مدیریار | Modiryar
831 subscribers
4.78K photos
669 videos
3 files
4.23K links
پایگاه جامع مدیریت
www.modiryar.com
مدیرمسئول
@mahdiyarahmadi
مشاور
@AhmadNiroomand
• اینستاگرام
https://www.instagram.com/modiryar_com
• ایتا
https://eitaa.com/modiryar
• گپ
https://gap.im/modiryar
لینک احراز ارشاد
http://t.me/itdmcbot?start=modiryar
Download Telegram
دوست داشتن یعنی چه؟
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

پرسید: "دوست داشتن" یعنی چه؟ گفتم: یعنی از دیدنش قلبت تند می زند، وقتی موفق می شود خوشحال مى شوى، تحمل اشک و ناراحتی اش را نداری، دلت می خواهد او را محکم در آغوشت فشار دهی، برایت عزیز است، از دیدنش حالت خوب می شود و یعنی در نگاهت همیشه زیباست. گفت: این که شما معنا کردی بیشتر طعم عشق دارد به نظر من دوست داشتن یعنی؛ دلت برایش بسوزد، اگر او را نبینی دلتنگ شوی، طاقت درد و مریضی اش را نداشته باشی، اگر او تب کرد تو بمیری و نتوانی از او دور شوی. گفتم: من خیلی سواد این جور چیزها را ندارم. فقط خوب می دانم در "عشق" دوست داشتن هست و در "دوست داشتن" عشق و این دو بدون‌هم معنا ندارند.

البته هر دوست داشتنی عشق نیست ولی هر عشقی حتماً غرق دوست داشتن است. بعد نگاهی مهربانانه به من کرد و با لبخند گفت: حالا تو مرا دوست داری یا عاشق منی؟ گفتم: نمی خواهم به تو بگویم دوستت دارم یا در عشق به تو وفادارم فقط صبر کن تا گذر زمان همه چیز را اثبات کند. البته اگر کمی دقت کنی پاسخ سؤالت را با چشمانت می بینی؛ دقیقاً آن هنگام که عاشقانه هایم را بی محابا به پایت مى ريزم، درست همان لحظه ای که مقهور زلف چون کمند تو می شوم، یا وقتی که کام من تنها با شهد عسل دیدگان تو شیرین می شود و به هنگامۀ نوشیدن شراب ناب وصال تو، سرمست و رسوا، عاشقانه غرق دوست داشتن توام.


#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
حکایت چای و عسل
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

آمد کنارم نشست. با یک سینی چای. بوی هل و لیمو قبل از بوی چای به مشامم رسید. رنگ و لعاب چای دلربا و هیجان برانگیز بود. سرم را آرام بالا آوردم نگاهی به قد و بالایش کردم. راستش را بخواهید دلم قنج رفت هم برای چشمان عسلی مهربانش هم برای چای خوش رنگ و لعابش! گفتم: عجب بویی! عجب طعمی! گفت: اینکه شامه تیزی داری قبول دارم ولی نخورده طعمش را از کجا فهمیدی؟ گفتم: نیازی به خوردن ندارد با من حرف می زند. لبخند زیبایی گوشه لبانش نشست و گفت: مگر چای حرف می زند؟ گفتم: یک دنیا حرف دارد.

گفت: مثلاً چه می گوید؟ گفتم: هم حال و هوای افراد را مشخص می کند و هم نگاه دیگران را به انسان نشان می دهد. به نظر من کسی که اهل چای نیست ضد حال است، آن که چای را با شما می نوشد دوستتان دارد، اگر در چایی هل و لیمو ریخت و کنارتان نشست با شما آرامش دارد، زعفران و نی نبات هم نشان محبت است. اگر همه این ها با هم بود، در کنارت نشست، چایت سرد شد و دلت گرم بدان پای عشق در میان است و چایی بهانه است. فقط می خواهد چشم در چشم تو شود، گل بگوید، گل بشنود و لحظاتش را با تو سپری کند.

دوباره خندید و گفت: عجب چیز مهمی بوده و من از آن بى خبر بودم. گفتم: کلی حرف دیگر هم با خود دارد. بلافاصله گفت: بگو بگو! دلم می خواهد باز هم بشنوم. همین طور که چای می خوری باز هم برایم بگو. گفتم: فعلاً چایم سرد شده است. بلافاصله از جایش پرید. سینی را برداشت و گفت: الان داغش می کنم. همان طور که به سمت آشپرخانه می رفت بلند صدایم کرد و پرسید: من که زبانش را نمی فهمم خودت بگو چایی من چه می گوید؟ گفتم چایی های تو که همیشه سرد می شود، خودت حدیث مفصل بخوان از این مجمل!


#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
تحمل فاصله ها را ندارم
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

نمی دانم مِهر تو از کجا آمده و چگونه در دلم نشسته که این گونه همه ی "هست و بود" مرا به اسارت گرفته و هر نفسم را به نفس تو غل و زنجیر کرده است. به هنگامه ی وصال تو امواجِ خروشانِ بی قراری، مرا تا ساحلِ آرامشِ آغوش گرمت بدرقه می کند و در فراقت این دلِ دیوانه انتقام با تو نبودن ها را به سختی از لحظه لحظه ی زندگی ام می گیرد.

آن روزی که بذر محبت تو در دلم جوانه زد را به یاد نمی آورم ولی اکنون که همچون درخت سحرآمیزی تا آسمان قلبم قد کشیده است در سایه پر مهرش می نشینم و در ترنم عاشقانه هایت دل به دریای محبت تو می زنم و چنان مست بوی عطر ناب وجودت می شوم که هرگز گذر زمان را درک نمی کنم حتی اگر دست روزگار همه شقیقه هایم را سپید کند.

تو دست خلقتی برای آرامش قلب سوزان من و من دستی بلند در لابه لاى گیسوان پریشان تو. پس مه پارۀ بی همتا با تراویدن نگاهت شب سیاه زندگی ام را همچون صبح سپید روشن کن، که من تاب مستوری تو و تحمل فاصله ها را ندارم. اگر لحظه ای مهتاب وجودت پشت ابر بی خبری پنهان بماند سپندی می‌شوم روی آتش که نه آرام دارد نه قرار.

این منم رسوا و شیدا، دل داده و دل باخته که عقلم پای حرفت نمی نشیند، چشمم جز تو را نمی بیند، نامت از سر زبانم نمی افتد و یادت فراموش نمی شود. اینک برای خواستنت سری دارم پرشور، دلی دارم پر نور، خودخواهم و تمامیت خواه که بی محابا مهر تو را می خواهم بدون هیچ کم و کاست، بدون شریک و رقیب، بدون اما و اگر. خدایا! هر که دارد هوس عشق و وفا خوش باشد!

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
مهربانی را حراج نکنید
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

همیشه این گونه نیست. اما گاهی لازم است اشتیاق را نشان ندهید، علاقه را پنهان کنید، دوستت دارم را به زبان نیاورید و محبت و مهربانی را حراج نکنید. عاطفه و مهرورزی خوب است اما حواستان باشد همیشه و برای همه آن را خرج نکنید. بسیاری از آدم ها قدر محبت را نمی دانند، احساسات شما را در دل مسخره می کنند و به ریش هر آنچه رنگ و بوی وابستگی و دلبستگی دارد می خندند. ارزش شما بیشتر از این حرف هاست پس قدر خود را بدانید و محبت خود را تنها به پای کسی بریزید که لیاقتش را دارد.

مهربانی و کلامِ محبت معجزه خداست، شکوه و عظمتِ احساس و رنگ و بوی انسانیت است، نعمتی بزرگ که بر دل آدمی نازل شده تا خلقت الهی را ارج نهد و از آن لذت ببرد. اما چه سود همیشه گروهی هستند که دل هایشان مرده و احساساتشان زائل گشته، همان هایی که بت های بی جانِ نامهربانی را می پرستند اما به پیامِ محبت الهی ایمان نمی آورند. اگر پیامبرانه بارها نعمت مهرورزی خدا را به آنها ارزانی داشتید و کماکان به راه و رسم عطوفت ایمان نیاوردند رهایشان کنید تا در تفرعن کفر و غرور خویش غرق شوند.

خدایی که در دینش اجباری نیست برای مهربانی و عشق ورزی هم اکراه و اجبار را نمی پسندد. پس کاسه داغ تر از آش نباشید و حرفِ دل را تنها به کسانی بگویید که دمشان گرم است و نفسشان حق، بجایش با شما همدلی می کنند و به وقتش همزبانی، حتی اگر لازم باشد در سختی ها و مشکلات سر شما را در آغوش می گیرند و پا به پایتان اشک می‌ریزند و رسم رفاقت بجا می آورند. همان هایی که قدر محبت را می دانند و سنگ صبوری برای دردها و رنج های انسان می شوند. اگر در دل اشتیاق و محبتی دارید تنها تقدیم آنها بکنید که حالتان را خوب می‌کنند و دلتان را به جایی می‌برند که آنجا غم نباشد‌.

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
حال من خوب است
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

حال من خوب است، خیلی خوب! البته هم درد دارم هم غصه، هم کمبود دارم هم محدودیت، هم گله دارم هم شکایت ولی باز هم حالم خوب است. می دانید چرا؟ چون به تکالیفم عمل می کنم، کسی را آزار نمی دهم، بدی را با بدی جواب نمی دهم، کینه احدی را به دل نمی گیرم و از همه مهم تر دلم گرم است، اطمینان دارم و امیدوارم به کسی که همه جوره پای خوب و بدم ایستاده، هوایم را دارد و در برابر تمام نامهربانی ها عاشقانه و راغبانه مرا حمایت می کند و در آغوش می کشد.

نمی دانید چه حسی دارد وقتی یکی درگوش هایت کلامِ محبت نجوا می کند، دوستت دارد و آرام و با وقار برایت این گونه سرود مهربانی زمزمه می کند؛ عزیز من! آرام باش، غمی به دل راه نده، تردید نکن و استوار و باشکوه به سمت خواسته هایت حرکت کن. نمی دانید چه حال عجیبی است قدرتمندی بی همتا بگوید: هوایت را دارم. بال در می آوری، پرواز می کنی و گمان می بری گوی قدرت و شانس را در جیب هایت گذاشته اى و شکست ناپذیری. آن چنان گام هایت استوار می شود و عزمت جزم که انگار احدی یارای مقابله با تو را ندارد.

او مرا هر شب صدا می کند، مهربانانه سرم را در آغوش می گیرد، نوازش می کند، می بوسد و می گوید عزیز من! نگران نباش! من همه جوره با تو هستم و تو را به جایی می برم که تمام دشمنانت حسرت به دل بمانند. مگر نشنیدی یونس(ع) را از شکم ماهی نجات دادم؟ مگر نخواندی ابراهیم(ع) به جای آتش بدخواهان در آغوش من آرام گرفت؟ می دانی چگونه یوسف(ع) را از قعر چاه به پادشاهی رساندم و نام محمد(ص) را در طول تاریخ طنین انداز کردم؟ این منم! مشتاق تو، مهربان تر از پدر و مادر و نزدیک تر از رگ گردن تو. پس سرت را تنها بر شانه های من بگذار. گریه کن. و آنانی که برای رسوایی و آزار تو شرط بسته اند به من واگذار کن تا تو را کفایت کنم.


#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
من صبرم زیاد است
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

من صبرم زیاد است و دلم قرص، پای احترام ایستاده ام و حرمت عشق را می دانم، دست از مهربانی بر نمی دارم و کینه کسی را به دل نمی گیرم، بازیچه نمی شوم ولی بازی دیگران را هم خراب نمی کنم و تا زنده ام و جان در بدن دارم برای خوشبختی تلاش می کنم. هر چند حواسم به منافع و مصالح خودم هست ولی هیچ گاه به خاطر آن مهربانی و گذشت را در مسلخ خودخواهی قربانی نمی کنم و هرگز زندگی خویش را بر آوار احساسات دیگران بنا نخواهم کرد. بیشتر از آن که به لذت و مصلحت شخصی فکر کنم به وظیفه و تکلیف می اندیشم و احساس می کنم روزی فرا خواهد رسید که حق به حق دار می رسد و کامیابی و شادمانی درِ خانه صبر را با اشتیاق می کوبد.

اکنون جمع اضدادم. آرام نیستم ولی آرامش دارم، شکست خورده ام ولی از همیشه امیدوارترم، امواج خروشان هر روز مرا به گوشه ای پرتاب می کند ولی احساس امنیت می کنم و در تمام فراز و نشیب ها دلم گرم است به معجزه ی احسان. همان حال خوبِ نیک اندیشی و خوش رفتاری، دیگران را دوست داشتن و مهربانی را تکثیر کردن، گذشت کردن و نادیده گرفتن، صبر کردن و حلم داشتن و از همه مهم تر همه چیز را واگذار کردن به کسی که خوب می داند و خوب می تواند، می بیند و غافل نمی شود، می بخشد و منت نمی گذارد، در آغوش می کشد و رها نمی کند و در زمان خود به بهترین شکل همه چیز را در جای خود می نشاند و پاسخ تمام مرارت ها و سختی ها را می دهد.

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
پاک از خودم یادم رفته بود
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

تا به حال این گونه جلب چهره خودم در آیینه نشده بودم. با این که صبحگاهان مکرر بعد از حمام روزانه و قبل از خروج از خانه در برابر آیینه موهایم را شانه می کردم، به چهره ام می نگریستم و مراقب آراستگی ظاهری ام بودم ولی به طرز عجیبی گویی هرگز خودم را ندیدم! این بار که مقابل آیینه رفتم، به یک بار انگار آدم دیگری را ديدم! موهایی که کم کم سپید و سپیدتر شده اند، دور چشمانی که گود و تیره به نظر می رسند و چین و چروک هایی که قبلاً هرگز توجه مرا به خودش جلب نکرده بودند!

خیره تر در شفافیت آیینه نگریستم. یک لحظه حس کردم دارد با من حرف می زند! باور کنید دیوانه نشدم. حتماً برای شما هم پیش آمده است که گاهی حس کنید اجسام با شما حرف می زنند و برایتان پیامی دارند. به خصوص آیینه که در بین تمام اجسام همانند طوطیِ سخنگو هم جاندار است و هم پند و اندرز می دهد. بی پرده و صادقانه شروع کرد به سخن گفتن. اول گفت: خوب می دانی که دروغ در ذات ما آیینه ها راه ندارد و حتی اگر خودمان هم بخواهیم جز صداقت چیزی نمی توانیم بگوییم!

بعد ادامه داد: حواست هست موهای سرت چقدر سفید شده است؟ می بینی از همیشه شکسته تر به نظر می رسی؟ چرا به خودت اهمیت نمی دهی؟ چرا هوای خودت را نداری؟ تا آمدم چیزی بگویم خودش به جای من پاسخ داد: نمی خواهد چیزی بگویی خودم همه چیز را می بینم و به خوبی می دانم! تو از همان هایی هستی که دیگران را به خودت ترجیح دادی، زیادی مهربانی می کنی، شور گذشت کردن را در آوردی و گویی همه حق دارند و تو تنها کسی هستی که حق زندگی کردن و لذت بردن را نداری.

اما زندگی همه اش این نیست. اولین کسی که باید دوستش داشته باشی و به آن احترام بگذاری خودت هستی. هیچ کس از تو اهمیت بیشتری ندارد. هوای خودت را داشته باش و هرگز فراموش نکن آدم های این دوره زمانه نمک می خورند و نمکدان می شکنند، دل می برند و دل نمی دهند، کوزه را می شکنند و آبی نمی آورند، حال می گیرند و حال نمی دهند. پس به خودت بیا و کمی خوشایند و بدآیند دیگران را فراموش کن. تو برای زندگی خیلی زحمت کشیدی پس شادمانی و موفقیت حق توست. حقت را در آغوش بگیر و آنچه مانع پرواز است رها کن که پرنده مردنی است!

#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
وقتی یکی را می خواهی
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

وقتی یکی را می خواهی، دوستش داری، قسمت توست و دلت نمی خواهد به هیچ دلیل و بهانه ای او را از دست بدهی دیگر به چیزی جز او و آرامش و لبخندش فکر نمی کنی حتی غرور خودت. من میان همه ی زیبایی های دنیا تو را برگزیدم. پس هرگز به قضاوت دیگران کاری ندارم. سعی می کنم با تمام وجود آنچه خداوند به عنوان گوهرِ وجودی من و تو در نهان ما نهاده به منصه ی ظهور برسانم و با هم به کمال برسیم. این که موفق می شوم یا نه برایم مهم نیست من فقط به تکلیف خویش می اندیشم و شبانه روز برای رویاهایم تلاش می کنم.

می خواهم تو آرام باشی، همه چیز مطابق میلت باشد، آب در دلت تکان نخورد و شادمان و سرخوش زندگی کنی. اما خودت خوب می دانی همیشه ممکن نیست. آن هنگام که «غم لشكر انگیزد که خون عاشقان ریزد» ممکن است کار از دست ما رها شود و دست روزگار من و تو را به کلبه ی احزان پرتاب و روزگارمان را تلخ تر از زهر کند. آن وقت همه چیز را به من بسپار. تو ناز کن و سر بر شانه من بگذار. همه چیز را گردن می گیرم؛ عذرخواهی ها و منت کشی ها با من! کمبودها و محدودیت ها تقصیر من! داد و فرياد شنیدن و تحمل بی تابی ها با من! ولی ...

ولی تو هم صبوری کن، دستت را از دستم جدا نکن، سرد و دلگیر نباش، این قدر نغمه غم انگیز نخوان و حتی اگر دلت نمی خواهد به من بگویی به خودت بگو کجاها را تو اشتباه کردی. خوب فکر کن و آن چه تقصیر توست بشناس و در دادگاه وجدان خویش اعتراف کن، به گردن بگیر و برای اصلاح امور تلاش کن. من غرور و آبرویم را سال هاست خرج تو کرده ام پس اکنون چیزی جز آتش عشق تو در وجودم نیست. همان زبانه های بلند و پر حرارتی که روزی هزار بار مرا در دیگ اشتیاقت می سوزاند. من همه چیز را داده ام تا تو را داشته باشم پس تو هم تکلیف خود را بشناس و بدان عمل کن.


#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پروانه ای که دور سرت می چرخید
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی
 
پروانه ای که دور سرت می چرخید، در زیبایی همانند نداشت، خالصانه محبت به پایت می ریخت، عشق و مهربانی را بی محابا کادو پیچ می کرد و تقدیم حضور جنابعالی، بی رحمانه و مغرورانه با مگس کشی کشتی و حالا داد از تنهایی می زنی؟! داستان تو روایت تلخ قدرنشناسی و سنگدلی است، حکایت همان هایی که در برابر عاشق فارغند و در فراغ خود راسخ، مرغ همسایه را غاز می بینند و سیب سرخی را در دست بچه یتیم تاب نمی آورند. خدا وکیلی چگونه توانستی کسی را که خودش داشت برایت می مرد بی رحمانه بکشی و فراموش کردی دل شکستن هنر نمی باشد و تاوان آن تنهایی و اضطراب دایمی است؟ آنهم دلباخته ای که خودش قبل از اینکه برایت بمیرد در آتش اشتیاق تو می سوخت و حتی لازم نبود برایش تب کنی! هر چند در رسم روزگار غدار عاشق کشی «عادت مألوف» بوده و «طریق معروف» اما فراموش نکن «آزردن دوستان جهل است» و «راندن عاشقان کفران نعمت مهربانی» که کمترین جزایش خشکسالی است؛ خدا به داد تو برسد زیرا آن چنان شود که هیچ گاه در برهوت بیابان های دلت باران نبارد و هرگز مهربانی را به یاد نیاوری!

#دلنوشته
#غارتنهایی
@ghare_tanhae
امان از مهربانی و دل رحمی
#مهدی_یاراحمدی_خراسانی

امان از مهربانی و دل رحمی! امان از دوست داشتن و عشق ورزیدن! امان از توانستن و گذشت کردن! امان از دلِ سوخته و بغض شکسته! امان از زندگی و وارونگی! حکایت رنج های بی حساب؛ حق با من است او مطالبه می کند، او مرا آزرده کرده من عذرخواهی می کنم، حس و عاطفه من به یغما رفته او منتظر دلجویی است و خلاصه در دادگاه منیت ها همواره من متهم هستم و او مدعی. اما باکی نیست وقتی قرار است من هم سهمی در زیبایی بخشیدن به این دنیا داشته باشم با صبر، سکوت، گذشت، مهربانی و عذرخواهی های کریمانه!

من کوتاه می آیم، عذرخواهی می کنم، مسؤوليت ها را به گردن می گیرم و به جای همه تاوان پس می دهم. نه برای اینکه حق با من نیست یا گناه همه مشکلات و تلخی ها بر گردن من باشد نه! تنها به این خاطر که دلم نمی خواهد عمر و زندگی خود را در تلخکامی و سردی سپری کنم. اصول قهر کردن را نمی دانم، چهره عبوس کردن و خود را حق به جانب گرفتن بلد نیستم، باد به غبغب انداختن و طاقچه بالا گذاشتن را دوست ندارم و هرگز از اینکه فردی در برابر من سر به زیر باشد و مجبور به عذرخواهی گردد حس خوبی به من دست نمی دهد.

از نظر من زندگی سخت است، خیلی سخت. ولی باید آسان گرفت، خیلی آسان. هر چند برای ماهی ها شنا کردن در اقیانوس ها، دریاها و رودخانه ها خیلی لذت بخش است اما اگر مجبور شدند باید بتوانند در آکورایوم های کوچک هم برقصند، شنا کنند و به زندگی ادامه دهند. آن طرف رودخانه های خروشان و پرتلاطم دشتی زیباست. پر از لاله های سرخ و درختان افراشته با سایه های بلند و میوه های رسیده. تنها کافیست از این رودخانه عبور کنی و خود را به آن طرف برسانی تا از بهترین ها لذت ببری. فقط باید شنا کردن در آب های متلاطم را یاد بگیرید.


#دلنوشته
#غارتنهایی
#پایگاه_جامع_مدیریار
www.modiryar.com

@ghare_tanhae