آسایشگاه
31 subscribers
854 photos
73 videos
1 file
61 links
https://t.me/joinchat/AAAAAD8kS7JKrjTyEfW9Dw

احساس توعه، با صدای من

گاهی

عاشقانه هاے مـرد ریـش طلایـی

و گاهی

معجزه بر باد رفته


#دلـنوشته_هایم
#گـاه_نوشته_هایم

سپاس از همراهیتون
Download Telegram
تو برای من
دیگه ادامه نداره
حالا بستگی داره به اینکه بخوای حرف دل من رو بزنی
یا این جمله رو سر هم بخونی و
همه چیز رو تمومش کنی
شد حکایت همون آدمی که مرگ و زندگیش بند یه ویرگوله
تو واس من، دیگه ادامه نداره
آخه چی قشنگ تر از همین چند کلمه ای که تورو مال من میکنه
بعد که بخوای بهش فکر کنی
دیوونه میشی
درست مثل تشویشی که مدام توی ذهنم مثل یه رگبار تکرار میکنه و میگه
یعنی جمله رو چطوری خوند؟!
راستی، جمله رو چطوری خوندی؟
میگم حالا که دو به شکی اصلا میخوام جمله رو نصفش کنم
"تو" برای "من" ؛
معلومه که دیگه نه ادامه داره
و نه اضافه..!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
به یک باره آینه مرا دید
همانی را که تو
هیچ وقت ندیدی
به چشمانش خیره شدم
غم داشت
غمی از جنس دردهایم
به خودم که آمدم
یک "من" بود
که "من" را میدید
همینقدر غریبانه...!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
Faghat Boro
Behnam Bani
حرف دل خیلیاست :)
❤️💔شب بخیر💔❤️
@mohammad_abdeshahi
کابوس یعنی همین لحظه و همین مکان و همین آخرین نگاه، آخرین نگاهی که چشمای غمگین منو به دستای گره زدش متصل میکرد
+ زندگیم، زندگی با توأم کجا رو نگاه میکنی، باز شیطون شدی !؟
_ هه، نه بابا آخه یه کم دلم شور میزنه، نمیدونم..!
+ من کنارتم عزیزم، غصه چی رو میخوری آخه ؛
دقیقا از همون حرفایی بود که فقط بخاطر کشتن زمان بود، اونم به قیمت تموم شدن با هم بودنمون
به خودم که اومدم داغی لباشو روی لبام حس کردم، این دقیقا از همون مزه هایی بود که موقع رفتن میچشیدم
بعد که از همدیگه جدا شدیم من موندم و یه چشم خشکیده از اشک و یه قلب سنگ، با دستای سردی که حالا داخل جیب های سوراخ شده شلوارم پناه گرفته بودن، و اون که حالا دیگه میدونستم این آخرین نقطه ی رابطه ی ماست و میره که وارد سرنوشت یه آدم غریبه بشه، و یه سوال که مدام خشاب خشاب قلبمو نشونه میگرفت
راستی اون که دیگه دوستم نداشت، پس چرا منو بوسید...
#ادامه_دارد

#محمد_عبدشاهی
برشی از: #رمان_پلاک_۱۷
@mohammad_abdeshahi
عاقل اگر شمایید، جهل برای این تن
مرد یکی همان به، میان این همه زن
#بزودی
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
دوست داشتنی ترین خاکستر به جامانده از ترانه ی زیبای عشق
آن هم کنار رودخانه ای به وسعت نور
میشود لطیفی به نام #دختر
آری،
این ظریف پر از محبت را میگویم
که مرهم دردهای آدم هاییست
که زندگی اش را نفس میکشند
و جلوه ی ذوق خداوند است
آنگاه که بهشت را خلق میکرد
و خدا را سپاس که آمدند
تا زمین جاذبه خود را حفظ کند
و دنیایی بسازند
با طعم زیبای عشق،
و رنگ خوشایند زندگی...!
#محمد_عبدشاهی
ولادت باسعادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بر مهربانان زندگی مبارک باد❤️
@mohammad_abdeshahi
کودکی در پی توپ
با کمی گریه و اشک
میدوید با نفسی پر ز هوس
من به مانند همین کودک خرد
میدوم در ره تو
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
🔺فراخوان اهدای پلاکت گروه خونی Bمثبت برای یک بیمار اورژانسی

🔹پیامی به دست ما رسیده که یک مرد مبتلا به بیماری سرطان خون بوده و همچنین یک روز در میان دیالیز می‌کند و پلاکتش روی ۳۰۰۰ است که در حالت عادی باید بالای ۱۵۰ هزار باشد.
🔹وی #جانباز شیمیایی بوده و الان در بیمارستان شهید رحیمی خرم‌آباد بستری هستند.
🔹لطفاً هر کسی دارای این گروه خونی است، در صورت تمایل به کانال #آخرین_خبر_لرستان پیام بدهد تا هماهنگی‌های لازم با وابستگان این جانباز عزیز انجام شود.
🔸آخرین خبر #لرستان|سریع|مردمی|فراجناحی👇
t.me/joinchat/AAAAAER79gyRIBxjXujBsw
🖤⚫️🖤⚫️🖤⚫️🖤⚫️🖤⚫️🖤🖤⚫️🖤⚫️
"بسم رب الشهداءو الصدیقین"
و جدای از همه ی اندوهمان سپاس از نفس هایی که محبت توست، و سپاس از مهر جاودانت، و خلق مهربانی که مرهم دل عزادار ما بودند
و به توکل نام اعظمت
((بسم الله الرحمن الرحیم))
بدینوسیله از همه دوستانی که در مراسمات تشییع پیکر پدر اینجانب جانباز شیمیایی هشت سال دفاع مقدس شهید حسین عبدشاهی و مراسم شب سوم و هفتم آن مرحوم شرکت نموده و یا از طریق فضای مجازی، تماس تلفنی و... ابراز همدردی نموده اند تقدیر و تشکر مینمایم
امید است که ان شاء الله و به لطف خدا و به شرط حیات در مراسمات شادی و جشن همه شما عزیزان جبران محبت نموده و بخشی از مهربانی شما بزرگواران را جبران نمایم.
با احترام: "محمد عبدشاهی"
Forwarded from Deleted Account
مراسم چهلمین روز درگذشت مرحوم مغفور، جانباز شهید #حسین_عبدشاهی
از طایفه حسین حسنوند
پاییز را میخواهم برای برگ های زرد
که دلشوره های خیس را
در پشت چراغ های قرمز شهر
به نبودنت گره بزنم
پاییز را میخواهم برای انار های سرخ ، نارنگی های سبز
پاییز را میخواهم برای عصرهای تاریک، شب های بلند
پاییز را میخواهم برای صندلی های سرد، عطر قهوه های گرم
پاییز را میخواهم برای مردم عجول
در تکاپوی ترافیک های صبور
پاییز را میخواهم برای عطر خاک نم زده
احساس های خیس خورده
پاییز را میخواهم برای خش خش های دو نفره
برای دست های گرم
برای خنده های از ته دل
پاییز را میخواهم برای تو
برای خیالت
برای "عاشقانه هایت"
#محمد_عبدشاهی
برشی از کتاب:
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
@mohammad_abdeshahi
شهریور همیشه حال و هوای
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چه‌خوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!

#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
پاییز را میخواهم....🍁
نویسنده: محمد عبدشاهی
#ارسالی
سپاس از مهرتان🍂
@mohammad_abdeshahi
هوا هم دیگر کم کم دارد سرد میشود،
برگ ها رو به زردی میروند،
گل ها خشک میشوند
و تنها داوودی های شهر باقی میمانند
راستی مینای شهر دست بنفشه را میگیرد
و با هم به استقبال رنگِ خونینِ برگ هایی می آیند
که دلشکسته از درخت جدا شده اند
چه قیامتی در دنیای حوالیمان برپاست
میبینی جانم!؟
دیگر چه انتظاری از معشوق دیوانه ات داری!؟
پاییز است دیگر
کسی چه میداند،
شاید روزی فهمیدند که سرمایِ سوزناکِ پاییزِ عریان،
تنها بهانه ایست برای عاشقانه های دستان گرم آنهایی
که عاشق یکدیگرند...!
و‌ حیران پاییز غمبار راه عاشقی با تو میشوم...!
شاید پاییز نباشد،
شاید عاشقم نباشی...!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
#من به همین قدم های دونفره ی پنهانی در کوچه های خلوت شهر راضیم #جانم
اتفاق بد، دیدن آشناییست که تو را با کنایه مینگرد
و من را هفت پشت غریبه ای لاابالی میپندارد
آری او نمیداند
زندگی یعنی ریسک با هم بودنمان
در خیابان های شهری که همه بدنبال یک حاشیه اند،
که همه به دنبال سرک کشیدن در حریم خصوصی دیگرانند
#جانم اینجا حریم سلطنت من است
و خلاصه اش طوفانیست پر از نامهربانی های بندگان خدایی که ستارالعیوب است
و روحی شیطانی در بدن انسان های پر افاده ای که مرا قضاوت میکنند‌
میدانی چیست!؟
اصلا بگذار تا آخر جهالت خودشان بروند
اتفاق خوب تویی که در آغوش منی،
و خیابان است که عاشقانه هایمان در آن برقرار است
و شانه هایمان است که به هم میخورند،
و شوخی هاییست که ما را سر ذوق می آورد،
و حال دلیست،
که خیالش قرص،
در کنار گرما و سرمای مهرِ شهریوری اش #با_تو قدم میزند..."
#محمد_عبدشاهی

@mohammad_abdeshahi
غمگین افسانه ایست قدم هایی که در راه رسیدن به دیدار پایانی برمیداری
شروع نابهنگام مرگیست در ماورای زندگی
حال خوبیست در بدحالی های آسمان پاییز،
طعم شیرینیست
در شوری مزه مزه کردن اشک های انتظار
ببین جان دلم،
حال غریبیست آخرین دیدار چشمهایت
و شاید آخرین زمزمه ی صدایت
من کاری به پاییز و
برگ های زرد و ‌ابرهای پر از بغض ندارم
راه آمدنت سهل است اما
راه بازگشت را خدا از یاد تو خواهد برد...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
از خدا برایتان آدمی را آرزو میکنم که
تمرکز حواس شش گانه اش بر روی شما باشد
خوب یا بد عاشقتان بماند
زشت یا زیبا دوستتان بدارد
و هیچ اجنبی یک لاقبایی افکارش را حتی برای دمی درگیر خود نکند
از خدا برایتان یا هیچ نمیخواهم
یا کسی را میخواهم که قرارتان باشد
و بی قرار هم باشید
به گونه ای که حتی برای هم بمیرید
و زنده مانی نکنید
خیلی ساده
و به دور از همه ی افکار مزاحم
و جایی در میان رویاهایتان
زندگی کنید
که اگر اینگونه باشد
خدا برایتان از آن فرشته های در بالین خود
یکی را فرستاده است...!
#محمد_عبدشاهی
صبح آدینتون بخیر🧡
@mohammad_abdeshahi