آسایشگاه
31 subscribers
854 photos
73 videos
1 file
61 links
https://t.me/joinchat/AAAAAD8kS7JKrjTyEfW9Dw

احساس توعه، با صدای من

گاهی

عاشقانه هاے مـرد ریـش طلایـی

و گاهی

معجزه بر باد رفته


#دلـنوشته_هایم
#گـاه_نوشته_هایم

سپاس از همراهیتون
Download Telegram
شهریور همیشه حال و هوای
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چه‌خوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!

#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
پاییز را میخواهم برای برگ های زرد
که دلشوره های خیس را در پشت چراغ های قرمز شهر به نبودنت گره بزنم
پاییز را میخواهم برای انار های سرخ
نارنگی های سبز
پاییز را میخواهم برای عصرهای تاریک
شب های بلند
پاییز را میخواهم برای صندلی های سرد
عطر قهوه های گرم
پاییز را میخواهم برای مردم عجول
در تکاپوی ترافیک های صبور
پاییز را میخواهم برای عطر خاک نم زده
احساس های خیس خورده
پاییز را میخواهم برای خش خش های دو نفره
برای دست های گرم
برای خنده های از ته دل
پاییز را میخواهم برای تو
برای خیالت
برای "عاشقانه هایت"
#محمد_عبدشاهی
برشی از کتاب:
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
از همراهیتان سپاسگذارم🍂🍁
@mohammad_abdeshahi
و تو چه میدانی آخر..!؟
همه ی عمر من شده است چشم به راهی پیکی
که نامه ای بیاورد،
و بگوید این را
"او" برای تو فرستاده است
که بگویی حال دلت خوب است،
که لااقل دلت برایم تنگ میشود،
که مرا در ذهنت مرور میکنی،
و کنار او خوشبختی،
و این پایان تلخ نامه ی تو باشد
میبینی چه منزوی گوشه ای را گرفته ام،
زانوهایم را به زمین زده ام،
و من مغلوب شده ام
آری،
"باید از سمت خدا معجزه نازل بشود
تا دلم، باز دلم، باز دلم، دل بشود"
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی

@Mohammad_Abdeshahi
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی

چه کسی میگوید جمعه غم انگیز است!؟
امروز به همان جای همیشگی رفتم
چشم هایم را بستم،
صدای خنده هایت ولوله ای به پا کرده بود
گلی که برایت چیده بودم را به موهایت بسته بودی
می دویدی،
می رقصیدی،
و گاهی می خواندی ؛
روی صندلی همیشگی نشسته بودم،
دستهایم را گرفتی
حس دوختن نگاه عاشقانه ات
هنوز هم دیوانه کننده بود
چه جمعه ی شادی بود
چشم هایم را باز کردم،
یک روز گذشته بود
انگار این همان غروب جمعه است
که میگویند..!
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
پاییز را میخواهم برای برگ های زرد
که دلشوره های خیس را
در پشت چراغ های قرمز شهر
به نبودنت گره بزنم
پاییز را میخواهم برای انار های سرخ ، نارنگی های سبز
پاییز را میخواهم برای عصرهای تاریک، شب های بلند
پاییز را میخواهم برای صندلی های سرد، عطر قهوه های گرم
پاییز را میخواهم برای مردم عجول
در تکاپوی ترافیک های صبور
پاییز را میخواهم برای عطر خاک نم زده
احساس های خیس خورده
پاییز را میخواهم برای خش خش های دو نفره
برای دست های گرم
برای خنده های از ته دل
پاییز را میخواهم برای تو
برای خیالت
برای "عاشقانه هایت"
#محمد_عبدشاهی
برشی از کتاب:
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
@mohammad_abdeshahi
همه چیز از این نگاه لعنتی شروع میشود
از این چشم های برق دار
از آن نگاه معنی دار
انگار که میان چشم ها رابطه ایست
که میتوان میزان دوست داشتنت را
از نگاه هایت فهمید
که بعضی اوقات به نگاهت نیاز دارم
و معنی دوستت دارم میشود،
همین نگاه نافذ چشم های زیبایت...
اصلا برای اینکه بگویی دوستت دارم،
فقط نگاهم کن...
باور کن که
اگر دوستم بداری
تا ته چشم هایت را میخوانم
نگاهم را ببین،
تار و پودش را به دنیای عاشقی با تو دوخته ام
به من نگاه کن
با من حرف نزن
با نگاه نافذت به استقبال
"عاشقانه هایمان" بیا...!

#محمد_عبدشاهی
برشی از:
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
@mohammad_abdeshahi
چه کسی میگوید جمعه غم انگیز است!؟
امروز به همان جای همیشگی رفتم
چشم هایم را بستم،
صدای خنده هایت ولوله ای به پا کرده بود
گلی که برایت چیده بودم را به موهایت بسته بودی
می دویدی،
می رقصیدی،
و گاهی می خواندی ؛
روی صندلی همیشگی نشسته بودم،
دستهایم را گرفتی
حس دوختن نگاه عاشقانه ات
هنوز هم دیوانه کننده بود
چه جمعه ی شادی بود
چشم هایم را باز کردم،
یک روز گذشته بود
انگار این همان غروب جمعه است
که میگویند..!
#محمد_عبدشاهی
برشی از:
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
@mohammad_abdeshahi
عزیز دلم!
در شبی به هنگامه غرق شدن در چشمانت
به راز عشق پی خواهم برد
و برایت خواهم گفت
که عشق آنقدرها هم پیچیده نیست
که عشق میتواند خراب کردن بافته ی گیسوان معشوقه باشد،
بهانه ای برای دوباره بافتن
که عشق میتواند طرح ساده ی یک نوازش باشد
وقتی که دستان سردم به دنبال گرمای محبت آغوشت میگردند
که عشق میتواند دهان باز کردن‌چشم هایم باشد،
آنگاه که سرشار از آرامش چشمانت میشوند
که عشق میتواند شنیدن نفس های تو باشد،
آنگاه که از دست کلمات هیچ بر نمی آید
عزیز دلم!
برایت خواهم گفت
برایت از عشق خواهم گفت..!
#محمد_عبدشاهی
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
@mohammad_abdeshahi
زیبا
کاش میدانستی
عاشق بودن به دوستت دارم های وقت شبانگاه و
لبخند های ملیح و
نگاه های نافذ به وقت دیدار نیست؛
دریای چشمانم را ببین،
خیس است
عشق یعنی چشمانم برایت دریاییست
هوا چقدر خوبست، هوای عاشقی را میگویم،
همیشه بارانیست...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
#محمد_عبدشاهی

@Mohammad_Abdeshahi
‏پایان روز که میشود
شب آرام و بیصدا
درسکوت، چشم هایم را میبندم
و مرورت میکنم
زیبایی چشمان حیرت انگیز تو
عطر دل انگیز نفس هایت
صدای قلب نازنینت
همه ی این ها را حس میکنم
و با خیالت به عالم رؤیا میروم
با رویای دست یافتنی به رؤیا رفتن چه مطلوب میشود
انگار جهان خلاصه میشود در تو
درچشم هایت
در رؤیایت
زیبای لحظه های رویاییم
شبت آرام و پر از احساس زیبا
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی

✔️ بفرستید برای همراه شب های عاشقیتون❤️
@mohammad_abdeshahi
پاییز را میخواهم برای برگ های زرد
که دلشوره های خیس را
در پشت چراغ های قرمز شهر
به نبودنت گره بزنم
پاییز را میخواهم برای انار های سرخ ، نارنگی های سبز
پاییز را میخواهم برای عصرهای تاریک، شب های بلند
پاییز را میخواهم برای صندلی های سرد، عطر قهوه های گرم
پاییز را میخواهم برای مردم عجول
در تکاپوی ترافیک های صبور
پاییز را میخواهم برای عطر خاک نم زده
احساس های خیس خورده
پاییز را میخواهم برای خش خش های دو نفره
برای دست های گرم
برای خنده های از ته دل
پاییز را میخواهم برای تو
برای خیالت
برای "عاشقانه هایت"
#محمد_عبدشاهی
برشی از کتاب:
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
@mohammad_abdeshahi
شهریور همیشه حال و هوای
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چه‌خوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!

#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
غمگین افسانه ایست قدم هایی که در راه رسیدن به دیدار پایانی برمیداری
شروع نابهنگام مرگیست در ماورای زندگی
حال خوبیست در بدحالی های آسمان پاییز،
طعم شیرینیست
در شوری مزه مزه کردن اشک های انتظار
ببین جان دلم،
حال غریبیست آخرین دیدار چشمهایت
و شاید آخرین زمزمه ی صدایت
من کاری به پاییز و
برگ های زرد و ‌ابرهای پر از بغض ندارم
راه آمدنت سهل است اما
راه بازگشت را خدا از یاد تو خواهد برد...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
شهریور همیشه حال و هوای
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چه‌خوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!

#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
شهریور همیشه حال و هوای
خوشمزه ی قهوه ای تلخ را دارد
و چه‌خوب میشود
اگر تو، من،
"ما" شویم
در دمادم ریزش برگهای
بی مهر خونین پاییزی
اصلا بانو همه ی حرفم این است
گوش کن، میبینی!؟
صدای پای تنهایی
در سبزه زار خورشیدیِ برگ های غم بارِ مهرش
چقدر دلگیر است
و چقدر خوب میشد
اگر پاییز تنهایی مرا
در کنار نیمکتی در گوشه ی شهر
مهمان قهوه ای تلخ
به جبران شهریور میکردی...!

#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
نویسنده: #محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi
پاییز را میخواهم برای برگ های زرد
که دلشوره های خیس را
در پشت چراغ های قرمز شهر
به نبودنت گره بزنم
پاییز را میخواهم برای انار های سرخ ، نارنگی های سبز
پاییز را میخواهم برای عصرهای تاریک، شب های بلند
پاییز را میخواهم برای صندلی های سرد، عطر قهوه های گرم
پاییز را میخواهم برای مردم عجول
در تکاپوی ترافیک های صبور
پاییز را میخواهم برای عطر خاک نم زده
احساس های خیس خورده
پاییز را میخواهم برای خش خش های دو نفره
برای دست های گرم
برای خنده های از ته دل
پاییز را میخواهم برای تو
برای خیالت
برای "عاشقانه هایت"
#محمد_عبدشاهی
برشی از کتاب:
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
@mohammad_abdeshahi
پاییز را میخواهم برای برگ های زرد
که دلشوره های خیس را
در پشت چراغ های قرمز شهر
به نبودنت گره بزنم
پاییز را میخواهم برای انار های سرخ ، نارنگی های سبز
پاییز را میخواهم برای عصرهای تاریک، شب های بلند
پاییز را میخواهم برای صندلی های سرد، عطر قهوه های گرم
پاییز را میخواهم برای مردم عجول
در تکاپوی ترافیک های صبور
پاییز را میخواهم برای عطر خاک نم زده
احساس های خیس خورده
پاییز را میخواهم برای خش خش های دو نفره
برای دست های گرم
برای خنده های از ته دل
پاییز را میخواهم برای تو
برای خیالت
برای "عاشقانه هایت"
#محمد_عبدشاهی
برشی از کتاب:
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
@mohammad_abdeshahi
غمگین افسانه ایست، قدم هایی
که در راه رسیدن به دیدار پایانی برمیداری؛
شروع نابهنگام مرگیست، در ماورای زندگی
حال خوبیست، در بدحالی های آسمان پاییز
طعم شیرینیست، در شوری مزه مزه کردن
اشک های انتظار؛
ببین جان دلم،
حال غریبیست آخرین دیدار چشمهایت
و شاید آخرین زمزمه ی صدایت
من کاری به پاییز و برگ های زرد و ‌
ابرهای پر از بغض ندارم
راه آمدنت سهل است اما
راه بازگشت را خدا از یاد تو خواهد برد...!
#عاشقانه_های_مرد_ریش_طلایی
#محمد_عبدشاهی
@mohammad_abdeshahi