🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
🎆 مگسی بر پرکاهی نشسته بود و آن پرکاه بر ادرار خری روان بود
مگس مغرورانه بر ادرار خر کشتی میراند و میگفت:
من بسیار تفکر کرده ام و علم دریانوردی خوانده ام
ببینید این دریا و این کشتی را و مرا که چگونه کشتی میرانم
در ذهن کوچک او آن ادرار، دریای بیساحل به نظرش میآمد و آن پر کاه کشتی بزرگ.
"جهان هر کس به اندازه بینش اوست".
🔴در این تمثیل مگس، احوال سرمستان از باده غرور است. آنانی که در عین حقارت و کوته فکری ، خود را بزرگ و دانا می پندارند .
⚫️انسان گاه بر اثر غلبه اوهام و خودبینی، خویشتن را بر موج علم و معرفت و اوج قدرت و سلطنت می بیند .
❗️یکی از بدترین آفات در مسیر متافیزیک ، "توهمات" می باشد.
آن مگس بر برگ کاه و بول خر
همچو کشتیبان همی افراشت سر
گفت من دریا و کشتی خواندهام
مدتی در فکر آن میماندهام
اینک این دریا و این کشتی و من
مرد کشتیبان و اهل و رای زن
گر مگس تاویل بگذارد به رای
آن مگس را بخت گرداند همای
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#حکایتهای_پند_آمیز #مثنوی_معنوی #مولانا #مگس_و_کشتی #توهم #غرور #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 مگسی بر پرکاهی نشسته بود و آن پرکاه بر ادرار خری روان بود
مگس مغرورانه بر ادرار خر کشتی میراند و میگفت:
من بسیار تفکر کرده ام و علم دریانوردی خوانده ام
ببینید این دریا و این کشتی را و مرا که چگونه کشتی میرانم
در ذهن کوچک او آن ادرار، دریای بیساحل به نظرش میآمد و آن پر کاه کشتی بزرگ.
"جهان هر کس به اندازه بینش اوست".
🔴در این تمثیل مگس، احوال سرمستان از باده غرور است. آنانی که در عین حقارت و کوته فکری ، خود را بزرگ و دانا می پندارند .
⚫️انسان گاه بر اثر غلبه اوهام و خودبینی، خویشتن را بر موج علم و معرفت و اوج قدرت و سلطنت می بیند .
❗️یکی از بدترین آفات در مسیر متافیزیک ، "توهمات" می باشد.
آن مگس بر برگ کاه و بول خر
همچو کشتیبان همی افراشت سر
گفت من دریا و کشتی خواندهام
مدتی در فکر آن میماندهام
اینک این دریا و این کشتی و من
مرد کشتیبان و اهل و رای زن
گر مگس تاویل بگذارد به رای
آن مگس را بخت گرداند همای
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#حکایتهای_پند_آمیز #مثنوی_معنوی #مولانا #مگس_و_کشتی #توهم #غرور #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
✨✨🎆 جدال بین فرشته و حیوان از دیدگاه مولانا 🎆✨✨
☸️ يکی از اصول مهم دستگاه فکری مولوی و عرفان ما، دو پاره بودن شخصيت آدمی است. طبق آرای مولوی، انسان از دو نيمه درست شده است:
🔹يک نيمه فرشته 🔹و يک نيمه حيوان.
⚛️ اين دو نيمه، همواره باهم در حال جنگ اند. نيمه ی حيوانی شخصيت آدمی، قابل مقايسه با مفهوم "ايد" يا "نفس اماره" در دستگاه فکری فرويد است. آن نيمه ی ديگر، يعنی نيمه ی فرشتـه آسای شخصيت آدمی، می تواند معادل مفهوم "سوپرايگو" يا "قاضی وجدان" در مکتب فرويديسم باشد." "جدال بين فرشتـه و حيوان در عرفان مولانا قابل مقايسه با جنگ بين "سوپرايگو" و "ايد" در فرويديسم اروپایی است. هدف اصلی مولوی، کشتن نفس اماره و مبارزه با نيمه ی حيوانی شخصيت آدمی است. مولوی معتقد است که آدمی می تواند با سرکوب و نابود کردن نيمه ی حيوانی خويش، نيمه ی فرشته آسای خود را، رهبر بلامنازع شخصيت خود کند. و باعث شود که جنگ بين فرشته و حيوان، با پيروزی فرشته، به پايان رسد. در حالی که اين مبارزه، از نظر فرويد چيزی نيست جز سرکوب "ايد" و راندن آن به ضمير ناخودآگاه. فرويد معتقد است که سرکوب "ايد" و کشتن "نفس اماره"، نه مايه ی رستگاری، بلکه، منشا و سرچشمه ی انواع و اقسام بيماری های روحی و روانی است.
☸️ ادبیات درونی نفس (چطوری صدای نفس را تشخیص دهیم )؛ نفس اماره به صورت لاینقطع و به صورت امرانه در گوش ما می خواند و غالبا کارهایی از ما می خواهد که انجام آن کار به تنبلی می انجامد و با کلماتی مثل حالا ولش کن، بعدا انجام میدیم، اخه الان خسته ایم، اخه، اما، اگر، مگه تو، ما رو به تنبلی فرا می خواند؛ در گوشمان می خواند کارهایی انجام دهیم که خلاف اخلاقیات و عرف اجتماع است.
⚛️ در عمل خوب است که از نفس اماره بهعنوان موجودی مجزا سخن بگوییم و در صورت لزوم بدان شخصیت ببخشیم و اهدافی واقعاً ضداخلاقی یا حتی «صدا»یی مخالف با صدای وجدان به آن بدهیم. در اینصورت، میتوانیم آن را بهصورت دشمنی مجسم کنیم که باید با آن مبارزه کرد و حیلههایش را خنثی کرد. چنین پنداری در عرصة عمل ضروری است زیرا نمیتوان با موجودی انتزاعی مبارزه کرد.
☸️ نفس اماره: این مرحله از نفس پایین ترین و پست ترین نوع نفسه که حالتی در وجود انسان پدید می آورد که او همیشه میل به بدی و انحراف و کج روی پیدا کرده و از کار نیک و خوبی ها فراری است.
نفس (سركش) بسيار به بديها امر مى كند (یوسف آیه 53) البته نفس اماره اگه با عقل و ایمان کنترل نشود سقوط انسان قطعی است.
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#جدال_فرشته_و_حیوان! #مولانا #ايگو #سوپر_ايگو #روانشناسی #عرفان #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 جدال بین فرشته و حیوان از دیدگاه مولانا 🎆✨✨
☸️ يکی از اصول مهم دستگاه فکری مولوی و عرفان ما، دو پاره بودن شخصيت آدمی است. طبق آرای مولوی، انسان از دو نيمه درست شده است:
🔹يک نيمه فرشته 🔹و يک نيمه حيوان.
⚛️ اين دو نيمه، همواره باهم در حال جنگ اند. نيمه ی حيوانی شخصيت آدمی، قابل مقايسه با مفهوم "ايد" يا "نفس اماره" در دستگاه فکری فرويد است. آن نيمه ی ديگر، يعنی نيمه ی فرشتـه آسای شخصيت آدمی، می تواند معادل مفهوم "سوپرايگو" يا "قاضی وجدان" در مکتب فرويديسم باشد." "جدال بين فرشتـه و حيوان در عرفان مولانا قابل مقايسه با جنگ بين "سوپرايگو" و "ايد" در فرويديسم اروپایی است. هدف اصلی مولوی، کشتن نفس اماره و مبارزه با نيمه ی حيوانی شخصيت آدمی است. مولوی معتقد است که آدمی می تواند با سرکوب و نابود کردن نيمه ی حيوانی خويش، نيمه ی فرشته آسای خود را، رهبر بلامنازع شخصيت خود کند. و باعث شود که جنگ بين فرشته و حيوان، با پيروزی فرشته، به پايان رسد. در حالی که اين مبارزه، از نظر فرويد چيزی نيست جز سرکوب "ايد" و راندن آن به ضمير ناخودآگاه. فرويد معتقد است که سرکوب "ايد" و کشتن "نفس اماره"، نه مايه ی رستگاری، بلکه، منشا و سرچشمه ی انواع و اقسام بيماری های روحی و روانی است.
☸️ ادبیات درونی نفس (چطوری صدای نفس را تشخیص دهیم )؛ نفس اماره به صورت لاینقطع و به صورت امرانه در گوش ما می خواند و غالبا کارهایی از ما می خواهد که انجام آن کار به تنبلی می انجامد و با کلماتی مثل حالا ولش کن، بعدا انجام میدیم، اخه الان خسته ایم، اخه، اما، اگر، مگه تو، ما رو به تنبلی فرا می خواند؛ در گوشمان می خواند کارهایی انجام دهیم که خلاف اخلاقیات و عرف اجتماع است.
⚛️ در عمل خوب است که از نفس اماره بهعنوان موجودی مجزا سخن بگوییم و در صورت لزوم بدان شخصیت ببخشیم و اهدافی واقعاً ضداخلاقی یا حتی «صدا»یی مخالف با صدای وجدان به آن بدهیم. در اینصورت، میتوانیم آن را بهصورت دشمنی مجسم کنیم که باید با آن مبارزه کرد و حیلههایش را خنثی کرد. چنین پنداری در عرصة عمل ضروری است زیرا نمیتوان با موجودی انتزاعی مبارزه کرد.
☸️ نفس اماره: این مرحله از نفس پایین ترین و پست ترین نوع نفسه که حالتی در وجود انسان پدید می آورد که او همیشه میل به بدی و انحراف و کج روی پیدا کرده و از کار نیک و خوبی ها فراری است.
نفس (سركش) بسيار به بديها امر مى كند (یوسف آیه 53) البته نفس اماره اگه با عقل و ایمان کنترل نشود سقوط انسان قطعی است.
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
#جدال_فرشته_و_حیوان! #مولانا #ايگو #سوپر_ايگو #روانشناسی #عرفان #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
✨✨🎆 جدال بین فرشته و حیوان از دیدگاه مولانا 🎆✨✨
⚜️قسمت دوم:
⚛️اگر انسان بطور فعال با تمایلات نفس اماره برای تسلط بر «خود» مبارزه نکند، سرانجام اختیار سه ساختار دیگر (ایگو، سوپرایگو و سوپراید) را نیز بهدست میگیرد. گرایش فطری نفس اماره تسلط بر روان است تا انسان را وادار کند ارزشهای مورد توجهش را بپذیرد و به منافع آن بیندیشد و عمل کند.
نفس اماره عملکردی انگیزشی دارد و نیرویی کور و در نتیجه مسئولیتناپذیر است و پاسخگوی اعمال خود نیست. باید چنین نتیجه گرفت که نفس به طور ذاتی «بدسگال» نیست. مسئولیت شناسایی نفس اماره و مهار کردن آن و پیشبینی تأثیراتش بر عهدة ایگو است. بدینلحاظ، وجود نفس اماره برای انسان مفید است، زیرا همانند وزنههای سنگینی است که برای ورزشکاری که میخواهد بر حجم عضلاتش بیفزاید، مفید است.
⚛️ نفس اماره ضداخلاق است، زیرا منشأ همة انگیزشها، هیجانات، اندیشهها و اعمال زیانبخشی است که میل به لطمهزدن به حقوق دیگران و یا حقوق خودمان را دارد. اگر غیبت میکنیم کار اوست؛ اگر بدخلق و مهاجم و زودخشمیم، کار اوست؛ اگر حسد میورزیم، کار اوست؛ اگر خودپسندیم و دوست داریم خودنمایی کنیم و برتریمان را بهرخ دیگران بکشیم، بازهم کار اوست؛ اگر بهقضاوت و تحقیر دیگران مینشینیم، همچنان کار اوست. و حتی هنگامیکه، به روش دیگری بروز میکند، و سبب میشود در دفاع از حقوق خود، بزدل و ضعیف و ناتوان باشیم، و یا افسردگی بر ما چیره شود (جز در موارد بالینی که بیرون از ارادة ماست)، و یا وقتی دلمان میخواهد همهچیز را رها کنیم، اندیشههای بدبینانه در سر بپرورانیم یا با دیدی منفی به زندگی نگاه کنیم… ، بازهم کار اوست.
⚛️ نفس اماره با خشنودی، حقوق دیگران را نادیده میگیرد. هدفش بالندگی منِ بشری است، بنابراین تلاش میکند که هر مانعی را بر سر این راه خنثی کند. نفس اماره بهطور طبیعی و بدون وقفه و بیآنکه نیرویی صرف کنیم فعالیت میکند. از اصل لذت جویی پیروی میکند و کورکورانه میکوشد تا امیالش را ارضا کند و تا زمانی که توسط «ایگو» متوقف و مهار نشود، به این کار ادامه میدهد. نفس اماره در برابر هرگونه ترفندی که انسان بهکمک آن میکوشد تا از سلطهاش خلاص شود، شدیداً مقاومت میکند. نفس اساساً سرکش است و با هر آنچه سبب تغذیة روح ملکوتی ( و در نتیجه تضعیف سلطهاش بر انسان) میشود مانند، اخلاق حقیقی، معنویت، توجه به مبدأ… در تضاد است.
نفس اماره اگر نتواند بهزور فایق شود، از راههای انحرافی استفاده میکند تا سلطهاش را تضمین کند. خلاصه میتواند بر قضاوت انسان تأثیر بگذارد، یا او را وادار سازد استدلالهای غلط در پیش بگیرد، یا صدای روح را در درون تقلید کند.
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
!#مولانا #ايگو #سوپر_ايگو #روانشناسی #نفس_اماره #عرفان #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 جدال بین فرشته و حیوان از دیدگاه مولانا 🎆✨✨
⚜️قسمت دوم:
⚛️اگر انسان بطور فعال با تمایلات نفس اماره برای تسلط بر «خود» مبارزه نکند، سرانجام اختیار سه ساختار دیگر (ایگو، سوپرایگو و سوپراید) را نیز بهدست میگیرد. گرایش فطری نفس اماره تسلط بر روان است تا انسان را وادار کند ارزشهای مورد توجهش را بپذیرد و به منافع آن بیندیشد و عمل کند.
نفس اماره عملکردی انگیزشی دارد و نیرویی کور و در نتیجه مسئولیتناپذیر است و پاسخگوی اعمال خود نیست. باید چنین نتیجه گرفت که نفس به طور ذاتی «بدسگال» نیست. مسئولیت شناسایی نفس اماره و مهار کردن آن و پیشبینی تأثیراتش بر عهدة ایگو است. بدینلحاظ، وجود نفس اماره برای انسان مفید است، زیرا همانند وزنههای سنگینی است که برای ورزشکاری که میخواهد بر حجم عضلاتش بیفزاید، مفید است.
⚛️ نفس اماره ضداخلاق است، زیرا منشأ همة انگیزشها، هیجانات، اندیشهها و اعمال زیانبخشی است که میل به لطمهزدن به حقوق دیگران و یا حقوق خودمان را دارد. اگر غیبت میکنیم کار اوست؛ اگر بدخلق و مهاجم و زودخشمیم، کار اوست؛ اگر حسد میورزیم، کار اوست؛ اگر خودپسندیم و دوست داریم خودنمایی کنیم و برتریمان را بهرخ دیگران بکشیم، بازهم کار اوست؛ اگر بهقضاوت و تحقیر دیگران مینشینیم، همچنان کار اوست. و حتی هنگامیکه، به روش دیگری بروز میکند، و سبب میشود در دفاع از حقوق خود، بزدل و ضعیف و ناتوان باشیم، و یا افسردگی بر ما چیره شود (جز در موارد بالینی که بیرون از ارادة ماست)، و یا وقتی دلمان میخواهد همهچیز را رها کنیم، اندیشههای بدبینانه در سر بپرورانیم یا با دیدی منفی به زندگی نگاه کنیم… ، بازهم کار اوست.
⚛️ نفس اماره با خشنودی، حقوق دیگران را نادیده میگیرد. هدفش بالندگی منِ بشری است، بنابراین تلاش میکند که هر مانعی را بر سر این راه خنثی کند. نفس اماره بهطور طبیعی و بدون وقفه و بیآنکه نیرویی صرف کنیم فعالیت میکند. از اصل لذت جویی پیروی میکند و کورکورانه میکوشد تا امیالش را ارضا کند و تا زمانی که توسط «ایگو» متوقف و مهار نشود، به این کار ادامه میدهد. نفس اماره در برابر هرگونه ترفندی که انسان بهکمک آن میکوشد تا از سلطهاش خلاص شود، شدیداً مقاومت میکند. نفس اساساً سرکش است و با هر آنچه سبب تغذیة روح ملکوتی ( و در نتیجه تضعیف سلطهاش بر انسان) میشود مانند، اخلاق حقیقی، معنویت، توجه به مبدأ… در تضاد است.
نفس اماره اگر نتواند بهزور فایق شود، از راههای انحرافی استفاده میکند تا سلطهاش را تضمین کند. خلاصه میتواند بر قضاوت انسان تأثیر بگذارد، یا او را وادار سازد استدلالهای غلط در پیش بگیرد، یا صدای روح را در درون تقلید کند.
🍃✨🌸✨🔮✨🌸✨🍃
!#مولانا #ايگو #سوپر_ايگو #روانشناسی #نفس_اماره #عرفان #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 زندگانی تعادلی است بین نگه داشتن و رها کردن ....
"مولانا"
#سخن_بزرگان #مولانا #نگه_داشتن #رها_کردن #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
"مولانا"
#سخن_بزرگان #مولانا #نگه_داشتن #رها_کردن #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🍁✨🧘✨🔮✨🧘✨🍁
🎆 چراغ اگر می خواهد که او را بر بلندی نهند، برای دیگران می خواهد و برای خود نمی خواهد.
او را، چه زیر چه بالا، هرجا که هست، چراغ منور است، الا می خواهد که نور او به دیگران برسد. این آفتاب که بر بالای آسمان است
اگر زیر باشد، همان آفتاب است، والا عالم تاریک ماند. پس او بالا برای خود نیست، برای دیگران است.
"فیه ما فیه"
زیر و بالا و پیش و پس وصف تن است
بی جهت آن جان پاک روشن است
🍁✨🧘✨🔮✨🧘✨🍁
#مولانا #فیه_ما_فیه #چراغ #آفتاب #تاریکی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 چراغ اگر می خواهد که او را بر بلندی نهند، برای دیگران می خواهد و برای خود نمی خواهد.
او را، چه زیر چه بالا، هرجا که هست، چراغ منور است، الا می خواهد که نور او به دیگران برسد. این آفتاب که بر بالای آسمان است
اگر زیر باشد، همان آفتاب است، والا عالم تاریک ماند. پس او بالا برای خود نیست، برای دیگران است.
"فیه ما فیه"
زیر و بالا و پیش و پس وصف تن است
بی جهت آن جان پاک روشن است
🍁✨🧘✨🔮✨🧘✨🍁
#مولانا #فیه_ما_فیه #چراغ #آفتاب #تاریکی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
❄️✨🧘✨🔮✨🧘✨❄️
🎆 سه ﺑﯿﺖ، ﺳﻪ نگاه، و ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ؛
ﻣﻮﺳﯽ ( ﻉ ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ :
ﺍَﺭَﻧﯽ ( ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ) ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ :
ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ ( ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ )
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺳﻌﺪﯼ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺣﺎﻓﻆ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﻮﻻﻧﺎ :
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
،
ﺳﻪ ﺑﯿﺖ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ؛
ﻣﺜﻞ ﺳﻌﺪﯼ ، ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ
ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻓﻆ ، ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻻﻧﺎ ، ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ.....
❄️✨🧘✨🔮✨🧘✨❄️
#ارنی #لم_ترانی #موسی_و_خدا #سعدی #حافظ #مولانا #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 سه ﺑﯿﺖ، ﺳﻪ نگاه، و ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ؛
ﻣﻮﺳﯽ ( ﻉ ) ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻃﻮﺭ :
ﺍَﺭَﻧﯽ ( ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ) ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ :
ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ ( ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ )
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺳﻌﺪﯼ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﻣﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﺯﺩ ﺍﯾﻦ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺣﺎﻓﻆ :
ﭼﻮ ﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺳﯿﻨﺎ ﺍﺭﻧﯽ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﺬﺭ
ﺗﻮ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻨﻮ، ﻧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﻮﻻﻧﺎ :
ﺍﺭﻧﯽ ﮐﺴﯽ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺗﺮﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﭼﻪ ﺗﺮﯼ ﭼﻪ ﻟﻦ ﺗﺮﺍﻧﯽ
،
ﺳﻪ ﺑﯿﺖ، ﺳﻪ ﻧﮕﺎﻩ، ﺳﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ؛
ﻣﺜﻞ ﺳﻌﺪﯼ ، ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ
ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻓﻆ ، ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻻﻧﺎ ، ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ.....
❄️✨🧘✨🔮✨🧘✨❄️
#ارنی #لم_ترانی #موسی_و_خدا #سعدی #حافظ #مولانا #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
🎆 تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را
چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم
چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را
چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را
چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را
چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی
خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را
ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی
چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را
جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق
چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را
به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو
همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را
ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان
دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را
منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را
منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را
غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن
هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را
بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را
بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را
"مولانا"
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#اشعار #مولانا #ز_تو_هر_ذره_جهانی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را
ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را
چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم
چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را
چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را
چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را
چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی
خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را
ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی
چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را
جهت گوهر فایق به تک بحر حقایق
چو به سر باید رفتن چه کنم پای دوان را
به سلاح احد تو ره ما را بزدی تو
همه رختم ستدی تو چه دهم باج ستان را
ز شعاع مه تابان ز خم طره پیچان
دل من شد سبک ای جان بده آن رطل گران را
منگر رنج و بلا را بنگر عشق و ولا را
منگر جور و جفا را بنگر صد نگران را
غم را لطف لقب کن ز غم و درد طرب کن
هم از این خوب طلب کن فرج و امن و امان را
بطلب امن و امان را بگزین گوشه گران را
بشنو راه دهان را مگشا راه دهان را
"مولانا"
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#اشعار #مولانا #ز_تو_هر_ذره_جهانی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
✨✨🎆 خر برفت و خر برفت 🎆✨✨
یک صوفیِ مسافر، در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خَرَش را آب و علف داد و در طويله بست، و به جمع صوفيان پیوست. صوفيان فقير و گرسنه بودند. آه از فقر كه كفر و بی ايمانی به دنبال دارد!
صوفيان، پِنهانی خَر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خريدند و آن شب جشن مفّصلی بر پا كردند.
مسافرِ خسته را احترام بسيار كردند و از آن خوردنی ها خوردند. و صاحب خر را نیز گرامی داشتند.
او نيز بسيار لذّت می برد. پس از غذا، رقص و سماع آغاز كردند.
"صوفيان همه اهل حقيقت نيستند!"
از هزاران اندکی زین صوفیند
باقيان در دولت او می زيند
رقص آغاز شد، مطرب آهنگ سنگینی آغاز کرد و می خواند:
خر برفت و خر برفت و خر برفت
صوفيان با اين ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادی كردند. دست افشاندند و پای كوبیدند.
مسافر نيز به تقليد از آنها ترانه خر برفت و خر برفت را با شور می خواند.
هنگام صبح همه خداحافظی كردند و رفتند، صوفی بارش را برداشت و به طويله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد.
اما خر در طويله نبود، با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد.
خادم آمد ولی از خر خبری نبود، صوفی پرسيد: خر من كجاست؟
من خرم را به تو سپردم، و از تو می خواهم
خادم گفت: صوفيانِ گرسنه حمله كردند، من از ترس جان تسلیم شدم، آنها خر را بردند و فروختند
تو گوشت لذيذ را ميان گربه ها رها كرده بودی.
صوفی گفت: چرا به من خبر ندادی؟
حالا آنها همه رفته اند من از چه كسی شكايت كنم؟
خَرم را خورده اند و رفته اند!
خادم گفت: به خدا قسم، چند بار آمدم تو را خبر كنم. ديدم تو از همه شادتر هستی و بلندتر از همه می خواندی که خر برفت و خر برفت
گفتم تو خودت خبر داری و می دانی، پس دیگر من چه به او بگويم؟
صوفی گفت: آن غذا لذیذ بود و آن ترانه خوش و زيبا، مرا هم خوش می آمد.
مَر مرا تَقلیدشان بر باد داد
که دو صد لَعنَت بر آن تَقلید باد
آن صوفی از طمع و حرص به تقليد گرفتار شد و حرص عقل او را كور کرد!!!!
"مثنوی معنوی_مولانا "
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#حکایتهای_پند_آمیز #مثنوی_معنوی #مولانا #خر_برفت #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 خر برفت و خر برفت 🎆✨✨
یک صوفیِ مسافر، در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خَرَش را آب و علف داد و در طويله بست، و به جمع صوفيان پیوست. صوفيان فقير و گرسنه بودند. آه از فقر كه كفر و بی ايمانی به دنبال دارد!
صوفيان، پِنهانی خَر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خريدند و آن شب جشن مفّصلی بر پا كردند.
مسافرِ خسته را احترام بسيار كردند و از آن خوردنی ها خوردند. و صاحب خر را نیز گرامی داشتند.
او نيز بسيار لذّت می برد. پس از غذا، رقص و سماع آغاز كردند.
"صوفيان همه اهل حقيقت نيستند!"
از هزاران اندکی زین صوفیند
باقيان در دولت او می زيند
رقص آغاز شد، مطرب آهنگ سنگینی آغاز کرد و می خواند:
خر برفت و خر برفت و خر برفت
صوفيان با اين ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادی كردند. دست افشاندند و پای كوبیدند.
مسافر نيز به تقليد از آنها ترانه خر برفت و خر برفت را با شور می خواند.
هنگام صبح همه خداحافظی كردند و رفتند، صوفی بارش را برداشت و به طويله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد.
اما خر در طويله نبود، با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد.
خادم آمد ولی از خر خبری نبود، صوفی پرسيد: خر من كجاست؟
من خرم را به تو سپردم، و از تو می خواهم
خادم گفت: صوفيانِ گرسنه حمله كردند، من از ترس جان تسلیم شدم، آنها خر را بردند و فروختند
تو گوشت لذيذ را ميان گربه ها رها كرده بودی.
صوفی گفت: چرا به من خبر ندادی؟
حالا آنها همه رفته اند من از چه كسی شكايت كنم؟
خَرم را خورده اند و رفته اند!
خادم گفت: به خدا قسم، چند بار آمدم تو را خبر كنم. ديدم تو از همه شادتر هستی و بلندتر از همه می خواندی که خر برفت و خر برفت
گفتم تو خودت خبر داری و می دانی، پس دیگر من چه به او بگويم؟
صوفی گفت: آن غذا لذیذ بود و آن ترانه خوش و زيبا، مرا هم خوش می آمد.
مَر مرا تَقلیدشان بر باد داد
که دو صد لَعنَت بر آن تَقلید باد
آن صوفی از طمع و حرص به تقليد گرفتار شد و حرص عقل او را كور کرد!!!!
"مثنوی معنوی_مولانا "
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#حکایتهای_پند_آمیز #مثنوی_معنوی #مولانا #خر_برفت #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
🎆 شخص مردم آزاری بر سر راه دیگران بوته های خاری می کاشت. بوته ها باعث زخم در پای مردم میشد و لباسهایشان را پاره می کرد. هرچه عابران می گفتند که از این کار دست بردار و خارها را بکن گوش نمیداد .مردم به حاکم گفتند. حاکم به او گفت خار بن ها را بکن. او قول داد که چنین کند.
ولی به عهدش وفا نکرد و هر بار میگفت این بار خواهم کند ولی بوته ها محکمتر می شدند و بمرور توان خاربن برای کندن آنها کمتر می شد.
☀️ تو که می گوئی که فردا این بدان که به هر روزی که می آید زمان
☀️ آن درخت بد جوان تر می شود وین کننده پیر و مضطر می شود
☀️ خار بن در قوت و بر خاستن خار کن در پیری و در کاستن
☀️ او جوان تر می شود و هر دم سبز و تر خار کن هر روز زار و خشک تر
مولانا می گوید صفات بد در ما مانند بوته خار می ماند که اگر زودتر آنها را اصلاح نکنیم در ذات وخصلت ما اثر باقی می گذارد و مقابله با آن هر روز که می گذرد سخت تر می شود و گاهی حتی غیر ممکن است. پس فرصت را غنیمت شمار و هر چه زودتر بدی های خود را اصلاح کن که هرچه سن تو بیشتر می شود از بین بردن آن سخت تر خواهد شد.
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#مثنوی_معنوی #مولانا #خار #حکایتهای_پند_آمیز #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 شخص مردم آزاری بر سر راه دیگران بوته های خاری می کاشت. بوته ها باعث زخم در پای مردم میشد و لباسهایشان را پاره می کرد. هرچه عابران می گفتند که از این کار دست بردار و خارها را بکن گوش نمیداد .مردم به حاکم گفتند. حاکم به او گفت خار بن ها را بکن. او قول داد که چنین کند.
ولی به عهدش وفا نکرد و هر بار میگفت این بار خواهم کند ولی بوته ها محکمتر می شدند و بمرور توان خاربن برای کندن آنها کمتر می شد.
☀️ تو که می گوئی که فردا این بدان که به هر روزی که می آید زمان
☀️ آن درخت بد جوان تر می شود وین کننده پیر و مضطر می شود
☀️ خار بن در قوت و بر خاستن خار کن در پیری و در کاستن
☀️ او جوان تر می شود و هر دم سبز و تر خار کن هر روز زار و خشک تر
مولانا می گوید صفات بد در ما مانند بوته خار می ماند که اگر زودتر آنها را اصلاح نکنیم در ذات وخصلت ما اثر باقی می گذارد و مقابله با آن هر روز که می گذرد سخت تر می شود و گاهی حتی غیر ممکن است. پس فرصت را غنیمت شمار و هر چه زودتر بدی های خود را اصلاح کن که هرچه سن تو بیشتر می شود از بین بردن آن سخت تر خواهد شد.
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#مثنوی_معنوی #مولانا #خار #حکایتهای_پند_آمیز #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 این نماز آخر برای آن نیست که همه روز قیام و رکوع و سجود کنی. الّا غرض ازین آن است که می باید آن حالتی که در نماز ظاهر می شود پیوسته با تو باشد، اگر در خواب باشی و اگر بیدار باشی و اگر بنویسی و اگر بخوانی در جمیع احوال خالی نباشی از یاد حقّ تا "هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ" باشی.
"فیه مافیه"
#فیه_مافیه #مولانا #نماز #تعالیم_معنوی
#راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
"فیه مافیه"
#فیه_مافیه #مولانا #نماز #تعالیم_معنوی
#راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
🎆 در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوب تر اما محبوب مجنون نبودند. مجنون را می گفتند که " از لیلی خوبترانند، بر تو بیاریم؟
" او می گفت که " آخر من لیلی را به صورت دوست نمی دارم و لیلی صورت نیست. لیلی به دست من همچون جامی است. من از آن جام شراب می نوشم. پس من عاشق شرابم که ازو می نوشم و شما را نظر بر قدح است. از شراب آگاه نیستید؛ این را عشقی و شوقی باید تا شراب را از قدح بشناسد. همچنانکه آن گرسنه ده روز چیزی نخورده است و سیری به روز پنج بار خورده است هر دو در نان نظر می کنند آن سیر صورت نان می بیند و گرسنه صورت جان می بیند. این نان همچون قدح است و لذّت آن همچون شراب است در وی و آن شراب را جز به نظر اشتها و شوق نتوان دیدن.
اکنون اشتها و شوق حاصل کن ، تا صورت بین نباشی و در کون و مکان همه معشوق بینی. صورت این خلقان همچون جام هاست و این علم ها و هنرها و دانش ها نقش های جام است. نمی بینی که چون جام شکسته می شود آن نقش ها نمی ماند؟ پس کار آن شراب دارد که در جانِ قالب هاست.
"فیه مافیه"
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#فیه_مافیه #مولانا #مجنون_و_لیلی #شراب_ملکوتی #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوب تر اما محبوب مجنون نبودند. مجنون را می گفتند که " از لیلی خوبترانند، بر تو بیاریم؟
" او می گفت که " آخر من لیلی را به صورت دوست نمی دارم و لیلی صورت نیست. لیلی به دست من همچون جامی است. من از آن جام شراب می نوشم. پس من عاشق شرابم که ازو می نوشم و شما را نظر بر قدح است. از شراب آگاه نیستید؛ این را عشقی و شوقی باید تا شراب را از قدح بشناسد. همچنانکه آن گرسنه ده روز چیزی نخورده است و سیری به روز پنج بار خورده است هر دو در نان نظر می کنند آن سیر صورت نان می بیند و گرسنه صورت جان می بیند. این نان همچون قدح است و لذّت آن همچون شراب است در وی و آن شراب را جز به نظر اشتها و شوق نتوان دیدن.
اکنون اشتها و شوق حاصل کن ، تا صورت بین نباشی و در کون و مکان همه معشوق بینی. صورت این خلقان همچون جام هاست و این علم ها و هنرها و دانش ها نقش های جام است. نمی بینی که چون جام شکسته می شود آن نقش ها نمی ماند؟ پس کار آن شراب دارد که در جانِ قالب هاست.
"فیه مافیه"
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#فیه_مافیه #مولانا #مجنون_و_لیلی #شراب_ملکوتی #تعالیم_معنوی #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
✨✨🎆 مرگ ارادي 🎆✨✨
مرگ يا موت ارادي، اصطلاحي در عرفان مي باشد كه در آن اشخاص خاصي مي توانند به طور كامل از بدن خود جدا شوند و رشته هاي ارتباطي كالبدهاي بالاتر وجود خويش را با كالبد فيزيكي به طور كامل قطع نمايند. اين امر مستلزم مهارت فراوان در خروج از بدن و گسستن بندهاي رابط انرژي بين كالبد فيزيكي و كالبدهاي بالاتر مي باشد كه مربوط به اساتيد والاي عرفان است. در طي همه خروج ها فرد از كالبد جدا شده و پس از مدتي به آن بر مي گردد، اما در مرگ ارادي يا ماهاسامادهي فرد به طور كامل كالبد فيزيكي را ترك مي كند.
مولوي در مثنوي معنوي مي فرمايد:
هم در آن دم شد دراز و جان بداد
همچو گل در باخت سر، خندان و شاد
(مثنوي معنوي- دفتر پنجم- بيت1256)
يكي از بهترين مثال هايي كه در ادبيات فارسي در اين مورد مي توان از آن نام برد، داستان عطار و فقيري است كه به دكان او براي گدايي آمده بود. مردي كه با عمل خود آتش در جان عطار زد و او را از ظاهر مردي ثروتمند و دنيايي به فردي روحاني و آسماني بدل نمود. حالا اين فقير كه بود و چه نامي داشت، مهم نيست، اما كاري كه كرده در زمره كارهاي اساتيد بزرگ عرفاني است. اساتيدي كه از دروازه هاي مرگ عبور كرده اند و مرگ و زندگي آنها در دست خودشان است. «عطار قبل از اين که وارد سير و سلوک شود روزي در دکان عطاري خويش نشسته بود. گدايي ژنده پوش وارد شد و کاسه گدايي پيش آورد. شيخ عطار گفت : « تو با اين کاري که مي کني چگونه خواهي مرد؟» گدا لبخندي مرموز به لب آورد و آنجا در ميانه دکان عطار دراز کشيد و کاسه گداييش را زير سر گذاشت و گفت:« اينگونه...» و چشمانش را فرو بست و مُرد. عطار منقلب شد و از آنجا بود که همه اموال خود را به فقرا بخشيد و وارد وادي سير و سلوک شد و دست از دنيا و مسايل دنيوي کشيد.» در عرفان هند نيز بسياري از اساتيد با مرگ هاي آگاهانه و گاهي با مرگ اختياري و ارادي از دنيا رفته اند. اين نوع مرگ ها كه به نام سامادهي بزرگ يا سامادهي آخر يا ماهاسامادهي معروف است در بين برخي اساتيد عرفاني هند ديده شده است. در كتاب سرگذشت يك يوگي، پاراماهانسا يوگاناندا كه نمي خواهد استادش بميرد از استاد خود، شري يوكتشوار درخواست مي كند كه زنده بماند و او نيز اعلام مي دارد كه به خاطر درخواست شاگردش يوگاناندا يك سال ديگر در اين كره خاكي خواهد زيست. يكي از معروف ترين ماهاسامادهي هاي بزرگ اين عصر متعلق به قديس اعظم، سوامي شيواناندا است كه با مرگي اختياري از دنيا رفته است.
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#مرگ_ارادی #ماها_سامادی #مولانا #مثنوی #عطار #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
✨✨🎆 مرگ ارادي 🎆✨✨
مرگ يا موت ارادي، اصطلاحي در عرفان مي باشد كه در آن اشخاص خاصي مي توانند به طور كامل از بدن خود جدا شوند و رشته هاي ارتباطي كالبدهاي بالاتر وجود خويش را با كالبد فيزيكي به طور كامل قطع نمايند. اين امر مستلزم مهارت فراوان در خروج از بدن و گسستن بندهاي رابط انرژي بين كالبد فيزيكي و كالبدهاي بالاتر مي باشد كه مربوط به اساتيد والاي عرفان است. در طي همه خروج ها فرد از كالبد جدا شده و پس از مدتي به آن بر مي گردد، اما در مرگ ارادي يا ماهاسامادهي فرد به طور كامل كالبد فيزيكي را ترك مي كند.
مولوي در مثنوي معنوي مي فرمايد:
هم در آن دم شد دراز و جان بداد
همچو گل در باخت سر، خندان و شاد
(مثنوي معنوي- دفتر پنجم- بيت1256)
يكي از بهترين مثال هايي كه در ادبيات فارسي در اين مورد مي توان از آن نام برد، داستان عطار و فقيري است كه به دكان او براي گدايي آمده بود. مردي كه با عمل خود آتش در جان عطار زد و او را از ظاهر مردي ثروتمند و دنيايي به فردي روحاني و آسماني بدل نمود. حالا اين فقير كه بود و چه نامي داشت، مهم نيست، اما كاري كه كرده در زمره كارهاي اساتيد بزرگ عرفاني است. اساتيدي كه از دروازه هاي مرگ عبور كرده اند و مرگ و زندگي آنها در دست خودشان است. «عطار قبل از اين که وارد سير و سلوک شود روزي در دکان عطاري خويش نشسته بود. گدايي ژنده پوش وارد شد و کاسه گدايي پيش آورد. شيخ عطار گفت : « تو با اين کاري که مي کني چگونه خواهي مرد؟» گدا لبخندي مرموز به لب آورد و آنجا در ميانه دکان عطار دراز کشيد و کاسه گداييش را زير سر گذاشت و گفت:« اينگونه...» و چشمانش را فرو بست و مُرد. عطار منقلب شد و از آنجا بود که همه اموال خود را به فقرا بخشيد و وارد وادي سير و سلوک شد و دست از دنيا و مسايل دنيوي کشيد.» در عرفان هند نيز بسياري از اساتيد با مرگ هاي آگاهانه و گاهي با مرگ اختياري و ارادي از دنيا رفته اند. اين نوع مرگ ها كه به نام سامادهي بزرگ يا سامادهي آخر يا ماهاسامادهي معروف است در بين برخي اساتيد عرفاني هند ديده شده است. در كتاب سرگذشت يك يوگي، پاراماهانسا يوگاناندا كه نمي خواهد استادش بميرد از استاد خود، شري يوكتشوار درخواست مي كند كه زنده بماند و او نيز اعلام مي دارد كه به خاطر درخواست شاگردش يوگاناندا يك سال ديگر در اين كره خاكي خواهد زيست. يكي از معروف ترين ماهاسامادهي هاي بزرگ اين عصر متعلق به قديس اعظم، سوامي شيواناندا است كه با مرگي اختياري از دنيا رفته است.
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#مرگ_ارادی #ماها_سامادی #مولانا #مثنوی #عطار #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
🎆 در نزد او دو "من" نمیگنجد.
تو "من" میگویی، و او "من"
یا تو بمیر پیش او، یا او پیش تو بمیرد. تا دویی نماند.
اما آنکه او بمیرد امکان ندارد. او را این لطف هست که اگر ممکن بود برای تو بمیرد. تا دوییت از بین برود و یگانگی حاصل شود. اکنون چون مردن او میسر نیست، تو بمیر. تا او بر تو تجلی کند.
آفتاب را آن لطف هست که پیش خفاش بمیرد. اما چون امکان ندارد، می گوید که ای خفاش. لطف من به همه رسیده است. خواهم که در حق تو نیز احسان کنم. تو بمیر....
زیرا که مردن تو ممکن است. تا از نور جلال من بهره مند گردی و از خفاشی بیرون آیی و عنقای قاف قربت گردی....
"فیه مافیه_مولانا"
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#من #دوئیت #فیه_ما_فیه #مولانا #سخن_بزرگان #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot
🎆 در نزد او دو "من" نمیگنجد.
تو "من" میگویی، و او "من"
یا تو بمیر پیش او، یا او پیش تو بمیرد. تا دویی نماند.
اما آنکه او بمیرد امکان ندارد. او را این لطف هست که اگر ممکن بود برای تو بمیرد. تا دوییت از بین برود و یگانگی حاصل شود. اکنون چون مردن او میسر نیست، تو بمیر. تا او بر تو تجلی کند.
آفتاب را آن لطف هست که پیش خفاش بمیرد. اما چون امکان ندارد، می گوید که ای خفاش. لطف من به همه رسیده است. خواهم که در حق تو نیز احسان کنم. تو بمیر....
زیرا که مردن تو ممکن است. تا از نور جلال من بهره مند گردی و از خفاشی بیرون آیی و عنقای قاف قربت گردی....
"فیه مافیه_مولانا"
🌿✨🧘✨🔮✨🧘✨🌿
#من #دوئیت #فیه_ما_فیه #مولانا #سخن_بزرگان #راهی_بسوی_خدا
@pathwaystogod
@mazeye_malakoot