⸎⃟ᬼ⃟𓋍꯭‌❥꯭꯭𓁜مشاعره شعر ناب 𓁝꯭‌❥꯭𓋍⃟ᬼ⃟⸎
604 subscribers
1.65K photos
529 videos
8 files
1.24K links
Download Telegram
هر روز هفته برف مي بارد درون من
يخ بسته ام من را شكستن كار آسانيست

#افسانه_تاجیک

چه‌ غریبانه
شکنـــــــــــــــجه
‌مےشوند
دیواره‌هاےدل زیر آتش‌سکوت...


#افسانه_کامکار

من گریزان ز دل و دلبری ودلداری
گفتم هرگز ندهم دل به غمی تکراری

رد شدی از بغلم بوی #تو مدهوشم کرد
گفتم ای دل تو به #دلدادگی_اش_مختاری

#افسانه_نادری
#میم

مرا
به چهارشنبه‌سوری چشمانت
مهمان کن
به آتش بازی نگاهت

این
آخرین نفس زمستان است..

#افسانه_اسلامی

#میم
لبخند آفتاب دم صبح ،
پنجره های عاشق روبه طلوع
خورشید احساسی که
پریشانی چشمان را رُبود

باز کن‌جغرافیای دلت را
غرفه های دوست داشتنت را

مرغان عشق
آواز دلدادگی سرودند ...

#افسانه_کامکار

سبز می‌بینی مرا اما درونم آتش است





درد دارد سوختن، من اهل شیون نیستم

#افسانه_تاجیک

چه‌ غریبانه
شڪنـــــــــــــــجه‌مےشوند
دیواره‌هاےدل زیرآتش‌ سڪـوت...

#افسانه_ڪامڪار

باز هم
تلنبار دلتنگی
همچون پاتوق پنجشنبه
می جود حلقوم بی وزن هفته را
تا بهر آرامش
فاتحه خوانی کند
بر مزار خلوت خاطرات

#افسانه_کامکار

ظهر
صدای پای آفتاب است
که از میانه ی آسمان
تو را تماشا می کند
تا بتاباند
به آغوشت
گرمای وجودم را

#افسانه_کامکار

نتوان #عشق_فرزانه بہ #افسانه_فروخت

من بہ هیچ آیه و افسون ازو دل برنڪنم

#هوشنگ_ابتهاج

#نون
جمعه
یک سکوت خیره است
در آغوش دلتنگی پنجره
جای خالی شانه ی یار
زیر باران احساس وخاطره

#افسانه_کامکار

ای وای از آن #شهر که دیوانه ندارد
صد عقل به مسجد شد و #خمخانه ندارد

در حسرت یک نعره ی #مستانه بمردیم
ویران شود این شهر که #میخانه ندارد

درخویش #تپیدیم ولی داد فزون شد
بیداد ز دادی که غم #خانه ندارد

دیوانه ترین مردم #شهرم ، توکجایی؟
تا فاش بگویم چوتو #افسانه ندارد

گیسوی #بلندت همه شب ماه نهان کرد
آن مو که تورا هست دمی #شانه ندارد؟

نغزی به مثل گفت همان #طره ی زلفت
گر روز شود #شمع تو پروانه ندارد

ما دلشدگان خیل #اسیران شماییم
این خیل دریغ از تن و #کاشانه ندارد

چون باز کنی #پرده ز رخسار بگویی:
این دام پر از #صید چرا دانه ندارد

#رضا_جمشیدی


#الف
.

؏ـاشقے جرم اسٺ
اما جرم زیبایے ڪه من
اعترافش ڪرده‌ام پیش نڪَاهٺ بارها.....


#افسانه_تاجیڪ

.

غرش ابری
نشسته بر چشمانم

باران
می بارد بر طغیان لبهایم

اندوه
می تراود بر اتاقک دلتنگیم

و هنوز
قایق کاغذی رویا
می پرسد نشان تو را
زیر موج بیقراریم





#افسانه_کامکار

Forwarded from مرغ میــــــنا
چه‌ غریبانه
شڪنـــــــــــــــجه‌مےشوند

دیواره‌هاےدل زیرآتش‌ سڪـوت...


#افسانه_ڪامڪار

📚
چه‌غریبانه
شڪنـــــــــــــــجه‌مےشوند

دیواره‌هاےدل
زیر آتش‌سڪوت ...!!


#افسانه_ڪامڪار

Lalaii
Afsaneh Jahangiri
همسر بانو جهانگیری می‌گوید:
افسانه، همسرم ایلیاتی است. زنِ رشیدِ ایل قشقایی که مادری می‌کند برای دِنا و صبا و کاوه. افسانه صدایش، مخملِ تازه رُستهٔ سبزِ بهار است. افسانه صدایش رنج دارد. به زبان ایلیاتی‌ها می‌خواند و تمام خانه تصویر ایل می‌شود. رفته‌های دور، کوه‌های بلندِ پُربرف و تابستان‌های داغ که تمام خانه پُر می‌شود از آوازِ لای‌لایِ مَشک.
با ویولُن و پیانو موسیقی ایل می‌نوازم، دست‌هایم می‌لغزد روی نرمی ساز. بچه‌ام، کودکم. نُت‌های غنوده بیدار می‌شوند. یک به یک، گام به گام. افسانه دَم می‌گیرد به لالایی‌های دور. صبا و کاوه سراغ سازهایشان می‌روند. رسمِ عشق می‌گیریم به شکوهِ نوا. می‌زنیم و می‌زنیم. رنج‌هایمان در اشک‌هایمان رها می‌شود. دلمان شورِ عشق می‌گیرد. دشتی و همایون و بیات و افشار، سه گاه و چهارگاه. خوشیم با عشق. سودایی دارد این عالم.

لالاییِ قشقاییِ #افسانه_جهانگیری


#شبتون درگیر آرامش
تقدیم به ترک زبانان عزیز
تار گیسویت
چه زیبا  می نوازد
دل تنگ مرا

موسیقی آرامی
که می برد  به هر کجا
خروشان موج ِ خیالم را

#افسانه_ڪامڪار

یخ زده
معابر واژه ها
زیر پای ذهن
گویی
تلی از برف
قفل کرده
چشم عبوس پنجره را
حالا رویایت می چسبد
به آغوش احساسم 
تا دوباره گرم کند  
فصل وهم انگیز تنهایی را


#افسانه_کامکار