ماتیکان‌داستان
2.53K subscribers
4.91K photos
538 videos
735 files
1.16K links
📚 داستان‌نویسان و دوستداران داستان

📢ماتیکان‌داستان را به شیفتگان فرهنگِ ایران‌زمین معرفی کنید

📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و شاید با دیدگاه گردانندگان ماتیکان‌داستان همسو نباشد.


وحید حسینی ایرانی؛ فریبا چلبی‌یانی و ...

@vahidhosseiniirani
Download Telegram
  فایل پی دی اف رمان "رازهای سرزمین من" اثر "رضا براهنی"
دو جلد در دو فایل جداگانه
#رضا_براهنی
Forwarded from Deleted Account
شیوه نگارش گلشیری / یادداشتی از رضا براهنی/ پاره 1
هوشنگ گلشیری در زندگی نه چندان طولانی از نظر ماه و سال، اما بسیار پربار از لحاظ تولید فرهنگی و ادبی و نیز وقف بیش از دو دهه از زندگی پربارش در راه " آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثناء"¹ بر ادبیات ایران تاثیری عمیق گذاشته است. گرد فراموشی بر چهره او هرگز نخواهد نشست.

در زمان مرگ او در یادداشت کوتاهی که برای قرائت در مراسم تدفین به ایران فرستادم، در چهار پنج سطر اول آن اشاره کردم که مرگ او یگانه ای است از میان سه یا چهار یگانه این زمان، این زبان و این نثر. در قصه کوتاه در نسل خود تالی نداشت، ندارد. هم قامت هایش هدایت و چوبک اند، و شاید – می گویم شاید - بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی.

در قصه بلند کارِ بدیع کرده است. گلشیری نوع ادبی را به هم ریخته است. هم از قصه کوتاهِ بلند، و هم از نوعِ رمان، نوع زدایی کرده است، که حاصل کار شازده احتجاب است، و به نوعی آینه های دردار، که در حد وسط بین قصه کوتاهِ بلند، و رمان از سویی دیگر، راقمِ نوعی ادبی بوده است. 

در این آثار، و قصه های بیشمار کوتاهش، با وسواس انسان و زبان سر و کار داریم، و نیز با وسوسه مرگ و وسوسه شهادت و معصومیت، و نقیض های رندانه این دو.² به مسائلی از این دست ذیلا خواهم پرداخت. اما بگویم که هرچند نوشتن و ادبیات قصّوی کار اصلی او بود، در چند حوزه دیگر نیز کار جدی کرده، که یکی از آنها نقد و انتقاد ادبی است، و دیگری تربیت قصه نویسان جوان، که اکنون بسیاری از آنان کارهای جدی تحویل ادبیات معاصر فارسی داده اند.

در موضوع دیگر در حوزه مبارزه با سانسور و شرکت با سایر نویسندگان و شاعران معاصر، به ویژه در هر دو رژیم سلطنتی و اسلامی – در جهت افشای خفقان و کوشش در راه بازکردنِ فضا برای ارائه آزادانه آثار ادبی و هنری – بی هیچ حصر و استثناء و یا حضور سانسور.

ضرورت دارد در آغاز این یادداشت اشاره کنم به گروه پنج نفره مرکب از سیمین بهبهانی، محمود دولت آبادی، هوشنگ گلشیری، دکتر جواد مجابی و راقمِ این یادداشت، که از سوی اعضای کانون در کوشش احیای کانون نویسندگان ایران انتخاب شده بودیم. در آن زمان چندین مصاحبه کردیم، خواستیم شعرخوانی بگذاریم برای جمع آوری اعانه برای زلزله زدگان شمال غرب، و با قرار نگرفتن در گود مطبوعات ماهانه آن زمان از طریق نگارش مقاله یا مصاحبه های خودی و جمعی، پیام کانون را به گوش همگان برسانیم. در مصاحبه ای با مجله آدینه آن زمان، یک یک اندیشه هامان را با مردم در میان گذاشتیم.
هوشنگ گلشیری نظرش را در حوزه رمان و مسئله سانسور چنین بیان کرد:
" از نظر من چاپ و نشر کتاب باید آزادانه باشد. با برخی از معیارهایی که در شرایط کنونی اعمال می شود، حتی بسیاری از کتابهای کلاسیک فارسی را نمی توان چاپ کرد، مثل مثنوی مولوی، کلیات عبید زاکانی، هزار و یک شب، ... رمان و داستان یعنی آزادی، یعنی اعتقاد داشتن به آزادی فردی. رمان نویس نمی تواند سانسور را بپذیرد. از کار و اثر نباید تعبیرهای عجیب و غریب کرد. نباید کسانی که تخصصی در کار داستان ندارند، درباره انتشار داستان و رمان تصمیم بگیرند .... وقتی در جامعه، خیانت، دزدی، بیماری روانی و... وجود دارد، نویسنده درباره آنها می نویسد."

"نویسنده باید بدی ما را نیز بنویسد تا بتواند از آنها انتقاد کند. نوشتن رمان هایی که همه آدم های آن چای می خورند و حرف های اخلاقی می زنند، دردی را دوا نمیکند. ریا و دروغ است. بروید و تحقیق کنید و بپرسید که جانی ها، دزدها، و منحرفان کدامشان رمان خوانده اند و در نیمه رمان فاسد شده اند. گمان نمی کنم یک نفر را پیدا کنید که با خواندن رمان و داستان دست به خیانت زده باشد و یا دچار فساد اخلاقی شده باشد... اگر می خواهیم رمان و داستان داشته باشیم باید بپذیریم که در رمان و داستان تمام ابعاد زندگی راه می یابد... رمان نویس انسان معتقد به آزادی است و انسان برای ارتباط با جهان به داستان، فیلم و روزنامه احتیاج دارد. با حذف رمان و داستان انسان را از شناخت زندگی محروم می کنیم. لازمه خلق رمان آزادی نویسنده است. قانون حقوق مولفان و مصنفان باید این آزادی را به رسمیت بشناسد..."³
#رضا_براهنی
Forwarded from Deleted Account
شیوه نگارش گلشیری / یادداشتی از رضا براهنی/ پاره 2

ماموریت رمان را تعیین کرده بود. تکه به تکه، جزء به جزء، مرموز، مثل نوعی مخفی کاری پیچیده، مثل مورچه های مصمم که زیرپای عابران برای چیزهای نامعلوم و نامحسوس را، انگار به تبع ماموریتی مخفی و محتوم باید به لانه نامعلوم برسانند. کلمات به هم می رسیدند، از هم جدا می شدند، تلفیق دیگری از آن ها وسط سطر بعدی پیدا می شد، با یک وسواس عجیب زیرجلکی، از تو، انگار از زیر کاغذ آهن ربایی تراشه های کلمات را روی کاغذ این و آن می برد و ناگهان شازده می شد، فخری می شد، فخر النسا می شد و یا قصه ای می شد که گلشیری ایستاده بود و در یکی از شهرهای اروپا، وسط یکی از جلسات خصوصی کانون یا در جلسات هشت نفره خودشان بر سر جمع می خواندند با آن صدای گرفته، با آن دقت و ممارست، ریز ریز، ریز ریز ریز، و آنها را به هم کوک می زد، مثل استاد قالیباف که تند تند نخ های رنگین را گره می زد، و این می شد قصه به زعم من، داستان به زعم من، و اصلا چه فرق می کرد که اسمش چه باشد، مساله این بود که این جزییات دقیق بیرونی، یعنی بیرون و خارج از کلمات بود که اهمیت داشت.

گلشیری رئالیست طبیعت و اجتماع و سرنوشت و این قبیل مسائل نبود، رئالیست زبانی بود که با آن چیزها آفریده می شد، خواه ارجاع خارج از کلمه وجود داشته باشد، خواه نداشته باشد، و از این نظر شبیه نقاش مینیاتور بود که با جزئیات سر و کار داشت، که با ترکیب آن جزئیات سر و کار داشت. و این هیچ شباهتی به توصیف یک گاو و اسب در طویله و بیرون طویله نداشت.

یک نوع چشم پوشی از چیزهای بیرون از زبانی بود که او به دقت آن را به طبیعت ثانوی زندگیش تبدیل کرده بود تا همه چیز را به صورتی نو بگوید که فقط او می خواست و می توانست بگوید. مجال آوردن مثال نیست، اما نگاه کنید، به هرچیزی که نوشته، اعصاب آدم را خرد می کند با این وسواس کنار هم گذاشتن کلمات، گویی قرار است رمان مربوط به آدمهایی نباشد که او آن ها را می شناسد و نمی شناسد، بلکه او آن ها را به صورت روابط مختلف کلمات با یکدیگر نگاه می کند، و ناگهان می بینی که یک چیزی که قبلا به آن اشاره کرده بود، از زبان یک شخصیت در حضور شخصیت دیگر به صورت دیگر بیان می کند.

استعدادی غریب که فقط در حضور استادان کلاسیک مینیاتور ایرانی و یا نقاشی چینی و یا کاشیکاری یک مسجد کهن دیده می شود. گاهی آنچه می خواهد بگوید، انگار یادش رفته باشد، اما خود آن یادش رفتن هم بخشی از یک نقشه مینیاتوری زبان است. گاهی آدم وسط قرائت اثر، احساس می کند نویسنده یادش رفته چه می خواسته بگوید، تنها پس از قرائت چند صفحه دیگر است که می فهمد آن یاد رفتن بخشی از خاطره به یاد داشتن بود، چرا که چفت و بست ها از پشت سر می رسند و اثر را به صورت نوعی زبانسازی برای آن قصه بخصوص در کنار قصه های دیگر گلشیری، در برابر خواننده می گذارد.
#رضا_براهنی
#هوشنگ_گلشیری
Forwarded from گاه نوشت ... (Vahid sadre fozalaei)
🖋

دور نیست عصری که توی خانه‌ی سبز و حیاط زنده‌اش، زیر درخت انجیر نشستیم و از کلمات گفتیم و از نویسندگان و دغدغه‌ها و نگرانی‌هامان. از میراثی که ساعدی و بهرنگی و براهنی برایمان به یادگار گذاشته‌اند.
هم‌قلمان و همراهان گرامی...
حالا دوقدم مانده تا این تولد مبارک و اتفاق خوش که حاصل ساعت‌ها هم‌فکری و گفتگوست، برای اعتلای کلمه و سنت غریب نوشتن، دست همراهی به سویتان دراز می‌کنیم.
همراهمان باشید...
#همین
اینستاگرام:
@tabriz_writers__association
تلگرام:
T.me/tabrizwriters
ایمیل:
tabriz.writers@yahoo.com
#انجمن_نویسندگان_تبریز
#کلمه
#نویسنده
#داستان
#غلامحسین_ساعدی
#رضا_براهنی
#صمد_بهرنگی
#داستان_تبریز
#تبریز
#فرهنگ
#هنر
#نویسندگان_تبریز
#گاه_نوشت
#افسانه_ذوقی
#سعید_منافی
#نعیمه_کرداوغلوی_آذر
#آرزو_اسلامی
#وحید_صدر_فضلائی
#امیر_اقدم
#ابراهیم_رفاقت