#مطلب_روز نقش ملکه الیزابت
در کودتای 28 مرداد چه بود؟
براساس اسناد تازه منتشرشده
شرق: بر اساس اسناد جدید یک پیام از ملکه الیزابت به شاه در کودتای سازمان سیا در سال ۱۹۵۳ در ایران نقش داشته است. مورخانی که پیام ملکه الیزابت را کشف کردهاند، معتقدند که سوءتفسیر آن به شاه کمک کرده تا در یک لحظه حساس از کشور فرار نکند.
به گزارش «ان بی سی» پیام ملکه الیزابت کاملا به موقع بود و قصد داشت به یک پادشاه جوان ایرانی که با بحران مواجه بود، اطمینان خاطر بدهد اما خیلی زود مشخص شد که چنین پیامی از لندن نیامده است. آن پیام در واقع یک یادداشت دیپلماتیک درهم و آشفته بوده که منبعش هم اشتباه بوده اما آمریکایی ها حتی پس از درک اشتباه خود و اینکه سوء برداشت کرده اند، از این یادداشت برای اهداف خود استفاده کردند.
بر اساس مستند «ملکه و کودتا» که این ماه در انگلیس منتشر شد و با استناد به اسناد تازه کشف شده ایالات متحده، ممکن است خطاهایی که به شوخی شبیه است در کودتای سیا-انگلیس در سال ۱۹۵۳ که سرنگونی دولت دموکراتیک ایران را به دنبال داشت، نقش اساسی داشته باشد. کودتایی که در سال ۱۹۵۳ شاه ایران محمدرضا پهلوی را به قدرت بازگرداند و باعث ایجاد بیاعتمادی بین ایالات متحده و ایرانیان از آن زمان شد، الهام بخش بسیاری از کتاب ها، مستندها و تحقیقات دانشگاهی است. اما تقریبا هفت دهه بعد، مورخان انگلیسی اسناد وزارت امور خارجه را در بایگانی های ملی ایالات متحده کشف کردهاند که نشان از پیچیدگی جدید کودتا دارد.
سند اصلی مربوط به فوریه سال ۱۹۵۳ است، یعنی پنج ماه قبل از اینکه جاسوسان انگلیس و ایالات متحده به سرنگونی دولت پارلمانی به رهبری نخست وزیر محمد مصدق کمک کنند. در آن زمان، شاه ایران ثبات نداشت و در بحبوحه مشکلات غوطه ور بود. او به فکر فرار از ایران بود. این اندیشه شاه نقشه مشترک آمریکا و انگلیس را قبل از اینکه شروع شود، با شکست روبه رو میکرد.
طبق این مستند که توسط بریو نیو مدیا (Brave New Media) برای کانال چهار انگلیس تهیه شده است، تاکنون این سند هرگز مورد توجه عموم قرار نگرفته است، حتی اگر به همراه سایر اسناد در بایگانی ایالات متحده آمریکا رمزگشایی شده باشد. در تاریخ 27 فوریه، وزیر امور خارجه آمریكا، جان فاستر دالس یک پیام فوق سری را از سفارت آمریكا در لندن دریافت كرد که حاوی پیام آنتونی ادن، وزیر خارجه انگلیس بود که می گفت: «دفتر امور خارجه، ظهر امروز ما را از دریافت پیام ادن از ملکه الیزابت آگاه کرد. در این پیام درباره آخرین وضعیت شاه ابراز نگرانی شدید شده و ملکه شدیدا امیدوار است که ما می توانیم شرایطی را مهیا کنیم که شاه را از فرار از کشور دلسرد کنیم».
ظاهرا ملکه الیزابت در این پیام تلاش کرده که پادشاه دیگری که دوستش هم است، ثابت قدم باقی بماند. روری کورماک، استاد روابط بین الملل در دانشگاه ناتینگهام، یکی از دو محققی است که اسناد را کشف کرده است. او گفت: «واشنگتن پیام بریتانیا را به عنوان کارت برنده ای به منظور متقاعدکردن شاه برای ماندن در کشور در نظر گرفته است». کورماک به ان بی سی نیوز گفت: «برای آمریکایی ها، این عالی است. این مهم است که واشنگتن می تواند از کسی استفاده کند که شاه واقعا به او احترام می گذارد. ملکه، رهبر خانواده های سلطنتی جهان».
بنا بر این مستند، لوی هندرسون، سفیر آمریكا در تهران فورا درخواست ملاقات با شاه جهت تحویل پیام از انگلیس را داد. یکی از دستیاران کاخ به سفیر گفت که شاه نمی تواند حضوری با او ملاقات کند، زیرا منتظر نخست وزیر مصدق است تا برای خداحافظی با او پیشش بیاید. هندرسون که در مورد امنیت تماس تلفنی نگرانی داشت، سعی کرد پیام خود را از طریق فردی که در کاخ سفید صاحب مقام بود و با لحنی محتاطانه به شاه منتقل کند. ریچارد آلدریچ، استاد سیاست و مطالعات بین الملل در دانشگاه وارویک، محقق دیگری که اسناد را کشف کرده، گفت: «اگرچه راهی برای دانستن اینکه برداشت شاه از این پیام چه بوده، وجود ندارد، اما نتیجه این بود که شاه به سرعت برنامه های خود را برای پرواز از تهران کنار گذاشت». آلدریچ گفت: «شاه برنامه هایش را تغییر می دهد. آنچه ما به عنوان مورخان واقعا دوست داریم، انجام دهیم این است که بتوانیم یک آزمایشگاه راه اندازی کنیم و مجددا وقایع را تغییر دهیم و یک چیز خاص را تغییر دهیم، اما شما نمیتوانید این کار را بکنید. به هر حال، ارزیابی من این است که اگر شاه فرار میکرد، احتمال اینکه این کودتا اتفاق بیفتد، بسیار کمتر بود». اما در لندن، سفارت آمریكا خیلی زود متوجه شد پیامی كه از طرف مقامات بریتانیا منتقل شده بود، به راحتی می تواند اشتباه برداشت شود.
طبق یادداشت دوم که در این مستند بازگو شده است، سفارتخانه با استناد به تلگراف قبلی خود میگوید که ملکه الیزابت به کشتی اشاره دارد و نه به سلطنت.
در کودتای 28 مرداد چه بود؟
براساس اسناد تازه منتشرشده
شرق: بر اساس اسناد جدید یک پیام از ملکه الیزابت به شاه در کودتای سازمان سیا در سال ۱۹۵۳ در ایران نقش داشته است. مورخانی که پیام ملکه الیزابت را کشف کردهاند، معتقدند که سوءتفسیر آن به شاه کمک کرده تا در یک لحظه حساس از کشور فرار نکند.
به گزارش «ان بی سی» پیام ملکه الیزابت کاملا به موقع بود و قصد داشت به یک پادشاه جوان ایرانی که با بحران مواجه بود، اطمینان خاطر بدهد اما خیلی زود مشخص شد که چنین پیامی از لندن نیامده است. آن پیام در واقع یک یادداشت دیپلماتیک درهم و آشفته بوده که منبعش هم اشتباه بوده اما آمریکایی ها حتی پس از درک اشتباه خود و اینکه سوء برداشت کرده اند، از این یادداشت برای اهداف خود استفاده کردند.
بر اساس مستند «ملکه و کودتا» که این ماه در انگلیس منتشر شد و با استناد به اسناد تازه کشف شده ایالات متحده، ممکن است خطاهایی که به شوخی شبیه است در کودتای سیا-انگلیس در سال ۱۹۵۳ که سرنگونی دولت دموکراتیک ایران را به دنبال داشت، نقش اساسی داشته باشد. کودتایی که در سال ۱۹۵۳ شاه ایران محمدرضا پهلوی را به قدرت بازگرداند و باعث ایجاد بیاعتمادی بین ایالات متحده و ایرانیان از آن زمان شد، الهام بخش بسیاری از کتاب ها، مستندها و تحقیقات دانشگاهی است. اما تقریبا هفت دهه بعد، مورخان انگلیسی اسناد وزارت امور خارجه را در بایگانی های ملی ایالات متحده کشف کردهاند که نشان از پیچیدگی جدید کودتا دارد.
سند اصلی مربوط به فوریه سال ۱۹۵۳ است، یعنی پنج ماه قبل از اینکه جاسوسان انگلیس و ایالات متحده به سرنگونی دولت پارلمانی به رهبری نخست وزیر محمد مصدق کمک کنند. در آن زمان، شاه ایران ثبات نداشت و در بحبوحه مشکلات غوطه ور بود. او به فکر فرار از ایران بود. این اندیشه شاه نقشه مشترک آمریکا و انگلیس را قبل از اینکه شروع شود، با شکست روبه رو میکرد.
طبق این مستند که توسط بریو نیو مدیا (Brave New Media) برای کانال چهار انگلیس تهیه شده است، تاکنون این سند هرگز مورد توجه عموم قرار نگرفته است، حتی اگر به همراه سایر اسناد در بایگانی ایالات متحده آمریکا رمزگشایی شده باشد. در تاریخ 27 فوریه، وزیر امور خارجه آمریكا، جان فاستر دالس یک پیام فوق سری را از سفارت آمریكا در لندن دریافت كرد که حاوی پیام آنتونی ادن، وزیر خارجه انگلیس بود که می گفت: «دفتر امور خارجه، ظهر امروز ما را از دریافت پیام ادن از ملکه الیزابت آگاه کرد. در این پیام درباره آخرین وضعیت شاه ابراز نگرانی شدید شده و ملکه شدیدا امیدوار است که ما می توانیم شرایطی را مهیا کنیم که شاه را از فرار از کشور دلسرد کنیم».
ظاهرا ملکه الیزابت در این پیام تلاش کرده که پادشاه دیگری که دوستش هم است، ثابت قدم باقی بماند. روری کورماک، استاد روابط بین الملل در دانشگاه ناتینگهام، یکی از دو محققی است که اسناد را کشف کرده است. او گفت: «واشنگتن پیام بریتانیا را به عنوان کارت برنده ای به منظور متقاعدکردن شاه برای ماندن در کشور در نظر گرفته است». کورماک به ان بی سی نیوز گفت: «برای آمریکایی ها، این عالی است. این مهم است که واشنگتن می تواند از کسی استفاده کند که شاه واقعا به او احترام می گذارد. ملکه، رهبر خانواده های سلطنتی جهان».
بنا بر این مستند، لوی هندرسون، سفیر آمریكا در تهران فورا درخواست ملاقات با شاه جهت تحویل پیام از انگلیس را داد. یکی از دستیاران کاخ به سفیر گفت که شاه نمی تواند حضوری با او ملاقات کند، زیرا منتظر نخست وزیر مصدق است تا برای خداحافظی با او پیشش بیاید. هندرسون که در مورد امنیت تماس تلفنی نگرانی داشت، سعی کرد پیام خود را از طریق فردی که در کاخ سفید صاحب مقام بود و با لحنی محتاطانه به شاه منتقل کند. ریچارد آلدریچ، استاد سیاست و مطالعات بین الملل در دانشگاه وارویک، محقق دیگری که اسناد را کشف کرده، گفت: «اگرچه راهی برای دانستن اینکه برداشت شاه از این پیام چه بوده، وجود ندارد، اما نتیجه این بود که شاه به سرعت برنامه های خود را برای پرواز از تهران کنار گذاشت». آلدریچ گفت: «شاه برنامه هایش را تغییر می دهد. آنچه ما به عنوان مورخان واقعا دوست داریم، انجام دهیم این است که بتوانیم یک آزمایشگاه راه اندازی کنیم و مجددا وقایع را تغییر دهیم و یک چیز خاص را تغییر دهیم، اما شما نمیتوانید این کار را بکنید. به هر حال، ارزیابی من این است که اگر شاه فرار میکرد، احتمال اینکه این کودتا اتفاق بیفتد، بسیار کمتر بود». اما در لندن، سفارت آمریكا خیلی زود متوجه شد پیامی كه از طرف مقامات بریتانیا منتقل شده بود، به راحتی می تواند اشتباه برداشت شود.
طبق یادداشت دوم که در این مستند بازگو شده است، سفارتخانه با استناد به تلگراف قبلی خود میگوید که ملکه الیزابت به کشتی اشاره دارد و نه به سلطنت.
قسمت دوم
مهم اینکه، سفارتخانه بر این گفته خود تأکید هم میکند. نکته دیگر اینکه، وزیر امور خارجه انگلیس پیام خود را درحالی که با کشتی «آر ام اس» ملکه الیزابت برای شرکت در جلسات به کانادا می رفت، ارسال کرده بود. از ملکه هیچ پیامی برای شاه وجود نداشت و هیچ دیپلماسی سلطنتی فوق سری در بازی نبود. این فقط یک اشتباه بزرگ ناشی از یک یادداشتی بود که به طرز گیج کنندهای نوشته شده بود. كورماك گفت: «این یک ضعف برنامه نویسی است و من به هیچ وجه آمریكاییها را به خاطر سوء تفسیر سرزنش نمیكنم». سفارت لندن در تلگرام خود به واشنگتن نوشت: «عمیقا از عدم وضوح در پیام ارسالی ابراز پشیمانی میکنیم. این گفته دیگر هرگز تکرار نشد، تا امروز که ما دوباره این پیام را خواندیم و فهمیدیم که این پیام مستعد سوءبرداشت بوده است». مقامات آمریكا تصمیم گرفتند كه به همتایان بریتانیایی خود در مورد این درهم ریختگی چیزی نگویند. کورماک گفت دولت انگلیس از شنیدن اینکه از ملکه به عنوان ابزاری در یک عملیات مخفی تغییر رژیم استفاده شده است، احتمالا خشمگین می شد. در مورد شاه نیز آمریکاییها تصمیم گرفتند که این اشتباه را اصلاح نکنند و به او هم چیزی نگویند.
آلدریچ گفت: «آنها نمیخواهند شاه متوجه شود كه او در واقع گمراه شده است، یا حتی به طور غیرعمد فریب خورده است. او متقاعد شد که ریسک کند و همه اینها تا حدی بر اساس یک فرضیه دروغین استوار بود. شاه ایران معتقد است كه از یك کشور سلطنتی دیگری پیام دریافت كرده است. در حالی که او در حقیقت، پیامی از یك قایق دریافت كرده بود».
کودتای سرنگونی مصدق در آگوست همان سال آغاز شد. پس از آنکه دولت مصدق سفارت انگلیس در تهران را در سال ۱۹۵۲ تعطیل و گمان کرد که این یک مرکز جاسوسی است. سیا با استفاده از مأموران و برنامههای انگلیسی رهبری عملیات کودتا را بر عهده گرفت. دولت رئیس جمهور هری ترومن در برابر ایده براندازی مصدق مقاومت کرده بود اما پس از روی کارآمدن دوایت آیزنهاور در ژانویه سال ۱۹۵۳، تیمی جنجالی تر که نگران قدرت گرفتن اتحاد جماهیر شوروی در ایران بود، از رویکرد انگلیس حمایت کرد».
این کودتا در درجه اول با تکیه به افسران نظامی ایران، رشوه دادن و سوءاستفاده از مخالفتهای موجود با مصدق توسط سیا با نام عملیات آژاکس انجام شد. در ابتدا کودتا با مشکل روبه رو شد و اردوگاه مصدق برخی چیزها را فهمید اما افسران سیا که دست اندرکار این کودتا بودند به سرپرستی كرمیت روزولت جونیور، نوه رئیس جمهور پیشین تئودور روزولت، تلاش دوم را انجام دادند كه موفق شد.
در ۱۹ آگوست، شاه مصدق را از نخست وزیری برکنار و یک دولت نظامی را متصدی امور کرد. در سال ۲۰۱۳، سیا به طور علنی برای اولین بار به دست داشتن خود در کودتای ۱۹۵۳ اذعان کرد؛ رویدادی که همچنان در شکلدهی آشفتگی روابط ایران و ایالات متحده نقش دارد که خود شاه هم در انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ به دنبال اعتراضات گسترده، سرنگون شد.
آلدریچ و کورماک گفتند افشاگری در مورد یادداشتهای دیپلماتیک سال ۱۹۵۳ این سؤال را ایجاد میکند که آیا ملکه انگلیس تاکنون میدانسته که وی نقش ناخواستهای در وقایع ایران دارد یا اینکه آیا مقامات انگلیس همیشه به دنبال کنارهگیری سلطنت انگلیس از سایر مکانیسمهای ژئوپلیتیکی بودهاند؟ مورخان میگویند: «دستیابی به اسناد تاریخی مربوط به خاندان سلطنتی بسیار دشوار و غالبا غیرممکن است. حتی برای نوشتن مقالات مربوط به قرون 19 و 20 هم با این مشکل مواجه هستیم». کورماک گفت: «مخفی ترین نهاد در انگلستان، با قدمت طولانی، خانواده سلطنتی است. بنا بر این مستند، پس از کودتا در سال ۱۹۵۳، سفیر آمریكا در تهران به نخست وزیر انگلیس، وینستون چرچیل یا ملكه در لندن پیشنهاد كرد که نوعی پیام تبریک به شاه بدهند.»وزارت خارجه انگلیس پاسخ داد: «فکر نمیکنم که پاسخی از سوی ملکه الیزابت در این زمینه خطاب به شاه ارسال شود!».
@mohammadmosaddegh
مهم اینکه، سفارتخانه بر این گفته خود تأکید هم میکند. نکته دیگر اینکه، وزیر امور خارجه انگلیس پیام خود را درحالی که با کشتی «آر ام اس» ملکه الیزابت برای شرکت در جلسات به کانادا می رفت، ارسال کرده بود. از ملکه هیچ پیامی برای شاه وجود نداشت و هیچ دیپلماسی سلطنتی فوق سری در بازی نبود. این فقط یک اشتباه بزرگ ناشی از یک یادداشتی بود که به طرز گیج کنندهای نوشته شده بود. كورماك گفت: «این یک ضعف برنامه نویسی است و من به هیچ وجه آمریكاییها را به خاطر سوء تفسیر سرزنش نمیكنم». سفارت لندن در تلگرام خود به واشنگتن نوشت: «عمیقا از عدم وضوح در پیام ارسالی ابراز پشیمانی میکنیم. این گفته دیگر هرگز تکرار نشد، تا امروز که ما دوباره این پیام را خواندیم و فهمیدیم که این پیام مستعد سوءبرداشت بوده است». مقامات آمریكا تصمیم گرفتند كه به همتایان بریتانیایی خود در مورد این درهم ریختگی چیزی نگویند. کورماک گفت دولت انگلیس از شنیدن اینکه از ملکه به عنوان ابزاری در یک عملیات مخفی تغییر رژیم استفاده شده است، احتمالا خشمگین می شد. در مورد شاه نیز آمریکاییها تصمیم گرفتند که این اشتباه را اصلاح نکنند و به او هم چیزی نگویند.
آلدریچ گفت: «آنها نمیخواهند شاه متوجه شود كه او در واقع گمراه شده است، یا حتی به طور غیرعمد فریب خورده است. او متقاعد شد که ریسک کند و همه اینها تا حدی بر اساس یک فرضیه دروغین استوار بود. شاه ایران معتقد است كه از یك کشور سلطنتی دیگری پیام دریافت كرده است. در حالی که او در حقیقت، پیامی از یك قایق دریافت كرده بود».
کودتای سرنگونی مصدق در آگوست همان سال آغاز شد. پس از آنکه دولت مصدق سفارت انگلیس در تهران را در سال ۱۹۵۲ تعطیل و گمان کرد که این یک مرکز جاسوسی است. سیا با استفاده از مأموران و برنامههای انگلیسی رهبری عملیات کودتا را بر عهده گرفت. دولت رئیس جمهور هری ترومن در برابر ایده براندازی مصدق مقاومت کرده بود اما پس از روی کارآمدن دوایت آیزنهاور در ژانویه سال ۱۹۵۳، تیمی جنجالی تر که نگران قدرت گرفتن اتحاد جماهیر شوروی در ایران بود، از رویکرد انگلیس حمایت کرد».
این کودتا در درجه اول با تکیه به افسران نظامی ایران، رشوه دادن و سوءاستفاده از مخالفتهای موجود با مصدق توسط سیا با نام عملیات آژاکس انجام شد. در ابتدا کودتا با مشکل روبه رو شد و اردوگاه مصدق برخی چیزها را فهمید اما افسران سیا که دست اندرکار این کودتا بودند به سرپرستی كرمیت روزولت جونیور، نوه رئیس جمهور پیشین تئودور روزولت، تلاش دوم را انجام دادند كه موفق شد.
در ۱۹ آگوست، شاه مصدق را از نخست وزیری برکنار و یک دولت نظامی را متصدی امور کرد. در سال ۲۰۱۳، سیا به طور علنی برای اولین بار به دست داشتن خود در کودتای ۱۹۵۳ اذعان کرد؛ رویدادی که همچنان در شکلدهی آشفتگی روابط ایران و ایالات متحده نقش دارد که خود شاه هم در انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ به دنبال اعتراضات گسترده، سرنگون شد.
آلدریچ و کورماک گفتند افشاگری در مورد یادداشتهای دیپلماتیک سال ۱۹۵۳ این سؤال را ایجاد میکند که آیا ملکه انگلیس تاکنون میدانسته که وی نقش ناخواستهای در وقایع ایران دارد یا اینکه آیا مقامات انگلیس همیشه به دنبال کنارهگیری سلطنت انگلیس از سایر مکانیسمهای ژئوپلیتیکی بودهاند؟ مورخان میگویند: «دستیابی به اسناد تاریخی مربوط به خاندان سلطنتی بسیار دشوار و غالبا غیرممکن است. حتی برای نوشتن مقالات مربوط به قرون 19 و 20 هم با این مشکل مواجه هستیم». کورماک گفت: «مخفی ترین نهاد در انگلستان، با قدمت طولانی، خانواده سلطنتی است. بنا بر این مستند، پس از کودتا در سال ۱۹۵۳، سفیر آمریكا در تهران به نخست وزیر انگلیس، وینستون چرچیل یا ملكه در لندن پیشنهاد كرد که نوعی پیام تبریک به شاه بدهند.»وزارت خارجه انگلیس پاسخ داد: «فکر نمیکنم که پاسخی از سوی ملکه الیزابت در این زمینه خطاب به شاه ارسال شود!».
@mohammadmosaddegh
به سوی دموکراسی (۲)
✍ حمیدرضا عابدیان
"در مملکتی که مردم آن به قدری گرفتار فقر و بیچارگی و بدبختی و ظلم و تعدی هستند که حوصله اینکه بیایند و دنبال این قبیل کارها بروند ندارند، یک کسی باید این ها را راهشان بیاندازد!"
این عبارات، اعترافاتی صریح از سوی یکی از سرسخت ترین مخالفان دکتر محمد مصدق در دو ماه پایانی صدارت اوست : اعتراف به ورود مولفه ای به نام "مردم" در سپهر سیاسی ایران علیرغم فقر و ببچارگی و بدبختی!
حائری زاده از اینکه مردم از دوردست ترین نقاط ایران، با امضای طومار و تلگراف، مجلس را تحت فشار گذاشته بودند تا گزارش هیئت هشت نفری را که در قالب ماده واحده ای با سه فوریت از سوی فراکسیون نهضت ملی تقدیم هیئت رییسه شده بود، تصویب کند، عصبی و ناراحت بود:
"کم کم کاربجایی رسید که همان بازیهای مجلس موسسانها شروع شد، از ولایات تصویب گزارش هیئت هشت نفری را خواستند. از بندرمعشور، آن چهار نفری که آنجا هستند و اصلا هیچ چیز نخوانده اند، هی تلگراف و طومارمی فرستند که گزارش هیئت هشت نفری باید تصویب بشود اینها تولید سوءظن کرد برای من. من دیدم زیر این کاسه نیم کاسه ای ست. در مملکتی که مردم آن به قدری گرفتار فقر و بیچارگی و بدبختی و ظلم و تعدی هستند که حوصله اینکه بیایند و دنبال این قبیل کارها بروند ندارند، یک کسی باید اینها را راهشان بیاندازد و ما پیشتردیدیم که انگشتهای سیاستهای خارجی بدست ما داخلی ها، بدست ما انگلیسی های وطنی بازی درست کردهاند!" [۱]
این اما یک اتهام آشکار و یک آدرس غلط بود که بطلان آن بر اساس اسناد تازه یاب، دست کم امروز به سادگی قابل احراز است. ماده واحده صراحتا می گفت که "اداره و مسئولیت امور مملکتی اعم از کشوری و لشگری از شئون مقام سلطنت نبوده و حقوق هیئت دولت و وزیران است که در اداره امور وزارت خانه های مربوطه بنام اعلیحضرت همایونی سعی و کوشش در اجرای مقررات قانونیه نموده، منفردا و مشترکا از عهده ی مسئولیت در مقابل مجلس شورای ملی برآیند" اما آیا انگلستان که خود از رژیم سلطنتی مشروطه بهره می گرفت حاضر بود تا یک چنین تعریفی از مشروطیت را برای ایران نیز به رسمیت بشناسد آن هم در دوران استقرار دولت ملی؟
هفتم خرداد، یعنی چهار روز پس از ایراد اتهام حائری زاده و در حالیکه مجلس ایران در حال تعیین تکلیف تفسیر دموکراتیک از قانون اساسی مشروطه بود، سفارت آمریکا در تهران تلگرامی دریافت می کند که حاوی پیام چرچیل به شاه است :
"...گرچه ما در سیاست های ایران دخالت نمی کنیم اما بسیار متاسفیم که می بینیم شاه قدرت خود را از دست می دهد، یا جایگاه خود را ترک می کند، یا بیرون رانده می شود..." [۲]
بر این اساس، مداخله انگلستان، چنانکه حائری زاده مدعی شده بود نمی بایست در جهت تصویب ماده واحده باشد بلکه کاملا برعکس، این مداخله می بایست در راستای جلوگیری از تصویب آن رقم بخورد که همین اتفاق هم افتاد و بعدها تاریخ نشان داد که این مداخله چگونه با کمک ایالات متحده، روند رشد دموکراسی در ایران را به تعویق انداخت.
در این دقائق سرنوشت ساز نهضت ملی، اما تطور موضع شاه نیز قابل مطالعه و جالب توجه است:
۱- گزارش گفتگوی شاه با علاء (وزیر دربار) : ۲۵ فروردین ۱۳۳۲
علاء به شاه خاطر نشان کرده است که اگر ساکت بماند، هواداران مصدق با ارعاب و تهدید ممکن است سرانجام بر مجلس چیره شوند تا گزارش هیئت هشت نفره را بپذیرد که قانون اساسی ایران را چنان تعبیر کند که در عمل منجر به محروم شدن شاه از قدرتی شود که هنوز از آن برخوردار است. شاه پاسخ می دهد این گزارش را خوانده و به نظر او چندان جدی نیست و در حقیقت به نظر وی مطابق با روح قانون اساسی ست. چرا وی باید از تصویب آن جلوگیری کند اگر اعضای مجلس راضی به آن هستند؟[۳]
اما آیا شاه در بیان این مواضع صادق بوده است؟ اگر پاسخ آری ست، پس چرا به محض دریافت پیام چرچیل و آگاهی از موضع انگلستان در این رابطه، موضعی کاملا متفاوت اتخاذ می کند؟
۲ - گزارش گفتگوی شاه با هندرسون (سفیر آمریکا) : ۹ خرداد ۱۳۳۲
من پیامی را منتقل کردم که در تلگرام ۳۰۶۷ وزارت به تاریخ ۲۸ مه آمده بود. او(شاه) ضمن ابراز خشنودی گفت که پیش تر بریتانیایی ها کوشیده بودند او را اغوا کنند که سلطنت خود را به پادشاهی مشروطه به صورت کشورهای اروپایی درآورد و از دخالت در امور سیاسی ایران بپرهیزد. او(شاه) گفت به نظر می رسد که سیاست کنونی انگلیس در این مورد در حال تغییر است. او(شاه) شخصا معتقد است که شاه باید در حیات سیاسی و به ویژه امور نظامی کشور ایفای نقش کند وگرنه کشور دچار هرج و مرج می شود! [۴]
@hamidrezaabedian
[۱] بررسی فوریت دوم ماده واحده،دوره ی هفدهم مجلس شورای ملی، ۳۲/۳/۳
[۲] اسناد سیاسی سفارت آمریکا در تهران، تلگرام ۳۰۶۷
[۳] همان، تلگرام ۴۰۲۷
[۴] همان، تلگرام ۴۵۷۳
✍ حمیدرضا عابدیان
"در مملکتی که مردم آن به قدری گرفتار فقر و بیچارگی و بدبختی و ظلم و تعدی هستند که حوصله اینکه بیایند و دنبال این قبیل کارها بروند ندارند، یک کسی باید این ها را راهشان بیاندازد!"
این عبارات، اعترافاتی صریح از سوی یکی از سرسخت ترین مخالفان دکتر محمد مصدق در دو ماه پایانی صدارت اوست : اعتراف به ورود مولفه ای به نام "مردم" در سپهر سیاسی ایران علیرغم فقر و ببچارگی و بدبختی!
حائری زاده از اینکه مردم از دوردست ترین نقاط ایران، با امضای طومار و تلگراف، مجلس را تحت فشار گذاشته بودند تا گزارش هیئت هشت نفری را که در قالب ماده واحده ای با سه فوریت از سوی فراکسیون نهضت ملی تقدیم هیئت رییسه شده بود، تصویب کند، عصبی و ناراحت بود:
"کم کم کاربجایی رسید که همان بازیهای مجلس موسسانها شروع شد، از ولایات تصویب گزارش هیئت هشت نفری را خواستند. از بندرمعشور، آن چهار نفری که آنجا هستند و اصلا هیچ چیز نخوانده اند، هی تلگراف و طومارمی فرستند که گزارش هیئت هشت نفری باید تصویب بشود اینها تولید سوءظن کرد برای من. من دیدم زیر این کاسه نیم کاسه ای ست. در مملکتی که مردم آن به قدری گرفتار فقر و بیچارگی و بدبختی و ظلم و تعدی هستند که حوصله اینکه بیایند و دنبال این قبیل کارها بروند ندارند، یک کسی باید اینها را راهشان بیاندازد و ما پیشتردیدیم که انگشتهای سیاستهای خارجی بدست ما داخلی ها، بدست ما انگلیسی های وطنی بازی درست کردهاند!" [۱]
این اما یک اتهام آشکار و یک آدرس غلط بود که بطلان آن بر اساس اسناد تازه یاب، دست کم امروز به سادگی قابل احراز است. ماده واحده صراحتا می گفت که "اداره و مسئولیت امور مملکتی اعم از کشوری و لشگری از شئون مقام سلطنت نبوده و حقوق هیئت دولت و وزیران است که در اداره امور وزارت خانه های مربوطه بنام اعلیحضرت همایونی سعی و کوشش در اجرای مقررات قانونیه نموده، منفردا و مشترکا از عهده ی مسئولیت در مقابل مجلس شورای ملی برآیند" اما آیا انگلستان که خود از رژیم سلطنتی مشروطه بهره می گرفت حاضر بود تا یک چنین تعریفی از مشروطیت را برای ایران نیز به رسمیت بشناسد آن هم در دوران استقرار دولت ملی؟
هفتم خرداد، یعنی چهار روز پس از ایراد اتهام حائری زاده و در حالیکه مجلس ایران در حال تعیین تکلیف تفسیر دموکراتیک از قانون اساسی مشروطه بود، سفارت آمریکا در تهران تلگرامی دریافت می کند که حاوی پیام چرچیل به شاه است :
"...گرچه ما در سیاست های ایران دخالت نمی کنیم اما بسیار متاسفیم که می بینیم شاه قدرت خود را از دست می دهد، یا جایگاه خود را ترک می کند، یا بیرون رانده می شود..." [۲]
بر این اساس، مداخله انگلستان، چنانکه حائری زاده مدعی شده بود نمی بایست در جهت تصویب ماده واحده باشد بلکه کاملا برعکس، این مداخله می بایست در راستای جلوگیری از تصویب آن رقم بخورد که همین اتفاق هم افتاد و بعدها تاریخ نشان داد که این مداخله چگونه با کمک ایالات متحده، روند رشد دموکراسی در ایران را به تعویق انداخت.
در این دقائق سرنوشت ساز نهضت ملی، اما تطور موضع شاه نیز قابل مطالعه و جالب توجه است:
۱- گزارش گفتگوی شاه با علاء (وزیر دربار) : ۲۵ فروردین ۱۳۳۲
علاء به شاه خاطر نشان کرده است که اگر ساکت بماند، هواداران مصدق با ارعاب و تهدید ممکن است سرانجام بر مجلس چیره شوند تا گزارش هیئت هشت نفره را بپذیرد که قانون اساسی ایران را چنان تعبیر کند که در عمل منجر به محروم شدن شاه از قدرتی شود که هنوز از آن برخوردار است. شاه پاسخ می دهد این گزارش را خوانده و به نظر او چندان جدی نیست و در حقیقت به نظر وی مطابق با روح قانون اساسی ست. چرا وی باید از تصویب آن جلوگیری کند اگر اعضای مجلس راضی به آن هستند؟[۳]
اما آیا شاه در بیان این مواضع صادق بوده است؟ اگر پاسخ آری ست، پس چرا به محض دریافت پیام چرچیل و آگاهی از موضع انگلستان در این رابطه، موضعی کاملا متفاوت اتخاذ می کند؟
۲ - گزارش گفتگوی شاه با هندرسون (سفیر آمریکا) : ۹ خرداد ۱۳۳۲
من پیامی را منتقل کردم که در تلگرام ۳۰۶۷ وزارت به تاریخ ۲۸ مه آمده بود. او(شاه) ضمن ابراز خشنودی گفت که پیش تر بریتانیایی ها کوشیده بودند او را اغوا کنند که سلطنت خود را به پادشاهی مشروطه به صورت کشورهای اروپایی درآورد و از دخالت در امور سیاسی ایران بپرهیزد. او(شاه) گفت به نظر می رسد که سیاست کنونی انگلیس در این مورد در حال تغییر است. او(شاه) شخصا معتقد است که شاه باید در حیات سیاسی و به ویژه امور نظامی کشور ایفای نقش کند وگرنه کشور دچار هرج و مرج می شود! [۴]
@hamidrezaabedian
[۱] بررسی فوریت دوم ماده واحده،دوره ی هفدهم مجلس شورای ملی، ۳۲/۳/۳
[۲] اسناد سیاسی سفارت آمریکا در تهران، تلگرام ۳۰۶۷
[۳] همان، تلگرام ۴۰۲۷
[۴] همان، تلگرام ۴۵۷۳
Forwarded from کاریز
🔲معرفی چند فیلم مستند درباره دکتر محمدمصدق
▪️حسین گوهری
این یادداشت را در اجابت از درخواست دوست عزیزی آماده کردم که خواسته بود لیستی از مستندهایی که درباره دکترمصدق ساخته شده در اختیارش قرار دهم. به مواردی که نسخهای از آن را در وب یافتم لینک دادم و درباره هر یک که دیدهام چند سطری نوشتم؛ به این امید که مفید باشد.
1️⃣مصدق، نفت و کودتا/مازیار بهاری
بعد از انقلاب۵۷ به دلایلی نقش آمریکا در کودتای ۲۸مرداد بیش از اندازه پررنگ شد. اما از همان سالهای بعد از ۳۲، تحلیل برخی از چهرههای سیاسی این بود که آمریکا تنها نقشِ مجری را داشته و طراح اصلی کودتا، انگلستان بوده است. در مستند مازیار بهاری اطلاعاتی وجود دارد که این تحلیل را تقویت میکند. او تقریبا سراغ همه طرفهای مناقشه رفته؛ از محمود مصدق(نوه دکتر محمدمصدق) تا محمود کاشانی(فرزند آیتالله کاشانی)، عزتالله سحابی(ملی ـ مذهبی)، محمدعلی عمویی(حزب توده)، موسی فشارکی محافظ مصدق، عباس رمضانی(نوچه طیب حاجرضایی، فعال در کودتای ۲۸مرداد)، سام فال دیپلمات ارشد بریتانیا و ...
بهاری در فیلماش، نقش رادیو بیبیسی در تخریب مصدق را مستند کرده؛ جالب آنکه این فیلم برای اولین بار از تلویزیون بیبیسی فارسی پخش شده است. صدای مهدی میراشرافی که از رادیو تهران خبر پیروزی کودتاچیها را با شعف میداد، برای نخستین بار در این فیلم منتشر شد.
2️⃣محاکمه مصدق/سید احسان عمادی
مصدق پیشنهاد حزب توده برای فرار را نپذیرفت؛ پیشنهادی که از طریق سرگرد مهدی همایونی از اعضای وقت حزب توده در دوران بازداشت، به او داده شد. او میدانست که دادگاه، آخرین تریبون برای ارتباط موثر با مردم است و نمیخواست چنین فرصتی را از دست بدهد. فیلم احسان عمادی به دادگاه جنجالی مصدق بعد از کودتای ۲۸مرداد میپردازد. بعدتر، او در فیلم دیگری که درباره ترور رزمآرا ساخت، چهره متفاوتی از مصدق و دیگر شخصیتهای آن دوران نشان داد. درباره این فیلم، اینجا چند خطی نوشتهام.
3️⃣آقای نخستوزیر/محمدرضا امامقلی
این فیلم که از شبکه مستند سیما پخش شده، مروری آسیبشناسانه بر دوره نهضت ملی ست. نکته ویژه در این اثر، مصاحبه با چهرههایی ست که تصویرشان به ندرت از رسانههای رسمی پخش میشود؛ افرادی همچون عبدالعلی ادیب برومند، ابراهیم یزدی، محمد توسلی، هرمیداس باوند، سیدحسین موسویان و حسین شاهحسینی. کارگردان هوشمندانه تصمیم گرفته تا نقد به مصدق، از زبان چهرههای نزدیک به او مطرح شود. فیلم محصول سازمان اوج است، بنابراین نباید تعجب کرد که نقش آیتالله کاشانی و افراد نزدیک به او در شکست نهضت ملی کمرنگ جلوه داده شود!
4️⃣مصدق، نگاهی دیگر/هدی صابر
روزگاری احمدآباد مهمانی داشت که باعث شهرت ناماش شد. «مصدق، نگاهی دیگر» شامل گفتگوهایی ست با اهالی روستای احمدآباد. هدی صابر در فیلماش با نشان دادن منش و سلوک شخصی دکتر مصدق، تصویری از یک جامعه آرمانی داده است. تصویری که شاید به ما کمک کند که بدانیم اگر کودتای ۲۸مرداد رخ نمیداد، ایرانِ مصدق چگونه جامعهای میشد.
5️⃣یادی از مبارزاتِ دکتر حسین فاطمی/محمد تهامینژاد
این مستند که در سال۱۳۵۹ ساخته شده، شامل گفتگوی ویژهای با سلطنت فاطمی، خواهر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دکترمصدق است. او تعریف میکند که ۱۶روز بعد از دستگیری برادرش حسین، چگونه تصمیم گرفته میشود که او در یک حرکت به ظاهر خودجوش مردمی، به دست شعبان جعفری و نوچههایش به قتل برسد.
6️⃣وکیل عاشق/ ناصر زراعتی
مستندی درباره وکیلمدافع دکترمصدق؛ سرهنگ جلیل بزرگمهر که در سال۱۳۷۳ ساخته شده و تصاویر بکری از روزهایی دارد که درهای قلعه احمدآباد به روی مردم باز بود. ظاهرا این تنها گفتگوی تصویری ست که از بزرگمهر به جای مانده و از همین رو دارای ارزش است.
7️⃣ کانال «مصدق به روایت تاریخ و اسناد» که کارش انتشار اسناد تاریخ معاصر ایران با محوریت مصدق و نهضت ملی ست، این فیلمها را ارائه کرده:
- زندگی دکترمصدق/۱۳۴۸
- آشوب در ایران
- ملی شدن صنعت/شبکهarte
- استقبال مردم مصر از مصدق
- بزرگان ایرانزمین
8️⃣کودتای ۵۳/تقی امیرانی
جز یک تیزر ۱:۴۶دقیقهای، هنوز چیزی از فیلم تقی امیرانی ندیدم؛ با این وجود آن را در این لیست قرار دادم. این فیلم خارج از ایران در سینما اکران شده و همه دوستانی که موفق به تماشای آن شدهاند میگویند فیلم ویژهای است.
اینطور که شنیدم به سبک فیلمهای مایکل مور، راویمحور است. داستان فیلم اینگونه است که راوی در جستجو برای یافتن اسناد، به مصاحبههایی میرسد که چندین سال بعد از کودتای ۲۸مرداد ضبط شده. فیلمهایی که در آن بسیاری از عوامل کودتا درباره نقششان صحبت میکنند. امیرانی به همه فیلمهای این اشخاص دسترسی پیدا میکند به جز یک نفر، که به شکل مرموزی فقط متن مصاحبهاش موجود است!
ظاهرا ساخت این فیلم بیش از ۷سال زمان برده است.
▪️حسین گوهری
این یادداشت را در اجابت از درخواست دوست عزیزی آماده کردم که خواسته بود لیستی از مستندهایی که درباره دکترمصدق ساخته شده در اختیارش قرار دهم. به مواردی که نسخهای از آن را در وب یافتم لینک دادم و درباره هر یک که دیدهام چند سطری نوشتم؛ به این امید که مفید باشد.
1️⃣مصدق، نفت و کودتا/مازیار بهاری
بعد از انقلاب۵۷ به دلایلی نقش آمریکا در کودتای ۲۸مرداد بیش از اندازه پررنگ شد. اما از همان سالهای بعد از ۳۲، تحلیل برخی از چهرههای سیاسی این بود که آمریکا تنها نقشِ مجری را داشته و طراح اصلی کودتا، انگلستان بوده است. در مستند مازیار بهاری اطلاعاتی وجود دارد که این تحلیل را تقویت میکند. او تقریبا سراغ همه طرفهای مناقشه رفته؛ از محمود مصدق(نوه دکتر محمدمصدق) تا محمود کاشانی(فرزند آیتالله کاشانی)، عزتالله سحابی(ملی ـ مذهبی)، محمدعلی عمویی(حزب توده)، موسی فشارکی محافظ مصدق، عباس رمضانی(نوچه طیب حاجرضایی، فعال در کودتای ۲۸مرداد)، سام فال دیپلمات ارشد بریتانیا و ...
بهاری در فیلماش، نقش رادیو بیبیسی در تخریب مصدق را مستند کرده؛ جالب آنکه این فیلم برای اولین بار از تلویزیون بیبیسی فارسی پخش شده است. صدای مهدی میراشرافی که از رادیو تهران خبر پیروزی کودتاچیها را با شعف میداد، برای نخستین بار در این فیلم منتشر شد.
2️⃣محاکمه مصدق/سید احسان عمادی
مصدق پیشنهاد حزب توده برای فرار را نپذیرفت؛ پیشنهادی که از طریق سرگرد مهدی همایونی از اعضای وقت حزب توده در دوران بازداشت، به او داده شد. او میدانست که دادگاه، آخرین تریبون برای ارتباط موثر با مردم است و نمیخواست چنین فرصتی را از دست بدهد. فیلم احسان عمادی به دادگاه جنجالی مصدق بعد از کودتای ۲۸مرداد میپردازد. بعدتر، او در فیلم دیگری که درباره ترور رزمآرا ساخت، چهره متفاوتی از مصدق و دیگر شخصیتهای آن دوران نشان داد. درباره این فیلم، اینجا چند خطی نوشتهام.
3️⃣آقای نخستوزیر/محمدرضا امامقلی
این فیلم که از شبکه مستند سیما پخش شده، مروری آسیبشناسانه بر دوره نهضت ملی ست. نکته ویژه در این اثر، مصاحبه با چهرههایی ست که تصویرشان به ندرت از رسانههای رسمی پخش میشود؛ افرادی همچون عبدالعلی ادیب برومند، ابراهیم یزدی، محمد توسلی، هرمیداس باوند، سیدحسین موسویان و حسین شاهحسینی. کارگردان هوشمندانه تصمیم گرفته تا نقد به مصدق، از زبان چهرههای نزدیک به او مطرح شود. فیلم محصول سازمان اوج است، بنابراین نباید تعجب کرد که نقش آیتالله کاشانی و افراد نزدیک به او در شکست نهضت ملی کمرنگ جلوه داده شود!
4️⃣مصدق، نگاهی دیگر/هدی صابر
روزگاری احمدآباد مهمانی داشت که باعث شهرت ناماش شد. «مصدق، نگاهی دیگر» شامل گفتگوهایی ست با اهالی روستای احمدآباد. هدی صابر در فیلماش با نشان دادن منش و سلوک شخصی دکتر مصدق، تصویری از یک جامعه آرمانی داده است. تصویری که شاید به ما کمک کند که بدانیم اگر کودتای ۲۸مرداد رخ نمیداد، ایرانِ مصدق چگونه جامعهای میشد.
5️⃣یادی از مبارزاتِ دکتر حسین فاطمی/محمد تهامینژاد
این مستند که در سال۱۳۵۹ ساخته شده، شامل گفتگوی ویژهای با سلطنت فاطمی، خواهر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دکترمصدق است. او تعریف میکند که ۱۶روز بعد از دستگیری برادرش حسین، چگونه تصمیم گرفته میشود که او در یک حرکت به ظاهر خودجوش مردمی، به دست شعبان جعفری و نوچههایش به قتل برسد.
6️⃣وکیل عاشق/ ناصر زراعتی
مستندی درباره وکیلمدافع دکترمصدق؛ سرهنگ جلیل بزرگمهر که در سال۱۳۷۳ ساخته شده و تصاویر بکری از روزهایی دارد که درهای قلعه احمدآباد به روی مردم باز بود. ظاهرا این تنها گفتگوی تصویری ست که از بزرگمهر به جای مانده و از همین رو دارای ارزش است.
7️⃣ کانال «مصدق به روایت تاریخ و اسناد» که کارش انتشار اسناد تاریخ معاصر ایران با محوریت مصدق و نهضت ملی ست، این فیلمها را ارائه کرده:
- زندگی دکترمصدق/۱۳۴۸
- آشوب در ایران
- ملی شدن صنعت/شبکهarte
- استقبال مردم مصر از مصدق
- بزرگان ایرانزمین
8️⃣کودتای ۵۳/تقی امیرانی
جز یک تیزر ۱:۴۶دقیقهای، هنوز چیزی از فیلم تقی امیرانی ندیدم؛ با این وجود آن را در این لیست قرار دادم. این فیلم خارج از ایران در سینما اکران شده و همه دوستانی که موفق به تماشای آن شدهاند میگویند فیلم ویژهای است.
اینطور که شنیدم به سبک فیلمهای مایکل مور، راویمحور است. داستان فیلم اینگونه است که راوی در جستجو برای یافتن اسناد، به مصاحبههایی میرسد که چندین سال بعد از کودتای ۲۸مرداد ضبط شده. فیلمهایی که در آن بسیاری از عوامل کودتا درباره نقششان صحبت میکنند. امیرانی به همه فیلمهای این اشخاص دسترسی پیدا میکند به جز یک نفر، که به شکل مرموزی فقط متن مصاحبهاش موجود است!
ظاهرا ساخت این فیلم بیش از ۷سال زمان برده است.
#مطلب_روز آبادان مستعمره انگلیسیها؛ ایرانیهای برده، انگلیسیهای نژادپرست
دکتر مصدق خرداد ۱۳۳۱ در دیوان دادگستری لاهه چنین گفته بود:« کارگران و مستخدمین ایرانی [در خوزستان ]همیشه در مقابل کارمندان خارجی در وضع نامساعدی بودند . دهها هزار کارگر ایرانی را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود جا میدادند و ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای ادارهی آن دستگاه آماده شوند از کلیه کارهای فنی برکنار نگاه میداشتند . از طرف دیگر شرکت به بهانه حفظ امنیت پلیس مخفی به وجود آورده بود که به کمک « اینتلجنتس سرویس» در کلیه نقاط کشور نفوذ کند، مطبوعات و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده و عمال انگلیسی را به دخالت در امور داخلی ایران تشویق میکرد. به این ترتیب بدون اینکه از جانب مجلسی که نمایندگان آن بر اثر اعمال نفوذ سیاسی بریتانیا و دسایس خود شرکت انتخاب شده و دولتی که افراد آنرا نیز خودشان تعیین کرده بودند مقاومتی ببیند، شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود، مقدرات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال کشور ما را در مقابل وطن پرستان که محکوم به سکوت بودند، گرفتار رقیت و فساد نمود.»
منوچهر فرمانفرمائیان دیدههایش از آبادان را این گونه به تصویر می کشد:« تقسیم بندی میان ما و انگلیسیها، مانند جداسازی سیاهپوستان از سفیدپوستان بود. نخستین تجربه من از این جداسازی عمومی هنگامی به دست آمد که آن روز عصر منتظر اتوبوس بودم تا از پالایشگاه به خانه خانواده طبا(دوست خانوادگی) برگردم. اتوبوس نزدیک شد، بلیطی که به من داده شده بود[از طرف شرکت نفت انگلیس و ایران]، بلیط را به راننده نشان دادم، فریاد زد «رفیق این اتوبوس انگلیسیهاست، ایرانی ها اجازه ندارند سوار شوند». با اینکه مهمان شرکت بودم[منوچهر فرمانفرمائیان دانش آموخته مهندس نفت از دانشگاه بیرمنگام بود] باید صبر میکردم. او در را به روی من بست و حرکت کرد. چه توهین وحشتناکی آن هم در کشور خودم!!!
آبادان چنین بود دو دنیای موازی در کنار هم، اقدامات بازرگانی انگلیس در آبادان، درست مثل هندوستان، به یک نظام مستعمراتی خشن و جدی انجامیده بود که غلبه نظامی هیچ گاه به پایش نمیرسید.
شبی مهمان منزل خانواده شاو، که از دوستان دوره سفر با کشتی تاجر ونیزی بودند، دعوت داشتم. او زمین شناس ارشد آبادان بود. در خانه آنها چیزی دیدم که هرگز ندیده بودم؛ خدمتکارانشان مثل من ایرانی بودند، اجازه نداشتند کفش و جوراب بپوشند. یاد خدمتکاران در هندوستان افتادم که یونیفرم مجللی به تن داشتند اما پا برهنه بودند، این یادآوری بسیار موثری از موقعیت بردهوار آنان بود. هر باری که پیشخدمت به میز نهار نزدیک می شد، حرکت کف نرم پاهایش،ٍ روی کف اتاق، مرا خیس عرق میکرد. صدای پاهایش به گوشم فشار می آورد. آخر شب، هر حرکت آن پاها را روی پوستم احساس میکردم.
سی هزار کارگر در آبادان کار میکردند که بیشتر آنها محلی بودند، گرچه موقعی که من رسیدم، سه هزار کارگر هندی و فلسطینی هم در آنجا کار میکردند. تنها شانزده ایرانی تحصیل کرده انگلستان، در مدیریت میانی وارد شده بودند. مقامات بالایی آبادان همه انگلیسی بودند؛ دو هزار مهاجر مشاغلی را در اختیار گرفته بودند که من بعدها متوجه شدم به ۱۵۰ نفر نیاز داشت.»
دکتر سعید فاطمی، ماهنامه حافظ شماره ۶۱، ۱۵ خرداد ۱۳۸۴
خون ونفت-منوچهر فرمانفرمائیان و رخسان فرمانفرمائیان-ص ۱۱۳-۱۱۴ و۱۳۰
@mohammadmosaddegh
دکتر مصدق خرداد ۱۳۳۱ در دیوان دادگستری لاهه چنین گفته بود:« کارگران و مستخدمین ایرانی [در خوزستان ]همیشه در مقابل کارمندان خارجی در وضع نامساعدی بودند . دهها هزار کارگر ایرانی را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود جا میدادند و ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای ادارهی آن دستگاه آماده شوند از کلیه کارهای فنی برکنار نگاه میداشتند . از طرف دیگر شرکت به بهانه حفظ امنیت پلیس مخفی به وجود آورده بود که به کمک « اینتلجنتس سرویس» در کلیه نقاط کشور نفوذ کند، مطبوعات و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده و عمال انگلیسی را به دخالت در امور داخلی ایران تشویق میکرد. به این ترتیب بدون اینکه از جانب مجلسی که نمایندگان آن بر اثر اعمال نفوذ سیاسی بریتانیا و دسایس خود شرکت انتخاب شده و دولتی که افراد آنرا نیز خودشان تعیین کرده بودند مقاومتی ببیند، شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود، مقدرات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال کشور ما را در مقابل وطن پرستان که محکوم به سکوت بودند، گرفتار رقیت و فساد نمود.»
منوچهر فرمانفرمائیان دیدههایش از آبادان را این گونه به تصویر می کشد:« تقسیم بندی میان ما و انگلیسیها، مانند جداسازی سیاهپوستان از سفیدپوستان بود. نخستین تجربه من از این جداسازی عمومی هنگامی به دست آمد که آن روز عصر منتظر اتوبوس بودم تا از پالایشگاه به خانه خانواده طبا(دوست خانوادگی) برگردم. اتوبوس نزدیک شد، بلیطی که به من داده شده بود[از طرف شرکت نفت انگلیس و ایران]، بلیط را به راننده نشان دادم، فریاد زد «رفیق این اتوبوس انگلیسیهاست، ایرانی ها اجازه ندارند سوار شوند». با اینکه مهمان شرکت بودم[منوچهر فرمانفرمائیان دانش آموخته مهندس نفت از دانشگاه بیرمنگام بود] باید صبر میکردم. او در را به روی من بست و حرکت کرد. چه توهین وحشتناکی آن هم در کشور خودم!!!
آبادان چنین بود دو دنیای موازی در کنار هم، اقدامات بازرگانی انگلیس در آبادان، درست مثل هندوستان، به یک نظام مستعمراتی خشن و جدی انجامیده بود که غلبه نظامی هیچ گاه به پایش نمیرسید.
شبی مهمان منزل خانواده شاو، که از دوستان دوره سفر با کشتی تاجر ونیزی بودند، دعوت داشتم. او زمین شناس ارشد آبادان بود. در خانه آنها چیزی دیدم که هرگز ندیده بودم؛ خدمتکارانشان مثل من ایرانی بودند، اجازه نداشتند کفش و جوراب بپوشند. یاد خدمتکاران در هندوستان افتادم که یونیفرم مجللی به تن داشتند اما پا برهنه بودند، این یادآوری بسیار موثری از موقعیت بردهوار آنان بود. هر باری که پیشخدمت به میز نهار نزدیک می شد، حرکت کف نرم پاهایش،ٍ روی کف اتاق، مرا خیس عرق میکرد. صدای پاهایش به گوشم فشار می آورد. آخر شب، هر حرکت آن پاها را روی پوستم احساس میکردم.
سی هزار کارگر در آبادان کار میکردند که بیشتر آنها محلی بودند، گرچه موقعی که من رسیدم، سه هزار کارگر هندی و فلسطینی هم در آنجا کار میکردند. تنها شانزده ایرانی تحصیل کرده انگلستان، در مدیریت میانی وارد شده بودند. مقامات بالایی آبادان همه انگلیسی بودند؛ دو هزار مهاجر مشاغلی را در اختیار گرفته بودند که من بعدها متوجه شدم به ۱۵۰ نفر نیاز داشت.»
دکتر سعید فاطمی، ماهنامه حافظ شماره ۶۱، ۱۵ خرداد ۱۳۸۴
خون ونفت-منوچهر فرمانفرمائیان و رخسان فرمانفرمائیان-ص ۱۱۳-۱۱۴ و۱۳۰
@mohammadmosaddegh
لینک بازپخش فیلم مستند «ملکه و کودتا» درباره نقش بریتانیا در عملیات براندازی دولت دکتر محمد مصدق در ایران، که یکشنبه شب ۱۴ ژوئن، همزمان با سالگرد رسمی تولد الیزابت دوم، ملکه بریتانیا، از کانال چهار تلویزیون داخلی بریتانیا پخش شد.
https://www.youtube.com/watch?v=OzMRL8pHkHw&feature=share
@mohammadmosaddegh
https://www.youtube.com/watch?v=OzMRL8pHkHw&feature=share
@mohammadmosaddegh
به سوی دموکراسی (۳)
✍ حمیدرضا عابدیان
یکی از مهمترین نطقهای ایراد شده در جلسات رسیدگی به سه فوریت ماده واحدهی فراکسیون نهضت ملی (گزارش هیئت هشت نفری) ، نطق زنده یاد اصغر پارسا، نمایندهی حوزهی خوی و سلماس در دورهی هفدهم مجلس شورای ملی ست. پارسا که دانش آموختهی دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران بود، در نشست هشتادم مجلس شورا (سوم خرداد ۳۲) و حین رسیدگی به فوریت دوم ماده واحده، به عنوان موافق پشت تریبون قرار گرفت.
✅ سایهی سنگین سنت سیاسی بر قانون اساسی:
مهمترین نکتهی نطق پارسا تاکید درست او بر انحراف سیستمی ساختار از قانون اساسی در اثر استیلای سنت سیاسی غیردموکراتیک بر قانون است که به عقیدهی ناطق آن را از معنای اصلی خود تهی ساخته بود. پارسا ایدهی سیاسی خود در برکشبدن فهم دموکراتیک از اصول قانون اساسی را به نحو هنرمندانه ی بر "بازگشت به افق انقلاب مشروطیت" استوار میکند:
"در اوائل مشروطیت برای هر اصلی از اصول قانون اساسی معانی بودهاست که با حقیقت وفق میداده ولی یک دفعه دیگرهم عرض کردم، متاسفانه این اصول بدست ایادی استبداد اجرا شد. این است که سوء تفاهماتی درش راه یافت و یا اینکه خواستهاند آن سوء تفاهمات را ایجاد کنند و معانی را منحرف کنند از آن اصول و در سی سال گذشته هم طوری مرکوز ذهن عدهای از افراد کردند که حقیقتا آن معنای اصلی را که آزادی خواهان صدر مشروطیت برای آن فداکاری کرده اند بکلی گم شد و یک معنای منحرفی که هیچ ارتباطی با اصول قانون اساسی و روح آزادیخواهی نداشت، به میان آمد."
او میپرسد:
" آن مشروطیتی که همانطوریکه عرض کردم در صدر مشروطیت ملت خواست و منظور نظر سایر ملل آزادیخواه هم بوده، آنرا میخواهیم یا [میخواهیم] آن معجون عجیبی که حقیقتا روز به روز ما را بحکومت فردی میبرد و یکدفعه هم برد دو مرتبه سرجایش باقی باشد؟"
✅ فهم دقیق پارسا از نقش جنبش اجتماعی در برکشیدن خوانش دموکراتیک از قانون اساسی:
پیشتر نوشته بودم که تفسیر دموکراتیک هیئت هشت نفری از قانون اساسی را نباید صرفا خروجی مجادلات حقوقی پشت درهای بستهی کمیسیون رسیدگی کننده تلقی کرد و تاکید کرده بودم که بیرون از درهای این کمیسیون و در خیابان های ایران، یک جنبش قوی برای احیای ارزش های انقلاب مشروطه در حال قدرت نمایی بود.
ملاحظه میشود که زنده یاد پارسا نیز همین مفهوم را با عباراتی دیگر در نطق خود آورده بوده است:
"البته آقایانی که گزارش را امضا کردهاند یا انشا فرمودهاند باید افتخار داشته باشند که چنین سندی را تنظیم کردهاند ولی ملهم این گزارش، افراد و آحاد و بیداری ملت ایران بوده. ملت ایران یواش یواش فهمیدهاند که این سند و میزانی که از پدران آزادیخواه شان بهشان رسیدهاست از معنای اصلیش منحرف شده [و] این را دومرتبه باید برگردانند به معنای اصلیاش."
✅ تفکیک امر حقوقی از امر سیاسی:
راهبرد اساسی پارسا در نطق خود تفکیک ظریف امرحقوقی از امر سیاسی ست. او می گوید:
"بنده تعجب میکنم این دو موضوع مختلف را چطور بهم ارتباط میدهند! [۱] این گزارش یا این طرح را که راجع به اساس مشروطیت و جز بدیهیات مشروطیت است، چه ارتباطی دارد با دولت دکتر مصدق که جزو مسائل روز است، ممکن است امروز هست فردا نباشد و یا امسال هست، ۵-۶ سال دیگر نباشد!.... این است که بنده از آقایان استدعا میکنم حساب این طرح و حساب این گزارش را از حساب جناب آقای دکتر مصدق جدا کنید...."
پارسا نهضت ملی را جنبش اصلاحی انقلاب مشروطیت می داند و در انتهای نطق خود سوگمندانه می گوید:
" بنده استدعا میکنم، ۴۸ سال [۱۳۳۲-۱۲۸۵] وقت کافی بودهاست برای ملت، این فوریت دیگرش راهم تصویب بفرمایید که انشاء الله این مایه فساد که هر روز و هر ساعت، چه در گذشته و چه در اینده، در گذشته بوده و درآینده هم ممکن است مایه فساد بشود، مایه القاء شبهه بشود، یکدفعه بریده شود و از بین برود، دیگر عرضی ندارم."
@hamidrezaabedian
@mohammadmosaddegh
[۱] مخالفین، تصویب این طرح را منوط کرده بودند به لغو لایحه ی اختیارات نخست وزیر.
✍ حمیدرضا عابدیان
یکی از مهمترین نطقهای ایراد شده در جلسات رسیدگی به سه فوریت ماده واحدهی فراکسیون نهضت ملی (گزارش هیئت هشت نفری) ، نطق زنده یاد اصغر پارسا، نمایندهی حوزهی خوی و سلماس در دورهی هفدهم مجلس شورای ملی ست. پارسا که دانش آموختهی دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران بود، در نشست هشتادم مجلس شورا (سوم خرداد ۳۲) و حین رسیدگی به فوریت دوم ماده واحده، به عنوان موافق پشت تریبون قرار گرفت.
✅ سایهی سنگین سنت سیاسی بر قانون اساسی:
مهمترین نکتهی نطق پارسا تاکید درست او بر انحراف سیستمی ساختار از قانون اساسی در اثر استیلای سنت سیاسی غیردموکراتیک بر قانون است که به عقیدهی ناطق آن را از معنای اصلی خود تهی ساخته بود. پارسا ایدهی سیاسی خود در برکشبدن فهم دموکراتیک از اصول قانون اساسی را به نحو هنرمندانه ی بر "بازگشت به افق انقلاب مشروطیت" استوار میکند:
"در اوائل مشروطیت برای هر اصلی از اصول قانون اساسی معانی بودهاست که با حقیقت وفق میداده ولی یک دفعه دیگرهم عرض کردم، متاسفانه این اصول بدست ایادی استبداد اجرا شد. این است که سوء تفاهماتی درش راه یافت و یا اینکه خواستهاند آن سوء تفاهمات را ایجاد کنند و معانی را منحرف کنند از آن اصول و در سی سال گذشته هم طوری مرکوز ذهن عدهای از افراد کردند که حقیقتا آن معنای اصلی را که آزادی خواهان صدر مشروطیت برای آن فداکاری کرده اند بکلی گم شد و یک معنای منحرفی که هیچ ارتباطی با اصول قانون اساسی و روح آزادیخواهی نداشت، به میان آمد."
او میپرسد:
" آن مشروطیتی که همانطوریکه عرض کردم در صدر مشروطیت ملت خواست و منظور نظر سایر ملل آزادیخواه هم بوده، آنرا میخواهیم یا [میخواهیم] آن معجون عجیبی که حقیقتا روز به روز ما را بحکومت فردی میبرد و یکدفعه هم برد دو مرتبه سرجایش باقی باشد؟"
✅ فهم دقیق پارسا از نقش جنبش اجتماعی در برکشیدن خوانش دموکراتیک از قانون اساسی:
پیشتر نوشته بودم که تفسیر دموکراتیک هیئت هشت نفری از قانون اساسی را نباید صرفا خروجی مجادلات حقوقی پشت درهای بستهی کمیسیون رسیدگی کننده تلقی کرد و تاکید کرده بودم که بیرون از درهای این کمیسیون و در خیابان های ایران، یک جنبش قوی برای احیای ارزش های انقلاب مشروطه در حال قدرت نمایی بود.
ملاحظه میشود که زنده یاد پارسا نیز همین مفهوم را با عباراتی دیگر در نطق خود آورده بوده است:
"البته آقایانی که گزارش را امضا کردهاند یا انشا فرمودهاند باید افتخار داشته باشند که چنین سندی را تنظیم کردهاند ولی ملهم این گزارش، افراد و آحاد و بیداری ملت ایران بوده. ملت ایران یواش یواش فهمیدهاند که این سند و میزانی که از پدران آزادیخواه شان بهشان رسیدهاست از معنای اصلیش منحرف شده [و] این را دومرتبه باید برگردانند به معنای اصلیاش."
✅ تفکیک امر حقوقی از امر سیاسی:
راهبرد اساسی پارسا در نطق خود تفکیک ظریف امرحقوقی از امر سیاسی ست. او می گوید:
"بنده تعجب میکنم این دو موضوع مختلف را چطور بهم ارتباط میدهند! [۱] این گزارش یا این طرح را که راجع به اساس مشروطیت و جز بدیهیات مشروطیت است، چه ارتباطی دارد با دولت دکتر مصدق که جزو مسائل روز است، ممکن است امروز هست فردا نباشد و یا امسال هست، ۵-۶ سال دیگر نباشد!.... این است که بنده از آقایان استدعا میکنم حساب این طرح و حساب این گزارش را از حساب جناب آقای دکتر مصدق جدا کنید...."
پارسا نهضت ملی را جنبش اصلاحی انقلاب مشروطیت می داند و در انتهای نطق خود سوگمندانه می گوید:
" بنده استدعا میکنم، ۴۸ سال [۱۳۳۲-۱۲۸۵] وقت کافی بودهاست برای ملت، این فوریت دیگرش راهم تصویب بفرمایید که انشاء الله این مایه فساد که هر روز و هر ساعت، چه در گذشته و چه در اینده، در گذشته بوده و درآینده هم ممکن است مایه فساد بشود، مایه القاء شبهه بشود، یکدفعه بریده شود و از بین برود، دیگر عرضی ندارم."
@hamidrezaabedian
@mohammadmosaddegh
[۱] مخالفین، تصویب این طرح را منوط کرده بودند به لغو لایحه ی اختیارات نخست وزیر.
#مطلب_روز ۲۹ خردادماه سالروز خلع ید از شرکت نفت انگلیس در ایران گرامی باد؛ خاطرهای از چگونگی بیرون راندن انگلیسیها
---------------
بیست و نهم خرداد ماه سال ۱۳۳۰ پرچم سه رنگ ایران بر فراز پالایشگاه آبادان به اهتزاز درآمد و دست بریتانیای کبیر بعد از پنجاه سال از صنعت نفت ایران کوتاه شد.
مهندس مهدی بازرگان: در این جا باید انصاف داد و خدمات افراد را در نظر گرفت. به خاطر دارم روزی آقای مکی در جلسه هیات خلع ید اظهار داشت: شرکت نفت انگلیس حاضر نیست تاسیسات نفت را به ما تحویل دهد. باید دل به دریا بزنیم و برویم و خودمان همه چیز را در اختیار بگیریم. بعضی از همکاران واهمه داشتند که اقدام به بدین کار ممکن است ما را با پیشآمدهای نامطلوب و حتی شکست روبهرو کند. امیر علائی و من با نظر مکی موافق بودیم، اردلان هم استقبال کرد، دیگران تردید داشتند.
...سرانجام قرار شد طرح پیشنهادی آقای حسین مکی را اجرا کنیم. صبح روز ۲۹ خرداد ۱۳۳۰ در فرمانداری خرمشهر جمع شدیم و دسته جمعی به طرف دفتر مرکزی شرکت نفت راه افتادیم، به توصیه آقای غفاری، فرماندار خرمشهر، نیروی دریایی ایران یک دسته موزیک نظامی برای همراهی ما فرستاده بود، یک سینی با آینه و قرآن و پرچم ایران در پیشاپیش ما قرار داده شد. پشت سر آن دسته موزیک حرکت میکرد و به دنبال آن هیات خلع ید و مردم که پیوسته تعدادشان افزایش مییافت، به ما ملحق میشدند. از روخانه رد شدیم و به دفتر مرکزی شرکت رسیدیم. یک تابلوی برنزی قاب شده با عنوان «شرکت ملی نفت ایران؛ هیات خلع ید» را که با خود آورده بودیم، به دیوار ساختمان سه طبقه دفتر مرکزی شرکت سابق نصب کردیم. کارکنان انگلیسی شرکت از پشت پنجرهها، با حیرت جمعیت ناخوانده را نگاه میکردند. به محوطه و ساختمان دفتر مرکزی وارد شدیم، یکر است به طبقه بالا و اتاق «دریک» رفتیم.در ملاقاتهای پیشین که با وی داشتیم، از میزش بلند میشد و با ما، دور میز گرد وسط اتاق مینشست. این دفعه هم دریک همان کار را کرد و به طرف ما آمد. پیش از آنکه دور آن میز بنشینیم، مکی به من گفت: «برو، سرجایش بنشین» من هم معطل نکردم و پشت میزم نشستم. مستر دریک هاجوواج شده بود! چند لحظه بعد، بیآنکه حرف بزند، کلاهش را برداشت و رفت و ما دیگر او را ندیدیم!
به این ترتیب و به همین سادگی خلع ید از شرکت نفت انگلیس انجام شد...
به دستور دکتر مصدق، در اولین اعلامیهای که منتشر کردیم یادآور شدیم که کلیه کارکنان ایرانی و انگلیسی براساس مقررات و مسوولیتهایی که در زمان تصدی «دریک» داشتهاند، در جای خود باقی خواهند ماند، ولی باید خودشان را مستخدم و مامور ایران و شرکت ملی نفت بدانند.. برای اداره امور مهم شرکت، پس از رفتن انگلیسیها، پیشبینیهایی کرده بودیم؛ سرتیپ تقی ریاحی که فارغالتحصیل پلیتکنیک پاریس و استاد حقالتدریسی دانشکده فنی بود، خواستیم که جهت اداره پالایشگاه آبادان، با مستر راس(Ross) همکاری کند تا نسبت به مسائل مدیریت آنجا آشنا شود. از سرهنگ شیبانی، معلم دانشکده افسری و متخصص مخابرات، برای سرپرستی دستگاههای تلگراف و بیسیم و تلفن شرکت دعوت شد.... برای تامین هزینهها و دستمزد کارگران و کارمندان، به دستور دکتر مصدق عایدات گمرک خرمشهر که روزانه بالغبر نیم میلیون تومان بود، در اختیار هیاتمدیره قرار گرفته بود. به کلیه وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و سفارتخانههای ایران در خارج از کشور بخشنامه شد، با هیاتمدیره موقت شرکت ملی ایران نهایت همکاری را به عمل آورند.
مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت- سرهنگ غلامرضا نجاتی- جلد نخست- ص ۳۰۶-۳۰۸
@mohammadmosaddegh
---------------
بیست و نهم خرداد ماه سال ۱۳۳۰ پرچم سه رنگ ایران بر فراز پالایشگاه آبادان به اهتزاز درآمد و دست بریتانیای کبیر بعد از پنجاه سال از صنعت نفت ایران کوتاه شد.
مهندس مهدی بازرگان: در این جا باید انصاف داد و خدمات افراد را در نظر گرفت. به خاطر دارم روزی آقای مکی در جلسه هیات خلع ید اظهار داشت: شرکت نفت انگلیس حاضر نیست تاسیسات نفت را به ما تحویل دهد. باید دل به دریا بزنیم و برویم و خودمان همه چیز را در اختیار بگیریم. بعضی از همکاران واهمه داشتند که اقدام به بدین کار ممکن است ما را با پیشآمدهای نامطلوب و حتی شکست روبهرو کند. امیر علائی و من با نظر مکی موافق بودیم، اردلان هم استقبال کرد، دیگران تردید داشتند.
...سرانجام قرار شد طرح پیشنهادی آقای حسین مکی را اجرا کنیم. صبح روز ۲۹ خرداد ۱۳۳۰ در فرمانداری خرمشهر جمع شدیم و دسته جمعی به طرف دفتر مرکزی شرکت نفت راه افتادیم، به توصیه آقای غفاری، فرماندار خرمشهر، نیروی دریایی ایران یک دسته موزیک نظامی برای همراهی ما فرستاده بود، یک سینی با آینه و قرآن و پرچم ایران در پیشاپیش ما قرار داده شد. پشت سر آن دسته موزیک حرکت میکرد و به دنبال آن هیات خلع ید و مردم که پیوسته تعدادشان افزایش مییافت، به ما ملحق میشدند. از روخانه رد شدیم و به دفتر مرکزی شرکت رسیدیم. یک تابلوی برنزی قاب شده با عنوان «شرکت ملی نفت ایران؛ هیات خلع ید» را که با خود آورده بودیم، به دیوار ساختمان سه طبقه دفتر مرکزی شرکت سابق نصب کردیم. کارکنان انگلیسی شرکت از پشت پنجرهها، با حیرت جمعیت ناخوانده را نگاه میکردند. به محوطه و ساختمان دفتر مرکزی وارد شدیم، یکر است به طبقه بالا و اتاق «دریک» رفتیم.در ملاقاتهای پیشین که با وی داشتیم، از میزش بلند میشد و با ما، دور میز گرد وسط اتاق مینشست. این دفعه هم دریک همان کار را کرد و به طرف ما آمد. پیش از آنکه دور آن میز بنشینیم، مکی به من گفت: «برو، سرجایش بنشین» من هم معطل نکردم و پشت میزم نشستم. مستر دریک هاجوواج شده بود! چند لحظه بعد، بیآنکه حرف بزند، کلاهش را برداشت و رفت و ما دیگر او را ندیدیم!
به این ترتیب و به همین سادگی خلع ید از شرکت نفت انگلیس انجام شد...
به دستور دکتر مصدق، در اولین اعلامیهای که منتشر کردیم یادآور شدیم که کلیه کارکنان ایرانی و انگلیسی براساس مقررات و مسوولیتهایی که در زمان تصدی «دریک» داشتهاند، در جای خود باقی خواهند ماند، ولی باید خودشان را مستخدم و مامور ایران و شرکت ملی نفت بدانند.. برای اداره امور مهم شرکت، پس از رفتن انگلیسیها، پیشبینیهایی کرده بودیم؛ سرتیپ تقی ریاحی که فارغالتحصیل پلیتکنیک پاریس و استاد حقالتدریسی دانشکده فنی بود، خواستیم که جهت اداره پالایشگاه آبادان، با مستر راس(Ross) همکاری کند تا نسبت به مسائل مدیریت آنجا آشنا شود. از سرهنگ شیبانی، معلم دانشکده افسری و متخصص مخابرات، برای سرپرستی دستگاههای تلگراف و بیسیم و تلفن شرکت دعوت شد.... برای تامین هزینهها و دستمزد کارگران و کارمندان، به دستور دکتر مصدق عایدات گمرک خرمشهر که روزانه بالغبر نیم میلیون تومان بود، در اختیار هیاتمدیره قرار گرفته بود. به کلیه وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و سفارتخانههای ایران در خارج از کشور بخشنامه شد، با هیاتمدیره موقت شرکت ملی ایران نهایت همکاری را به عمل آورند.
مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت- سرهنگ غلامرضا نجاتی- جلد نخست- ص ۳۰۶-۳۰۸
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز هنگامی که دکتر مصدق جوان مچ دزدها در وزارت مالیه گرفت ، ایستادگی او بر روی اصول به برکناریاش انجامید.
مصدق هنگامی که هنوز عضو کمیسیون تطبیق حوالجات بود در ۱۲۹۶ در بیمارستان باکو تحت عمل جراحی آپاندیس قرار گرفت. به هنگام گذراندن دوران نقاهت در تفلیس، به فوریت به تهران احضار شد تا معاونت احمد قوام را در وزارت مالیه بر عهده بگیرد. ریاست کابینه با وثوق الدوله برادر قوام السلطنه بود. مصدق با اصرار مادر و شخص قوام السلطنه که دوست قدیمی اش بود، این پست را پذیرفت. او متوجه شد که قوام، تنبل و راحتطلب است و نسبت به وظایف خود بیاعتنا میباشد.
دشوارترین درسی که دکتر مصدق در معاونت وزارت مالیه آموخت تلاش او برای «دزدبگیری» در وزارتخانه بود. به طور تصادفی شبکه کلاهبرداری وزارتخانه را کشف کرد. مقامهای ارشد این وزارتخانه جزو این شبکه بودند. او توانست نظر مستوفی را که به جای وثوق الدوله نخست وزیر شده بود، در مورد بررسی و پیگیری رسمی ماجرا –ولو با اکراه- جلب نماید. قضیه ماه ها به درازا کشید. انواع حربهها و از جمله «تکفیر» علیه مصدق به کار گرفته شد تا وی از پیگیرد بیرحمانه کلاهبرداران منصرف سازد. او میدان را خالی نکرد و سرانجام توانست دو مدیر کل و دو رئیس را در یک کمیسیون تحقیق دولتی محکوم نماید. اما خود وی هم از مهلکه جان سالم به در نبرد: متهمان مصدق را به سوء اداره متهم کردند و وی به این اتهام جریمه شد. وقتی از یکی از اعضای کمیسیون سوال شد، چرا مصدق نیز جریمه شده؟ او(میرزا احمدخان اشتری) پاسخ داد: «چون مچ دزدها را گرفت». این سرگذشت برای تاریخ نگاران نیز حائز اهمیت است: نخستین بار بود که در یک ماجرای عمومی، سر سختی و پایبندی مصدق به اصول مشخص می شد. او سرانجام بر سر این قضیه مقام خود را از دست داد.
مصدق و نبرد قدرت- همایون کاتوزیان، ص ۴۲
@mohammadmosaddegh
مصدق هنگامی که هنوز عضو کمیسیون تطبیق حوالجات بود در ۱۲۹۶ در بیمارستان باکو تحت عمل جراحی آپاندیس قرار گرفت. به هنگام گذراندن دوران نقاهت در تفلیس، به فوریت به تهران احضار شد تا معاونت احمد قوام را در وزارت مالیه بر عهده بگیرد. ریاست کابینه با وثوق الدوله برادر قوام السلطنه بود. مصدق با اصرار مادر و شخص قوام السلطنه که دوست قدیمی اش بود، این پست را پذیرفت. او متوجه شد که قوام، تنبل و راحتطلب است و نسبت به وظایف خود بیاعتنا میباشد.
دشوارترین درسی که دکتر مصدق در معاونت وزارت مالیه آموخت تلاش او برای «دزدبگیری» در وزارتخانه بود. به طور تصادفی شبکه کلاهبرداری وزارتخانه را کشف کرد. مقامهای ارشد این وزارتخانه جزو این شبکه بودند. او توانست نظر مستوفی را که به جای وثوق الدوله نخست وزیر شده بود، در مورد بررسی و پیگیری رسمی ماجرا –ولو با اکراه- جلب نماید. قضیه ماه ها به درازا کشید. انواع حربهها و از جمله «تکفیر» علیه مصدق به کار گرفته شد تا وی از پیگیرد بیرحمانه کلاهبرداران منصرف سازد. او میدان را خالی نکرد و سرانجام توانست دو مدیر کل و دو رئیس را در یک کمیسیون تحقیق دولتی محکوم نماید. اما خود وی هم از مهلکه جان سالم به در نبرد: متهمان مصدق را به سوء اداره متهم کردند و وی به این اتهام جریمه شد. وقتی از یکی از اعضای کمیسیون سوال شد، چرا مصدق نیز جریمه شده؟ او(میرزا احمدخان اشتری) پاسخ داد: «چون مچ دزدها را گرفت». این سرگذشت برای تاریخ نگاران نیز حائز اهمیت است: نخستین بار بود که در یک ماجرای عمومی، سر سختی و پایبندی مصدق به اصول مشخص می شد. او سرانجام بر سر این قضیه مقام خود را از دست داد.
مصدق و نبرد قدرت- همایون کاتوزیان، ص ۴۲
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز پنجم تیرماه روز بازداشت بدون دلیل دکتر مصدق در دوران رضاشاه و تبعید او به بیابانهای بیرجند
روز داغی بود در تابستان۱۹۴۰ (۵ تیرماه ۱۳۱۹) بود. مصدق به تهران آمده بود تا گنه گنه خریداری کند. گرگ و میش غروب بود که رئیس پلیس محل وارد دروازه خانه شدند. مصدق به آنها گفت«در ده سال گذشته منتظر شما بودهام.» مصدق را بردند به خیابان کاخ، آنجا پلیس برای تحقیق و تجسس، گنجهای از اسناد و مدارک و تعدادی کتاب را مهر و موم کردند و با خودشان بردند. توی زندان اموال شخصیاش را گرفتند و انداختنش توی سلول انفرادی.
وقتی پاسبانها برای بردن مصدق آمدند، خدیجه و مجید در خیابان مشغول دوچرخه سواری بودند. بهت زده و مبهوت بودند ناظر بودند که «پاپا» را میبرند.
در زندان مرکزی، مصدق سوال کرد به چه دلیل توقیف شده است . یکی از پاسبانها به اوگفت: «شما کاری نکردهای اما باید عجالتا در زندان بمانید.» مردی که دیواری به دور خود کشیده بود تا منزلت و شرافتش محفوظ بماند، اکنون خویشتن را هدف انتقامگیری کورکورانهای میدید.
چند روز بعدتر که بهش گفتند آزاد است و میتواند برود، این خبر شوم را بهش دادند که قرار شده ببرندش به حصر در قلعهای وسط بیابان، در بیرجند، نزدیک مرز افغانستان. معلوم بود مقامات ناکام از یافتن بهانهای قانونی برای نابود کردنش، تصمیم گرفتهاند او را از خانوادهاش و از عامۀ اجتماع دور نگه دارند. بعدتر هم میتوانستند خبر مرگش را به علت عارضههایی طبیعی اعلام کنند.
دکتر مصدق در مجلس شورای ملی -در مورد بازداشتش -میگوید؛ «در سال ١٣١٩ مامورین شهربانی برای بازداشت من آمدند. چون امر دولت را مطاع می دانم فورا تمکین کردم و انتظار داشتم که اگرگزارشهای خلاف واقعی برعلیه من داده شده رسیدگی و روشن شود. ولی بعد از توقف چند روز در زندان مرکزی که معلوم شد اصلا رسیدگی در کار نیست و مقصودشان آزار من است عاصی شدم و روزی که میخواستند مرا به زندان بیرجند ببرند مقاومت کردم و در اطاق رئیس زندان با اشاره به عکس رضاشاه این شعر را خواندم:
ای زبردست زیردست آزار / گرم تا کی بماند این بازار
مصدق از حبسش به سلامت نجست. با عارضۀ تازهای بیرون آمد، روماتیسم، دیگر هیچوقت نتوانست بیعصا مسافتی را راه برود. اندوه شخصیتری هم گریبانش را گرفت، اندوهی که تخفیف نمییافت. دستگیری مصدق زخمخوردۀ دومی هم به جا گذاشته بود-تاوان جنبی زرادخانۀ جنون رضاشاه. قربانی این موقعیت خدیجه بود، دختر کوچک و عزیز کردۀ مصدق...
ایرانی میهنپرست؛ محمد مصدق و کودتای انگلیسی-امریکایی، کریستوفر دو بلگ، ص ۱۹۹-۲۰۶
سخنرانی دکتر محمد مصدق در مجلس شورای ملی ۱۲ بهمن ۱۳۲۳
@mohammadmosaddegh
روز داغی بود در تابستان۱۹۴۰ (۵ تیرماه ۱۳۱۹) بود. مصدق به تهران آمده بود تا گنه گنه خریداری کند. گرگ و میش غروب بود که رئیس پلیس محل وارد دروازه خانه شدند. مصدق به آنها گفت«در ده سال گذشته منتظر شما بودهام.» مصدق را بردند به خیابان کاخ، آنجا پلیس برای تحقیق و تجسس، گنجهای از اسناد و مدارک و تعدادی کتاب را مهر و موم کردند و با خودشان بردند. توی زندان اموال شخصیاش را گرفتند و انداختنش توی سلول انفرادی.
وقتی پاسبانها برای بردن مصدق آمدند، خدیجه و مجید در خیابان مشغول دوچرخه سواری بودند. بهت زده و مبهوت بودند ناظر بودند که «پاپا» را میبرند.
در زندان مرکزی، مصدق سوال کرد به چه دلیل توقیف شده است . یکی از پاسبانها به اوگفت: «شما کاری نکردهای اما باید عجالتا در زندان بمانید.» مردی که دیواری به دور خود کشیده بود تا منزلت و شرافتش محفوظ بماند، اکنون خویشتن را هدف انتقامگیری کورکورانهای میدید.
چند روز بعدتر که بهش گفتند آزاد است و میتواند برود، این خبر شوم را بهش دادند که قرار شده ببرندش به حصر در قلعهای وسط بیابان، در بیرجند، نزدیک مرز افغانستان. معلوم بود مقامات ناکام از یافتن بهانهای قانونی برای نابود کردنش، تصمیم گرفتهاند او را از خانوادهاش و از عامۀ اجتماع دور نگه دارند. بعدتر هم میتوانستند خبر مرگش را به علت عارضههایی طبیعی اعلام کنند.
دکتر مصدق در مجلس شورای ملی -در مورد بازداشتش -میگوید؛ «در سال ١٣١٩ مامورین شهربانی برای بازداشت من آمدند. چون امر دولت را مطاع می دانم فورا تمکین کردم و انتظار داشتم که اگرگزارشهای خلاف واقعی برعلیه من داده شده رسیدگی و روشن شود. ولی بعد از توقف چند روز در زندان مرکزی که معلوم شد اصلا رسیدگی در کار نیست و مقصودشان آزار من است عاصی شدم و روزی که میخواستند مرا به زندان بیرجند ببرند مقاومت کردم و در اطاق رئیس زندان با اشاره به عکس رضاشاه این شعر را خواندم:
ای زبردست زیردست آزار / گرم تا کی بماند این بازار
مصدق از حبسش به سلامت نجست. با عارضۀ تازهای بیرون آمد، روماتیسم، دیگر هیچوقت نتوانست بیعصا مسافتی را راه برود. اندوه شخصیتری هم گریبانش را گرفت، اندوهی که تخفیف نمییافت. دستگیری مصدق زخمخوردۀ دومی هم به جا گذاشته بود-تاوان جنبی زرادخانۀ جنون رضاشاه. قربانی این موقعیت خدیجه بود، دختر کوچک و عزیز کردۀ مصدق...
ایرانی میهنپرست؛ محمد مصدق و کودتای انگلیسی-امریکایی، کریستوفر دو بلگ، ص ۱۹۹-۲۰۶
سخنرانی دکتر محمد مصدق در مجلس شورای ملی ۱۲ بهمن ۱۳۲۳
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز پدر بزرگم در حد افراط انسانی واقعی و بسیار درستکاری بود.
دکتر محمود مصدق: خیلی چیزها مرا آزار داده است. در تاریخ ۲۸ مرداد هر سال مطالبی منتشر میشود که خیلی از آنها صحیح و قرین به واقعیت نیست. من شناخت دقیقی از شخصیت پدربزرگم دارم. در تبعید اول ایشان [۱۳۱۹ خورشیدی، تبعید در زمان رضاشاه] ۵ ساله بودم و ایام زیادی را با پدربزرگم گذراندم. او علاقه زیادی به من داشت و به قول معروف نوه سوگلی اش بودم. خیلی اصرار داشت که من طبیب شوم و اداره بیمارستان نجمیه را در دست بگیرم. بر اساس شناختی که از پدربزرگم دارم، میدانم که خیلی نسبتهای ناروا، در این سالها به او داده شده است. دکتر مصدق انسانی واقعی و بسیار درستکار بود. در حد افراطی درستکار بود.
پدربزرگم در احمدآباد زراعت میکرد، چغندر میکاشت، حتی یک بار جایزه چغندرکار نمونه را برده بود. یادم هست که چغندرها را با کامیون به کارخانه قندی در کرج میبردند. گهگاه این کامیون نیاز به تعمیر داشت و آن را به تعمیرگاهی در دروازه قزوین حوالی میدان دخانیات میبردند. یکبار آقای تک روستا که این روزها متولی اداره عمارت احمدآباد است، این کامیون را برای تعمیر به دروازه قزوین میآورد. او شاگرد شوفر بوده و شب هنگام به تهران می رسند که تعمیرگاه بسته بوده. برای همین کامیون را کنار خیابان پارک میکنند. صبح که بازمیگردند، پلیس ۱۰ تومان ماشین را جریمه کرده بود. با یک حساب سرانگشتی به پلیس حق حسابی میدهند تا برگ جریمه را پاره کند. او این ماجرا را برای پدربزرگم تعریف میکند و مرحوم مصدق با عصا به صورتش میزند و میگوید "تو با این کارت مأمور دولت را فاسد کردی، برو او را پیدا کن و قبض جریمه را بگیر و پرداخت کن". آقای تک روستا به تهران برمیگردد، دو سه روزی طول میکشد تا پلیس را پیدا کند و دستور دکتر مصدق را اجرا کند. وقتی نزد پدربزرگم بر میگردد او میگوید که "تو را ۱۰ تومان جریمه میکنم تا دیگر مامور دولت را به فساد تشویق نکنی!". آن زمان حقوق این آقا ماهی ۳۰ تومان بود و جریمه پدربزرگم جریمه سنگینی به شمار میرفت. البته یکی دو ماه بعد این مبلغ را به او پرداخت کرد. پدربزرگم مرد خاصی بود. خیلی ها گشتند تا نقطه ضعفی از زندگیش پیدا کنند، اما نتوانستند. مرد بزرگی بود.
گفتگوی نسرین وزیری با دکتر محمود مصدق- خبر آنلاین
@mohammadmosaddegh
دکتر محمود مصدق: خیلی چیزها مرا آزار داده است. در تاریخ ۲۸ مرداد هر سال مطالبی منتشر میشود که خیلی از آنها صحیح و قرین به واقعیت نیست. من شناخت دقیقی از شخصیت پدربزرگم دارم. در تبعید اول ایشان [۱۳۱۹ خورشیدی، تبعید در زمان رضاشاه] ۵ ساله بودم و ایام زیادی را با پدربزرگم گذراندم. او علاقه زیادی به من داشت و به قول معروف نوه سوگلی اش بودم. خیلی اصرار داشت که من طبیب شوم و اداره بیمارستان نجمیه را در دست بگیرم. بر اساس شناختی که از پدربزرگم دارم، میدانم که خیلی نسبتهای ناروا، در این سالها به او داده شده است. دکتر مصدق انسانی واقعی و بسیار درستکار بود. در حد افراطی درستکار بود.
پدربزرگم در احمدآباد زراعت میکرد، چغندر میکاشت، حتی یک بار جایزه چغندرکار نمونه را برده بود. یادم هست که چغندرها را با کامیون به کارخانه قندی در کرج میبردند. گهگاه این کامیون نیاز به تعمیر داشت و آن را به تعمیرگاهی در دروازه قزوین حوالی میدان دخانیات میبردند. یکبار آقای تک روستا که این روزها متولی اداره عمارت احمدآباد است، این کامیون را برای تعمیر به دروازه قزوین میآورد. او شاگرد شوفر بوده و شب هنگام به تهران می رسند که تعمیرگاه بسته بوده. برای همین کامیون را کنار خیابان پارک میکنند. صبح که بازمیگردند، پلیس ۱۰ تومان ماشین را جریمه کرده بود. با یک حساب سرانگشتی به پلیس حق حسابی میدهند تا برگ جریمه را پاره کند. او این ماجرا را برای پدربزرگم تعریف میکند و مرحوم مصدق با عصا به صورتش میزند و میگوید "تو با این کارت مأمور دولت را فاسد کردی، برو او را پیدا کن و قبض جریمه را بگیر و پرداخت کن". آقای تک روستا به تهران برمیگردد، دو سه روزی طول میکشد تا پلیس را پیدا کند و دستور دکتر مصدق را اجرا کند. وقتی نزد پدربزرگم بر میگردد او میگوید که "تو را ۱۰ تومان جریمه میکنم تا دیگر مامور دولت را به فساد تشویق نکنی!". آن زمان حقوق این آقا ماهی ۳۰ تومان بود و جریمه پدربزرگم جریمه سنگینی به شمار میرفت. البته یکی دو ماه بعد این مبلغ را به او پرداخت کرد. پدربزرگم مرد خاصی بود. خیلی ها گشتند تا نقطه ضعفی از زندگیش پیدا کنند، اما نتوانستند. مرد بزرگی بود.
گفتگوی نسرین وزیری با دکتر محمود مصدق- خبر آنلاین
@mohammadmosaddegh
Forwarded from تاریخ تحلیلی
هدیه ای برای تولد ملکه
✍ حمیدرضا عابدیان
نکته ای که حساسیت حقیر را برای نوشتن این یادداشت برانگیخت، نه خود مستند که بخشی از واکنش هایی بود که در ایران نسبت به آن ابراز شد، واکنش های شتابزده ای که عموما با هیجان توام بود. البته قابل درک است که قدری از این هیجانات می توانست ناشی از بکارگیری ترم "کودتا" برای توصیف سرنگونی دولت ملی با مداخله ی سازمان های اطلاعاتی انگلیسی - آمریکایی از سوی یک شبکه ی تلویزیونی انگلیسی بوده باشد که در نوع خود بی سابقه است لیکن این همه ی ماجرا نبود و اتفاق دیگری هم افتاد. ما شاهد عمده شدن نقش عامل خارجی در فهم تحولات داخلی ایران بودیم که به باور نویسنده در تداوم خط تحلیلی عرفی عموم ایرانیان از دیربار تاکنون قرار داشته و تصویری عوام زده از روشنفکر ایرانی ارائه می کند.
@hamidrezaabedian
در صورت تمایل متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
https://telegra.ph/%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-%D9%85%D9%84%DA%A9%D9%87-07-01
✍ حمیدرضا عابدیان
نکته ای که حساسیت حقیر را برای نوشتن این یادداشت برانگیخت، نه خود مستند که بخشی از واکنش هایی بود که در ایران نسبت به آن ابراز شد، واکنش های شتابزده ای که عموما با هیجان توام بود. البته قابل درک است که قدری از این هیجانات می توانست ناشی از بکارگیری ترم "کودتا" برای توصیف سرنگونی دولت ملی با مداخله ی سازمان های اطلاعاتی انگلیسی - آمریکایی از سوی یک شبکه ی تلویزیونی انگلیسی بوده باشد که در نوع خود بی سابقه است لیکن این همه ی ماجرا نبود و اتفاق دیگری هم افتاد. ما شاهد عمده شدن نقش عامل خارجی در فهم تحولات داخلی ایران بودیم که به باور نویسنده در تداوم خط تحلیلی عرفی عموم ایرانیان از دیربار تاکنون قرار داشته و تصویری عوام زده از روشنفکر ایرانی ارائه می کند.
@hamidrezaabedian
در صورت تمایل متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
https://telegra.ph/%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-%D9%85%D9%84%DA%A9%D9%87-07-01
Forwarded from تاریخ تحلیلی
https://t.me/hareabn/11
هدیه ای برای تولد ملکه
✍ حمیدرضا عابدیان
روایتی مخدوش که مغایر متن سند ارائه شده در دقیقه ی ۳۳ : ۲۹ فیلم است. در این سند ما متوجه می شویم که هندرسون هیچ تقاضایی برای دیدار با شاه نداشته و در واقع این پیشنهاد علاء بوده است. بر اساس این سند داستان از این قرار است که هندرسون ابتداء با علاء - وزیر دربار - ملاقات و پیام مربوطه را به او منتقل می کند. علاء پس از دریافت پیام، از هندرسون تقاضا می کند که مشاور شاه - والاتبار (برادر ناتنی مصدق) - نیز به جمع آنها اضافه شود و باز از هندرسون می خواهد که آنچه را که به او گفته، برای والاتبار نیز تکرار کند. پس از آن علاء پیشنهاد می دهد که خوب است تا هندرسون در این رابطه شخصا با شاه صحبت کند. سفیر علیرغم این که احتمال می دهد بعدها ممکن است به دخالت در امور داخلی ایران متهم شود از این پیشنهاد استقبال می کند. علاء از تلفن داخلی کاخ با شاه تماس می گیرد تا مقدمات دیدار را فراهم کند اما شاه می گوید نخست وزیر برای خداحافظی در راه کاخ است و او نمی تواند پذیرای سفیر باشد هرچند خوشحال می شود اگر بتواند تلفنی با او گفتگو کند.
@hamidrezaabedian
در صورت تمایل متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/hamidrezaabedian/122
هدیه ای برای تولد ملکه
✍ حمیدرضا عابدیان
روایتی مخدوش که مغایر متن سند ارائه شده در دقیقه ی ۳۳ : ۲۹ فیلم است. در این سند ما متوجه می شویم که هندرسون هیچ تقاضایی برای دیدار با شاه نداشته و در واقع این پیشنهاد علاء بوده است. بر اساس این سند داستان از این قرار است که هندرسون ابتداء با علاء - وزیر دربار - ملاقات و پیام مربوطه را به او منتقل می کند. علاء پس از دریافت پیام، از هندرسون تقاضا می کند که مشاور شاه - والاتبار (برادر ناتنی مصدق) - نیز به جمع آنها اضافه شود و باز از هندرسون می خواهد که آنچه را که به او گفته، برای والاتبار نیز تکرار کند. پس از آن علاء پیشنهاد می دهد که خوب است تا هندرسون در این رابطه شخصا با شاه صحبت کند. سفیر علیرغم این که احتمال می دهد بعدها ممکن است به دخالت در امور داخلی ایران متهم شود از این پیشنهاد استقبال می کند. علاء از تلفن داخلی کاخ با شاه تماس می گیرد تا مقدمات دیدار را فراهم کند اما شاه می گوید نخست وزیر برای خداحافظی در راه کاخ است و او نمی تواند پذیرای سفیر باشد هرچند خوشحال می شود اگر بتواند تلفنی با او گفتگو کند.
@hamidrezaabedian
در صورت تمایل متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید:
https://t.me/hamidrezaabedian/122
Telegram
.
Forwarded from تاریخ تحلیلی
هدیه ای برای تولد ملکه
سند ارائه شده در دقیقه ی ۳۳ : ۲۹ مستند "ملکه و کودتا در ایران"
@hamidrezaabedian
سند ارائه شده در دقیقه ی ۳۳ : ۲۹ مستند "ملکه و کودتا در ایران"
@hamidrezaabedian
#مطلب_روز دکتر مصدق: خفه کردن صدای مردم کار سياست استعماری است، اگر میگذاشتند اقتصاد بدون نفت دولت من ادامه پیدا کند...
دکتر مصدق در پاسخ به سرهنگ جلیل بزرگمهر در زندان- درباره ايرادگیری برخی به دکتر مصدق مبنی براینکه در اواخر دوره زمامداری خود به تودهایها خيلی ميدان داده بود-میگوید:
«اين تودهایها که میگويند، مگر چه کار میکردند؟ به اصطلاح آن مرد[سرتيپ آزموده دادستان دادگاه نظامی] نعره میکشيدند، يا روزنامه می فروختند. ما که به آنها اجازه دیگری نمیداديم.
ملیّون وقتی اجازه ميتينگ میخواستند و اجازه میدادم، نمیتوانستم[به تودهایها] اجازه ندهم. عدهای از اينها نعره میکشيدند. کار ديگری هم مگر کردند؟ خب نعره بکشند.
اساسا بايد فکر کرد علت وجودی يا سبب آمدن و بقای دولت من چه بود؟ مگر غير از اين بود که مرا ملت پشتيبانی میکرد. دولت، مگر غير از ملت پشتيبانی دیگری داشت؟ نه، نداشت. خارجيها که موافق نبودند. عدهای هم که نوکر خارجيها بودند و دستشان از کارها به کلی داشت کوتاه میشد، موافق نبودند.
سنا مگر با ميل خودش به دولت راًی میداد؟ از ترس ملت بود که میرفتم به مجلس شورا و سنا و راًی اعتماد میگرفتم. پس وقتی که ملت، دولت را سر ِ کار بياورد و دولت مبعوث ملت است، نمیتواند صدای ملت را خفه کند، و نگذارد مردم حرف خودشان را بزنند. خفه کردن صدای مردم کار سياست استعماری است. روش آنهاست که نفس کسی درنیاید تا هر کاری دلشان میخواهد بکنند. همان طوری که در دوره بيست ساله کردند، حالا هم میکنند که قرارداد نفت را ببندند، کنسرسيوم بياورند و از اين قبیل کارها...ولی وقتی که اجازه داده شد مردم حرفشان را بزنند، انتقاد کنند، آن وقت دولت هر کاری دلش خواست نمیتواند بکند؛ بايد به هدف ملت و آرزوهای ملت توجّه کند.
موجوديت دولت من روی افکار ملت بود، نمیشد جلو اظهار نظرهای مردم را گرفت و خفه شان کرد.
آقا يک سال اگر کار ما دوام پيدا میکرد و اصلاحات شروع شده به جائی میرسيد واقتصاد بدون نفت طبق برنامهای که شروع شده بود، به طور کامل اجرا میشد و بودجه متعادلی که داده بوديم جريان پيدا میکرد، قهرا به واسطه اصلاحات و حصول پیشرفت در زندگی مردم، از تعداد توده ايها کاسته میشد.
تقریرات مصدق در زندان- جلیل بزرگمهر، ایرج افشار-ص ۱۳۲-۱۳۴
@mohammadmosaddegh
دکتر مصدق در پاسخ به سرهنگ جلیل بزرگمهر در زندان- درباره ايرادگیری برخی به دکتر مصدق مبنی براینکه در اواخر دوره زمامداری خود به تودهایها خيلی ميدان داده بود-میگوید:
«اين تودهایها که میگويند، مگر چه کار میکردند؟ به اصطلاح آن مرد[سرتيپ آزموده دادستان دادگاه نظامی] نعره میکشيدند، يا روزنامه می فروختند. ما که به آنها اجازه دیگری نمیداديم.
ملیّون وقتی اجازه ميتينگ میخواستند و اجازه میدادم، نمیتوانستم[به تودهایها] اجازه ندهم. عدهای از اينها نعره میکشيدند. کار ديگری هم مگر کردند؟ خب نعره بکشند.
اساسا بايد فکر کرد علت وجودی يا سبب آمدن و بقای دولت من چه بود؟ مگر غير از اين بود که مرا ملت پشتيبانی میکرد. دولت، مگر غير از ملت پشتيبانی دیگری داشت؟ نه، نداشت. خارجيها که موافق نبودند. عدهای هم که نوکر خارجيها بودند و دستشان از کارها به کلی داشت کوتاه میشد، موافق نبودند.
سنا مگر با ميل خودش به دولت راًی میداد؟ از ترس ملت بود که میرفتم به مجلس شورا و سنا و راًی اعتماد میگرفتم. پس وقتی که ملت، دولت را سر ِ کار بياورد و دولت مبعوث ملت است، نمیتواند صدای ملت را خفه کند، و نگذارد مردم حرف خودشان را بزنند. خفه کردن صدای مردم کار سياست استعماری است. روش آنهاست که نفس کسی درنیاید تا هر کاری دلشان میخواهد بکنند. همان طوری که در دوره بيست ساله کردند، حالا هم میکنند که قرارداد نفت را ببندند، کنسرسيوم بياورند و از اين قبیل کارها...ولی وقتی که اجازه داده شد مردم حرفشان را بزنند، انتقاد کنند، آن وقت دولت هر کاری دلش خواست نمیتواند بکند؛ بايد به هدف ملت و آرزوهای ملت توجّه کند.
موجوديت دولت من روی افکار ملت بود، نمیشد جلو اظهار نظرهای مردم را گرفت و خفه شان کرد.
آقا يک سال اگر کار ما دوام پيدا میکرد و اصلاحات شروع شده به جائی میرسيد واقتصاد بدون نفت طبق برنامهای که شروع شده بود، به طور کامل اجرا میشد و بودجه متعادلی که داده بوديم جريان پيدا میکرد، قهرا به واسطه اصلاحات و حصول پیشرفت در زندگی مردم، از تعداد توده ايها کاسته میشد.
تقریرات مصدق در زندان- جلیل بزرگمهر، ایرج افشار-ص ۱۳۲-۱۳۴
@mohammadmosaddegh