جای مردان سیاست بنشانید درخت
که هوا تازه شود ...
#سهراب_سپهری
جای مردان سیاست بنشانید #درخت
که هوا تازه شود
به خدا ایمان آرید ،
به خدایی که به ما بیلچه داد
تا بکاریم نهال آلو ؛
صندلی داد که رویش بنشینیم
وبه آواز قمر گوش دهیم ،
به خدایی که سماور را
از عدم تا لب ایوان آورد ،
و به پیچک فرمود :
« نرده را زیبا کن! »
#شعرنگار
#روز_درختکاری
#پایگاه_جامع_مدیریار
@modiryar
که هوا تازه شود ...
#سهراب_سپهری
جای مردان سیاست بنشانید #درخت
که هوا تازه شود
به خدا ایمان آرید ،
به خدایی که به ما بیلچه داد
تا بکاریم نهال آلو ؛
صندلی داد که رویش بنشینیم
وبه آواز قمر گوش دهیم ،
به خدایی که سماور را
از عدم تا لب ایوان آورد ،
و به پیچک فرمود :
« نرده را زیبا کن! »
#شعرنگار
#روز_درختکاری
#پایگاه_جامع_مدیریار
@modiryar
شعر " زندگی "
#سهراب_سپهری
⛱ شب آرامی بود
میروم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیهاش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
#پدرم_دفتر_شعری_آورد_تکيه_بر_پشتی_داد
شعرزیبایی خواند، و مرا برد، بهآرامش زیبای یقین
با خودم میگفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
⛱ وقت رفتن به همان عریانی؛ که بهنگام ورود آمدهایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد؟
هیچ!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطرهها میماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
⛱ زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم
⛱ پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
#زندگی_شاید_شعر_پدرم_بود_که_خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
#شعرنگار
#پایگاه_جامع_مدیریار
@modiryar
#سهراب_سپهری
⛱ شب آرامی بود
میروم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیهاش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
#پدرم_دفتر_شعری_آورد_تکيه_بر_پشتی_داد
شعرزیبایی خواند، و مرا برد، بهآرامش زیبای یقین
با خودم میگفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
⛱ وقت رفتن به همان عریانی؛ که بهنگام ورود آمدهایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد؟
هیچ!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطرهها میماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
⛱ زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم
⛱ پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
#زندگی_شاید_شعر_پدرم_بود_که_خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
#شعرنگار
#پایگاه_جامع_مدیریار
@modiryar
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ
زندگی باید کرد
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشهای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد
گاه با نابترین شعر زمان
گاه با سادهترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هالهای از سوز پنهان
گاه باید روئید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظههایت بی غم
روزگارت آرام
#شعرنگار
#سهراب_سپهری
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ
زندگی باید کرد
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشهای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد
گاه با نابترین شعر زمان
گاه با سادهترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هالهای از سوز پنهان
گاه باید روئید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظههایت بی غم
روزگارت آرام
#شعرنگار
#سهراب_سپهری
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از صدای گذرِ آب چنان فهمیدم:
تندتر از آبِ روان، عمرِ گران میگذرد!
زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نیست!
آرزویم این است آنقدر سیر بخندی؛
که ندانی غم چیست ...
#شعرنگار
#کلیپ_کوتاه
#سهراب_سپهری
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
تندتر از آبِ روان، عمرِ گران میگذرد!
زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نیست!
آرزویم این است آنقدر سیر بخندی؛
که ندانی غم چیست ...
#شعرنگار
#کلیپ_کوتاه
#سهراب_سپهری
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
✍ اهل کاشانم روزگارم بد نیست ...
اهل كاشانم.
روزگارم بد نیست.
تكهنانی دارم، خردههوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم، بهتر از برگ درخت
دوستانی، بهتر از آب روان.
و خدایی كه در این نزدیكی است:
لای این شب بوها ، پای آن كاج بلند.
روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه.
من مسلمانم .
قبله ام یك گل سرخ .
جانمازم چشمه ، مهرم نور .
دشت سجاده ی من .
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
كه اذانش را باد، گفته باشد سرگلدسته سرو.
من نمازم را، پی « تكبیرةالاحرام » علف می خوانم،
پی « قد قامت » موج.
كعبه ام بر لب آب
كعبه ام زیر اقاقی هاست .
كعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهربه شهر.
«حجر الاسود» من روشنی باغچه است.
#شعر_نگار
#عکس_نگار
#سهراب_سپهری
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
اهل كاشانم.
روزگارم بد نیست.
تكهنانی دارم، خردههوشی، سر سوزن ذوقی.
مادری دارم، بهتر از برگ درخت
دوستانی، بهتر از آب روان.
و خدایی كه در این نزدیكی است:
لای این شب بوها ، پای آن كاج بلند.
روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه.
من مسلمانم .
قبله ام یك گل سرخ .
جانمازم چشمه ، مهرم نور .
دشت سجاده ی من .
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.
سنگ از پشت نمازم پیداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتی می خوانم
كه اذانش را باد، گفته باشد سرگلدسته سرو.
من نمازم را، پی « تكبیرةالاحرام » علف می خوانم،
پی « قد قامت » موج.
كعبه ام بر لب آب
كعبه ام زیر اقاقی هاست .
كعبه ام مثل نسیم، می رود باغ به باغ، می رود شهربه شهر.
«حجر الاسود» من روشنی باغچه است.
#شعر_نگار
#عکس_نگار
#سهراب_سپهری
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
✍ زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نيست!
چه کسی میداند؟
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهایی؟
چه کسی می داند؟
که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟
پیله ات را بگشا، تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی. ...
ازصداي گذر آب چنان فهمیدم: تندتر ازآب روان، عمرگران میگذرد.
زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نيست!
آرزویم این است آنقدرسيربخندي كه ندانی غم چيست
* #سهراب_سپهری
#ابیات_برگزیده
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
چه کسی میداند؟
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهایی؟
چه کسی می داند؟
که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟
پیله ات را بگشا، تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی. ...
ازصداي گذر آب چنان فهمیدم: تندتر ازآب روان، عمرگران میگذرد.
زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نيست!
آرزویم این است آنقدرسيربخندي كه ندانی غم چيست
* #سهراب_سپهری
#ابیات_برگزیده
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
✍ نه تو می مانی و نه اندوه
#دکتر_مهدی_یاراحمدی_خراسانی
✅ اجازه دهید این نوشتار را با قطعه ای از شعر #سهراب_سپهری آغاز کنم:
«نه تو می مانی و نه اندوه،
و نه هیچ یک از مردم این آبادی،
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم خواهد رفت،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،
لحظه ها عریانند، به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز».
✅ زندگی همچون برق و باد می گذرد و تا چشم بر هم زنی عمر به سر می آید و زمان «هجرت و رحلت» انسان فرا می رسد و خیلی زود باید پاسخگوی خیر و شر عمل خویش باشد و در دادگاه الهی حاضر شود. هر سخن و رفتار انسان حتی در اندازه ی مثقال کوچکی مورد ارزیابی و حسابرسی قرار می گیرد و آدمی هرگز توان فرار کردن از اعمال خویشتن را ندارد. پس چه خوب است تا هستیم، تا می توانیم، تا حرف ما به جایی می رسد و تا فرصت و عمر در اختیار ماست قدر بدانیم و در هرکار خیری اسم خویش را ثبت کنیم و به سمت شکوفایی اخلاقی و #کمال_انسانی حرکت کنیم. زندگی دنیا دو روز بیش نیست.
✅در روزی اوضاع بر وفق مراد است و حال و هوای ما خوب است و در روز دیگر چرخ زمانه می چرخد و امور متحول می شود و ممکن است در مسیر سختی و چالش های زندگی قرار بگیریم. بنا بر آموزه های اخلاقی نه در آن روز که غرق نعمت هستیم باید سخت بتازیم و چشم خود را بر روی دیگران ببندیم و آن ها را نادیده انگاریم و نه در روزی که احوالات زمانه مطابق میل و نظر ما پیش نمی رود نباید بی تابی کنیم و از مدار شکیبایی خارج گردیم. #بالاترین نعمت ها را خداوند در قالب دو امر مهم «امنیت و سلامتی» به انسان ارزانی می دارد.
✅ پس تا زمانی که این دو نعمت را داریم و #تاج_سلامتی بر سرماست هیچ چیز دیگری ارزش غمگین بودن و غصه خوردن ندارد. باید بی حد و حصر شاکر خداوند مهربان باشیم و سعی کنیم از امکانات و نعمت هایی که داریم هر چند در چشم ما اندک به نظر آید باز هم قدردان و شاکر باشیم. چه بسیار افرادی که حتی برای یک نفس کشیدن آسان و سالم با سختی مواجه می شوند و زجر فراوانی را در زندگی تحمل می کنند و شاید حتی جرعه ای آب از گلوی آن ها به آسانی پایین نمی رود. پس ما را چه می شود که برای کم و کاستی ها و محدودیت های احتمالی دنیا که برای هر کسی در سطح خودش قطعاً مقدار و میزان خاصی از آن وجود دارد عنان از کف داده و چنان بی تابی کنیم که هم الطاف الهی را فراموش کنیم و هم جامه ی اندوه را بر لحظه لحظه عمر خویش می پوشانیم؟
✅ به خود آیید مردمان زمانه ی من که عمر ما هم همچون قدما و بزرگان رحمت شده و درگذشته به پایان خواهد رسید و بدبخت واقعی کسی است که از این فرصت و نعمت برای لذت بردن خویش، منفعت رساندن به دیگران و آبادانی شهر و جامعه بهره نگیرد. هر انسانی وظیفه دارد در اندازه صلاحیت، استعداد و توان خویش تمامی امکانات و مواهب خلقت را به کار گیرد و با #شایستگی خویشتن هر آن چه در چنته دارد برای خلق لحظات بهتری در دنیا برای زندگی خویشتن و دیگران رو کند. به راستی اگر این دیدگاه در جامعه فراگیر شود بسیاری از مشکلات را می توان بیشتر و بیشتر تحمل کرد، می توان در عین سختی ها شاد زندگی کرد و به دیگران نیز این موهبت را ارزانی داشت و در نهایت دنیای ما جای بهتری برای زندگی خواهد شد.
🔺منبع: #هفته_نامه_نخست،
🔻پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴، شماره ۱۰۰۸
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar
#دکتر_مهدی_یاراحمدی_خراسانی
✅ اجازه دهید این نوشتار را با قطعه ای از شعر #سهراب_سپهری آغاز کنم:
«نه تو می مانی و نه اندوه،
و نه هیچ یک از مردم این آبادی،
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم خواهد رفت،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند،
لحظه ها عریانند، به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز».
✅ زندگی همچون برق و باد می گذرد و تا چشم بر هم زنی عمر به سر می آید و زمان «هجرت و رحلت» انسان فرا می رسد و خیلی زود باید پاسخگوی خیر و شر عمل خویش باشد و در دادگاه الهی حاضر شود. هر سخن و رفتار انسان حتی در اندازه ی مثقال کوچکی مورد ارزیابی و حسابرسی قرار می گیرد و آدمی هرگز توان فرار کردن از اعمال خویشتن را ندارد. پس چه خوب است تا هستیم، تا می توانیم، تا حرف ما به جایی می رسد و تا فرصت و عمر در اختیار ماست قدر بدانیم و در هرکار خیری اسم خویش را ثبت کنیم و به سمت شکوفایی اخلاقی و #کمال_انسانی حرکت کنیم. زندگی دنیا دو روز بیش نیست.
✅در روزی اوضاع بر وفق مراد است و حال و هوای ما خوب است و در روز دیگر چرخ زمانه می چرخد و امور متحول می شود و ممکن است در مسیر سختی و چالش های زندگی قرار بگیریم. بنا بر آموزه های اخلاقی نه در آن روز که غرق نعمت هستیم باید سخت بتازیم و چشم خود را بر روی دیگران ببندیم و آن ها را نادیده انگاریم و نه در روزی که احوالات زمانه مطابق میل و نظر ما پیش نمی رود نباید بی تابی کنیم و از مدار شکیبایی خارج گردیم. #بالاترین نعمت ها را خداوند در قالب دو امر مهم «امنیت و سلامتی» به انسان ارزانی می دارد.
✅ پس تا زمانی که این دو نعمت را داریم و #تاج_سلامتی بر سرماست هیچ چیز دیگری ارزش غمگین بودن و غصه خوردن ندارد. باید بی حد و حصر شاکر خداوند مهربان باشیم و سعی کنیم از امکانات و نعمت هایی که داریم هر چند در چشم ما اندک به نظر آید باز هم قدردان و شاکر باشیم. چه بسیار افرادی که حتی برای یک نفس کشیدن آسان و سالم با سختی مواجه می شوند و زجر فراوانی را در زندگی تحمل می کنند و شاید حتی جرعه ای آب از گلوی آن ها به آسانی پایین نمی رود. پس ما را چه می شود که برای کم و کاستی ها و محدودیت های احتمالی دنیا که برای هر کسی در سطح خودش قطعاً مقدار و میزان خاصی از آن وجود دارد عنان از کف داده و چنان بی تابی کنیم که هم الطاف الهی را فراموش کنیم و هم جامه ی اندوه را بر لحظه لحظه عمر خویش می پوشانیم؟
✅ به خود آیید مردمان زمانه ی من که عمر ما هم همچون قدما و بزرگان رحمت شده و درگذشته به پایان خواهد رسید و بدبخت واقعی کسی است که از این فرصت و نعمت برای لذت بردن خویش، منفعت رساندن به دیگران و آبادانی شهر و جامعه بهره نگیرد. هر انسانی وظیفه دارد در اندازه صلاحیت، استعداد و توان خویش تمامی امکانات و مواهب خلقت را به کار گیرد و با #شایستگی خویشتن هر آن چه در چنته دارد برای خلق لحظات بهتری در دنیا برای زندگی خویشتن و دیگران رو کند. به راستی اگر این دیدگاه در جامعه فراگیر شود بسیاری از مشکلات را می توان بیشتر و بیشتر تحمل کرد، می توان در عین سختی ها شاد زندگی کرد و به دیگران نیز این موهبت را ارزانی داشت و در نهایت دنیای ما جای بهتری برای زندگی خواهد شد.
🔺منبع: #هفته_نامه_نخست،
🔻پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴، شماره ۱۰۰۸
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com
@modiryar