مصارع العشاق 𓂆
به حشرم وعدهی دیدار اگر دادی نمیرنجم وصال چون تویی را صبر، این مقدار میباید
من از تنهایی مداحی گوش دادن و خوندن و تو تنهایی برات گریه کردن دلم گرفته. تو جمع خادمات، فارسی گریه کردن پیش رفیقام که میشه از تو باهاشون حرف زد، یه چیز دیگهست. من فکر میکردم امسال ممکنه توفیق خادمی امین الله رو داشته باشم٫ از پارسال خواستم و خواستم و خواستم و نشد. از الان دارم میسوزم. پارسال نشد برسم کربلات، دیگه تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. ولی بیا امسال به قلبم، به نیمهجان ناقابلم، به جوونیم رحم کن. بیا و برسون مارو #حبيبئلبي
کمتر از یکساعت با حرم فاصله داریم. نتونستیم دیگه، نکشیدیم، نشد. هرچند که پیام دادم و گفتم:«با اینکه نابودم، روح و جسمم در فناترین حالته، اگه میری حرم پاشم بیام»؛ نرفت، نرفتم. کاش میشد بیام حرم و بمیرم. حالا رسیدیم کربلا، حالا که بعد دو سال رسوندیمون به سرزمینت. حالا که گرهها تنگ شدن، اونقدر تنگ که دور گردنم رو گرفتن و دارن خفهم میکنن وارد مرزهای سرزمین تو شدم. خیالم راحته از سایهی تو. حالا همه رو جا دادم تو خونهی ام حیدر و خودم یه گوشهی خیلی کوچیک رو زمین خوابیدم، آب ریخت زیرم رو بقایای یه شاپرک مرده، برق رفت، پام پیچ خورده، خیلی گشنمه، سرم درد میکنه، لباسام گلی و خاکیه، همه جونم درد میکنه، حالم بده حالم پریشونه و مداوام فقط وفقط و فقط دست خودت و عباسته و من در یک ساعتی حرمت نفس میکشم. کاش بیام حرمت و کنار شیشگوشهت بمیرم. #حبيبئلبي
میگفت وقتی که ناامیدی به اوج برسه، گشایش نزدیکه. آخه عزیزدلم، کسی که تو رو داشته باشه ناامید میشه مگه؟
#حبيبئلبي
#حبيبئلبي