چی برات بنویسم امشب عزیز عالم؟ هیچم. ولی دم مسیحای تو گرم که میذاری شب جمعهها یادت باشیم
عزیزدلم
جز تو کسی طریق رفاقت بلد نبود
جز تو کسی به حال دل ما محل نداد
#حبيبئلبي
عزیزدلم
جز تو کسی طریق رفاقت بلد نبود
جز تو کسی به حال دل ما محل نداد
#حبيبئلبي
مصارع العشاق 𓂆
مهاجر، دل به ماندن نسپرده است و حیات دنیا را سفری میبیند کوتاه، از مبداء تولد تا مقصد مرگ، و اینچنین، به حقیقت عالم نزدیکتر است. آوینی
تو از دل بستن میگی و من چیزی که حس میکنم بیتعلقی مطلقه
نمیخوام از خودم و خلوتی که ساختم بیرون بیام. رهای رها موندم بین زمین و آسمون و همهچیز برام یه خاطرهی دوره. دووور مثل خونه. اینجایی که هستم خونه نیست و اونجایی که قراره برم هم دیگه سخته که بتونم ازش حس خونه بگیرم. یادم نمیاد تعلق داشتن یا دوست داشتن دقیقا چه حسی بود. نه دل به موندن سپردم نه به رفتن. همهچیز تو نظرم گذراست و جز صحنههای خداحافظی تصویر دیگهای به یاد ندارم. عمر همه لحظهی وداعست
و من حالا که به این کنج و این تنهایی و این پنجرهی رو به دریا عادت کردم؛
خاطرم نمانده شهر من کجاست
نمیخوام از خودم و خلوتی که ساختم بیرون بیام. رهای رها موندم بین زمین و آسمون و همهچیز برام یه خاطرهی دوره. دووور مثل خونه. اینجایی که هستم خونه نیست و اونجایی که قراره برم هم دیگه سخته که بتونم ازش حس خونه بگیرم. یادم نمیاد تعلق داشتن یا دوست داشتن دقیقا چه حسی بود. نه دل به موندن سپردم نه به رفتن. همهچیز تو نظرم گذراست و جز صحنههای خداحافظی تصویر دیگهای به یاد ندارم. عمر همه لحظهی وداعست
و من حالا که به این کنج و این تنهایی و این پنجرهی رو به دریا عادت کردم؛
خاطرم نمانده شهر من کجاست
خمید پیکرم از انتظار و جان به لب آمد
قدح به یاد تو کج کردهام، بیا که نریزد
بیدل
قدح به یاد تو کج کردهام، بیا که نریزد
بیدل
مصارع العشاق 𓂆
خب "من نیستم ار کسی دگر هست از دوست به یاد دوست خرسند" من و سعدی نیستیم آقا نیستیم
مایهی خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم
حافظ
میکنم جهد که خود را مگر آنجا فکنم
حافظ
بچهها من واقعا به تنها چیزی که احساس نیاز میکنم الان مشهده. فقط مشهد فقططط امام رضا
وسط بچههای شوروی سابق نشستم که دارن میگن "دن بابِتی" (روز پیروزی)
امروز سالروز پایان جنگ جهانی دومه
امروز سالروز پایان جنگ جهانی دومه
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که میخواهد این قوی، زیبا بمیرد
امروز ترم دومم هم تموم شد. یکی دیگه مونده برای تابستون و الان میرم برای چهار هفته تعطیلی. امیدوارم دوباره افسردگی بغلم نکنه. ولی امروز بعد مدتها دچار احساسات شدم، حس فقدان حس دلتنگی حس اینکه عالم عالم فراقه و فهمیدن اینکه دانشگاه کویت و این دوره چه چیزهایی بهم داد و اگه نباشه چیا رو از دست میدم. به قول الیانورای ارمنی، سرشار از چند کیلو احساس مختلفم...
که میخواهد این قوی، زیبا بمیرد
امروز ترم دومم هم تموم شد. یکی دیگه مونده برای تابستون و الان میرم برای چهار هفته تعطیلی. امیدوارم دوباره افسردگی بغلم نکنه. ولی امروز بعد مدتها دچار احساسات شدم، حس فقدان حس دلتنگی حس اینکه عالم عالم فراقه و فهمیدن اینکه دانشگاه کویت و این دوره چه چیزهایی بهم داد و اگه نباشه چیا رو از دست میدم. به قول الیانورای ارمنی، سرشار از چند کیلو احساس مختلفم...