آسایشگاه
31 subscribers
854 photos
73 videos
1 file
61 links
https://t.me/joinchat/AAAAAD8kS7JKrjTyEfW9Dw

احساس توعه، با صدای من

گاهی

عاشقانه هاے مـرد ریـش طلایـی

و گاهی

معجزه بر باد رفته


#دلـنوشته_هایم
#گـاه_نوشته_هایم

سپاس از همراهیتون
Download Telegram
اینجا در میان پاییزی که تابستان است
و در میان بلاتکلیف ترین هوای سال
در کنار نفس هایی که به تنگ آمده اند
من به دنبال تو میگردم
اصلا انگار پاییز منتظر آمدن توست
که با همدیگر به استقبال هوای سرد و سوزناکش برویم
و سرود عاشقانه مان را برایش
طنین انداز کنیم....!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
بیا، نگذار، بمان، نرو
و من را دوست بدار، کار سختیست میدانم
اما اینجا دلی سخت برای تو میتپد
اخم کن، حرف بزن، اشک بریز
اما مرا دوست بدار،
اینجا دستانی دلتنگ آغوش ناب توست
بخوان، بمان، بشنو
بگذر از غم های گذشته مان،
چشم به راه بازگشت تو دوخته ام انگار، بخوان، بمان، بشنو
نگذار که حسرت صدای خنده هایمان تا آخرش بماند
در گلوی پر از بغض و غم و اندوه عاشقیمان...!
#گاه_نوشته_هایم
#محمد_عبدشاهی

@mohammad_abdeshahi
به اندازه ای که دوستت دارم
آدم ها وارد چشمانم شده اند و رفته اند
و‌گاهی افتاده اند،
و در پی هر رفت و آمدشان
خطی آتشین در سفیدی چشمانم بجا گذاشته اند
تلخ است اما بگذار بگویم که
به همان اندازه ای که
تو دوستم داری
آدم ها برای همیشه
در این چشم های رنج دیده
مانده اند
همین قدر هیچ
همینقدر تهی..!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
یلدا آمد
پاییزِ همه را برد،
برگ های زرد و قرمز شهر را شست
و عاشقانه هایمان را
به امید فصل نارنگی های سال دیگر
در گوشه ای از خاطرات تلخ و شیرین و شاید شورمان پنهان کرد
از همه اینها که بگذریم
یلدا آمد و ننه سرما را صدا زد
یلدا که آمد برگ ها ریختند
انگار همه از او می‌ترسیدند
آسمان فریاد زد
ابرها گریستند
یلدا آمد، پاییز رفت،سرما آمد
انگار آمده است کمی تنبیهمان کند
و همه حرفش این است
که دست های همدیگر را نگرفته اید
من هیچ شکی ندارم
که اگر دوباره هوای همدیگر را نداشته باشیم
یلدای دیگری می آید
و سرد میشود
من که دیگر قبول کرده ام
این خیابان ها دیگر جولانگاه آدم های تنها نیست
معشوقه هایتان را دریابید
هوا سوز دارد
نکند که در سایه ی سرد ابرها
نبودنتان دل هایشان را بسوزاند.
#محمد_عبدشاهی
❤️❤️رفقای عزیزم یلداتون مبارک❤️❤️
@mohammad_abdeshahi
بانو، آقا
بیا کمی منطقی فکر کنیم
مثلا اینطور خوب است !؟
تو اینجا و دلبرت در آن فاصله دور
و دلتان اما در خانه مشترک
خوب نیست قبول کن بانو، آقا
لطفا الآنی که دم عید است
که همه در فکر آجیل و عیدی اند
و سال جدیدی که ثانیه ای بعد از آن
همه می‌روند و می‌خوابند
بیایید بنشینید و حرف بزنید
و تصمیم بگیرید که سال آینده
اگر نشد سال بعدش
اصلا هر زمانی هر سالی هر لحظه ای
حداقل خیالش را راحت کنید
از آن لحظه ای که بعد از آن
تحویل سال هایش را
با بوسه ای از جانب شما
آن هم در فاصله ای به اندازه ی یک هوا
تحویل میکند...!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
میخواهمت،
مثل پدربزرگ
که راز و رمزی با مادر بزرگ داشت
که عاشقانه هایش را، حاج خانم صدا میزد ؛
میخواهمت، مثل ساعت چندی
که گذرش را
در باران بهاری نمیفهمم ؛
میخواهمت،
مانند نگاه آفتابگردانی در پی آفتاب
نگاه گرگی به ماه ؛
میخواهمت،
مانند نوزادی در پی مادر
تشنه ای در پی آب
ابری در پی باد ؛
دوستت می دارم؛
به خواستنی ترینِ داشتن ها
به تقدس یک نگاه
به مهتاب، آسمان، ماه
به احساسی ترین احساس دنیا...!
#محـمد_عبدشاهے
@mohammad_abdeshahi
دوست داشتنی ترین خاکستر به جامانده از ترانه ی زیبای عشق
آن هم کنار رودخانه ای به وسعت نور
میشود لطیفی به نام #دختر
آری،
این ظریف پر از محبت را میگویم
که مرهم دردهای آدم هاییست
که زندگی اش را نفس میکشند
و جلوه ی ذوق خداوند است
آنگاه که بهشت را خلق میکرد
و خدا را سپاس که آمدند
تا زمین جاذبه خود را حفظ کند
و دنیایی بسازند
با طعم زیبای عشق،
و رنگ خوشایند زندگی...!
#محمد_عبدشاهی
ولادت باسعادت حضرت معصومه (س) و روز دختر بر مهربانان زندگی مبارک باد❤️
@mohammad_abdeshahi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه_محرمی
تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد🙏
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
شهریور همیشه حال و هوای
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چه‌خوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!

#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
1524 روز از تشکیل کانال میگذره و من خوشحالم که امروز شما رو در کنار خودم دارم☺️🙏
اصلا میدانی چرا دوستت دارم!؟
به خیالت چشمان زیبای اعجاز آور
مرا بنده ی تو کرده است..!؟
یا نه، دستان لطیف تو
ولوله ای ویرانگر در دنیایم
به پا کرده است،
یا شاید صدای قلب نازنینت
حکومت دلم را
به چالش کشیده است؛
و شانه هایت آسمان پرستوی دلم را
صاف و آفتابی نموده است
اصلا میدانی چیست!؟
من هیچگاه دوست داشتن های با دلیل را دوست نداشته ام....
لابد برایت سوال است
که چرا دوستت دارم..!؟
نگاهت میکنم،
لبخند میزنم
و میگویم:
چون دوستت دارم.
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو به من خندیدی...
شعر: حمید مصدق
دکلمه: محمد عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
شهریور همیشه حال و هوای
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چه‌خوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!

#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
هوا هم دیگر کم کم دارد سرد میشود،
برگ ها رو به زردی میروند،
گل ها خشک میشوند
و تنها داوودی های شهر باقی میمانند
راستی مینای شهر دست بنفشه را میگیرد
و با هم به استقبال رنگِ خونینِ برگ هایی می آیند
که دلشکسته از درخت جدا شده اند
چه قیامتی در دنیای حوالیمان برپاست
میبینی جانم!؟
دیگر چه انتظاری از معشوق دیوانه ات داری!؟
پاییز است دیگر
کسی چه میداند،
شاید روزی فهمیدند که سرمایِ سوزناکِ پاییزِ عریان،
تنها بهانه ایست برای عاشقانه های دستان گرم آنهایی
که عاشق یکدیگرند...!

#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
پاییز را میخواهم برای برگ های زرد
که دلشوره های خیس را
در پشت چراغ های قرمز شهر
به نبودنت گره بزنم
پاییز را میخواهم برای انار های سرخ ، نارنگی های سبز
پاییز را میخواهم برای عصرهای تاریک، شب های بلند
پاییز را میخواهم برای صندلی های سرد، عطر قهوه های گرم
پاییز را میخواهم برای مردم عجول
در تکاپوی ترافیک های صبور
پاییز را میخواهم برای عطر خاک نم زده
احساس های خیس خورده
پاییز را میخواهم برای خش خش های دو نفره
برای دست های گرم
برای خنده های از ته دل
پاییز را میخواهم برای تو
برای خیالت
برای "عاشقانه هایت"
#محمد_عبدشاهی
برشی از کتاب:
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
@mohammad_abdeshahi
هزار و یک
هزار و دو
هزار و سه
نبض تابستان هم از صدقه سری همین شهریور ته تغاری دارد تمام میشود،
شهریوری که آمده است انقلابی کند
که میوه های سرسفره مان را هم تغییر دهد
و حتی درمورد گرم و سرد نوشیدنی هایمان تصمیم بگیرد
بنظر آمده است که
آب پاکی را بر روی دستان آدم ها بریزد
و‌بگوید که عاشقانه هایتان را آماده کنید
و با آمدن خود سرما و سوز و برگ ریزانی مهیا کند
و به عاشقان درس عاشقی یاد بدهد
و بگوید که زندگی شاید همین یک ذره گرماییست که از دستان معشوقه میگیرید
و آهنگ حیات ابدی شما همین خش خش برگ هاییست
که با قدم هایتان خلق میکنید
آری شهریور آنقدر ها هم منزوی نیست
فقط شاید آنقدر از این فاصله های لعنتی به تنگ آمده است
که بی گدار به آب زده
و به هر قیمتی میخواهد عاشقانه هایتان را ببیند
و مهربانی هایتان را به دست مهر بسپارد..!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi