آذر ۳۲ و نیکسون
مهدی تدینی
در تقویم روز شانزدهم آذر به عنوان روز دانشجو نامگذاری شده است. گویا قضیه به تصاویری ربط دارد که در ویدئو میبینید. ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران آمده است. البته نه شانزدهم آذر - هواپیمای او هجدهم آذر [۱۳۳۲ خورشیدی] در مهرآباد به زمین مینشیند. او پس از سفر به چند کشور آسیای شرقی همراه همسرش به ایران میآید.
در جریان این سفر سه روزه، نیکسون به دانشگاه تهران هم میرود و در دانشکده حقوق، دکتری افتخاری خود را از دست دکتر سیاسی، رئیس دانشگاه تهران دریافت میکند. شانزدهم آذر اعتراضاتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران رخ داده بود که در جریان آن سه دانشجو کشته میشوند. گفته میشود دلیل این اعتراضات آمدن نیکسون به ایران و از سرگیری روابط ایران و انگلستان بوده است. تصمیم برای قطع رابطه با انگلستان از آن دست تصمیماتی بود که مصدق شخصاً گرفته بود - اما شخص او اینک در دادگاه بود.
قضیهی درگیری شانزدهم آذر هم احتمالاً در اصل به دادگاه مصدق ربط داشت. در کیفرخواست ابتدایی که علیه او قرائت شد، برای او مجازات اعدام درخواست شده بود و چنان که میدانیم مصدق در نهایت به سه سال حبس و بعد حصر در احمد آباد محکوم شد. فضای دانشکده فنی بسیار تحت تأثير استادانی بود که یا مصدقدوست بودند یا مخالف شاه بودند.
مهدی بازرگان، شش سال رئیس دانشکده فنی بود و تودهایهایی مثل کیانوری و حسین جودت در آنجا تدریس میکردند. نمیتوان گفت اعتراضات دانشکده فنی ربطی به آمدن نیکسون و رابطه با انگلستان نداشته است اما به گمانم اخبار دادگاه مصدق تأثیر بیشتری داشته است.
آتش ۲۸ مرداد تازه خوابیده بود. دولت زاهدی و فرمانداری نظامی تهران همچنان در فضای مرداد بودند و با اعتراضات مماشات نمیکردند. در گزارش رسمی دانشگاه ادعا شده بود این سه دانشجو که کشته شدند، قصد داشته بودند تفنگ را از نظامیان بگیرند اما به هر روی هرگونه قتل در این دست درگیریها، تقصیرِ نیروی نظامی و امنیتی است. اصلاً چرا نیروی نظامی باید اسلحه به محیط دانشگاه ببرد؟ البته تجربه شانزدهم آذر و گروی سنگین آن به پای حکومت باعث شد دولت در سالهای بعد تا انقلاب نسبت به ورود نظامیان به دانشگاه بسیار محتاط باشد.
سالها بعد که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور تشکیل شد، شانزدهم آذر را روز دانشجو نامید. البته چیزی که احتمالاً برای دانشجویان اهمیت نداشت این بود که رابطه با آمریکا برای کشوری عقبمانده مانند ایران منافع زیادی داشت. ولی اولویت تفکر معترضان، ایران نبود بلکه از زاویهی درگیری شاه و مصدق به همه مسائل مینگریستند.
مهدی تدینی
در تقویم روز شانزدهم آذر به عنوان روز دانشجو نامگذاری شده است. گویا قضیه به تصاویری ربط دارد که در ویدئو میبینید. ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران آمده است. البته نه شانزدهم آذر - هواپیمای او هجدهم آذر [۱۳۳۲ خورشیدی] در مهرآباد به زمین مینشیند. او پس از سفر به چند کشور آسیای شرقی همراه همسرش به ایران میآید.
در جریان این سفر سه روزه، نیکسون به دانشگاه تهران هم میرود و در دانشکده حقوق، دکتری افتخاری خود را از دست دکتر سیاسی، رئیس دانشگاه تهران دریافت میکند. شانزدهم آذر اعتراضاتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران رخ داده بود که در جریان آن سه دانشجو کشته میشوند. گفته میشود دلیل این اعتراضات آمدن نیکسون به ایران و از سرگیری روابط ایران و انگلستان بوده است. تصمیم برای قطع رابطه با انگلستان از آن دست تصمیماتی بود که مصدق شخصاً گرفته بود - اما شخص او اینک در دادگاه بود.
قضیهی درگیری شانزدهم آذر هم احتمالاً در اصل به دادگاه مصدق ربط داشت. در کیفرخواست ابتدایی که علیه او قرائت شد، برای او مجازات اعدام درخواست شده بود و چنان که میدانیم مصدق در نهایت به سه سال حبس و بعد حصر در احمد آباد محکوم شد. فضای دانشکده فنی بسیار تحت تأثير استادانی بود که یا مصدقدوست بودند یا مخالف شاه بودند.
مهدی بازرگان، شش سال رئیس دانشکده فنی بود و تودهایهایی مثل کیانوری و حسین جودت در آنجا تدریس میکردند. نمیتوان گفت اعتراضات دانشکده فنی ربطی به آمدن نیکسون و رابطه با انگلستان نداشته است اما به گمانم اخبار دادگاه مصدق تأثیر بیشتری داشته است.
آتش ۲۸ مرداد تازه خوابیده بود. دولت زاهدی و فرمانداری نظامی تهران همچنان در فضای مرداد بودند و با اعتراضات مماشات نمیکردند. در گزارش رسمی دانشگاه ادعا شده بود این سه دانشجو که کشته شدند، قصد داشته بودند تفنگ را از نظامیان بگیرند اما به هر روی هرگونه قتل در این دست درگیریها، تقصیرِ نیروی نظامی و امنیتی است. اصلاً چرا نیروی نظامی باید اسلحه به محیط دانشگاه ببرد؟ البته تجربه شانزدهم آذر و گروی سنگین آن به پای حکومت باعث شد دولت در سالهای بعد تا انقلاب نسبت به ورود نظامیان به دانشگاه بسیار محتاط باشد.
سالها بعد که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور تشکیل شد، شانزدهم آذر را روز دانشجو نامید. البته چیزی که احتمالاً برای دانشجویان اهمیت نداشت این بود که رابطه با آمریکا برای کشوری عقبمانده مانند ایران منافع زیادی داشت. ولی اولویت تفکر معترضان، ایران نبود بلکه از زاویهی درگیری شاه و مصدق به همه مسائل مینگریستند.
Telegram
attach 📎
نقدی بر مطلب آذر ٣٢ و نیکسون نوشته مهدی تدینی
در سالگشت روز دانشجو و ۱۶ آذر جستاری از آقای مهدی تدینی منتشر شده است. نوشتار، آکنده از روایتهای نادرست و نتیجهگیریهای بیپایه است و اوج این واژگونه خوانی بیان رخداد ۱۶ آذر ۱۳۳۲ است.
حتی گزارش ارکان نظامی دولت کودتا از این روایت منصفانهتر است!
در این نوشتار سوگیرانه، از قول گزارش رسمی دانشگاه روایت شده که دانشجویان کشته شده قصد گرفتن سلاحهای گارد نظامی مهاجم به دانشگاه را داشتهاند!!(پرواضح که بیربط است)
دقیقا میدانیم استادان دانشگاه تهران بویژه دکتر علیاکبر سیاسی ریاست مقتدر وقت دانشگاه تهران بشدت نسبت به این کشتار و یورش نظامیان به حریم دانشگاه و دانشکده فنی معترض بودند (به کتاب خاطرات ایشان مراجعه بشود)
آقای تدینی تر و خشک دیگری درباره کیانوری و جودت بافتهاند تا شاید به زعم خود رخداد خونین دانشکده فنی را در سال ۱۳۳۲ به این دو نفر نسبت بدهند!
میدانیم هم کیانوری و هم جودت از اعضای حزب توده و دارای درجه علمی بالا بودند و به دلیل نیازمندی، کوتاه مدتی در دانشگاه تهران به تدریس مشغول بودهاند.اما لازم است بدانیم
کیانوری چند ماه پیش از ۱۳۲۰ در دانشکده فنی به خواست مهندس ریاضی تدریس کرد که اثری از حزب توده نبود و پس از شهریور بیست و پیش از ۱۳۲۷ و ترور پادشاه در بهمن ۱۳۲۷ کوتاه مدتی مشغول به تدریس در دانشکده معماری و نه فنی بود.
دکتر حسین جودت نیز مدتی کوتاه استاد ریاضی دانشکده فنی بود و هر دو اینها پس از رخداد ترور شاه در بهمن ۱۳۲۷ دستگیر و زندانی شدند و ارتباطی با دانشگاه تهران نداشتند.
آقای تدینی در این نوشتار سعی دارد قطع ارتباط ایران با بریتانیا را صرفا تصمیم شخصی دکتر مصدق جلوه بدهد که چنین نتیجهگیری به دلیل عدم فهم دقیق و چرایی رخدادهای مربوط به قطع ارتباط بیمعنی و نادرست است.
ایشان اگر آگاهی درستی از تاریخ داشتند میدانستند پس از ۱۶ آذر ۱۳۳۲ دانشگاه تهران و برخی مراکز آموزش عالی بارها مورد یورش نیروهای نظامی قرار گرفتند که میتوان به رخداد های ۴۰ تا ۴۲ و بویژه بهمن ۱۳۴۰ اشاره کرد که منجر به ویرانی گسترده تاسیسات علمی و اداری در دانشگاه تهران شد. پاراگراف آخر نوشتار ایشان نیز بیشتر به شوخی شباهت دارد تا یک تحلیل تاریخی. گویا
به زعم امثال آقای تدینی و برخی همفکرانشان نسخه درست زمین و زمانه آن دوران تسلیم محض جامعه و دانشگاه و اساتید و دانشجویان و روشنفکران پیرامون زیادهخواهیهای ضد ملی بیگانگانی همچون بریتانیا و آمریکا بوده است و اطاعت و تسلیم محض پیرامون استبداد دولت برآمده از کودتای ۲۸ مرداد!
نیک میدانیم پس از گذشت هفتاد سال پس از آن رخدادها برخی جریانات در این دو کشور از منتقدان جدی سیاست زیاده خواهانه و ضددموکراتیک دولتهایشان در ایران بوده و بدان اعتراف کردهاند که در نتیجه آن سیاستها دولت ملی مصدق ساقط و دموکراسی در ایران چشم انداز آن چه بسا به دلیل امکان تاثیرگذاری در منطقه نابود شد.
در کنار دستاوردهای پراهمیت، دوران ۲۸ ماهه دولت ملی مصدق، دوران طلایی دانشگاه تهران بود. در این زمان بود که دانشگاه تهران استقلال مطلق مالی و اداری خود را شاهد بود این نکته ارزشمند و مهم در پرتو پشتیبانی کامل دولت ملی حاصل شد و شوربختانه این دستاورد بزرگ چندی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از بین رفت (به خاطرات دکتر سیاسی و برخی اسناد تاریخی رجوع کنید)
پس از روی کار آمدن دولت مصدق استادان و دانشجویان همسو با نهضت ملی در اغلب انتخابات صنفی و دانشجویی دست بالا را پیدا کرده و طبیعی بود دانشگاه تهران پشتیبان قاطع دولت دکتر مصدق و برنامههای ملی باشد.
در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ سه دانشجوی دانشگاه تهران در تظاهراتی که پیش از ورود ریچارد نیکسون به تهران رخ داد، با تیراندازی سربازان مهاجم به دانشگاه کشته شدند. دکتر سیاسی به ملاقات شاه رفت و به این رفتار به شدت اعتراض کرد.
با تصویب لایحه قرارداد ضدملی کنسرسیوم نفت دوازده نفر از استادان دانشگاه تهران به همراه عدهای دیگر از فعالان سیاسی اعلامیهای را بر ضد این قرارداد و کودتای ۲۸ مرداد امضا و منتشر کردند. شاه و سپهبدزاهدی از دکتر سیاسی خواستند که این استادان را از دانشگاه اخراج کند. سیاسی در برابر این درخواست نیز مقاومت کرد.
پس از این ایستادگیها مجلس هجدهم پس از کودتا قانونی را تصویب کرد که طبق آن برای انتخاب رئیس دانشگاه تهران بجای اینکه شورای دانشگاه رئیس را انتخاب کند سه نفر را پیشنهاد میکند و وزارت فرهنگ یکی را برمیگزیند. در جلسه شورای دانشگاه سه نفر معرفی شدند و دکتر منوچهر اقبال بجای سیاسی به ریاست دانشگاه تهران برگزیده شد. با برکناری سیاسی در سال ۱۳۳۳ و تصویب قانون یاد شده استقلال دانشگاه تهران از بین رفت و به نهادی زیر نظر مطلق وزارت فرهنگ تبدیل شد.
افشین جعفرزاده
۱۶ آذر ١۴٠٢
در سالگشت روز دانشجو و ۱۶ آذر جستاری از آقای مهدی تدینی منتشر شده است. نوشتار، آکنده از روایتهای نادرست و نتیجهگیریهای بیپایه است و اوج این واژگونه خوانی بیان رخداد ۱۶ آذر ۱۳۳۲ است.
حتی گزارش ارکان نظامی دولت کودتا از این روایت منصفانهتر است!
در این نوشتار سوگیرانه، از قول گزارش رسمی دانشگاه روایت شده که دانشجویان کشته شده قصد گرفتن سلاحهای گارد نظامی مهاجم به دانشگاه را داشتهاند!!(پرواضح که بیربط است)
دقیقا میدانیم استادان دانشگاه تهران بویژه دکتر علیاکبر سیاسی ریاست مقتدر وقت دانشگاه تهران بشدت نسبت به این کشتار و یورش نظامیان به حریم دانشگاه و دانشکده فنی معترض بودند (به کتاب خاطرات ایشان مراجعه بشود)
آقای تدینی تر و خشک دیگری درباره کیانوری و جودت بافتهاند تا شاید به زعم خود رخداد خونین دانشکده فنی را در سال ۱۳۳۲ به این دو نفر نسبت بدهند!
میدانیم هم کیانوری و هم جودت از اعضای حزب توده و دارای درجه علمی بالا بودند و به دلیل نیازمندی، کوتاه مدتی در دانشگاه تهران به تدریس مشغول بودهاند.اما لازم است بدانیم
کیانوری چند ماه پیش از ۱۳۲۰ در دانشکده فنی به خواست مهندس ریاضی تدریس کرد که اثری از حزب توده نبود و پس از شهریور بیست و پیش از ۱۳۲۷ و ترور پادشاه در بهمن ۱۳۲۷ کوتاه مدتی مشغول به تدریس در دانشکده معماری و نه فنی بود.
دکتر حسین جودت نیز مدتی کوتاه استاد ریاضی دانشکده فنی بود و هر دو اینها پس از رخداد ترور شاه در بهمن ۱۳۲۷ دستگیر و زندانی شدند و ارتباطی با دانشگاه تهران نداشتند.
آقای تدینی در این نوشتار سعی دارد قطع ارتباط ایران با بریتانیا را صرفا تصمیم شخصی دکتر مصدق جلوه بدهد که چنین نتیجهگیری به دلیل عدم فهم دقیق و چرایی رخدادهای مربوط به قطع ارتباط بیمعنی و نادرست است.
ایشان اگر آگاهی درستی از تاریخ داشتند میدانستند پس از ۱۶ آذر ۱۳۳۲ دانشگاه تهران و برخی مراکز آموزش عالی بارها مورد یورش نیروهای نظامی قرار گرفتند که میتوان به رخداد های ۴۰ تا ۴۲ و بویژه بهمن ۱۳۴۰ اشاره کرد که منجر به ویرانی گسترده تاسیسات علمی و اداری در دانشگاه تهران شد. پاراگراف آخر نوشتار ایشان نیز بیشتر به شوخی شباهت دارد تا یک تحلیل تاریخی. گویا
به زعم امثال آقای تدینی و برخی همفکرانشان نسخه درست زمین و زمانه آن دوران تسلیم محض جامعه و دانشگاه و اساتید و دانشجویان و روشنفکران پیرامون زیادهخواهیهای ضد ملی بیگانگانی همچون بریتانیا و آمریکا بوده است و اطاعت و تسلیم محض پیرامون استبداد دولت برآمده از کودتای ۲۸ مرداد!
نیک میدانیم پس از گذشت هفتاد سال پس از آن رخدادها برخی جریانات در این دو کشور از منتقدان جدی سیاست زیاده خواهانه و ضددموکراتیک دولتهایشان در ایران بوده و بدان اعتراف کردهاند که در نتیجه آن سیاستها دولت ملی مصدق ساقط و دموکراسی در ایران چشم انداز آن چه بسا به دلیل امکان تاثیرگذاری در منطقه نابود شد.
در کنار دستاوردهای پراهمیت، دوران ۲۸ ماهه دولت ملی مصدق، دوران طلایی دانشگاه تهران بود. در این زمان بود که دانشگاه تهران استقلال مطلق مالی و اداری خود را شاهد بود این نکته ارزشمند و مهم در پرتو پشتیبانی کامل دولت ملی حاصل شد و شوربختانه این دستاورد بزرگ چندی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از بین رفت (به خاطرات دکتر سیاسی و برخی اسناد تاریخی رجوع کنید)
پس از روی کار آمدن دولت مصدق استادان و دانشجویان همسو با نهضت ملی در اغلب انتخابات صنفی و دانشجویی دست بالا را پیدا کرده و طبیعی بود دانشگاه تهران پشتیبان قاطع دولت دکتر مصدق و برنامههای ملی باشد.
در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ سه دانشجوی دانشگاه تهران در تظاهراتی که پیش از ورود ریچارد نیکسون به تهران رخ داد، با تیراندازی سربازان مهاجم به دانشگاه کشته شدند. دکتر سیاسی به ملاقات شاه رفت و به این رفتار به شدت اعتراض کرد.
با تصویب لایحه قرارداد ضدملی کنسرسیوم نفت دوازده نفر از استادان دانشگاه تهران به همراه عدهای دیگر از فعالان سیاسی اعلامیهای را بر ضد این قرارداد و کودتای ۲۸ مرداد امضا و منتشر کردند. شاه و سپهبدزاهدی از دکتر سیاسی خواستند که این استادان را از دانشگاه اخراج کند. سیاسی در برابر این درخواست نیز مقاومت کرد.
پس از این ایستادگیها مجلس هجدهم پس از کودتا قانونی را تصویب کرد که طبق آن برای انتخاب رئیس دانشگاه تهران بجای اینکه شورای دانشگاه رئیس را انتخاب کند سه نفر را پیشنهاد میکند و وزارت فرهنگ یکی را برمیگزیند. در جلسه شورای دانشگاه سه نفر معرفی شدند و دکتر منوچهر اقبال بجای سیاسی به ریاست دانشگاه تهران برگزیده شد. با برکناری سیاسی در سال ۱۳۳۳ و تصویب قانون یاد شده استقلال دانشگاه تهران از بین رفت و به نهادی زیر نظر مطلق وزارت فرهنگ تبدیل شد.
افشین جعفرزاده
۱۶ آذر ١۴٠٢
Forwarded from تاریخ تحلیلی
۲۱ آذر
بیست و یک آذر همچون بیست و هشت مرداد در تاریخ عصر پهلوی، یادآور یک رویداد مهم در تاریخ معاصرایران است که پرداختن به آن، بویژه در شرایط کنونی که بدلیل برخی از سیاست ها، در میان فعالان قومی بعضی از مناطق، گرایشات رادیکالی ولو بصورت محدود مشاهده می شود، اهمیتی دوچندان پیدا می کند.
باید دانست که خوانش های مبتنی بر عواطف و احساسات میهن پرستانه حتی اگر بر اسناد غیر قابل انکاری متکی باشند، قادر نخواهند بود تا سپهر عمومی را تسخیر کنند. چنین چشم اندازی نیازمند فاصله گرفتن از الگوهای خدمت و خیانت در بازخوانی این برهه از تاربخ ایران است و البته، کناره جستن از طرح گزینشی اسناد. اگر قصدمان مهار واگرایی و جلوگیری از تعمیق شکاف ها باشد، باید به جد از کوشش هایی که صرف تیدیل قهرمان به ضد قهرمان و یا ضدقهرمان به قهرمان می شود اجتناب کنیم. ارجح این است که اگر توانی بود مصروف درک چیستی و چرایی و چگونگی بازی این کنشگران و ارزیابی پیامدهای ناگزیر انتخاب هاشان شود. در این صورت، می توان امیدوار بود که قدم های بعدی همه ی ما برای تحقق بخشیدن به یک زندگی انسانی شایسته و قابل دفاع در این آب و خاک با خطای کمتری همراه باشد.
برخی تلاش می کنند همه ی آنچه را که در آن سالها در کردستان و آذربابجان بوقوع پیوسته، یک توطئه ی پیچیده ی خارجی ارزیابی کنند که بازیگرانی نه از سر جهل بل از سر آگاهی وارد آن شده اند. ما انکار نمی کنیم که یک طرح و نقشه ی خارجی هم در کار بوده چنانکه اسناد محدود وارهایی شده از آرشیوهای شوروی پس از فروپاشی نیز آن را تایید می کنند اما لابلای همین اسناد و یا مجموعه اسناد مشابه دیگر نیز می توان مواردی را مشاهده کرد که اگرچه ساده دلانه به نظر می رسد، نشان می دهد که اغراض بازیگران برجسته ی ایرانی ولو نه همه ی آنها، نه خیانت و وطن فروشی و سرسپردگی که برقراری یک رژیم حقوقی برابر در منطقه ی خود بوده است.
برای نمونه جرالد دوهر، کنسولیار تبریز هیئت دیپلماتیک آمریکا در ایران، یکی از گفتگوهای خود با قاضی محمد را این گونه گزارش کرده است: "خاطر نشان ساختم که شنیده ام قوام بر این نظر است که مساله کرد دشواری چندانی نخواهد داشت. وی پاسخ داد که مساله حتی از آنچه که قوام تصور می کند نیز ساده تر است. اگر او در اظهاراتش در مورد دموکراسی صادق باشد، مسئله هم اینک حل است. وی افزود قوام در حال حاضر مانند یک دموکرات واقعی سخن می گوید و اگر هم مانند یک دموکرات واقعی عمل کند، عناصر متنوع ملی و نژادی ایران نیز می توانند بدون هیچ خونریزی و با دوستی کامل با همدیگر زندگی کنند." [وزارت خارجه، تلگراف ۹۳۲۳، تبریز، ۶ اردیبهشت ۱۳۲۵]
درتلگراف دیگری به وزارت خارجه، دوهر می گوید: "هنگامی که پا شدم بروم، قاضی اشاره کرد که بنشینم و از من پرسید چرا دولت ایالات متحده از نفوذ خود برای تبدیل دولت ایران به یک دموکراسی واقعی استفاده نمی کند؟ خاطر نشان ساختم که عدم مداخله از اصول راسخ دولت ایالات متحده است و مسائل داخلی ایران باید صرفا توسط خود ایرانی ها و بدون مداخله هر کشور بیگانه ای حل و فصل شود. سپس وی به نحو شگفت آوری چنین اظهار داشت که کردها از مداخله ی آمریکا استقبال خواهند کرد، دولت آمریکا با قدم گذاشتن به نفع اقلیت های ایران بر اعتبار خود خواهد افزود." [وزارت خارجه، تلگراف ۹۷۶۸، تبریز، ۶ اردیبهشت ۱۳۲۵]
تو گویی مسئله مهم برای قاضی محمد بهم زدن توازن قوا در مرکز ایران به نفع پیرامون بوده و ابدا برای او مهم نبوده که این نیروی بر هم زننده ی توازن قوا که توده های محروم ایرانی از خلق آن عاجز بوده اند، روسی باشد یا آمریکایی هرچند او نیز مانند همه ی ایرانیان دیگر همواره نسبت به انگلیسی ها بدگمان بوده است. چگونه با یک همچو پیشنهادی به کنسولیار آمریکا می توان قاضی محمد را سرسپرده ی روس ها دانست؟به نظر می رسد آنچه که ما با آن مواجه ایم صرفا یک فرصت طلبی خطرناک در یک شرایط ناپایدار ببن المللی ست. تم محوری و کانونی شایسته ی مطالعه این است.
توصیف دوهر از قاضی محمد وجوه دیگری از شخصیت او و موقعیت خطیرش را آشکار می کند: "در اینکه قاضی محمد فرصت طلب است تردید نیست ولی برداشتی که باقی میماند آن است که فرصت طلبی او رنگ و روی ایدئولوژیک ندارد....در حال حاضر تقدیر و سرنوشت جنگ او را در اردوی شوروی قرار داده است ولی به نظر نمی آید که از این وضع خیلی راضی باشد. بارها به نحوی بارز نشان داده است که هم نسبت به شوروی ها بی اعتماد است هم به سخنگویان آذربایجانی آنها." [سرویس خارجی ایالات متحده آمریکا، سفارت آمریکا، تهران، شماره ۲۶۲ ، ۲۵ دی ۱۳۲۵]
@hamidrezaabedian
منابع
- فرامین تاسیس، اداره و انحلال حکومت فرقه دموکرات آذربایجان، مجموعه ای از اسناد شوروی، ترجمه کاوه بیات، نشر شیرازه
- کردها و فرقه دموکرات آذربایجان، گزارش هایی از کنسولگری آمریکا در تبریز، ترجمه کاوه بیات، نشر شیرازه
بیست و یک آذر همچون بیست و هشت مرداد در تاریخ عصر پهلوی، یادآور یک رویداد مهم در تاریخ معاصرایران است که پرداختن به آن، بویژه در شرایط کنونی که بدلیل برخی از سیاست ها، در میان فعالان قومی بعضی از مناطق، گرایشات رادیکالی ولو بصورت محدود مشاهده می شود، اهمیتی دوچندان پیدا می کند.
باید دانست که خوانش های مبتنی بر عواطف و احساسات میهن پرستانه حتی اگر بر اسناد غیر قابل انکاری متکی باشند، قادر نخواهند بود تا سپهر عمومی را تسخیر کنند. چنین چشم اندازی نیازمند فاصله گرفتن از الگوهای خدمت و خیانت در بازخوانی این برهه از تاربخ ایران است و البته، کناره جستن از طرح گزینشی اسناد. اگر قصدمان مهار واگرایی و جلوگیری از تعمیق شکاف ها باشد، باید به جد از کوشش هایی که صرف تیدیل قهرمان به ضد قهرمان و یا ضدقهرمان به قهرمان می شود اجتناب کنیم. ارجح این است که اگر توانی بود مصروف درک چیستی و چرایی و چگونگی بازی این کنشگران و ارزیابی پیامدهای ناگزیر انتخاب هاشان شود. در این صورت، می توان امیدوار بود که قدم های بعدی همه ی ما برای تحقق بخشیدن به یک زندگی انسانی شایسته و قابل دفاع در این آب و خاک با خطای کمتری همراه باشد.
برخی تلاش می کنند همه ی آنچه را که در آن سالها در کردستان و آذربابجان بوقوع پیوسته، یک توطئه ی پیچیده ی خارجی ارزیابی کنند که بازیگرانی نه از سر جهل بل از سر آگاهی وارد آن شده اند. ما انکار نمی کنیم که یک طرح و نقشه ی خارجی هم در کار بوده چنانکه اسناد محدود وارهایی شده از آرشیوهای شوروی پس از فروپاشی نیز آن را تایید می کنند اما لابلای همین اسناد و یا مجموعه اسناد مشابه دیگر نیز می توان مواردی را مشاهده کرد که اگرچه ساده دلانه به نظر می رسد، نشان می دهد که اغراض بازیگران برجسته ی ایرانی ولو نه همه ی آنها، نه خیانت و وطن فروشی و سرسپردگی که برقراری یک رژیم حقوقی برابر در منطقه ی خود بوده است.
برای نمونه جرالد دوهر، کنسولیار تبریز هیئت دیپلماتیک آمریکا در ایران، یکی از گفتگوهای خود با قاضی محمد را این گونه گزارش کرده است: "خاطر نشان ساختم که شنیده ام قوام بر این نظر است که مساله کرد دشواری چندانی نخواهد داشت. وی پاسخ داد که مساله حتی از آنچه که قوام تصور می کند نیز ساده تر است. اگر او در اظهاراتش در مورد دموکراسی صادق باشد، مسئله هم اینک حل است. وی افزود قوام در حال حاضر مانند یک دموکرات واقعی سخن می گوید و اگر هم مانند یک دموکرات واقعی عمل کند، عناصر متنوع ملی و نژادی ایران نیز می توانند بدون هیچ خونریزی و با دوستی کامل با همدیگر زندگی کنند." [وزارت خارجه، تلگراف ۹۳۲۳، تبریز، ۶ اردیبهشت ۱۳۲۵]
درتلگراف دیگری به وزارت خارجه، دوهر می گوید: "هنگامی که پا شدم بروم، قاضی اشاره کرد که بنشینم و از من پرسید چرا دولت ایالات متحده از نفوذ خود برای تبدیل دولت ایران به یک دموکراسی واقعی استفاده نمی کند؟ خاطر نشان ساختم که عدم مداخله از اصول راسخ دولت ایالات متحده است و مسائل داخلی ایران باید صرفا توسط خود ایرانی ها و بدون مداخله هر کشور بیگانه ای حل و فصل شود. سپس وی به نحو شگفت آوری چنین اظهار داشت که کردها از مداخله ی آمریکا استقبال خواهند کرد، دولت آمریکا با قدم گذاشتن به نفع اقلیت های ایران بر اعتبار خود خواهد افزود." [وزارت خارجه، تلگراف ۹۷۶۸، تبریز، ۶ اردیبهشت ۱۳۲۵]
تو گویی مسئله مهم برای قاضی محمد بهم زدن توازن قوا در مرکز ایران به نفع پیرامون بوده و ابدا برای او مهم نبوده که این نیروی بر هم زننده ی توازن قوا که توده های محروم ایرانی از خلق آن عاجز بوده اند، روسی باشد یا آمریکایی هرچند او نیز مانند همه ی ایرانیان دیگر همواره نسبت به انگلیسی ها بدگمان بوده است. چگونه با یک همچو پیشنهادی به کنسولیار آمریکا می توان قاضی محمد را سرسپرده ی روس ها دانست؟به نظر می رسد آنچه که ما با آن مواجه ایم صرفا یک فرصت طلبی خطرناک در یک شرایط ناپایدار ببن المللی ست. تم محوری و کانونی شایسته ی مطالعه این است.
توصیف دوهر از قاضی محمد وجوه دیگری از شخصیت او و موقعیت خطیرش را آشکار می کند: "در اینکه قاضی محمد فرصت طلب است تردید نیست ولی برداشتی که باقی میماند آن است که فرصت طلبی او رنگ و روی ایدئولوژیک ندارد....در حال حاضر تقدیر و سرنوشت جنگ او را در اردوی شوروی قرار داده است ولی به نظر نمی آید که از این وضع خیلی راضی باشد. بارها به نحوی بارز نشان داده است که هم نسبت به شوروی ها بی اعتماد است هم به سخنگویان آذربایجانی آنها." [سرویس خارجی ایالات متحده آمریکا، سفارت آمریکا، تهران، شماره ۲۶۲ ، ۲۵ دی ۱۳۲۵]
@hamidrezaabedian
منابع
- فرامین تاسیس، اداره و انحلال حکومت فرقه دموکرات آذربایجان، مجموعه ای از اسناد شوروی، ترجمه کاوه بیات، نشر شیرازه
- کردها و فرقه دموکرات آذربایجان، گزارش هایی از کنسولگری آمریکا در تبریز، ترجمه کاوه بیات، نشر شیرازه
نگرش تنی چند از بانوان به مصدق
فروغ دولت آبادی (شهاب) دختر یحیی دولتآبادی در خاطراتش در بارۀ یاری و کمکهای مصدق در هنگام جنگ جهانی اول که یحیی دولت آبادی به خاطرمبارزه برعلیه اشغالگران روس و انگلیس در خارج به سر میبرد ، مینویسد: «ما، سه ماه قبل از شروع جنگ جهانی اول، به ایران بازگشتیم. جنگ شروع شد. آزادیخواهان در خطر بودند. گروهی همراه با نظام السلطنه مافی فرار کردند. پدرم ما را به بروجرد نزد دائیام صارم الممالک برد و به او سپرد. سپس به اتفاق دوستانش، ابتدا به ترکیه و بعد، به آلمان رفت. ما، تا پایان جنگ از پدرم بیخبر بودیم. دائیام انبار اسلحه مفصلی داشت. شبی انبار را آتش زدند. میشنیدم که خان دائی به مادرم میگفت: روسها دنبال( آقا) (منظور پدرم بود) هستند. ماندن شما اینجا خطرناک است. باید برویم قلعه.
یک سال در قلعه فلک الافلاک زندگی کردیم. آن قلعه را پدر بزرگ مادریام، مظفر الملک در دوران حکومت 25 ساله خود در جنوب و غرب ایران ساخته بود. بعد از یکسال به تهران برگشتیم. دیناری پول نداشتیم. هیچگونه وسیله زندگی نبود. یکی از عموهایم مختصر کمکی میکرد. خانه ما در کوچه سراج الملک مقابل مسجد قرار داشت.
قحطی بود. تنها غذای مردم نوعی دمپختک بود که هر کس میخورد آماس میکرد و میمرد. صحن مسجد و کوچه ما از اجساد مردگان وحشتناک بود.
بابای پیر به عادت معمول روی چهار پایه پشت پرده راه راه اندرون مینشست و گریه میکرد. خواهرم و من در حیاط بازی میکردیم.
روزی بابا، دایه را صدا کرد و گفت: آقایی آمده است میخواهد فروغ زمان را ببیند. همراه دایه به هشتی رفتم. محمد خان آنجا ایستاده بود. مرا بغل کرد و بوسید و گفت :” مرا میشناسید؟ گفتم:” بله شما در سوئیس به خانه ما میآمدید و به من شکلات میدادید.”
گفت: ”مشتت را باز کن” و مقداری پول طلا در دستم ریخت و گفت:” اینها را به خانم مادر بده و از قول من سلام برسان.”
سپس از دایه پرسید:” دایه خانم بلدید نان بپزید؟” دایه جواب داد:” البته که بلدم من دهاتی هستم.”
دکتر مصدق گفت:” من فردا میآیم و ترتیب کارها را میدهم.”
روز بعد دکتر مصدق با دو نفر دیگر آمد. وسائل بنائی آورده بودند. کتش را بیرون آورد، آستینهایش را بالا زد و به کمک دو نفر دیگر، در انتهای حیاط تنور ساختند. یک گاری بزرگ هم رسید پر از آذوقه بود، همه را به انبار بردند.
زندگی ما به همت دکتر مصدق تأمین شد. حتی به بعضی از اقوام و دوستانمان کمک می کردیم. دکتر مصدق گهگاه به ما سر می زد و چنانچه احتیاجی بود فوراً برآورده میشد.
جنگ پایان گرفت. پدرم به ایران بازگشت. من ده سال داشتم و دوره ابتدائی را با موفقیت زیاد به اتمام رسانده بودم. یکبار دیگر دکترمصدق مقداری پول طلا درمشتم ریخت…»
دولت آبادی در خاطراتش به این موضوع اشاره می کند و مینویسد: بلی اگر نبود مساعدت یک تن از دوستان من که در ایام قحطی یکهزار و سیصد و سی و پنج( 1335 ه) نانی باین خانواده رسانده بود شاید از چنگال مرگ از گرسنگی هم رها نشده بودند.
نوشته مجید الهامی
@mohammadmosaddegh
فروغ دولت آبادی (شهاب) دختر یحیی دولتآبادی در خاطراتش در بارۀ یاری و کمکهای مصدق در هنگام جنگ جهانی اول که یحیی دولت آبادی به خاطرمبارزه برعلیه اشغالگران روس و انگلیس در خارج به سر میبرد ، مینویسد: «ما، سه ماه قبل از شروع جنگ جهانی اول، به ایران بازگشتیم. جنگ شروع شد. آزادیخواهان در خطر بودند. گروهی همراه با نظام السلطنه مافی فرار کردند. پدرم ما را به بروجرد نزد دائیام صارم الممالک برد و به او سپرد. سپس به اتفاق دوستانش، ابتدا به ترکیه و بعد، به آلمان رفت. ما، تا پایان جنگ از پدرم بیخبر بودیم. دائیام انبار اسلحه مفصلی داشت. شبی انبار را آتش زدند. میشنیدم که خان دائی به مادرم میگفت: روسها دنبال( آقا) (منظور پدرم بود) هستند. ماندن شما اینجا خطرناک است. باید برویم قلعه.
یک سال در قلعه فلک الافلاک زندگی کردیم. آن قلعه را پدر بزرگ مادریام، مظفر الملک در دوران حکومت 25 ساله خود در جنوب و غرب ایران ساخته بود. بعد از یکسال به تهران برگشتیم. دیناری پول نداشتیم. هیچگونه وسیله زندگی نبود. یکی از عموهایم مختصر کمکی میکرد. خانه ما در کوچه سراج الملک مقابل مسجد قرار داشت.
قحطی بود. تنها غذای مردم نوعی دمپختک بود که هر کس میخورد آماس میکرد و میمرد. صحن مسجد و کوچه ما از اجساد مردگان وحشتناک بود.
بابای پیر به عادت معمول روی چهار پایه پشت پرده راه راه اندرون مینشست و گریه میکرد. خواهرم و من در حیاط بازی میکردیم.
روزی بابا، دایه را صدا کرد و گفت: آقایی آمده است میخواهد فروغ زمان را ببیند. همراه دایه به هشتی رفتم. محمد خان آنجا ایستاده بود. مرا بغل کرد و بوسید و گفت :” مرا میشناسید؟ گفتم:” بله شما در سوئیس به خانه ما میآمدید و به من شکلات میدادید.”
گفت: ”مشتت را باز کن” و مقداری پول طلا در دستم ریخت و گفت:” اینها را به خانم مادر بده و از قول من سلام برسان.”
سپس از دایه پرسید:” دایه خانم بلدید نان بپزید؟” دایه جواب داد:” البته که بلدم من دهاتی هستم.”
دکتر مصدق گفت:” من فردا میآیم و ترتیب کارها را میدهم.”
روز بعد دکتر مصدق با دو نفر دیگر آمد. وسائل بنائی آورده بودند. کتش را بیرون آورد، آستینهایش را بالا زد و به کمک دو نفر دیگر، در انتهای حیاط تنور ساختند. یک گاری بزرگ هم رسید پر از آذوقه بود، همه را به انبار بردند.
زندگی ما به همت دکتر مصدق تأمین شد. حتی به بعضی از اقوام و دوستانمان کمک می کردیم. دکتر مصدق گهگاه به ما سر می زد و چنانچه احتیاجی بود فوراً برآورده میشد.
جنگ پایان گرفت. پدرم به ایران بازگشت. من ده سال داشتم و دوره ابتدائی را با موفقیت زیاد به اتمام رسانده بودم. یکبار دیگر دکترمصدق مقداری پول طلا درمشتم ریخت…»
دولت آبادی در خاطراتش به این موضوع اشاره می کند و مینویسد: بلی اگر نبود مساعدت یک تن از دوستان من که در ایام قحطی یکهزار و سیصد و سی و پنج( 1335 ه) نانی باین خانواده رسانده بود شاید از چنگال مرگ از گرسنگی هم رها نشده بودند.
نوشته مجید الهامی
@mohammadmosaddegh
🔶 میراثدار مصدق
✍️ محمدجواد غلامرضا کاشی
📌 اطلاعیههای مربوط به مراسم بزرگداشت مهندس میثمی، پیش از برگزاری در فضای مجازی واکنشهایی برانگیخت. ایشان را مصداق کسانی دانستند که تجربیات ناگوار امروز را باید از چشم آنها دید. این ادبیات بیش از یک دهه است جریان یافته است. همه مبارزان و اهل فکر و قلم در دهههای 40 و 50 در ذهنیت و قلم کسانی از هماکنون بازداشت شدهاند، مورد بازجویی قرار گرفتهاند و مجازاتهایی برایشان تعیین شده است.
📌نباید برآشفت. زندگی و روزگار نسل جدید آنقدر تلخ است که عصیان و خشم برانگیزد. باید با آنها همدردی کرد و خطاهای در نظر و در عمل را پذیرفت. این شرط اولیه گفتوگو و پایان بخشی به مجادلات بیمحتوا در عرصه عمومی است. یک پاسخ اولیه و متواضعانه به نسل جدید آن است که هر گروه و نسلی فرزندان زمانه خویشتن هستند. هر دوره با یک نظام حقیقت، یک راهبرد اخلاقی و الگوهای عمل، از دورههای پیش و پس از خود متمایز میشود. الگوی شاختی و آگاهی منتشر در فضای دهههای 30 و 40 جامعه ایران، مشخصاتی متفاوت با دورههای قبل و بعد خود دارد. مطابق با آن الگوی شناختی، مرزهای خوب و بدی ترسیم شده و راهبردهایی برای بهترین عمل پیشاروی آنها گشوده شده است.
📌نسلی که اینک به محاکمه نسل پیش از خود میپردازد، خود نیز در یک نظام حقیقت، راهبردهای اخلاقی و الگوهای عمل دوران خود زیست میکند. این نظام حقیقت نیز کاستیها و محدودیتهای خود را دارد. تفاوت در این است که هنوز مشتش بسته است و دوران علنی شدن پیامدهای مطلوب و نامطلوب آن هنوز فرانرسیده است. از این حیث نسل جدید با نسلی که به محاکمهاش میپردازد در یک نکته مشترک است: نظام حقیقت خود را تام، مطلق و آخرالزمانی میپندارد. هر دو باید بیاموزیم که متواضع باشیم و همانقدر که نسبت به گذشته رویکرد انتقادی داریم، نسبت به خود و نظام هژمونیک خود نیز قدرت ارزیابی انتقادی پیدا کنیم. آنگاه هم ما و هم آنها توان رویارویی تفاهمی پیدا خواهیم کرد.
📌هنگامیکه از نظام شناختی و اخلاقی یک دوره سخن میگوییم به این معنا نیست که همه چنان بودهاند که مهندس میثمی و همراهانشان بودهاند. اغلب مردم سر در زندگی شخصی و خصوصی خود دارند. آنها نه آن روزنه امروز فاعلان هیچ تغییری نبوده و نیستند. قلیلی از مردم میخواهند اخلاقی زندگی کنند و همین گروهاند که به فاعلان تغییر تبدیل میشوند. مهندس میثمی در زمره آن قلیل مردمان بود. اگر فاعلان تغییر در ایران امروز را باید ستود، چرا فاعلان تغییر در روزگاران گذشته متهماند؟ اگر روزگار تلخ امروز حاصل تلاش فاعلان تغییر دیروز است، از کجا معلوم که فاعلان تغییر امروز معماران روزگار تلختر از امروز نباشند؟ همیشه فاعلان تغییر را باید محترم داشت؛ اما از آنها اسطوره نساخت.
📌ممکن است ضمن مجادلات کلامی، از دردهای مشترک دو دوره و وجوه مشترک افقهای دو دوره غفلت کنیم. آنگاه یا تکرارکننده خطاهای نسل پیشین خود هستیم، یا از نقاط قوت و تجربیات ارزشمند آنها خود را محروم خواهیم ساخت. استبداد سیاسی بهمثابه یک درد، کمترین نقطه مشترک میان نسل جدید و نسلهای پیشین است. به این معنا تکاپوهای نسل جدید تداوم نسل پیش از خود است. تجربیات پیشین را باید بررسید هم در نظر هم در عمل، از نقاط ضعف و قدرت آن بهره گرفت. این تنها راه گریز از چرخه مادام برآمدن از یک دام و فروافتادن در دام دیگر است. اگر خیال میکنید تکاپوهای نسل قدیم سببساز استبداد دوران شماست، چرا تکاپوهای نسل جدید سببساز استبداد تازهای نباشد.
🔷سخنرانی محمدجواد غلامرضا کاشی در مراسم بزرگداشت مهندس لطف الله میثمی
@mohammadmosaddegh
✍️ محمدجواد غلامرضا کاشی
📌 اطلاعیههای مربوط به مراسم بزرگداشت مهندس میثمی، پیش از برگزاری در فضای مجازی واکنشهایی برانگیخت. ایشان را مصداق کسانی دانستند که تجربیات ناگوار امروز را باید از چشم آنها دید. این ادبیات بیش از یک دهه است جریان یافته است. همه مبارزان و اهل فکر و قلم در دهههای 40 و 50 در ذهنیت و قلم کسانی از هماکنون بازداشت شدهاند، مورد بازجویی قرار گرفتهاند و مجازاتهایی برایشان تعیین شده است.
📌نباید برآشفت. زندگی و روزگار نسل جدید آنقدر تلخ است که عصیان و خشم برانگیزد. باید با آنها همدردی کرد و خطاهای در نظر و در عمل را پذیرفت. این شرط اولیه گفتوگو و پایان بخشی به مجادلات بیمحتوا در عرصه عمومی است. یک پاسخ اولیه و متواضعانه به نسل جدید آن است که هر گروه و نسلی فرزندان زمانه خویشتن هستند. هر دوره با یک نظام حقیقت، یک راهبرد اخلاقی و الگوهای عمل، از دورههای پیش و پس از خود متمایز میشود. الگوی شاختی و آگاهی منتشر در فضای دهههای 30 و 40 جامعه ایران، مشخصاتی متفاوت با دورههای قبل و بعد خود دارد. مطابق با آن الگوی شناختی، مرزهای خوب و بدی ترسیم شده و راهبردهایی برای بهترین عمل پیشاروی آنها گشوده شده است.
📌نسلی که اینک به محاکمه نسل پیش از خود میپردازد، خود نیز در یک نظام حقیقت، راهبردهای اخلاقی و الگوهای عمل دوران خود زیست میکند. این نظام حقیقت نیز کاستیها و محدودیتهای خود را دارد. تفاوت در این است که هنوز مشتش بسته است و دوران علنی شدن پیامدهای مطلوب و نامطلوب آن هنوز فرانرسیده است. از این حیث نسل جدید با نسلی که به محاکمهاش میپردازد در یک نکته مشترک است: نظام حقیقت خود را تام، مطلق و آخرالزمانی میپندارد. هر دو باید بیاموزیم که متواضع باشیم و همانقدر که نسبت به گذشته رویکرد انتقادی داریم، نسبت به خود و نظام هژمونیک خود نیز قدرت ارزیابی انتقادی پیدا کنیم. آنگاه هم ما و هم آنها توان رویارویی تفاهمی پیدا خواهیم کرد.
📌هنگامیکه از نظام شناختی و اخلاقی یک دوره سخن میگوییم به این معنا نیست که همه چنان بودهاند که مهندس میثمی و همراهانشان بودهاند. اغلب مردم سر در زندگی شخصی و خصوصی خود دارند. آنها نه آن روزنه امروز فاعلان هیچ تغییری نبوده و نیستند. قلیلی از مردم میخواهند اخلاقی زندگی کنند و همین گروهاند که به فاعلان تغییر تبدیل میشوند. مهندس میثمی در زمره آن قلیل مردمان بود. اگر فاعلان تغییر در ایران امروز را باید ستود، چرا فاعلان تغییر در روزگاران گذشته متهماند؟ اگر روزگار تلخ امروز حاصل تلاش فاعلان تغییر دیروز است، از کجا معلوم که فاعلان تغییر امروز معماران روزگار تلختر از امروز نباشند؟ همیشه فاعلان تغییر را باید محترم داشت؛ اما از آنها اسطوره نساخت.
📌ممکن است ضمن مجادلات کلامی، از دردهای مشترک دو دوره و وجوه مشترک افقهای دو دوره غفلت کنیم. آنگاه یا تکرارکننده خطاهای نسل پیشین خود هستیم، یا از نقاط قوت و تجربیات ارزشمند آنها خود را محروم خواهیم ساخت. استبداد سیاسی بهمثابه یک درد، کمترین نقطه مشترک میان نسل جدید و نسلهای پیشین است. به این معنا تکاپوهای نسل جدید تداوم نسل پیش از خود است. تجربیات پیشین را باید بررسید هم در نظر هم در عمل، از نقاط ضعف و قدرت آن بهره گرفت. این تنها راه گریز از چرخه مادام برآمدن از یک دام و فروافتادن در دام دیگر است. اگر خیال میکنید تکاپوهای نسل قدیم سببساز استبداد دوران شماست، چرا تکاپوهای نسل جدید سببساز استبداد تازهای نباشد.
🔷سخنرانی محمدجواد غلامرضا کاشی در مراسم بزرگداشت مهندس لطف الله میثمی
@mohammadmosaddegh
Forwarded from نشر نی
منتشر شد
«دکتر محمد مصدق: سرگذشت سیاسی»
نوشتهی فرهاد دیبا
ترجمهی شیرین کریمی
این کتاب سرگذشت سیاسی دکتر محمد مصدق به همراه برخی جزئیات زندگی خصوصی اوست. مصدق با جداشدن از پیشینهی اجتماعی خود به رهبر جنبش استقلالخواهی در کشوری بهظاهر مستقل تبدیل شد. گرچه نفت نقش اساسی در زندگینامهی سیاسی مصدق ایفا نمیکرد، او در جایگاه پیشاهنگِ یک «انقلاب نفتی» به عرصه آمد؛ انقلابی که قرار بود دو دهه پس از برکناری او از قدرت به سرانجام برسد. نویسنده همچنین اشاراتی به برخی سیاستمداران منطقهی خاورمیانه دارد تا اهمیت سیاسی مصدق را در میان نیروهای نوظهور در جهان سوم روشن سازد. مصدق به نسل رهبران ناسیونالیستی تعلق داشت که تحت تأثیر مشروطهگرایی غربی بودند. دکتر محمد مصدق: سرگذشت سیاسی شرح سرسختی او در راه آرمانهایش و شرح ترتیب رویدادهای سیاسی است که در طول پنجاه سال بیامان او را به سوی مقام نخستوزیریِ ایران سوق داد و جایگاهش را در تاریخ سیاسی این کشور تثبیت کرد.
▫️ بخشی از کتاب
منتشر شد
«دکتر محمد مصدق: سرگذشت سیاسی»
نوشتهی فرهاد دیبا
ترجمهی شیرین کریمی
این کتاب سرگذشت سیاسی دکتر محمد مصدق به همراه برخی جزئیات زندگی خصوصی اوست. مصدق با جداشدن از پیشینهی اجتماعی خود به رهبر جنبش استقلالخواهی در کشوری بهظاهر مستقل تبدیل شد. گرچه نفت نقش اساسی در زندگینامهی سیاسی مصدق ایفا نمیکرد، او در جایگاه پیشاهنگِ یک «انقلاب نفتی» به عرصه آمد؛ انقلابی که قرار بود دو دهه پس از برکناری او از قدرت به سرانجام برسد. نویسنده همچنین اشاراتی به برخی سیاستمداران منطقهی خاورمیانه دارد تا اهمیت سیاسی مصدق را در میان نیروهای نوظهور در جهان سوم روشن سازد. مصدق به نسل رهبران ناسیونالیستی تعلق داشت که تحت تأثیر مشروطهگرایی غربی بودند. دکتر محمد مصدق: سرگذشت سیاسی شرح سرسختی او در راه آرمانهایش و شرح ترتیب رویدادهای سیاسی است که در طول پنجاه سال بیامان او را به سوی مقام نخستوزیریِ ایران سوق داد و جایگاهش را در تاریخ سیاسی این کشور تثبیت کرد.
▫️ بخشی از کتاب
Forwarded from طرفِ خانهی سوان
دکتر-محمد-مصدق.pdf
281.5 KB
انتشار سخنرانی دکتر صَدیقی پس از پنجاه سال
خَطابه دکتر غلامحسین صَدیقی
به مناسبت دریافت مقام استاد ممتاز
هجدهم بهمن ۱۳۵۲، دانشگاه طهران.
نکوداشت بنیانگذار جامعهشناسی در ایران
سال ۱۳۵۲ به تصویب شورای دانشگاه طهران، به پاس شخصیت علمی و کوششهای ارزشمند دکتر غلامحسین صَدیقی در زمینههای پژوهشی و آموزشی و نقش بنیادین ایشان در پایهگذاری دانش جامعهشناسی در ایران عنوان «استادی ممتاز» به ایشان داده شد. در تاریخ هجدهم بهمن ماه ۱۳۵۲ در دانشگاه طهران، مجلس نکوداشتی به این مناسبت برپا گردید که در آن دکتر صَدیقی طی سخنانی گیرا از تصمیم شورای دانشگاه در اینباره سپاسگزاری کردند. دکتر صَدیقی در این خطابه که میتوان آن را به اعتباری زیباترین نثر استاد به شمار آورد، با فروتنی بسیار و «دانشجوی پیر» خواندن خود، مواضع خویش را چنین بر میشمارد: تواضع راستین نسبت به دانشوران، احترام عمیق به مفاخر و مآثر ایران، تکریم عظمت و ارزش مقام انسانی در جهان هستی، اعتقاد استوار به روش و خاصه به روح علمی، برکناری از تعصب و گرامی داشتن شخصیت دانشجویان، خطابه پرتوان و کوتاه خود را چنین ایراد میکند:
جناب آقای رئیس دانشگاه
چند تن از استادان ارجمند که در این بزمگاه روحانی حاضرند و روزی در این دانشگاه دانشجو بوده و مرا شناختهاند گواه عدلاند که من در هر وضع و حال همواره به دانشجویی مفتخِر و مباهی بودهام و بدین امتیاز ناز بر فلک و حُکم بر ستاره میکردهام. زیرا پدر روشندل و آموزگاران جانپرور و فرهنگ بَرومَند قدیم و قویم ملّی و استادان مسیحاوش ایرانی و غیر ایرانی که انفاس قدسی و دم گرمشان افسون اِحیای من بود، [مرا به روزگار کودکی و جوانی] به مِفاد قول سروشآساى العلم يعلوا ولايعلى آشنا ساخته و به من آموخته بودند که علم و اخلاق دو خمیرمایهٔ عزت و سرافرازیاند و آنکه این دو را دارد به حقیقت همه چیز دارد.
در خور تعظیم دانش دان و اخلاق نکو
قدرت آن دارد که دارد این دو را با خویشتن.
ارج فکر خویش اگر خواهی نمودن آشکار
ارج مینِه این دو گوهر را چه در سِّر چه عَلَن.
رئیس محترم و استادان گرامی دانشکده علوم اجتماعی و تعاون میدانند که چون خواستند درباره من پیشنهاد استادی ممتاز کنند، من به جدّ امتناع میکردم و خود را در خور این پایگاه بلند که سدرةالمنتهی دانشش توان گفت، نمیدانستم. اکنون هم که اعضاء شورای آن دانشکده و شورای دانشکده ادبیات، علوم انسانی و شورای دانشگاه با آراء مَکرُمتآمیز خود این افتخار عظیم را به دانشجوی خُردمایهای چون من بخشیدهاند، آن را از باب آثار لطف آن سروران بلندقدر میدانم نه از باب استحقاق:
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا! [حافظ].
قولو الحق ولو على انفسكم. [پیامبر اسلام]
گر ز تو انصاف آید در وجود
به که عمری در رکوع و در سجود [عطار]
***
بزرگوارانی که در این ادبگاه کَرم تشریف دارند، خوبست بدانند هنگامی [که] جناب آقای رئیس دانشگاه به من اعلام فرمودند که در این مجلس شکوهمند حاضر شوم، با ملاحظه آنچه گذشت، برای من در اجابت دستور تأملی حاصل شد و تنها یادآوری آن پیرایه علم و ادب، مرا به تکلیف و فریضه اخلاقی متوجه نمود. پس از آنکه شورای محترم دانشگاه با نظر استحسان، مرا مشمول عنایت خویش قرار داد با تذکر فحوای این پند که: «خویشتنشناسان را از ما درود دهید» (پندی که بنابر، معروف زینتبخش تاج خسرو انوشیروان بود و نظیر آن را در سخن دانشافزای سقراط بزرگ مییابیم)، مکرر فکر سببجوی را متوجه این امر کردهام که چه چیز موجب حصول این افتخار شده است!؟ پس از اِمعان نظر به این نتیجه رسیدهام، تصميم اعضاء شوراهای محترم در آغاز چهلمین سال تأسیس دانشگاه، با بضاعت مزجاة من در علم، با علم و عنایت به سی و پنج سال کار دانشگاهی من و دانشدوستی به نیت قربت، نه قصد شهرت، سوداگری و تواضع راستین نسبت به دانشوران و احترام عمیق به مفاخر و مآثر ایران و تکریم عظمت و ارزش مقام انسانی در جهان هستی و اعتقاد استوار به روش و خاصه به روح علمی و برکناری از تعصب که پیوسته آن را استعفا از تعقل شمردهام و گرامیداشتن شخصیت دانشجویان که فروغدیده استادان و امیدمایۀ آینده ایراناند، بوده است.
ظاهراً انصاف یا لااقل گرایش به بیشتر آنچه گفته شد. کوچکترین نشان انتساب به علم و دانش باشد و برای طالب علم اگر از گرانجانی و تیرهبختی، این مایه هم از شرایط و لوازم دانشجویی حاصل نباید، نزول او در حرم کبریای علم نه تنها امری دشوار مینماید، بلکه چنین سلوکی در طریق کسب معرفت بیثمر و به منزلهٔ حلقهٔ اقبال ناممکن جنباندن است.
سنت نیکوی قدردانی از مشتغلان و دلباختگان دانش که نقد عمر را در طلب آن صرف کردهاند، در همان حال که بازنمای تصدیق صحت راه و رسم آنان است مایه تشویق و ترغیب دانشجویان نوکار نیز هست و بیشک اعضاء جلیل شورای دانشگاه مصلحت اخیر را نیز در مدنظر داشتهاند.
خَطابه دکتر غلامحسین صَدیقی
به مناسبت دریافت مقام استاد ممتاز
هجدهم بهمن ۱۳۵۲، دانشگاه طهران.
نکوداشت بنیانگذار جامعهشناسی در ایران
سال ۱۳۵۲ به تصویب شورای دانشگاه طهران، به پاس شخصیت علمی و کوششهای ارزشمند دکتر غلامحسین صَدیقی در زمینههای پژوهشی و آموزشی و نقش بنیادین ایشان در پایهگذاری دانش جامعهشناسی در ایران عنوان «استادی ممتاز» به ایشان داده شد. در تاریخ هجدهم بهمن ماه ۱۳۵۲ در دانشگاه طهران، مجلس نکوداشتی به این مناسبت برپا گردید که در آن دکتر صَدیقی طی سخنانی گیرا از تصمیم شورای دانشگاه در اینباره سپاسگزاری کردند. دکتر صَدیقی در این خطابه که میتوان آن را به اعتباری زیباترین نثر استاد به شمار آورد، با فروتنی بسیار و «دانشجوی پیر» خواندن خود، مواضع خویش را چنین بر میشمارد: تواضع راستین نسبت به دانشوران، احترام عمیق به مفاخر و مآثر ایران، تکریم عظمت و ارزش مقام انسانی در جهان هستی، اعتقاد استوار به روش و خاصه به روح علمی، برکناری از تعصب و گرامی داشتن شخصیت دانشجویان، خطابه پرتوان و کوتاه خود را چنین ایراد میکند:
جناب آقای رئیس دانشگاه
چند تن از استادان ارجمند که در این بزمگاه روحانی حاضرند و روزی در این دانشگاه دانشجو بوده و مرا شناختهاند گواه عدلاند که من در هر وضع و حال همواره به دانشجویی مفتخِر و مباهی بودهام و بدین امتیاز ناز بر فلک و حُکم بر ستاره میکردهام. زیرا پدر روشندل و آموزگاران جانپرور و فرهنگ بَرومَند قدیم و قویم ملّی و استادان مسیحاوش ایرانی و غیر ایرانی که انفاس قدسی و دم گرمشان افسون اِحیای من بود، [مرا به روزگار کودکی و جوانی] به مِفاد قول سروشآساى العلم يعلوا ولايعلى آشنا ساخته و به من آموخته بودند که علم و اخلاق دو خمیرمایهٔ عزت و سرافرازیاند و آنکه این دو را دارد به حقیقت همه چیز دارد.
در خور تعظیم دانش دان و اخلاق نکو
قدرت آن دارد که دارد این دو را با خویشتن.
ارج فکر خویش اگر خواهی نمودن آشکار
ارج مینِه این دو گوهر را چه در سِّر چه عَلَن.
رئیس محترم و استادان گرامی دانشکده علوم اجتماعی و تعاون میدانند که چون خواستند درباره من پیشنهاد استادی ممتاز کنند، من به جدّ امتناع میکردم و خود را در خور این پایگاه بلند که سدرةالمنتهی دانشش توان گفت، نمیدانستم. اکنون هم که اعضاء شورای آن دانشکده و شورای دانشکده ادبیات، علوم انسانی و شورای دانشگاه با آراء مَکرُمتآمیز خود این افتخار عظیم را به دانشجوی خُردمایهای چون من بخشیدهاند، آن را از باب آثار لطف آن سروران بلندقدر میدانم نه از باب استحقاق:
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا! [حافظ].
قولو الحق ولو على انفسكم. [پیامبر اسلام]
گر ز تو انصاف آید در وجود
به که عمری در رکوع و در سجود [عطار]
***
بزرگوارانی که در این ادبگاه کَرم تشریف دارند، خوبست بدانند هنگامی [که] جناب آقای رئیس دانشگاه به من اعلام فرمودند که در این مجلس شکوهمند حاضر شوم، با ملاحظه آنچه گذشت، برای من در اجابت دستور تأملی حاصل شد و تنها یادآوری آن پیرایه علم و ادب، مرا به تکلیف و فریضه اخلاقی متوجه نمود. پس از آنکه شورای محترم دانشگاه با نظر استحسان، مرا مشمول عنایت خویش قرار داد با تذکر فحوای این پند که: «خویشتنشناسان را از ما درود دهید» (پندی که بنابر، معروف زینتبخش تاج خسرو انوشیروان بود و نظیر آن را در سخن دانشافزای سقراط بزرگ مییابیم)، مکرر فکر سببجوی را متوجه این امر کردهام که چه چیز موجب حصول این افتخار شده است!؟ پس از اِمعان نظر به این نتیجه رسیدهام، تصميم اعضاء شوراهای محترم در آغاز چهلمین سال تأسیس دانشگاه، با بضاعت مزجاة من در علم، با علم و عنایت به سی و پنج سال کار دانشگاهی من و دانشدوستی به نیت قربت، نه قصد شهرت، سوداگری و تواضع راستین نسبت به دانشوران و احترام عمیق به مفاخر و مآثر ایران و تکریم عظمت و ارزش مقام انسانی در جهان هستی و اعتقاد استوار به روش و خاصه به روح علمی و برکناری از تعصب که پیوسته آن را استعفا از تعقل شمردهام و گرامیداشتن شخصیت دانشجویان که فروغدیده استادان و امیدمایۀ آینده ایراناند، بوده است.
ظاهراً انصاف یا لااقل گرایش به بیشتر آنچه گفته شد. کوچکترین نشان انتساب به علم و دانش باشد و برای طالب علم اگر از گرانجانی و تیرهبختی، این مایه هم از شرایط و لوازم دانشجویی حاصل نباید، نزول او در حرم کبریای علم نه تنها امری دشوار مینماید، بلکه چنین سلوکی در طریق کسب معرفت بیثمر و به منزلهٔ حلقهٔ اقبال ناممکن جنباندن است.
سنت نیکوی قدردانی از مشتغلان و دلباختگان دانش که نقد عمر را در طلب آن صرف کردهاند، در همان حال که بازنمای تصدیق صحت راه و رسم آنان است مایه تشویق و ترغیب دانشجویان نوکار نیز هست و بیشک اعضاء جلیل شورای دانشگاه مصلحت اخیر را نیز در مدنظر داشتهاند.
درسهای علوم اجتماعی که در اوایل تأسیس دانشگاه تهران در سراسر کشور، به چند ساعت در هفته محدود بود، با اقبال روزافزون دانشجویان، گسترش در خور ملاحظهای یافته است. به نحوی که مواد درسهای مذکور تنها در دانشکده علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران در دوره روزانه و شبانه لیسانس و در دوره فوق لیسانس در هفته در حدود صدو پنجاه ساعت تدریس میشود و عده استادانی که به تدریس مواد آن علوم مشغولاند به پنجاه میرسد و جنبه عملی و تحقیقی و رایزنی آن علوم نیز در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی به صورت سودمند و بدیع با کوشش مُستمِر به سوی کمال رَهسِپَر است.
باش تا صبح دولت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است. [انوری]
العُلى محظورةٌ الّا على
من بَنى فوقَ بِناءِ السلف. [سعدالدین ورواینی]
افلاطون در مدینه فاضله خویش تمثیلوار همر [Homer] را مورد تجلیل و تمجید قرار داده، تاج افتخار بر سر او مینهد و بعد چون شعر و شاعری در مدینهٔ او محل و پایگاهی ندارد، آن پیر هنرپرورده را از شهرستان [شایگان] خود به بیرون میفرستد. جای مسرت است که در مدینه علم شما جناب آقای رئیس دانشگاه، شعر و ادب و دیگر مظاهر خلاقیت فکر و ذوق، با ملاحظه ضرورت عمل، همه جایگاهی دارند و پیرانی را نیز که هنوز در هوای کعبه مقصود روز میگذارند و آتش عشقشان که با خاموشی چراغ عمر فرو مینشیند، همچنان فروزان است به کار وا میدارند .
همه آنچه گفته شد این دانشجوی پیر را بر میانگیزد که از صمیم قلب سپاسدار و حقگزار جنابعالی و استادان و دانشجویانی باشد که باعث، موجب و وسيلهٔ بخشش چُنین افتخاری شدهاند. افتخاری که البته مایۀ سربلندی است، اما نه دستاویز در هم پیچیدن بساط دانشاندوزی و کوتاهی در کاستن جهل.
بنده پیرِ مَغانم که ز جهلم بِرهانَد
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد. [حافظ]
همواره مزید کامیابی استادان گرانقدر شریف را در گسترش علم و مکارم اخلاق آرزو دارم.
نکات ویرایشگر:
۱ - این سخنرانی بنا بر شواهد از تلویزیون آن زمان پخش شد، نسخه نوار این سخنرانی، گویا هنگامه پخش از تلویزیون، توسط دستگاه ضبط، برداشته شده که نسخه منتشر شده احتمالاً برآمده از این ضبط است.
۲ - کوشش شده که متن حاضر با دیگر منابعی که متن سخنرانی در آنجا درج یافته از جمله نشریه مطالعات جامعهشناختی دوره قدیم، مجله بخارا، همه هستیام نثار ایران (یادنامه دکتر غلامحسین صَدیقی)، از همه مهمتر با نوار سخنرانی تطبیق داده شود. در پارهای جملات تنها در متن سخنرانی آمده که ذکر شده، یا جایی که تنها در نوار آمده که در قلاب ذکر و در پاروقی توضیح داده شده است. بهکاربری برخی کلمات ممکن است طی زمان تغییر داشته باشد، اما کوشش کردهایم که تلفظ دقیق سخنران را بیان کنیم.
۳ – در این اهتمام افرادی به اینجاب یاری رساندند. جناب مسعود قاسمی که به عنوان دانشجوی جامعهشناس از ابتدای دهه ۱۳۹۰ با چندی از دوستان پیگری زیادی برای ۱۲ آذر بنیاد روز علوماجتماعی بهمناسبت زادروز دکتر غلامحسین صَدیقی انجام داده است. یکی از خدمات وی یافتن اسناد ارزنده، از جمله همین نوار است. وحید صالحی با مهر و اشتیاق فراوان صدای بیکیفیت نوار را در حد مقبولی پالایش کرد. جناب امیر شریفی لطف کردند و متنهای مربوط به سخنرانی دکتر صَدیقی را از منابع گوناگون تایپ کنند. علیرضا مهیجی مهر ورزیده و فایل را در قالب یوتیوب و اینستاگرام طراحی کردند. با سپاس از جملگی دوستان.
۴ – برای فهم چرایی اعطای استاد ممتازی به دکتر غلامحسین صَدیقی این نکته حائز اهمیت است که رئیس دانشگاه طهران در آن برهه «هوشنگ نهاوندی» بوده که این رویداد را به اطلاع شخص پادشاه میرساند. پادشاه بدگمان بود که مبادا سخنی نافی مصالح شاهنشاهی گفته شود و حتی یادی از دکتر مصدق کند! هوشنگ نهادوندی در گفتوگو با شاهرخ مسکوب به نمایندگی از تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد، تا حدی به این نکته اشاره میکند:
«وقتی هم که دکتر صَدیقی استاد ممتاز دانشگاه شد و قرار بود که برنامه استادی ممتاز بهطور مستقیم و زنده به اصطلاح از تلویزیون پخش بشود سازمان امنیت با این مطلب مخالفت کرد، چون ناطق اصلی آن جلسه دکتر صَدیقی بود. با این مطلب مخالفت کرده بود و بنده بهعرض [شاه رساندم]
س- بله.
ج- با این مطلب مخالفت کرده بود و بنده بهعرض اعلیحضرت رساندم اعلیحضرت گفتند که «شما تضمین میکنید که دکتر صدیقی حرفی نزند؟» بنده البته هیچ تضمینی نمیتوانستم بکنم و اصلاً جرأت هم نداشتم بروم به دکتر صدیقی بگویم حرفی بزند یا نزند. نمیدانم شما پیرمرد را میشناسید یا نمیشناسید بهقدر کافی.
س- نه خیر نمیشناسم.
ج- ولی بههرحال میدانستم که اینقدر آدم عاقلی هست
س- که نکند.
ج- که چیزی نگوید که برای بنده بهخصوص [؟] لااقل اسباب زحمت بشود. برای اینکه فقط من به ایشان گفتم که «قرار است که فرمایشات حضرت استاد مستقیم از تلویزیون پخش بشود.
باش تا صبح دولت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است. [انوری]
العُلى محظورةٌ الّا على
من بَنى فوقَ بِناءِ السلف. [سعدالدین ورواینی]
افلاطون در مدینه فاضله خویش تمثیلوار همر [Homer] را مورد تجلیل و تمجید قرار داده، تاج افتخار بر سر او مینهد و بعد چون شعر و شاعری در مدینهٔ او محل و پایگاهی ندارد، آن پیر هنرپرورده را از شهرستان [شایگان] خود به بیرون میفرستد. جای مسرت است که در مدینه علم شما جناب آقای رئیس دانشگاه، شعر و ادب و دیگر مظاهر خلاقیت فکر و ذوق، با ملاحظه ضرورت عمل، همه جایگاهی دارند و پیرانی را نیز که هنوز در هوای کعبه مقصود روز میگذارند و آتش عشقشان که با خاموشی چراغ عمر فرو مینشیند، همچنان فروزان است به کار وا میدارند .
همه آنچه گفته شد این دانشجوی پیر را بر میانگیزد که از صمیم قلب سپاسدار و حقگزار جنابعالی و استادان و دانشجویانی باشد که باعث، موجب و وسيلهٔ بخشش چُنین افتخاری شدهاند. افتخاری که البته مایۀ سربلندی است، اما نه دستاویز در هم پیچیدن بساط دانشاندوزی و کوتاهی در کاستن جهل.
بنده پیرِ مَغانم که ز جهلم بِرهانَد
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد. [حافظ]
همواره مزید کامیابی استادان گرانقدر شریف را در گسترش علم و مکارم اخلاق آرزو دارم.
نکات ویرایشگر:
۱ - این سخنرانی بنا بر شواهد از تلویزیون آن زمان پخش شد، نسخه نوار این سخنرانی، گویا هنگامه پخش از تلویزیون، توسط دستگاه ضبط، برداشته شده که نسخه منتشر شده احتمالاً برآمده از این ضبط است.
۲ - کوشش شده که متن حاضر با دیگر منابعی که متن سخنرانی در آنجا درج یافته از جمله نشریه مطالعات جامعهشناختی دوره قدیم، مجله بخارا، همه هستیام نثار ایران (یادنامه دکتر غلامحسین صَدیقی)، از همه مهمتر با نوار سخنرانی تطبیق داده شود. در پارهای جملات تنها در متن سخنرانی آمده که ذکر شده، یا جایی که تنها در نوار آمده که در قلاب ذکر و در پاروقی توضیح داده شده است. بهکاربری برخی کلمات ممکن است طی زمان تغییر داشته باشد، اما کوشش کردهایم که تلفظ دقیق سخنران را بیان کنیم.
۳ – در این اهتمام افرادی به اینجاب یاری رساندند. جناب مسعود قاسمی که به عنوان دانشجوی جامعهشناس از ابتدای دهه ۱۳۹۰ با چندی از دوستان پیگری زیادی برای ۱۲ آذر بنیاد روز علوماجتماعی بهمناسبت زادروز دکتر غلامحسین صَدیقی انجام داده است. یکی از خدمات وی یافتن اسناد ارزنده، از جمله همین نوار است. وحید صالحی با مهر و اشتیاق فراوان صدای بیکیفیت نوار را در حد مقبولی پالایش کرد. جناب امیر شریفی لطف کردند و متنهای مربوط به سخنرانی دکتر صَدیقی را از منابع گوناگون تایپ کنند. علیرضا مهیجی مهر ورزیده و فایل را در قالب یوتیوب و اینستاگرام طراحی کردند. با سپاس از جملگی دوستان.
۴ – برای فهم چرایی اعطای استاد ممتازی به دکتر غلامحسین صَدیقی این نکته حائز اهمیت است که رئیس دانشگاه طهران در آن برهه «هوشنگ نهاوندی» بوده که این رویداد را به اطلاع شخص پادشاه میرساند. پادشاه بدگمان بود که مبادا سخنی نافی مصالح شاهنشاهی گفته شود و حتی یادی از دکتر مصدق کند! هوشنگ نهادوندی در گفتوگو با شاهرخ مسکوب به نمایندگی از تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد، تا حدی به این نکته اشاره میکند:
«وقتی هم که دکتر صَدیقی استاد ممتاز دانشگاه شد و قرار بود که برنامه استادی ممتاز بهطور مستقیم و زنده به اصطلاح از تلویزیون پخش بشود سازمان امنیت با این مطلب مخالفت کرد، چون ناطق اصلی آن جلسه دکتر صَدیقی بود. با این مطلب مخالفت کرده بود و بنده بهعرض [شاه رساندم]
س- بله.
ج- با این مطلب مخالفت کرده بود و بنده بهعرض اعلیحضرت رساندم اعلیحضرت گفتند که «شما تضمین میکنید که دکتر صدیقی حرفی نزند؟» بنده البته هیچ تضمینی نمیتوانستم بکنم و اصلاً جرأت هم نداشتم بروم به دکتر صدیقی بگویم حرفی بزند یا نزند. نمیدانم شما پیرمرد را میشناسید یا نمیشناسید بهقدر کافی.
س- نه خیر نمیشناسم.
ج- ولی بههرحال میدانستم که اینقدر آدم عاقلی هست
س- که نکند.
ج- که چیزی نگوید که برای بنده بهخصوص [؟] لااقل اسباب زحمت بشود. برای اینکه فقط من به ایشان گفتم که «قرار است که فرمایشات حضرت استاد مستقیم از تلویزیون پخش بشود.
» میدانستم که اینقدر این آدم مسئول است و با وجدان که حرف نامربوط نخواهد زد که نگفتم. همهاش در وصف ایران صحبت کرد و درباره دفاع از فرهنگ و استقلال دانشگاه که هیچ کسی با آن مخالفتی نداشت.»
[تاریخ شفاهی همان، نوار شماره ۱۲ ۲۷ مارس ۱۹۸۶.]
تصحیح و توضیحات: فرید اسدی دهدزی
[تاریخ شفاهی همان، نوار شماره ۱۲ ۲۷ مارس ۱۹۸۶.]
تصحیح و توضیحات: فرید اسدی دهدزی
Forwarded from سعیده زادهوش
برای نگارش رمان شمیران سی و سه از این منابع بهره جستم
– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی: بهرام افراسیابی
– روزشمار تاریخ ایران: باقر عاقلی
– گفتگویی طولانی با دکتر شاهین فاطمی (برادرزاده دکتر فاطمی)
– مستند عشق شمعدانیها
– با چشم گریان
– یادداشتهای دکتر حسین فاطمی در مخفیگاه و زندان
– روایت سلطنت فاطمی از اعدام برادرش
– خاطرات من از حسین فاطمی نوشته مکری
– مستند روزنامهنگاری که در آتش سوخت
– اخبار مجموعه تاریخی کاخ سعدآباد
– مستند یادی از مبارزات دکتر فاطمی
– گزارش روزنامه شرق با عنوان چرا نمی شود
و بسیاری دیگر که در این اندک نگنجد اما برای ساختن راوی اصلی از خاطرات سربازی این آقا که از اولین سربازهای ایران است مایه گرفتم
📍در یک کلام: رمانم را با همه وجودم و با عشق نوشتم
#سعیده_ زادهوش
@mehripublicationukltd
https://www.instagram.com/p/Cz_x_5auc4o/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی: بهرام افراسیابی
– روزشمار تاریخ ایران: باقر عاقلی
– گفتگویی طولانی با دکتر شاهین فاطمی (برادرزاده دکتر فاطمی)
– مستند عشق شمعدانیها
– با چشم گریان
– یادداشتهای دکتر حسین فاطمی در مخفیگاه و زندان
– روایت سلطنت فاطمی از اعدام برادرش
– خاطرات من از حسین فاطمی نوشته مکری
– مستند روزنامهنگاری که در آتش سوخت
– اخبار مجموعه تاریخی کاخ سعدآباد
– مستند یادی از مبارزات دکتر فاطمی
– گزارش روزنامه شرق با عنوان چرا نمی شود
و بسیاری دیگر که در این اندک نگنجد اما برای ساختن راوی اصلی از خاطرات سربازی این آقا که از اولین سربازهای ایران است مایه گرفتم
📍در یک کلام: رمانم را با همه وجودم و با عشق نوشتم
#سعیده_ زادهوش
@mehripublicationukltd
https://www.instagram.com/p/Cz_x_5auc4o/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
1_6102048780
<unknown>
🔶 مجموعه پادکستهای «گام به گام با بازرگان»
📌 بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان اقدام به تولید و انتشار خلاصهای از آثار آن مرحوم تحت عنوان «گام به گام با بازرگان» در قالب پادکست کرده است. شش پادکست منتشر شده جهت دسترسی آسانتر در این پست مجددا بازنشر میشود.
پادکست «سازگاری ایرانی»
پادکست «چرا مخالف استبداد هستیم؟»
پادکست « منابع فقه، فقه، فقیه»
پادکست «ملت ایران چه باید بکند؟
پادکست «چرا دچار استبداد شدهایم؟»
پادکست «ما معلمیم یا مربی؟»
متن و صدا: دکتر علی ملکپور
🔷 بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
@Bonyadbazargan
📌 بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان اقدام به تولید و انتشار خلاصهای از آثار آن مرحوم تحت عنوان «گام به گام با بازرگان» در قالب پادکست کرده است. شش پادکست منتشر شده جهت دسترسی آسانتر در این پست مجددا بازنشر میشود.
پادکست «سازگاری ایرانی»
پادکست «چرا مخالف استبداد هستیم؟»
پادکست « منابع فقه، فقه، فقیه»
پادکست «ملت ایران چه باید بکند؟
پادکست «چرا دچار استبداد شدهایم؟»
پادکست «ما معلمیم یا مربی؟»
متن و صدا: دکتر علی ملکپور
🔷 بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان
@Bonyadbazargan