مصدق به روايت تاريخ و اسناد
7.48K subscribers
1.89K photos
147 videos
603 files
622 links
اين كانال به هيچ عنوان وابسته به هيچ گروه و جرياني نيست و صرفا در صدد روايت تاريخ معاصر با محوريت دكترمصدق و نهضت ملي ايران است. آدرس ادمین کانال: @mohammadmosaddegh_admin
Download Telegram
1_6102048780
<unknown>
🔶 مجموعه پادکست‌های «گام به گام با بازرگان»


📌 بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان اقدام به تولید و انتشار خلاصه‌ای از آثار آن مرحوم تحت عنوان «گام به گام با بازرگان» در قالب پادکست کرده‌ است. شش پادکست منتشر شده جهت دسترسی آسان‌تر در این پست مجددا باز‌نشر می‌شود.

پادکست «سازگاری ایرانی»
پادکست «چرا مخالف استبداد هستیم؟»
پادکست « منابع فقه، فقه، فقیه»
پادکست «ملت ایران چه باید بکند؟
پادکست «چرا دچار استبداد شده‌ایم؟»
پادکست «ما معلمیم یا مربی؟»

متن و صدا: دکتر علی ملک‌پور


🔷 بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان

@Bonyadbazargan
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی

نشست " مهندس سحابی، نقدها و پاسخ ها" در کلاب خیابان مصدق

به تاریخ: آدینه ۸ دی ماه ۱۴۰۲

🎙با سخنرانی:
مهندس محمد توسلی
دکتر احسان شریعتی
دکتر مهدی نوربخش
دکتر علیرضا رجایی
دکتر مصطفی دانشگر
دکتر حسین رفیعی
ایمان فلاح




.
@sokhanranihaa
@mossadeghstreet
@mohammadmosaddegh
تقی زاده و مصدق در چهار قاب

یک : تقی زاده می گفت چندی پس از اینکه با طرح تغییر سلطنت در مجلس پنجم مخالفت کردیم دکتر مصدق از مستوفی الممالک و مشیرالدوله و علاء و یحیی دولت آبادی و من دعوتی کرد و از ما خواست برای ادامه مبارزه هیچ نوع کاری را در حکومت بعد قبول نکنیم و از همکاری خودداری کنیم. پس از اینکه جمع متفرق شد، مرا نگاه داشت و گفت چون می دانم برای شما از نظر مادی امکان آن نیست که بیکار بمانید خوشوقت می شوم تا به هر نحو که مایل باشید ترتیباتی بدهم که زندگی شما مختل نماند. البته من تشکر کردم. مصدق در آن دوره با دلیری و خودداری تمام برکنار ماند و تحمل تبعید و زندان هم کرد.

دو : هم از تقی زاده و هم از باقر مهذب الدوله کاظمی شنیدم پس از کوتاه شدن دوره چهار ساله سنا به مدت دو سال و بیکار شدن سناتورها، تقی زاده قصد مسافرت به اروپا برای معالجه کرد. چون خرید ارز تحت نظارت بود، تقی زاده کاغذی به وزارت دارایی نوشت و به علت لزوم معالجه در خارج، تقاضای مبلغی ارز بیش از آن مقدار کرد که مقرر شده بود و ناچار این موارد می بایست در هیأت دولت مطرح شود. مصدق موضوع پیشنهاد موافق وزارت دارایی را در جلسه دولت مطرح می کند ولی به تصویب نمی رسد. پس مصدق ضمن نامه ای خصوصی در معذرت خواهی به تقی زاده می نویسد چون دولت موافقت نکرده است که به شما بیش از میزان مقرر ارز فروخته شود و من می دانم که فعلاً برای شما پرداخت تفاوت قیمت ارز آزاد امکان ندارد، مبلغ مورد اختلاف طی یک قطعه چک شخصی فرستاده می شود و انتظار قبول آن را به طور دوستانه دارم تا هر وقت که امکان پیدا کردید مسترد فرمایید. کاظمی که دوست هر دو بود کاغذ را برای تقی زاده می برد. کاظمی می گفت که سه چهار روز پس از آن، مصدق نامه تقی زاده را نشان داد که ضمن ابراز تشکر همان چک را پس فرستاده بود.

سه : تقی زاده می گفت چند روزی پس از اینکه قشونیها دکتر مصدق را محبوس کرده بودند، عصری در خانه ام زده شد. آمدند و گفتند که یک نظامی به اسم سرلشکر آزموده می خواهد با شما ملاقات کند. آمد و صحبت کردیم. مضمون حرفش این بود که شما می دانید که مصدق قرار است محاکمه شود و ما در صدد جمع آوری دلایل برای تهیه ادعا نامه هستیم. از جمله دلایل ما یکی هم رساله دکتری اوست که راجع به موضوع وصیت در فقه شیعه نوشته است و در آنجا بعضی مطالب را طرح کرده است که می تواند مورد استفاده در محکمه بر ضد او باشد. پس عباراتی چند از آن کتاب را به من نشان داد. گفت اگر شما هم به این منظور کمک و طی مشروحه ای تأیید کنید که او در این نوشته ها اصول اسلامی را انتقاد کرده است دلایل ما محکمه پسند و محکم تر می شودا تقی زاده گفت بی اختیار خنده ام گرفت. هم از اینکه مصدق را نشناخته و کتاب او را نفهمیده اند و هم مرا. پس به او گفتم آقا معلوم می شود حرف درست و دلایل حسابی ندارید بعلاوه شما در این نوع مطالب علمی و دانشگاهی حق اظهار نظر ندارید! بروید و خودتان را ملعبه نکنید. دست ازین کارهای غلط بردارید.

چهار : وقتی مصدق به رحمت الهی پیوست تقی زاده به دکتر متین دفتری که داماد مصدق بود نامه ای نوشت. من اصل آن نامه را ندیده ام ولی قسمتی از مسوده آن به دستم افتاده است. این مسوده عبارت است از صورت تقریر نامه ای که بر روی کاغذ مجلس سنا نوشته شده و به خط یکی از منشی های زیر دست تقی زاده است. اما فقط ورق اول آن باقی است و قسمت دومش به دستم نیفتاده. تقی زاده دراین نامه چنین نوشته است: جناب آقای دکتر متین دفتری، دوست عزیزم! از واقعه مصیبت بار که واقع شد این جانب به قدری متأثر و اندوهگین هستم که به بیانش قادر نمی باشم. وفات مرحوم دکتر مصدق بیش از اندازه به این جانب مؤثر گردید و می توانید تشخیص بدهید که احساسات من نسبت به آن رفیق و دوست قدیم چه اندازه بوده و هست که به حقیقت از بیان احساسات خود قاصر و عاجزم. آن مرحوم رفیق قدیم و دوست دیرین من بود و البته می دانید که بیش از پنجاه سال روابط دوستانه و همکاری ما باید اعلی درجه بوده و از زمان دوره اول مجلس شورای ملی دائماً با آن مرحوم نزدیک و همقدم و همکار بوده ایم و این واقعه ضربه عظیمی برای مخلص... (دنباله آن در دست نیست).

@hamidrezaabedian

منبع : نادره کاران، زنده یاد استاد ایرج افشار، ص ۱۸۵-۱۸۳
🔳 یادمان پنجاه و هفتمین سالمرگ دکتر محمد مصدق

۱- در "مسلمانی"

چندی پس از درگذشت خانم ضیاء السلطنه، همسر دکتر مصدق، آقای زنجانی مرا خواست تا به خانه‌اش بروم. در خانه آقای زنجانی، مهندس احمد مصدق نیز به ما ملحق شد و گفت آقا(دکتر مصدق) سلام رساندند و این وجوهات شرعی و این مبلغ را بابت خرید نماز و روزه برای مادرم به من دادند تا تقدیم شما کنم که هر طور صلاح می‌دانید آنها را به مصرف برسانید. سپس مبلغ دیگری به آقای زنجانی داد و گفت این مبلغ را نیز پدرم بابت آنکه ممکن است دینی به گردن داشته باشد تقدیم کرده است.

آقای زنجانی پس از دریافت پول‌ها در حضور مهندس احمد مصدق نامه‌ای به دکتر مصدق نوشت و در آن پس از تشکر اظهار کرد چون از وجوهات شرعی استفاده نمی‌کنم و به کسانی که نماز و روزه قضا را به عهده می‌گیرند دسترسی ندارم این پول‌ها را خدمت آیت الله میلانی می‌فرستم و رسید آن را به شما می‌دهم. سپس وجوهات را در دو کیسه گذاشت و به همراه دو نامه که برای آقای میلانی نوشت به من داد تا در مشهد به آقای میلانی تحویل دهم.

فردای آن روز با قطار رهسپار مشهد شدم و در آنجا از طریق آقای طاهر احمدزاده از آقای میلانی وقت ملاقات گرفتم و به خانه ایشان واقع در خیابان تهران رفتم. مرحوم آیت الله میلانی مرا به اندرونی دعوت کرد. در آنجا به جز من و ایشان، آقا سید علی فرزندش نیز حضور داشت. آیت الله میلانی پس از خواندن نامه‌ها برای مرحوم ضیاء السلطنه فاتحه‌ای خواند و سپس پاسخ هر دو نامه را نوشت و از من خواست ناهار را در آنجا بخورم. به ایشان عرض کردم اگر اجازه دهید برای عرض سلام به حرم امام رضا(ع) مشرف شوم. پاسخ داد خیر همین جا بمانید و من سلام شما را به امام رضا می‌رسانم و بلیط بازگشت به تهران نیز برای شما تهیه می‌کنم.

عصر همان روز آقا سید علی مرا به ایستگاه قطار رساند و من نیز به تهران بازگشتم و پاسخ نامه‌ها را به آقای زنجانی دادم. ایشان در حضور من نامه‌ها را باز کرد و خواند. یکی از آنها که با عنوان آقای دکتر مصدق، نخست وزیر شروع شده بود برای دکتر مصدق بود و در آن از وی تجلیل شده بود. آیت الله میلانی در این نامه خطاب به دکتر مصدق نوشته بود "آقای دکتر مصدق امانتی شما رسید. انشاالله مقبول است و پاداش شما نزد خداوند محفوظ." در این نامه همچنین دریافت وجوه مربوط را تایید کرده بود.

با خواندن نامه‌ها، آقای زنجانی به مهندس احمد مصدق تلفن کرد و گفت پیش من امانتی دارید و هر وقت مجال داشته باشید برای گرفتن آن نزد من بیایید. آیت الله میلانی به مقلدان خود در تهران دستور داده بود که وجوهات خود را به آقای زنجانی بدهند. از این رو تا آنجا که من می‌دانم بسیاری از مقلدان آقای میلانی وجوهات خود را به آقای زنجانی می‌دادند.

@hamidrezaabedian

منبع : هفتاد سال پایداری، خاطرات حسین شاه حسینی، به کوشش امیرطیرانی، ص ۲۳۹-۲۳۸
Forwarded from گفتگوهای ملی
🔴 نخست‌وزیر محصور، چالش‌ها و چشم‌انداز‌ها

🔻 به مناسبت پنجاه و هفتمین سالگرد فوت دکتر محمد مصدق

🔻 سخنرانان:
▫️محمد ترکمان (تاریخ‌نگار)
▫️نیکلا گرجستانی (کارشناس ارشد سابق بانک جهانی و نویسنده‌ی کتاب میراث مصدق)
▫️داریوش رحمانیان (استاد تاریخ دانشگاه تهران)

🔻 زمان برگزاری:
یک‌شنبه ۳ مارچ ۲۰۲۴ مورخ ۱۳ اسفندماه ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۰ به وقت ایران و ۱۷:۳۰ به وقت اروپای مرکزی

🔻 برگزاری در بستر:
کلاب «گفت‌وگوهای ملی» :
https://www.clubhouse.com/house/گفتگوهای-ملی

#محمد_مصدق
#احمد_آباد

@goftegoha_melli
🔳 یادمان پنجاه و هفتمین سالمرگ دکتر محمد مصدق

۲- در "تربیت فرزندان"

در نوشاتل مانند دیگر شهرهای اروپا میوه‌های نارس یا رسیده باغچه‌ها اغلب زیر درختان مجاور پیاده‌روها می‌ریزد و عابرین به آن توجه نمی‌کنند. از سوی دیگر، در سوئیس چیدن میوه نارس به خصوص انگور جرم است و مجازات دارد. روزی مادر قصد داشت برای ناهار پلو خورش بادمجان درست کند. در آن موقع نیازمندی آشپزخانه را که شامل گوشت، سبزیجات، میوه و نان و غیره بود از دکان‌های نزدیک خانه می‌خریدیم. بدین ترتیب که اجناس را از دکاندار می‌گرفتیم و او یادداشت می‌کرد. آخر هر ماه پدرم با مراجعه به آنها بدهی اش را می‌پرداخت.

آن روز مادرم وسایل مورد نیاز ناهار یعنی گوشت برنج و بادمجان را گرفته بود اما غوره برای خورش بادمجان پیدا نکرده بود. در اروپا مصرف غوره به صورت چاشنی به طوری که در ایران مرسوم است معمول نیست... به هر صورت مادر به غوره نیاز داشت و در بساط دکان‌های فروش سبزی و میوه، غوره نبود. در همسایگی آپارتمان ما باغچه و موستان بزرگی بود و من ضمن عبور و به هنگام بازی با بچه‌ها، درخت‌های انگور آنجا را دیده بودم. وقتی مادر گفت دنبال غوره می‌گردد به فکرم رسید خدمتی بکنم.

بدون اینکه به مادر حرفی بزنم تصمیم خود را با احمد که آن روز از پانسیون نزد ما آمده بود در میان گذاشتم و هر دو از خانه بیرون آمدیم. از دیوار باغ همسایه به آسانی بالا رفتیم. احمد در پای دیوار منتظرم بود. در داخل باغ دو سه خوشه بزرگ غوره چیدم و به همان ترتیب از آنجا خارج شدم و همراه احمد به خانه برگشتم. مادرم که تعجب کرده بود پرسید غلام از کجا غوره پیدا کردی؟ حقیقت را گفتم. مادر، من و احمد را به خاطر اینکه بدون اجازه وارد خانه مردم شده‌ایم و میوه باغشان را چیده‌ایم ملامت کرد.

گفتم چه اهمیت دارد؟ بچه‌ها هر روز هنگام عبور از کنار باغچه‌ها میوه‌هایی را که زمین ریخته برمی‌دارند و گاهی هم از درختان می‌کنند! مادر گفت بچه‌ها کار بدی می‌کنند، شما نباید از آنها تقلید کنید، به هر حال غوره را چیده‌ای، آن را مصرف می‌کنم ولی بعد از ظهر به اتفاق آنجا می‌رویم و بهای آن را به صاحبخانه می‌پردازیم!

ظهر که پدر آمد از خوشمزگی خورش غوره بادمجان تعریف کرد و از مادرم پرسید غوره از کجا پیدا کرده است؟ مادر گفت بعد از اینکه غذا خوردید داستان را برای شما تعریف می‌کنم. پدر با تعریف مجدد از خوشمزگی خورش، غذایش را تمام کرد و از مادر خواست که چگونگی تهیه غوره را برای او شرح دهد.

مادر گفت غلام و احمد غوره را از باغ همسایه چیده اند. پدر با شنیدن این خبر سخت عصبانی شد و خطاب به من و احمد گفت شما دزدی کرده‌اید! بی‌اجازه وارد خانه مردم شده‌اید، پدرتان را در می‌آورم، هر دوتان را می‌کشم!

در این ضمن از جا برخاست و به طرف ما روی آورد. من و احمد که آماده فرار بودیم از اتاق بیرون جستیم. احمد گریه کنان می‌گفت الان پدر ما را می‌کشد، فرار کنیم! من که از او کوچکتر بودم - حدود ۷ سال داشتم - به او گفتم گریه نکن، نترس! او نمی‌تواند ما را بکشد، او را حبس می‌کنند!

@hamidrezaabedian

منبع: در کنار پدرم؛ مصدق ، خاطرات دکتر غلامحسین مصدق، به کوشش سرهنگ غلامرصا نجاتی، ص ۱۶-۱۵
🔳 یادمان پنجاه و هفتمین سالمرگ دکتر محمد مصدق

۳- در "تاثیرپذیری از مادر"

[زمانی] اعتبارنامه ی یکی از نمایندگان بعنوان تطمیع در انتخابات در یکی از شعبات مجلس مورد اعتراض قرار گرفت و مطلعی هم که برای گواهی دعوت شده بود اظهار نمود لیست دوازده نفر کاندید نمایندگی طهران را که آن نماینده به من داد، نام دکتر مصدق در آن نوشته شده بود در صورتی که [من] چند سال بود ایران نبودم [و] دهنده ی آن لیست را هم ندیده بودم و مغرضی خواسته بود مرا با کسی که انتخابش بعنوان تطمیع مورد اعتراض قرار گرفته بود، همکار قرار دهد.

از این پیش آمد آنقدر متأثر شده بودم که به من حال تب دست داد و مادرم که از من عیادت نمود، علت را سؤال کرد و بعد از اینکه گفته های مرا شنید، اظهار نمود "ای کاش به جای حقوق در اروپا طب تحصیل کرده بودی! مگر تو نمی دانی که هر کس تحصیل حقوق نمود و در سیاست وارد شد باید خود را برای هر گونه افترا و ناسزا حاضر کند و هر ناگواری که پیش آید تحمل نماید؟ چون می دانم که تو غیر از خیر مردم نظری نداری باید بدانی که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می کنند."

این بیانات آن هم از زبان مادری که مرا بسیار دوست داشت و غیر از خیر جامعه نظری نداشت آنقدر در من تأثیر نمود که آن را برنامه ی زندگی قرار دادم و از آن به بعد هر فحش و ناسزا که شنیدم خود را برای خدمت به مملکت بیشتر آماده و مجهز دیدم.

@hamidrezaabedian

منبع: خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، ص ۸۳
🔳 یادمان پنجاه و هفتمین سالمرگ دکتر محمد مصدق

۴- در "فراق همسر"

احمد آباد - ۸ شهریور ۱۳۴۴ ، ۳۰ اوت ۱۹۶۵
عرض می شود مرقومه محترمه مورخ ۲۲ اوت عز وصول ارزانی بخشید و تسلیتی که باینجانب داده اید موجب نهایت امتنان گردید. از اینکه بعد از سالها بوصول خط شما موفق می شوم الحمد الله سلامت هستید خیلی خوشوقتم و اما راجع به خودم قبول بفرمائید که بسیار از این مصیبت رنج می کشم و چون که متجاوز [از] ۶۴ سال همسر عزیزم با من زندگی کرد و هر پیش آمد که برایم رسید تحمل نمود و با من دارای یک فکر و یک عقیده بود و هر وقت که احمد آباد می آمد مرا تسلی می داد در من تأثیر بسیار می کرد و آرزویم این بود که قبل از او من از این دنیا بروم و اکنون برخلاف میل، من مانده ام و او رفته است و چاره ای ندارم غیر از این که از خدا بخواهم که مرا هم هر چه زودتر ببرد و از این زندگی رقت بار خلاص شوم.

اکنون در حدود ده سال است که از این قلعه نتوانستم خارج شوم و از روی حقیقت از این زندگی سیر شده ام. باری یقین دارم که به شما هم بد گذشته است ولی چون محبوس نبوده اید و کسی مانع ملاقات شما نبوده و از این بابت آزاد بوده اید با زندگی بنده که در یک اطاق زندگی می کنم و گاه می شود که در روز چند کلمه هم صحبت نمی کنم بسیار فرق دارد. این است وضع زندگی اشخاص که یک عقیده ای دارند و تسلیم هوا و هوس دیگران نمی شوند.*

@hamidrezaabedian

* این نامه در پاسخ به تسلیت مریم فیروز (دایی زاده ی مصدق) نوشته شده است.

منبع: نامه های دکتر محمد مصدق، به کوشش محمد ترکمان، ص ۳۴۷
به گزارش خبرگزاری ایسنا کتاب«خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملّی ایران» نوشته محمدعلی موحد به عنوان نهمین کتاب از سلسله نشست‌های «صد کتاب ماندگار قرن» ؛ روز یکشنبه ۱۳ اسفندماه، ساعت ۱۰ در سازمان اسناد و کتابخانه ملّی ایران معرفی می شود.

در این نشستِ تخصصی حسین آبادیان عضو هیئت علمی دانشگاه بین المللی امام خمینی، الهام ملک زاده عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سخنرانی خواهند کرد و علی کالیراد رئیس پژوهشکذه اسناد سازمان‌ اسناد و کتابخانه ملّی ایران و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران دبیری این نشست را به عهده خواهد داشت.

کتابِ «خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملّی ایران» یکی از ارزشمندترین آثار استاد محمدعلی موحد است که آخرین بار در چهار جلد با عناوینی چون«جلد نخست از قرارداد دارسی تا سقوط رضا شاه»، «جلد دوم و سوم: دکتر مصدق و نهضت ملی ایران» و «جلد چهارم از کودتای ۲۸ مرداد تا سقوط زاهدی» منتشر شده است.
این کتاب که به روایت و واکاوی فرایند حقوقی قراردادها و مذاکرات نفتی از زمان انعقاد قرارداد ننگین دارسی تا سقوط زاهدی و وقایع تاریخی این دوران می پردازد، در سال ۱۳۸۴ برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد...
@mohammadmosaddegh
🔳 یادمان پنجاه و هفتمین سالمرگ دکتر محمد مصدق

۵- در "اهتمام به کتاب و کتابخانه"

دکتر مصدق موقعی که در مدرسه علوم سیاسی تدریس می کرد کتابخانه شخصی خود را به آنجا بخشید. کتابخانه آن مرحوم حاوی مقداری کتابهای چاپ سنگی ایران و هند بود. دیگر کتابهای حقوقی بود که از اروپا تهیه کرده بود. این قسمت حاوی دوره منشورات حقوقی دالوز Dalloz و سیری Sirey و نظایر آنها بود. همۀ آن کتابها به مهر اهدایی او و به رنگ سرخ ممهور شده بود. بعدها مدرسه علوم سیاسی با مدرسة حقوق ادغام و به نام جدید تبدیل شد و بالاخره کتابخانه دانشکده حقوق، میراث دار مدرسة علوم سیاسی و مسئول نگاه داری کتابخانه او شد. بخش اهدایی مصدق به آن کتابخانه قسمت ممتازی از نفایس کتابخانه به شمار می رفت.

مصدق بعدها حقوق دو ساله دوره نمایندگی خود در مجلس چهاردهم را برای خرید کتاب به همین کتابخانه بخشید. وقتی من به کتابداری آن کتابخانه در آمدم، هنوز مقداری از آن وجوه اهدایی مانده بود که با نظارت دکتر عبدالله معظمی،از آن محل کتاب می خریدیم و صورت کتاب ها را به اطلاع مصدق می رسانیدیم.

جز این، موقعی که مصدق از سفر مصر به ایران بازگشت، تعدادی متجاوز از یکصد جلد کتاب حقوقی و اقتصادی که از سوی مراکز علمی مصر به ایشان اهدا شده بود همه را به کتابخانه دانشکده حقوق بخشید. برای تحویل گرفتن آنها من از جانب دانشکده حقوق مأمور شدم و به خانه ایشان -در حقیقت مقر نخست وزیر- رفتم و کتابها را تحویل گرفتم. یادم است که در نامه ماشین شده، تعداد کتابها به غلط قید شده بود و شخص ایشان با همه گرفتاری ها به خط خود آن عدد را اصلاح کرده بود.

@hamidrezaabedian

منبع: نادره کاران، ایرج افشار، ص ۱۹۰-۱۸۹
🔳 یادمان پنجاه و هفتمین سالمرگ دکتر محمد مصدق

۶- در "صراحت لهجه"

روزی محمد علی شاه مرا احضار کرد و فرمود که "خواستم توسط معاون الدوله وزیر خزانه وقت با بهبهانی (آیت الله سید عبدالله) راهی باز کنم، کاری نکرد. هرگاه شما بتوانید کاری کنید موجب امتنان است." عرض شد که "شاه را با ایشان چه حاجت است؟ ایشان هرچه دارند از همراهی و مساعدتی است که با آزادیخواهان می نمایند. شاه هم همین رویه را اختیار کنند و با مشروطیت مخالفت نفرمایند تا دکان سیاسی آقا تخته شود و آقا و اصحابش همگی من تبع شاه شوند."

همان روز مذاکرات با شاه را به مرحوم بهبهانی گفتم. تصدیق نمود و بسیار خندید. در جواب فرمود سر شما هم بوی قورمه سبزی می دهد!

@hamidrezaabedian

منبع: مصدق و مسائل حقوق و سیاست، ایرج افشار، ص ۱۱۴-۱۱۳
🔳 یادمان پنجاه و هفتمین سالمرگ دکتر محمد مصدق

۷- در "ذکاوت و هوشیاری"

راوی [اللهیار صالح] گفت: مصدق [به هنگام اقامت در آمریکا به منظور شرکت در جلسه شورای امنیت] می خواست نامه ای مهم برای یکی از مقامات درجه اول آمریکا بفرستد و میل نداشت ماشین نویس آمریکایی که در اختیار داشت از مضمون واقعی آن نامه مطلع شود.

پس نامه را بر سه مضمون مختلف که هر یک با دیگری مغایر بود تقریر کرد و ماشین نویس هر سه را آماده ساخت. ماشین نویس که در حیرت مانده بود با دلاوری از مصدق به زبان فرانسه پرسیده بود "اجازه می دهید سئوالی از شما بکنم؟" مصدق گفته بود "بله، اشکالی ندارد."

ماشین نویس می پرسد "می خواهم بدانم شما چطور در یک زمان و به یک شخص سه نامه مغایر یکدیگر می نویسید؟! مصدق با خنده و شوخ طبعی خاص خود گفته بود"دختر خانم، کاملاً واضح است، برای اینکه تو ندانی کدام یک را خواهم فرستاد!"

@hamidrezaabedian

منبع: نادره کاران، ایرج افشار، ص ۱۸۸
در چهارده اسفند ۱۳۴۵ محمد مصدق بر اثر خونریزیِ زخمی کهنه، که از دوران دانشجویی‌اش در پاریس از آن رنج می‌برد، درگذشت. وقتی به او پیشنهاد دادند برای درمان به خارج از کشور برود امتناع کرد و گفت آرزو دارد در خاک ایران بمیرد. با وجودِ این، برخی از اعضای خانواده بدون اطلاع مصدق کوشیدند از شاه اجازه‌ی سفر درمانی مصدق را به خارج از کشور بگیرند و شاه قاطعانه درخواست آنها را رد کرده بود. شاه از مصدق، حتی در روزهایی که او در بستر مرگ بود، می‌ترسید.

با وجود این، شاه با اغماض اجازه داد پزشکی خارجی مصدق را معاینه کند. مصدق این پیشنهاد را رد کرد و گفت هدر دادن پول برای آوردن متخصص خارجی اشتباه است: به این سبب که اول هر چه در ایران بود برایش کافی بود؛ دوم این پول می‌تواند خرج تعدادی از خانواده‌های نیازمند شود.

آخرین وصیت مصدق این بود که در تشییع پیکرش فقط نزدیک‌ترین بستگانش شرکت کنند و در گورستان ابن بابویه در جوار میهن‌پرستانی که در قیام ۳۰ تیر شهید شدند به خاک سپرده شود. این دو خواسته‌ی مصدق نیز از سوی شاه پذیرفته نشد. اجازه‌ی تشییع جنازه ندادند و در جایی که خود مصدق می‌خواست هم دفن نشد. پیکر مصدق را بدون همراهان و بدون مراسم تشییع، با آمبولانس مخفیانه به احمدآباد منتقل کردند. او را در اتاق ناهارخوری طبقه‌ی هم‌کف خانه‌اش که هنوز به روی عموم بسته است به خاک سپردند. سادگی مراسم و محل دفن با فلسفه‌ی مادام‌العمر مصدق همخوانی داشت و همین همخوانی حس بلندمرتبگی مراسم را به جمع کوچکی که مصدق را به خاک می‌سپردند منتقل می‌کرد. وقتی این موضوع به شاه گزارش داده شد او به شکلی سربسته گفته بود: «حالا خواهیم دید.»

در تهران درگذشتِ مصدق بازتاب خبری نیافت، اما در روزنامه‌ها و مجلات خارجی در آن زمان تاریخچه‌ی زندگی مفصلی از مصدق منتشر شد. حتی برخی که مخالف سیاست‌های مصدق بودند به طرز چشمگیری ادای احترام و بر سرسپردگی او به آرمانش و کشورش تأکید کردند. شرکت در مراسم هفتم و چهلم (طبق عرف مسلمانان) ممنوع اعلام شد، با همه‌ی اینها گروه کوچکی موفق شدند در این دو روز گرد هم آیند. این ممنوعیت‌ها از طرف شاه درست همان ممنوعیت‌هایی بود که پدرش اِعمال می‌کرد. وقتی رضاشاه مردم را از ادای احترام به یک متوفی، که فردی دیندار بود، منع کرد مصدق گفت: «دیکتاتوری آنقدر قدرت دارد که حتی هنگام مرگ نیز باید خود را اثبات کند.» در دوازدهمین سالگرد درگذشت مصدق، در اسفندماه ۱۳۵۷، بیش از یک میلیون نفر از سرتاسر ایران در احمدآباد گرد آمدند، در تاریخ ایران تا آن زمان چنین جمعیتی برای شرکت در چنین مراسمی دیده نشده بود. ادای احترامی که در آن روز به مصدق شد تا آن زمان به هیچ دولتمرد، سیاستمدار یا حاکمی نشده بود.

از کتاب سرگذشت سیاسی دکتر محمد مصدق، نوشته فرهاد دیبا، ترجمه شیرین کریمی، ۱۴۰۲، نشر نی.
@SwannsWay
هیئت مأمور بازدید تأسیسات جنوب

فواد روحانی*

روز ۲۱ بهمن [۱۳۳۲] اعلامیه ای از طرف دولت به این مضمون منتشر گردید که شرکت هایی که در لندن مشغول مذاکره برای ترتیب کار نفت ایران هستند هیئتی مرکب از بیست نفر نمایندگان خود تعیین کرده اند که به خوزستان رفته و وضع تأسیسات را از لحاظ تجدید فعالیت بازدید کنند و گزارش دهند که تجدید عملیات مستلزم چه مقدار هزینه و استخدام چه تعداد کارشناسان خارجی است.

این نکته اضافه شده بود که هیئت مزبور به تهران نخواهد آمد و حامل هیچ پیشنهادی هم نخواهد بود. هیئت مزبور روز ۲۲ بهمن وارد آبادان شد. از بیست نفر اعضای این هیئت، هفت نفر نماینده شرکت سابق بودند و نه نفر از طرف شرکتهای آمریکایی و دو نفر از طرف شرکت شل و دو نفر از طرف شرکت نفت فرانسه انتخاب شده بودند،. هیئت مورد بحث مأموریت خود را چه در آبادان چه در مناطق نفت خیز در ظرف يك هفته انجام داد.

اتفاقاً مقارن توقف هیئت در آبادان، نگارنده به دستور مدیر عامل شركت سهام السلطان بیات به آبادان رفته بود و در اکثر مواقعی که نمایندگان با بیات مذاکره می کردند حضور داشت. همه نمایندگان بدون استثنا و مخصوصاً کسانی که از طرف شرکت سابق اعزام شده و سابقه خدمت در خوزستان داشتند با چنان لحنی تمجید از طرز نگاهداری تأسیسات و ادامه عملیات به مقیاس محدود از طرف ایرانیها صحبت می کردند که اظهار تعجب آنها برای نمایندگان دیگر تعجب آورتر بود.

در يك جلسه که یکی از نمایندگان انگلیسی پی در پی عبارات تحسین آمیز ادا می کرد یکی از نمایندگان آمریکایی به او گفت "این تعجبی ندارد زیرا ایرانیان این کاردانی را از شرکت خود شما کسب کرده اند." در اینجا گوینده انگلیسی سکوت کرد و مثل این بود که متوجه شد که این بیان ذم شبیه به مدح بود و نماینده آمریکایی احتمالا می خواست بگوید حق این بود که شرکت شما در زمان تصدی خود به لیاقت این کارمندان پی می برد.

البته هيئت مأمور بازدید وظیفه ای نداشت که نتیجه مشاهدات خود را به دولت ایران گزارش دهد ولی در ضمن یك سلسله صحبتهای خصوصی و دو به دو اطلاعاتی از اعضای هیئت به دست آمد به طور خلاصه از این قرار که حفظ تأسیسات کامل بوده و برخلاف شایعات هیچ قسمت از کارخانه ها و ماشینها مفقود نشده و از کار نیفتاده است و تعویض ماشین آلات فقط در حدودی لازم است که در طریقه اجرای عملیات فنی، روشها و وسایل تازها ی معمول شده است و هم مخارج آماده کردن تأسیسات برای حداکثر بهره برداری و هم تعداد کارشناسان خارجی که برای تجدید عملیات مورد نیاز می باشند به مراتب از آنچه تصور می شد کمتر است.

اعضای هیئت، روز آخر توقف خود برای خداحافظی نزد بیات رفتند و اظهاراتی دایر بر رضایت کامل از مشاهدات خود نموده به عنوان آخرین اطلاع خواستار ارقام پیشبینیهای بودجه شرکت برای سال ۱۳۳۳ شدند و به آنها توضیح داده شد که هزینه پالایشگاه آبادان برای تصفیه چهار میلیون تن در سال به میزان ۲۴۰۰ میلیون ریال و هزینه مناطق نفت خیز به رقم ۱۲۰۰ میلیون برآورد شده و چون کارکنان ایرانی شرکت، همه مانند سابق نگاه داشته شده اند [۱]، چنانچه تصمیم به افزایش حجم عملیات تا میزان حداکثر اتخاذ شود، هیچ خرج اضافی از بابت حقوق کارکنان ایرانی ایجاد نخواهد شد بلکه هزینه اضافه فقط عبارت از حقوق کارمندان خارجی و بهای مصالح و ادوات جدید خواهد بود. هیئت بازدید تأسیسات روز ۲۹ بهمن آبادان را ترك كرد.

به طوری که خبرگزاری های خارجی بعد از مراجعت هیئت به لندن اطلاع دادند، هیئت مزبور اظہار تحسین نسبت به طرز عمل کارکنان ایرانی و نگاهداری تأسیسات را در جلسات شرکتها در لندن کاملا منعکس و ضمناً اضافه کرده بود که ایرانی ها بدون كمك كارشناسان خارجی می توانند تا ده میلیون تن در سال استخراج و تصفیه کنند این اظهارات ظاهراً در بعضی محافل [لندن] با رضایت تلقی نشده بود...

@hamidrezaabedian

۱- تعهد دولت ملی نسبت به معیشت کارگران صنعت نفت در دوران تحریم بدون اخراج حتی یک نفر از آنها، حقیقتا درخشان و شگفت انگیز است. [تاریخ تحلیلی]

* زنده یاد فواد روحانی مشاور نفتی دولت های ایران پیش و پس از کودتا بود که بعدها در جایگاه اولین دبیرکل اوپک قرار گرفت.

منبع: تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران، ص ۴۲۸-۴۲۷
Forwarded from تاریخ تحلیلی
مرحوم صالح کمی پس از کودتای ۲۸ مرداد به ایران مراجعت و از خاطراتش نقل کرد که چند روز بعد مرحوم آیت الله کاشانی که دوست و همشهری او بود به دیدنش آمد و هر دو از این اتفاقات اظهار تأسف نمودند. وی پیش بینی می کرد که اگر در ایران بود شاید نمی گذاشت بین آیت الله کاشانی و دکتر مصدق اینقدر شکاف وسیع شود که کار بدانجاها بکشد. صالح گفت آیت الله کاشانی در موقع خداحافظی با چشمانی گریان عبایش را به دور گردنم انداخت و خواست که برای او و رهایی مملکت از مخمصه به درگاه خداوند دعا کنم ولی افسوس که کار از کار گذشته بود و سرانجام همان سپهبد زاهدی جنایت کار چه رفتارهای توهین آمیز و ناشایستی که در حق آیت الله کاشانی انجام نداد.

@hamidrezaabedian

- ۲۳ اسفندماه شصت و دومین سالگشت درگذشت آیت الله کاشانی ست.

منبع: خاطرات الهیار صالح به کوشش دکتر سید مرتضی مشیر، ص ۳۸