دختر فلسطین🇵🇸
1.77K subscribers
60 photos
30 videos
14 files
4 links
آمده ایم که بهر چیزی ببریم …هر اختلاف نظری که داری عزیز، بیا بمانیم و «شنیدن یکدیگر» را تمرین کنیم باهم ..هم درباره ی هرچیزی که نمیشه انجا گفت، اینجا بگیم!
Download Telegram
روز آدینه اتون بخیر

امروز یکی از موزیک ویدیوهای مورد علاقم برای #فلسطین رو میذارم

شعر از #محمود_درویش شاعر پرآوازه فلسطینی و خواننده مشهور اردنی الاصل
#بشر


^میتونید کلی کارهای خلاقانه بسازید‌ و روی خیلی از کارها به عنوان کاور بذارید و یا ایموشن گرافیک درست کنید با این اهنگ فوق العاده👌🏽
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قطعه: عن إنسان
خواننده: #بشر
شعر: #محمود_درویش

وضعوا على فمه السلاسل
ربطوا يديه بصخرة الموتى
و قالوا : أنت قاتل

أخذوا طعامه و الملابس و البيارق
ورموه في زنزانة الموتى
وقالوا: أنت سارق!
طردوه من كل المرافيء
أخذوا حبيبته الصغيرة
ثم قالوا: أنت لاجئ

يا دامي العينين و الكفين!
إن الليل زائل
لا غرفة التوقيف باقية
و لا زرد السلاسل!
نيرون مات ، ولم تمت روما..
بعينيها تقاتل !
وحبوب سنبلة تموت
ستملأ الوادي سنابل..

ترجمه:
دربارهٔ انسان

بر دهانش زنجیر گذاشتند
دستانش را به صخرهٔ مرگ بستند
و گفتند: تو قاتلی

غذا، لباس و پرچم‌هایش را گرفتند
و او را در سلول مردگان انداختند
و گفتند: تو دزدی.
او را از همه بنادر بیرون کردند
محبوبِ کوچکش را گرفتند
و گفتند: تو پناهنده‌ای

ای خونین چشم و خونین دست
شب رفتنی است
نه اتاق بازداشت می‌ماند
و نه حلقه‌های زنجیر
نرون مرد، اما رم نمرده است
با چشم‌های خود می‌جنگد
و خوشه‌ای که ‌خشک می‌شود
دره را پر از خوشه می‌کند.
دختر فلسطین🇵🇸
Audio
قطعه: عن إنسان
خواننده: #بشر
شعر: #محمود_درویش

وضعوا على فمه السلاسل
ربطوا يديه بصخرة الموتى
و قالوا : أنت قاتل

أخذوا طعامه و الملابس و البيارق
ورموه في زنزانة الموتى
وقالوا: أنت سارق!
طردوه من كل المرافيء
أخذوا حبيبته الصغيرة
ثم قالوا: أنت لاجئ

يا دامي العينين و الكفين!
إن الليل زائل
لا غرفة التوقيف باقية
و لا زرد السلاسل!
نيرون مات ، ولم تمت روما..
بعينيها تقاتل !
وحبوب سنبلة تموت
ستملأ الوادي سنابل..

ترجمه:
دربارهٔ انسان

بر دهانش زنجیر گذاشتند
دستانش را به صخرهٔ مرگ بستند
و گفتند: تو قاتلی

غذا، لباس و پرچم‌هایش را گرفتند
و او را در سلول مردگان انداختند
و گفتند: تو دزدی.
او را از همه بنادر بیرون کردند
محبوبِ کوچکش را گرفتند
و گفتند: تو پناهنده‌ای

ای خونین چشم و خونین دست
شب رفتنی است
نه اتاق بازداشت می‌ماند
و نه حلقه‌های زنجیر
نرون مرد، اما رم نمرده است
با چشم‌های خود می‌جنگد
و خوشه‌ای که ‌خشک می‌شود
دره را پر از خوشه می‌کند.