی را با رابطه محمدرضاشاه، رضاشاه ، فروغی ، رزم آرا و زاهدی با شوروی مقایسه کنیم ، متوجه می شویم که همگی اینان در مقاطع مختلف به شوروی باج های گران بها داده و یا وارد رابطه سرسپردگی با شوروی شدند، سلطنت رضاشاه با امتیازات بزرگ ارضی وی به شوروی و اهدای شیلات شمال به شوروی میسر شد ، سلطنت محمدرضاشاه پس از کودتا با بازپس دادن فیروزه به شوروی ممکن شد و زاهدی نیز در این راه همکار شاه بود، فروغی در تمام دوران وزارت خارجه و نخست وزیری اش در برابر شوروی هممانند بریتانیا و حتی ترکیه، مطیع محض بود و به دستور فروغی حتی با احداث کانال برای شوروی در منطقه مغان رود ارس موافقت شد ، اقدامی که به تصرف کیلومترها مربع خاک ایران به وسیله شوروی منجر شد ، رزم آرا هم که در برهه نخست وزیری و قبل از آن به صورت پنهانی به متحد مخفی حزب توده تبدیل شده بکوبود و اعضای اصلی حزب توده را از زندان فراری داد .
همگی این افراد در برهه های گوناگون از همکاری با شوروی ابایی نداشتند چون ملی نبودند اما مصدق هیچ گاه و حتی به بهای سقوط خود حاضر به انحراف سیاست خارجی ایران به سمت مسکو نشد چون او یک ملی گرای واقعی و معتقد به استقلال و تمامیت ارضی ایران بود.
https://t.me/bahmanighajar
بخش دوم
اگر بخواهیم رابطه مصدق با شوروی را با رابطه محمدرضاشاه، رضاشاه ، فروغی ، رزم آرا و زاهدی با شوروی مقایسه کنیم ، متوجه می شویم که همگی اینان در مقاطع مختلف به شوروی باج های گران بها داده و یا وارد رابطه سرسپردگی با شوروی شدند، سلطنت رضاشاه با امتیازات بزرگ ارضی وی به شوروی و اهدای شیلات شمال به شوروی میسر شد ، سلطنت محمدرضاشاه پس از کودتا با بازپس دادن فیروزه به شوروی ممکن شد و زاهدی نیز در این راه همکار شاه بود، فروغی در تمام دوران وزارت خارجه و نخست وزیری اش در برابر شوروی هممانند بریتانیا و حتی ترکیه، مطیع محض بود و به دستور فروغی حتی با احداث کانال برای شوروی در منطقه مغان رود ارس موافقت شد ، اقدامی که به تصرف کیلومترها مربع خاک ایران به وسیله شوروی منجر شد ، رزم آرا هم که در برهه نخست وزیری و قبل از آن به صورت پنهانی به متحد مخفی حزب توده تبدیل شده بکوبود و اعضای اصلی حزب توده را از زندان فراری داد .
همگی این افراد در برهه های گوناگون از همکاری با شوروی ابایی نداشتند چون ملی نبودند اما مصدق هیچ گاه و حتی به بهای سقوط خود حاضر به انحراف سیاست خارجی ایران به سمت مسکو نشد چون او یک ملی گرای واقعی و معتقد به استقلال و تمامیت ارضی ایران بود.
https://t.me/bahmanighajar
Forwarded from انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
📣 واحد اندیشه و مطالعات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف برگزار میکند:
جلسۀ «نگاهی به دولت دکتر مصدق و کودتا»
📅 یکشنبه ۲۸ مردادماه
🕰️ ساعت ۱۶
👤 با حضور کوروش احمدی (پژوهشگر، روزنامهنگار و دیپلمات سابق)
📌 مکان برگزاری: کلاس مجازی انجمن
❗️ورود برای عموم آزاد است.
🔹 پرسشهای خود را از طریق این فرم مطرح کنید.
🔹 برای کسب اطلاعات بیشتر به این شناسه پیام دهید.
🆔 @AnjomanSUT
🆔 @AndishehSUT
جلسۀ «نگاهی به دولت دکتر مصدق و کودتا»
📅 یکشنبه ۲۸ مردادماه
🕰️ ساعت ۱۶
👤 با حضور کوروش احمدی (پژوهشگر، روزنامهنگار و دیپلمات سابق)
📌 مکان برگزاری: کلاس مجازی انجمن
❗️ورود برای عموم آزاد است.
🔹 پرسشهای خود را از طریق این فرم مطرح کنید.
🔹 برای کسب اطلاعات بیشتر به این شناسه پیام دهید.
🆔 @AnjomanSUT
🆔 @AndishehSUT
🔸جدال دکتر مصدق با کودتاچیان سلطنتطلب
✍🏻فرید اسدی دهدزی
✅در نهایت با مداخله نظامی امریکا و انگلیس، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سامان یافت و کابوس موقت محمدرضا پهلوی تا حدی تسکین یافت و او توانست به یاری امریکا و انگلیس، تاجوتخت خود را بازیابد. برای او کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چنان اهمیت داشت که هر ساله برای آن جشن میگرفت و آن را قیام ملّی و رستاخیز ملّی مینامید. سال آخر سلطنت وی، بهرغم اینکه بهواسطه خیزش ملّی جشنهای مختلف سلطنتی را متوقف کرده بودند؛ اما نتوانست احساس دائمی خود را در مورد این روز نادیده بگیرد. چنانکه دو روز پیش از ۲۵ سالگی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به پیشواز این روز بهیادماندنی رفت! محمدرضا پهلوی در این نشست مطبوعاتی همچنان در توهم شکست خود در کودتای نخستین خود در ۲۵ اَمرداد ۱۳۳۲ است.
✅اگر جملات مربوط به ۲۵ اَمرداد را واکاوی کنیم و با آنچه روزولت بیان میکند، تضاد بارز دارد. شاه میگوید: «پس از مقدار زیادی فکر کردن نقشهای کشیدیدم که به موجب آن اگر دولت [نخستوزیر مصدق] از فرمان قانونی پادشاه مشروطه ایران [یعنی فرمان عزل مصدق توسط شاه] تبعیت نکند ما باید کشور را ترک کنیم؛ و به اینترتیب به مردم ایران فرصت بدهیم راه زندگی خود را انتخاب کنند. راه دیگری بهجز این کار وجود نداشت». در آنجا تفاوت بین گفتار محمدرضا پهلوی و روزولت نمایان است که شاه از «مدت زیاد فکر کردن» صحبت میکند درحالیکه روزولت میگوید فکر عقبنشینی بعداً مطرح شد و اندیشه پرواز به بغداد فیالبداهه بود.
✅ماروین زونیس، روانشناس گفتار به مناسبت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در شرایط انقلابی آن زمان را نوعی همانندسازی برای خود محمدرضا پهلوی قلمداد میکند و میگوید: «در اینجا بود که برای شاه مشابهتهای آشکار و دردناک میان رویدادهای سال ۱۹۵۳ [کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲] و ۱۹۷۸ [روزهای منتهی به انقلاب] آشکار شد. وی مشکل خود در زمینه فعالیت و انفعال را تا حدودی درک کرد. او در این مصاحبه، این درک خود از موضوع را آشکار ساخت، زیرا همچنان به اظهارنظرهای خود درباره مصدق ادامه داد: «هیچ راه نجات دیگری وجود نداشت مگر ترک کشور تا افکار عمومی «تبلور» پیدا کند. عدهای از مردم میگفتند «شما چرا اینقدر صبوری نشان دادید؟ چرا زودتر دست به عمل نزدید؟» اما شاید جریان رویدادها در آن روزها به من اجازه نمیداد کار دیگری بکنم. مردم ایران انتخاب خود را کردند.» بیتردید این مطلب درست است که شاه امیدوار بود که چنانچه بار دیگر کشور را ترک کند (در اَثنای انقلاب) مردم ایران بار دیگر دست به انتخابی به نفع او خواهند زد.
✅به گفته بسیاری ازجمله ثریا اسفندیاری، ۲۵ اَمرداد ۱۳۳۲، محمدرضا پهلوی نهتنها هیچ امیدی به بازگشت نداشت، بلکه میخواست مزرعهای در امریکا را راهاندازی کند و تا آخر عمرْ در امریکا بماند، اما مداخله نظامی امریکا و انگلیس، چهار روز بعد، نَهضَت ملّی ایران را سرکوب کردند و محمدرضا پهلوی را هفت روز بعد به سریر تخت سلطنت نشاندند. البته ملّت کار ناتمام خود در اَمرداد ۱۳۳۲ برای راندن همیشگی محمدرضا پهلوی، در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ یکسره کرد، محمدرضا پهلوی زمان گریزش از ایران همچنان در رؤیا و توهم کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. بر این پندار بود که امریکا، ارتش و اجامر ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، انقلاب ایران را سرکوب خواهند کرد.
✅دکتر مصدق در واپسین پیام خود در دادگاه نظامی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چنین گفت:
«شاید برای آخرین بار در زندگی خود ملّت رشید ایران را از حقایق این نبرد وحشتانگیز مطلع سازم و مژده بدهم: مصطفی را وعده داد الطاف حق/ گر بمیری تو نمیرد این ورق. حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملّت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند [کودتا] هیچ تأسف ندارم، وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادهام. من به حس و عیان میبینم که این نهال بَرومَند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کسی چند صباحی دیر یا زود به پایان میرسد، ولی آنچه میماند حیات و سرافرازی یک ملّت مظلوم و ستمدیده است… چون از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم مُرد و این صدا و حرارت را که همیشه در [راه] خیر مردم به کار بردهام، خاموش خواهند کرد و دیگر جز این لحظه نمیتوانم با هموطنان عزیز صحبت کنم. از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن تودیع [وداع] میکنم و تأکید مینمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشتهاند از هیچ حادثهای نهراسند و یقین بدانند که خدا یار و مددکار آنها خواهد بود».
منبع: چشمانداز ایران شماره ۱۴۶
برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/a43232 مراجعه کنید.
@cheshmandaz_iran
✍🏻فرید اسدی دهدزی
✅در نهایت با مداخله نظامی امریکا و انگلیس، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سامان یافت و کابوس موقت محمدرضا پهلوی تا حدی تسکین یافت و او توانست به یاری امریکا و انگلیس، تاجوتخت خود را بازیابد. برای او کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چنان اهمیت داشت که هر ساله برای آن جشن میگرفت و آن را قیام ملّی و رستاخیز ملّی مینامید. سال آخر سلطنت وی، بهرغم اینکه بهواسطه خیزش ملّی جشنهای مختلف سلطنتی را متوقف کرده بودند؛ اما نتوانست احساس دائمی خود را در مورد این روز نادیده بگیرد. چنانکه دو روز پیش از ۲۵ سالگی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به پیشواز این روز بهیادماندنی رفت! محمدرضا پهلوی در این نشست مطبوعاتی همچنان در توهم شکست خود در کودتای نخستین خود در ۲۵ اَمرداد ۱۳۳۲ است.
✅اگر جملات مربوط به ۲۵ اَمرداد را واکاوی کنیم و با آنچه روزولت بیان میکند، تضاد بارز دارد. شاه میگوید: «پس از مقدار زیادی فکر کردن نقشهای کشیدیدم که به موجب آن اگر دولت [نخستوزیر مصدق] از فرمان قانونی پادشاه مشروطه ایران [یعنی فرمان عزل مصدق توسط شاه] تبعیت نکند ما باید کشور را ترک کنیم؛ و به اینترتیب به مردم ایران فرصت بدهیم راه زندگی خود را انتخاب کنند. راه دیگری بهجز این کار وجود نداشت». در آنجا تفاوت بین گفتار محمدرضا پهلوی و روزولت نمایان است که شاه از «مدت زیاد فکر کردن» صحبت میکند درحالیکه روزولت میگوید فکر عقبنشینی بعداً مطرح شد و اندیشه پرواز به بغداد فیالبداهه بود.
✅ماروین زونیس، روانشناس گفتار به مناسبت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در شرایط انقلابی آن زمان را نوعی همانندسازی برای خود محمدرضا پهلوی قلمداد میکند و میگوید: «در اینجا بود که برای شاه مشابهتهای آشکار و دردناک میان رویدادهای سال ۱۹۵۳ [کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲] و ۱۹۷۸ [روزهای منتهی به انقلاب] آشکار شد. وی مشکل خود در زمینه فعالیت و انفعال را تا حدودی درک کرد. او در این مصاحبه، این درک خود از موضوع را آشکار ساخت، زیرا همچنان به اظهارنظرهای خود درباره مصدق ادامه داد: «هیچ راه نجات دیگری وجود نداشت مگر ترک کشور تا افکار عمومی «تبلور» پیدا کند. عدهای از مردم میگفتند «شما چرا اینقدر صبوری نشان دادید؟ چرا زودتر دست به عمل نزدید؟» اما شاید جریان رویدادها در آن روزها به من اجازه نمیداد کار دیگری بکنم. مردم ایران انتخاب خود را کردند.» بیتردید این مطلب درست است که شاه امیدوار بود که چنانچه بار دیگر کشور را ترک کند (در اَثنای انقلاب) مردم ایران بار دیگر دست به انتخابی به نفع او خواهند زد.
✅به گفته بسیاری ازجمله ثریا اسفندیاری، ۲۵ اَمرداد ۱۳۳۲، محمدرضا پهلوی نهتنها هیچ امیدی به بازگشت نداشت، بلکه میخواست مزرعهای در امریکا را راهاندازی کند و تا آخر عمرْ در امریکا بماند، اما مداخله نظامی امریکا و انگلیس، چهار روز بعد، نَهضَت ملّی ایران را سرکوب کردند و محمدرضا پهلوی را هفت روز بعد به سریر تخت سلطنت نشاندند. البته ملّت کار ناتمام خود در اَمرداد ۱۳۳۲ برای راندن همیشگی محمدرضا پهلوی، در ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ یکسره کرد، محمدرضا پهلوی زمان گریزش از ایران همچنان در رؤیا و توهم کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود. بر این پندار بود که امریکا، ارتش و اجامر ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، انقلاب ایران را سرکوب خواهند کرد.
✅دکتر مصدق در واپسین پیام خود در دادگاه نظامی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ چنین گفت:
«شاید برای آخرین بار در زندگی خود ملّت رشید ایران را از حقایق این نبرد وحشتانگیز مطلع سازم و مژده بدهم: مصطفی را وعده داد الطاف حق/ گر بمیری تو نمیرد این ورق. حیات و عرض و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سرافرازی میلیونها ایرانی و نسلهای متوالی این ملّت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آوردهاند [کودتا] هیچ تأسف ندارم، وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام دادهام. من به حس و عیان میبینم که این نهال بَرومَند در خلال تمام مشقتهایی که امروز گریبان همه را گرفته به ثمر رسیده است و خواهد رسید. عمر من و شما و هر کسی چند صباحی دیر یا زود به پایان میرسد، ولی آنچه میماند حیات و سرافرازی یک ملّت مظلوم و ستمدیده است… چون از مقدمات کار و طرز تعقیب و جریان دادرسی معلوم است که در گوشه زندان خواهم مُرد و این صدا و حرارت را که همیشه در [راه] خیر مردم به کار بردهام، خاموش خواهند کرد و دیگر جز این لحظه نمیتوانم با هموطنان عزیز صحبت کنم. از مردم رشید و عزیز ایران مرد و زن تودیع [وداع] میکنم و تأکید مینمایم که در راه پرافتخاری که قدم برداشتهاند از هیچ حادثهای نهراسند و یقین بدانند که خدا یار و مددکار آنها خواهد بود».
منبع: چشمانداز ایران شماره ۱۴۶
برای مطالعه متن کامل مقاله به آدرس https://B2n.ir/a43232 مراجعه کنید.
@cheshmandaz_iran
چشم انداز ایران
جدال دکتر مصدق با کودتاچیان سلطنتطلب - چشم انداز ایران
فرید اسدی دهدزی
گروه جامعه شناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران با همکاری کارگروه آموزش و پرورش انجمن ایرانی تاریخ برگزار می کند:
⭕️ میزگرد مصدق، مذاکره، کودتا
با حضور:
👤 نیکلا گرجستانی
اقتصاددان و مقام ارشد سابق بانک جهانی
نویسنده کتاب «مصدق فراتر از زمان»
👤 عباس نعیمی جورشری
جامعهشناس و پژوهشگر عرصه عمومی
نویسنده کتاب «اصلاح طلبی ناکام»
دبیر نشست:
👤 فاطمه تقوایی
عضو هیئت مدیره انجمن ایرانی تاریخ
📍زمان:
دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۲۱ به وقت تهران
19 آگوست 2024 ساعت 13:30 به وقت واشنگتن
📍لینک پخش آنلاین در پلتفرم گوگل میت
https://meet.google.com/yif-fmxi-xah
⭕️ میزگرد مصدق، مذاکره، کودتا
با حضور:
👤 نیکلا گرجستانی
اقتصاددان و مقام ارشد سابق بانک جهانی
نویسنده کتاب «مصدق فراتر از زمان»
👤 عباس نعیمی جورشری
جامعهشناس و پژوهشگر عرصه عمومی
نویسنده کتاب «اصلاح طلبی ناکام»
دبیر نشست:
👤 فاطمه تقوایی
عضو هیئت مدیره انجمن ایرانی تاریخ
📍زمان:
دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۲۱ به وقت تهران
19 آگوست 2024 ساعت 13:30 به وقت واشنگتن
📍لینک پخش آنلاین در پلتفرم گوگل میت
https://meet.google.com/yif-fmxi-xah
✅ نهضت مصدق، ملیگرایی یا دولتگرایی؟
نهضت ملیشدن صنعت نفت از آن برهههایی از تاریخ ایران است که تا اطلاع ثانوی، مشمول مرور زمان نشده و اثر آن بر همه وقایع گذشته و حال و آینده ایران ثبت است. در این میان، یکی از انتقاداتی که در این سالها به نهضت مصدق میشود، تلاش او برای «ملیکردن» یا «دولتیکردن» بوده است، بهعبارتی ادعا میشود که مصدق با تلاش برای ملیکردن نفت، نفت را دولتی کرد. او دولت را جانشین بازار در نفت کرده و زمینهای برای گسترش دولت فراهم کرد. آیا این ادعا درست است؟
در روزگاری که «خصوصیسازی» در نقطه مقابل «ملیسازی» مطرح میشود، شاید این تعبیر درست به نظر برسد اما واقعیت آن بود که در آن دوره شرکت نفت انگلیس و ایران (بعداً BP)، در حیطه اکتشاف، بهرهبرداری و فروش نفت ایران، شرکتی مطلق العنان محسوب میشد، حال آنکه از نظر مصدق، این ایران و ملت ایران بودند که بهعنوان مالک منابع، باید تعیین کننده خطمشیهای تولید، برداشت و فروش میبودند. بهعبارت دقیقتر، آنچه «سرمایهداری» را بهعنوان یک نظام میسازد، قدرتِ صاحب سرمایه در کنترل و جهتدهی به تولید است. از همین نظر، مصدق تلاش داشت تا ایران را در موقعیت کنترل منابع بنشاند، از نظر او «شرکت نفت انگلیس و ایران» میتوانست به بهرهبرداری نفت ایران ادامه دهد، منتهی این شرکت، میباید از طرف ایران مامور میبود، نه از طرف خود یا انگلیس. این شرکت باید «پیمانکار» ایران میبود.
ملیکردن نفت در نزد مصدق، ابزاری برای «استقلال ایران» بود نه آنطور که برخی ادعا میکنند، صرفاً ابزاری برای بالا بردن سهم ایران از عواید نفت. ایرانی که پس از انقلاب صنعتی، به ابزار چانهزنی رقبا تبدیل شده و حتی در قرارداد 1907 انگلیس و روسیه، به مناطق تحت نفوذ تقسیم شده بود، اکنون استقلال خود را میجست و در عصری که استقلالِ سیاسی خواهی کشورهای درحال توسعه مبنای جنبشهای عظیم سیاسی در جوامع تحت استعمار شده بود، مصدق در ایرانی که سرتاسر قرن نوزدهم را در وضعیت نیمه استعماری سپری کرده و ظاهر استقلال سیاسی را با وابستگی عمیق اقتصادی و سیاسی تجربه کرده بود، جویای استقلال اقتصادی بود.
مصدق که با تز «موازنه منفی» اش شناخته میشود و سیاست امتیازدهی به رقبای بین المللی را تداوم چپاول منابع ایران میدانست، در ایرانی که حضورش در تقسیم کار جهانی، صرفاً از طریق نفت اهمیت یافته بود، و در ایرانی که در یک دهه پس از جنگ جهانی دوم، جنبش عظیم اجتماعی و منازعه دامنهداری را بر سر نفت تجربه کرده بود، با ماموریت ملیکردن نفت (یا «خلع ید») به قدرت رسید و فراسوی تلاش برای افزایش عواید ایران از منابع خود، حاکمیت ملی را بر این منبع طلب میکرد.
نفت، همانطور که با وابستگی اقتصاد ایران به عوایدش، میتواند مبنایی برای تحریم و تنبیه کشور از سوی ابرقدرتها قرار گیرد، میتواند ابزاری برای کسب وجاهت بین المللی، سیاست خارجی و رشد اقتصادی باشد. از منظر اقتصادی، عواید نفت میتواند ابزاری برای رشد اقتصادی باشد، فراتر از آن، از منظر اقتصاد سیاسی، نفت میتواند ابزاری برای عرض اندام در سیاست بین الملل هم باشد و مصدق در تلاش برای کسب استقلال اقتصادی، به این جنبههای مهم سیاسی نفت توجه داشت. اینکه اگر کنترل نفت در اختیار ما باشد، هر زمان که بخواهیم میفروشیم، هر زمان و به هر کس که نخواهیم نمیفروشیم، اگر لازم باشد تولید را زیاد میکنیم، نباشد نخواهیم کرد، اکتشافات را گسترش داده یا محدود میکنیم و ... .
در یک کلام، نهضت مصدق، دولتگرایی، آنطور که بعضی بصورتی سخیف ادعا میکنند یا صرفاً تلاشی اقتصادی برای افزایش سهم ایران از عواید نفت نبود، بلکه تلاشی عظیم برای کنترل یک کشور در حال توسعه بر منابع خود، و فراتر از آن دعوا برای استقلال ایران بود. استقلالی که از ورای نهضت مصدق در سال 1332 به شعارهای انقلاب 57 راه یافت و اکنون نیز در بطن هر تلاش ملی برای توسعه اقتصادی ایران، باید مورد توجه باشد.
👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour
👈 با دستنوشته های اقتصادی و فلسفی همراه شوید
نهضت ملیشدن صنعت نفت از آن برهههایی از تاریخ ایران است که تا اطلاع ثانوی، مشمول مرور زمان نشده و اثر آن بر همه وقایع گذشته و حال و آینده ایران ثبت است. در این میان، یکی از انتقاداتی که در این سالها به نهضت مصدق میشود، تلاش او برای «ملیکردن» یا «دولتیکردن» بوده است، بهعبارتی ادعا میشود که مصدق با تلاش برای ملیکردن نفت، نفت را دولتی کرد. او دولت را جانشین بازار در نفت کرده و زمینهای برای گسترش دولت فراهم کرد. آیا این ادعا درست است؟
در روزگاری که «خصوصیسازی» در نقطه مقابل «ملیسازی» مطرح میشود، شاید این تعبیر درست به نظر برسد اما واقعیت آن بود که در آن دوره شرکت نفت انگلیس و ایران (بعداً BP)، در حیطه اکتشاف، بهرهبرداری و فروش نفت ایران، شرکتی مطلق العنان محسوب میشد، حال آنکه از نظر مصدق، این ایران و ملت ایران بودند که بهعنوان مالک منابع، باید تعیین کننده خطمشیهای تولید، برداشت و فروش میبودند. بهعبارت دقیقتر، آنچه «سرمایهداری» را بهعنوان یک نظام میسازد، قدرتِ صاحب سرمایه در کنترل و جهتدهی به تولید است. از همین نظر، مصدق تلاش داشت تا ایران را در موقعیت کنترل منابع بنشاند، از نظر او «شرکت نفت انگلیس و ایران» میتوانست به بهرهبرداری نفت ایران ادامه دهد، منتهی این شرکت، میباید از طرف ایران مامور میبود، نه از طرف خود یا انگلیس. این شرکت باید «پیمانکار» ایران میبود.
ملیکردن نفت در نزد مصدق، ابزاری برای «استقلال ایران» بود نه آنطور که برخی ادعا میکنند، صرفاً ابزاری برای بالا بردن سهم ایران از عواید نفت. ایرانی که پس از انقلاب صنعتی، به ابزار چانهزنی رقبا تبدیل شده و حتی در قرارداد 1907 انگلیس و روسیه، به مناطق تحت نفوذ تقسیم شده بود، اکنون استقلال خود را میجست و در عصری که استقلالِ سیاسی خواهی کشورهای درحال توسعه مبنای جنبشهای عظیم سیاسی در جوامع تحت استعمار شده بود، مصدق در ایرانی که سرتاسر قرن نوزدهم را در وضعیت نیمه استعماری سپری کرده و ظاهر استقلال سیاسی را با وابستگی عمیق اقتصادی و سیاسی تجربه کرده بود، جویای استقلال اقتصادی بود.
مصدق که با تز «موازنه منفی» اش شناخته میشود و سیاست امتیازدهی به رقبای بین المللی را تداوم چپاول منابع ایران میدانست، در ایرانی که حضورش در تقسیم کار جهانی، صرفاً از طریق نفت اهمیت یافته بود، و در ایرانی که در یک دهه پس از جنگ جهانی دوم، جنبش عظیم اجتماعی و منازعه دامنهداری را بر سر نفت تجربه کرده بود، با ماموریت ملیکردن نفت (یا «خلع ید») به قدرت رسید و فراسوی تلاش برای افزایش عواید ایران از منابع خود، حاکمیت ملی را بر این منبع طلب میکرد.
نفت، همانطور که با وابستگی اقتصاد ایران به عوایدش، میتواند مبنایی برای تحریم و تنبیه کشور از سوی ابرقدرتها قرار گیرد، میتواند ابزاری برای کسب وجاهت بین المللی، سیاست خارجی و رشد اقتصادی باشد. از منظر اقتصادی، عواید نفت میتواند ابزاری برای رشد اقتصادی باشد، فراتر از آن، از منظر اقتصاد سیاسی، نفت میتواند ابزاری برای عرض اندام در سیاست بین الملل هم باشد و مصدق در تلاش برای کسب استقلال اقتصادی، به این جنبههای مهم سیاسی نفت توجه داشت. اینکه اگر کنترل نفت در اختیار ما باشد، هر زمان که بخواهیم میفروشیم، هر زمان و به هر کس که نخواهیم نمیفروشیم، اگر لازم باشد تولید را زیاد میکنیم، نباشد نخواهیم کرد، اکتشافات را گسترش داده یا محدود میکنیم و ... .
در یک کلام، نهضت مصدق، دولتگرایی، آنطور که بعضی بصورتی سخیف ادعا میکنند یا صرفاً تلاشی اقتصادی برای افزایش سهم ایران از عواید نفت نبود، بلکه تلاشی عظیم برای کنترل یک کشور در حال توسعه بر منابع خود، و فراتر از آن دعوا برای استقلال ایران بود. استقلالی که از ورای نهضت مصدق در سال 1332 به شعارهای انقلاب 57 راه یافت و اکنون نیز در بطن هر تلاش ملی برای توسعه اقتصادی ایران، باید مورد توجه باشد.
👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour
👈 با دستنوشته های اقتصادی و فلسفی همراه شوید
هویتهای سیاسی و کودتای ۲۸ مرداد (بخش اول):
علی رغم گذشت بیش از هفتاد سال از کودتای ۲۸ مرداد، این واقعه هنوز در سپهر سیاست ایران تاریخی نشده است. به این دلیل مشخص که این واقعه در عمل نقطه پایان دموکراسی و حکومت ملی و قانونی در کشور ما بود. چنین نقطه عطفی موجب این شده است که همچنان همه نیروهای سیاسی ناگزیر باشند تا هویت خودشان را در نسبت با واقعه ۲۸ مرداد تعریف کنند.
این هویتیابی ناگزیر شامل دو دسته عمده میشود:
نخست حامیان واقعه که منکر وقوع کودتا هستند و دوم مخالفین واقعه که قائل به کودتا هستند.
علاوه بر این دو دسته عمده دارای مواضع تاریخیِ سیاسی شده، یک دسته سیال هم هست که فاقد موضع اصیل تاریخی است که در پایان به آن اشاره میکنیم.
دسته نخست کودتاچیان و سپس طرفداران رژیم پهلوی بودند که در بدو امر مدعی وقوع قیام ملی شدند که تبلیغات رسمی رژیم کودتا بود. این موضع به دلیل نیاز رژیم کودتایی به کسب هویت مردمی مغایر با ماهیتش بود و به نوعی از اولین مواردی هم بود که رژیمهای اقتدارگرای کودتایی، ادعای مبتنی بودن بر انقلاب و قیام عمومی را داشتند و بیشتر موارد دیگر آن در رژیمهای چپگرای جمهوریهای عربی به منصه ظهور رسید. ادعاهایی که بیپایه بودنش از هردو سوی چپ و راست، تا پیش از سقوط حکومت پهلوی به طور جهانشمولی برملا شده بود.
اما بعد از سقوط رژیم پهلوی و سپس انتشار اسناد برنامهریزی خارجی و تطمیع و تجهیز اوباش شهری برای انجام عملیات کودتا در معیت نظامیان توطئهگر، این ادعا بیش از پیش بیاعتبار شد. آخرین تلاش برای احیای این ادعا کتاب علی میرفطروس بود که نهایتا در مواجهه با اسناد معتبر تاریخی و بیش از همه با همت زندهیاد دکتر محمد امینی، با شکست مفتضحانهای مواجه شد.
پس از آن طرفداران کودتا به ادله شکلی حقوقی استناد کردند و با تاکید بر اصل ۴۶ قانون اساسی مشروطیت که اختیار عزل و نصب وزرا را به پادشاه داده و مسکوت گذاردن اصول ۴۴ و ۴۵ و ۵۷ این قانون که به ترتیب پادشاه را فاقد مسئولیت اجرایی و وزیران را واجد این مسئولیت و اختیارات شاه را محدود به قانون مشروطیت دانسته است، و همچنین نفی و نادیدهانگاری برنامهریزی خارجی برای کودتا بنا بر اسناد متقن منتشره و مسائل ذیل این توطئه برنامهریزی شده چون فرمان عزل و نصب مخدوش و سفید امضا و نحوه ابلاغ غیرمتعارف آن در نیمه شب با قوه قهریه به نخستوزیر، تلاش میکنند که موضوع را صرفا به یک مجادله حقوقی فروبکاهند که البته چون برای همین هم ادله کافی فراهم نمیاید، به ادعاهای نادرستی چون دوره فترتی متوسل میشوند که البته در واقعیت ایجاد نشده بود. این تاکیدات اخیر در گسترهای از نوپهلویگرایان تا طیفهای عمدتا راست اقتدارگرای نوظهوری که لزوما همگی هم سلطنتطلب نیستند، دنبال میشود و دیگر برخلاف سلطنتطلبان سنتی چندان روی ادعای قیام ملی مانور نمیدهند. این جریانها در عوض میکوشند که دولت ملی دکتر مصدق را به قانونشکنی و پوپولیسم و از این قبیل متهم کنند تا وجههای ضدتوسعه به آن بدهند. در حالی که عملکرد کودتاچیان در قانون شکنی آنچنان اظهرمنالشمس است که ادعاهای اینها را به لحاظ تاریخی بیاعتبار کند. تا جایی که حتی تلاش سپهبد زاهدی عامل اصلی کودتا برای مهار شاه در چارچوب قانون، به شکست و حذف او از عرصه قدرت در دوسال بعد منتهی شد.
اما هدف این طیف نیز نهایتا تاریخی نیست و تلاش دارند که از همان ادعای سستبنیان قانونشکنی و به تبع آن ضدتوسعه قلمداد کردن دولت ملی دکتر مصدق، برای خود هویتی توسعهگرا جعل کنند، در حالی که اغلب صراحتا با توسعه سیاسی به عنوان لازمه توسعه موزون و پایدار و هدف غایی آن یعنی دموکراسی، زاویه و مخالفت ضمنی و صریح دارند.
علاوه بر این، این گروهها در سیاست خارجی هم با سیاست موازنه منفی دکتر مصدق مخالفت دارند و عمدتا با خوشبینیهای رومانتیک به سیاست بینالمللی، طرفدار ادغام و ذوب همهجانبه کشور در نظام بینالمللی و امتناع از اتخاذ هرگونه سیاست مستقل ملی (که بر خلاف تصور آنها اغلب کشورها در نظام بینالمللی همچنان مبتنی بر دولت-ملتها دارند) هستند و از این بابت مشکل و مخالفتی هم با کودتا و مداخله خارجی برای سرنگونی حکومت ملی ندارند، اگرچه کمتر این وجه هویتی خود را به صراحت بیان میکنند.
ادامه دارد…
@Tirdadbonakdar
https://t.me/tirdadbonakdar/971
علی رغم گذشت بیش از هفتاد سال از کودتای ۲۸ مرداد، این واقعه هنوز در سپهر سیاست ایران تاریخی نشده است. به این دلیل مشخص که این واقعه در عمل نقطه پایان دموکراسی و حکومت ملی و قانونی در کشور ما بود. چنین نقطه عطفی موجب این شده است که همچنان همه نیروهای سیاسی ناگزیر باشند تا هویت خودشان را در نسبت با واقعه ۲۸ مرداد تعریف کنند.
این هویتیابی ناگزیر شامل دو دسته عمده میشود:
نخست حامیان واقعه که منکر وقوع کودتا هستند و دوم مخالفین واقعه که قائل به کودتا هستند.
علاوه بر این دو دسته عمده دارای مواضع تاریخیِ سیاسی شده، یک دسته سیال هم هست که فاقد موضع اصیل تاریخی است که در پایان به آن اشاره میکنیم.
دسته نخست کودتاچیان و سپس طرفداران رژیم پهلوی بودند که در بدو امر مدعی وقوع قیام ملی شدند که تبلیغات رسمی رژیم کودتا بود. این موضع به دلیل نیاز رژیم کودتایی به کسب هویت مردمی مغایر با ماهیتش بود و به نوعی از اولین مواردی هم بود که رژیمهای اقتدارگرای کودتایی، ادعای مبتنی بودن بر انقلاب و قیام عمومی را داشتند و بیشتر موارد دیگر آن در رژیمهای چپگرای جمهوریهای عربی به منصه ظهور رسید. ادعاهایی که بیپایه بودنش از هردو سوی چپ و راست، تا پیش از سقوط حکومت پهلوی به طور جهانشمولی برملا شده بود.
اما بعد از سقوط رژیم پهلوی و سپس انتشار اسناد برنامهریزی خارجی و تطمیع و تجهیز اوباش شهری برای انجام عملیات کودتا در معیت نظامیان توطئهگر، این ادعا بیش از پیش بیاعتبار شد. آخرین تلاش برای احیای این ادعا کتاب علی میرفطروس بود که نهایتا در مواجهه با اسناد معتبر تاریخی و بیش از همه با همت زندهیاد دکتر محمد امینی، با شکست مفتضحانهای مواجه شد.
پس از آن طرفداران کودتا به ادله شکلی حقوقی استناد کردند و با تاکید بر اصل ۴۶ قانون اساسی مشروطیت که اختیار عزل و نصب وزرا را به پادشاه داده و مسکوت گذاردن اصول ۴۴ و ۴۵ و ۵۷ این قانون که به ترتیب پادشاه را فاقد مسئولیت اجرایی و وزیران را واجد این مسئولیت و اختیارات شاه را محدود به قانون مشروطیت دانسته است، و همچنین نفی و نادیدهانگاری برنامهریزی خارجی برای کودتا بنا بر اسناد متقن منتشره و مسائل ذیل این توطئه برنامهریزی شده چون فرمان عزل و نصب مخدوش و سفید امضا و نحوه ابلاغ غیرمتعارف آن در نیمه شب با قوه قهریه به نخستوزیر، تلاش میکنند که موضوع را صرفا به یک مجادله حقوقی فروبکاهند که البته چون برای همین هم ادله کافی فراهم نمیاید، به ادعاهای نادرستی چون دوره فترتی متوسل میشوند که البته در واقعیت ایجاد نشده بود. این تاکیدات اخیر در گسترهای از نوپهلویگرایان تا طیفهای عمدتا راست اقتدارگرای نوظهوری که لزوما همگی هم سلطنتطلب نیستند، دنبال میشود و دیگر برخلاف سلطنتطلبان سنتی چندان روی ادعای قیام ملی مانور نمیدهند. این جریانها در عوض میکوشند که دولت ملی دکتر مصدق را به قانونشکنی و پوپولیسم و از این قبیل متهم کنند تا وجههای ضدتوسعه به آن بدهند. در حالی که عملکرد کودتاچیان در قانون شکنی آنچنان اظهرمنالشمس است که ادعاهای اینها را به لحاظ تاریخی بیاعتبار کند. تا جایی که حتی تلاش سپهبد زاهدی عامل اصلی کودتا برای مهار شاه در چارچوب قانون، به شکست و حذف او از عرصه قدرت در دوسال بعد منتهی شد.
اما هدف این طیف نیز نهایتا تاریخی نیست و تلاش دارند که از همان ادعای سستبنیان قانونشکنی و به تبع آن ضدتوسعه قلمداد کردن دولت ملی دکتر مصدق، برای خود هویتی توسعهگرا جعل کنند، در حالی که اغلب صراحتا با توسعه سیاسی به عنوان لازمه توسعه موزون و پایدار و هدف غایی آن یعنی دموکراسی، زاویه و مخالفت ضمنی و صریح دارند.
علاوه بر این، این گروهها در سیاست خارجی هم با سیاست موازنه منفی دکتر مصدق مخالفت دارند و عمدتا با خوشبینیهای رومانتیک به سیاست بینالمللی، طرفدار ادغام و ذوب همهجانبه کشور در نظام بینالمللی و امتناع از اتخاذ هرگونه سیاست مستقل ملی (که بر خلاف تصور آنها اغلب کشورها در نظام بینالمللی همچنان مبتنی بر دولت-ملتها دارند) هستند و از این بابت مشکل و مخالفتی هم با کودتا و مداخله خارجی برای سرنگونی حکومت ملی ندارند، اگرچه کمتر این وجه هویتی خود را به صراحت بیان میکنند.
ادامه دارد…
@Tirdadbonakdar
https://t.me/tirdadbonakdar/971
Audio
🔻 میزگرد «مصدق، مذاکره، کودتا»
با حضور:
👤 نیکلا گرجستانی
اقتصاددان و مقام ارشد سابق بانک جهانی
نویسنده کتاب «مصدق فراتر از زمان»
👤 عباس نعیمی جورشری
جامعهشناس و پژوهشگر عرصه عمومی
نویسنده کتاب «اصلاح طلبی ناکام»
دبیر نشست:
👤 فاطمه تقوایی
عضو هیئت مدیره انجمن ایرانی تاریخ
📍 گروه جامعه شناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران با همکاری کارگروه آموزش و پرورش انجمن ایرانی تاریخ
| دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳
#فایل_صوتی
🔻کانال رسمی گروه جامعهشناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران
🆔️@sociologyoflaw
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
با حضور:
👤 نیکلا گرجستانی
اقتصاددان و مقام ارشد سابق بانک جهانی
نویسنده کتاب «مصدق فراتر از زمان»
👤 عباس نعیمی جورشری
جامعهشناس و پژوهشگر عرصه عمومی
نویسنده کتاب «اصلاح طلبی ناکام»
دبیر نشست:
👤 فاطمه تقوایی
عضو هیئت مدیره انجمن ایرانی تاریخ
📍 گروه جامعه شناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران با همکاری کارگروه آموزش و پرورش انجمن ایرانی تاریخ
| دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳
#فایل_صوتی
🔻کانال رسمی گروه جامعهشناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران
🆔️@sociologyoflaw
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
خواب آشفته نفت .pdf
2.1 MB
فایل ارائه کتاب خواب آشفته نفت در نشست جلسه کتاب گفتوگو در شیراز
@mohammadmosaddegh
@mohammadmosaddegh
مصدق به روايت تاريخ و اسناد
به مناسبت سالروز کودتای ۲۸ مرداد: برشی از تاریخ معاصر ایران بر اساس کتاب "خواب آشفته نفت" نویسنده: محمدعلی موحد به روایت حسین امینی سهشنبه ۳۰ مرداد ماه ۱۴٠٣، ساعت ۱۸ الی۲۰
Telegram
مصدق به روايت تاريخ و اسناد
فایل ارائه کتاب خواب آشفته نفت در نشست جلسه کتاب گفتوگو در شیراز
@mohammadmosaddegh
@mohammadmosaddegh
هویتهای سیاسی و کودتای ۲۸ مرداد (بخش دوم و پایانی):
اما در مقابل این دسته حامیان کودتا، دسته مخالفان واقعه و قائلین به وقوع کودتا قرار دارند که البته اگرچه جملگی بر کودتای سازماندهی شده توسط عوامل وابسته به استبداد و استعمار اتفاق نظر دارند، اما طیفی کاملا یکدست نیستند و در درون خود نیز واجد تمایزاتی هستند. به طور کلی در این دسته میتوان دو جریان عمده سیاسی را برشمرد:
۱. نیروهای دموکرات اعم از ملیگرایان، جمهوریخواهان، لیبرالها، سوسیالیستها، ملیمذهبیها و… که در مواجهه با محتوی ضد دموکراتیک کودتا و نقد و نفی آن، به هویت دموکراتیک خود شکل میدهند. این نیروها که میتوانند واجد رویکردهای تاریخی در طیف گستردهای از جانبداری تا انتقاد از دولت ملی دکتر مصدق باشند، در هرحال کودتای ۲۸ مرداد را به عنوان عامل به محاق بردن دموکراسی نوپای ایران که زمینهساز سلطه استبدادی بر کشور شد را محکوم میکنند. اغلب این نیروها علاوه بر محکوم کردن وجه استبدادی کودتا، وجه ضد ملی آن را هم که با هدایت و برنامهریزی آشکار دولتهای خارجی بریتانیا و ایالات متحده بوده است را مورد نفی و نقد قرار میدهند و بدین سان هویتی ملی (و نه لزوما در مورد همه ملیگرا)، برای نیروی سیاسی خود رقم میزنند. اما در عینحال هیچ یک از این نیروها، مخالفت با کشورهای خارجی دخیل در کودتا را تا سرحد ستیزهجویی مبدل به مشخصه هویتی خود نمیکنند. به ویژه که امروزه بسیاری از مقامات و سازمانهای رسمی این کشورها با انتشار اسناد مربوط به کودتای ۲۸ مرداد، مسئولیت خود را در این رابطه پذیرفته و بعضا به طور صریح یا ضمنی از بابت آن ابراز تاسف هم کردهاند. بنابراین موضوع نقد مداخله خارجی در کودتای ۲۸ مرداد برای این نیروها، یک اصل ملی و خاطره تاریخی است، نه مبنایی برای شکلدهی به دکترین سیاست خارجی.
۲. نیروی دوم کمابیش محدود به چپگرایان افراطی و مشخصا کمونیستهاست که به لحاظ ماهوی فاقد حساسیت ویژهای در مورد آزادیهای دموکراتیک هستند و تنها در زمانی که خود در معرض سرکوب واقع میشوند، به سرکوبی که دامنگیرشان شده هم معترض میشوند. این سرکوب البته در پی کودتای ۲۸ مرداد با ابعاد بیرحمانهتری هم دامنگیر کمونیستهای ایرانی شد، اما کمونیستها نهایتا به دلیل باور به نوع دیگری از دیکتاتوری و سرکوب، نمیتوانند بر این مبنا و به عنوان مبارزان راه آزادی هویتیابی سیاسی کنند، ولو آنکه خود چنین ادعایی داشته باشند. اما آنچه که در عمل بیشتر از طرف کمونیستها برجستهسازی میشود، مداخله امپریالیستی آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد است که به دلیل تقابل ایدئولوژیک میانشان، زمینهساز هویت یابی سیاسی کمونیستها از این واقعه نیز میشود.
نهایتا جدای از همه جریانهای تاریخمند مورد بررسی در این مختصر، یک جریان غیرتاریخی و سیال هم مشخصا پس از استقرار جمهوری اسلامی پدید آمده است. روایت رسمی جمهوری اسلامی و موضع طرفداران آن که دنباله اسلامگرایان سیاسی (و نه سنتی) هستند که اسلافشان چون آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام در هنگام واقعه از طرفداران کودتا و قائل به ادعای قیام ملی بودند، اما بعد از انشعابشان از حکومت کودتا و مقابله با آن در طی یک دهه بعد از آن رخداد، و سپس مواجهه ایدئولوژیک با آمریکا در پی به قدرت رسیدن، مدعی و مخالف وقوع کودتای ۲۸ مرداد شدهاند!
@Tirdadbonakdar
https://t.me/tirdadbonakdar/973
اما در مقابل این دسته حامیان کودتا، دسته مخالفان واقعه و قائلین به وقوع کودتا قرار دارند که البته اگرچه جملگی بر کودتای سازماندهی شده توسط عوامل وابسته به استبداد و استعمار اتفاق نظر دارند، اما طیفی کاملا یکدست نیستند و در درون خود نیز واجد تمایزاتی هستند. به طور کلی در این دسته میتوان دو جریان عمده سیاسی را برشمرد:
۱. نیروهای دموکرات اعم از ملیگرایان، جمهوریخواهان، لیبرالها، سوسیالیستها، ملیمذهبیها و… که در مواجهه با محتوی ضد دموکراتیک کودتا و نقد و نفی آن، به هویت دموکراتیک خود شکل میدهند. این نیروها که میتوانند واجد رویکردهای تاریخی در طیف گستردهای از جانبداری تا انتقاد از دولت ملی دکتر مصدق باشند، در هرحال کودتای ۲۸ مرداد را به عنوان عامل به محاق بردن دموکراسی نوپای ایران که زمینهساز سلطه استبدادی بر کشور شد را محکوم میکنند. اغلب این نیروها علاوه بر محکوم کردن وجه استبدادی کودتا، وجه ضد ملی آن را هم که با هدایت و برنامهریزی آشکار دولتهای خارجی بریتانیا و ایالات متحده بوده است را مورد نفی و نقد قرار میدهند و بدین سان هویتی ملی (و نه لزوما در مورد همه ملیگرا)، برای نیروی سیاسی خود رقم میزنند. اما در عینحال هیچ یک از این نیروها، مخالفت با کشورهای خارجی دخیل در کودتا را تا سرحد ستیزهجویی مبدل به مشخصه هویتی خود نمیکنند. به ویژه که امروزه بسیاری از مقامات و سازمانهای رسمی این کشورها با انتشار اسناد مربوط به کودتای ۲۸ مرداد، مسئولیت خود را در این رابطه پذیرفته و بعضا به طور صریح یا ضمنی از بابت آن ابراز تاسف هم کردهاند. بنابراین موضوع نقد مداخله خارجی در کودتای ۲۸ مرداد برای این نیروها، یک اصل ملی و خاطره تاریخی است، نه مبنایی برای شکلدهی به دکترین سیاست خارجی.
۲. نیروی دوم کمابیش محدود به چپگرایان افراطی و مشخصا کمونیستهاست که به لحاظ ماهوی فاقد حساسیت ویژهای در مورد آزادیهای دموکراتیک هستند و تنها در زمانی که خود در معرض سرکوب واقع میشوند، به سرکوبی که دامنگیرشان شده هم معترض میشوند. این سرکوب البته در پی کودتای ۲۸ مرداد با ابعاد بیرحمانهتری هم دامنگیر کمونیستهای ایرانی شد، اما کمونیستها نهایتا به دلیل باور به نوع دیگری از دیکتاتوری و سرکوب، نمیتوانند بر این مبنا و به عنوان مبارزان راه آزادی هویتیابی سیاسی کنند، ولو آنکه خود چنین ادعایی داشته باشند. اما آنچه که در عمل بیشتر از طرف کمونیستها برجستهسازی میشود، مداخله امپریالیستی آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد است که به دلیل تقابل ایدئولوژیک میانشان، زمینهساز هویت یابی سیاسی کمونیستها از این واقعه نیز میشود.
نهایتا جدای از همه جریانهای تاریخمند مورد بررسی در این مختصر، یک جریان غیرتاریخی و سیال هم مشخصا پس از استقرار جمهوری اسلامی پدید آمده است. روایت رسمی جمهوری اسلامی و موضع طرفداران آن که دنباله اسلامگرایان سیاسی (و نه سنتی) هستند که اسلافشان چون آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام در هنگام واقعه از طرفداران کودتا و قائل به ادعای قیام ملی بودند، اما بعد از انشعابشان از حکومت کودتا و مقابله با آن در طی یک دهه بعد از آن رخداد، و سپس مواجهه ایدئولوژیک با آمریکا در پی به قدرت رسیدن، مدعی و مخالف وقوع کودتای ۲۸ مرداد شدهاند!
@Tirdadbonakdar
https://t.me/tirdadbonakdar/973
Telegram
یادداشتهای تیرداد بنکدار
هویتهای سیاسی و کودتای ۲۸ مرداد (بخش دوم و پایانی):
اما در مقابل این دسته حامیان کودتا، دسته مخالفان واقعه و قائلین به وقوع کودتا قرار دارند که البته اگرچه جملگی بر کودتای سازماندهی شده توسط عوامل وابسته به استبداد و استعمار اتفاق نظر دارند، اما طیفی کاملا…
اما در مقابل این دسته حامیان کودتا، دسته مخالفان واقعه و قائلین به وقوع کودتا قرار دارند که البته اگرچه جملگی بر کودتای سازماندهی شده توسط عوامل وابسته به استبداد و استعمار اتفاق نظر دارند، اما طیفی کاملا…