🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
✨✨🍥 خود آگاهی 🍥✨✨
💥قسمت دوم:
این جملات استقلال «خود» را در مقابل محرک های خارجی کاملا تثبیت می کنند و برخلاف سایر غرایز و نیروهای روانی که همیشه مطابق قانون علت و معلول از انگیزه های معین تحریک شده و تغییر می پذیرند، «خود» این خاصیت را دارد که می تواند در مقابل محرک های بیرون از خود، استقلال نشان داده و خود را به طور کامل تنظیم نماید. آگاهی به این «خود» که کاملا خاصیت متضاد با سایر نیروها و پدیده های روانی دارد، غیر از آگاهی به آن نیروها و پدیده ها می باشد.
و ثانیا، اگر هم فرض کنیم که در آگاهی به «من» بدون این که ما توجه داشته باشیم، اجزای برونی و درونی را برای خود بر نهاده ایم، آگاهی دیگری داریم که فقط «من» را به طور مجرد مستقل برای خود بر می نهیم. این آگاهی موقعی است که می خواهیم «من» را در مقابل سایر اجزا به طور مجوع قرار داده و به آن آگاه شویم.
مثلا: هنگامی که می خواهیم بدانیم آیا «من» یا شخصیت ما با سایر اجزای درونی و برونی ما دارای تعادل هماهنگی است یا نه، بدون شک در این موقع «من» یا شخصیت در یک طرف و مجموع اجزای درونی و برونی در طرف دیگر قرار گرفته اند و اگر «من» عین سایر اجزا بوده باشد، چنین بررسی امکان ناپذیر خواهد بود، زیرا در این صورت ما به رسیدگی به «اجزای روانی» مشغولیم، نه اینکه دو طرف را به عنوان «من» و سایر اجزا برنهاده و در حال قضاوت می باشیم. این حالت را که در فلسفه «علم حضوری» می نامند، بایستی بغرنج ترین پدیده روانی انسان ها محسوب نموده برای این که « من» در این حالت در عین حال که درک می کند درک می شود، یعنی در آن حال که جنبه فاعلیت دارد پذیرنده این فاعلیت هم برای خودش می باشد، یا با مثال روشن تر آینه ای است که بدون این که در مقابل آینه دیگری قرار بگیرد، خود را نشان می دهد.
تعبیر تناقض در پدیده علم حضوری (خودیابی) از هگل چنین نقل شده است که او می گوید: «عقل، خود را برای خود رها می کند یا خود را رها می کند و این کار بدون تناقض انجام نمی گیرد.»
متفکر دیگر از مغرب زمین به نام جرسیلد متوجه اجتماع درک کننده و درک شونده شده و می گوید: «خود، حالت انعکاس دارد و به این معنی که مفعول خود واقع می شود و می تواند هم نقش فاعلی و هم نقش مفعولی را داشته باشد، هم عالم است و هم معلوم، هم مدرک است هم مدرک، در نقش عالم و درک می تواند تصویر جامعی از تمام «شخصیت» را مجسم کند.»
این که جرسیلد می گوید: «خود در نقش عالم و مدرک می تواند تصویر جامعی از تمام «شخصیت» را مجسم کند» صحیح به نظر نمی رسد، زیرا علم حضوری (خودیابی) از مقوله دریافت شهودی ذات است نه از مقوله تصویری (علم حصولی) که ذهن در آن موقع حالت آینه ای دارد و اگر مقصود از آگاهی تنها توجه به اجزای درونی بوده باشد، اتحاد علم و معلوم در این فرض بی معنی خواهد بود. آقای پلاتونف دانشمند روان شناس شوروی «من» را چنین تعریف می کند: «من» پیوستگی و اتفاق وجدان است که روی حافظه بنا شده، یعنی خاطرات و معلومات و تجربیات مکتسبه را در وجدان نگه می دارد.»
در این که یکی از از خواص «من» انسان ها اگاهی به پیوستگی واحدهای حافظه یا آگاهی پیوسته روی حافظه و محتویات آن می باشد جای تردید نیست، اما آیا «من» همین است؟ پس «من» اجتماعی و «من» برتر در اصطلاح روانشناسان و روانکاوان که آن دو هم که از پدیده های درونی ما هستند چه می باشند؟ همچنین تکلیف آن حالت روانی ما که همه پدیده های درونی را برای قضاوت و نظاره برای خود می نهد، چیست؟
سوم- از اقسام آگاهی به «من» آگاهی به «من مخصوص» است. خصوصیت «من» ناشی از رنگ آمیزهایی است که انسان در دروان زندگی درباره شخصیت خود پذیرفته است. این رنگ آمیزی ها از دو قلمرو داخلی و خارجی بهره برداری می کنند. بدون شک انسان دانشمند خود را با رنگ معلوماتی که اندوخته است بر می نهد، همچنین انسان عاشق به پیروزی بر دیگران، «من» خود را با رنگ عشق به پیروزی برای خود مطرح می سازد و انسان با وجدان از پدیده های مربوط به وجدان در «من» خود بهره برداری می کند. همچنین انسان بدبین وخوش بین و... نمودهایی که برای هر یک از «من» ها در طول زندگی ضمیه شده شده و «من» را رنگ آمیزی می کند، اگر به طور صحیح قابل برنهادن بوده باشد و انسان حالت اعتدال روانی داشته باشد، در خودیابی مورد دریافت قرار می دهد. و بالعکس آن فرد از انسان که «من» مخصوص و رنگ آمیزی شده خود را نتواند به طور کامل برای خود مطرح بسازد، بدون شک چنین شخصی به نقض فعالیت یا اختلال روانی مبتلا می باشد.
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#خودآگاهی #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🍥 خود آگاهی 🍥✨✨
💥قسمت دوم:
این جملات استقلال «خود» را در مقابل محرک های خارجی کاملا تثبیت می کنند و برخلاف سایر غرایز و نیروهای روانی که همیشه مطابق قانون علت و معلول از انگیزه های معین تحریک شده و تغییر می پذیرند، «خود» این خاصیت را دارد که می تواند در مقابل محرک های بیرون از خود، استقلال نشان داده و خود را به طور کامل تنظیم نماید. آگاهی به این «خود» که کاملا خاصیت متضاد با سایر نیروها و پدیده های روانی دارد، غیر از آگاهی به آن نیروها و پدیده ها می باشد.
و ثانیا، اگر هم فرض کنیم که در آگاهی به «من» بدون این که ما توجه داشته باشیم، اجزای برونی و درونی را برای خود بر نهاده ایم، آگاهی دیگری داریم که فقط «من» را به طور مجرد مستقل برای خود بر می نهیم. این آگاهی موقعی است که می خواهیم «من» را در مقابل سایر اجزا به طور مجوع قرار داده و به آن آگاه شویم.
مثلا: هنگامی که می خواهیم بدانیم آیا «من» یا شخصیت ما با سایر اجزای درونی و برونی ما دارای تعادل هماهنگی است یا نه، بدون شک در این موقع «من» یا شخصیت در یک طرف و مجموع اجزای درونی و برونی در طرف دیگر قرار گرفته اند و اگر «من» عین سایر اجزا بوده باشد، چنین بررسی امکان ناپذیر خواهد بود، زیرا در این صورت ما به رسیدگی به «اجزای روانی» مشغولیم، نه اینکه دو طرف را به عنوان «من» و سایر اجزا برنهاده و در حال قضاوت می باشیم. این حالت را که در فلسفه «علم حضوری» می نامند، بایستی بغرنج ترین پدیده روانی انسان ها محسوب نموده برای این که « من» در این حالت در عین حال که درک می کند درک می شود، یعنی در آن حال که جنبه فاعلیت دارد پذیرنده این فاعلیت هم برای خودش می باشد، یا با مثال روشن تر آینه ای است که بدون این که در مقابل آینه دیگری قرار بگیرد، خود را نشان می دهد.
تعبیر تناقض در پدیده علم حضوری (خودیابی) از هگل چنین نقل شده است که او می گوید: «عقل، خود را برای خود رها می کند یا خود را رها می کند و این کار بدون تناقض انجام نمی گیرد.»
متفکر دیگر از مغرب زمین به نام جرسیلد متوجه اجتماع درک کننده و درک شونده شده و می گوید: «خود، حالت انعکاس دارد و به این معنی که مفعول خود واقع می شود و می تواند هم نقش فاعلی و هم نقش مفعولی را داشته باشد، هم عالم است و هم معلوم، هم مدرک است هم مدرک، در نقش عالم و درک می تواند تصویر جامعی از تمام «شخصیت» را مجسم کند.»
این که جرسیلد می گوید: «خود در نقش عالم و مدرک می تواند تصویر جامعی از تمام «شخصیت» را مجسم کند» صحیح به نظر نمی رسد، زیرا علم حضوری (خودیابی) از مقوله دریافت شهودی ذات است نه از مقوله تصویری (علم حصولی) که ذهن در آن موقع حالت آینه ای دارد و اگر مقصود از آگاهی تنها توجه به اجزای درونی بوده باشد، اتحاد علم و معلوم در این فرض بی معنی خواهد بود. آقای پلاتونف دانشمند روان شناس شوروی «من» را چنین تعریف می کند: «من» پیوستگی و اتفاق وجدان است که روی حافظه بنا شده، یعنی خاطرات و معلومات و تجربیات مکتسبه را در وجدان نگه می دارد.»
در این که یکی از از خواص «من» انسان ها اگاهی به پیوستگی واحدهای حافظه یا آگاهی پیوسته روی حافظه و محتویات آن می باشد جای تردید نیست، اما آیا «من» همین است؟ پس «من» اجتماعی و «من» برتر در اصطلاح روانشناسان و روانکاوان که آن دو هم که از پدیده های درونی ما هستند چه می باشند؟ همچنین تکلیف آن حالت روانی ما که همه پدیده های درونی را برای قضاوت و نظاره برای خود می نهد، چیست؟
سوم- از اقسام آگاهی به «من» آگاهی به «من مخصوص» است. خصوصیت «من» ناشی از رنگ آمیزهایی است که انسان در دروان زندگی درباره شخصیت خود پذیرفته است. این رنگ آمیزی ها از دو قلمرو داخلی و خارجی بهره برداری می کنند. بدون شک انسان دانشمند خود را با رنگ معلوماتی که اندوخته است بر می نهد، همچنین انسان عاشق به پیروزی بر دیگران، «من» خود را با رنگ عشق به پیروزی برای خود مطرح می سازد و انسان با وجدان از پدیده های مربوط به وجدان در «من» خود بهره برداری می کند. همچنین انسان بدبین وخوش بین و... نمودهایی که برای هر یک از «من» ها در طول زندگی ضمیه شده شده و «من» را رنگ آمیزی می کند، اگر به طور صحیح قابل برنهادن بوده باشد و انسان حالت اعتدال روانی داشته باشد، در خودیابی مورد دریافت قرار می دهد. و بالعکس آن فرد از انسان که «من» مخصوص و رنگ آمیزی شده خود را نتواند به طور کامل برای خود مطرح بسازد، بدون شک چنین شخصی به نقض فعالیت یا اختلال روانی مبتلا می باشد.
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#خودآگاهی #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot