🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
✨✨🛐 اعجاز مراقبه 🛐✨✨
انسان بدون مراقبه هيچ چيز از شكوه هستي نمي داند. از فرصت بي نظيري كه در اختيار دارد هيچ چيز نمي داند. او در خوابي عميق و در بي خبري از نغمه ها و ترانه ها به سر مي برد. گلها شكوفه كرده اند اما او در خواب است. در خود بهشت عدن به خواب رفته است! انسان بايد بيدار شود تا بتواند گلها، ستارگان، پرندگان، درختان و شكوه فراوان هستي را ببيند. باور كردني نيست! به ما زيباترين و كامل ترين هستي ممكن ارزاني شده است. هستي كاملتر از اين نمي تواند باشد ولي ما بايد آنرا كشف كنيم. اين يك ماجراجويي است و بسيار خوب است كه زندگي پر ماجراست، وگرنه مرده و بي روح مي بود. ماجراهاي زندگي است كه آنرا زنده و پويا مي سازد. و مراقبه بزرگترين ماجراجويي زندگي است. مراقبه تو را بيدار مي كند. خواب را از سرت مي پراند و خواب نمايي تو را از بين مي برد. مراقبه بيدار ساختن كامل روح است...
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#اعجاز_مراقبه #مدیتیشن #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🛐 اعجاز مراقبه 🛐✨✨
انسان بدون مراقبه هيچ چيز از شكوه هستي نمي داند. از فرصت بي نظيري كه در اختيار دارد هيچ چيز نمي داند. او در خوابي عميق و در بي خبري از نغمه ها و ترانه ها به سر مي برد. گلها شكوفه كرده اند اما او در خواب است. در خود بهشت عدن به خواب رفته است! انسان بايد بيدار شود تا بتواند گلها، ستارگان، پرندگان، درختان و شكوه فراوان هستي را ببيند. باور كردني نيست! به ما زيباترين و كامل ترين هستي ممكن ارزاني شده است. هستي كاملتر از اين نمي تواند باشد ولي ما بايد آنرا كشف كنيم. اين يك ماجراجويي است و بسيار خوب است كه زندگي پر ماجراست، وگرنه مرده و بي روح مي بود. ماجراهاي زندگي است كه آنرا زنده و پويا مي سازد. و مراقبه بزرگترين ماجراجويي زندگي است. مراقبه تو را بيدار مي كند. خواب را از سرت مي پراند و خواب نمايي تو را از بين مي برد. مراقبه بيدار ساختن كامل روح است...
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#اعجاز_مراقبه #مدیتیشن #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
✨ سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن “
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت " به " محبت " به "محبت " به " محبت"
وای بر من اگر قدر ندانم…
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#خاک #آفرینش_انسان #خدا #تعالیم #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨ سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن “
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت " به " محبت " به "محبت " به " محبت"
وای بر من اگر قدر ندانم…
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#خاک #آفرینش_انسان #خدا #تعالیم #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
✨✨🍥 رابطه ی بین نبوغ و دیوانگی و ادراک 🍥✨✨
روانپزشکان دانشگاه های تورنتو و هاروارد ریشه های زیست شناختی خلاقیت را تشخیص دادند.
به نظر می آید مغز افراد خلاق نسبت به محرک های محیطی پیرامونی وارده به آن پذیرا تر می باشد. مغز دیگر افراد ممکن است طی فرآیندی به نام "بازداری نهفته" از ورود این اطلاعات جلوگیری کند. "بازداری نهفته طبق تعریف به ظرفیت ناخودآگاه مغز در حیوانات برای نادیده گرفتن محرکات بیرونی که تجربه قبلا نشان داده نسبت به نیازهای او نامربوط است گفته می شود"
پروفسورروان شناسی جردن پترسونco-author and U of T psychology professor Jordan Peterson:می گوید: "این بدین معناست که افراد خلاق با انبوهی از اطلاعات که از محیط پیرامون جاری می باشد مواجه می باشند"، "شخص عادی یک موضوع را ارزیابی می کند و سپس آن را فراموش می کند، حتی اگر آن موضوع پیچیده تر و یا جذاب تر از آن چیزی باشد که او فکر می کند. شخص خلاق برعکس نسبت به احتمالات جدید پذیرا می باشد." طبق نظریه مولفان بازداری نهفته پایین هنگامی که با هوش بالا و حافظه خوب ترکیب شود می تواند بسیار مثبت باشد (ظرفیت فکر کردن به موضوعات مختلف در یک آن) ولی در غیر اینصورت مضر است. پروفسور پترسون ادامه می دهد: "اگر شما نسبت به اطلاعات جدید و ایده های جدید باز باشید باید بتوانید به درستی و هوشمندانه آنها را بررسی و انتخاب کنید. اگر شما 50 ایده داشته باشید فقط دو و یا سه تا از آنها خوب هستند. شما باید تمییز داده وگرنه غرق خواهید شد. "دانشمندان برای مدت های طولانی در شگفت بودند که چرا به نطر می رسد جنون و خلاقیت به هم متصل می باشند. به نظر می آید که میزان بازداری نهفته و انعطاف پذیری استثنایی پایین در فکر ممکن است در بعضی موارد زمینه را برای بیماری روانی آماده کند در بعضی موارد دستاوردهای خلاقانه به همراه داشته باشد.
پترسون: "ما در مورد این نتایج خیلی هیجان زده شدیم. به نظر می آِید که ما نه تنها ریشه زیست شناختی خلاقیت را پیدا کردیم بلکه یک راز طولانی مدت را نیز برملا کردیم رابطه بین نبوغ، دیوانگی و درهای ادراک" .
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#نبوغ #دیوانگی #ادراک #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🍥 رابطه ی بین نبوغ و دیوانگی و ادراک 🍥✨✨
روانپزشکان دانشگاه های تورنتو و هاروارد ریشه های زیست شناختی خلاقیت را تشخیص دادند.
به نظر می آید مغز افراد خلاق نسبت به محرک های محیطی پیرامونی وارده به آن پذیرا تر می باشد. مغز دیگر افراد ممکن است طی فرآیندی به نام "بازداری نهفته" از ورود این اطلاعات جلوگیری کند. "بازداری نهفته طبق تعریف به ظرفیت ناخودآگاه مغز در حیوانات برای نادیده گرفتن محرکات بیرونی که تجربه قبلا نشان داده نسبت به نیازهای او نامربوط است گفته می شود"
پروفسورروان شناسی جردن پترسونco-author and U of T psychology professor Jordan Peterson:می گوید: "این بدین معناست که افراد خلاق با انبوهی از اطلاعات که از محیط پیرامون جاری می باشد مواجه می باشند"، "شخص عادی یک موضوع را ارزیابی می کند و سپس آن را فراموش می کند، حتی اگر آن موضوع پیچیده تر و یا جذاب تر از آن چیزی باشد که او فکر می کند. شخص خلاق برعکس نسبت به احتمالات جدید پذیرا می باشد." طبق نظریه مولفان بازداری نهفته پایین هنگامی که با هوش بالا و حافظه خوب ترکیب شود می تواند بسیار مثبت باشد (ظرفیت فکر کردن به موضوعات مختلف در یک آن) ولی در غیر اینصورت مضر است. پروفسور پترسون ادامه می دهد: "اگر شما نسبت به اطلاعات جدید و ایده های جدید باز باشید باید بتوانید به درستی و هوشمندانه آنها را بررسی و انتخاب کنید. اگر شما 50 ایده داشته باشید فقط دو و یا سه تا از آنها خوب هستند. شما باید تمییز داده وگرنه غرق خواهید شد. "دانشمندان برای مدت های طولانی در شگفت بودند که چرا به نطر می رسد جنون و خلاقیت به هم متصل می باشند. به نظر می آید که میزان بازداری نهفته و انعطاف پذیری استثنایی پایین در فکر ممکن است در بعضی موارد زمینه را برای بیماری روانی آماده کند در بعضی موارد دستاوردهای خلاقانه به همراه داشته باشد.
پترسون: "ما در مورد این نتایج خیلی هیجان زده شدیم. به نظر می آِید که ما نه تنها ریشه زیست شناختی خلاقیت را پیدا کردیم بلکه یک راز طولانی مدت را نیز برملا کردیم رابطه بین نبوغ، دیوانگی و درهای ادراک" .
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#نبوغ #دیوانگی #ادراک #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
✨✨🍥 ارتباط خلاقیت و متفاوت بودن 🍥✨✨
آلبرت اینشتین برای پیپاش از سیگارت استفاده میکرد، هوارد هیوز تمام روز را بر روی یک صندلی در یکی سوییت خالی در هتلی در بورلی هیلز سر میکرد، رابرت شومان، آهنگساز نامی اعتقاد داشت که آثارش از طریق بتهوون و سایر هنرمندان متوفی از قبرهایشان به او دیکته میشود و چارلز دیکنز هم در بسیاری اوقات در هنگام قدم زدن در خیابانهای لندن با چترش با شیطانهای تخیلی در حال جدال بود.
آیا بین خلاقیت و نامتعارف بودن ربطی وجود دارد؟
معلوم شده است که بین خلاق بودن و شخصیت شیزوتایپال یعنی شکل ملایمتری از «اختلال» شخصیت شیزوتایپال ارتباطی وجود دارد. شخصیت شیزوتایپال به شکلهای مختلفی میتواند دیده شود، این اشخاص ممکن است تفکر جادویی داشته باشند، یعنی آنها ممکن است تفکرات پر از اوهام یا باور به ماوراء الطبیعه داشته باشند. مثلا شومان که تصور میکرد بتهوون از قبرش با او ارتباط برقرار میکند.
این افراد ممکن است تجربههای ادراکی غیرمعمول داشته باشند به این صورت که اعوجاج در ادراک دارند، مثل دیکنز که فکر میکرد شخصیتهای داستانهایش دنبالش میکنند.
این افراد ممکن است از اجتماع اجتناب کنند و فعالیتهای تنها را ترجیح بدهند، در این دسته بسیاری از نوابغ مثل امیلی دیکینسون، نیکولا تسلا و ایزاک نیوتون قرار میگیرند که کار تنها را بر فعالیتهای اجتماعی مقدم میگرفتند. آنها حتی ممکن است، پارنویا یا سوء ظن شدید داشته باشند، یعنی اعتقاد داشته باشند که مردم یا محیط و اشیا در حال توطئه برای آسیب رساندن به آنها هستند، مثل هیوز که به دیگران اعتماد نداشت.
توجه کنید که هر شخصی که شخصیت شیزوتایپال دارد، اختلال شخصیت ندارد. خیلی از این افراد روشنفکرند و عملکرد بالایی دارند.
نتایج چندین مطالعه نشان میدهند که افراد خلاق، معمولا وقتی به پرسشنامههای مربوط به شخصیت شیزوتایپال پاسخ میدهند، نمره بیشتری کسب میکنند. بر اساس پژوهش کارسون، دانشجویان خلاق بیشتر احتمال دارد که تفکر جادویی یا تجربههای ادراکی عجیب داشته باشند.
بر اساس تحقیق که او با یکی از همکارانش در هاروارد انجام داد، آن دسته از دانشجویان که کارهای خلاقانهتری ارائه کرده بودند، بیشتر محتمل بود که تفکرات جادویی مثل اعتقاد به ارتباط تلهپاتی، رؤیای انتقال به آینده، یا خاطرات زندگیهای قبلی را داشته باشند. آنها همچنین بیشتر گرفتار تجربههای ادراکی مثل «دژا وو» یا شنیدن زمزمه و پچ پچ میشدند.
بازداریزدایی شناختی :
اما همه اینها به معنی آن نیست که اگر کسی شیزوتایپال باشد، بیشتر خلاق خواهد بود. قضیه پیچیدهتر از این حرفهاست. در واقع مکانیسم شناختی خاصی به نام بازداریزدایی شناختی ممکن است در زیر پوسته نامتعارف بودن وجود داشته باشد.
وقتی کسی دچار بازداریزدایی شناختی میشود که نتواند از اطلاعات بیربط یا فرعی صرفنظر کند. در شرایطی که ما هر روز و هر دقیقه با انبوهی از اطلاعات بمباران میشویم، غیرممکن است که بتوانیم به همه آنها توجه کنیم. خوشبختانه ما فیلترهای ذهنی داریم که از رسیدن اطلاعات نامربوط به سطح هوشیار ذهنمان جلوگیری میکنند و مواظبمان هستند.
یکی از این فیلترها بازداری نهفته یا latent inhibition نامیده میشود که عبارت است از ظرفیت متغیر مغز برای غربال کردن محرکهایی که قبلا طبق تجربههایش آنها را بیربط ارزیابی کرده است.
مقدار فیلتری که هر شخص اعمال میکند با دیگری متفاوت است. هر چقدر بازداری نهفته کمتر باشد، میزان استعداد به شیزوفرنی (روان پریشی) یا اختلالات دیگر بیشتر میشود. چرا که با کاهش بازداری نهفته، مقداری محرکهایی فیلتر نشده گه به خودآگاه میرسند بیشتر میشود و همین اطلاعات منجر به تفکرات و هذیان میشوند.
بازداریزدایی شناختی همچنین توضیح میدهد که چرا افراد بسیار خلاق نمیتوانند بر فعالیتهای روزمره تمرکز کنند، چرا که آنها مجبور میشوند بر دنیای درونی انباشته از اطلاعات خود به قیمت صرفنظر کردن از دنیای بیرونی یا حتی نیازهای شخصی خود مثلا بهداشت و نظافت تمرکز کنند.
البته باز هم باید تأکید کنیم که هر شخص عجیب و غریب، خلاق نیست. چرا که یافتهها نشان میدهند که افراد خلاق باید ضریب هوشی و ظرفیت حافظهای بالایی هم داشته باشند. یعنی بازداری نهفته پایین توأم با ضریب هوشی بالاست که منجر به خلاقیت میشود.
بررسی مغز افراد خلاق با نواز مغزی یا EEG نشان داده است که آنها ضمن انجام کار، امواج آلفای کمتری دارند که میتواند مترادف با کاهش فعالیت قشری هوشیارانه و توجه غیرمتمرکز ارزیابی شود. این مسئله میتواند نشان دهنده تمرکز بیشتر این افراد بر دنیای درونی خودشان هم باشد.
کارسون اخیرا تئوریای جدیدی در مورد ارتباط خلاقیت با غیرمتعارف بودن منتشر کرده است که مدل آسیبپذیری اشتراکی نامیده میشود.
✨✨🍥 ارتباط خلاقیت و متفاوت بودن 🍥✨✨
آلبرت اینشتین برای پیپاش از سیگارت استفاده میکرد، هوارد هیوز تمام روز را بر روی یک صندلی در یکی سوییت خالی در هتلی در بورلی هیلز سر میکرد، رابرت شومان، آهنگساز نامی اعتقاد داشت که آثارش از طریق بتهوون و سایر هنرمندان متوفی از قبرهایشان به او دیکته میشود و چارلز دیکنز هم در بسیاری اوقات در هنگام قدم زدن در خیابانهای لندن با چترش با شیطانهای تخیلی در حال جدال بود.
آیا بین خلاقیت و نامتعارف بودن ربطی وجود دارد؟
معلوم شده است که بین خلاق بودن و شخصیت شیزوتایپال یعنی شکل ملایمتری از «اختلال» شخصیت شیزوتایپال ارتباطی وجود دارد. شخصیت شیزوتایپال به شکلهای مختلفی میتواند دیده شود، این اشخاص ممکن است تفکر جادویی داشته باشند، یعنی آنها ممکن است تفکرات پر از اوهام یا باور به ماوراء الطبیعه داشته باشند. مثلا شومان که تصور میکرد بتهوون از قبرش با او ارتباط برقرار میکند.
این افراد ممکن است تجربههای ادراکی غیرمعمول داشته باشند به این صورت که اعوجاج در ادراک دارند، مثل دیکنز که فکر میکرد شخصیتهای داستانهایش دنبالش میکنند.
این افراد ممکن است از اجتماع اجتناب کنند و فعالیتهای تنها را ترجیح بدهند، در این دسته بسیاری از نوابغ مثل امیلی دیکینسون، نیکولا تسلا و ایزاک نیوتون قرار میگیرند که کار تنها را بر فعالیتهای اجتماعی مقدم میگرفتند. آنها حتی ممکن است، پارنویا یا سوء ظن شدید داشته باشند، یعنی اعتقاد داشته باشند که مردم یا محیط و اشیا در حال توطئه برای آسیب رساندن به آنها هستند، مثل هیوز که به دیگران اعتماد نداشت.
توجه کنید که هر شخصی که شخصیت شیزوتایپال دارد، اختلال شخصیت ندارد. خیلی از این افراد روشنفکرند و عملکرد بالایی دارند.
نتایج چندین مطالعه نشان میدهند که افراد خلاق، معمولا وقتی به پرسشنامههای مربوط به شخصیت شیزوتایپال پاسخ میدهند، نمره بیشتری کسب میکنند. بر اساس پژوهش کارسون، دانشجویان خلاق بیشتر احتمال دارد که تفکر جادویی یا تجربههای ادراکی عجیب داشته باشند.
بر اساس تحقیق که او با یکی از همکارانش در هاروارد انجام داد، آن دسته از دانشجویان که کارهای خلاقانهتری ارائه کرده بودند، بیشتر محتمل بود که تفکرات جادویی مثل اعتقاد به ارتباط تلهپاتی، رؤیای انتقال به آینده، یا خاطرات زندگیهای قبلی را داشته باشند. آنها همچنین بیشتر گرفتار تجربههای ادراکی مثل «دژا وو» یا شنیدن زمزمه و پچ پچ میشدند.
بازداریزدایی شناختی :
اما همه اینها به معنی آن نیست که اگر کسی شیزوتایپال باشد، بیشتر خلاق خواهد بود. قضیه پیچیدهتر از این حرفهاست. در واقع مکانیسم شناختی خاصی به نام بازداریزدایی شناختی ممکن است در زیر پوسته نامتعارف بودن وجود داشته باشد.
وقتی کسی دچار بازداریزدایی شناختی میشود که نتواند از اطلاعات بیربط یا فرعی صرفنظر کند. در شرایطی که ما هر روز و هر دقیقه با انبوهی از اطلاعات بمباران میشویم، غیرممکن است که بتوانیم به همه آنها توجه کنیم. خوشبختانه ما فیلترهای ذهنی داریم که از رسیدن اطلاعات نامربوط به سطح هوشیار ذهنمان جلوگیری میکنند و مواظبمان هستند.
یکی از این فیلترها بازداری نهفته یا latent inhibition نامیده میشود که عبارت است از ظرفیت متغیر مغز برای غربال کردن محرکهایی که قبلا طبق تجربههایش آنها را بیربط ارزیابی کرده است.
مقدار فیلتری که هر شخص اعمال میکند با دیگری متفاوت است. هر چقدر بازداری نهفته کمتر باشد، میزان استعداد به شیزوفرنی (روان پریشی) یا اختلالات دیگر بیشتر میشود. چرا که با کاهش بازداری نهفته، مقداری محرکهایی فیلتر نشده گه به خودآگاه میرسند بیشتر میشود و همین اطلاعات منجر به تفکرات و هذیان میشوند.
بازداریزدایی شناختی همچنین توضیح میدهد که چرا افراد بسیار خلاق نمیتوانند بر فعالیتهای روزمره تمرکز کنند، چرا که آنها مجبور میشوند بر دنیای درونی انباشته از اطلاعات خود به قیمت صرفنظر کردن از دنیای بیرونی یا حتی نیازهای شخصی خود مثلا بهداشت و نظافت تمرکز کنند.
البته باز هم باید تأکید کنیم که هر شخص عجیب و غریب، خلاق نیست. چرا که یافتهها نشان میدهند که افراد خلاق باید ضریب هوشی و ظرفیت حافظهای بالایی هم داشته باشند. یعنی بازداری نهفته پایین توأم با ضریب هوشی بالاست که منجر به خلاقیت میشود.
بررسی مغز افراد خلاق با نواز مغزی یا EEG نشان داده است که آنها ضمن انجام کار، امواج آلفای کمتری دارند که میتواند مترادف با کاهش فعالیت قشری هوشیارانه و توجه غیرمتمرکز ارزیابی شود. این مسئله میتواند نشان دهنده تمرکز بیشتر این افراد بر دنیای درونی خودشان هم باشد.
کارسون اخیرا تئوریای جدیدی در مورد ارتباط خلاقیت با غیرمتعارف بودن منتشر کرده است که مدل آسیبپذیری اشتراکی نامیده میشود.
بعضی از آسیبپذیریهای زیستی که افراد را مستعد اختلالاتی مثل شیزوفرنی میکنند، در افراد با خلاقیت بالا هم وجود دارند. اما این افراد به خاطر ضریب هوشی و ظرفیت حافظه بالا دچار بیماری روانی نمیشوند.
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#شیزوفرنی #خلاقیت #شیزوتایپال #غیرمتعارف_بودن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#شیزوفرنی #خلاقیت #شیزوتایپال #غیرمتعارف_بودن #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
✨✨🍥 اسکیزوفرنی و خلاقیت 🍥✨✨
اسکیزوفرنی یک بیماری معمول است که در همه فرهنگها یافت می شود و می تواند با فرضیه تکامل توضیح داده شود. به نظر می رسد یک رایطه ژنتیکی بین بیماری روانی و خلاقیت وجود داشته باشد بطور مثال خیلی از هنرمندان مشهور اسکیزوفرنی داشتند. "بدون ژن آنها احتمالا بشر هنوز در غار زندگی می کرد".
(Statement made by the Icelandic scientist Jon Karlsson about mentally ill persons and their relatives.) .
بیماری روانی در گذشته های دور و در همه فرهنگها سندیت داده شده است. اسکیزوفرنی نتیجه ترکیب عوامل ارثی و محیطی می باشد. ولی چرا در سیر تکاملی هنگام انتخاب طبیعت بیماری روانی از بین نرفته است و چنین ژن هایی نامطلوب وجود دارند؟
جنبه تکامل:
شیوع اسکیزوفرنی با افزایش نرخ تغییرات ناگهانی مورد انتظار افزایش می یابد. بشر فقط در طول دو میلیون سال از یک موجود ابتدایی به جامعه ای بسیار پیشرفته تبدیل شده است. این یک پیشرفت حیرت انگیز است. آیا این به این معنی نیست که تکامل یک راه میان بر انتخاب کرده است! آیا ژن هایی که پشت بیماری روانی پنهان هستند منافع مسلمی دارند؟ چنین مکانیزمی ثابت شده است که وجود دارد.
به طور مثال افرادی در آفریقا و دیگر مناطق استوایی زندگی می کنند که از یک نوع کم خونی به نام سیکل رنج می برند یک تک ژن (single set of genes) سیکل باعث این نوع ملایم از کم خونی می شود. در همین حال آنها در مقابل بیماری مالاریا ایمن هستند. انگل مالاریا درون سلولهای قرمز خون ادامه حیات می دهند؛ سلولهایی در کم خونی سیکل تغییر کرده اند. توضیح دقیق چگونگی این مصونیت در مقابل مالاریا هنوز شناخته نشده است. مثالی دیگر از رابطه بین ویژگی های مثبت و منفی ارثی می تواند درباره نزدیک بینی باشد. مطالعات فراوان نشان داده است که نزدیک بینی ممکن است رابطه مستقیمی با پیشرفت های عقلانی داشته باشد. هر چند در این مورد مکانیزم های ژنتیکی پیچیده ترند.
آیا افراد مبتلا به اسکیزوفرنی خلاق ترند؟
خیلی از دانشمندان و هنرمندان مشهور از بیماری های روانی رنج می بردند. موسیقی دان رابرت شومان و گئورگ فریدریش هندل، نقاش کارل فردریک هیل و ریاضی دان اسحاق نیوتن نمونه هایی از این افراد هستند. بر طبق تحقیقات علمی بیماری جسمی در بین هنرمندان و دانشمندان بیشتر از عموم مردم اتفاق می افتد. نتایج تحقیقات همچنین نشان داده است که افراد بیمار روحی و خویشاوندان سالم آنها نسبت به میانگین جامعه خلاق ترند. به هرحال اثبات اینکه علت این پدیده ژنتیکی است باقی می ماند. موثق ترین تحقیقات بخصوص در مورد افسردگی و افسردگی شیدایی است. تحقیقات بیشتری لازم است تا رابطه ای بین خلاقیت و بیماری های جسمی و روانی را اثبات کند. "ژن های قوی"
هر چه قدر بچه بیشتری داشته باشید بیشتر ژن های شما پخش خواهد شد. ولی افراد اسکیزوفرن بچه کمتری نسبت به بقیه دارند. چگونه ممکن است ژن های آنها تا این حد پایدار باشد. یک پاسخ می تواند این باشد که افرادی که اسکیزوفرنی و افسردگی شیدایی دارند، دارای ژنهایی مشترک هستند که ترکیب آنها باعث یک توانایی بالا در خلاقیت می شود.
ژن های مشترک گاهی ممکن است بصورت اسکیزوفرنی و گاهی بصورت افسردگی شیدایی بروز کند که وابسته به بقیه ژنها و محیط می باشد. این فرضیه بر این اصل استوار است که اسکیزوفرنی و خلاقیت واقعا به هم متصل می باشند. هر علتی که در پس شیوع زیاد اسکیزوفرنی باشد، بیماران اسکیزوفرنی فراوانی وجود دارند که قدرت خلاقیت قابل توجهی دارند. این افراد همچنین منبع الهام برای دیگران نیز بوده اند. به طور مثال کارهای هنری ساخته شده توسط اسکیزوفرن ها به مدل هایی مهم برای بسیاری از سورئالیست ها و پیکاسو بوده است.
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#اسکیزوفرنی #خلاقیت #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🍥 اسکیزوفرنی و خلاقیت 🍥✨✨
اسکیزوفرنی یک بیماری معمول است که در همه فرهنگها یافت می شود و می تواند با فرضیه تکامل توضیح داده شود. به نظر می رسد یک رایطه ژنتیکی بین بیماری روانی و خلاقیت وجود داشته باشد بطور مثال خیلی از هنرمندان مشهور اسکیزوفرنی داشتند. "بدون ژن آنها احتمالا بشر هنوز در غار زندگی می کرد".
(Statement made by the Icelandic scientist Jon Karlsson about mentally ill persons and their relatives.) .
بیماری روانی در گذشته های دور و در همه فرهنگها سندیت داده شده است. اسکیزوفرنی نتیجه ترکیب عوامل ارثی و محیطی می باشد. ولی چرا در سیر تکاملی هنگام انتخاب طبیعت بیماری روانی از بین نرفته است و چنین ژن هایی نامطلوب وجود دارند؟
جنبه تکامل:
شیوع اسکیزوفرنی با افزایش نرخ تغییرات ناگهانی مورد انتظار افزایش می یابد. بشر فقط در طول دو میلیون سال از یک موجود ابتدایی به جامعه ای بسیار پیشرفته تبدیل شده است. این یک پیشرفت حیرت انگیز است. آیا این به این معنی نیست که تکامل یک راه میان بر انتخاب کرده است! آیا ژن هایی که پشت بیماری روانی پنهان هستند منافع مسلمی دارند؟ چنین مکانیزمی ثابت شده است که وجود دارد.
به طور مثال افرادی در آفریقا و دیگر مناطق استوایی زندگی می کنند که از یک نوع کم خونی به نام سیکل رنج می برند یک تک ژن (single set of genes) سیکل باعث این نوع ملایم از کم خونی می شود. در همین حال آنها در مقابل بیماری مالاریا ایمن هستند. انگل مالاریا درون سلولهای قرمز خون ادامه حیات می دهند؛ سلولهایی در کم خونی سیکل تغییر کرده اند. توضیح دقیق چگونگی این مصونیت در مقابل مالاریا هنوز شناخته نشده است. مثالی دیگر از رابطه بین ویژگی های مثبت و منفی ارثی می تواند درباره نزدیک بینی باشد. مطالعات فراوان نشان داده است که نزدیک بینی ممکن است رابطه مستقیمی با پیشرفت های عقلانی داشته باشد. هر چند در این مورد مکانیزم های ژنتیکی پیچیده ترند.
آیا افراد مبتلا به اسکیزوفرنی خلاق ترند؟
خیلی از دانشمندان و هنرمندان مشهور از بیماری های روانی رنج می بردند. موسیقی دان رابرت شومان و گئورگ فریدریش هندل، نقاش کارل فردریک هیل و ریاضی دان اسحاق نیوتن نمونه هایی از این افراد هستند. بر طبق تحقیقات علمی بیماری جسمی در بین هنرمندان و دانشمندان بیشتر از عموم مردم اتفاق می افتد. نتایج تحقیقات همچنین نشان داده است که افراد بیمار روحی و خویشاوندان سالم آنها نسبت به میانگین جامعه خلاق ترند. به هرحال اثبات اینکه علت این پدیده ژنتیکی است باقی می ماند. موثق ترین تحقیقات بخصوص در مورد افسردگی و افسردگی شیدایی است. تحقیقات بیشتری لازم است تا رابطه ای بین خلاقیت و بیماری های جسمی و روانی را اثبات کند. "ژن های قوی"
هر چه قدر بچه بیشتری داشته باشید بیشتر ژن های شما پخش خواهد شد. ولی افراد اسکیزوفرن بچه کمتری نسبت به بقیه دارند. چگونه ممکن است ژن های آنها تا این حد پایدار باشد. یک پاسخ می تواند این باشد که افرادی که اسکیزوفرنی و افسردگی شیدایی دارند، دارای ژنهایی مشترک هستند که ترکیب آنها باعث یک توانایی بالا در خلاقیت می شود.
ژن های مشترک گاهی ممکن است بصورت اسکیزوفرنی و گاهی بصورت افسردگی شیدایی بروز کند که وابسته به بقیه ژنها و محیط می باشد. این فرضیه بر این اصل استوار است که اسکیزوفرنی و خلاقیت واقعا به هم متصل می باشند. هر علتی که در پس شیوع زیاد اسکیزوفرنی باشد، بیماران اسکیزوفرنی فراوانی وجود دارند که قدرت خلاقیت قابل توجهی دارند. این افراد همچنین منبع الهام برای دیگران نیز بوده اند. به طور مثال کارهای هنری ساخته شده توسط اسکیزوفرن ها به مدل هایی مهم برای بسیاری از سورئالیست ها و پیکاسو بوده است.
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#اسکیزوفرنی #خلاقیت #روانشناسی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
یک فوتبالیست در طی بازی آرامش ندارد، خسته میشود و درد میکشد، ولی او نسبت به این درد و رنج کشیدن رضایت درجه دوم دارد. با این تعریف میتوان گفت که پیامبران درد و رنجهای درجه اول در زندگیشان خیلی داشتهاند، اما به این درد و رنجها رضایت دوم داشتهاند و از این لحاظ آرامشی در ورای این ناآرامیشان وجود داشته است.
حال ببینیم از منظر دینی چرا رنج و درد خلق شده است؟
خداوند زندگی انسان را توأم با رنج و مشقت قرار داد تا وی را تربیت کند و استعدادهایش را شکوفا نماید.
شداید و ناملایمات برای انسان جنبه سازندگی دارند. بسیاری از کمالات و رشدها است که جز در رو برو شدن با سختی ها و گرفتاری ها ، جز در نتیجه برخوردها، جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث به دست نمی آید.
سختی ها در زندگی بشر تنها گوهر واقعی انسان را آشکار نمی کند، بلکه به گوهر وی تکامل می بخشد، بلاها و سختی ها اثر کیمیایی دارند ، و سازنده اند. از موجودی ، موجود دیگر ، از ضعیف ، قوی ، از پست، عالی، از خام، پخته به وجود می آورند.
همچنین خداوند به وسیله حوادث، انسان ها را امتحان می کند. قرآن می فرماید: "قطعاً همة شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی، و کمبود میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت ده استقامت کنندگان را".
خداوند برای شکوفا کردن استعدادها و پرورش دادن بندگانش، آنان را با گرفتاری ها می آزماید، یعنی همان گونه که فولاد را برای استحکام بیشتر در کوره می گذارند تا به اصطلاح آبدیده شود و فلز خالص به دست آید، آدمی را نیز در کوره حوادث سخت پرورش می دهد تا مقاوم گردد.
امتحان خدا با گرفتاری ها ، به کار باغبان پر تجربه شبیه است که دانه های مستعد را در سرزمین های آماده می پاشد.
دانه ها با استفاده از داده های طبیعی شروع به رشد و نمو می کنند، تدریجاً با مشکلات می جنگند و با حوادث پیکار می نمایند، در برابر طوفان ها ی سخت و سرمای کشنده و گرمای سوزان، ایستادگی به خرج می دهند تا شاخة گلی زیبا یا درختی تنومند و پرثمر بار آید که بتواند به زندگی خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.
سربازان برای این که از نظر جنگی نیرومند و قوی شوند، به مانور و جنگ های فرضی می برند و در برابر انواع مشکلات ، تشنگی ، گرسنگی ، گرما، سرما، حوادث دشوار و موانع سخت قرار می دهند تا ورزیده و آبدیده شوند.
حضرت علی (ع) فرمود: "در حوادث روزگار جوهر مردان شناخته می شود".
حضرت صادق (ع) فرمود :"مؤمن به منزله کفه ترازو است. هر اندازه ایمانش زیاد شود، گرفتاریش زیاد می شود ".
نظام زندگی انسان در جهان هستی، نظام تکامل و پرورش است و همه مردم (از پیامبران گرفته تا دیگران) در حوادث روزگار دست و پنجه نرم می کنند تا تربیت و ساخته شوند و شایستگی دریافت پاداش های عظیم الهی را کسب نمایند. از طرف دیگر وجود سختی ها در زندگی ، لازمه زندگی مادی است. زندگی مادی همراه با محدودیت و تزاحم و کشمکش ها است. مواد و عناصر در همدیگر تأثیر می گذارند، یا اثر هم دیگر را خنثی می کنند و به هر ترتیب ، تزاحم حاکم بر عالم ماده است و انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. فیلسوفان می گویند: "لولا التضاد ما صحّ دوام الفیض؛ اگر تضاد و کشمکش در عالم مادی نبود، فیض و رحمت الهی دوام و استمرار نمی یافت". بنابراین وجود سختی ها و مشکلات نه تنها برای انسان ، بلکه تمام موجودات عالم است، با این تفاوت که لازمه تکامل انسان وجود سختی ها است.
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#رنج_و_مشقت #بلایا #تکامل_انسانی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
حال ببینیم از منظر دینی چرا رنج و درد خلق شده است؟
خداوند زندگی انسان را توأم با رنج و مشقت قرار داد تا وی را تربیت کند و استعدادهایش را شکوفا نماید.
شداید و ناملایمات برای انسان جنبه سازندگی دارند. بسیاری از کمالات و رشدها است که جز در رو برو شدن با سختی ها و گرفتاری ها ، جز در نتیجه برخوردها، جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث به دست نمی آید.
سختی ها در زندگی بشر تنها گوهر واقعی انسان را آشکار نمی کند، بلکه به گوهر وی تکامل می بخشد، بلاها و سختی ها اثر کیمیایی دارند ، و سازنده اند. از موجودی ، موجود دیگر ، از ضعیف ، قوی ، از پست، عالی، از خام، پخته به وجود می آورند.
همچنین خداوند به وسیله حوادث، انسان ها را امتحان می کند. قرآن می فرماید: "قطعاً همة شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی، و کمبود میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت ده استقامت کنندگان را".
خداوند برای شکوفا کردن استعدادها و پرورش دادن بندگانش، آنان را با گرفتاری ها می آزماید، یعنی همان گونه که فولاد را برای استحکام بیشتر در کوره می گذارند تا به اصطلاح آبدیده شود و فلز خالص به دست آید، آدمی را نیز در کوره حوادث سخت پرورش می دهد تا مقاوم گردد.
امتحان خدا با گرفتاری ها ، به کار باغبان پر تجربه شبیه است که دانه های مستعد را در سرزمین های آماده می پاشد.
دانه ها با استفاده از داده های طبیعی شروع به رشد و نمو می کنند، تدریجاً با مشکلات می جنگند و با حوادث پیکار می نمایند، در برابر طوفان ها ی سخت و سرمای کشنده و گرمای سوزان، ایستادگی به خرج می دهند تا شاخة گلی زیبا یا درختی تنومند و پرثمر بار آید که بتواند به زندگی خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.
سربازان برای این که از نظر جنگی نیرومند و قوی شوند، به مانور و جنگ های فرضی می برند و در برابر انواع مشکلات ، تشنگی ، گرسنگی ، گرما، سرما، حوادث دشوار و موانع سخت قرار می دهند تا ورزیده و آبدیده شوند.
حضرت علی (ع) فرمود: "در حوادث روزگار جوهر مردان شناخته می شود".
حضرت صادق (ع) فرمود :"مؤمن به منزله کفه ترازو است. هر اندازه ایمانش زیاد شود، گرفتاریش زیاد می شود ".
نظام زندگی انسان در جهان هستی، نظام تکامل و پرورش است و همه مردم (از پیامبران گرفته تا دیگران) در حوادث روزگار دست و پنجه نرم می کنند تا تربیت و ساخته شوند و شایستگی دریافت پاداش های عظیم الهی را کسب نمایند. از طرف دیگر وجود سختی ها در زندگی ، لازمه زندگی مادی است. زندگی مادی همراه با محدودیت و تزاحم و کشمکش ها است. مواد و عناصر در همدیگر تأثیر می گذارند، یا اثر هم دیگر را خنثی می کنند و به هر ترتیب ، تزاحم حاکم بر عالم ماده است و انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. فیلسوفان می گویند: "لولا التضاد ما صحّ دوام الفیض؛ اگر تضاد و کشمکش در عالم مادی نبود، فیض و رحمت الهی دوام و استمرار نمی یافت". بنابراین وجود سختی ها و مشکلات نه تنها برای انسان ، بلکه تمام موجودات عالم است، با این تفاوت که لازمه تکامل انسان وجود سختی ها است.
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
#رنج_و_مشقت #بلایا #تکامل_انسانی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱
✨✨🍥 چرا این همه درد و رنج وجود دارد؟ 🍥✨✨
قبل از شروع در پاسخ قدری درباره مفهوم رنج و اقسام آن بحث می کنیم:
در خصوص رنج شاید بتوان گفت که هیچ تعریف مشخص و دقیقی و تعریف مفهومی کاملاً معینی وجود ندارد. روانشناسان هم تعریفهای مشخصی در این خصوص ارائه کردهاند. اما میشود گفت که انسان هر وقت احساس کند از وضع مطلوبش دور افتاده، آرامش از او سلب میشود و به هر حال چه در ساحت جسم و بدن و چه در ساحت روان و نفس، وقتی انسان در یک وضعیت نامطلوب قرار گیرد و یا از آنها دور افتد، احساسی به انسان دست میدهد که از آن تعبیر به رنج میشود. رنجها را می توان به دو قسمت تفکیک کرد:
1- رنجهایی که نوع بشر از آن حیث که بشر است دارد و فرقی نمیکند که غنی باشد یا فقیر، فرهیخته باشد و یا نافرهیخته، سفید پوست باشد یا سیاه پوست. این رنجها اختصاص به هیچ شخص خاصی ندارند. مثل رنجی که از تنهایی و یا از احساس زودگذری میکشیم، یا رنجی که از فقدان عدالت میبریم.
2- رنج هایی که ممکن است من مبتلا به آنها باشم، ولی شما آنها را احساس نکنید و برعکس وقتی من از درد دندان رنج میکشم مسلماً شما درد نمیبرید. چنین دردهایی عمومیت ندارد. با این تعریف میتوانیم رنجها را به عمومی و اختصاصی (یا شخصی) تقسیم کنیم.
از حیث دیگری نیز میتوان رنجها را تقسیم کرد: رنجهای زوالپذیر و رنجهای زوالناپذیر. رنجهایی هست که تا انسان، انسان است و تا جهان بوده و هست، وجود دارند و قابل زوال نیستند. اگر رنجهای زوالناپذیر وجود داشته باشد، باید اعتراف کرد که زندگی دارای وجه تراژیک است. وجه تراژیک یک زندگی یعنی وجود رنجهایی در حیات که قابل التیام نیستند. به نظرم میآید که اگر بخواهیم واقعبینانه داوری کنیم، باید بگوییم که اگر چه میتوان در جهت کاهش درد در زندگی تلاش کرد، ولی نمیتوان بدون رنج زیست.
انسان برای این که در دنیا به آرامش برسد و به تبع آن در آخرت هم آرامش یابد، نباید وضعش را با دنیا مشخص کرده باشد، بلکه باید وضعش را با خودش مشخص کند. خیلی چیزها هستند که پاکان روزگار آنها را نمیدانستهاند و این مانع آرامش آنها در این دنیا نبوده است. بودا ریاضیات بلد نبود، فیزیک و شیمی هم یاد نداشت. بنابراین، جواب بسیاری از سؤالات را نمیدانست، ولی آرامش از او سلب نشده بود. اما چرا؟ چون برای این که ما به آرامش برسیم نباید جواب تمام سؤالهای عالم را بدانیم. ما لازم نیست تکلیفمان را با همه چیز مشخص کنیم. دانستن یا نداستن آرامش نمیآورد.
آرامش انسان در گرو جواب به این سؤال است که آیا او تعهداتی که با خودش داشته است را لگدمال کرده یا رعایت کرده است؟ اگر من تعهدات نسبت به خودم را زیر پا نگذاشته باشم، آرامش دارم و شاید هیچ اطلاعی در خصوص طبیعت یا ماوراءالطبیعه و دنیا یا قبل از دنیا و بعد از دنیا هم نداشته باشم. آرامش انسان در گرو رعایت الزامهایی است که خودمان برای خودمان تعریف میکنیم. اگر من با خودم شرط کرده باشم که در هیچ وضع و حالی دست از حقیقتطلبی یا خیرخواهی و عشقورزی بر ندارم، ولی یکبار احساس کنم که خلاف حقیقت و خیر و عشق و عدالت رفتار کردهام، این میتواند آرامش را از بین ببرد. بنابراین، به نظر من آرامش در بیرون به دست نمیآید. آرامش در این است که شما در درون خودتان نسبت به تعهداتتان ملتزم بمانید. این فرد با چنین حالی اگر نسبت به همه مسائل هم شکاک باشد، آرامش خواهد داشت.
به نظر می رسد که در این بحث باید حالات روانی درجه اول را از حالات روانی درجه دوم تفکیک کنیم.
مادری را در نظر بگیرید که بچهاش مریض شده و چند روز است که سر و کارش با کلینیک و بیمارستان میباشد. در تمام این مدت مادر به یک معنا آرامش ندارد. بالاخره دل نگران سلامت و زندگی بچهاش است و بنابراین، آرامش ندارد. همین آرامش نداشتن او را به هزار تکاپو و فعالیت میاندازد. این فرد در رتبه اول آرامش ندارد، ولی در مجموع فعالیتها و تکاپوهای این مادر این چند روز به او آرامش و رضایت باطن میدهد.
مادر در این وضعیت از یک سو دلهره دارد و مضطرب است ولی به یک معنای دیگر او آرامش دارد. به تعبیری دیگر ناآرامی وی، او را به تکاپو وا میدارد و از این تکاپو رضایت ناشی میشود. مادر برای سلامتی فرزندش به یک سری ناملایمات رضایت درجه دوم میدهد. از ناملایمات، رضایت درجه اول کسب نمیشود. گرسنگی رضایت درجه اول را به همراه نمیآورد، ولی شما روزه گرفتن را در نظر بگیرید. در روزه گرفتن، شخص از گرسنگی کشیدن رضایت درجه دوم کسب میکند. این گرسنگی ولو رنجآور است ولی فرد را به یک هدفی میرساند و چون او را به هدفی میرساند، آرامش بخش است. آدم در زندگیاش از بسیاری از امور در رتبه اول درد و رنج میکشد، ولی در رتبه دوم از آنها لذت میبرد.
✨✨🍥 چرا این همه درد و رنج وجود دارد؟ 🍥✨✨
قبل از شروع در پاسخ قدری درباره مفهوم رنج و اقسام آن بحث می کنیم:
در خصوص رنج شاید بتوان گفت که هیچ تعریف مشخص و دقیقی و تعریف مفهومی کاملاً معینی وجود ندارد. روانشناسان هم تعریفهای مشخصی در این خصوص ارائه کردهاند. اما میشود گفت که انسان هر وقت احساس کند از وضع مطلوبش دور افتاده، آرامش از او سلب میشود و به هر حال چه در ساحت جسم و بدن و چه در ساحت روان و نفس، وقتی انسان در یک وضعیت نامطلوب قرار گیرد و یا از آنها دور افتد، احساسی به انسان دست میدهد که از آن تعبیر به رنج میشود. رنجها را می توان به دو قسمت تفکیک کرد:
1- رنجهایی که نوع بشر از آن حیث که بشر است دارد و فرقی نمیکند که غنی باشد یا فقیر، فرهیخته باشد و یا نافرهیخته، سفید پوست باشد یا سیاه پوست. این رنجها اختصاص به هیچ شخص خاصی ندارند. مثل رنجی که از تنهایی و یا از احساس زودگذری میکشیم، یا رنجی که از فقدان عدالت میبریم.
2- رنج هایی که ممکن است من مبتلا به آنها باشم، ولی شما آنها را احساس نکنید و برعکس وقتی من از درد دندان رنج میکشم مسلماً شما درد نمیبرید. چنین دردهایی عمومیت ندارد. با این تعریف میتوانیم رنجها را به عمومی و اختصاصی (یا شخصی) تقسیم کنیم.
از حیث دیگری نیز میتوان رنجها را تقسیم کرد: رنجهای زوالپذیر و رنجهای زوالناپذیر. رنجهایی هست که تا انسان، انسان است و تا جهان بوده و هست، وجود دارند و قابل زوال نیستند. اگر رنجهای زوالناپذیر وجود داشته باشد، باید اعتراف کرد که زندگی دارای وجه تراژیک است. وجه تراژیک یک زندگی یعنی وجود رنجهایی در حیات که قابل التیام نیستند. به نظرم میآید که اگر بخواهیم واقعبینانه داوری کنیم، باید بگوییم که اگر چه میتوان در جهت کاهش درد در زندگی تلاش کرد، ولی نمیتوان بدون رنج زیست.
انسان برای این که در دنیا به آرامش برسد و به تبع آن در آخرت هم آرامش یابد، نباید وضعش را با دنیا مشخص کرده باشد، بلکه باید وضعش را با خودش مشخص کند. خیلی چیزها هستند که پاکان روزگار آنها را نمیدانستهاند و این مانع آرامش آنها در این دنیا نبوده است. بودا ریاضیات بلد نبود، فیزیک و شیمی هم یاد نداشت. بنابراین، جواب بسیاری از سؤالات را نمیدانست، ولی آرامش از او سلب نشده بود. اما چرا؟ چون برای این که ما به آرامش برسیم نباید جواب تمام سؤالهای عالم را بدانیم. ما لازم نیست تکلیفمان را با همه چیز مشخص کنیم. دانستن یا نداستن آرامش نمیآورد.
آرامش انسان در گرو جواب به این سؤال است که آیا او تعهداتی که با خودش داشته است را لگدمال کرده یا رعایت کرده است؟ اگر من تعهدات نسبت به خودم را زیر پا نگذاشته باشم، آرامش دارم و شاید هیچ اطلاعی در خصوص طبیعت یا ماوراءالطبیعه و دنیا یا قبل از دنیا و بعد از دنیا هم نداشته باشم. آرامش انسان در گرو رعایت الزامهایی است که خودمان برای خودمان تعریف میکنیم. اگر من با خودم شرط کرده باشم که در هیچ وضع و حالی دست از حقیقتطلبی یا خیرخواهی و عشقورزی بر ندارم، ولی یکبار احساس کنم که خلاف حقیقت و خیر و عشق و عدالت رفتار کردهام، این میتواند آرامش را از بین ببرد. بنابراین، به نظر من آرامش در بیرون به دست نمیآید. آرامش در این است که شما در درون خودتان نسبت به تعهداتتان ملتزم بمانید. این فرد با چنین حالی اگر نسبت به همه مسائل هم شکاک باشد، آرامش خواهد داشت.
به نظر می رسد که در این بحث باید حالات روانی درجه اول را از حالات روانی درجه دوم تفکیک کنیم.
مادری را در نظر بگیرید که بچهاش مریض شده و چند روز است که سر و کارش با کلینیک و بیمارستان میباشد. در تمام این مدت مادر به یک معنا آرامش ندارد. بالاخره دل نگران سلامت و زندگی بچهاش است و بنابراین، آرامش ندارد. همین آرامش نداشتن او را به هزار تکاپو و فعالیت میاندازد. این فرد در رتبه اول آرامش ندارد، ولی در مجموع فعالیتها و تکاپوهای این مادر این چند روز به او آرامش و رضایت باطن میدهد.
مادر در این وضعیت از یک سو دلهره دارد و مضطرب است ولی به یک معنای دیگر او آرامش دارد. به تعبیری دیگر ناآرامی وی، او را به تکاپو وا میدارد و از این تکاپو رضایت ناشی میشود. مادر برای سلامتی فرزندش به یک سری ناملایمات رضایت درجه دوم میدهد. از ناملایمات، رضایت درجه اول کسب نمیشود. گرسنگی رضایت درجه اول را به همراه نمیآورد، ولی شما روزه گرفتن را در نظر بگیرید. در روزه گرفتن، شخص از گرسنگی کشیدن رضایت درجه دوم کسب میکند. این گرسنگی ولو رنجآور است ولی فرد را به یک هدفی میرساند و چون او را به هدفی میرساند، آرامش بخش است. آدم در زندگیاش از بسیاری از امور در رتبه اول درد و رنج میکشد، ولی در رتبه دوم از آنها لذت میبرد.