🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
💗 ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.
عشق یعنی مشکلی اسان کنی
دردی از درمانده ای درمان کنی.
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری اب را ، بر تشنه تر
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
هر کجا عشق اید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
"مولانا"
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#اشعار #مولانا #عشق #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
💗 ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.
عشق یعنی مشکلی اسان کنی
دردی از درمانده ای درمان کنی.
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر
واگذاری اب را ، بر تشنه تر
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
هر کجا عشق اید و ساکن شود
هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
"مولانا"
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#اشعار #مولانا #عشق #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 گفتم ای دل، نروی؟
خار شوی، زار شوی
بر سرِ آن دار شوی
بی بَر و بی بار شوی
نکند دام نهد؟
خام شوی، رام شوی؟
نپَری جلد شوی،
بی پر و بی بال شوی؟
نکند جام دهد؟
کام دهد، از لب خود وام دهد؟
در برت ساز زند، رقص کند،
کافر و بی عار شوی؟
نکند مست شوی
فارغ از این هست شوی؟
بعد آن کور شوی،
کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟
نکُنَد دل نکَنی دل بکَنَد،
بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟
برود در بر یار دگری
صبح که بیدار شوی!!!!
#اشعار #مولانا #گفتم_ای_دل_نروی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
خار شوی، زار شوی
بر سرِ آن دار شوی
بی بَر و بی بار شوی
نکند دام نهد؟
خام شوی، رام شوی؟
نپَری جلد شوی،
بی پر و بی بال شوی؟
نکند جام دهد؟
کام دهد، از لب خود وام دهد؟
در برت ساز زند، رقص کند،
کافر و بی عار شوی؟
نکند مست شوی
فارغ از این هست شوی؟
بعد آن کور شوی،
کر شوی، شاعر و بیمار شوی؟
نکُنَد دل نکَنی دل بکَنَد،
بهرِ تو دِل دِل نَکُنَد؟
برود در بر یار دگری
صبح که بیدار شوی!!!!
#اشعار #مولانا #گفتم_ای_دل_نروی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
🎆 مولانا در دفتر دوم مثنوى مي گويد ؛
شخصى نزد عيسى آمد و گفت دلم ميخواهد آن وردى را كه با آن مرده را زنده ميكنيد را به من هم بياموزيد.
حضرت عيسى (ع) بر جهالت اين مرد افسوس خورد و سعى كرد او را نصيحت كند:
کان نفس خواهد ز باران پاک تر
وز فرشته در روش دراکتر
اما مرد زير بار نرفت و باز هم اصرار كرد كه ورد را بياموزد. قصه اينگونه تمام ميشود كه حضرت عيسى(ع) سرش را رو به آسمان گرفت و گفت خدايا به اين بندهات بنگر، آخر من به او چه بگويم؟ خودش مرده، نميگويد بيا مرا زنده كن، تازه وردى طلب ميكند كه برود ديگرى را زنده كند.
مرده خود را رها كرده است او مرده بيگانه را جويد رفو
❇️در واقع سخن مولوى در اغلب موارد همين است. او ميگويد آدمها خودشان را نميشناسند، اما ميخواهند ديگران را بشناسند. آدمها قيمت همه چيز را ميدانند، جز قيمت خودشان.
قيمت هر كاله مىدانى كه چيست قيمت خود را ندانى ابلهيست
🍃حرف مولانا اين است كه اولين كتابى كه بايد بخوانيد، كتاب وجود خودتان است. اولين چيزى كه بايد بدانيد، قيمت خودتان است. واقعاً هم همين طور است. هر چيزى دانستنى نیست "خيلى چيزها هستند كه انسان بايد آگاهانه آنها را كنار بگذارد."
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#مثنوی #مولانا #حکایت_های_پند_آميز #مسیح_ع_و_مرده #ورد #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 مولانا در دفتر دوم مثنوى مي گويد ؛
شخصى نزد عيسى آمد و گفت دلم ميخواهد آن وردى را كه با آن مرده را زنده ميكنيد را به من هم بياموزيد.
حضرت عيسى (ع) بر جهالت اين مرد افسوس خورد و سعى كرد او را نصيحت كند:
کان نفس خواهد ز باران پاک تر
وز فرشته در روش دراکتر
اما مرد زير بار نرفت و باز هم اصرار كرد كه ورد را بياموزد. قصه اينگونه تمام ميشود كه حضرت عيسى(ع) سرش را رو به آسمان گرفت و گفت خدايا به اين بندهات بنگر، آخر من به او چه بگويم؟ خودش مرده، نميگويد بيا مرا زنده كن، تازه وردى طلب ميكند كه برود ديگرى را زنده كند.
مرده خود را رها كرده است او مرده بيگانه را جويد رفو
❇️در واقع سخن مولوى در اغلب موارد همين است. او ميگويد آدمها خودشان را نميشناسند، اما ميخواهند ديگران را بشناسند. آدمها قيمت همه چيز را ميدانند، جز قيمت خودشان.
قيمت هر كاله مىدانى كه چيست قيمت خود را ندانى ابلهيست
🍃حرف مولانا اين است كه اولين كتابى كه بايد بخوانيد، كتاب وجود خودتان است. اولين چيزى كه بايد بدانيد، قيمت خودتان است. واقعاً هم همين طور است. هر چيزى دانستنى نیست "خيلى چيزها هستند كه انسان بايد آگاهانه آنها را كنار بگذارد."
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#مثنوی #مولانا #حکایت_های_پند_آميز #مسیح_ع_و_مرده #ورد #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
🎆 جهان بیرون زاییده جهان درون است. عالم غیب، خالق طبیعت است و همین امر درباره درون و بیرون انسان نیز صادق است. بدن انسان نازله و سایه روح انسان است و روح، خالق آن است.
بنابراین، بیرون چیزی نیست جز سایه درون پس اصالت با درون است و بیرون فرع آن است.
مولانا در دفتر سوم میگوید:
یکی از صوفیان برای انبساط روحی در باغ نشست و به مراقبه مشغول شد. مردکی فضول که از حالت مراقبه او دلتنگ و بیحوصله شده بود، از صوفی پرسید: «چرا خوابیدهای؟»؛ «برخیز و درختان و گیاهان سرسبز باغ را تماشا کن.» صوفی گفت: «همه زیباییها در دل آدمی است و هر چه زیبایی در این دنیاست، تماما انعکاسی است از آن؛ اما عامه مردم گمان میدارند که جلوههای ظاهر دنیوی، ذاتی است، پس شیفته و مفتون آن میشوند» .
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#جهان_بیرون #عالم_غیب #سایه_روح #مولانا #حکایت_مراقبه_و_دل_آدمی #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 جهان بیرون زاییده جهان درون است. عالم غیب، خالق طبیعت است و همین امر درباره درون و بیرون انسان نیز صادق است. بدن انسان نازله و سایه روح انسان است و روح، خالق آن است.
بنابراین، بیرون چیزی نیست جز سایه درون پس اصالت با درون است و بیرون فرع آن است.
مولانا در دفتر سوم میگوید:
یکی از صوفیان برای انبساط روحی در باغ نشست و به مراقبه مشغول شد. مردکی فضول که از حالت مراقبه او دلتنگ و بیحوصله شده بود، از صوفی پرسید: «چرا خوابیدهای؟»؛ «برخیز و درختان و گیاهان سرسبز باغ را تماشا کن.» صوفی گفت: «همه زیباییها در دل آدمی است و هر چه زیبایی در این دنیاست، تماما انعکاسی است از آن؛ اما عامه مردم گمان میدارند که جلوههای ظاهر دنیوی، ذاتی است، پس شیفته و مفتون آن میشوند» .
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#جهان_بیرون #عالم_غیب #سایه_روح #مولانا #حکایت_مراقبه_و_دل_آدمی #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 از بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
”مولانا“
#اشعار #مولانا #بهاران #سنگ #خاک_باش #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
”مولانا“
#اشعار #مولانا #بهاران #سنگ #خاک_باش #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 گفتم دل و دین بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بیقرارت کردم
"مولانا"
#اشعار #مولانا #بيقرارت_کردم #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بیقرارت کردم
"مولانا"
#اشعار #مولانا #بيقرارت_کردم #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
🎆 در برخي اوقات عارفان در سير تكامل روحي خود، به درجه اي مي رسند كه مي توانند همزمان در داخل و خارج از بدن خود حضور داشته باشند. اين امر دو شقگي آگاهي ناميده مي شود كه در آن آگاهي انسان عملا در دو حالت و در دو محيط متفاوت حضور دارد. هم در كالبد فيزيكي بسر مي برد و مي تواند به امورات روزمره و عادي خود بپردازد و هم مي تواند در طبقات ديگر اعم از اختري و روح و ... بسر ببرد و تجربيات و آموزش هاي لازم را در اين مورد بياموزد.
مولوي در مثنوي معنوي تاكيد مي كند كه اين گونه افراد در مجالس در حاليكه دهان ظاهري شان در حال گفتگو با مخاطبان است، دهان باطني شان با حق تعالي در حال گفتگوست و در حاليكه پاي ظاهري و فيزيكي آنها در مسجد در صفوف نماز كنندگان است، اما پاي باطني شان در طواف آسمانهاست. مولوي براي اينگونه افراد دو نام ذكر مي كند كه اولي ولي الدولتين و دومي به نام امام القبلتين مي باشد.
اين دهانش نكته گويان با جليس
وان دگر با حق به گفتار و انيس
گوش ظاهر اين سخن را ضبط كن
گوش جانش جاذب اسرار كن
چشم ظاهر در صف مسجد صواف
پاي معني فوق گردون در طواف
جز جزوش را تو بشمر همچنين
اين درون وقت و آن بيرون حين
هست يك نامش ولي الدولتين
هست يك نعتش امام القبلتين
«مثنوي معنوي-دفتر پنجم-ابيات 3602 الي3608»
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#دوشقگی #مثنوی_معنوی #تعالیم_معنوی #مولانا #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 در برخي اوقات عارفان در سير تكامل روحي خود، به درجه اي مي رسند كه مي توانند همزمان در داخل و خارج از بدن خود حضور داشته باشند. اين امر دو شقگي آگاهي ناميده مي شود كه در آن آگاهي انسان عملا در دو حالت و در دو محيط متفاوت حضور دارد. هم در كالبد فيزيكي بسر مي برد و مي تواند به امورات روزمره و عادي خود بپردازد و هم مي تواند در طبقات ديگر اعم از اختري و روح و ... بسر ببرد و تجربيات و آموزش هاي لازم را در اين مورد بياموزد.
مولوي در مثنوي معنوي تاكيد مي كند كه اين گونه افراد در مجالس در حاليكه دهان ظاهري شان در حال گفتگو با مخاطبان است، دهان باطني شان با حق تعالي در حال گفتگوست و در حاليكه پاي ظاهري و فيزيكي آنها در مسجد در صفوف نماز كنندگان است، اما پاي باطني شان در طواف آسمانهاست. مولوي براي اينگونه افراد دو نام ذكر مي كند كه اولي ولي الدولتين و دومي به نام امام القبلتين مي باشد.
اين دهانش نكته گويان با جليس
وان دگر با حق به گفتار و انيس
گوش ظاهر اين سخن را ضبط كن
گوش جانش جاذب اسرار كن
چشم ظاهر در صف مسجد صواف
پاي معني فوق گردون در طواف
جز جزوش را تو بشمر همچنين
اين درون وقت و آن بيرون حين
هست يك نامش ولي الدولتين
هست يك نعتش امام القبلتين
«مثنوي معنوي-دفتر پنجم-ابيات 3602 الي3608»
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#دوشقگی #مثنوی_معنوی #تعالیم_معنوی #مولانا #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
✨✨🎆 عشق،نتیجه معرفت است 🎆✨✨
مولانا، داستانی که نقل میکند از لقمان است .
میگویند که لقمان ابتدا برده بود. بردهی سیاهی بود و نزد اربابی کار میکرد.
ارباب باغ بزرگی داشت. منتها این ارباب، این برده را بسیار دوست میداشت.
چون بردهی امین، کاردان و خدمتگزاری بود، هر وقت که برای ارباب میوه میآوردند، نمیخورد. اول لقمان را صدا میزد و میوه را میداد به او بخورد، از فرط محبتی که به او داشت، و بعد خودش میخورد.
در یکی از نوبتها، خربزهای را برای ارباب آورده بودند.
ارباب طبق عادت همیشگی لقمان را صدا زد و گفت بیا.
خربزه را قاچ کرد. همانطور خربزه را قاچ میکرد و میداد لقمان و او با اشتهای فراوان این قاچها را میخورد. بطوری که ارباب تشخیص داد همینطور ادامه بدهد ، تا اینکه یک قاچ نازک آخرش ماند.
گفت الان دیگه بس است، این قاچ ناقص را خودم میخورم. همین که گذاشت دهانش دید که مثل دم مار تلخ است.
نتوانست آن را فرو بدهد و آنرا از دهانش پرت کرد بیرون.
بعد کمی آب خورد و آسود شد و بعد به لقمان گفت که: “ببینم، چرا به من نگفتی؟ چرا به خودت رحم نکردی؟ این خربزهی تلخ زهرناک را چرا اینطور خوردی و خم به ابرو نیاوردی و کمترین ترشی در چهرهی تو ظاهر نشد.
بگو من اقلا بفهمم که چیست !
” گفت : نه، من آنقدر از دست تو شیرینی خوردهام، که اگر از این تلخی فریاد میکردم، نهایت ناجوانمردی بود.” این حرف لقمان بود.
اینها را میگوید که همگان بفهمند چنین کیمیاییست محبت.
یک چنین تاثیری دارد عشق و محبت ورزیدن.
همه چیز را وارونه میکند. آن خاک سیاه را طلا میکند.آن زهر تلخ را، بدل به شکر شیرین میکند.
اینها را میگوید، اما بلافاصله یک نکتهی بدیع میافزاید که حرف من اینجاست.
میگوید وقتی من از محبت یا عشق سخن میگویم،این محبت محصول معرفت است. بیجهت نیست که محبت ، محبت میشود و چنین آثار عظیمی را میآفریند... گر ز یک تلخی کنم فریاد و داد
خاک صد ره بر سر هستیم باد "یک انسان شاکر هر آنچه که از جانب دوست برسد با آغوش باز می پذیرد."
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#مولانا #حکایتهای_پندآمیز #لقمان_و_خربزه_تلخ #محبت_و_معرفت #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 عشق،نتیجه معرفت است 🎆✨✨
مولانا، داستانی که نقل میکند از لقمان است .
میگویند که لقمان ابتدا برده بود. بردهی سیاهی بود و نزد اربابی کار میکرد.
ارباب باغ بزرگی داشت. منتها این ارباب، این برده را بسیار دوست میداشت.
چون بردهی امین، کاردان و خدمتگزاری بود، هر وقت که برای ارباب میوه میآوردند، نمیخورد. اول لقمان را صدا میزد و میوه را میداد به او بخورد، از فرط محبتی که به او داشت، و بعد خودش میخورد.
در یکی از نوبتها، خربزهای را برای ارباب آورده بودند.
ارباب طبق عادت همیشگی لقمان را صدا زد و گفت بیا.
خربزه را قاچ کرد. همانطور خربزه را قاچ میکرد و میداد لقمان و او با اشتهای فراوان این قاچها را میخورد. بطوری که ارباب تشخیص داد همینطور ادامه بدهد ، تا اینکه یک قاچ نازک آخرش ماند.
گفت الان دیگه بس است، این قاچ ناقص را خودم میخورم. همین که گذاشت دهانش دید که مثل دم مار تلخ است.
نتوانست آن را فرو بدهد و آنرا از دهانش پرت کرد بیرون.
بعد کمی آب خورد و آسود شد و بعد به لقمان گفت که: “ببینم، چرا به من نگفتی؟ چرا به خودت رحم نکردی؟ این خربزهی تلخ زهرناک را چرا اینطور خوردی و خم به ابرو نیاوردی و کمترین ترشی در چهرهی تو ظاهر نشد.
بگو من اقلا بفهمم که چیست !
” گفت : نه، من آنقدر از دست تو شیرینی خوردهام، که اگر از این تلخی فریاد میکردم، نهایت ناجوانمردی بود.” این حرف لقمان بود.
اینها را میگوید که همگان بفهمند چنین کیمیاییست محبت.
یک چنین تاثیری دارد عشق و محبت ورزیدن.
همه چیز را وارونه میکند. آن خاک سیاه را طلا میکند.آن زهر تلخ را، بدل به شکر شیرین میکند.
اینها را میگوید، اما بلافاصله یک نکتهی بدیع میافزاید که حرف من اینجاست.
میگوید وقتی من از محبت یا عشق سخن میگویم،این محبت محصول معرفت است. بیجهت نیست که محبت ، محبت میشود و چنین آثار عظیمی را میآفریند... گر ز یک تلخی کنم فریاد و داد
خاک صد ره بر سر هستیم باد "یک انسان شاکر هر آنچه که از جانب دوست برسد با آغوش باز می پذیرد."
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#مولانا #حکایتهای_پندآمیز #لقمان_و_خربزه_تلخ #محبت_و_معرفت #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
🎆 براي شنيدن موسيقي الهي، انسان بايد حواس ظاهري خود را تعطيل نمايد تا حواس باطني انسان مجالي براي شنيدن داشته باشد، چرا كه به گفته ي مولانا، مانع اصلي شنوايي گوش باطني، گوش ظاهري انسان است و تا زمانيكه گوش ظاهري انسان فعال است نمي تواند نواهاي الهي و ملكوتي را بشنود.
🌿 چون بمردم از حواس بوالبشر
حق مرا شد سمع و ادراك و بصر
(دفتر اول مثنوی- 3126)
🌿 «پنبه ي آن گوش سِر، گوش سَر است تا نگردد اين كَر، آن باطن كَر است»
(دفتر اول مثنوی- 567)
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#گوش_دل #موسیقی_الهی #حواس_باطنی #نوای_ملکوتی #مولانا #مثنوی_معنوی #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 براي شنيدن موسيقي الهي، انسان بايد حواس ظاهري خود را تعطيل نمايد تا حواس باطني انسان مجالي براي شنيدن داشته باشد، چرا كه به گفته ي مولانا، مانع اصلي شنوايي گوش باطني، گوش ظاهري انسان است و تا زمانيكه گوش ظاهري انسان فعال است نمي تواند نواهاي الهي و ملكوتي را بشنود.
🌿 چون بمردم از حواس بوالبشر
حق مرا شد سمع و ادراك و بصر
(دفتر اول مثنوی- 3126)
🌿 «پنبه ي آن گوش سِر، گوش سَر است تا نگردد اين كَر، آن باطن كَر است»
(دفتر اول مثنوی- 567)
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#گوش_دل #موسیقی_الهی #حواس_باطنی #نوای_ملکوتی #مولانا #مثنوی_معنوی #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot