Forwarded from شعر دل
#بهاربهار ، پرنده گفت یا گُل گفت !؟
خواب بودیمُ هیچکی #صدایی نشنُفت !
بهاربهار #صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهاربهار ! چه #اسم ِآشنایی
صدات میاد امّا خودت کجایی ؟
وا بکنیم پنجره ها رو یا نه ؟
تازه کنیم #خاطره ها رو یا نه ؟
بهار اومد لباس #نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکُفتنم کرد
بهار اومد با یه #بغل جوونه
عید آورد از توو کوچه توو خونه
(حیاط ما یه غربیل
باغچه ی ما یه گُلدون
خونه ی ما همیشه
منتظرِ یه #مهمون)
بهاربهار ، یه مهمون قدیمی
یه #آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصّه ها بود
خواب و خیال همه بچّه ها بود
یادش بخیر بچّه گیا چه خوب بود
حیف که هنوز صُب نشده غروب بود
آخ که چه زود #قُلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفا رو #نقطه چین کرد
خنده به دل مُردگیِ زمین کرد
چقد دلم فصل بهارُ #دوس داشت
وا شدنِ پنجره ها رو دوس داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
منو با حسّی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف حرفای من #کتاب شد
#حیف که همش سؤال بی جواب شد
دروغ نگم هنوز دلم #جوون بود
که صُب تا شب دنبال آب و نون بود
بهار اومد امّا با دست خالی
با یه بغل شکوفه ی خیالی
بهاربهار ، گلخونه های بی گُل
خاطره های مونده اونورِ پُل
بهاربهار یه غُصّه ی همیشه
منظره های مونده پشت شیشه
بهاربهار ، حرفی برای گفتن
توو فصل بی حوصلگی شکُفتن
بهاربهار ، پرنده گفت یا گل گفت ؟
ما #شنیدیم هر کسی خوابه نشنُفت
#محمدعلی_بهمنی
@SHEREDEL
خواب بودیمُ هیچکی #صدایی نشنُفت !
بهاربهار #صدا همون صدا بود
صدای شاخه ها و ریشه ها بود
بهاربهار ! چه #اسم ِآشنایی
صدات میاد امّا خودت کجایی ؟
وا بکنیم پنجره ها رو یا نه ؟
تازه کنیم #خاطره ها رو یا نه ؟
بهار اومد لباس #نو تنم کرد
تازه تر از فصل شکُفتنم کرد
بهار اومد با یه #بغل جوونه
عید آورد از توو کوچه توو خونه
(حیاط ما یه غربیل
باغچه ی ما یه گُلدون
خونه ی ما همیشه
منتظرِ یه #مهمون)
بهاربهار ، یه مهمون قدیمی
یه #آشنای ساده و صمیمی
یه آشنا که مثل قصّه ها بود
خواب و خیال همه بچّه ها بود
یادش بخیر بچّه گیا چه خوب بود
حیف که هنوز صُب نشده غروب بود
آخ که چه زود #قُلک عیدیامون
وقتی شکست باهاش شکست دلامون
بهار اومد برفا رو #نقطه چین کرد
خنده به دل مُردگیِ زمین کرد
چقد دلم فصل بهارُ #دوس داشت
وا شدنِ پنجره ها رو دوس داشت
بهار اومد پنجره ها رو وا کرد
منو با حسّی دیگه آشنا کرد
یه حرف یه حرف حرفای من #کتاب شد
#حیف که همش سؤال بی جواب شد
دروغ نگم هنوز دلم #جوون بود
که صُب تا شب دنبال آب و نون بود
بهار اومد امّا با دست خالی
با یه بغل شکوفه ی خیالی
بهاربهار ، گلخونه های بی گُل
خاطره های مونده اونورِ پُل
بهاربهار یه غُصّه ی همیشه
منظره های مونده پشت شیشه
بهاربهار ، حرفی برای گفتن
توو فصل بی حوصلگی شکُفتن
بهاربهار ، پرنده گفت یا گل گفت ؟
ما #شنیدیم هر کسی خوابه نشنُفت
#محمدعلی_بهمنی
@SHEREDEL