مصدق به روايت تاريخ و اسناد
7.54K subscribers
1.9K photos
147 videos
626 files
665 links
اين كانال به هيچ عنوان وابسته به هيچ گروه و جرياني نيست و صرفا در صدد روايت تاريخ معاصر با محوريت دكترمصدق و نهضت ملي ايران است. آدرس ادمین کانال: @mohammadmosaddegh_admin
Download Telegram
داریوش فروهر ( وزیر کار)، روانشادان مهندس عباس امیرانتظام (سخنگوی دولت موقت)، سرلشکر ناصر فربد ( رئیس ستاد کل آرتش)، مهندس مهدی بازرگان (نخست وزیر)
دیدار از ستاد کل آرتش
۲۹ فروردین ۱۳۵۸
@mohammadmosaddegh
سرلشکر ناصر فربد پس از انتصاب به ریاست ستاد کل آرتش.
فروردین ۱۳۵۷ خورشیدی.
اتاق کنفرانس ستاد کل آرتش
@mohammadmosaddegh
دعوت رسمی اعضای هیأت دولت به ستاد کل ارتش، شهیدان دکتر مصطفی چمران و داریوش فروهر، زنده‌یادان مهندس عباس امیرانتظام، مهندس مهدی بازرگان، سرایپ محمدتقی ریاحی و سرلشگر ناصر فربد.
روز آرتش ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ خورشیدی.
@mohammadmosaddegh
تنها اوست که می‌ماند
اطلاعیه مراسم تشییع و ترحیم روانشاد تیمسار ناصر فربد
بدینوسیله به‌اطلاع عموم می‌رساند که مراسم تشییع پیکر پاک سرلشگر بازنشسته ناصر فربد، در روز سه‌شنبه دهم اردیبهشت‌ماه 98 در ساعت 9 صبح از مقابل منزل آن افسر میهن‌دوست و پیرو راه #مصدق بزرگ واقع در میدان ونک، خیابان ملاصدرا خیابان پردیس انتهای خیابان پردیس مجتمع سپیدار برگزار می‌شود.
در ضمن مجلس ترحیم آن شادروان، روز جمعه 13 اردیبهشت‌ماه 98 از ساعت 16 تا 30 / 17 در مسجد جامع شهرک غرب واقع در مقابل مجتمع میلاد نور برقرار خواهد بود .
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز ۹ اردیبهشت ماه، سالروز در گذشت دکتر غلامحسین صدیقی، آموزگاری بی همتا
----
دکتر غلامحسین صدیقی در دادگاه نظامی پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ چنین گفت:« من مردی هستم که ۲۷ سال با این جثه ضعیف و بدن لاغر زحمت کشیدم و درس خواندم بعد از آن ۱۶ سال تحصیل کردم و می توانم افتخار کنم تنها استاد در رشته بخصوص خود(جامعه شناسی) در ایران هستم ولی با تمام افتخاراتی که در تمام زندگی نصیب من شده است افتخاری را بالاتر و برتر از افتخاری که خلال بیست ماه اندی همکاری با جناب آقای دکتر محمد مصدق نصیب من شد نمی دانم.»
غلامحسین صدیقی بنیانگذار و پدر رشته جامعه شناسی در ایران است. وی دوره های دانشسرای مقدماتی و دانشسرای عالی و نیز دوره لیسانس و دكترا را در دانشگاه پاریس به پایان برد و در اسفند ۱۳۱۶ پس از دفاع از رساله دكترای خویش، بی درنگ به ایران بازگشت. در اوایل سال ۱۳۱۷ جامعه شناسی را درایران بنیان نهاد و واژه جامعه شناسی را برای این رشته برگزید.
مهمترین خدمت علمی و فرهنگی دکتر صدیقی تأسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۷ بود که در سال ۱۳۵۱ به دانشکده علوم اجتماعی تبدیل شد.وی از بنیانگذاران کنگره هزاره ابوعلی سینا بود و هنگامی که کنگره در اردیبهشت ماه ۱۳۳۳در همدان تشکیل شد، وی در زندان لشکر ۲ زرهی تهران به سر می برد.
پس از روی کار آمدن دولت ملی، دکتر مصدق، در ۳۰ آذرماه ۱۳۳۰ دکتر صدیقی را به وزارت پست و تلگراف و تلفن منصوب کرد. در خرداد ۱۳۳۱ که مصدق به منظور دفاع از حقوق ایران در برابر شکایت انگلیس به لاهه می رفت دکتر صدیقی را با حفظ سمت به نیابت نخست وزیری برگزید و در دومین کابینه ی خود سمت حساس وزارت کشور را به او سپرد که وی تا کودتا ۲۸ مرداد سمت را بر عهده داشت.
او نه اهل تزویربود و نه دچار خود بزرگ بینی، با آن همه آگاهی که از جامعه ایران داشت راه نجات ایران را در پیوستن به جبهه ملی تشخیص داد و رهبری مصدق بزرگ را پذیرفت و «با این کردار به شاگردانش عملا راه رستگاری را نشان داد.»
دکتر مصدق با کودتا سرنگون شد، صدیقی در خانه مصدق ماند و گفت«تا پایان راه با هم هستیم» به زندان محمدرضا شاه رفت، آنقدر ماند که در اثر فشار دانشمندان جامعه شناس جهان، مجبور شدند آزادش کنند. نه ندامت نامه نوشت و حشمت ادوله والاتبار را به شفاعت فرستاد.«به شاگردانش پایمردی و وفا و ثبات قدم را آموخت.»
در بحران انقلاب شاه برای قبول نخست وزیری دعوتش کرد، به شاه گفت اولا نباید از کشور خارج شود ثانیا باید سلطنت مشروطه را عملا قبول کند و به رای مردم احترام بگذاردو چون این خواسته ها مورد قبول واقع نشد، نخست وزیری را نپذیرفت. به روشنفکر ایرانی آموخت که «در بحرانها باید به عقل متکی بود نه احساس».
انقلاب ضد دیکتاتوری پیروز شد، حکومت به دست یگانه تشکیلات موجود کشور یعنی روحانیت افتاد. با شهامتی که ممکن بود به قیمت جانش تمام شود گفت من لاییک هستم، یعنی با حکومت مذهبی مخالفم.«اینگونه به همگان راستی، شجاعت و ایستادگی بر عقیده را آموخت.»
دکتر صدیقی در مصاحبه ای در روزهای انقلاب چنین می گوید: «دیکتاتوری همیشه محکوم است و فردای ایران باید روشن از آفتاب دموکراسی باشد.»
دکتر غلامحسین صدیقی در نهم اردیبهشت ۱۳۷۰،در حالی که وجودش سرشار از عشق به ایران بود، در تهران درگذشت.
زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق، نصرالله شیفته، ص ۳۱۷-۳۱۸
کتاب "همه هستی ام نثار ایران" یادنامه استاد دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر پرویز ورجاوند
ره آورد-شماره ۲۷- اردیبهشت ۱۳۷۰
هفته‌نامه «امید ایران»- ۸ بهمن ۱۳۵۷
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز نخستین جایی که دکتر مصدق از پس از نخست وزیری آن بازدید کرد، زندان و نخستین لایحه دولت، لایحه آزادی زندانیان سیاسی بود. او از رییس شهربانی خواست که...
دوازدهم اردیبهشت ۱۳۳۰، دکتر محمد مصدق به همراه جمعی از اعضای کابینه اش برای بازدید به زندان قصر تهران رفت، و پس از دیدن حال زار زندانیان ، به سرلشکر حجازی رئیس شهربانی گفت:« اگر می خواهید زمام شهربانی در دست شما باشد، دزدگیر باشید، به آفتابه دزدها اکتفا نکنید و شتر دزدها را هم بگیرید و مزاحم کسانی که نسبت به آنها مظنون بوده [اید] نباشید.» آنگاه، مصدق خطاب به همراهانش گفت :«اینجا مرا به یاد ایام زندانی بودن خودم افکنده [است].»
پیرو این بازدید، روز ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۰، لایحه ای از سوی دولت مصدق به مجلس شورای ملی رفت که زمینه آزادی بسیاری از زندانیانی که جرایم مالی کوچکی داشتند را فراهم میکرد.
دکتر مصدق پس از بازدید از زندان اظهار داشت؛ «اینجا قتلگاه بسیاری از صاحبان افکار روشن و آزاد بوده است.» مصدق روز ۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ در مجلس شورای ملی اینگونه گفت:« من رفتم زندان، در این زندان مرکزی ۴۰۰-۵۰۰ نفری در آنجا هستند که شاید آنها اگر محکوم می شدند این قدر در آنجا نمی ماندند. در این مملکت یک چنین وضعی در زندان حکمفرماست....شما تشریف ببرید این دارالمجانین را ببینید که اگر شما را دم شصت تیر بگذارند، بهتر است [از این] که اینها در این داروالمجانین باشند؛ بیاید یک کاری بکنید...یک لایحه ای ما پیشنهاد کردیم برای این زندانیان سیاسی؛ این از راه خیرات و مبّرات؛ از راه خیر نوع بشر؛ این لایحه را تصویب بکنید که ما اینها را از زندان بیرون بیاوریم. نمی دانید اینها چه حالی در آنجا دارند؛ والله خدا شاهد است اگر می رفتید و می دیدیدکه چه حالی در آنجا دارند؛ چه جوری زندگی می کنند؛ هرگز راضی نمی شدید یک دقیقه هم در آنجا بمانند. این لایحه را استدعا می کنم، امروز بگذرانید. چون ما حق نداریم به قید سه فوریت پیشنهاد کنیم...»
کارنامه ی مصدق و حزب توده، به کوشش خسرو شاکری، ۱۹۷۸، ج. ۱، ص ۱۳۶
مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت- سرهنگ غلامرضا نجاتی- جلد نخست ص ۲۶۴
@mohammadmosaddegh
📣 #مصدق در اراک

▪️ پس‌از تهران، یک خیابان در اراک هم به نام محمدمصدق، رهبر ملی‌شدن نفت‌ایران، نامیده‌شده.
▫️شورای شهر اراک با هشت‌رای موافق و سه رای مخالف، تصویب کرده که نام خیابان پیروزی، از خیابان‌های پر رفت‌و‌آمد شهر که یک بیمارستان مهم دولتی و ساختمان شرکت نفت در ‌آن قرار دارد، به خیابان مصدق تغییر کند.
▫️محمدمصدق از سمت پدری، تباری آشتیانی دارد و آشتیان از شهرهای استان‌مرکزی است و اراک مرکز این استان است.

@roozArooz_media @mohammadmosaddegh
معرفی جلد اول خاطرات مهندس محمد توسلی

📌جلد اول خاطرات محمد توسلی دبیر کل نهضت آزادی ایران با عنوان شصت سال ایستادگی و خدمت منتشر شده است. مریم گنجی خبرنگار گروه حافظه روزنامه سازندگی به معرفی جلد اول خاطرات دبیرکل پرداخته است.

📌در بخشی از این معرفی / گزارش میخوانیم: “مهمترین بخش خاطرات توسلی را شاید بتوان خاطرات دست اول او از مذاکرات با آمریکا پیش از انقلاب دانست، اتفاقی که در جریان رویدادهای پس از انقلاب به پاشنه ی آشیل دولت موقت، بازرگان و نهضت آزادی تبدیل شد. توسلی به عنوان کسی که خود در تصمیم گیریهای پیش از آغاز مذاکرات و نیز جلسات مذاکره حاضر بوده است، خاطرات دست اولی از این ماجرای سرنوشت ساز به دست می دهد.

📌توسلی در بدو ورود به دانشگاه در سال ۱۳۳۶ به انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی که با توجه به حضور مهندس بازرگان و خاطره شهدای ۱۶ آذر اهمیت داشت، می پیوندد و گزارشی اجمالی از فعالیتهای خود و انجمن در قالب برگزاری سخنرانی در کتابخانه شیبانی و مسجد هدایت و انتشار نشریه دانشجویی “پیکار اندیش” با سردبیری کاظم سامی که به انقلاب الجزایر می پرداخت و پس از دو شماره توقیف شد، به دست می دهد.

📌پس از بازگشت به ایران و مواجهه با ممنوعیت های ساواک برای استخدام و با توجه به محدودیت فعالیتهای سیاسی و باور به اهمیت فعالیت فرهنگی و نهادسازی، توسلی ضمن همکاری با انجمن اسلامی مهندسین و فعالیت در نهادهای آموزشی و اجتماعی مثل هنرستان کارآموز می کند. تلاشهای این دوران توسلی و دوستانش مستقل و بدون وابستگی های مالی و غیرمالی به دولت شکل می گیرد. توسلی در خاطرات خود تنها به رویدادنگاری اکتفا نمی کند بلکه در جای جای آن به تحلیل فضای عمومی و رویکردهای جریانهای مختلف نسبت به آن می پردازد و با توجه به همنشینی با بزرگانی چون بازرگان و پذیرشی که نسبت به اندیشه های آنان دارد، رویکرد و دیدگاه های آنها را با شرحی مستوفاتر تشریح می کند، دیدگاه هایی که در تصمیمات زندگی خود او حضوری تعیین کننده دارند.

📌خاطرات او از کسانی که در زندان با او هم بند هستند، حال و هوای آن دهه را به خوبی نمایندگی می کند. در خاطره ای از هاشمی رفسنجانی که چگونه در شب نخستین زندان با وجود فشارهای زندانبان، برای آگاهی دیگر زندانیان از زندانی شدنش نام خود را فریاد می زده، جسارت او را می ستاید. در این دوران با رضا باکری برادر علی باکری از افراد رده دوم سازمان مجاهدین، هم بند شده و فرصت برای آشنایی با سازمان را می یابد و از عدم تمایل اعضای سازمان به دلایل امنیتی برای تماس با خودش باخبر می شود.

📌مهمترین بخش خاطرات توسلی را شاید بتوان خاطرات دست اول او از مذاکرات با آمریکا پیش از انقلاب دانست، اتفاقی که در جریان رویدادهای پس از انقلاب به پاشنه ی آشیل دولت موقت، بازرگان و نهضت آزادی تبدیل شد. توسلی به عنوان کسی که خود در تصمیم گیریهای پیش از آغاز مذاکرات و نیز جلسات مذاکره حاضر بوده است، خاطرات دست اولی از این ماجرای سرنوشت ساز به دست می دهد. این قسمت خاطرات خود جا داشت به عنوان یک کتاب مستقل، با استنادات، شواهد و اسناد منتشر شود اما توسلی به صفحاتی چند از خاطرات خود اکتفا می کند. ... توسلی نخست به چرایی ضرورت مذاکره با آمریکا در نگاه بازرگان و اعضای نهضت آزادی می پردازد و تأکید می کند که با توجه به حساسیت مسئله اعضای شورای مرکزی از آن مطلع بودند. به همین منظور کمیسیون چهار نفره‌ای متشکل از مهندس بازرگان، یدالله سحابی، احمد صدر حاج سیدجوادی و محمد توسلی برای مذاکرات شکل می گیرد. توسلی محورهای مذاکرات را زمینه سازی برای ضرورت رفتن شاه، بی ا عتبار کردن انتخاب بختیار به عنوان نخست وزیر، پذیرش انقلاب مردم و نشان دادن اینکه انقلاب ایران کنار کمونیستها نخواهد بود، می داند و معتقد است این مذاکرات در تغییر سیاستهای آمریکا در قبال پهلوی در سالهای پایانی موفق بوده و در هموار کردن راه مذاکره با سران ارتش و جلوگیری از کودتایی که در جریان بود، اهمیت و تأثیر بسیاری داشته است.

📎متن کامل در نشانی زیر:
http://bit.ly/2WumOtY

یا کلیک روی INSTANT VIEW

http://www.nedayeazadi.net/1398/02/27796

@NedAzadi
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز اردیبهشت ۱۳۳۲؛ خاطره ای از سفر دکتر حسین فاطمی به عراق و شگفتی از به پیشواز آمدن و استقبال مردم عراق!
دکترفاطمی در راس یک هیات پنج نفره درهفتم اردیبهشت ۱۳۳۲به عنوان شرکت درجشن تاجگذاری شاه فیصل، به عراق عزیمت کرد.
شور و هیجان عمومی مردم عراق در استقبال و دیداردکتر فاطمی طی مسافرت او به عراق چشمگیر و درحدی بود که می گفتند برای هیچ یک از سران خود کشور عراق و یا سران کشورهای خارجی وارد به عراق نظیر نداشته، آنچه مردم عراق را در استقبال و تجلیل ازدکترفاطمی ترغیب می کرد ازیک طرف احترام آنها به نهضت ملی ایران و شخص دکترمصدق و دکترفاطمی و ازطرف دیگرنفرت و انزجار آنها از ترکیب و اعضاء متشکله حکومت خودشان بود.
ترکیب نژادی و مذهبی جامعه عراق، سنی ها در اقلیت بودند یعنی فقط ٢۵ درصد کل جمعیت را تشکیل می دادند و اکثریت مردم با شیعه ها بود که ٤٢ درصد جمعیت را دربرمی گرفتند. معهذا، سیاست ضد شیعه عثمانی ها و متعاقب آن سیاست مستعمراتی انگلستان که همیشه برمبنای مسلط کردن اقلیت ها برای ادامه سیادت خودشان است، موجب شده بود که کارهای مهم به دست اقلیت سنی واگذار کنند.
حضور دکتر فاطمی که مسلمان شیعه و در عین حال نماینده حکومت ملی همسایه بود، مجالی به مردم عراق داد که با تجلیل از او احترام خود را به حکومت ملی و نفرت خود را از حکومت خودشان ظاهر کنند. حکومت عراق متوجه این نکته بود و چون نمی توانست به مردم تکلیف کند که از تظاهرات خودداری کنند، مسیر و چگونگی حرکت دکتر فاطمی را در داخله عراق، حتی المقدور تحت عنوان«ملاحظات امنیتی» مخفی نگاه می داشت تا مردم نتوانند تجمع کنند.
تظاهرات مردم عراق بر له دکترفاطمی، از لحظه ورود او شروع شد، جمعیت زیادی درمدخل شهر بغداد تجمع کرده بودند و به محض اینکه اتومبیل دکترفاطمی نزدیک شد مردم با هیجان و شور بسیارفریاد زدند «یحیی الفاطمی - یحیی المصدق».
قدم به قدم اتومبیل ایشان ناگزیر به توقف می شد تا تعداد زیادی گاو و گوسفند که برای قربانی آورده بودند، علی رغم تمایل دکترفاطمی ذبح شود و فریاد «یحیی الفاطمی» و «یحیی المصدق» هر لحظه بلندتر می شد. این تظاهرات برای هیچ یک از نمایندگی های سایر کشورهای شرکت کننده صورت نگرفته بود.
حکومت عراق می توانست در انظار مردم داخلی و خارجی«زنده باد دکتر فاطمی» را بر احساسات میهمان نوازی عراقی ها نسبت دهد. ولی برای «زنده باد دکتر مصدق» هیچ محملی نمی توانست بیابد، زیرا او نه حاضر بود که میهمان شمرده شود و نه عراقی بود که خودی به حساب بیاید. از آن لحظه به بعد کسی در بغداد از ساعات و مسیر حرکت دکترفاطمی استحضار حامل نکرد.
در مسیر بین کوفه تا نجف مسافرت دکترفاطمی ناچار از اختفا خارج شد، زیرا مصلحت دولت عراق نبود که علمای شیعه بدون اطلاع بمانند. به همین جهت در آنجا یکی از بی سابقه ترین و شورانگیزترین تجمعات و تظاهرات صورت گرفت.
در تمام مسیر بین کوفه و نجف مردم در طرفین جاده ازدحام کرده بودند. مردم با علم و پرچم در دو طرف جاده ایستاده بودند. به محض مشاهده اتومبیل دکتر فاطمی از خم جاده فریاد می کردند «یحیی الحسین فاطمی»،«یحیی المصدق». شور وهیجان فوق العاده مردم که فریادشان از همه طرف منعکس می شد، به راستی تکان دهنده بود.
دکترفاطمی کنفرانس سفرای کبارایران در کشورهای عربی را در بغداد تشکیل داد. منظوراز این کنفرانس ایجاد هماهنگی در تفهیم سیاست نهضت ملی ایران به مردم و حکومت آن کشورها بود. دکترفاطمی درمعیت هیات نمایندگی ایران پس از یک هفته به تهران برگشت.
کهنه سرباز، سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی، ص ۲۹۷-۳۰۱
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز روزهای آغازین نخست وزیری دکتر مصدق و تهدید به مرگ از سوی فدائیان اسلام؛ نوه هایت را می کشیم!
دو سه روز بعد[از نخست وزیری دکتر مصدق] ، نواب صفوی رئیس گروه فدائیان اسلام، که کسروی را خودشان ترورکرده بودند و رزم آرا هم به نام ایشان ترورشده بود، به پدرم پیغام داد:«ما شما را نخست وزیر کرده ایم، حالا باید قوانین اسلام را پیاده کنی.» آقا، در جواب گفته بود، ما امروز با انگلیسی ها درحال جنگ هستیم، بعدازحل قضیه نفت، فرصت داریم برنامه های دیگری را پیاده کنیم. آنها در پاسخ، نامه ای با جوهرقرمزبه عنوان پدرفرستاده بودند واو را تهدید کرده بودند که خودت، پسرانت و نوه هایت را خواهیم کشت! پدرم به من و احمد برادرم گفت: ما وارد مبارزه ای شده ایم که محتمل است به قیمت جانمان تمام شود، نه تنها برای من، برای همه شما احتمال خطر هست؟ مواظب خودتان باشید، حتی بچه ها و همسرانتان در معرض خطرند....
در همین اوان، شاه هم در یگر از ملاقاتهایش با پدرم به او گفته بود شنیده ام فداییان اسلام دنبال قتل شما هستند باید خیلی مواظبت کنید. بعد از این ملاقات، پدرم سرلشکرحجازی رئیس شهربانی را احضار می کند و از او می پرسد اطلاعات شهربانی در مورد تهدید فدائیان اسلام تا چه اندازه است: حجازی می گوید شهربانی عواملی در میان آن ها دارد که چنین گزارشی داده اند و به پدرم اطمینان می دهد که مامورین همه جا مراقب او هستند. در این موقع پدرم با خنده بلندی به حجازی می گوید:«لابد همان مامورینی که مراقب سپهبد رزم آرا بودند از من هم مواظبت می کنند.»
پس از این ملاقات، پدرم به مجلس رفت و حدود سه هفته در آنجا ماند و به کارهای مملکت را رسیدگی می کرد. همان روز اول هم جریان مذاکراتش با رئیس شهربانی را به اطلاع مردم رسانید.
نوه دکتر مصدق، دکتر محمود مصدق هم می گوید:« در زمان نخست‌وزیری پدربزرگم، او یک بار به مادر من زنگ زد و مادرم را فراخواند. او به مادرم نامهای آغشته به خون با امضای فدائیان اسلام نشان داد که در آن چیزهایی از پدربزرگم خواسته بودند و نوشته بودند اگر محقق نشود، نوهات را میکشیم. مادرم فردای آن روز با خواهر سه ساله‌ام[معصومه مصدق] به سوییس رفت.» [معصومه مصدق در سال ۱۳۷۷، در حالی که تنها چند روز از بازگشت او به ایران می گذشت، در خانه مادر تازه درگذشته اش، به طرز فجیعی به قتل رسید، جمهوری اسلامی با وجود پیدا شدن خون قاتل، کوششی برای یافتن قاتلان او نکرد! این پرونده همچنان باز است.]
در کنار پدرم مصدق- غلامحسین مصدق، تنظیم :غلامرضا نجاتی، ص ۶۲-۶۳
دکتر محمود مصدق در گفتگو با خبرگزاری خبرآنلاین، ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
@mohammadmosaddegh
عملیات آژاکس قسمت اول
امیرحسین مددی
پادکست صوتی عملیات آژاکس به روایت امیرحسین مددی
قسمت اول
@mohammadmosaddegh
عملیات آژاکس قسمت دوم
امیرحسین مددی
پادکست صوتی عملیات اژاکس به روایت امیرحسین مددی
قسمت دوم
@mohammadmosaddegh
#مطلب_روز محمد مصدق که بود؟ من از مصدق چیزی درباره نیاکانش نشنیدم چرا که او ز خود آغاز و به خود ختم می شد.
محمد مصدق درخردسالی از پدر بماند و دردامان مادری که درتعلیم وتربیت فرزند، بسیاردقیق و سخت گیر بود، پرورش یافت و هیچ گاه گله و رنجشی ازشدت مادر ابراز نداشت. مادرش ملک تاج فیروز، ملقب به نجم السلطنه، ازخاندان قاجاربود. اودخترفیروز میرزا نصرت الدوله، پسرعباس میرزای ولیعهد بود وخواهرحضرت علیا، همسرمظفرالدین شاه. مصدق بسیاردوستش [مادر] می داشت وبزرگ و محترمش می شمرد. اما اصل ونسب مادر برای دیگران بیش ترمطرح می بود تا از برای فرزند. علاقه واحترامش به خاطرمهرش بود و کاری به کار ایل وتبار نجم السلطنه نداشت. بودند کسانی ازخویشاوندان و اطرافیانش که به اجداد خود فخر می فروختند واما اواین چنین نبود، نه او و نه همسرش. هیچ زمان نشنیدم بگوید پدر و مادر من این بودند و آن کردند. همواره به عنوان پدر یه مادر ازآن ها یاد می کرد وهیچ وقت حتی اسم ولقبشان را هم نمی آورد. درباره اصل ونسبش ازدیگران شنیدم وخواندم، نه ازخود او، چرا که او ز خود آغاز وبه خود ختم شد و نیازی به اسم و رسم هیچ یک از نیاکانش نداشت.
دختران دکترمصدق ازنجم السلطنه خاطره ی خوشی داشتند و با مهرازاو یاد می کردند ومادربزرگشان را درزمان حیاتش ‌«شازده» و «شازده جون» می نامیدند. خانم متین دفتری، هرگاه که ازاو سخن می رفت به من می گفت: «توهم گر او را می دیدی مسلما دوستش می داشتی و همانند دیگران"شازده جون" صدایش می کردی.» برایم تعریف می کرد که هر زمان که نجم السلطنه به دیدار برادرش فرمانفرما می رفت اغلب او را به همراه خود می برد. می گفت مادربزرگش پای به اندرون برادرش نمی نهاد و کاری به کار زنان حرم او نداشت.در بیرونی کنار برادرش می نشست و از اندرون او فقط دخترش، مریم فیروز می آمد و از همه پذیرایی می کرد هربار هم که فرمانفرما خواهرش را می دید، بشارت آخرین فرزندش را می داد و می گفت مثلا حسنی، حسینی دست شما را می بوسد. نجم السلطنه بدینسان آگاه می شد که نوزاد جدیدی به خانواده برادرش افزوده شده است.
مرگ پدر، پسر را بیش از پیش به مادرش نزدیک کرد. از آن پس بود که مصدق به او سخت وابسته شد و تحت تاثیر شخصیت، منش و گویش و کنش مادرش قرار گرفت. تا آخرین لحظه حیات خودش همچنان پند او را به گوش داشت.
در خلوت مصدق- شیرین سمیعی- ص ۱۶۵-۱۶۷
@mohammadmosaddegh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸مصدق و حافظه تاریخی ملت.!

به گمانم برای ثبت مصدق درتاریخ نه زادروزش در 29 اردیبهشت و نه سالروزش در 14 اسفند به کار می آید نه ۲۸مرداد و نه حتی روزملی شدن صنعت نفت...
قسمت شگفت وعبرت آمیز زندگی او فصل محاکمه ی نظامی مصدق است!
برگشتن ورق روزگار برای کسی که در دوره ای قلب یک کشوردر سینه اش می تپید و ناگهان در اتفاقی نه چندان تازه ۱۳سال تنهایی نصیبش میشود بدون اعتراضی بدون هیاهویی بدون حتی پچ پچ درگوشی درباره او در جامعه خفته آن روزگار...
انگار کن کسی اصلا او‌را نمیشناخته...
قیامی برای دفاع از او ‌که بماند حتی وکیلی نیز برای حضور در دادگاه فرمایشی اش قدعلم نمیکند!
دیالوگی دارد جمشیدهاشم پور در"آوازقو" وقتی جوان پرشروشور فیلم سینه سپرگلوله کرده برای خواسته هایش، با افسوس به او‌میگوید:
افکارعمومی حافظه ی ضعیفی دارند.!
https://www.instagram.com/p/BuqUUx1jpfl/?igshid=karzl4556zvl
@mohammadmosaddegh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم و گفتار ناب دکتر محمد #مصدق درباره توصیه مادر ایشان (نجم‌السلطنه):
«مادرم به سراغم آمد گفت تو باید بدانی که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می‌کند. هر قدر در این راه به تو بیشتر تلخ بگذرد، هر قدر قوه مقاومت تو بیشتر باشد، مردم قدر تو را بیشتر می‌دانند.»
فیلم و گفتاری از روزهای دکتر مصدق در تبعید احمدآباد (چند ماهی پیش از جاودانگی) که پند مادر با با صدایی تؤام با بغض بیان می‌دارد.
تقدیم به همه رهروران پاک راه مصدق بزرگ که این پند را سرمشق پیکار سیاسی خود قرار داده و می‌دهند.
@mohammadmosaddegh
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#تسلی_و_سلام (فیلم نادر از #اخوان که از #دکتر_مصدق می‌گوید و می‌سراید)
سروده‌ای از #مهدی_اخوان_ثالث برای #دکتر_مصدق.
آخرین شب شعر زنده‌یاد #مهدی_اخوان_ثالث چندی پیش از درگذشت، در گوتنبرگ به یاد دکتر مصدق.
همراه با تصاویر دیگری از دوره نهضت ملی ایران.
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
ای نادر نوادر ایام
کت فرّ و بخت یار نیامد
آن کاخ ها ز پایه فروریخت
و آن کرده ها به کار نیامد.
@mohammadmosaddegh