شانههات را دیر آوردی، سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا
بیتهای روشن و شعلهورم را باد برد
با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمهی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم، عمرم گذشت
وا نشد، بدتر از آن بال و پرم را باد برد
-حامدعسکری
@miich_ka | میچکآ
خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا
بیتهای روشن و شعلهورم را باد برد
با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمهی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم، عمرم گذشت
وا نشد، بدتر از آن بال و پرم را باد برد
-حامدعسکری
@miich_ka | میچکآ
❤17💔1
میچکآ
اگر یه روزی میچکآ نباشه با چی به یادش میوفتی؟
بودنتون>>>
-شعر هاش
-من دوست دارم میچکا باشه
-اول اینکه میچکآ باید همیشه باشه
دوم اینکه دلم برا تکست هات تنگ میشه
-وقتی غروب پاییز بارون بیاد
-من همیشه یاد وایب خوبش می افتم
و البته همه چیزش رو دوست دارم.
-با خود میچکا
-میشه با تک تک جمله ها و متن های میچکا سوخت ، خاکستر شد و زندگی کرد ؛ میچکا باید باشه تا با عمیق ترین متن ها حسمون رو به تصویر بکشه :)
-با کتاب، کافه های خلوت، نم نم بارون و... میچکا!
@miich_ka | میچکآ
-شعر هاش
-من دوست دارم میچکا باشه
-اول اینکه میچکآ باید همیشه باشه
دوم اینکه دلم برا تکست هات تنگ میشه
-وقتی غروب پاییز بارون بیاد
-من همیشه یاد وایب خوبش می افتم
و البته همه چیزش رو دوست دارم.
-با خود میچکا
-میشه با تک تک جمله ها و متن های میچکا سوخت ، خاکستر شد و زندگی کرد ؛ میچکا باید باشه تا با عمیق ترین متن ها حسمون رو به تصویر بکشه :)
-با کتاب، کافه های خلوت، نم نم بارون و... میچکا!
@miich_ka | میچکآ
❤11🔥3
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
گرمی ثانیه ای خانه شدن را بلدی؟
تو که ویرانه کننده است غمت می دانم
خوردن غصه و ویرانه شدن را بلدی؟
آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزد
شمع گریان شده، پروانه شدن را بلدی؟
مرغ عشقی شده دل میل پریدن دارد
بال و پر در قدمت لانه شدن را بلدی؟
می نویسم من عاشق فقط از قصه ی تو
در غزل های من افسانه شدن را بلدی؟
اشک شب های سحر سوختهام پیش کشت
تلخی گریه ی مردانه شدن را بلدی؟
هر کسی دیده مرا شاعر "مجنون" خوانده
تو بگو "لیلی" دیوانه شدن را بلدی؟
این همه ناز کشیدم بشوم معتکفت
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
-علی نیاکوئی لنگرودی
@miich_ka | میچکآ
گرمی ثانیه ای خانه شدن را بلدی؟
تو که ویرانه کننده است غمت می دانم
خوردن غصه و ویرانه شدن را بلدی؟
آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزد
شمع گریان شده، پروانه شدن را بلدی؟
مرغ عشقی شده دل میل پریدن دارد
بال و پر در قدمت لانه شدن را بلدی؟
می نویسم من عاشق فقط از قصه ی تو
در غزل های من افسانه شدن را بلدی؟
اشک شب های سحر سوختهام پیش کشت
تلخی گریه ی مردانه شدن را بلدی؟
هر کسی دیده مرا شاعر "مجنون" خوانده
تو بگو "لیلی" دیوانه شدن را بلدی؟
این همه ناز کشیدم بشوم معتکفت
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
-علی نیاکوئی لنگرودی
@miich_ka | میچکآ
❤11🔥2
آرام باش ماهِ من درست می شود؛
نه هیچ شبی و نه هیچ زمستانی دائمی نیست
آفتاب می تابد
شاخه ها جوانه می زنند
و تمامِ شکوفه های در انتظار متولد خواهند شد
هیچ ابری تا همیشه در مقابلِ مهتاب نمیایستد
و هیچ ماهی تا همیشه در حصار نمی مانَد
که حصار جای ماه، آسمان جای سیاهی
و باغ بسترِ شاخه های خشک و سرما زده نیست
نور سپاه سیاهی را می دَرَد
حتی اگر به قدرِ روزنه ای باشد
و بهار هزار هزار زمستان را سبز می کند
روزهای سخت رو به پایان است ماهِ من
آرام باش
-نرگس صرافیان طوفان
@miich_ka | میچکآ
نه هیچ شبی و نه هیچ زمستانی دائمی نیست
آفتاب می تابد
شاخه ها جوانه می زنند
و تمامِ شکوفه های در انتظار متولد خواهند شد
هیچ ابری تا همیشه در مقابلِ مهتاب نمیایستد
و هیچ ماهی تا همیشه در حصار نمی مانَد
که حصار جای ماه، آسمان جای سیاهی
و باغ بسترِ شاخه های خشک و سرما زده نیست
نور سپاه سیاهی را می دَرَد
حتی اگر به قدرِ روزنه ای باشد
و بهار هزار هزار زمستان را سبز می کند
روزهای سخت رو به پایان است ماهِ من
آرام باش
-نرگس صرافیان طوفان
@miich_ka | میچکآ
❤9👍2
میچکآ
#سمفونیمردگان 🎻 🌫️ شروع رمان: بازگشت مرگآلود رمان با بازگشت آیدین به خانهی پدری در اردبیل آغاز میشود؛ بازگشتی که از همان ابتدا حالوهوای مرگ، سکوت و سرما را القا میکند. روایت در این بخش میان گذشته و حال رفتوبرگشت دارد و خواننده را آرامآرام وارد فضای…
#سمفونیمردگان 🎻
تشدید تضاد آیدین با پدر
شکاف میان آیدین و پدرش یحیی اورخانی عمیقتر میشود.
پدر نمیتواند علاقهی آیدین به کتاب، شعر، و اندیشههای نو را تحمل کند.
او معتقد است که «کتاب» پسرش را از راه راست منحرف میکند و مرتب او را تحقیر میکند.
🧊 علی: سرباز پدرسالاری
علی، برادر بزرگتر، در این بخش پررنگتر میشود.
او کاملاً در مسیر پدر حرکت میکند:
- مذهبی
- سختگیر
- حسود
- و از نظر روحی ناتوان از درک آیدین
اولین نشانههای خصومت فعال علی نسبت به آیدین دیده میشود؛ حسادت، رقابت، و نوعی دشمنی خاموش.
🌫️ مادر: میانجی شکستخورده
مادر تلاش میکند میان پدر و آیدین صلح برقرار کند، اما هر بار شکست میخورد.
او نگران آیندهی آیدین است و میبیند که پسرش در این خانه دارد «خاموش» میشود.
🌨️ فضای شهر و فشار اجتماعی
مردم، نگاهها، حرفها، و قضاوتها همه علیه آیدیناند.
او احساس میکند نه فقط خانه، بلکه شهر هم او را پس میزند.
📚 آیدین و جهان تازهاش
آیدین بیشتر به کتابها، شعرها و اندیشههای جدید پناه میبرد.
او رؤیای آزادی، سفر، و زندگی متفاوت دارد.
این بخشها زمینهساز تصمیمهای بزرگتر او در ادامهی رماناند.
🕯️ رابطهی آیدین و آیدا
رابطهی لطیف و عاطفی آیدین با آیدا در این بخش پررنگتر میشود.
آیدا تنها کسی است که آیدین را بیقید و شرط دوست دارد.
این رابطه یکی از معدود نقاط روشن رمان است.
🎻 لحن سمفونیک ادامه دارد...
@miich_ka | میچکآ
تشدید تضاد آیدین با پدر
شکاف میان آیدین و پدرش یحیی اورخانی عمیقتر میشود.
پدر نمیتواند علاقهی آیدین به کتاب، شعر، و اندیشههای نو را تحمل کند.
او معتقد است که «کتاب» پسرش را از راه راست منحرف میکند و مرتب او را تحقیر میکند.
🧊 علی: سرباز پدرسالاری
علی، برادر بزرگتر، در این بخش پررنگتر میشود.
او کاملاً در مسیر پدر حرکت میکند:
- مذهبی
- سختگیر
- حسود
- و از نظر روحی ناتوان از درک آیدین
اولین نشانههای خصومت فعال علی نسبت به آیدین دیده میشود؛ حسادت، رقابت، و نوعی دشمنی خاموش.
🌫️ مادر: میانجی شکستخورده
مادر تلاش میکند میان پدر و آیدین صلح برقرار کند، اما هر بار شکست میخورد.
او نگران آیندهی آیدین است و میبیند که پسرش در این خانه دارد «خاموش» میشود.
🌨️ فضای شهر و فشار اجتماعی
مردم، نگاهها، حرفها، و قضاوتها همه علیه آیدیناند.
او احساس میکند نه فقط خانه، بلکه شهر هم او را پس میزند.
📚 آیدین و جهان تازهاش
آیدین بیشتر به کتابها، شعرها و اندیشههای جدید پناه میبرد.
او رؤیای آزادی، سفر، و زندگی متفاوت دارد.
این بخشها زمینهساز تصمیمهای بزرگتر او در ادامهی رماناند.
🕯️ رابطهی آیدین و آیدا
رابطهی لطیف و عاطفی آیدین با آیدا در این بخش پررنگتر میشود.
آیدا تنها کسی است که آیدین را بیقید و شرط دوست دارد.
این رابطه یکی از معدود نقاط روشن رمان است.
🎻 لحن سمفونیک ادامه دارد...
@miich_ka | میچکآ
❤9