میچکآ
3.05K subscribers
327 photos
23 videos
10 links
گُنجشک‌ترین‌ آدم‌ِاو‌ "من‌" شده‌بودم‌‌‌‌
Download Telegram
کوتاه‌ترین شعرم را برای تو سرودم:
بوسه؛

-رضاکاظمی

@miich_ka | میچکآ
13💋2
شانه­‌هات را دیر آوردی، سرم را باد برد
خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد
من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند
نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد
از غزل‌هایم فقط خاکستری مانده به جا
بیت­‌های روشن و شعله‌ورم را باد برد
با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز
دیر کردی نیمه‌ی عاشق ترم را باد برد
بال کوبیدم قفس را بشکنم، عمرم گذشت
وا نشد، بدتر از آن بال و پرم را باد برد

-حامد‌عسکری

@miich_ka | میچکآ
17💔1
میچکآ
ناشناسِ میچکآ اگر حرفی بود...
اگر یه روزی میچکآ نباشه
با چی به یادش میوفتی؟
🕊103
میچکآ
اگر یه روزی میچکآ نباشه با چی به یادش میوفتی؟
بودنتون>>>

-شعر هاش
-من دوست دارم میچکا باشه
-اول اینکه میچکآ باید همیشه باشه
دوم اینکه دلم برا تکست هات تنگ میشه
-وقتی غروب پاییز بارون بیاد
-من همیشه یاد وایب خوبش می افتم
و البته همه چیزش رو دوست دارم.
-با خود میچکا
-میشه با تک تک جمله ها و متن های میچکا سوخت ، خاکستر شد و زندگی کرد ؛ میچکا باید باشه تا با عمیق ترین متن ها حسمون رو به تصویر بکشه :)
-با کتاب، کافه های خلوت، نم نم بارون و... میچکا!

@miich_ka | میچکآ
11🔥3
سلام دورترین نزدیکِ من؛


@miich_ka | میچکآ
16
"البحر مالح لأنَّ الغرقى مازالو یبكون"

شور است دریا
چرا که غرق شدگان
همچنان در حال گریه‌اند؛

-إیاد شاهین

@miich_ka | میچکآ
11🔥2
سفارش من به همه‌ی کسانی که می‌خواهند خود را پیدا کنند این است:
درست همان جایی که هستید، بمانید.
در غیر این صورت
در معرض خطر بزرگ گم کردن خودتان برای همیشه قرار خواهید گرفت.

-یوستین گوردر

@miich_ka | میچکآ
15
و قسم به حرف‌های محبوس؛

@miich_ka | میچکآ
🕊14💔1
بی تو هم میتوانم تو را دوست داشته باشم؛

-ازدمیر آصف

@miich_ka | میچکآ
🔥11💔3
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
گرمی ثانیه ای خانه شدن را بلدی؟
تو که ویرانه کننده است غمت می دانم
خوردن غصه و ویرانه شدن را بلدی؟
آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزد
شمع گریان شده، پروانه شدن را بلدی؟
مرغ عشقی شده دل میل پریدن دارد
بال و پر در قدمت لانه شدن را بلدی؟
می نویسم من عاشق فقط از قصه ی تو
در غزل های من افسانه شدن را بلدی؟
اشک شب های سحر سوخته‌ام پیش کشت
تلخی گریه ی مردانه شدن را بلدی؟
هر کسی دیده مرا شاعر "مجنون" خوانده
تو بگو "لیلی" دیوانه شدن را بلدی؟
این همه ناز کشیدم بشوم معتکفت
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟

-علی نیاکوئی‌ لنگرودی

@miich_ka | میچکآ
11🔥2
شبِ‌آرزوها؛
آرزوهاتون و بدون هیچ ترسی
بدون هیچ کم کردنی
بدون هیچ تردیدی
بدون هیچ ناامیدی
از همونی که انداخته تو دلتون بخواید
الهی
آرزوهاتون بیوفته تو جوهرِ روزگار تا قلم سرنوشت با یادِ نیکو ازش بنویسه

@miich_ka | میچکآ
23👍1
دگر درمان دردش دیر شد دل؛

@miich_ka | میچکآ
🔥101
هنوز مقصدی نیست
همچنان همانم که بودم؛

@miich_ka | میچکآ
11👍2
تو
رو
تا
تهِ
خاطراتم
کشیدم
به
زیباییِ
تو
کسی
رو
ندیدم؛

@miich_ka | میچکآ
14
آرام باش ماهِ من درست می شود؛
نه هیچ شبی و نه هیچ زمستانی دائمی نیست
آفتاب می تابد
شاخه ها جوانه می زنند
و تمامِ شکوفه های در انتظار متولد خواهند شد
هیچ ابری تا همیشه در مقابلِ مهتاب نمی‌ایستد
و هیچ ماهی تا همیشه در حصار نمی مانَد
که حصار جای ماه، آسمان جای سیاهی
و باغ بسترِ شاخه های خشک و سرما زده نیست
نور سپاه سیاهی را می دَرَد
حتی اگر به قدرِ روزنه ای باشد
و بهار هزار هزار زمستان را سبز می کند
روزهای سخت رو به پایان است ماهِ من
آرام باش

-نرگس صرافیان طوفان‌

@miich_ka | میچکآ
9👍2
دردِ من
آنقدر رُشد کرده که اکنون طفلی چندساله‌ شده و هرروز بهانه‌گیر تر از دیروز میشود؛

@miich_ka | میچکآ
💔113
تجربه ثابت کرده
دوست‌ داشتن‌های واقعی
نصیب آدم‌های غیرواقعی میشه؛

@miich_ka | میچکآ
11
میچکآ
#سمفونی‌مردگان‌ 🎻 🌫️ شروع رمان: بازگشت مرگ‌آلود رمان با بازگشت آیدین به خانه‌ی پدری در اردبیل آغاز می‌شود؛ بازگشتی که از همان ابتدا حال‌وهوای مرگ، سکوت و سرما را القا می‌کند. روایت در این بخش میان گذشته و حال رفت‌وبرگشت دارد و خواننده را آرام‌آرام وارد فضای…
#سمفونی‌مردگان‌ 🎻

تشدید تضاد آیدین با پدر
شکاف میان آیدین و پدرش یحیی اورخانی عمیق‌تر می‌شود.
پدر نمی‌تواند علاقه‌ی آیدین به کتاب، شعر، و اندیشه‌های نو را تحمل کند.
او معتقد است که «کتاب» پسرش را از راه راست منحرف می‌کند و مرتب او را تحقیر می‌کند.

🧊 علی: سرباز پدرسالاری
علی، برادر بزرگ‌تر، در این بخش پررنگ‌تر می‌شود.
او کاملاً در مسیر پدر حرکت می‌کند:
- مذهبی
- سخت‌گیر
- حسود
- و از نظر روحی ناتوان از درک آیدین

اولین نشانه‌های خصومت فعال علی نسبت به آیدین دیده می‌شود؛ حسادت، رقابت، و نوعی دشمنی خاموش.

🌫️ مادر: میانجی شکست‌خورده
مادر تلاش می‌کند میان پدر و آیدین صلح برقرار کند، اما هر بار شکست می‌خورد.
او نگران آینده‌ی آیدین است و می‌بیند که پسرش در این خانه دارد «خاموش» می‌شود.

🌨️ فضای شهر و فشار اجتماعی
مردم، نگاه‌ها، حرف‌ها، و قضاوت‌ها همه علیه آیدین‌اند.
او احساس می‌کند نه فقط خانه، بلکه شهر هم او را پس می‌زند.

📚 آیدین و جهان تازه‌اش
آیدین بیشتر به کتاب‌ها، شعرها و اندیشه‌های جدید پناه می‌برد.
او رؤیای آزادی، سفر، و زندگی متفاوت دارد.
این بخش‌ها زمینه‌ساز تصمیم‌های بزرگ‌تر او در ادامه‌ی رمان‌اند.

🕯️ رابطه‌ی آیدین و آیدا
رابطه‌ی لطیف و عاطفی آیدین با آیدا در این بخش پررنگ‌تر می‌شود.
آیدا تنها کسی است که آیدین را بی‌قید و شرط دوست دارد.
این رابطه یکی از معدود نقاط روشن رمان است.

🎻 لحن سمفونیک ادامه دارد...


@miich_ka | میچکآ
9
Rage Khab
Mohsen Yeganeh
با این آرزویی که بی تو محاله؛

@miich_ka | میچکآ
6
من صبح را نمیبینم
شب را به شب میدوزم و بیدارم؛

@miich_ka | میچکآ
3