✅معرفی جلد اول خاطرات مهندس محمد توسلی
📌جلد اول خاطرات محمد توسلی دبیر کل نهضت آزادی ایران با عنوان شصت سال ایستادگی و خدمت منتشر شده است. مریم گنجی خبرنگار گروه حافظه روزنامه سازندگی به معرفی جلد اول خاطرات دبیرکل پرداخته است.
📌در بخشی از این معرفی / گزارش میخوانیم: “مهمترین بخش خاطرات توسلی را شاید بتوان خاطرات دست اول او از مذاکرات با آمریکا پیش از انقلاب دانست، اتفاقی که در جریان رویدادهای پس از انقلاب به پاشنه ی آشیل دولت موقت، بازرگان و نهضت آزادی تبدیل شد. توسلی به عنوان کسی که خود در تصمیم گیریهای پیش از آغاز مذاکرات و نیز جلسات مذاکره حاضر بوده است، خاطرات دست اولی از این ماجرای سرنوشت ساز به دست می دهد.
📌توسلی در بدو ورود به دانشگاه در سال ۱۳۳۶ به انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی که با توجه به حضور مهندس بازرگان و خاطره شهدای ۱۶ آذر اهمیت داشت، می پیوندد و گزارشی اجمالی از فعالیتهای خود و انجمن در قالب برگزاری سخنرانی در کتابخانه شیبانی و مسجد هدایت و انتشار نشریه دانشجویی “پیکار اندیش” با سردبیری کاظم سامی که به انقلاب الجزایر می پرداخت و پس از دو شماره توقیف شد، به دست می دهد.
📌پس از بازگشت به ایران و مواجهه با ممنوعیت های ساواک برای استخدام و با توجه به محدودیت فعالیتهای سیاسی و باور به اهمیت فعالیت فرهنگی و نهادسازی، توسلی ضمن همکاری با انجمن اسلامی مهندسین و فعالیت در نهادهای آموزشی و اجتماعی مثل هنرستان کارآموز می کند. تلاشهای این دوران توسلی و دوستانش مستقل و بدون وابستگی های مالی و غیرمالی به دولت شکل می گیرد. توسلی در خاطرات خود تنها به رویدادنگاری اکتفا نمی کند بلکه در جای جای آن به تحلیل فضای عمومی و رویکردهای جریانهای مختلف نسبت به آن می پردازد و با توجه به همنشینی با بزرگانی چون بازرگان و پذیرشی که نسبت به اندیشه های آنان دارد، رویکرد و دیدگاه های آنها را با شرحی مستوفاتر تشریح می کند، دیدگاه هایی که در تصمیمات زندگی خود او حضوری تعیین کننده دارند.
📌خاطرات او از کسانی که در زندان با او هم بند هستند، حال و هوای آن دهه را به خوبی نمایندگی می کند. در خاطره ای از هاشمی رفسنجانی که چگونه در شب نخستین زندان با وجود فشارهای زندانبان، برای آگاهی دیگر زندانیان از زندانی شدنش نام خود را فریاد می زده، جسارت او را می ستاید. در این دوران با رضا باکری برادر علی باکری از افراد رده دوم سازمان مجاهدین، هم بند شده و فرصت برای آشنایی با سازمان را می یابد و از عدم تمایل اعضای سازمان به دلایل امنیتی برای تماس با خودش باخبر می شود.
📌مهمترین بخش خاطرات توسلی را شاید بتوان خاطرات دست اول او از مذاکرات با آمریکا پیش از انقلاب دانست، اتفاقی که در جریان رویدادهای پس از انقلاب به پاشنه ی آشیل دولت موقت، بازرگان و نهضت آزادی تبدیل شد. توسلی به عنوان کسی که خود در تصمیم گیریهای پیش از آغاز مذاکرات و نیز جلسات مذاکره حاضر بوده است، خاطرات دست اولی از این ماجرای سرنوشت ساز به دست می دهد. این قسمت خاطرات خود جا داشت به عنوان یک کتاب مستقل، با استنادات، شواهد و اسناد منتشر شود اما توسلی به صفحاتی چند از خاطرات خود اکتفا می کند. ... توسلی نخست به چرایی ضرورت مذاکره با آمریکا در نگاه بازرگان و اعضای نهضت آزادی می پردازد و تأکید می کند که با توجه به حساسیت مسئله اعضای شورای مرکزی از آن مطلع بودند. به همین منظور کمیسیون چهار نفرهای متشکل از مهندس بازرگان، یدالله سحابی، احمد صدر حاج سیدجوادی و محمد توسلی برای مذاکرات شکل می گیرد. توسلی محورهای مذاکرات را زمینه سازی برای ضرورت رفتن شاه، بی ا عتبار کردن انتخاب بختیار به عنوان نخست وزیر، پذیرش انقلاب مردم و نشان دادن اینکه انقلاب ایران کنار کمونیستها نخواهد بود، می داند و معتقد است این مذاکرات در تغییر سیاستهای آمریکا در قبال پهلوی در سالهای پایانی موفق بوده و در هموار کردن راه مذاکره با سران ارتش و جلوگیری از کودتایی که در جریان بود، اهمیت و تأثیر بسیاری داشته است.
📎متن کامل در نشانی زیر:
http://bit.ly/2WumOtY
یا کلیک روی INSTANT VIEW
http://www.nedayeazadi.net/1398/02/27796
@NedAzadi
@mohammadmosaddegh
📌جلد اول خاطرات محمد توسلی دبیر کل نهضت آزادی ایران با عنوان شصت سال ایستادگی و خدمت منتشر شده است. مریم گنجی خبرنگار گروه حافظه روزنامه سازندگی به معرفی جلد اول خاطرات دبیرکل پرداخته است.
📌در بخشی از این معرفی / گزارش میخوانیم: “مهمترین بخش خاطرات توسلی را شاید بتوان خاطرات دست اول او از مذاکرات با آمریکا پیش از انقلاب دانست، اتفاقی که در جریان رویدادهای پس از انقلاب به پاشنه ی آشیل دولت موقت، بازرگان و نهضت آزادی تبدیل شد. توسلی به عنوان کسی که خود در تصمیم گیریهای پیش از آغاز مذاکرات و نیز جلسات مذاکره حاضر بوده است، خاطرات دست اولی از این ماجرای سرنوشت ساز به دست می دهد.
📌توسلی در بدو ورود به دانشگاه در سال ۱۳۳۶ به انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی که با توجه به حضور مهندس بازرگان و خاطره شهدای ۱۶ آذر اهمیت داشت، می پیوندد و گزارشی اجمالی از فعالیتهای خود و انجمن در قالب برگزاری سخنرانی در کتابخانه شیبانی و مسجد هدایت و انتشار نشریه دانشجویی “پیکار اندیش” با سردبیری کاظم سامی که به انقلاب الجزایر می پرداخت و پس از دو شماره توقیف شد، به دست می دهد.
📌پس از بازگشت به ایران و مواجهه با ممنوعیت های ساواک برای استخدام و با توجه به محدودیت فعالیتهای سیاسی و باور به اهمیت فعالیت فرهنگی و نهادسازی، توسلی ضمن همکاری با انجمن اسلامی مهندسین و فعالیت در نهادهای آموزشی و اجتماعی مثل هنرستان کارآموز می کند. تلاشهای این دوران توسلی و دوستانش مستقل و بدون وابستگی های مالی و غیرمالی به دولت شکل می گیرد. توسلی در خاطرات خود تنها به رویدادنگاری اکتفا نمی کند بلکه در جای جای آن به تحلیل فضای عمومی و رویکردهای جریانهای مختلف نسبت به آن می پردازد و با توجه به همنشینی با بزرگانی چون بازرگان و پذیرشی که نسبت به اندیشه های آنان دارد، رویکرد و دیدگاه های آنها را با شرحی مستوفاتر تشریح می کند، دیدگاه هایی که در تصمیمات زندگی خود او حضوری تعیین کننده دارند.
📌خاطرات او از کسانی که در زندان با او هم بند هستند، حال و هوای آن دهه را به خوبی نمایندگی می کند. در خاطره ای از هاشمی رفسنجانی که چگونه در شب نخستین زندان با وجود فشارهای زندانبان، برای آگاهی دیگر زندانیان از زندانی شدنش نام خود را فریاد می زده، جسارت او را می ستاید. در این دوران با رضا باکری برادر علی باکری از افراد رده دوم سازمان مجاهدین، هم بند شده و فرصت برای آشنایی با سازمان را می یابد و از عدم تمایل اعضای سازمان به دلایل امنیتی برای تماس با خودش باخبر می شود.
📌مهمترین بخش خاطرات توسلی را شاید بتوان خاطرات دست اول او از مذاکرات با آمریکا پیش از انقلاب دانست، اتفاقی که در جریان رویدادهای پس از انقلاب به پاشنه ی آشیل دولت موقت، بازرگان و نهضت آزادی تبدیل شد. توسلی به عنوان کسی که خود در تصمیم گیریهای پیش از آغاز مذاکرات و نیز جلسات مذاکره حاضر بوده است، خاطرات دست اولی از این ماجرای سرنوشت ساز به دست می دهد. این قسمت خاطرات خود جا داشت به عنوان یک کتاب مستقل، با استنادات، شواهد و اسناد منتشر شود اما توسلی به صفحاتی چند از خاطرات خود اکتفا می کند. ... توسلی نخست به چرایی ضرورت مذاکره با آمریکا در نگاه بازرگان و اعضای نهضت آزادی می پردازد و تأکید می کند که با توجه به حساسیت مسئله اعضای شورای مرکزی از آن مطلع بودند. به همین منظور کمیسیون چهار نفرهای متشکل از مهندس بازرگان، یدالله سحابی، احمد صدر حاج سیدجوادی و محمد توسلی برای مذاکرات شکل می گیرد. توسلی محورهای مذاکرات را زمینه سازی برای ضرورت رفتن شاه، بی ا عتبار کردن انتخاب بختیار به عنوان نخست وزیر، پذیرش انقلاب مردم و نشان دادن اینکه انقلاب ایران کنار کمونیستها نخواهد بود، می داند و معتقد است این مذاکرات در تغییر سیاستهای آمریکا در قبال پهلوی در سالهای پایانی موفق بوده و در هموار کردن راه مذاکره با سران ارتش و جلوگیری از کودتایی که در جریان بود، اهمیت و تأثیر بسیاری داشته است.
📎متن کامل در نشانی زیر:
http://bit.ly/2WumOtY
یا کلیک روی INSTANT VIEW
http://www.nedayeazadi.net/1398/02/27796
@NedAzadi
@mohammadmosaddegh
Telegraph
معرفی جلد اول خاطرات مهندس محمد توسلی
جلد اول خاطرات محمد توسلی دبیر کل نهضت آزادی ایران با عنوان شصت سال ایستادگی و خدمت منتشر شده است. مریم گنجی خبرنگار گروه حافظه روزنامه سازندگی به معرفی جلد اول خاطرات دبیرکل پرداخته است. در بخشی از این معرفی / گزارش میخوانیم: “مهمترین بخش خاطرات توسلی را…
#مطلب_روز اردیبهشت ۱۳۳۲؛ خاطره ای از سفر دکتر حسین فاطمی به عراق و شگفتی از به پیشواز آمدن و استقبال مردم عراق!
دکترفاطمی در راس یک هیات پنج نفره درهفتم اردیبهشت ۱۳۳۲به عنوان شرکت درجشن تاجگذاری شاه فیصل، به عراق عزیمت کرد.
شور و هیجان عمومی مردم عراق در استقبال و دیداردکتر فاطمی طی مسافرت او به عراق چشمگیر و درحدی بود که می گفتند برای هیچ یک از سران خود کشور عراق و یا سران کشورهای خارجی وارد به عراق نظیر نداشته، آنچه مردم عراق را در استقبال و تجلیل ازدکترفاطمی ترغیب می کرد ازیک طرف احترام آنها به نهضت ملی ایران و شخص دکترمصدق و دکترفاطمی و ازطرف دیگرنفرت و انزجار آنها از ترکیب و اعضاء متشکله حکومت خودشان بود.
ترکیب نژادی و مذهبی جامعه عراق، سنی ها در اقلیت بودند یعنی فقط ٢۵ درصد کل جمعیت را تشکیل می دادند و اکثریت مردم با شیعه ها بود که ٤٢ درصد جمعیت را دربرمی گرفتند. معهذا، سیاست ضد شیعه عثمانی ها و متعاقب آن سیاست مستعمراتی انگلستان که همیشه برمبنای مسلط کردن اقلیت ها برای ادامه سیادت خودشان است، موجب شده بود که کارهای مهم به دست اقلیت سنی واگذار کنند.
حضور دکتر فاطمی که مسلمان شیعه و در عین حال نماینده حکومت ملی همسایه بود، مجالی به مردم عراق داد که با تجلیل از او احترام خود را به حکومت ملی و نفرت خود را از حکومت خودشان ظاهر کنند. حکومت عراق متوجه این نکته بود و چون نمی توانست به مردم تکلیف کند که از تظاهرات خودداری کنند، مسیر و چگونگی حرکت دکتر فاطمی را در داخله عراق، حتی المقدور تحت عنوان«ملاحظات امنیتی» مخفی نگاه می داشت تا مردم نتوانند تجمع کنند.
تظاهرات مردم عراق بر له دکترفاطمی، از لحظه ورود او شروع شد، جمعیت زیادی درمدخل شهر بغداد تجمع کرده بودند و به محض اینکه اتومبیل دکترفاطمی نزدیک شد مردم با هیجان و شور بسیارفریاد زدند «یحیی الفاطمی - یحیی المصدق».
قدم به قدم اتومبیل ایشان ناگزیر به توقف می شد تا تعداد زیادی گاو و گوسفند که برای قربانی آورده بودند، علی رغم تمایل دکترفاطمی ذبح شود و فریاد «یحیی الفاطمی» و «یحیی المصدق» هر لحظه بلندتر می شد. این تظاهرات برای هیچ یک از نمایندگی های سایر کشورهای شرکت کننده صورت نگرفته بود.
حکومت عراق می توانست در انظار مردم داخلی و خارجی«زنده باد دکتر فاطمی» را بر احساسات میهمان نوازی عراقی ها نسبت دهد. ولی برای «زنده باد دکتر مصدق» هیچ محملی نمی توانست بیابد، زیرا او نه حاضر بود که میهمان شمرده شود و نه عراقی بود که خودی به حساب بیاید. از آن لحظه به بعد کسی در بغداد از ساعات و مسیر حرکت دکترفاطمی استحضار حامل نکرد.
در مسیر بین کوفه تا نجف مسافرت دکترفاطمی ناچار از اختفا خارج شد، زیرا مصلحت دولت عراق نبود که علمای شیعه بدون اطلاع بمانند. به همین جهت در آنجا یکی از بی سابقه ترین و شورانگیزترین تجمعات و تظاهرات صورت گرفت.
در تمام مسیر بین کوفه و نجف مردم در طرفین جاده ازدحام کرده بودند. مردم با علم و پرچم در دو طرف جاده ایستاده بودند. به محض مشاهده اتومبیل دکتر فاطمی از خم جاده فریاد می کردند «یحیی الحسین فاطمی»،«یحیی المصدق». شور وهیجان فوق العاده مردم که فریادشان از همه طرف منعکس می شد، به راستی تکان دهنده بود.
دکترفاطمی کنفرانس سفرای کبارایران در کشورهای عربی را در بغداد تشکیل داد. منظوراز این کنفرانس ایجاد هماهنگی در تفهیم سیاست نهضت ملی ایران به مردم و حکومت آن کشورها بود. دکترفاطمی درمعیت هیات نمایندگی ایران پس از یک هفته به تهران برگشت.
کهنه سرباز، سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی، ص ۲۹۷-۳۰۱
@mohammadmosaddegh
دکترفاطمی در راس یک هیات پنج نفره درهفتم اردیبهشت ۱۳۳۲به عنوان شرکت درجشن تاجگذاری شاه فیصل، به عراق عزیمت کرد.
شور و هیجان عمومی مردم عراق در استقبال و دیداردکتر فاطمی طی مسافرت او به عراق چشمگیر و درحدی بود که می گفتند برای هیچ یک از سران خود کشور عراق و یا سران کشورهای خارجی وارد به عراق نظیر نداشته، آنچه مردم عراق را در استقبال و تجلیل ازدکترفاطمی ترغیب می کرد ازیک طرف احترام آنها به نهضت ملی ایران و شخص دکترمصدق و دکترفاطمی و ازطرف دیگرنفرت و انزجار آنها از ترکیب و اعضاء متشکله حکومت خودشان بود.
ترکیب نژادی و مذهبی جامعه عراق، سنی ها در اقلیت بودند یعنی فقط ٢۵ درصد کل جمعیت را تشکیل می دادند و اکثریت مردم با شیعه ها بود که ٤٢ درصد جمعیت را دربرمی گرفتند. معهذا، سیاست ضد شیعه عثمانی ها و متعاقب آن سیاست مستعمراتی انگلستان که همیشه برمبنای مسلط کردن اقلیت ها برای ادامه سیادت خودشان است، موجب شده بود که کارهای مهم به دست اقلیت سنی واگذار کنند.
حضور دکتر فاطمی که مسلمان شیعه و در عین حال نماینده حکومت ملی همسایه بود، مجالی به مردم عراق داد که با تجلیل از او احترام خود را به حکومت ملی و نفرت خود را از حکومت خودشان ظاهر کنند. حکومت عراق متوجه این نکته بود و چون نمی توانست به مردم تکلیف کند که از تظاهرات خودداری کنند، مسیر و چگونگی حرکت دکتر فاطمی را در داخله عراق، حتی المقدور تحت عنوان«ملاحظات امنیتی» مخفی نگاه می داشت تا مردم نتوانند تجمع کنند.
تظاهرات مردم عراق بر له دکترفاطمی، از لحظه ورود او شروع شد، جمعیت زیادی درمدخل شهر بغداد تجمع کرده بودند و به محض اینکه اتومبیل دکترفاطمی نزدیک شد مردم با هیجان و شور بسیارفریاد زدند «یحیی الفاطمی - یحیی المصدق».
قدم به قدم اتومبیل ایشان ناگزیر به توقف می شد تا تعداد زیادی گاو و گوسفند که برای قربانی آورده بودند، علی رغم تمایل دکترفاطمی ذبح شود و فریاد «یحیی الفاطمی» و «یحیی المصدق» هر لحظه بلندتر می شد. این تظاهرات برای هیچ یک از نمایندگی های سایر کشورهای شرکت کننده صورت نگرفته بود.
حکومت عراق می توانست در انظار مردم داخلی و خارجی«زنده باد دکتر فاطمی» را بر احساسات میهمان نوازی عراقی ها نسبت دهد. ولی برای «زنده باد دکتر مصدق» هیچ محملی نمی توانست بیابد، زیرا او نه حاضر بود که میهمان شمرده شود و نه عراقی بود که خودی به حساب بیاید. از آن لحظه به بعد کسی در بغداد از ساعات و مسیر حرکت دکترفاطمی استحضار حامل نکرد.
در مسیر بین کوفه تا نجف مسافرت دکترفاطمی ناچار از اختفا خارج شد، زیرا مصلحت دولت عراق نبود که علمای شیعه بدون اطلاع بمانند. به همین جهت در آنجا یکی از بی سابقه ترین و شورانگیزترین تجمعات و تظاهرات صورت گرفت.
در تمام مسیر بین کوفه و نجف مردم در طرفین جاده ازدحام کرده بودند. مردم با علم و پرچم در دو طرف جاده ایستاده بودند. به محض مشاهده اتومبیل دکتر فاطمی از خم جاده فریاد می کردند «یحیی الحسین فاطمی»،«یحیی المصدق». شور وهیجان فوق العاده مردم که فریادشان از همه طرف منعکس می شد، به راستی تکان دهنده بود.
دکترفاطمی کنفرانس سفرای کبارایران در کشورهای عربی را در بغداد تشکیل داد. منظوراز این کنفرانس ایجاد هماهنگی در تفهیم سیاست نهضت ملی ایران به مردم و حکومت آن کشورها بود. دکترفاطمی درمعیت هیات نمایندگی ایران پس از یک هفته به تهران برگشت.
کهنه سرباز، سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی، ص ۲۹۷-۳۰۱
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز روزهای آغازین نخست وزیری دکتر مصدق و تهدید به مرگ از سوی فدائیان اسلام؛ نوه هایت را می کشیم!
دو سه روز بعد[از نخست وزیری دکتر مصدق] ، نواب صفوی رئیس گروه فدائیان اسلام، که کسروی را خودشان ترورکرده بودند و رزم آرا هم به نام ایشان ترورشده بود، به پدرم پیغام داد:«ما شما را نخست وزیر کرده ایم، حالا باید قوانین اسلام را پیاده کنی.» آقا، در جواب گفته بود، ما امروز با انگلیسی ها درحال جنگ هستیم، بعدازحل قضیه نفت، فرصت داریم برنامه های دیگری را پیاده کنیم. آنها در پاسخ، نامه ای با جوهرقرمزبه عنوان پدرفرستاده بودند واو را تهدید کرده بودند که خودت، پسرانت و نوه هایت را خواهیم کشت! پدرم به من و احمد برادرم گفت: ما وارد مبارزه ای شده ایم که محتمل است به قیمت جانمان تمام شود، نه تنها برای من، برای همه شما احتمال خطر هست؟ مواظب خودتان باشید، حتی بچه ها و همسرانتان در معرض خطرند....
در همین اوان، شاه هم در یگر از ملاقاتهایش با پدرم به او گفته بود شنیده ام فداییان اسلام دنبال قتل شما هستند باید خیلی مواظبت کنید. بعد از این ملاقات، پدرم سرلشکرحجازی رئیس شهربانی را احضار می کند و از او می پرسد اطلاعات شهربانی در مورد تهدید فدائیان اسلام تا چه اندازه است: حجازی می گوید شهربانی عواملی در میان آن ها دارد که چنین گزارشی داده اند و به پدرم اطمینان می دهد که مامورین همه جا مراقب او هستند. در این موقع پدرم با خنده بلندی به حجازی می گوید:«لابد همان مامورینی که مراقب سپهبد رزم آرا بودند از من هم مواظبت می کنند.»
پس از این ملاقات، پدرم به مجلس رفت و حدود سه هفته در آنجا ماند و به کارهای مملکت را رسیدگی می کرد. همان روز اول هم جریان مذاکراتش با رئیس شهربانی را به اطلاع مردم رسانید.
نوه دکتر مصدق، دکتر محمود مصدق هم می گوید:« در زمان نخستوزیری پدربزرگم، او یک بار به مادر من زنگ زد و مادرم را فراخواند. او به مادرم نامهای آغشته به خون با امضای فدائیان اسلام نشان داد که در آن چیزهایی از پدربزرگم خواسته بودند و نوشته بودند اگر محقق نشود، نوهات را میکشیم. مادرم فردای آن روز با خواهر سه سالهام[معصومه مصدق] به سوییس رفت.» [معصومه مصدق در سال ۱۳۷۷، در حالی که تنها چند روز از بازگشت او به ایران می گذشت، در خانه مادر تازه درگذشته اش، به طرز فجیعی به قتل رسید، جمهوری اسلامی با وجود پیدا شدن خون قاتل، کوششی برای یافتن قاتلان او نکرد! این پرونده همچنان باز است.]
در کنار پدرم مصدق- غلامحسین مصدق، تنظیم :غلامرضا نجاتی، ص ۶۲-۶۳
دکتر محمود مصدق در گفتگو با خبرگزاری خبرآنلاین، ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
@mohammadmosaddegh
دو سه روز بعد[از نخست وزیری دکتر مصدق] ، نواب صفوی رئیس گروه فدائیان اسلام، که کسروی را خودشان ترورکرده بودند و رزم آرا هم به نام ایشان ترورشده بود، به پدرم پیغام داد:«ما شما را نخست وزیر کرده ایم، حالا باید قوانین اسلام را پیاده کنی.» آقا، در جواب گفته بود، ما امروز با انگلیسی ها درحال جنگ هستیم، بعدازحل قضیه نفت، فرصت داریم برنامه های دیگری را پیاده کنیم. آنها در پاسخ، نامه ای با جوهرقرمزبه عنوان پدرفرستاده بودند واو را تهدید کرده بودند که خودت، پسرانت و نوه هایت را خواهیم کشت! پدرم به من و احمد برادرم گفت: ما وارد مبارزه ای شده ایم که محتمل است به قیمت جانمان تمام شود، نه تنها برای من، برای همه شما احتمال خطر هست؟ مواظب خودتان باشید، حتی بچه ها و همسرانتان در معرض خطرند....
در همین اوان، شاه هم در یگر از ملاقاتهایش با پدرم به او گفته بود شنیده ام فداییان اسلام دنبال قتل شما هستند باید خیلی مواظبت کنید. بعد از این ملاقات، پدرم سرلشکرحجازی رئیس شهربانی را احضار می کند و از او می پرسد اطلاعات شهربانی در مورد تهدید فدائیان اسلام تا چه اندازه است: حجازی می گوید شهربانی عواملی در میان آن ها دارد که چنین گزارشی داده اند و به پدرم اطمینان می دهد که مامورین همه جا مراقب او هستند. در این موقع پدرم با خنده بلندی به حجازی می گوید:«لابد همان مامورینی که مراقب سپهبد رزم آرا بودند از من هم مواظبت می کنند.»
پس از این ملاقات، پدرم به مجلس رفت و حدود سه هفته در آنجا ماند و به کارهای مملکت را رسیدگی می کرد. همان روز اول هم جریان مذاکراتش با رئیس شهربانی را به اطلاع مردم رسانید.
نوه دکتر مصدق، دکتر محمود مصدق هم می گوید:« در زمان نخستوزیری پدربزرگم، او یک بار به مادر من زنگ زد و مادرم را فراخواند. او به مادرم نامهای آغشته به خون با امضای فدائیان اسلام نشان داد که در آن چیزهایی از پدربزرگم خواسته بودند و نوشته بودند اگر محقق نشود، نوهات را میکشیم. مادرم فردای آن روز با خواهر سه سالهام[معصومه مصدق] به سوییس رفت.» [معصومه مصدق در سال ۱۳۷۷، در حالی که تنها چند روز از بازگشت او به ایران می گذشت، در خانه مادر تازه درگذشته اش، به طرز فجیعی به قتل رسید، جمهوری اسلامی با وجود پیدا شدن خون قاتل، کوششی برای یافتن قاتلان او نکرد! این پرونده همچنان باز است.]
در کنار پدرم مصدق- غلامحسین مصدق، تنظیم :غلامرضا نجاتی، ص ۶۲-۶۳
دکتر محمود مصدق در گفتگو با خبرگزاری خبرآنلاین، ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز محمد مصدق که بود؟ من از مصدق چیزی درباره نیاکانش نشنیدم چرا که او ز خود آغاز و به خود ختم می شد.
محمد مصدق درخردسالی از پدر بماند و دردامان مادری که درتعلیم وتربیت فرزند، بسیاردقیق و سخت گیر بود، پرورش یافت و هیچ گاه گله و رنجشی ازشدت مادر ابراز نداشت. مادرش ملک تاج فیروز، ملقب به نجم السلطنه، ازخاندان قاجاربود. اودخترفیروز میرزا نصرت الدوله، پسرعباس میرزای ولیعهد بود وخواهرحضرت علیا، همسرمظفرالدین شاه. مصدق بسیاردوستش [مادر] می داشت وبزرگ و محترمش می شمرد. اما اصل ونسب مادر برای دیگران بیش ترمطرح می بود تا از برای فرزند. علاقه واحترامش به خاطرمهرش بود و کاری به کار ایل وتبار نجم السلطنه نداشت. بودند کسانی ازخویشاوندان و اطرافیانش که به اجداد خود فخر می فروختند واما اواین چنین نبود، نه او و نه همسرش. هیچ زمان نشنیدم بگوید پدر و مادر من این بودند و آن کردند. همواره به عنوان پدر یه مادر ازآن ها یاد می کرد وهیچ وقت حتی اسم ولقبشان را هم نمی آورد. درباره اصل ونسبش ازدیگران شنیدم وخواندم، نه ازخود او، چرا که او ز خود آغاز وبه خود ختم شد و نیازی به اسم و رسم هیچ یک از نیاکانش نداشت.
دختران دکترمصدق ازنجم السلطنه خاطره ی خوشی داشتند و با مهرازاو یاد می کردند ومادربزرگشان را درزمان حیاتش «شازده» و «شازده جون» می نامیدند. خانم متین دفتری، هرگاه که ازاو سخن می رفت به من می گفت: «توهم گر او را می دیدی مسلما دوستش می داشتی و همانند دیگران"شازده جون" صدایش می کردی.» برایم تعریف می کرد که هر زمان که نجم السلطنه به دیدار برادرش فرمانفرما می رفت اغلب او را به همراه خود می برد. می گفت مادربزرگش پای به اندرون برادرش نمی نهاد و کاری به کار زنان حرم او نداشت.در بیرونی کنار برادرش می نشست و از اندرون او فقط دخترش، مریم فیروز می آمد و از همه پذیرایی می کرد هربار هم که فرمانفرما خواهرش را می دید، بشارت آخرین فرزندش را می داد و می گفت مثلا حسنی، حسینی دست شما را می بوسد. نجم السلطنه بدینسان آگاه می شد که نوزاد جدیدی به خانواده برادرش افزوده شده است.
مرگ پدر، پسر را بیش از پیش به مادرش نزدیک کرد. از آن پس بود که مصدق به او سخت وابسته شد و تحت تاثیر شخصیت، منش و گویش و کنش مادرش قرار گرفت. تا آخرین لحظه حیات خودش همچنان پند او را به گوش داشت.
در خلوت مصدق- شیرین سمیعی- ص ۱۶۵-۱۶۷
@mohammadmosaddegh
محمد مصدق درخردسالی از پدر بماند و دردامان مادری که درتعلیم وتربیت فرزند، بسیاردقیق و سخت گیر بود، پرورش یافت و هیچ گاه گله و رنجشی ازشدت مادر ابراز نداشت. مادرش ملک تاج فیروز، ملقب به نجم السلطنه، ازخاندان قاجاربود. اودخترفیروز میرزا نصرت الدوله، پسرعباس میرزای ولیعهد بود وخواهرحضرت علیا، همسرمظفرالدین شاه. مصدق بسیاردوستش [مادر] می داشت وبزرگ و محترمش می شمرد. اما اصل ونسب مادر برای دیگران بیش ترمطرح می بود تا از برای فرزند. علاقه واحترامش به خاطرمهرش بود و کاری به کار ایل وتبار نجم السلطنه نداشت. بودند کسانی ازخویشاوندان و اطرافیانش که به اجداد خود فخر می فروختند واما اواین چنین نبود، نه او و نه همسرش. هیچ زمان نشنیدم بگوید پدر و مادر من این بودند و آن کردند. همواره به عنوان پدر یه مادر ازآن ها یاد می کرد وهیچ وقت حتی اسم ولقبشان را هم نمی آورد. درباره اصل ونسبش ازدیگران شنیدم وخواندم، نه ازخود او، چرا که او ز خود آغاز وبه خود ختم شد و نیازی به اسم و رسم هیچ یک از نیاکانش نداشت.
دختران دکترمصدق ازنجم السلطنه خاطره ی خوشی داشتند و با مهرازاو یاد می کردند ومادربزرگشان را درزمان حیاتش «شازده» و «شازده جون» می نامیدند. خانم متین دفتری، هرگاه که ازاو سخن می رفت به من می گفت: «توهم گر او را می دیدی مسلما دوستش می داشتی و همانند دیگران"شازده جون" صدایش می کردی.» برایم تعریف می کرد که هر زمان که نجم السلطنه به دیدار برادرش فرمانفرما می رفت اغلب او را به همراه خود می برد. می گفت مادربزرگش پای به اندرون برادرش نمی نهاد و کاری به کار زنان حرم او نداشت.در بیرونی کنار برادرش می نشست و از اندرون او فقط دخترش، مریم فیروز می آمد و از همه پذیرایی می کرد هربار هم که فرمانفرما خواهرش را می دید، بشارت آخرین فرزندش را می داد و می گفت مثلا حسنی، حسینی دست شما را می بوسد. نجم السلطنه بدینسان آگاه می شد که نوزاد جدیدی به خانواده برادرش افزوده شده است.
مرگ پدر، پسر را بیش از پیش به مادرش نزدیک کرد. از آن پس بود که مصدق به او سخت وابسته شد و تحت تاثیر شخصیت، منش و گویش و کنش مادرش قرار گرفت. تا آخرین لحظه حیات خودش همچنان پند او را به گوش داشت.
در خلوت مصدق- شیرین سمیعی- ص ۱۶۵-۱۶۷
@mohammadmosaddegh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸مصدق و حافظه تاریخی ملت.!
به گمانم برای ثبت مصدق درتاریخ نه زادروزش در 29 اردیبهشت و نه سالروزش در 14 اسفند به کار می آید نه ۲۸مرداد و نه حتی روزملی شدن صنعت نفت...
قسمت شگفت وعبرت آمیز زندگی او فصل محاکمه ی نظامی مصدق است!
برگشتن ورق روزگار برای کسی که در دوره ای قلب یک کشوردر سینه اش می تپید و ناگهان در اتفاقی نه چندان تازه ۱۳سال تنهایی نصیبش میشود بدون اعتراضی بدون هیاهویی بدون حتی پچ پچ درگوشی درباره او در جامعه خفته آن روزگار...
انگار کن کسی اصلا اورا نمیشناخته...
قیامی برای دفاع از او که بماند حتی وکیلی نیز برای حضور در دادگاه فرمایشی اش قدعلم نمیکند!
دیالوگی دارد جمشیدهاشم پور در"آوازقو" وقتی جوان پرشروشور فیلم سینه سپرگلوله کرده برای خواسته هایش، با افسوس به اومیگوید:
افکارعمومی حافظه ی ضعیفی دارند.!
https://www.instagram.com/p/BuqUUx1jpfl/?igshid=karzl4556zvl
@mohammadmosaddegh
به گمانم برای ثبت مصدق درتاریخ نه زادروزش در 29 اردیبهشت و نه سالروزش در 14 اسفند به کار می آید نه ۲۸مرداد و نه حتی روزملی شدن صنعت نفت...
قسمت شگفت وعبرت آمیز زندگی او فصل محاکمه ی نظامی مصدق است!
برگشتن ورق روزگار برای کسی که در دوره ای قلب یک کشوردر سینه اش می تپید و ناگهان در اتفاقی نه چندان تازه ۱۳سال تنهایی نصیبش میشود بدون اعتراضی بدون هیاهویی بدون حتی پچ پچ درگوشی درباره او در جامعه خفته آن روزگار...
انگار کن کسی اصلا اورا نمیشناخته...
قیامی برای دفاع از او که بماند حتی وکیلی نیز برای حضور در دادگاه فرمایشی اش قدعلم نمیکند!
دیالوگی دارد جمشیدهاشم پور در"آوازقو" وقتی جوان پرشروشور فیلم سینه سپرگلوله کرده برای خواسته هایش، با افسوس به اومیگوید:
افکارعمومی حافظه ی ضعیفی دارند.!
https://www.instagram.com/p/BuqUUx1jpfl/?igshid=karzl4556zvl
@mohammadmosaddegh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم و گفتار ناب دکتر محمد #مصدق درباره توصیه مادر ایشان (نجمالسلطنه):
«مادرم به سراغم آمد گفت تو باید بدانی که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل میکند. هر قدر در این راه به تو بیشتر تلخ بگذرد، هر قدر قوه مقاومت تو بیشتر باشد، مردم قدر تو را بیشتر میدانند.»
فیلم و گفتاری از روزهای دکتر مصدق در تبعید احمدآباد (چند ماهی پیش از جاودانگی) که پند مادر با با صدایی تؤام با بغض بیان میدارد.
تقدیم به همه رهروران پاک راه مصدق بزرگ که این پند را سرمشق پیکار سیاسی خود قرار داده و میدهند.
@mohammadmosaddegh
«مادرم به سراغم آمد گفت تو باید بدانی که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل میکند. هر قدر در این راه به تو بیشتر تلخ بگذرد، هر قدر قوه مقاومت تو بیشتر باشد، مردم قدر تو را بیشتر میدانند.»
فیلم و گفتاری از روزهای دکتر مصدق در تبعید احمدآباد (چند ماهی پیش از جاودانگی) که پند مادر با با صدایی تؤام با بغض بیان میدارد.
تقدیم به همه رهروران پاک راه مصدق بزرگ که این پند را سرمشق پیکار سیاسی خود قرار داده و میدهند.
@mohammadmosaddegh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#تسلی_و_سلام (فیلم نادر از #اخوان که از #دکتر_مصدق میگوید و میسراید)
سرودهای از #مهدی_اخوان_ثالث برای #دکتر_مصدق.
آخرین شب شعر زندهیاد #مهدی_اخوان_ثالث چندی پیش از درگذشت، در گوتنبرگ به یاد دکتر مصدق.
همراه با تصاویر دیگری از دوره نهضت ملی ایران.
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فرّ و بخت یار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فروریخت
و آن کرده ها به کار نیامد.
@mohammadmosaddegh
سرودهای از #مهدی_اخوان_ثالث برای #دکتر_مصدق.
آخرین شب شعر زندهیاد #مهدی_اخوان_ثالث چندی پیش از درگذشت، در گوتنبرگ به یاد دکتر مصدق.
همراه با تصاویر دیگری از دوره نهضت ملی ایران.
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فرّ و بخت یار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فروریخت
و آن کرده ها به کار نیامد.
@mohammadmosaddegh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیلمی منحصر بهفرد از شعرخوانی و گفتار زندهنام #فریدون_مشیری درباره دکتر محمد مصدق
در #احمدآباد، بهمناسبت فرخنده زادروز دکتر #مصدق (29 اردیبهشت 1377)
@mohammadmosaddegh
در #احمدآباد، بهمناسبت فرخنده زادروز دکتر #مصدق (29 اردیبهشت 1377)
@mohammadmosaddegh
Audio
گفتار و شعری از زندهنام فریدون مشیری در آرامگاه دکتر محمد #مصدق (احمدآباد - اردیبهشت 1377)
@mohammadmosaddegh
@mohammadmosaddegh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اختصاصی کانال #مصدق به رایت تاریخ و اسناد به مناسبت سالروز تولد دکتر محمدمصدق. @mohammadmosaddegh
چند هزار سال پیش از تولد تو و کشوری که بر آن حکومت کردی ایران بود و تمدن می ساخت، چه متجاوزان خارجی و خودکامگان داخلی آمدند و رفتند اما ایران ماند و می ماند،ایران هرگز نمیمیرد..
@mohammadmosaddegh
@mohammadmosaddegh
🔹مصدق و قانون ملی منع واگذاری امتیاز نفتی به بیگانگان
✍️دکتر افشین جعفرزاده
مصدق بیشتر به مثابه رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری اش از اردیبهشت ۱۳۳۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شهره است. اما برخی نمی دانند سیاست ورزی او در راستای دفاع از حقوق ملی ایران و مردم سالاری پیشینه ای دیرپا تر دارد و او در بیشتر دوره زندگانی سیاسی اش یک چهره پارلمانی و نماینده مجلس بود و اوج این کنش گری نمایندگی مجلس چهاردهم که توانست به عنوان وکیل اول تهران راهی مجلس شود.
در زمانه اشغال ایران توسط سپاهیان روس و بریتانیا و تضعیف استقلال ملی و سرزمینی ایران. سال ۱۳۲۳، سال ممنوعیت اعطای امتیاز نفتی به بیگانگان بود. سالی که مجلس چهاردهم پس از سالها باجخواهی بیگانگان و اعطای امتیازات رنگارنگ به اشغالگران با تلاش دکتر محمد مصدق طرحی را از تصویب گذراند که در شرایط آن روزگار تا حدودی استقلال از دست رفتۀ ایران را زنده میکرد؛ طرحی مبتنی بر لغو اعطای امتیاز به بیگانگان که بعدها سنگ بنای مبارزات بعدی دکتر مصدق و همفکرانش برای ملی شدن صنعت نفت ایران شد و در همان زمان استقلال ملی ایران را بیمه کرد.
https://plink.ir/VOJQa
✍️دکتر افشین جعفرزاده
مصدق بیشتر به مثابه رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری اش از اردیبهشت ۱۳۳۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شهره است. اما برخی نمی دانند سیاست ورزی او در راستای دفاع از حقوق ملی ایران و مردم سالاری پیشینه ای دیرپا تر دارد و او در بیشتر دوره زندگانی سیاسی اش یک چهره پارلمانی و نماینده مجلس بود و اوج این کنش گری نمایندگی مجلس چهاردهم که توانست به عنوان وکیل اول تهران راهی مجلس شود.
در زمانه اشغال ایران توسط سپاهیان روس و بریتانیا و تضعیف استقلال ملی و سرزمینی ایران. سال ۱۳۲۳، سال ممنوعیت اعطای امتیاز نفتی به بیگانگان بود. سالی که مجلس چهاردهم پس از سالها باجخواهی بیگانگان و اعطای امتیازات رنگارنگ به اشغالگران با تلاش دکتر محمد مصدق طرحی را از تصویب گذراند که در شرایط آن روزگار تا حدودی استقلال از دست رفتۀ ایران را زنده میکرد؛ طرحی مبتنی بر لغو اعطای امتیاز به بیگانگان که بعدها سنگ بنای مبارزات بعدی دکتر مصدق و همفکرانش برای ملی شدن صنعت نفت ایران شد و در همان زمان استقلال ملی ایران را بیمه کرد.
https://plink.ir/VOJQa
Telegraph
مصدق و قانون ملی منع واگذاری امتیاز نفتی به بیگانگان
دکتر افشین جعفرزاده عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، کارشناس ارشد تاریخ دانشگاه تهران مصدق بیشتر به مثابه رهبر جنبش ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری اش از اردیبهشت ۱۳۳۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شهره است. اما برخی نمی دانند سیاست ورزی او در راستای دفاع از حقوق…
#مطلب_روز ۴ خرداد ۱۳۲۹؛ ایستادگی دکتر مصدق در برابر دگرگونی قانون اساسی مشروطه به سلطنتی مطلقه و افزایش اختیارهای شاه
روز ۴ خرداد ۱۳۲۹ مصدق نطق مهمی در مجلس ایراد کرد. وی تشکیل مجلس موسسان گذشته را غیر قانونی دانست و آن را قویا محکوم کرد. مصدق شاه را از هرگونه اقدام مخالف با قانون اساسی و اصرار در کسب حق وتو برای انحلال مجلسین و انتصاب نخست وزیران، بدون رای تمایل مجلس بر حذر داشت و به شاه توصیه کرد مانند یک پادشاه مشروطه سلطنت کند:
«قانون اساسی مال مردم است، قانون اساسی روابط مردم را با دولت تعیین می کند و از حقوق عمومی است و اگر مردم خواستند قانون اساسی تغییر بکند، شاهنشاه هم باید رضایت بدهند. بنابراین نظر من این است هر وقت قانون اساسی باید تغییر بکند، باید با مردم به طور آزاد مشورت کرد نه اینکه در تهران ۱۸۰ هزار رای، از سوراخ گنبد مسجد سپهسالار وارد صندوق کنند( اشاره به تقلب در دور اول انتخابات مجلس شانزدهم در تهران) و یک عده انتخاب شوند. از ولایات هم دولت سیصد نفر به همین صورت بیاورد و مجلس موسسان را تشکیل و قانون اساسی را تغییر بدهد.
این مجلس موسسان قلابی است و ملت ایران زیر بار این مجلس موسسان نخواهد رفت. بر فرض اینکه شما هم بگویید مجلس این قانون را تغییر داده، قانونی که مخالف میل مردم باشد قانون نیست. قرآن هم آیات منسوخه دارد ...قانون اساسی را باید مردم از روی میل و رغبت قبول بکنند....من فردا دعوت می کنم اهل این شهر را می گویم هر کس با تجدید نظر در قانون اساسی مخالف است، بیاید در مجلس و هر کس موافق است برود مسجد و شما خواهید دید در مسجد مجد یک نفر هم نمی رود، مگر آنکه آن را هم از اسکی بیاورند- خنده حضار-.( منظور از اس- کی-ای اتحادیه سندیکای کارگران ایران است که به وسیله خسرو هدایت و دارو دسته اش اداره می شد. در واقع این اتحادیه ساختگی، سال ها پیش توسط قوام السلطنه برای انجام اهدافش پی ریزی شده بود و زیر نظر دولت انجام وظیفه می کرد.)»
ایستادگی مصدق در جلوگیری از طرح تجدید نظر در قانون اساسی به منظور تقویت اختیارات شاه، و انعطاف پذیری منصور در برابر خواست ها و نظریات مصدق و جبهه ملی، شاه را خشمگین و نگران ساخت. او با توجه به عدم اطمینان نسبت به پشتیبانی اکثریت نمایندگان در تصویب طرح تجدید نظر چند اصل قانون اساسی، از ادامه تعقیب موضوع در آن موقع دست کشید. شپرد، سفیر انگلیس هم معتقد بود چنانچه موضوع اختیارات شاه در مجلس مطرح و هنگام اخذ رای رد شود، به اعتبار شاه لطمه وارد خواهد شد. قوام السلطنه هم با انتشار نامه خود به شاه در انتقاد از تجدید نظر در قانون اساسی« آن را در حکم بازگشت حکومت مطلقه دانست که از زمان محمد علی میرزا کسی جرات پیشنهاد آن را نداشته است».
مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت- سرهنگ غلامرضا نجاتی-جلد نخست- ص۱۶۵ و ۱۶۸ و ۱۷۰
@mohammadmosaddegh
روز ۴ خرداد ۱۳۲۹ مصدق نطق مهمی در مجلس ایراد کرد. وی تشکیل مجلس موسسان گذشته را غیر قانونی دانست و آن را قویا محکوم کرد. مصدق شاه را از هرگونه اقدام مخالف با قانون اساسی و اصرار در کسب حق وتو برای انحلال مجلسین و انتصاب نخست وزیران، بدون رای تمایل مجلس بر حذر داشت و به شاه توصیه کرد مانند یک پادشاه مشروطه سلطنت کند:
«قانون اساسی مال مردم است، قانون اساسی روابط مردم را با دولت تعیین می کند و از حقوق عمومی است و اگر مردم خواستند قانون اساسی تغییر بکند، شاهنشاه هم باید رضایت بدهند. بنابراین نظر من این است هر وقت قانون اساسی باید تغییر بکند، باید با مردم به طور آزاد مشورت کرد نه اینکه در تهران ۱۸۰ هزار رای، از سوراخ گنبد مسجد سپهسالار وارد صندوق کنند( اشاره به تقلب در دور اول انتخابات مجلس شانزدهم در تهران) و یک عده انتخاب شوند. از ولایات هم دولت سیصد نفر به همین صورت بیاورد و مجلس موسسان را تشکیل و قانون اساسی را تغییر بدهد.
این مجلس موسسان قلابی است و ملت ایران زیر بار این مجلس موسسان نخواهد رفت. بر فرض اینکه شما هم بگویید مجلس این قانون را تغییر داده، قانونی که مخالف میل مردم باشد قانون نیست. قرآن هم آیات منسوخه دارد ...قانون اساسی را باید مردم از روی میل و رغبت قبول بکنند....من فردا دعوت می کنم اهل این شهر را می گویم هر کس با تجدید نظر در قانون اساسی مخالف است، بیاید در مجلس و هر کس موافق است برود مسجد و شما خواهید دید در مسجد مجد یک نفر هم نمی رود، مگر آنکه آن را هم از اسکی بیاورند- خنده حضار-.( منظور از اس- کی-ای اتحادیه سندیکای کارگران ایران است که به وسیله خسرو هدایت و دارو دسته اش اداره می شد. در واقع این اتحادیه ساختگی، سال ها پیش توسط قوام السلطنه برای انجام اهدافش پی ریزی شده بود و زیر نظر دولت انجام وظیفه می کرد.)»
ایستادگی مصدق در جلوگیری از طرح تجدید نظر در قانون اساسی به منظور تقویت اختیارات شاه، و انعطاف پذیری منصور در برابر خواست ها و نظریات مصدق و جبهه ملی، شاه را خشمگین و نگران ساخت. او با توجه به عدم اطمینان نسبت به پشتیبانی اکثریت نمایندگان در تصویب طرح تجدید نظر چند اصل قانون اساسی، از ادامه تعقیب موضوع در آن موقع دست کشید. شپرد، سفیر انگلیس هم معتقد بود چنانچه موضوع اختیارات شاه در مجلس مطرح و هنگام اخذ رای رد شود، به اعتبار شاه لطمه وارد خواهد شد. قوام السلطنه هم با انتشار نامه خود به شاه در انتقاد از تجدید نظر در قانون اساسی« آن را در حکم بازگشت حکومت مطلقه دانست که از زمان محمد علی میرزا کسی جرات پیشنهاد آن را نداشته است».
مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت- سرهنگ غلامرضا نجاتی-جلد نخست- ص۱۶۵ و ۱۶۸ و ۱۷۰
@mohammadmosaddegh
هشتمین سالگرد وداع با عزت و هاله سحابی
پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۷ الی ۱۹
تهران، میدان توحید، خیابان پرچم، کانون توحید
@mohammadmosaddegh
پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۷ الی ۱۹
تهران، میدان توحید، خیابان پرچم، کانون توحید
@mohammadmosaddegh