😂 میخند 😂
1.86K subscribers
4.37K photos
9.74K videos
3 files
3.39K links
ارتباط با ما👇👇
@jevvaher
Download Telegram
#قاصد_عشق

لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/47531

#قسمت_هفتاد_شش


لبخند م یزنم و سر پایین می اندازم... مگر از تو انتظار دیگری
داشتم؟ من اگر حتی لحظه ای از نامهربا نی هایت غافل شوم تو پر
قدرت تر بر من می تازی ! تا فراموش نکنم تو که هستی برای من
و من که هستم برای تو! آتنا کمی به ارسالن نزدی ک تر می شود و
بازویش را می گ یرد... آرمی ن با لحنی مضطرب و پر تمنا لب م ی
زند_ داداش!!! حرفش را قطع میکنم
_همونطور که گفتم نیازی نمیب ینم خودمو برا ی کسی توضیح
بدم..... برم بب ینم آرتا کجا موند....
بلند می شوم و با قدم های آرام از آنها دور می شوم.... من آن
حوایی بودن که با اولین اشتباه از بهشت موعودت مرا راندی .... من
هم در کمال فروتنی سر به زیر انداختم و به حکمت تن دادم....
االن از سر چه با من چنی ن در نزاعی؟ من جوان یم را باختم... من
شادابی و طراوتم را گم کردم.... اخر من بودم که قلب بی مروتم را
دادم و دیگر پسش نگرفتم!!!! پس جنگ تو با من سر چیست؟ از
من چه طلب داری ؟ آن نگاه سنگ ین نامهربانت که اینطور با خشم
و نفرت نگاهم م ی کند به خاطر چیست؟ این قصه زنگار گرفته دیگربه لعنت خدا هم نمی ارزد!!! دخترک زانو زده و های های می
گرید.... به او میگویم که شاید زمانش رس یده.... فکر میکرد که با
دیدار دوباره تمام ارزوهایش به واقعیت بدل م ی شوند.... دیدار
دوباره وسه باره اتفاق افتاد.... آنچنان زیر آوار آرزوهایش مانده که
نفس هم نمیتواند بکشد!... شاید زلزله همیشه هم بد نیست.... شاید
زیر آوار ماندن اسمش بد در رفته.... شاید باید بلند شد و دوباره
ساخت.... شاید زمانش رسیده....!!
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برارم از دل
وای ا ین شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک استدیگران را هم غم هست به دل
غم من ل یک غمی غمناک است!!!
***
مقابل رستوران پارک میکنم و پ یاده می شوم.... امشب تصمیم دارم
که خودم نباشم.... از خود در آمدن را امتحان کنم.... من از
سرسپردگی و وفاداری فقط طعنه نصی بم شده یکبار هم که شده
من ، من نباشم.... نمیخواهم که چیزی خالف آنچه که هستم را
نشان دهم اما آن دری که با قفل و زنجیر مهر و موم شده بود را
باز کرده ام.... حتی سعی کردم که ظاهرم را هم تغییر دهم....
موهای همیشه سفت و دم اسب ی بسته شده را رها کردم.... من
امشب م یخواهم برای خود نفس بخرم.... نفس هایم را به دل شب
پیوند بزنم.... شای د گره ی کار در همین باشد.... در من سنگ شده....
امشب خودم را قاصدک وارانه به دست زمان می سپارم.... بی هوا
هوس رنگ دارم.... از س یاهی خسته ام....هوس گرما..... تنم یخ زده
است.... هوس لبخند... نغمه ی اندوه جاری شده در رگ هایم را
بسپارم به نسیم ..... هوس لبخند دارم



❤️‍🔥🔥توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#قاصد_عشق هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود💦
@mikhaand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی میگه جنسش برنده معرفه😂😂

کارخانه لوازم آرایشی غلام و پسران

همینارو به چشم و لب و صورت میزنین بدبخت پسرا نوش جان میکنن ذوق میکنن 😂😂


@mikhaand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی قول دادی بری خواستگاریش اما نمیخوای بگیریش

@mikhaand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قسمت هایی از کارتون تام و جری که فکر میکردیم ساختگی باشه، در حالی که واقعی بود همش... :)))
شاغلام

@mikhaand
#قاصد_عشق

لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/47531

#قسمت_هفتاد_هفت

به در ورودی که نزدیک می شوم دربان چیزی در بی سی م خود
می گوید و سریعا به سمت من م ی آید و در را برایم باز نگه می دارد....
تشکر میکنم و داخل می شوم.... ظاهرا رستوران در طبقه ی پایین
تر قرار دارد.... به سمت آسانسور هدایتم میکند و در را باز میکند و
دکمه را می فشارد.... پایی ن که می روم در را که باز میکنم با ماهان
میوه چی دردسر ساز مواجه م ی شوم....در مقایسه با سری قبل
محتاط تر است و این از همه ی وجناتش پیداست.... جلوی در
منتظرم مانده؟ با تمام توان در تالش است.... لبخند میزنم
_سالم
ماهان_ سالم خانوم دکتر ..... خوشحالم از دیدنتون..... بفرمایید از
این طرف
منمی زیر لب زمزمه میکنم....طراحی رستوران به شکل بامزه ای با
کانسپتی از فضای ی ک کشتی طراحی شده.... حتی دیوار های
رستوران تماما از اکواریوم ساخته شده و پر از ماهی های زیبا و
رنگارنگ است.... ستون ها را با تور ماه یگیری تزیی ن کرده اند و دور
ستون ها میز گردی قرار داده اند و رو ی هر کدام ساالد ها و دسرو میوه های متنوعی چیده شده.... چیزی که خیل ی عجیب است
این است که به نظر می رسد تنها مهمان های این رستوران، ما
هستیم.... به طرف میزی که در وسط رستوران قرار دارد و به همه
جا مشرف است می رویم.... در انتهای رستوران یک پیانوی مشک ی
براقی قرار دارد که متوجه می شوم مرد کت شلوار پوشیده ی مسن ی
پشت آن قرار گرفته.. .. مثل سری قبل صندلی را برایم عقب می
کشد و بعد خودش می نشی ند، تشکر میکنم ....
ماهان_ ممنون که دعوتمو قبول کردی
با لبخند و چشمان ریز شده نگاهش میکنم
_انتخاب دیگه ای داشتم؟
لبخند ش یرینی م یزند...
ماهان_ بزار اینطور بگم که من زیاد با جواب منفی میونه ای ندارم
_بزارید این طور بگیم که جواب نه گفتن به شما تقریبا نا ممکنه....
لحظه ای عمیق نگاهم میکند و بعد سرش را چند بار باال و پایین
میکند همزمان زمزمه می کند ماهان_خوشحالم که اینجایی
نگاهم را می دزدم....
_ما زود اومدیم یا ساعت کاریشون رسما شروع نشده؟
لبخند محجوبی می زند ....
ماهان_خب.... امشب ما تنها مهمان های این رستوران هستیم...
جا خورده ام اما سعی میکنم که زیاد نشان ندهم...
_یعنی شما یه روزه تونستین یه رستوران رو رزرو کنین؟ اینجا
مطمئننا اخر هفته هاش از قبل رزرو شده.... چطور ممکنه اخه
دست به گردنش می کشد و چند بار موهای پشت سرش را دست
می کشد ....
ماهان_وقتی صاحب رستوران باشی زیاد کار سختی ن یست ....
چشمانم هر لحظه گشاد تر می شوند....
_نمیخواین بگی ن که بخاطر قرار امشب برنامه حداقل بیست
خانواده رو بهم زدیم؟


❤️‍🔥🔥توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#قاصد_عشق هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود💦
@mikhaand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرق نسل دهه هفتادی ها و دهه نودیا 😂😂😂


@mikhaand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هربار میبینم بیشتر میخندم😂😂😂🤦🏻‍♂️

@mikhaand
به هوش مصنوعی گفتم حمله هوایی اسرائیل به اصفهانِ ایران برام شبیه‌سازی کن، بهم اینو داد !😂

@mikhaand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنوزم‌اون سوسیس قدیمی زندست😂

@mikhaand
#قاصد_عشق

لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/47531

#قسمت_هفتاد_هشت

سرش را به چپ و راست تکان م یدهد و با لحن حرص دار ی می
گوید
ماهان_....خب خدا رو شکر مثل همیشه عکس العملت دقیقا خالف
چیزیه که آدم میتونه تصور کنه..... داشتم شک م یکردم که خودتی
یا کسی دیگه ا ی به جات اومده.... من فقط خواستم که امشب
شاممون رو اینجا بخوریم چون فضای اینجا بی نهایت ارامش بخشه
اما باور کن که وقتی صد نفر آدم همزمان دور و برت در حال غذا
خوردن باشن دی گه آرامشی که االن داره و نداره.. ..برای مردمم
نگران نباش با تک تکشون تماس گرفته شد وخواهش کردیم که
به رستوران دیگمون برن و مهمون ما باشن بعالوه اینکه وجهشونو
هم پس دادیم.... کسی ناراضی نرفت ....
خنده ام گرفته.... می گوید که خواسته محی ط آرامی داشته باشی م
هم مسلما انتظار داشته که با این حرکت تحت تاثی ر قرار بگ یرم که
باز هم معادالتش را بر هم زده ام....جمالت آخر را با حرص پشت
سر هم می گفت.... و پر واضح است که جناب ماهان میوه چی از
توضیح دادن خوشش نمی ایدماهان_ با یه موس یقی اروم مشکل ی نداری ؟
_نه خیلی هم عال ی.....
به مرد نشسته پشت پ یانو دستی تکان میدهد که مرد با تکان سرش
اطاعت میکند و شروع به نواختن موسی قی گوش نوازی میکند....
_محیط قشنگ ی ه.... تبریک می گم بابت سلی قه تون.... رستوران به
این قشنگی دارین بعد قراراتون رو تو اون رستوران میزارین؟ حیف
اینجا نیست؟ خیلی محیطش دوس داشتنیه .... اونجا یه خورده ....
چطور بگم....انگار که خواستن زرق و برق رو تو چشم مشتری فرو
کنه.... برای انتخاب دکورش گرفته تا حتی لباس فرم کارکنانش
خواستن تمکن و تمول رو فریاد بزنن.... مثل اینجا گرم وصمیمی
نیست ...
نگاهم که به نگاهش می افتد حس می کنم که صورتش سرخ تر
شده... لب هایش را رو هم می فشارد و دستانش را به عادتی که در
این چند دیدار فهمیدم روی صورتش گذاشتماهان_خوشحالم که از اینجا خوشت اومده..... اونجا رو هم البته تا
بحال از این د ید بهش نگاه نکرده بودم ولی رو ی تغییر دکوراسیونش
یا زرق برق زیادی ش فکر م یکنم ....
محال است...... ی عنی آنجا هم متعلق به خودش بود؟.... به معنای
واقعی گند زده ام.... کسی مگر از تو نظر خواست که پشت هم پشت
هم در و گوهر خرج می کن ی؟ یک چیز هایی در ذهنم کلید م یخورد
انگار که وقتی پر ی تماس گرفت گفت که در رستورانش با من قرار
گذاشته..... چطور فراموش کردم...
_خب ... من نم ی دونستم که اونجام به شما تعلق داره وگرنه قطعا
انتقاد نمیکردم...متاسفم ولی حرفامو پس نمی گیرم ..... اونجا مطابق
سلیقه ی من نبودش مطمئنا خیلیا هستن که اونجور جاها ترجی ح
بدن اما نه من!
ماهان_ خیلی هم خوب.... هر وقت که مایل بودی بگو بگم سروی س
رو بیارن
_هروقت خودتون راحت ترین


❤️‍🔥🔥توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#قاصد_عشق هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود💦
@mikhaand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی میخواستی خواننده‌شی ولی خانواده اصرار به دکتری داشتن 😂

@mikhaand ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دست بدست کنید برسه بدست معین زد 😂😂

@mikhaand
#قاصد_عشق

لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/47531

#قسمت_هفتاد_نه


ماهان_ محمد جان ب یا لطفا.......پسر جوانی قدم به سمتمان تند
می کند
محمد_ جانم در خدمتم....
لطفا سوپ رو بگو سرو کنن منو هم بیار بده خانوم....ساالد چی
میل داری بگم برات بیارن؟
_نه همون سوپ کافیه ....
منو را نگاه م یکنم..... امشب شب متفاوتی است... دوست دارم
انتخابم در غذا هم متنوع باشد.... تصمیم می گیرم کباب قفقازی را
سفارش دهم.... لبخندی از انتخابم بر لبش م ی نش یند .....
ماهان_دو پرس از همین برامون ب یار لطفا.....رو به من می گوید......با
پلو؟
_من بدون پلو لطفا...
سفارش را میگ یرد و به سمت اشپزخانه می رود..... از پذیرایی به
صورت سلف متنفرم.... به نظر تنها نقطه ی منف ی اینجا سلف بود
بار ساالد و دسرش است.... توجهم به سکان هایی جلب می شودکه به نظرم با چرخیدنش م یز هم میچرخد... ایده ی جالبی است.....
از طراحی ها ی که واقعا سرشان فکر می شود خوشم می آید.... نه
اینکه بگویی هرچه گرانتر بهتر ...هرچه طالیی تر پر زرق و برق
تر.... به سمت ماهان که برمی گردم متوجه نگاه سنگی نش می شوم....
کمی موذب می شوم.... کمی هم گرمم شده..... دوس دارم که
صحبت کند.... من از حرف های رد و بدل شده از طریق چشم ها
خاطره ی خوبی ندارم ....
ماهان_ دختر خیلی خاصی هست ی و اولین باره که وقتی این حرف
رو میزنم واقعا هم منظورم همین باشه و بخاطر تملق گویی نباشه!
_هر ادمی از نظر من خاصه.... کدوم دو نفر رو میتونیم پی دا کنی م
که شب یه بهم رفتار کنن.... این به نظر من جزو بدیهاته
ماهان_ نه....نه من منظورم به اون شکل که تو فکر میکنی
نیستش..... نمی دونم چطور منظورمو بگم....سختمه.... من هر ثانی ه
که بیشتر باهات آشنا میشم یه پیش فرضی از تو ذهنم خط
میخوره.... من مدت زیادی نیست که شناختمت و باهات برخورد
داشتم ولی هر واکنشی که ازت انتظار دارم رو دقیقا خالفشو نشونمیدی .... یعنی نه از تو.... کلی می گم.... من معموال ادم شناس خوب ی
هستم یعنی کارم اینطور ایجاب میکنه چون من با ادمای زیادی از
هر قشری سر و کار دارم ...براحتی میتونم طرفم رو پی ش ب ین ی
کنم.... اما تو رو نه و اینو تو همین مدت کوتاه چند بار بهم ثابت
کردی .... حس می کنم خیلی ال یه های مختلفی داری .... خود واقعیت
این زن سخت و غیر قابل نفوذ نی ست.... خیلی لط یف تر و ظریف
تری ....
وا رفته نگاهش م یکنم .... عصب ی هستم از اینکه زیر ذره ب ین کس ی
باشم، خوشم نم ی آید.... معذب م ی شوم....
_به نظر من شخصیت آدم ها رو نباید با رفتارشون سنجید....
شخصیت من چ یزیه که من هستم و رفتارم چی زیه که کامال به
طرف مقابلم بستگی داره.... و واقعا کنجکاو شدم که شغلتونو بدونم
اگر جسارت نباشه!
و اینگونه در تالشم تا تمرکز را رو ی او برگردانم
_حرف جالبی زدی فکرمو درگیر کرد.... و اینکه پرسیدن شغل من
چرا جسارت باشه؟


❤️‍🔥🔥توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#قاصد_عشق هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود💦
@mikhaand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی میخوای تولید محتوا کنی ولی میرینی😂

@mikhaand
Forwarded from Patooghe banovan (Bita)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼آموزش تخصصی گیتار، پیانو،
ارگ،آواز، تکنیک صداسازی،مبانی موسیقی و...  برای تمام سنین از کودک تا بزرگسال

🎹آموزش بصورت آنلاین درتمام نقاط ایران و دنیا

کلاسهای ما شامل پشتیبانی هفتگی هستن پس نگران رفع اشکال نباشین

با ما در سریع ترین زمان خواننده و نوازنده بشین😍

راه ارتباطی با ما:
@Academi_Ashkan

لینک کانال: 
https://t.me/Ashkan_music03
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عضوگیری بهمن هاشمی برای ماتریکس😅

@mikhaand
#قاصد_عشق

لینک قسمت اول
https://t.me/mikhaand/47531

#قسمت_هشتاد


من خودم بیزینسم رو از یه کافی شاپ شروع
کردم و کم کم به رستوران تبدی ل شد و یکی شد چند تا و خالصه 
االن رستورانای زنجیره ایه ” د یدار “ شده اون چیزی که من بعنوان 
شغلم باهاش سرگرمم.... و هر سوال دیگه ای هم که خواستی بپرس 
خوشحال میشم جواب بدم.... بعالوه اینکه دست من باز تر میشه تا 
منم در موردت کنجکاوی کنم و ب یشتر بشناسمت....
لبخند شیطنت آمیزی بر لب دارد..... یعن ی اینکه اطالعات در برابر 
اطالعات..... با هم ین روحیه معامله گرش توانسته به این موفق ی ت 
برسد.... تعجبی ن یست..... سوپ را می آورند .... بو ی خوبی دارد.... 
شروع به خوردن میکن یم ...
_من که فکر نمی کنم چیزی زیاد ی برای گفتن باشه.... وقتی آدرس 
خونمونو هم دارین دیگه فکر نمی کنم چیز زیادی برای پرسیدن 
مونده باشه ....
و اینگونه اعتراضم را که به خوی شکارچیانه اش دارم در صورتش 
میزنم .... یک دستش را روی سینه اش قرار میدهد و با لحن پر 
خنده ای پاسخ م ی دهدماهان_اخ اخ..... خانوم معلم چوبشو برداشت..... قبول دارم یکم
زیاده رو ی بود ول ی باید اعتراف کنم که پشیمون نی ستم.... من واقعا 
نمی دونستم که چطور راضیت کنم تا بهم یه شانس بدی .... دستم 
از همه جا کوتاه بود و خودتم هیچ سر نخی بهم نمیدادی my ....
bad
او واقعا وقیح و جسور است..... هم اقرار میکند که اطالعاتش در 
مورد من کامل است و می داند که در دانشگاه هم تدریس م یکنم 
و هم تو روی خودم می گوید از ای نکه بدون اجازه به زندگی ت سرک 
کشیده و اطالعات جمع کرده ام پشیمان نیستم.... من باید چگونه 
جواب ا ین خیره سری هایش را بدهم که در خورش باشد؟ او هم 
پررو و وقیح است هم بطور حی رت آوری مودب و بامزه که باعث 
می شود مثل هم یشه نتوانم در چن ین موقعی ت هایی چماق به دست 
با طرفم برخورد کنم.... اما می توانم که کمی برجکش را هدف بگ یرم 
که.....
_من خیلی به ندرت پیش میاد که تو منگنه قرار بگیرم .... معموال 
هیچ اهرم ضعفی دست کسی نمیدم که بخوام تو موضع ضعف باشم کاری کنم که خالف میلم باشه.... بیاین اینطور بهش نگاه کن یم 
که من خودم اجازه دادم که اینبار قانع بشم و اگر نخوام روش های 
ترغیب کننده شما هم نمیتونه خ یلی جوابگو باشه .....
ماهان_ پس بای د بگم با قبول در خواستم منو مدیون خودتون 
کردین.... و از اونجایی که من خیل ی دوس ندارم مدیون کسی بمونم 
دوس دارم با دعوتتون به کنسرتی که پنج شنبه تو برج م یالد برگزار 
میشه دینم رو ادا کنم ....
خدای من..... او حیرت انگیز است.... تابحال با فردی با این همه 
سماجت روبرو نبوده ام.... میخندم ....
_شما از شم اقتصادیتون تو مکالمه ی روزانتون استفاده می کن ید 
و میخواین که از هر فرصتی که بدست م یارین به یه معامله پر سود 
تبدیلش کنی ن و این عادالنه نیستش.... خانوم معلم می گه که بهتر 
منصفانه تر رفتار کنی ....
صدای خنده اش باال می رود و من خونسرد آبم را می نوشم ماهان_تو بی نظی ری بخدا..... یعن ی م یگی که اگر از حقه ها و فن 
بیان تجاریم استفاده کنم خیلی سریع تو جلد خانوم معلم فرو 
میری .... ما هم که ارادتمند همه معلما...... خالصه که تسلیم....
لبخندی م یزنم و مشغول غذایم م ی شوم....سوپ خوشمزه ای است 
که تا اخرش را خوردم.... محمد را دوباره صدا می کند تا غذاها را 
سرو کند.... سوپ تا حد زیادی معده ام را پر کرده اما کبابش واقعا 
رنگ و بوی لذیذ ی دارد.... شروع به خوردن که می کنم با سوالش 
غافلگیرم م یکند ....
ماهان_ میدونم که االن شاید وقتش نباشه اما من دوست دارم 
بدونم که می تونم روی دوباره دیدنت حساب کنم یا نه؟


❤️‍🔥🔥توجه توجه داستان عاشقانه و زیبای
#قاصد_عشق هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود💦
@mikhaand
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی رفیقم از تهران پیام میده میگه داداش یه چند روزی می‌خوام بیام اونجا مسافرت. فقط شهرتون چه جور جاییه؟

@mikhaand