در شوروی مردم جک درخشانی داشتند که میگفت: بازرسین به تیمارستانی در مسکو میروند. گروهی از دیوانگان در مقابل تیمارستان به صف شده و ترانهای انقلابی را از ته دل میخوانند:
«آه، زندگی در یک کشور سوسیالیستی چه زیباست.»
بازرس رو به یکی از آنها که ترانه را نمیخواند میکند و میگوید:
پس تو چرا نمیخونی؟
طرف میگوید: اما من که دیوانه نیستم، من پرستارم.
«آه، زندگی در یک کشور سوسیالیستی چه زیباست.»
بازرس رو به یکی از آنها که ترانه را نمیخواند میکند و میگوید:
پس تو چرا نمیخونی؟
طرف میگوید: اما من که دیوانه نیستم، من پرستارم.
Mohammad Aleph
Photo
از نگر مائو و پیروانش، تجدیدنظرطلبی یا اصلاح به معنای انحراف از اصول مارکسیسم انقلابی بود چرا که اوضاع اصلا نمیتوانست در جامعه آرمانی آنها بد باشد که حالا کسی به فکر اصلاحش باشد. اعضای گارد سرخ، نوعی بسیج که متشکل از جوانانی با شور انقلابی شدید بودند و مستقیما از مائو، فرمان میگرفتند و آن صحنههای عجیبی که خصوصا در دوران «انقلاب فرهنگی» مائو (دهه ۶۰ میلادی) میبینید که عدهای در خیابانها بساط دادگاه به راه انداختهاند و کس و کسانی را تحقیر میکنند، کار آنها بود در این تصویر بخصوص، در حال تغییر نام خیابانی هستند که زمانی سفارت شوروی در آن قرار داشت به نام چیزی در مایههای «مرگ بر تجدیدنظرطلبی» یا خیابان «ضد تجدیدنظرطلبی/اصلاحات» هستند. گارد سرخ چنان با خشونت و خودسری اعمال قدرت میکرد که گاها تا بالاترین ردههای رهبری در قدرت هم از آنان وحشتی غریب داشتند.
آلمان شرقیها جک بامزهای داشتند که میگفت اشتازی یک مسابقه برای انتخاب بهترین جکها علیه کمونیسم برگزار کرده است. جایزه نفر اول چیست؟ ۱۵ تا ۲۰ سال.
Mohammad Aleph
Photo
سال ۱۹۶۶ در چنین روزهایی، گروهی از دانشآموزان پیرو خط مائو، در شور انقلابی حاصل از طرح «انقلاب فرهنگی» به یکی از اساتید خانمشان به نام بیان ژونگیون Bian Zhongyun حمله کرده و بنابه گفته برخی با چوبهای میخدار به جانش افتادند و او را کشتند. جرم این استاد این بود که در زمان اجرای مانور زلزله، تاکید نکرده بود که باید اول عکس مائو را از اتاق بیرون ببریم. این اعضای گارد سرخ مائو بودند. پیشترها نوشته بودم، این بسیج عمومی با چنان تندروی و سرخودی عمل میکرد که حتی مقامات رسمی حزب هم در مواردی از آنها میترسیدند. اما داستان رهبر این گروهی که به استادشان حمله کردند جالبتر است. سانگ بینبین Song Binbin دختر یکی از اعضای حزب (بعدها همین پدرش هم قربانی تصفیه حزبی شد) بود که دو هفته بعد از این ماجرا و در جریان گردهمایی انقلابی گاردهای سرخ، شخصا در میدان تیانآنمن بازوبند سرخی را به بازوی مائو بست. مائو هم به او افتخار داده و گفته بود که نام Binbin (به معنای لطیف/زیبا) را کنار بگذار و از اسم یائووو Yaowu (به معنای جنگی/خشن) استفاده کن. بعد از پایان انقلاب فرهنگی و مغضوب شدن پدرش، سانگ به آمریکا مهاجرت کرد (گفته میشود که فرستاده شد.) و در دانشگاه MIT مشغول به تحصیل شد و همانجا در آرامش خاطر به زندگی ادامه داد تا اینکه در سال ۲۰۲۴ در کنار خانوادهاش با خوبی و خوشی به مرگ آرامی از دنیا رفت. شخص او به گواهی برخی کسی نبود که ضربه نهایی را بر استاد زده بود، اما به عنوان سرکرده اعضا بیشک نقش مستقیم داشت.
Mohammad Aleph
سال ۱۹۶۶ در چنین روزهایی، گروهی از دانشآموزان پیرو خط مائو، در شور انقلابی حاصل از طرح «انقلاب فرهنگی» به یکی از اساتید خانمشان به نام بیان ژونگیون Bian Zhongyun حمله کرده و بنابه گفته برخی با چوبهای میخدار به جانش افتادند و او را کشتند. جرم این استاد…
در باب اینکه چه کسی ضربه آخر را به استاد زده است، روایتی وجود دارد که میگوید او دنگ رونگ Deng Rong کوچکترین دختر دنگ شیائوپینگ (رهبر قدرتمند حزب کمونیست چین بعد از مائو و به نوعی رهبر اصلاحات برای گذر از دوران سیاه او) بوده است.
بعضی چیزها، تاثیری در آدم میگذارند، در اون لحظه هم شاید ندانی این تاثیر رو روی تو گذاشتن، اما یک جایی، یک وقتی، مدتها بعد یکهو میبینی، آره مدام دارم به اون تاثیر فکر میکنم. نمیدونم دقیقا در پس ذهن کسی که این صحنه رو ساخت چی گذشته بود، اما حتما باید یک چیزی بوده باشه. آن صحنهای که استیو مک کوئین در پاپیون در ذهن خودش نزد یک هیئت ژوری طوری رفت تا از خودش دفاع کنه برای من همین تاثیر بود. این که باز هم بر بیگناهی خودش تاکید میکنه و میگه که اون، قاتل اون حرومزاده نیست. قاضی، یا حالا رییس هیت ژوری گفت که دقیقا درسته اما گناه تو این نیست. گناه تو بزرگترین گناهیه که هرکسی میتونه انجام بده. من تو رو محکوم میکنم به اینکه عمرت رو تلف کردی، زندگیات رو هدر دادی و از این حرفها. جوانتر که بودم هروقت مینشستم تا با خودم صادقانه حرف بزنم و دلیلی برای این ناکامی و اون بدبختی پیدا کنم، همیشه یک چیزی پیدا میکردم که یک چیزی مثلا یک مقصر بیرونی، یک چیزی که بتونم باهاش تقصیر رو از خودم بردارم و به گردن چیزی فرای امکان و توان خودم بندازم. چیزی که عذاب وجدانم رو باهاش کمتر کنم. چیزی که باهاش به خودم بگم که مرد، تو تلاشت رو کردی، اما در این مورد نشد یا آنجا از توانت خارج بود و اینها. اما واقعیت این است که هرچقدر هم که شرایط بیرونی مزخرف باشد، هرچقدر سخت باشد، هرچقدر دست و پایت را بندند، اما در نهایتش اگر عمری از من تلف شد، مقصر صرفا شخص من بودم. میتونستم جایی بیشتر تلاش کنم اما جرات نکردم. میشد بیشتر زور زد و کم نیاورد، اما نکردم. اما اگر تجربهای در این زندگی کسب کرده باشم که بخوام به کسی بگم اینه که پشیمانی در مورد گذشته اگر فقط پشیمانی خالی باشه و تغییری ایجاد نکنه به مفت نمیارزه. حتی اگر برای یک چیز کوچک هم بود، سعی کن امروزت با دیروزت تفاوتی به سمت بهتر بودن داشته باشه، تا منتهای تلاشت رو بکن. انسانی که در این مسیر شکل میگیره، یعنی کسی که مشتاقانه تقصیر رو بر گردن شرایط نمیندازه، مشتاقانه به خودش دروغ نمیگه، مشتاقانه فقط به دنبال کمتر کردن عذاب وجدانش نیست، هرچی که باشه و در هر شرایطی، حداقل انسان قابل احترامیه، در چشم دیگران هم مهم نیست، در چشم خودش.
کانگ چول هوان، از فراریان کره شمالی در آکواریومهای پیونگیانگش نوشته بود: «روزهای اول پس از فرار از کره شمالی با دیدن نایت کلابها، رقص مردان و زنان با هم، نوازش کردن زنان توسط مردان جلوی چشم سایر مردان و راحت مشروب خوردن آدمها، به خودم میگفتم مسئولان کره شمالی حق داشتند از تهاجم فرهنگی امپریالیستها به کشورهای کمونیستی نگران باشند. اما راستش را بخواهید آنچه باعث نگرانی من میشد، ترسم از یک زندگی شاد بود. یک عمر حزب کمونیست در ذهن ما فرو کرده بود که کار، نظم و فداکاری در راه حزب کمونیست و رهبر کبیرش مهمترین چیز در زندگی هر انسانی است.»
Forwarded from شرق وحشی
مصاحبه نیل فرگوسن درباره عملکرد خاویر میلی را در یوتوب شرق وحشی ببینید:
https://youtu.be/GxVni0OM9-w?si=EkiB_YvDDXKZr16i
اخیراً نیل فرگوسن، مورخ برجستۀ بریتانیایی، سفری به آرژانتین داشته تا دستاوردهای حدود دو سال ریاستجمهوری خاویر میلی لیبرال را ببیند و با او دیدار کند.
فرگوسن در این مصاحبه با تحلیلهای تاریخی و اقتصادی خود، دیدگاههای میلی را در پرتو تحولات سیاسی و اقتصادی امروز آمریکای لاتین بررسی میکند. نظر به اهمیت دیدگاههای نیل فرگوسن و ژرفاندیشی او و همینطور اهمیت خاویر میلی بهعنوان سیاستمداری آزادیخواه و عملکردش برای لیبرالها و لیبرتارینهای کل جهان، این مصاحبه را ترجمه کردم تا مخاطبان ایرانی از آن بهرهمند شوند.
این گفتوگو فرصتی است برای آشنایی عمیقتر با یکی از پرچمداران آزادی اقتصادی و سیاسی در منطقه و تأثیرات احتمالی ایدههای او بر آینده منطقه و جهان.
همچنین باید از محمدرضا مردانیان هم تشکر کنم که کنارم بود و پرسشهای مجری را با صدای او میشنوید.
ویدیو در یوتوب شرق وحشی:
https://youtu.be/GxVni0OM9-w?si=C37TnNApOawNUnV1
به شرق وحشی بپیوندید
تلگرام | یوتوب
https://youtu.be/GxVni0OM9-w?si=EkiB_YvDDXKZr16i
اخیراً نیل فرگوسن، مورخ برجستۀ بریتانیایی، سفری به آرژانتین داشته تا دستاوردهای حدود دو سال ریاستجمهوری خاویر میلی لیبرال را ببیند و با او دیدار کند.
فرگوسن در این مصاحبه با تحلیلهای تاریخی و اقتصادی خود، دیدگاههای میلی را در پرتو تحولات سیاسی و اقتصادی امروز آمریکای لاتین بررسی میکند. نظر به اهمیت دیدگاههای نیل فرگوسن و ژرفاندیشی او و همینطور اهمیت خاویر میلی بهعنوان سیاستمداری آزادیخواه و عملکردش برای لیبرالها و لیبرتارینهای کل جهان، این مصاحبه را ترجمه کردم تا مخاطبان ایرانی از آن بهرهمند شوند.
این گفتوگو فرصتی است برای آشنایی عمیقتر با یکی از پرچمداران آزادی اقتصادی و سیاسی در منطقه و تأثیرات احتمالی ایدههای او بر آینده منطقه و جهان.
همچنین باید از محمدرضا مردانیان هم تشکر کنم که کنارم بود و پرسشهای مجری را با صدای او میشنوید.
ویدیو در یوتوب شرق وحشی:
https://youtu.be/GxVni0OM9-w?si=C37TnNApOawNUnV1
به شرق وحشی بپیوندید
تلگرام | یوتوب
Mohammad Aleph
Photo
«نقاب اندوه» مجسمه بتنی ۱۵ متری بر بالای تپهای مشرف بر منطقه ماگادان (محل بدنامترین اردوگاههای کار اجباری حزب کمونیست شوروی) است که به یاد زندانیان اردوگاهها در سال ۱۹۹۶ ساخته و رونمایی شد. درون چشم راست مجسمه، نمایی از نوع معمول سلولهای زندان دوران استالین قرار دارد. طراح مجسمه یکی از هنرمندان روس مقیم آمریکا به نام ارنست ناییزوستنی Ernst Neizvestny بود. میگویند، روزی در دهه ۶۰، خروشچف در نمایشگاهی با تمسخر مجسمههای او گفته بود: اگر اون که تو ساختی یک زن باشه، خوب تو خودت احتمالا باید کونی باشی. حکمش هم که میدونی چیه، ده سال زندان.
Mohammad Aleph
Photo
سال ۱۹۴۱ در اردوگاه آشویتس، مسئولان اردوگاه به تلافی فرار یکی از زندانیان، ده نفر را انتخاب کردند تا به سلول گرسنگی بفرستند. یکی از آنها مردی لهستانی بود که شروع به گریه کردن برای زن و بچهاش کرد. کشیشی کاتولیک به نام ماکسیمیلیان کولبه Friar Maximilian Kolbe داوطلب شد تا به جای او به سلول فرستاده شود. هدف مسئولان اردوگاه این بود که با کشتن این ده نفر با گرسنگی دادن، درسی به دیگر زندانیان بدهند. بعد از دو هفته، تنها کسی از آن ده نفر که زنده ماند، همین کشیش بود. مسئولان خسته شده و او را از سلول درآوردند و با تزریق فنول به قلبش او را کشتند. فرانچیشک گایوونیتسک Franciszek Gajowniczek مردی که کولبه به جای او داوطلب مرگ شده بود از اردوگاه جان به در برد و تا ۱۹۹۵ یعنی ۹۴ سالگیاش زندگی کرد اما زن و فرزندانش در جنگ کشته شدند. زمانی گفته بود: تا زندهام وظیفه دارم از آن کشیش مقدس یاد کنم که جانش را داد تا من نجات یابم.
Mohammad Aleph
Photo
کمونیستهای چینی در دهه ۵۰ بر خلاف میانههای دهه ۶۰ میلادی شوروی را الگوی بهشتی تمام عیار خود میدیدند. در این پوستر از سال ۱۹۵۳، حزب کمونیست چین کارگری را نشان میدهد که به یکی از ساختمانهای هفت خواهر استالینی چشم دوخته است و میگوید: «حزب کمونیست شوروی، الگوی ماست.»
ساختمانی که این کارگر به آن نگاه میکند، ساختمان وزارت امور خارجه شوروی بود که در کنار ۶ ساختمان دیگر به هفت خواهر استالینی معروف بودند. بعد از ججدوم کمونیستها برای نشان دادن شکوه سوسیالیستی شوروی در مقابل ساختمانهای بلند نیویورک و شیکاگو اقدام به ساخت اینها کردند.
در طرف شورویایی هم (تصویر دوم) برای چینیها نوشابه باز میکردند و برایشان پوستر یادبود برادری میساختند. این یکی میگوید: «پاینده باد رابطه دوستی مابین ملتها برای صلح و آرامش.»
در همین حین نوشابه باز کردنها برای یکدیگر، استالین حتی میداد تا مدفوع مائو را هم در سفر به مسکو آزمایش کنند تا مثلا بر اساس پارامترهای شیمیایی خاصی بفهمند که قصد موافقت یا مخالفت با فلان برنامه را دارد یا نه.
ساختمانی که این کارگر به آن نگاه میکند، ساختمان وزارت امور خارجه شوروی بود که در کنار ۶ ساختمان دیگر به هفت خواهر استالینی معروف بودند. بعد از ججدوم کمونیستها برای نشان دادن شکوه سوسیالیستی شوروی در مقابل ساختمانهای بلند نیویورک و شیکاگو اقدام به ساخت اینها کردند.
در طرف شورویایی هم (تصویر دوم) برای چینیها نوشابه باز میکردند و برایشان پوستر یادبود برادری میساختند. این یکی میگوید: «پاینده باد رابطه دوستی مابین ملتها برای صلح و آرامش.»
در همین حین نوشابه باز کردنها برای یکدیگر، استالین حتی میداد تا مدفوع مائو را هم در سفر به مسکو آزمایش کنند تا مثلا بر اساس پارامترهای شیمیایی خاصی بفهمند که قصد موافقت یا مخالفت با فلان برنامه را دارد یا نه.
هزینه مستقیمی که آلمانها برای ججدوم کردند به نرخ مقایسه دلار امروزی چیزی در حدود ۳ تا ۴ تریلیون دلار بود و این صرفا هزینه مالی مستقیم جنگ بود و نه نابودیهایی که بعد از آن به وجود آمد. در همین حین، هزینه ایالات متحده در همان دوره جنگ ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ چیزی بین ۴ تا ۵ تریلیون بود. توان لجستیک آمریکا برای تجهیز متحدینش در آن فاصله دور از سرزمین اصلی حقیقتا افسانهای بود. آمریکا به تنهایی مجموع تولید نظامیاش حتی در زمان ججدوم که ایالات متحده هنوز آن تجربه جنگ فرامرزی را هم نداشت بین ورود به جنگ تا پایانش در حدود ۴۰ درصد کل تولید نظامی جهان بود. در طرف آلمانی، همیشه ترسی عاقلانه از ورود آمریکاییها به جنگ علیه آلمان وجود داشت. قدرتهای تصمیمگیری مانند اشپیر و یودل به این امر واقف بودند اما در نهایت تصمیم کلی هیتلر بر این شد که شاید بتوانیم در کوتاه مدت کار را یکسره کنیم که البته در واقعیت هم نمیتوانست انجام گیرد.