مسجد محمد رسول الله ﷺ زعفران
4.46K subscribers
9.71K photos
18.7K videos
40 files
282 links
مسجد اهل سنت سرپل ذهاب محلە زعفـــــــــران
با نظارت ماموستا جوهر موحدی

باارسال کلیپ های تاثیرگذار و مطالب آموزندە درثواب آن سهیم باشید 👇🏾👇🏾

@masjedemzaafaran

پل ارتباطی با ماموستا جهت ارسال سوالات شرعی،بیان انتقادات، پیشنهادات و تبلیغات
Download Telegram
❗️ #مگه_میشه_عاشق_این_شخصیت_نشد؟!! 👇👇

هرکه را می دید #سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.

وقتی با کسی #دست می داد، دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید و صبر می کرد تا طرف مقابل دستش را بکشد.

با مردم چنان #معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد او است.

هرگاه با کسی #هم_صحبت می شد، به سخنان او خوب گوش فرا می داد.

چون با کسی #سخن می گفت، کاملا برمی گشت و رو به او می نشست.

#هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد، مگر آن که حرف لغو و باطل بگوید.

#هدیه را قبول می کرد اگرچه به اندازه یک جرعه شیر بود.

هرگز #مذمّت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان را نمی گفت.

بر #جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد.

سراغ دوستان خود را می گرفت و همواره #جویای حال آنان می شد.

#دوستانش را به بهترین نام هایشان صدا می زد.

هرگاه چیزی به #فقیر می بخشید، به دست خودش می داد و به کسی حواله نمی کرد.

#پیران را بسیار اکرام می کرد و با #کودکان بسیار مهربان بود.

برای فوت #دنیا ناراحت نمی شد و یا به خشم نمی آمد.

برای #خدا آن چنان به خشم می آمد که دیگر کسی او را نمی شناخت.

#هرگز برای خودش انتقام نگرفت، مگر آن که حریم حق شکسته می شد.

هیچ خصلتی نزد او منفورتر از #دروغگویی نبود.

در خوراک و پوشاک چیزی زیادتر از خدمتکارانش #نداشت.

کفش و لباسش را خودش #وصله می کرد.

همیشه #خوشبو بود .

همیشه با #وضو بود و هنگام وضوگرفتن #مسواک می زد.

تا #گرسنه نمی شد، غذا نمی خورد و قبل از سیرشدن از تناول منصرف می شد.

اوقات داخل منزل را به #سه_بخش تقسیم می کرد: بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و نیز بخشی برای خودش بود، و وقت خودش را نیز با مردم قسمت می کرد.

✔️او کسی نبود جز «#محمد_مصطفی ﷺ»پیامبر مهربان ما❗️


اَللَّهُمَّ صَلِّ و سلّم عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ
🍃🌺🍃@masjedezaafaran
⚡️داستان مفید وتاثیرگذار⚡️

🔻شخصي در #جنگل قدم میزد که #ناگهان #صدای #شیر #وحشتناک به گوشش رسید، به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر #گرسنه ایی با #سرعت به #سمتش می آید.
مرد بلا فاصله پا به فرار گذاشت، ناگهان شخص مذکور چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب محکم گرفته آویزان بود.
شخص نفس تازه کشید متوجه شد که در درون چاه اژدهای بزرگ برای بلعیدن شخص لحظه شماری میکند.
شخص برای نجات از شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سیاه و سفید دارند از پایین چاه از طناب بالا می آیند،
وهمزمان دارند طناب را میخورند و می بلعند.
شخص بسیار ترسیده بود باشتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد.
تا موش ها سقوط کند اما فایده نداشت، واز شدت تکان دادن طناب داشت با دیوار چاه بر خورد میکرد.
ناگهان متوجه شد که بدنش با چیز نرم برخورد میکند.
خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوار چاه قرار دارد.
و دستش که آغشته به عسل بود لیسید واز شیرنی عسل لذت برد.
وشروع کرد به خوردن عسل
شیر، اژدها و موش ها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
خواب ناراحت کننده ای بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد.
ونزد عالمی رفت تفسیر خوابش را پرسید.
آن عالم به او گفت تفسیر خوابت بسیار ساده است.

شیری که دنبالت می کرد ملک الموت (عزراییل) بوده....
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است....
طنابی که در آن آویزان بودی همان عمرت است....
وموش سیاه و سفید که طناب را میخوردند همان شب و روز هستند که عمر ترا میگیرند.
شخص گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت عسل همان دنیاست که از لذت و شیرنی آن مرگ حساب و کتاب را فراموش کرده ای.

👈نشر این داستان برای پند به دیگران صدقه جاریه 🌺

🍃🌸🍃@masjedezaafaran