سلام ، اسم من چون چیووعه ( ۲۷ ساله ). من رو دان هوآن کراش دارم، کسی که از وقتی بچه بودم باهاش صمیمیم. اعتراف؟ نمیتونم همچین چیزیو تو این شرایطی که هستم تصور کنم. خیلی بهم ریخته بودم تا اینکه یه چیزی تو یه بسته بندی مخفی ظاهر شد... " سلام ! من اینجام تا ارزوتو براورده کنم !"

سان مو‌یونگ، یه پیش‌گوی متقلبه که تا خر‌خره زیر فشار قسطه و سر وارث چه‌بول، لی جه‌ یی رو شیره می‌ماله و یه عالمه پول به جیب می‌زنه. ولی وقتی جه یی متوجه میشه سرش کلاه رفته از مویونگ شکایت می‌کنه! بدترین از این نمی‌شد تا اینکه دوست پسرش هم بعد از شنیدن این خبر براش وثیقه می‌زاره. حالا که مویونگ حسابی تو دردسر افتاده یه نقشه‌ی کثیف می‌زنه به سرش: باید کاری کنه که عشق که جه یی دنبالشه واقعی بشه تا بتونه جریمه ها رو یجوری بپیچونه. یعنی  این متخصص دغل و فریب می‌تونه خودشو نجات بده یا که نه، تو چاه بدبختی هاش غرق میشه؟

بهار سال ۱۹۹۵ در دانشگاه هانکوک؛ دو جین وو، دانشجوی مدیریت بازرگانی با دست خط بد و لی ده وو، دانشجویی که به دست خط زیبایش معروف بود، به طور اتفاقی در کلاس هنرهای آزاد با هم آشنا میشن. بعد از چند سوء تفاهم و دعوا، جین وو شوکه میشه: 'یعنی لی ده هان دست خط منو تشخیص داد؟' وقتی ده هان بلافاصله گزارش رد شده جین وو رو که به خاطر دست خط بدش رد شده بود تشخیص میده، جین وو ازش میخواد دوباره گزارش بنویسه. در عوض، ده هان که بارها در قرار گذاشتن شکست خورده، از جین وو، دلبر دانشکده بازرگانی، میخواد که بهش یاد بده "چطور با کسی قرار بذاره" ...!

آدم که قرار نیست هر روز خدا تبدیل به یه روح بشه!
هان سو وو یه دانشجوی بد شانس و بدبخته که وقتی سونبه‌ش ردش می‌کنه؛ خیلی اتفاقی از بالای ساختمون سر می‌خوره و میوفته و می‌میره. حالا وسط این بدشانسی‌ها با عزرائیل مست و پاتیل هم ملاقات می‌کنه. خوشبختانه، عزرائیل مست ما با خراب کاری‌هاش به سو وو این فرصت رو میده که برای یه مدت توی این دنیا زندگی کنه. توی این مدت، عزرائیل میره پیش سو وو زندگی می‌کنه تا دردسری درست نکنه. کی می‌دونه اون روز تابستونی به جز مرگ، چه چیز دیگه‌ای رو قراره سر راه سو وو قرار بده...؟

من توی یه ناول حرمسرای معکوس تناسخ کردم، ولی به طرز عجیبی، شخصیت اصلی زن کوشته شد. هنوز داشتم شوکی که بخاطر خراب شدن کامل داستان اصلی بهم وارد شده بود رو هضم می‌کردم که... خب، امپراتور بدجنس و وسواسی به خواهر بزرگ‌تر و مهربونم رسید. قوی‌ترین شمشیرزن دنیا عاشق خواهر دومم که یه نابغه مسائل رومانتیک بود شد و ارباب نابغه برج جادوی لاسو رفت با خواهر سوم بدبینم جفت شد و... بنده؟ من فقط شیش سالمه، اگه برم درگیر عشق و عاشقی شم که می‌ندازنم زندون!

"دیگه طاقت ریاکاریت رو ندارم!" ون نیان نان در این سه سالی که با گو یانشنگ ازدواج کرده بود، این جمله رو بارها شنیده بود.

از زمان عروسیشون، لحظه‌ای که گو یانشنگ درست جلوی چشم‌ همه شراب روی سرش خالی کرد، فهمید که نمی‌تونه چیزی بیشتری ازش بخواد.

"توافق نامه طلاق رو امضا کن گمشو!"

با این حال، تنها چند ماه بعد از طلاقشون، گو یانشنگ، همراه با چندتا بادیگارد، به زور وارد اتاقش شد.

"نیان نان، تو فوق‌العاده ایی! بهتره وقت تلف نکنیم و باهام برگردی خونه، باشه؟"

"رئیس گو، یادت رفته که ما قبلاً طلاق گرفتیم؟"

"در این صورت می‌تونیم دوباره ازدواج کنیم! اما این دفعه، من کسی هستم که دنبالته."

گو یانشنگ، تو زندگی خوبی داری و به چیزی که می‌خواستی رسیدی، اما احساسات من رو هم در نظر گرفتی؟

چه اتفاقی براشون می افته؟ می تونن رابطه خودشون از نو شروع کنن؟ یا همه چیز تموم میشه؟

وقتی مسئول آموزش جنسی به یه اژدهای فوق‌العاده قدرتمند میشی باید واقعا متعهد بشی، حتی اگه به این معنی باشه که ده سال تک و تنها توی یه قلعه‌ی درندشت با یه تخم اژدها تنها بمونی! ممکنه خیلیا تحمل همچین زندگی‌ای رو نداشته باشن ولی لیتز حالش خوبه، خیلی بیشتر از خوب! اون حالا پدر ۱۶۹۷ تا بچه‌ی قد و نیم قده (؟) در واقع، پدر ۱۶۹۷ تا اسباب بازی جنسی! روزی که اژدها از تخمش بیرون میاد روزیه که لیتز بالاخره به آرزوش می‌رسه... بنظرتون لیتز می‌تونه دووم بیاره...؟

از شانس بد چندتا دروازه باز میشن که ازشون هیولا بیرون میاد و نسل بشریت رو تهدید میکنه!
حالا یه معدود آدمایی هستن که جهش یافته میشن و ادن جهش یافته ها زیر دست هایی رو دارن که اونارو درمان میکنن تا از بشریت محافظت کنن .
چی میشه اگه گوهیوک که یه جهش یافته‌ی ناقصیه عاشق زیر دستش سوجون میشه؟